چرا در برخى آیات نسبت به پیامبراكرم عتاب و تهدید آمده است؟
پاسخ: علت اینكه در بعضى آیات قرآن پیامبراكرم صلى الله علیه وآله مورد عتاب و تهدید قرار مى گیرد، مىتواند امورى باشد از جمله:
1. این نشانه ى وحى بودن قرآن است؛ زیرا اگر قرآن ساختهى پیامر باشد، انسان در نوشته خود هرگز خودش را توبیخ نمىكند.
2. این نشانهى حق محورى مكتب است و مىگوید كه با هیچكس تعارف ندارد و قانون براى همه یكسان است؛ حتى اگر اشرف مخلوقات هم خلاف كند با او برخورد مى شود.
3. از آنجا كه گاهى طرفداران انبیا، آنان را فرزند خدا و یا در ردیف او مى دانند، این توبیخ و تهدیدها مانع غلوّ طرفداران افراطى مىشود تا آنان درباره ى پیامبر مبالغه نكنند و بدانند كه او نیز مورد عتاب و توبیخ است.
4. درس عبرتى براى دیگران است كه اگر خداوند با پیامبرش اینگونه است، پس بهتر است ما حساب كار خودمان را بكنیم.
بنابراین اگر قرآن خطاب به پیامبر مىفرماید:
«لِمَ تحرّم ما احلّ الله لك»( تحریم، 1.)؛ چرا حلالى را بر خود حرام كردى؟
«لِمَ أذِنتَ لهم»(توبه، 43.)؛ چرا اجازه مرخّصى به افرادى دارد؟
«لئن اشركت لیحبطنّ عملك»(زمر، 65)؛ اگر شرك ورزى، تمام اعمالت نابود م ىشود.
و موارد دیگر، همه این عتاب ها به دلیل امور فوق است.
چرا قبله مسلمانان از بیت المقدس به كعبه تغییر كرد؟
انسان، با هر سلیقه و فكرى كه باشد به سویى رو مىكند «و لكلّ وجهة هو مولّیها»(بقره، 148.)
مسلمانان در آغاز به سوى بیت المقدس نماز مىخواندند؛ ولى در این عمل دو راه بهانه براى یهودیان بر علیه مسلمانان باز بود:
الف) یهودیان در كتاب خود خوانده بودند كه پیامبراسلام به دو قبله نماز مى خواند و مى گفتند: چون این شرط در حضرت محمدصلى الله علیه وآله نیست، پس او پیامبر موعود تورات نیست.
ب) چون عبادت مسلمانان به طرف بیت المقدس است، پس آنان دنباله رو یهود هستند؛ ولى همین كه فرمان تغییر قبله از بیت المقدس به سوى كعبه آمد، هر دو بهانه از دست یهود گرفته شد.
قرآن دلیل تغییر قبله را اینگونه بیان مىكند «لئلایكون للنّاس علیكم حجّة»(بقره، 150.) تا براى مردم (یهودیان) علیه شما حجت و استدلال نباشد. «و لأتم نعمتى علیكم»(بقره، 150.) و تا در آینده نعمت خودم را بر شما تمام كنم.
در هنگام تغییر قبله، در سال دوم هجرى، خداوند وعده داد كه نعمتم را بر شما تمام خواهم كرد. «لأتم نعمتى علیكم» و در فتح مكّه در سال هشتم هجرى نیز همین تعبیر تكرار شد كه نعمتم را بر شما تمام خواهم كرد. «لأتم نعمتى» در سال دهم هجرى و در غدیرخم كه حضرت على علیه السلام به امامت منصوب شد، آیه نازل شد كه اكنون نعمتم را تمام كردم. «أتممت علیكم نعمتى»(مائده، 3.) یعنى وعدههاى سال دوم و هشتم را عملى كردم. گویا عزت و استقلال مسلمانان گام به گام است؛ گام اول استقلال قبله و جهت گیرى، پس از آن، پیروزى و شكستن بتها و در مرحلهى آخر، تعیین جانشین و پیشواى دینى.
به علاوه تغییر قبله، آزمایشى براى مردم بود تا معلوم شود كه مردم تسلیم فرمان خدا هستند یا تسلیم راهى كه به آن عادت كرده اند.
عكس العمل یهود پس از فرمان تغییر قبله چه بود؟
پس از فرمان تغییر قبله، یك تهاجم فرهنگى از طرف یهودیان شكل گرفت. به این صورت كه گفتند:
مسلمانان سالهاست كه به طرف بیت المقدس نماز مىخوانند، چرا قبله عوض شد، آیا خدا پشیمان شده است؟
آیا این كار شخص پیامبر اسلام بوده است؟
آیا نمازهایى كه تاكنون خوانده شده، ضایع و باطل است؟
آیا هر روز به سویى نماز خواندن صحیح است؟
این تهاجم فرهنگى را قرآن چنین بیان مىفرماید:
اولاً؛ مسلمانان باید قبل از تهاجم، آمادگى علمى و قدرت پاسخ گویى شبهات آینده را داشته باشند. «سیقول السّفهاء»(بقره، 142.) یعنى در آینده، بى خردان شبهاتى طرح خواهند كرد، شما باید آماده باشید.
ثانیاً؛ بدانید كسانى كه بدون آگاهى از حكمت الهى بهانه گیرى مى كنند، بى خردند «سیقول السّفهاء»
ثالثاً؛ خداوند تغییر رأى و سلیقه نداده و پشیمان نشده است؛ زیرا از ابتدا، برنامه همین بود كه دو قبله داشته باشند و مدتى را به سوى بیت المقدس و پس از آن به سوى كعبه براى همیشه نمازگزارند و از نشانه هاى پیامبراسلام در كتابهاى آسمانى قبل، نماز خواندن به دو قبله آمده بود، همانگونه كه رفتن به كلاس بالاتر و تغییر نسخه پزشك، نشانه ى تكامل و شرایط جدید است نه نشانه ى پشیمانى.
رابعاً؛ كار پیامبر اسلام اشتباه نبود؛ بلكه عمل به دستور و فرمان خداوند بوده است.
خامساً؛ هر دستورى رسید، وظیفه همان است؛ زیرا مشرق و مغرب مال خداست «و للّه المشرق و المغرب»( بقره، 115.) همانگونه كه اگر حكمت او اقتضا كند، مىآفریند و هرچه حكمت اقتضا كند، فرمان مىدهد. حكمت در تغییر قبله این بود كه نشانهاى كه در تورات آمده بود، محقق شود، بهانهگیران شناخته شوند و مسلمانان استقلال یابند، مردم تابع وحى باشند، نه راهى را كه به آن عادت كردهاند.
بزرگترین و مخفى ترین گناه چیست؟
قرآن، تنها گناهى را كه درباره ى آن مىفرماید: خداوند و تمام لعنت كنندگان همیشه بر انجام دهندهى آن لعنت مىكنند، كتمان و پوشاندن حق است. «أولئك یلعنهم اللّه و یلعنهم اللاعنون»(بقره، 159.)
زیرا گاهى در كتمان یك حق، نسل هایى منحرف مى شوند و یا در انحراف خود باقى مى مانند، قرآن مى فرماید: دانشمندان یهود و مسیحى، پیامبر اسلام را همچون فرزندان خود مى شناختند و نه تنها نام او را بلكه نشانه هاى امّت پیامبرصلى الله علیه وآله را هم مى دانستند؛ ولى از بازگو كردن حق خوددارى كرده و آن را كتمان مى كردند و مردم را در جهل خود رها مى ساختند.
مشابه این كتمان خطرناك، بدعت و دین تراشى برخى دانشمندان است كه از پیش خود مطالبى را مى نوشتند و مى گفتند این نوشته ها از طرف خداوند است. در آیه 79 سوره بقره، براى این گروه نیز سه بار كلمه «ویل» بكار رفته است.
قرآن درباره ى آسمان چه بیانى دارد؟
در قرآن معمولاً نام آسمان قبل از زمین و به صورت جمع آمده و تعداد آن هفت و روى هم و به صورت طبقه طبقه مطرح شده است. «سبع السّموات طباقاً»(ملك، 3.)
ساختمان آن محكم است. «سبعاً شداداً»(نبأ، 12)
برنامه هر آسمان از آسمان دیگر جداست. «و أوحى فى كلّ سماء أمرها»(فصلت، 12)
قابل دست برد به آن نیست. «سقفاً محفوظاً»(انبیاء، 32)
ستارگان چراغ آسمانند. «زیّنّا السّماء الدنیا بمصابیح»(فصلت، 12.)
آسمانها در حال توسعه هستند. «و أنّا لموسعون»(ذاریات، 47.)
هر یك از ستارگان، در فضا و مدارى شناورند. «كلّ فى فلك یسبحون»(انبیاء، 33.)
آسمان سرچشمه رزق و روزى است. «و فى السّماء رزقكم»( ذاریات، 22.)
اعمال انسان در آسمانها حفظ مىشود. «أعوذ بك من صلاة لاترفع»( مفتاحالفلاح، ص198.)
در آسمانها امكان زندگى براى انسان وجود دارد. «بل رفعه»(نساء، 158.)
از آسمان، هم قهر الهى سرازیر مى شود، «ترمیهم بحجارة من سجّیل»(فیل، 4) و هم مهر او، «و أنزلنا من السّماء ماء»
آسمان بسترى براى خداشناسى است. «ان فى خلق السّموات… لآیات…»
در روایت آمده است: كسى كه علم تشریح و هیئت را نداند و قدرت و عظمت الهى را در آسمان و كهكشانها نبیند، خداشناسى او ناقص است.
اسلام درباره ى تغذیه چه مى فرماید؟
اسلام نسبت به تمام نیازهاى طبیعى انسان عنایت دارد و صدها نكته و دستور در مورد تغذیه، مواد غذایى و مقدار آن و نوع آن و شیوه استفاده ى از آن را داده است؛ مثلاً از نظر بهداشتى مى فرماید: میوه ها را بشویید و با پوست بخورید، دست خود را بشویید و با پارچه خشك نكنید. از غذاى داغ، شب مانده و پیش مانده حیوان، مصرف پىدرپى گوشت، مصرف گوشت قرمز بدون چربى و پرخورى پرهیز كنید و غذا را خوب بجوید و تا گرسنه نشده اید، غذا نخورید و قبل از سیر شدن از غذا خوردن دست بكشید و در غذا دقت كنید و بیاندیشید و… .
از نظر روحى: توجه به آثار روحى غذا داشته باشید، بعضى از غذاها سبب سنگدلى و قساوت قلب مىشود، خوردن خون و گوشت حیوان درنده حرام و خوردن هر چیزى كه سبب سست شدن بدن مىشود، ممنوع است.
از نظر اجتماعى: توجه داشته باشید كه مصرف به اسراف كشیده نشوید. در برابر فقرا غذاى لذیذ نخورید. دیگران را اطعام كنید و بدانیدكه بىاعتنایى به گرسنگان جامعه زمینه ساز دوزخى شدن است، «ما سلككم فى سقر…و لم نك نطعم المسكین»(مدّثر، 42-44.)
از نظر حقوقى: توجه داشته باشیم كه این لقمه حلال باشد، نه حرام، «كلوا…حلالاً»(بقره، 168) چشم بسته و بى مهابا تصرف كردن، مورد انتقاد و توبیخ شدید قرآن است. «أكلا لماً»(فجر، 19.)
از نظر توحیدى: توجه كنیم كه این غذا از چه چیزهایى تركیب شده و تركیب آن به چه تدبیرى است چه افرادى براى تولید و تهیه آن زحمت ها كشیدهاند و این همه را چه حكیم و دانشمند و طبیب توانایى برنامه ریزى كرده است.
از نظر فطرى: از غذاهایى استفاده كنیم كه با میل ما همراه باشد، «حلالاً طیّباً»(بقره، 168.) كلمهى «طیّب» به معناى دل پسند و غذایى است كه با طبع هماهنگ باشد.
از نظر مقدار: سعى كنیم كه پرخورى و زیاده روى نشود تا به معده فشار وارد نشود، «كلوا…و لاتسرفوا»(اعراف، 31.)
از نظر انرژى: سعى و تلاش كنیم تا انرژى حاصله از غذا را صرف كارهاى خیر و عمل صالح كنیم، «كلوا…واعملوا صالحاً»( مؤمنون، 51) و هرگز انرژى نعمت خدا را صرف كارهاى ناروا و معصیت نكنیم. «كلوا…و لاتطغوا»
از كسانى نباشیم كه پس از مصرف و خوردن نعمت در مسیر شیطان حركت مىكنند؛ زیرا قرآن مى فرماید. «كلوا…و لاتتّبعوا خطوات الشّیطان»( بقره، 168.)
به هرحال، مكتب جامع، مكتبى است كه در هر موضوعى جامعنگر باشد و این همه نشانهى جامعیت اسلام است كه براى تغذیه و غذاى انسان اهمیت فوق العاده قائل شده و آن را مؤثر در رفتار و منش او مىداند، همچنانكه امام حسین در انتقاد از عدم پذیرش دعوت پىدرپى خود به دشمنان فرمود: علت این سنگدلى و حق ناپذیرى شما به خاطر تغذیه و غذایى است كه خورده اید.
نظر اسلام دربارهى «وطن» چیست؟
در اسلام وطن پرستى ممنوع است؛ امّا وطن دوستى كه امرى فطرى و طبیعى است از حقوق لازم الاجرا مى داند و مى فرماید: كسى حق ندارد انسانى را بدون دلیل از وطنش بیرون كند و از اخراج كنندگان به شدّت انتقاد كرده، «أخرجوكم من دیاركم»(ممتحنه، 9) و از حقوق اخراج شدگان دفاع كرده است. «أخرجوا من دیارهم»( آلعمران، 195)
جهاد براى حفظ سرزمین اسلامى و دفاع از وطن، جهاد در راه خداست. «و ما لنا الاّ نقاتل فى سبیل اللّه و قد أخرجنا من دیارنا و أبنائنا»(بقره آیه 246.) چگونه در راه خدا جهاد و پیكار نكنیم در حالى كه از خانه و فرزندانمان اخراج و رانده شده ایم
آیا در قرآن دستورها و تحریم هاى موسمى و موقّت وجود دارد؟
آرى، گاهى براى آزمایش افرادى امر و نهى هاى موسمى و موقت صادر شده است؛ از جمله:
1. براى آزمایش حضرت ابراهیم، فرمان كشتن اسماعیل صادر مىشود تا معلوم شود كه او از فرزندش دل مى كند یا نه؟
2. حضرت طالوت كه فرماندهى نظامى و منسوب از طرف خدا بود، براى آزمایش، نوشیدن بیش از یك مشت آب از رودخانهاى كه در مسیر راه نبرد بود را بر لشكر خود به صورت موقّت حرام مى كند و مى فرماید: «من شرب منه فلیس منّى»(قره، 249) هر كس از آن آب بنوشد از من نیست و بیگانه است.
3. حرام شدن پى و چربى گاو و گوسفند بر یهودیان، «حرّمنا علیهم شحومهما»( انعام 146.) كه پس از مدتى پیامبرى (عیسى) مى آید و مىگوید: من آمده ام تا بعضى از چیزهایى كه بر شما موقتاً حرام شده بود را حلال كنم، «و لاُحلّ لكم بعض الذى حرّم علیكم»(آل عمران 50.)
4. حكم پرداخت صدقه، براى صحبت خصوصى با پیامبر كه در آیه ى نجوا بیان گردیده و پس از مدتى آن حكم برداشته شد و تنها یك نفر آنهم حضرت على به آن حكم عمل كرد.
انتخاب فرماندهان نظامى با كیست؟
در آیه ى 248 سوره ى بقره مى خوانیم: پس از حضرت موسى گروهى از بزرگان بنى اسرائیل از پیامبر زمان خود درخواست كردند كه براى ما زمامدار و فرمانده نظامى انتخاب كن تا تحت فرماندهى او با متجاوزان بجنگیم. «قالوا لنبىٍ لهم ابعث لنا ملكاً نقاتل فى سبیل اللّه»(بقره، 246.) این آیه به ما مىآموزد كه انتخاب فرمانده نظامى، باید از طریق رهبران آسمانى باشد.
در ضمن، معلوم مى شود كه دین از سیاست جدا نیست و بهترین راه براى نجات از طاغوتها، پناه بردن به خداوند و مردان خداست.
در قرآن مى خوانیم: تنها با یاد خدا دلها آرام مىگیرد، «ألا بذكر اللّه تطمئنّ القلوب»(رعد، 28) پس پناه بردن به زیارتگاه ها و توقّع آرامش و امنیّت و امثال آن از آنها براى چیست؟
بدون شك، آرامش از طرف خداست. «أنزل السّكینة»(فتح، 4) ولى خداوند مىتواند این آرامش را در چیزى یا جایى یا شخصى قرار دهد؛ چنانكه خداوند در زمان بنى اسرائیل، در صندوقى كه موسى را توسط آن در رود نیل رها كردند، آرامشى قرار داده بود. «فیه سكینة من ربّكم»(بقره، 248.) شفا دادن از خداست، «فهو یشفین»(شعراء، 80.) ولى او شفا را در عسل نیز قرار داده است، «فیه شفاء»(نحل، 69) علمغیب مخصوص خداست؛ ولى او بخشى از علم غیب را به افرادى كه از آنان راضى و خشنود است، مى آموزد، «فلایظهر على غیبه احداً. الّا من ارتضى من رسولٍ»(جن، 26 و 27.)
نظر اسلام درباره وام و قرض الحسنه چیست؟
اولاً: اسلام، وام و قرض دادن به دیگران را وام و قرض دادن به خدا مى داند و براى آن پاداشى چند برابر قرار داده است. «من ذا الذى یقرض اللّه قرضاً حسناً فیضاعفه له أضعافاً كثیرةً و اللّه یقبض و یبسط»(بقره، 245)
ثانیاً: در تفاسیر براى قرض الحسنه شروطى بیان شده است، از جمله:
1. از مال حلال باشد.
2. سالم باشد.
3. براى مصرف ضرورى باشد.
4. بىمنّت باشد.
5. بى ریا باشد.
6. مخفیانه باشد.
7. با عشق و ایثار پرداخت شود.
8. سریع پرداخت شود.
9. قرض دهنده خداوند را بر این توفیق شكرگزار باشد.
10. آبروى گیرنده حفظ شود.
چگونه ایمان به غیب را در خود شكوفا كنیم؟
قرآن داستانهاى بسیارى را نقل مى كند كه خداوند در لحظه هاى حساس، امدادى غیبى خود را در آخرین لحظهها (دقیقهى 90) سرازیر مى كند. به چند نمونه اشاره مى كنیم.
1. لحظه اى كه مریم علیها السلام مورد آماج تهمت ها و نگاه هاى تحقیرآمیز مردم قرار گرفت، نوزاد در گهواره به سخن آمد و هرگونه تهمت را از مادر خود دور كرد.
2. آنگاه كه زلیخا همه درها را محكم بست و تقاضاى نامشروع خود را از حضرت یوسف علیه السلام مطرح كرد، یوسف به سوى در بسته فرار كرد، در باز شد و پس از آن شاهدى از دربار به پاكى یوسف گواهى داد.
3. آنگاه كه ابراهیم را در آتش انداختند، آتش به اراده ى خدا، به سردى گرایید و گلستان شد.
4. آنگاه كه سپاه ابرهه و فیل سوران براى تخریب كعبه، وارد مكه شدند، پرندگان ابابیل پیدا شده، آنها را نابود كردند.
5. آنگاه كه هاجر (همسر ابراهیم) از پیدا كردن آب براى نوزاد خود مأیوس شد، آب از زمین زیر پاى نوزادش جوشید.
6. به هنگام هجرت به مدینه كه پیامبراكرم در غار تور مخفى شد و دشمنان در پى او به نزدیك آن غار آمدند، تار عنكبوت محافظ ایشان گشت.
بنابراین، راه شكوفایى ایمان به غیب، تفكّر در نمونه هاى امدادهاى غیبى الهى است كه حتى ممكن است، بارها و بارها در زندگى خود و اطرافیانمان اتفاق افتاده باشد و ما از آن غافل بوده باشیم.
راه دریافت الطاف و امدادهاى الهى چیست؟
در قرآن براى دریافت الطاف الهى، راههاى زیادى بیان شده است، از جمله:
1. ایمان، قرآن مىفرماید: خداوند دوست و سرپرست مؤمنان است و آنان را از هرگونه ظلمات و تاریكى ها نجات مى دهد. «اللّه ولىّ الّذین آمنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور»(بقره، 257)
2. قرآن نورى است كه تدبّر و تلاوت آن، انسان را از تحیّر و بن بست نجات مى دهد.
3. علم و فكر و مشورت هر كدام سهم وافرى در هدایت انسان دارند.
4. قرآن، تقوا را وسیله ى كسب نور مى داند، «و من یتّق اللّه یجعل له مخرجاً»(طلاق، 2)
5. جهاد و تلاش وسیلهى راهگشایىهاى الهى است، «و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا…»(عنكبوت، 69)، «ان تنصروا اللّه ینصركم»(محمّد، 7)
6. اگر راهى را براى مردم بگشاییم، گشایشهایى را از جانب خداوند دریافت مى كنیم. «فافسحوا یفسح اللّه لكم»(مجادله، 11.)
7. استغفار و توبه از گناهان، رمز دریافت نعمت هاى الهى است، «استغفروا ربّكم…یرسل السّماء علیكم مدراراً»( هود، 52.)
8. ایمان و عمل صالح، كلید محبوبیت است، «انّ الذین آمنوا و عمل الصّالحات سیجعل لهم الرحمان ودّا»(مریم، 96.)
9. شهامت و جرأت در انجام وظیفه، راههاى جدیدى را بر روى انسان باز مىكند.
10. پدر و مادر و نیاكان با ایمان، زمینه ى كامیابى فرزندان آنهاست، دو پیامبر (موسى و خضر) دیوار خرابهاى را رایگان براى یتیمانى تعمیر كردند تا گنجى كه از طرف پدر صالح آنان ذخیره شده بود، به نااهلان نرسد. «و كان أبوهما صالحا»(كهف، 82) چون پدرشان صالح و نیكوكار بود، خداوند از طریق آن دو پیامبر، به نسل او خیر رساند.
نشانهى ایمان واقعى چیست؟
نشانه ى ایمان واقعى آن است كه انسان در همه ى امور تسلیم فرمان خدا و مطیع انبیا و اوصیا و جانشینان به حق آنان باشد. به چند نمونه اشاره مى كنیم:
1. قرآن مى فرماید: مؤمنان كسانى هستند كه هرگاه با پیامبر هستند، بدون اجازه ى او جلسه را ترك نمى كنند، «واذا كانوا معه على أمرٍ جامع لم یذهبوا حتّى یستأذنوه»( نور، 62.)
2. قرآن از كسانى كه فرمانده و زمامدار منصوب از طرف پیامبر را نپذیرفتند، انتقاد مى كند.
همین كه یكى از پیامبران الهى، جوان نیرومند و لایقى به نام طالوت را كه فردى گمنام و فقیر و چوپانى در اطراف شهر بود، به فرماندهى بنى اسرائیل (آن هم از طرف خدا) منصوب كرد، بهانه گیرى شروع شد و گفتند: او كه ثروت زیادى ندارد، چگونه بر ما حكومت كند و فرمانده ما باشد؟ ما خودمان از او بهتریم. «انّى یكون له الملك علینا و نحن أحقّ بالملك»( بقره، 247) تا آنجا كه گروهى از اطاعت طالوت كه منصوب از طرف خدا و پیامبر بود، سرباز زدند.
3. سرباز زدن از هر یك از دستورات مسلّم دینى خارج شدن از مدار بندگى و ایمان است. بسیارند كسانى كه بخشى از احكام اسلام را مى پذیرند و بخش دیگر را نمىپذیرند. «أفتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض»(بقره، 85)
آن چه مورد سفارش قرآن است، تسلیم عاشقانه است، نه تسلیمى همراه با اكراه و اجبار و نق زدن، «و یسلّموا تسلیماً»( احزاب، 56.).
قرآن سوگند یاد مى كند كه مسلمانان ایمان واقعى ندارند جز آنگاه كه اگر پیامبر قضاوتى در مشاجراتشان كرد، هیچگونه اعتراض و سنگدلى در روحشان پیدا نشود، «لایجد فى أنفسهم حرجاً ممّا قضیت»(نساء، 65)
سرچشمه اكثر اعتراضات مردم، كوته نظرى و كوته فكرى و یك بعدى نگرى است. گاهى فقر و گمنامى را مانع دریافت لطف الهى مى دانند و ثروت و شهرت را عامل دریافت. از جلوه هاى ظاهرى آگاهند و از استعدادهاى نهفته در افراد گمنام بىخبر.
از سختى كار امروز آگاه؛ ولى از آثار و بركاتى كه در درون سختى هاست غافل هستند.
دستگیره ى محكم و ناگسستنى و راه نجاتبخش كدام است؟
در آیه ى 256 سوره ى بقره مى خوانیم، «فمن یكفر بالطاغوت و یؤمن باللّه فقد استمسك بالعروة الوثقى لاانفصام لها»(بقره، 256 )هركس كه به طاغوت كافر شود و به خدا ایمان آورد، همانا به دستگیره محكمى دست یافته كه شكست و گسستى براى آن نیست.
آرى، اسلام با استكبار سازش ندارد و تا طاغوتها محو نشود، توحید جلوه نمى كند، لذا راه نجاتبخش و دستگیره محكم نجات، كفر دائمى به طاغوت و ایمان به خداوند است.
بدون شك، تنها وجود راهى نجاتبخش از سوى خداوند، كافى نیست؛ بلكه دستیابى و استقامت و محكم گرفتن هم شرط است.
تمام طاغوتها و هر آنچه غیر خدایى است، گسستنى و از بین رفتنى است. همین طاغوتها در قیامت از پیروان خود تبرّى و بیزارى مى جویند؛ ولى اولیاى خدا كه به گفته روایات(تفسیر برهان، ج1، ص141) عروةالوثقى هستند، در قیامت نیز پیروان حق را رها نكرده و شفاعت خواهند كرد.
چگونه مى توان مردم را از شرك و طاغوت نجات داد؟
در آیه ى 256 سورهى بقره مى خوانیم، «فمن یكفر بالطاغوت و یؤمن باللّه فقد استمسك بالعروة الوثقى لاانفصام لها»(317) هركس كه به طاغوت كافر شود و به خدا ایمان آورد، همانا به دستگیره محكمى دست یافته كه شكست و گسستى براى آن نیست.
آرى، اسلام با استكبار سازش ندارد و تا طاغوت ها محو نشود، توحید جلوه نمى كند، لذا راه نجاتبخش و دستگیره محكم نجات، كفر دائمى به طاغوت و ایمان به خداوند است.
بدون شك، تنها وجود راهى نجاتبخش از سوى خداوند، كافى نیست؛ بلكه دستیابى و استقامت و محكم گرفتن هم شرط است.
تمام طاغوتها و هر آنچه غیر خدایى است، گسستنى و از بین رفتنى است. همین طاغوتها در قیامت از پیروان خود تبرّى و بیزارى مىجویند؛ ولى اولیاى خدا كه به گفته روایات(318) عروةالوثقى هستند، در قیامت نیز پیروان حق را رها نكرده و شفاعت خواهند كرد.
; « 51289 »l
پرسش: چگونه مىتوان مردم را از شرك و طاغوت نجات داد؟
پاسخ: قرآن براى شرك زدایى و طاغوت گریزى،دستورات و روش هاى زیبایى بكار برده، از جمله مى فرماید:
1. اگر تمام خدایان دروغین و طاغوتها جمع شوند، نمى توانند مگسى را بیافرینند.«لنیخلقوا ذباباً ولو اجتمعو له»(حج، 73.)
2. به جز خدا، همه رفتنى وفانى هستند، «كلّ شىء هالك الا وجهه»(قصص، 88)
3. همه محدودند، تنها اوست كه قدرتش گسترده است، «وسع كرسیّه»(بقره، 255)
4. همه وابسته و محتاج و فقیرند، «یا ایّها النّاس أنتم الفقراء»(فاطر، 15)
5. همه مملوكند و تنها اوست كه مىتواند مخلوقات را محو و نابود و یا دیگران را جایگزین آنها كند، «ان یشاء یذهبكم و یأت بخلق جدید»(فاطر، 16)
6. همه مقطعى و ناپایدار و تغییرپذیرند، «اتّخذ الهه هواه»( فرقان، 43)
7. غیر خدا عامل ركود است، انسانى كه مى تواند به بىنهایت وصل شود، در جمادات و شهوت، مقام و طاغوت ماندگار مىشود.
8. نه قدرت آفریدن دارند، «لایخلقون شیئاً»( نحل، 20)
9. نه توان یارى رسانى دارند، «لایستطیعون نصرهم»(یس، 75)
10. نه مىشنوند، «أم لهم أذان یسمعون بها»(اعراف، 195)
11. نه مىبینند، «أم لهم أعین یبصرون بها»
12. نه قدرت و توان دارند، «أم لهم أید یبطشون بها»
13. نه برنامه صحیح و ارشادى دارند.
14. نه وفایى دارند، دیر یا زود پیروان خود را رها مى كنند و به فكر نجات خودشان هستند.
اكنون مقایسه كنید با خدایى كه:
1. مالك همه چیز است، «له ما فى السّموات و ما فى الارض»(بقره، 255)
2. قادر بر همه چیز است، «على كلّ شىء قدیر»(بقره، 20.)
3. عالم بر همه چیز است، «انّه بكلّ شىء علیم»
4. هیچ چیز براى او مشكل نیست، «و لایؤده حفظهما»(بقره، 255)
5. تمام عزّت از اوست، «انّ العزّة للّه جمیعاً»(یونس، 65)
6. تمام قدرت از اوست، «أنّ القوّة للّه جمیعاً»( بقره، 165)
7. تنها توكّل بر او امیدبخش است، «توكّل على الحىّ الذى لایموت»(فرقان، 58)
8. كارایى هر مخلوق وابسته به اوست، «من ذا الذى یشفع عنده الّا باذنه»(بقره، 255)
با مقایسه میان شرك و توحید، عقل و فطرت مى تواند راه گمشده خود را بیابد.
نام چند نفر از انبیا در قرآن آمده و آیا در قرآن نشانه اى بر وجود انبیاى دیگر هست؟
به گفتهى روایات، تعداد انبیا 124 هزار نفر بودهاند؛ امّا در قرآن تنها نام 26 نفر از آنان بیان شده است.
آیه ى 78 سورهى غافر بیانگر این است كه انبیاى بسیارى بوده اند كه نامشان در قرآن بیان نشده است. «و لقد أرسلنا رسلاً من قبلك منهم من قصصنا علیك و منهم من لم نقصص علیك
آیا مى توان به جاى تلاش و كوشش، دعا كرد؟
دعا در كنار تلاش و كوشش است، نه به جاى آن. رزمندگانى كه سینه سپر كرده و آماده دفاع هستند، اینگونه دعا مى كنند: پروردگارا! بر ما صبر و پایدارى مرحمت كن، «و لمّا برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربّنا أفرغ علینا صبراً و ثبّت أقدامنا و انصرنا على القوم الكافرین»(بقره، 250.)
پیامبر و امامان معصوم كه مظهر دعا بودند، شبانه روز در حال تلاش و كوشش نیز بودند. در روایت مى خوانیم كه دعاى افرادى كه بیكارند وهیچ تلاشى نمى كنند، مستجاب نمى شود.
آثار پذیرش ولایت الهى چیست؟
مؤمن هرگز در بن بست قرار نمى گیرد، چون خدا ولى و سرپرست اوست و او را از تاریكى ها و ظلمات خارج مىكند «یخرجهم من الظّلمات الى النّور»(بقره، 257)
مؤمن یك سرپرست دارد و او خداست، «اللّه ولىّ الذین آمنوا…»(بقره، 257) ولى كسى كه دستش در دست خدا نباشد، هر لحظه یك نفر دستش را مى گیرد و به هر سمت و سویى كه بخواهد، مى برد، او به جاى یك سرپرست، سرپرستان متعددى دارد، «والذین كفروا اولیائهم الطاغوت» آرى، راه حق یكى است؛ ولى راههاى باطل متعدد است، لذا در قرآن كلمه ى «نور» مفرد آمده؛ ولى كلمه ى «ظلمات» جمع آمده است، در نور امكان حركت، رشد، امید و آرامش وجود دارد؛ امّا در ظلمات، دغدغه ى روانى، ركود، تحیّر و ترس مى باشد.
حضرت یوسف در دعوت به توحید، با رفقاى زندانى خودش اینگونه استدلال كرد، «یا صاحبى السّجن ءأرباب متفرّقون خیرٌ أم اللّه الواحد القهّار»(یوسف، 39.) اى دو یار زندانى من! آیا خدایان متعدد و پراكنده بهترند یا خداى یگانه قدرتمند؟
كوتاه سخن آنكه راضى كردن یك خدا زودتر و آسانتر است؛ ولى راضى كردن خدایان و اربابان متعدد یا نشدنى است و یا سخت و طاقت فرسا. آرى، خدا یكتاست، «قل هو اللّه أحد» و زود راضى مىشود، «یا سریع الرضا» در نتیجه در صورت یكتاپرستى است كه انسان آرامش و امید پیدا مىكند.
ظهر دعا بودند، شبانه روز در حال تلاش و كوشش نیز بودند. در روایت مى خوانیم كه دعاى افرادى كه بیكارند وهیچ تلاشى نمى كنند، مستجاب نمى شود.
مرز رابطه میان مؤمنان با كفّار چیست؟
در اسلام تأثیرپذیرى، خودباختگى، تملّق، اطاعت، تحقیر و ذلت پذیرى اهل ایمان از كفار و طاغوت ممنوع است، قرآن مى فرماید: خدا و رسول و اهل ایمان عزیز و شكست ناپذیرند. «للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین»(منافقون، 8.) امّا این به معناى قطع رابطه كلى نیست، زیرا:
1. حضرت سلیمان به بلقیس كه پادشاه كافرى بود، نامه نوشت. «انّه من سلیمان و انّه بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»(نمل، 30)
2. ابراهیم خداپرست با نمرود كه ادعاى الوهیت داشت، احتجاج كرد. «ألمتر الى الّذى حاجّ ابراهیم فى ربّه»(بقره، 258)
3. پیامبر به سران كفر نامه نوشت.
4. حضرت على علیه السلام و امامان معصوم، با نامه ها و نشستها و احتجاجاتى كه با مخالفان و رقباى خود داشتند آنها را دعوت به حق واز ظلم وستم و بى عدالتى منع كرده وهشدار مىدادند.
بنابراین، رابطهاى در حد و مرز دعوت به حق، احتجاج و جدالنیكو و موعظه و امر به معروف یا انتقاد و توبیخ یا محكوم كردن و افشاگرى افكار و عملكرد نااهلان رو در رو یا با نامه و یا با هر وسیله ى دیگر، مانعى ندارد. نمونه ى آن را در نامه امام خمینى به رئیس كمونیستها – گورباچف – كه در زمان خود ابرقدرت شرق بود، مشاهده مى كنیم، در اینگونه ارتباطات هیچگونه تحقیر و ذلتپذیرى، سازش و مداهنه، التماس و خودباختگى به چشم نمى خورد؛ بلكه این ارتباطات برخاسته از ایمان سرشار و یقین و جرأت و عمل به وظیفه مىباشد.
امامان ما با دشمنان سرسخت خودشان به گفتگو مى نشستند. مرحوم طبرسى، احتجاجات امامان معصوم را قرنها قبل گردآورى كرده است. شاید بتوان گفت؛ بیشترین رونق این نشستهاى علمى اهلبیت با مخالفان در زمان حضرت رضاعلیه السلام و با جلساتى كه مأمون تشكیل مى داد، بود. اكنون كه سخن به اینجا رسید به یكى از این گفتگوها اشاره كنم:
یكى از فرقه هایى كه نامشان در كنار یهود و نصارا و مجوس در قرآن آمده، فرقهى صابئین است. عمر صابئى كه دانشمندى قوى و جسور بود، رهبرى این گروه را عهدهدار بود و بارها با امام رضاعلیه السلام بحث كرده بود.
در یكى از این جلسات، استدلال امام رضاعلیه السلام به گونهاى بود كه رهبر صابئین اقرار كرد كه با این بیان در همین حال قلبم نرم شده است. «الآن لان قلبى»
در این هنگام صداى اذان بلند شد، امام جلسه را ترك كرد. به امام عرض كردند، این جلسه مهمترین جلسات تاریخ است، ادامه بدهید تا كار این دانشمند یكسره شود، فرمود: نماز اول وقت بر تشكیل هر جلسه اى اولویت دارد.
آیا میان انبیا هم سلسله مراتب و تفاوتى وجود دارد؟
قرآن مى فرماید: «تلك الرسل فضّلنا بعضهم على بعض… و رفع بعضهم درجات»( بقره، 253.) ما بعضى از آنان را بر بعضى دیگر برترى دادیم… و درجات برخى را افزودیم.
برخى از آنان صاحب كتاب و شریعت و اولواالعزم بودند و برخى از آنها پیرو دیگر پیامبران.
امّا گل سرسبد و خاتم آنان پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله است كه امتیازات ویژه اى دارد، از جمله: خاتمیّت، امّى بودن، معجزه جاوید و بدون تحریف و در دسترس داشتن، جهانى بودن، شاهد بودن پیامبر بر تمام انبیا. «و جئنا بك… على هؤلاء شهیداً»(نساء، 41.)
بهترین عمل كدام است؟
بهترین عمل، آن است كه مورد قبول خدا باشد.
به دو نمونه توجه كنید:
1. اگر آن كس كه كار انجام مى دهد، ابراهیم و همكارش اسماعیل و محل كارش مسجدالحرام و نوع كارش ساختن كعبه باشد؛ امّا قبول نشود، ارزشى ندارد؛ لذا حضرت ابراهیم هنگام ساختن كعبه گفت: «ربّنا تقبّل منّا»(بقره، 127.)، خداوندا! این عمل را از ما قبول فرما.
2. اگر نذر كننده مادر مریم و مورد نذر، فرزندى باشد كه سالها انتظارش را داشته و فرزندش را وقف مسجد كند، باز هم باید به فكر قبولى آن باشد، همان گونه كه مادر حضرت مریم پس از نذرش گفت: «فتقبّل منّى»(آل عمران، 35.)، خداوندا! این عمل را از من پذیرا باش.
آیا در قرآن قرعه مطرح شده است؟
آرى؛ قرآن مىفرماید: براى سرپرستى نوزاد عزیزى مثل حضرت مریم، جنگ و نزاعى میان مردم در گرفت كه با قرعه كشى حل شد: «یلقون أقلامهم أیّهم یكفل مریم و ما كنتَ لدیهم اذ یَختصمون»( آلعمران، 44.) قلمهاى خود را (براى قرعه كشى) مىافكندند تا معلوم شود كدام یك كفالت مریم را به عهده گیرد و تو (پیامبر صلى الله علیه وآله) نزد آنان نبودى، آنگاه كه براى سرپرستى مریم با هم كشمكش مى كردند.
در جاى دیگر مى فرماید: براى نجات كشتى طوفان زده، كشتى نشینان قرعه كشى كردند و حضرت یونس را به دریا انداختند: «فساهم فكان من المُدحضین»(صافّات، 141.) كلمه ى «ساهَم» از سهم به معناى قرعه كشیدن است.
نظر قرآن دربارهى محبوبیّتهاى اجتماعى چیست؟
قرآن، محبوبیّت اجتماعى را لطف و نعمتى الهى مى داند. چنانكه آن را براى حضرت عیسى با عبارتِ «وجیهاً فى الدنیا»( آل عمران، 45.) نام برده و در بارهى سایر مؤمنان فرموده است: «سیجعل لهم الرّحمن وُدّا»(مریم، 96.)
بارها دیده ایم؛ حتى افراد لاابالى و فاسق، افراد با ایمان و صالح را دوست دارند و در غم از دست دادن آنان به سوگ نشسته و به زیارت قبور آنان مى روند.
پاى بندى و وفادارى به كدام عهد و پیمان واجب است؟
گرچه پاى بندى به هر تعهد و قول و قرارى كه خلاف شرع و قانون نباشد، لازم است. در روایات شیعه و سنى، نشانه دیندارى را عمل به تعهدات دانسته است. «لادین لمن لاعهد له» امّا وفاى به چند عهد لازم است:
1. عهدى كه خداوند از طریق فطرت یا انبیا با انسان بسته است. «ألم أعهد الیكم یا بنى آدم»( یس، 60.)
2. عهدى كه انسان با خدا مى بندد. «عاهد اللّه»(توبه، 75.)
3. عهدى كه انسان با دیگران مى بندد. «والموفون بعهدهم اذا عاهدوا»(بقره، 177.)
4. عهد رهبر الهى با امت و بالعكس. «الذین عاهدت منهم ثم ینقضون عهدهم»( انفال، 56.)
عالم ربّانى كیست؟
علماى ربانى كسانى هستند كه پیوسته سر و كارشان با كتاب خدا بوده و با نور او ضمیر و باطنشان روشن است و روشنگرى مى كنند. قرآن مى فرماید: «كونوا ربّانیّین بما كنتم تعلّمون الكتاب و بماكنتم تدرسون»(آل عمران، 79.)
«ربّانیین» جمع «ربّانى» به كسى گویند كه پیوند او با خدا محكم و در فكر اصلاح و تربیت دیگران باشد
راه رسیدن به تمام كمالات كدام است؟
آنچه مسلّم است؛ انسان به لحاظ قدرت، ثروت، علم، عمر و… موجودى محدود است؛ امّا آنچه او را به بىنهایت مى رساند، نیت و آمادگى او براى پذیرش راه حق و فداكارى است.
به عنوان مثال: پیامبران قبلى كه حضرت محمدصلى الله علیه وآله را درك نكردند؛ ولى از اینكه خداوند از آنها پیمان گرفته كه هرگاه پیامبرى آمد و تصدیق كننده ى شما بود، به او ایمان آورید و او را یارى كنید: «ثم جاءكم رسول مصدّق لما معكم لتؤمننّ به ولتنصرنّه»(آل عمران، 81) معلوم مىشود: آنچه مهم است، روح تسلیم و پذیرفتن حق است، گرچه شرایط عمل پیش نیاید. انبیاى قبل به خدا گفتند: ما به پیامبر بعد از خود اقرار مىكنیم: «قالوا أقررنا» و همین روحیه مىتواند انسان را به تمام كمالات برساند.
همچنین خداوند از روحیه ى تسلیم حضرت ابراهیم و اسماعیل ستایش مى كند؛ «فلمّا أسلما و تلّه للجبین»(صافّات، 103) با آنكه مورد امتحان آنان تحقّق پیدا نكرد. یا در روایات مىخوانیم: «انتظار الفرج أفضل الاعمال»؛ بهترین اعمال، انتظار و امید به ظهور است؛ زیرا منتظر واقعى در حال آماده باش است؛ بنابراین در مكتب اسلام كسى كه بالقوه آماده باشد، پاداش كسى را دارد كه بالفعل آمادگى خود را نشان مى دهد.
نمونه جدال احسن در قرآن، كدام است؟
گروهى از انصار وارد مدینه شدند و به پیامبر اسلام گفتند: تولد حضرت عیسى بدون پدر نشانه ى خدایى و الوهیت اوست! آیه نازل شد، اگر تولد بدون پدر دلیل خدا یا فرزند خدا بودن است، خلقت حضرت آدم مهمتر است؛ چون او نه پدر داشت و نه مادر؛ پس چرا آدم را خدا یا فرزند خدا نمى دانید؟ «انّ مثل عیسى عند اللّه كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فیكون» (آل عمران، 59)