چرا خداوند دست به آفرینش زده و این همه موجود و از جمله انسان را آفریده است؟
اگر دانشمند خوش بیانى سخن گفت، نباید پرسید چرا سخن گفتى؟! زیرا علم و بیان او اقتضا مىكند كه یافتههاى علمى خود را ارائه دهد. امّا اگر این دانشمند با آن همه كمالات ساكت شد و یافته هاى خود را كتمان كرد، زیر سؤال مىرود كه چرا نگفتى؟ خداوندِ قادر حكیم مهربان كه مىتواند از خاك، گندم و از گندم، نطفه و از نطفه انسانِ كاملى را بیافریند، اگر نمىآفرید جاى سؤال بود كه چرا قدرت خود را به كار نگرفتى و چیزى نیافریدى؟
نقش ایمان به خدا در زندگى انسان چیست؟
شما اگر وارد منزلى شدید كه مىدانید این خانه نه صاحبى دارد و نه حسابى، نه دوربینى در كار است و نه كنترلى، هیچ دلیلى براى نظم و دقّت و انضباط در كارهاى شما نیست. در خانه رها، ما هم رها هستیم وهرچه ریخت و پاش نكنیم ونفس خود را كنترل كنیم ضرر كردهایم، ولى اگر بدانیم كه این خانه صاحب و حسابى دارد و تمام رفتار ما زیر نظر اوست، به گونهاى دیگر زندگى خواهیم كرد. اگر ایمان بیاوریم كه این هستى، صاحبى دارد به نام خداى حكیم و حسابى در كار است به نام معاد و براى تمام افكار و رفتار و گفتار ما پاداش یا كیفرى هست، ما نیز حساب كار خود را مىكنیم و خواستههاى نفس سركش خود را مهار مىكنیم. كارهایى را كه صاحب خانه نمىپسندد، انجام نمىدهیم، زیرا مىدانیم به حساب تمام كارهاى خیر یا شرّ ما رسیدگى مىشود و خداوند در كمین ماست.
آیا خدا به عبادات ما نیاز دارد كه فرمان داده نماز بخوانیم و رو به كعبه بایستیم؟
اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند چیزى به خورشید اضافه نمىشود و اگر همه مردم پشت به خورشید خانه بسازند، چیزى از خورشید كم نمىشود. خورشید نیازى به مردم ندارد كه رو به او كنند، این مردم هستند كه براى دریافت نور و گرما باید خانههاى خود را رو به خورشید بسازند. خداوند به عباداتِ مردم نیازى ندارد كه فرمان داده نماز بخوانند. این مردم هستند كه با رو كردن به او از الطاف خاص الهى برخوردار مىشوند و رشد مىكنند. قرآن مىفرماید: اگر همه مردم كافر شوند، ذرّهاى در خداوند اثر ندارد، زیرا او از همه انسانها بىنیاز است. «اِن تكفروا انتم و مَن فى الارض جیمعاً فانّ اللّه لغنىٌّ حمید»(سوره ابراهیم، آیه 8 .)
چرا صالحان، گرفتار مشكلات هستند و مجرمان و گنهكاران، در رفاه به سر مىبرند؟
از آنجا كه خداوند اولیاى خود را دوست دارد، لذا اگر خلافى كنند، فوراً آنان را با قهر خود مىگیرد تا متذكّر شوند، چنانكه خداوند در قرآن مىفرماید: اگر پیامبر سخنى را كه ما نگفتهایم به ما نسبت دهد، با قدرت او را به قهر خود مىگیریم: «لو تقوَّل علینا بعضَ الاقاویل لأخذنا منه بالیمین»( سوره حاقّه، آیه 44 – 45) و همچنین اگر مؤمنین خلافى كنند، چند روزى نمىگذرد مگر آنكه گوشمالى مىشوند. امّا اگر نااهلان خلاف كنند، خداوند به آنان مهلت مىدهد و هرگاه مهلت سرآمد، آنان را هلاك مىكند: «و جعلنا لمهلكهم مَوعداً»( سوره كهف، آیه 59) و اگر امیدى به اصلاحشان نباشد، خداوند حسابشان را تا قیامت به تأخیر مىاندازد و به آنان مهلت مىدهد تا پیمانه شان پر شود. «انّما نُملى لهم لیزدادوا اثماً»( سوره آل عمران، آیه 178) به یك مثال توجه كنید: اگر قطرهاى چاى روى شیشه عینك شما بریزد، فوراً آن را پاك مىكنید. امّا اگر قطرهاى چاى روى لباس سفید شما بچكد، صبر مىكنید تا به منزل بروید و لباس خود را عوض كنید. و اگر قطرهاى روى قالى زیر پاى شما بچكد، آن را رها مىكنید تا مثلاً شب عید به قالى شویى ببرید. خداوند نیز با هركس به گونهاى رفتار مىنماید و بر اساس شفّافیّت یا تیرگى روحش، كیفر او را به تاخیر مىاندازد.
چگونه قبولى تمام كارها، مشروط به قبولى یك عمل همچون نماز مىشود؟
پلیس راهى را در نظر بگیرید كه از رانندهاى گواهینامه رانندگى مطالبه مىكند. اگر راننده، گواهینامه پزشكى، گذرنامه سیاسى، پروانه ساختمان، كارت بازرگانى و اجازه اجتهاد و یا هر مدرك دیگرى به او نشان دهد، پلیس از او نمىپذیرد و تنها اگر گواهینامه رانندگى داشت اجازه عبور مىدهد و گرنه مانع او مىشود. در قیامت نیز شرط رسیدن به مقصد، گواهینامه نماز است كه اگر نباشد، هیچ عملى مورد قبول و نجاتبخش نیست.
آیا تشبیه بعضى انسانها به حیوان در قرآن، جسارت و ناسزاگویى نیست؟
با نگاهى به منافع حیوانات و عملكرد بعضى انسانها، تشبیه «اولئك كالانعام بل هم اضلّ»( سوره اعراف، آیه 179) را حقّ و منطقى مىیابیم؛ گرانترین لباس انسان، ابریشم، از حیوانات است. مهمترین غذاى انسان، شیر و عسل و گوشت و ماست، از حیوانات است. حیوانات وسیله باركشى و شخم زدن و منبع درآمد و اشتغال هستند. تمام كارخانههاى پشم ریسى، چرم سازى، لبنیاتى و مرغدارى ودامدارىها كارشان به حیوانات وابسته است. حیوانات بعضى معلّم بشرند. كلاغ، دفن مرده را به فرزند آدم و نسل او آموخت. بعضى گزارشگر انبیا مىشوند؛ هدهد گزارش انحراف مردم سبأ را نزد حضرت سلیمان آورد. بعضى محافظ انبیا مىشوند؛ تار عنكبوت پیامبر اسلام را در غار حفظ كرد. حیوانات قابل تربیت و آموزش هستند و لذا شكار سگى كه آموزش دیده حلال است. حتى حیوانات آزار دهنده مثل مار، تنها كسانى را مىگزند كه به آنها نزدیك شده باشند. با توجّه به مطالب فوق، آیا انسانهایى كه از دور مردم آزارى مىكنند و مناطق دور دست را بمباران و موشكباران مىكنند، از مار بدتر نیستند؟ افرادى كه شبانه روز براى مردم حیله و خدعه مىكنند و به خاطر رسیدن به هوسهاى بى انتهاى خود نسل انسان را به تباهى مىكشند، از حیوانات بدتر نیستند؟ آدمهایى كه یك تنه صدها پرونده جرم و جنایت دارند، از درّندهترین حیوانات پستتر نیستند؟
چگونه میتوانیم حقایق را آن گونه كه هست، ببینیم؟
قرآن مىفرماید: «اتّقوا اللّه و یعلّمكم اللّه»( سوره بقره، آیه 282.) از خداوند پروا كنید تا خداوند، حقیقت را به شما بیاموزد. تقوى به معناى دورى از انواع بدىها و زشتىهاست. آرى، افراد آلوده از درك بسیارى حقایق محرومند. كسى كه تعصّب قومى، حزبى، نژادى و… دارد، حق را آنگونه كه هست نمىفهمد، مثل كسیكه عینك سرخ گذاشته و همه چیز را سرخ مىبیند و شلغم را لبو مىپندارد و اگر عینك سبز بگذارد، كاه را علف مىبیند. اگر آیینه را صیقل دهیم، عكس را درست نشان مىدهد. آئینه دل نیز باید صیقلى باشد تا معارف را درك كند. دلهاى كینه دار مثل ظرفهاى آلوده است كه اگر آب تمیز هم در آن ریخته شود، آلوده مىشود. گناه غبارى است كه نمىگذارد انسان واقع بین باشد.
آیا هر مسلمانى، مؤمن است یا آنكه میان اسلام و ایمان تفاوت است؟
در قرآن، یكجا مىخوانیم كه مردم وارد دین مىشوند: «یدخلون فى دین اللّه افواجا»( سوره نصر، آیه 2) و در جاى دیگر به كسانى كه شعار دیندارى مىدادند گفته مىشود: هنوز ایمان وارد دلهاى شما نشده است: «ولمّا یدخل الایمان فى قلوبكم»(سوره حجرات، آیه 14) یعنى دین باید وارد مردم شود. آرى، دیندارى مراحلى دارد: مرحله گرم شدن، مرحله داغ شدن و مرحله پخته شدن. هر گرم و داغى، سرد مىشود ولى هیچ پختهاى خام نمىشود. ورود مردم در دین آسان است؛ هركس بگوید: «أشهد ان لا اله الاّ اللّه و أشهد انّ محمّداً رسول اللّه»، مسلمان است. این مرحله گرم شدن است. امّا بالاتر از گرم شدن، داغ شدن است. اصحاب پیامبر با احساس و هیجان داغى به جبههها مىرفتند و حاضر بودند در كنار پیامبر جان فشانى كنند. ولى قرآن به آنها مىگوید اگر دین دارید، خمس غنائم جنگى را بدهید: «واعلموا انّما غَنمتُم من شىءٍ فانّ لِلّه خُمُسَه و للرّسول… انْ كنتم آمنتم باللّه»(سوره انفال، آیه 41.) آرى، كسانى كه شهادتین مىگویند و حتى در جبههها كنار پیامبر مىجنگند، ممكن است در مسایل مالى آسیبپذیر باشند كه قرآن مىفرماید: در كنار شهادتین و جبهه و نماز، حق خدا و رسول و فقرا را نیز بپردازید. در این مرحله است كه ایمان وارد قلب مىشود. قرآن فقط به گروه خاصّى مىفرماید: «اولئك هُم المؤمنونَ حقّاً»(سوره انفال، آیه 4.) مؤمنون واقعى گروه خاصّى هستند، ولى نسبت به گروهى كه منافقانه اظهار ایمان دارند، مىفرماید: اینها مؤمن واقعى نیستند: «و مِن النّاس مَن یقول آمنّا بِاللّه و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین»(سوره بقره، آیه 8 )
امر به معروف و نهى از منكر، وظیفه همه مسلمانان است یا گروهى خاص؟
براى ماشینى كه در مسیر یك طرفه بر خلاف همه رانندگى مىكند، دو نوع برخورد لازم است: یكى آنكه تمام رانندگان با بوق و چراغ مخالفت خود را با كار او اعلام كنند، دوم آنكه پلیس، راننده را جریمه كند. قرآن نیز هم تمام مسلمانان را به امر به معروف و نهى از منكر سفارش كرده و فرموده است: «كُنتم خَیرَ اُمّة اُخرِجَت للنّاس تَأمرون بِالمَعروف و تَنهَون عن المنكر»(سوره آلعمران، آیه 110) شما بهترین امّتى هستید كه جلوه كردهاید به شرط آنكه امر به معروف و نهى از منكر كنید. و در جاى دیگر مىفرماید: از میان شما مسلمین گروهى ویژه باید مسئول امر به معروف و نهى از منكر شوند. «ولتكن منكم اُمّة یَدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و یَنهون عن المنكر»(سوره آل عمران، آیه 104.)
اینكه خداوند فقط كار افراد با تقوى را مىپذیرد، سبب دل سردى و یأس افراد عادّى یا گناهكار نمىشود؟
اولاً اینكه قرآن مىفرماید: «إنّما یَتقبّل اللّه من المتّقین»(سوره مائده، آیه 27)، تقوا درجاتى دارد. به همین دلیل، كلمه (أتقى) یعنى با تقواتر، در قرآن آمده است: «انّ أكرمكم عند اللّه أتقاكم»( سوره حجرات، آیه 13.) و اكثر افراد عادّى و خلافكار هم مرحلهاى از تقوى را دارا مىباشند و گرنه هیچ كار خیرى انجام نمىدادند و از هیچ گناهى دست برنمىداشتند. ثانیاً اگر گفتند دولت فقط فارغ التحصیلان دانشگاه را مىپذیرد، مراد آن است كه شرط استخدام رسمى، فارغ التحصیل دانشگاه بودن است، نه اینكه دیگران حقّ هیچ گونه كارى ندارند و یا اگر كارى انجام دهند، پاداششان ضایع مىشود. ثالثاً پذیرش عمل نیز درجاتى دارد: قبول عادّى، قبول شایسته، «بقبول حسن»( سوره آلعمران، آیه 37) و قبول برتر كه در دعا مىخوانیم: «و تقبّل باحسن قبولك»(دعاى وداع ماه رمضان.) بنابراین، هركس به مقدار تقوایى كه دارد كارش قبول مىشود. به همین دلیل پاداشهاى قرآن نسبت به افراد و كارها و شرایط، متفاوت است؛ بعضى كارها پاداش دو برابر دارد: «ضِعفَین»(سوره بقره، آیه 265) بعضى كارها پاداش چند برابر دارد: «أضعافاً»(سوره بقره، آیه 245) بعضى كارها پاداش ده برابر دارد: «فله عَشرُ أمثالها»(سوره انعام، آیه 160) بعضى كارها پاداش هفتصد برابر دارد: «كمَثل حبَّة أنبَتَت سَبع سَنابِل فى كلّ سُنبلَةٍ مِأةُ حَبّة»(سوره بقره، آیه 261) بعضى كارها پاداشى دارد كه هیچ كس، جز خدا آن را نمىداند: «فلا تعلم نفس ما اخفى لهم»(سوره سجده، آیه 17)
چرا در اسلام، ارزش عمل به نیّت آن است و قبولى عمل به قصد قربت و اخلاص وابسته است؟
در كارهاى دنیوى نیز ارزش كارها، به نیّت آنها بستگى دارد. به این مثالها توجّه كنید: جرّاح و چاقوكش هر دو شكم پاره مىكنند، امّا كار جراح، خدمت است و كار چاقوكش جنایت. همین جرّاح مىتواند براى پول كار كند و مىتواند براى نجات یك انسان كار كند، هر كدام از این هدفها نیز ارزش مخصوص به خود دارد. مثالى دیگر: یك لیوان آب را به سه نفر عرضه مىكنیم؛ یكى نمىخورد، چون میل ندارد، دیگرى نمىخورد چون قهر كرده است، سومى نمىخورد و مىگوید: نفر چهارم از من تشنهتر است، آب را به او بدهید! این سه نفر، در ننوشیدن آب یكسانند ولى به خاطر آن كه هدفهاى آنها متفاوت است، ارزش كارشان نیز تفاوت دارد. در اسكناسها نخى است كه نشانه اصالت اسكناس و وسیله جدایى اسكناس اصلى از قلابى است، در عبادات نیز باید ریسمانى محكم میان بنده و خدا باشد كه همان قصد قربت و اخلاص است. اگر آن نخ نباشد یا پاره شود، رابطه انسان با خدا قطع و عمل مقبول نیست.
آیا پاداش ده برابر، براى انجام هركار نیك است؟
قرآن مىفرماید: «مَن جاءَ بالحَسنَة فلهُ عَشر أمثالها»(سوره انعام، آیه 160) هر كس كار شایستهاى بیاورد، ده برابر پاداش دارد. آنچه مهم است آوردن كار شایسته به قیامت است، نه انجام آن در دنیا. رساندن جنس به مقصد ارزش دارد، ولى اگر جنسى را در وسط راه از بین بردیم، ارزشى ندارد. بسیارى از كارهاى به ظاهر نیك دچار آفاتى مىشود كه به مقصد نمىرسد: یا در آغاز، كار را با ریا و خودنمایى شروع مىكنیم و هدف الهى نداریم، یا در وسط كار گرفتار غرور و عُجب و خودخواهى مىشویم و یا بعد از انجام كار، گناهى مىكنیم و آثار آن را محو مىكنیم. گرچه در این سه مورد كار شایسته انجام گرفته، ولى سالم به مقصد نرسیده است. لذا قرآن نمىفرماید: هركس كار شایسته انجام دهد ده برابر پاداش دارد، بلكه مىفرماید: هر كس كار شایسته خود را تا قیامت بیاورد، ده پاداش دارد. «مَن جاء بالحسنة»
چرا از مرگ مىترسیم؟
راننده زمانى در جاده مىترسد كه یا بنزین ندارد یا قاچاق حمل كرده یا اضافه سوار كرده یا با سرعت غیر مجاز رفته یا جاده را گم كرده یا در مقصد جایى را آماده نكرده و یا همراهانش نا اهل باشند. اگر انسان براى بعد از مرگ خود، زاد و توشه لازم را برداشته باشد، كار خلاف نكرده باشد، راه را بداند، در مقصد جایى را در نظر گرفته باشد و دوستانش افراد صالح باشند و حركتش طبق مقررات و مجاز باشد، نگرانى نخواهد داشت.
چرا بعضى دعاها مستجاب نمىشود؟
اگر به جاى بنزین مخصوص، گازوئیل یا آب در باك هواپیما بریزیم، پرواز صورت نمىگیرد، دعاى كسانى مستجاب مىشود كه در شكم آنان لقمه حرام نباشد. در حدیث مىخوانیم: «مَن سرّه أن یُستجاب دعائه فَلیطیّب كسبه»( بحار، ج90، ص373.) هركس دوست دارد دعایش مستجاب شود، درآمد و لقمه خود را پاكیزه و حلال كند. بگذریم كه دعا به معناى طلب خیر است و بسیارى از خواستههاى ما خیر نیست و ما خیال مىكنیم خیر را طلب مىكنیم.
آیا اسلام مىخواهد در تمام ساعات مشغول دعا باشیم كه این همه دعا وارد شده است؟
آیا اسلام مىخواهد در تمام ساعات مشغول دعا باشیم كه این همه دعا وارد شده است؟ پاسخ : گرچه در كتابهاى دعا، همچون مفاتیح الجنان، براى تمام ساعات روز و تمام روزهاى سال دعا نقل شده است، امّا این مثل آن است كه وقتى شما به ترمینال اتوبوس یا فرودگاه یا ایستگاه قطار مراجعه مىكنید، مىبینید كه در تابلو نوشته شده است: براى تمام ساعات شبانه روز، وسیله آماده سفر دارند، ساعت 8 صبح، 9 صبح، 10 صبح تا آخر شب. معناى این تابلو این نیست كه همه مردم در همه ساعات مسافرت كنند، بلكه به معناى آن است كه هر مسافرى در هر ساعتى تصمیم سفر گرفت وسیله هست. در دعا هم شاید منظور این باشد كه هركس در هر ساعت، قصد خواندن دعایى داشت، دعاى مخصوص آن ساعت هست. به علاوه، دعاهاى كوچك، به خصوص اگر انسان آنها را حفظ كند لطمهاى به كار نمىزند و مىتواند در ضمن كار به دعا هم مشغول باشد.
آنجایى كه امر به معروف و نهى از منكر اثر نمىكند، وظیفه چیست؟
اولاً اگر شخص دیگرى با بیان بهترى بگوید اثر مىكند، از او بخواهید كه این كار را انجام دهد. هنگامى كه خداوند به حضرت موسى دستور داد نزد فرعون برود و او را ارشاد كند، موسى علیه السلام از خداوند خواست كه برادرش هارون كه بیان بهترى دارد را همراه او بفرستد. «و أخى هارون هو أفصحُ منّى لِساناً فَارسله مَعى»(سوره قصص، آیه 34) ثانیاً گاهى با یكبار اثر نمىكند، امّا با تكرار اثر مىكند، آن هم با بیانهاى گوناگون. چنانكه چوب سخت با یك ضربه تبر شكسته نمىشود، تكرار لازم است. قرآن مىفرماید: ما مطالب خود را در قالبهاى گوناگون بیان كردیم تا شاید اثر كند. «لقد صَرّفنا فى هذا القرآن»( سوره اسراء، آیه 41) ثالثاً ممكن است شیوه ما صحیح نبوده كه اثر نكرده است. چون امر به معروف و نهى از منكر شرایط و اصولى دارد و با هر منكر باید به گونهاى متناسب برخورد كرد؛ گاهى گرد و غبار روى لباس شما مىنشیند و گاهى دوده. غبار با ضربه محكمى كه بر لباس مىزنید برطرف مىشود، امّا اگر همین ضربه را به دوده بزنید، هم دستتان سیاه مىشود و هم دوده به لباس فرو مىرود. برطرف كردن دوده با فوت است و برطرف كردن غبار با ضربه. پس هر منكرى را باید به گونهاى خاص برطرف كرد. چنانكه قرآن مىفرماید: «واتوا البیوت من أبوابها»( سوره بقره، آیه 189) یعنى هر خانهاى را باید از راهش وارد شد. رابعاً براى بازداشتن مردم از فساد باید راههاى حلال را به روى آنان باز كرد. حضرت لوطعلیه السلام هنگامى كه دید مردم به مهمانانش، سوء قصد دارند فرمود: من حاضرم دخترانم را به ازدواج شما در آوردم تا شما دست از مهمانان من بردارید. من راه حلال را براى شما باز مىكنم تا شما به گناه گرفتار نشوید. «هؤلاء بَناتى هُنّ أطهرلكم فاتّقوا اللّه و لا تخزونى فى ضَیفى»( سوره هود، آیه 78)
خداوند در حوادث تلخ و شیرین زندگى انسان، چه مقدار نقش دارد؟
در قرآن مىخوانیم: «ما أصابك مِن حَسنةٍ فَمِن اللّه و ما أصابك مِن سَیِّئة فَمِن نَفسك»(سوره نساء، آیه 79) هر خوبى به تو رسد از خداوند است ولى هر بدى كه به تو رسد از نفس خودت مىباشد. كره زمین كه به دور خود و خورشید مىگردد و همواره بخشى از آن روشن و بخشى دیگر تاریك است، هر كجاى آن روشن باشد از خورشید است و هر كجاى آن تاریك باشد، از خود زمین است. خداوند انگور را آفرید، ولى بشر از آن شراب مىسازد كه مایه بروز هزاران حادثه و بیمارى است. خداوند به انسان قدرت داد، ولى عدّهاى با سوء استفاده از این قدرت، به محرومان ضربه مىزنند. خداوند به انسان عقل داد، ولى عدّهاى از این عقل سوء استفاده كرده و به دنبال مكر و حیله براى مردم هستند. پس آنچه از سوى خداوند است، نیكوست و بدىها از خود ما سرچشمه مىگیرد.
امروزه زندگى بدون ارتباط با دیگران امكانپذیر نیست، پس چرا مىگوییم: «نه شرقى، نه غربى»؟
مراد از شعار «نه شرقى، نه غربى» آن است كه ما در انتخاب راه و شیوه حكومت، به شرق و غرب وابسته نباشیم و نسبت به هیچ ابرقدرتى خودباخته نشویم، زیرا شرق زدگى و غرب زدگى دو بیمارى مهلك و نشان دهنده خودباختگى است. امّا در كسب علم و تجربه و مهارت، ما باید هم شرقى باشیم و هم غربى. در حدیث مىخوانیم كه پیامبر عزیز اسلام فرمود: «اطُلبوا العلم و لو بالصِّین»(وسائل، ج27، ص27.) علم را بیاموزید، حتى اگر در چین و دورترین نقطه باشد. همان گونه كه گرمازدگى و یخ زدگى بیمارى است، امّا استفاده از حرارت براى پخت و پز و استفاده از یخ در مواردى لازم مفید است. آرى، از یخ استفاده كنیم، امّا یخ زده نباشیم. از گرما استفاده كنیم، امّا گرمازده نباشیم. از شرق و غرب استفاده كنیم، امّا شرق زده و غرب زده نباشیم.
چگونه انسان با گفتن یك جمله «لا اله الاّ اللّه» رستگار مىشود؟
گرچه در روایت آمده است: «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا»( بحار، ج 18، ص202.) امّا مراد از آن تنها حركت زبان نیست، بلكه عقیده به توحید است. كلمه «تفلحوا» از واژه «فلاحت» به معناى رستن است و به كشاورز فلاّح گویند زیرا وسیله رستن دانه را فراهم مىكند. براى رستن دانه از زیر خاك، سه مرحله لازم است: 1- ریشه خود را در عمق خاك فرو كند. 2- مواد غذایى لازم را جذب كند. 3- مانع بالاى سر خود را كنار بزند تا به فضاى باز برسد. انسان نیز اگر بخواهد به فضاى باز توحید برسد باید عقاید خود را به استدلال و منطق عمیق بند كند، از تمام امكانات موجود براى رشد خود بهره گرفته و جذب كند، موانع رشد را نیز از خود دفع كند. پس رستگارى در گرو عمق بخشیدن و تلاش و حركت در مسیر الهى است
چگونه میتوان گفت: بر عذاب دوزخ صبر مىكنم، ولى بر فراق خداوند توان صبر ندارم؟
مادر براى دیدار فرزندش كه در منطقهاى دور مشغول تحصیل یا خدمت است، مشكلات سفر را تحمل و سرما و گرما را بر خود هموار مىكند، امّا اگر وقتى به مقصد رسید به او بگویند فرزندت از اینجا به جاى دیگر منتقل شده است، مىگوید: بر سرما و گرما و مشكلات سفر صبر مىكنم، امّا چگونه فراق فرزندم را تحمل كنم. حضرت على علیه السلام در دعاى كمیل مىگوید: «صَبَرتُ على عذابك فكیف أصبر على فراقك» خدایا! بر عذاب تو صبر مىكنم، ولى چگونه بر فراق تو صبر كنم؟
چگونه با غرائز جنسى برخورد كنیم؟
این غرائز را خداوند در انسان آفریده و لذا سركوب آن جایز نیست، بلكه باید آن را كنترل و مهار كنیم. وجود غرائز براى حفظ و بقا و تكامل نسل بشر ضرورت دارد. اگر شكم نباشد، انسان از گرسنگى مىمیرد، اگر غضب نباشد، انسان از خود دفاع نمىكند و اگر شهوت نباشد، نسل بشر قطع مىگردد. ولى براى ارضاى غرائز باید مسیر صحیح طى شود. غرائز مثل كپسول گاز هستند كه اگر از طریق صحیح وارد اجاق گاز شود، نتیجهاش حرارت و پخت و پز است، ولى اگر بدون كنترل باشد، انفجار و خطر را در پى خواهد داشت. خودآرایى براى زن یك غریزه است، این غریزه اگر در خانه به كار گرفته شود زندگى را شیرین و پر محبت خواهد كرد، امّا اگر این خودآرایى در خیابان انجام گرفت، سبب متزلزل كردن خانوادههاى دیگر خواهد شد. مردى كه در خیابان صدها زن آرایش كرده مىبیند، وقتى به خانه برمىگردد نسبت به همسر خود علاقه چندانى نشان نمىدهد، زیرا جلوههاى خیابانى علاقه او را نسبت به همسرش متلاشى كرده است. به علاوه این جلوهها در دل افرادى كه ازدواج نكردهاند طوفانى برپا مىكند كه یا او را مثل شمع آب مىكند و مىسوزاند و یا او را به فكر تجاوز و سوء قصد مىاندازد و آثار سوئى همچون فرار از خانه، تهدید، خودكشى، امراض مقاربتى و روانى و بچههاى سر راهى را به دنبال دارد.
آیا انسان آزاد است یا مجبور؟
مرز آزادى تا كجاست؟ خداوند، انسان را آزاد آفریده است و به او اختیار داده تا كارهایش را انتخاب كند. گرچه بعضى گفتهاند: انسان در كارهایش مجبور است و گمان مىكند كه آزاد است، امّا دلایل بسیارى بر اختیار انسان وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مىكنیم: الف) هر انسانى در كارهاى خود گاهى دچار تردید و شك مىشود كه آیا انجام دهد یا ندهد؟ همین شك، دلیل بر آزادى اوست كه مىتواند كارى را انجام دهد و مىتواند انجام ندهد. ب) گاهى انسانها به كار یكدیگر انتقاد دارند. انتقاد نیز دلیل آن است كه كسى كه كار را انجام داده، مىتوانسته انجام ندهد. ج) هر انسانى در عمر خود بارها از گفتار و رفتار خود پشیمان شده است و همین پشیمانى دلیل آن است كه مىتوانسته انجام ندهد و لذا با خود مىگوید: اى كاش انجام نمىدادم! د) همه مردم فرزندان خود را تربیت مىكنند و یا به معلّم و مربّى مىسپارند و این دلیل آن است كه فرزند انسان مىتواند مسیر كج را رها و به راه حق برود. بنابراین شك، انتقاد، پشیمانى و تربیت، دلیل آزدى انسان است. علاوه بر آنكه آزادى خواسته تمام انسانها بلكه حیوانات است. شما اگر گربهاى را در قفس كنید، هر نوع غذا براى او در قفس قرار دهید، باز ناراحت است و ترجیح مىدهد در كوچه و خیابان سادهترین غذا را بخورد امّا در قفس نباشد. در بهشت نیز اگر آزادى نباشد، مؤمن رنج مىبرد و لذا مؤمنان هنكامى كه وارد بهشت مىشوند، خدا را به خاطر آزادى در بهشت سپاس مىگویند: «ألحمدُ لِلّه الّذى نَتبَوّء من الجنّة حیث نشاء»(سوره زمر، آیه 74.) با این همه، انسان بنده خداست و باید به دستورات او عمل كند و اگر آزادى مرز نداشته باشد و انسان اختیار خود را به نفس و تمایلات شخصى یا تمایلات دیگران بدهد او را به دره هلاكت سقوط خواهد داد. آزادى باید در چارچوب فرامین خدا و عقل باشد تا سبب سلب آزادى دیگران نشود.
چرا خداوند كارهایى را كه ذرّهاى شرك و ریا در آن باشد، نمیپذیرد؟
خداوند مىفرماید: «أنا خیر شَریك فمَن عَمل لى و لِغیرى فهو لِمَن عَمله غیرى»(وسائل، ج1، ص72) من بهترین شریك هستم، اگر كسى عملى را انجام بدهد كه هدفش هم من و هم غیر من باشد، من سهم خود را به آن شریكى كه براى من پنداشته واگذار مىكنم تا پاداش خود را از او بگیرد.
آرى، هركس و هر چیز را در كنار خدا قرار دادن، توهین به مقام الهى است.
اگر كسى به شما بگوید: من شما و سنگ را دوست دارم، این توهین به شماست.
اگر بگوید: از غذایى كه تهیّه كردهام، هم شما بخورید هم گربهام مىخورد، توهین است.
علاوه بر آنكه هدف خداوند از انجام دستوراتش، رشد و كمال انسان است و شرك و ریا مایه سقوط انسان است. اگر یك موش در دیگ غذا بیفتد، تمام غذا از قابلیّت مصرف مىافتد.
یك روز تمام مسافران هواپیما را پیاده و بارى را كه بسته شده بود تخلیه كردند و گفتند: یك موش در هواپیما دیده شده است. پرسیدیم: این همه مسافر و بار به خاطر یك موش باید پیاده شود؟ گفتند: بله، زیرا ممكن است این موش یكى از سیمها را بجود و رابطه خلبان با فرودگاه قطع شود و موجب سقوط هواپیما شود.
آرى، موش شرك، سیم اخلاص را مىجود و رابطه بنده با خالق قطع مىشود.
خدا كه به همه مَحرم است، پس چرا در نماز، مردان و زنان باید خود را بپوشانند؟
همیشه پوشیدن لباس به خاطر مَحرم و نامَحرمى نیست، بلكه گاهى پوشیدن لباس جنبه تكریم و ادب دارد. معمولاً افراد در خانه خود، لباس ساده مىپوشند ولى وقتى مهمان وارد خانه مىشود، به احترام مهمان، لباس كامل و مناسب مىپوشند و اگر قرار باشد در مجلس عروسى شركت كنند، لباس كاملترى بر تن مىكنند. این تغییر لباسها، به خاطر ادب و احترام مهمانان مجالس است.
حضور در محضر خداوند در حال نماز نیز مقتضى پوشیدن لباس مناسب و كامل است.
چه كنیم تا روح ما بزرگ و ظرفیّت ما زیاد شود؟
حضرت على علیه السلام به همام مىفرماید: «عَظُمَ الخالِقُ فى أنفسِهم و صَغُر ما دون ذلك»(نهجالبلاغه، خطبه193.) یعنى چون خداوند در روح آنها عظمت دارد، غیر خدا هرچه باشد كوچك جلوه مىكند. تا وقتى روى زمین هستیم، یك هكتار زمین براى ما بزرگ است، امّا اگر سوار هواپیما شدیم هرچه هواپیما بالاتر برود، این قطعه زمین براى ما كوچكتر مىشود.
اگر توجهى به پولهاى موجود در بانك بكنیم، سرمایه خود را ناچیز خواهیم دید. اگر به تسبیح گفتن همه موجودات توجه داشته باشیم، گفتن چند «سبحان اللّه» را چیزى نمىدانیم. اگر به كتابخانههاى بزرگ و مهم دنیا نگاه كنیم، مطالعه چند كتاب ما را مغرور نخواهد كرد.
وقتى به امام سجادعلیه السلام گفتند: چرا اینقدر عبادت مىكنى؟ فرمود: عبادت من كجا و عبادت علىّبن ابیطالب كجا!
خداوند در قرآن به پیامبرش مىگوید: یادى از سختىهاى انبیاى گذشته كن تا سختىها براى تو آسان و سبك شود. آرى، اگر به پشت سر نگاه كنیم و راه رفته را ببینیم مغرور مىشویم، باید به راه نرفته نظر دوخت تا به فكر رفتن بیفتیم
چه گناهانى را خدا نمیبخشد؟
در روایات مىخوانیم: «اِتّقوا المُحقّرات من الذّنوب فانّها لاتغفر( وسائل، ج 15، ص310.)، از گناهان كوچك پرهیز كنید كه بخشیده نمىشود. شاید به این دلیل كه در گناهان كوچك، انسان احساس شرمندگى نمىكند و لذا به فكر توبه هم نمىافتد، بلكه جسارت و جرأت او بر تكرار آن زیاد و زمینهاى براى بخشش فراهم نمىشود.
اگر كسى كه مقدار كمى بدهى دارد، به طلبكار بگوید: تو كه از منطلبى ندارى، مقدارى كه مىخواهى ارزشى ندارد، او طلب خود را نمىبخشد، ولى اگر مبلغ بیشترى بدهكار باشد و نزد طلبكار آید و عذرخواهى كند، طلبكار یا به او مهلت مىدهد و یا او را مىبخشد. آرى، طلبكار، مقدار كم را با جسارت نمىبخشد، ولى مقدار زیاد را ممكن است با عذرخواهى ببخشد.
یاد خدا در همه كارها، به چه معناست و این همه سفارش به آن براى چیست؟
در حدیث مىخوانیم: براى هركارى «بسم اللّه» بگویید، حتى سر سفره اگر نوع غذا را تغییر دادید «بسم اللّه» را تجدید كنید.( بحار، ج63، ص421.)
اگر شما به یك كارخانه توجه كنید، به تمام كالاها و تولیدات خود، آرم و نشانه خود را مىزند. مثلاً یك كارخانه چینى سازى، به همه ظرفهاى كوچك و بزرگ، حتّى كارتون و كامیونى كه مربوط به حمل و نقل است، نام و آرم خود را مىزند.
پرچم هر كشورى، هم روى میز مدیران آن كشور است، هم بالاى ساختمان ادارات و هم روى كشتى هایى كه از آن كشور به اطراف دنیا مىروند.
انسان خداپرست نیز تمام كارهایش، نام و آرام خدایى دارد؛ چه كوچك وچه بزرگ.
حضرت ابراهیمعلیه السلام مىگوید: نمازم، عباداتم، زنده بودنم و مرگم براى پروردگار جهانیان است. «انّ صلاتى و نُسكى و مَحیاىَ و مَماتى لِلّه رَبّ العالَمین»(سوره انعام، آیه 162.)
قرآن به پیامبرصلى الله علیه وآله مىفرماید: هم در آغاز كار، یاد پروردگارت باش: «اِقرأ بِاسمِ ربِّك»(سوره علق، آیه 1.) و هم پس از فراغت، كارى دیگر شروع كن كه در راه رضاى پروردگارت باشد، «فاذا فَرَغتَ فَانصَب و الى ربِّكَ فَارغَب»(سوره انشراح، آیه 7 – 8 .)
با همسران و فرزندانى كه هم فكر ما نیستند، چگونه برخورد كنیم؟
هنگامى كه پیامبرصلى الله علیه وآله از مكّه به مدینه هجرت كرد، مسلمانان مكّه نیز هجرت كردند، امّا بعضى مسلمانان با مخالفت همسر و فرزند خود مواجه شدند. آیه نازل شد كه بعضى همسران و فرزندان شما دشمن شما هستند، از آنان دورى كنید. بعضى مسلمانان مهاجر تصمیم گرفتند كه حتى اگر همسر و فرزندشان توبه كردند و هجرت كردند، آنان را نپذیرند.
آیه در ادامه مىفرماید: اگر شما مخالفتهاى گذشته آنان را نادیده بگیرید و از آنان درگذرید، براى شما بهتر است و خداوند نیز شما را خواهد بخشید. «یا ایّها الّذین آمنوا اِنّ من أزواجكم و اولادكم عدوّاً لكم فاحذَروهم و اِنْ تَعفوا و تَصفحوا و تَغفروا فانّ اللّه غفورٌ رحیم»(سوره تغابن، آیه 14.)
چرا خدا به ستمگران و گنهكاران مهلت میدهد؟
سازمان آب و برق، به تمام منازل آب و برق مىرساند، این صاحبان منازلند كه مىتوانند از این آب و برق استفاده صحیح كنند یا نادرست.
خداوند انسان را آزاد و مختار آفرید و همه گونه امكان رشد را در اختیار او گذاشت، اگر انسان با علم و آگاهى راه بدى را انتخاب كرد، مقصّر خود اوست.
امّا چرا خداوند جلوى چنین انسانهایى را نمىگیرد، زیرا:
اگر همین كه انسان بناى ناسزا و دروغ گفتن داشت، خداوند او را لال كند و همین كه بناى سیلى زدن به مظلوم داشت، دست او فلج شود، همین كه بناى نگاه بد داشت چشمش كور شود و… آیا این انسان كه از روى ناچارى خلاف نكرده، قابل ستایش است؟ ارزش انسان زمانى است كه با اختیار خودش، آزادانه و آگاهانه كارى را انجام دهد و یا از خلافى دست بردارد.
اگر دست انسانى را با طناب بستند و از جیب او پول درآوردند و خرج كردند، نمىتوان گفت آن دست بسته، مرد سخاوتمندى است و اگر مرد نابینایى، به نامحرم نگاه نكرد، نمىگویند چه انسان پاكى.
آرى، خداوند مىخواهد انسانها آزاد باشند تا خود راه خیر و خوبى یا راه شرّ و بدى را انتخاب نمایند و عمل كنند.
معناى انتظار امام زمان علیه السلام چیست؟ آیا به معناى سكوت و بی تفاوتى در برابر ظلم و فساد است؟
ما هر شب منتظر طلوع خورشید فردا هستیم، امّا معناى انتظار خورشید آن نیست كه دست روى دست بگذاریم و تا صبح در تاریكى به سر بریم، بلكه هر كس اتاق خود را روشن مىكند.
ما در زمستان منتظر فرارسیدن تابستان هستیم، ولى انتظار تابستان به آن معنا نیست كه در زمستان بلرزیم و اتاق خود را گرم نكنیم.
در زمان غیبت امام زمان علیه السلام نیز باید به مقدار توانِ خود با ظلم مبارزه كنیم و در صدد اصلاح خود و جامعه برآییم. در روایات مىخوانیم: «أفضلُ الاعمال اِنتظارُ الفَرج»(بحار، ج 75، ص 208.) بهترین عمل، انتظار آمدن حضرت مهدى علیه السلام است.
بر اساس این حدیث، انتظار، حالت نیست، بلكه عمل است: «افضل الاعمال» بنابراین، منتظران واقعى باید اهلعمل باشند. منتظران مصلِح باید خود صالح باشند، كسى كه منتظر مهمان است در خانه آرام نمىنشیند.
وظیفه مردم در زمان غیبت، خودسازى و امر به معروف و دعوت به حق و آگاه سازى دیگران است.
با دیدن این همه تفاوتها و ناهنجارىها، چگونه نظام را اسلامى بدانیم؟
اولاً معناى نظام اسلامى آن نیست كه تمام افراد جامعه اش عادل باشند، بلكه نظام اسلامى آن است كه قوانین و مدیرانش اسلامى باشند.
مسافرت خوب آن است كه ماشین سالم و راننده ماهر باشد تا مسافرین را به مقصد برساند، نه آن كه تمام مسافران بى مسئله باشند. هیچ كس در هیچ سفرى براى سوار شدن به اتوبوس و قطار و هواپیما، تك تك مسافران را بررسى نمىكند، بلكه به سلامتى وسیله و مهارت راننده مى اندیشد.
در آیه 102 سوره بقره مىخوانیم كه در زمان حضرت سلیمانعلیه السلام (پیامبر معصومى كه حكومتش هدیهاى الهى بود)، گروهى به جاى پیروى از آن حضرت، پیرو شیطان بودند: «واتّبعوا ما تتلوا الشیاطین على ملك سلیمان»
ثانیاً عدالت همه جا به معناى تساوى نیست. پزشك عادل، پزشكى نیست كه به همه بیماران یك نوع دارو بدهد، معلّم عادل، معلّمى نیست كه به همه دانشآموزان یك نمره بدهد، بلكه این تساوى، كمال بى عدالتى است.
مگر سلّول چشم با سلّول استخوان پا یكسان است؟ مگر برگها، میوهها، كوهها، دشتها، معدنها، جنگلها، كرات آسمانى، كهكشانها، رنگها، نژادها و… یكسانند؟!
آرى، تفاوت دو نوع است: گاهى حكیمانه و بر حق است و گاهى تبعیض و ناحقّ.
اختلافات گاهى بر اساس ظلم است كه باید با تمام قدرت جلوى آن را گرفت. سرمایههایى را كه با زد و بند، كمفروشى، احتكار، توطئه، اختلاس، سرقت، ربا و امثال آن جمع شده است، باید از حلقوم متجاوزان بیرون كشید.
امّا گاهى تفاوت و اختلافى كه در اثر كار، هنر، تخصص، مدیریّت، ابتكار و امثال آن پیدا مىشود، چنانچه حقوق واجب الهى آن (خمس و زكات و…) پرداخت شود، مانعى ندارد. اگر بخواهیم حق ابتكار و هنر و كار و تخصّص را نادیده بگیریم، جامعه راكد مىماند و رشدى ندارد.
نسبت به افراد كافر و فاسق، چگونه بنگریم؟
در حدیث مىخوانیم: هر كس خودش را بهتر از دیگران بداند، مستكبر است. «مَن ذهب انّ له على الآخر فضلاً فهو من المستكبرین»(بحار، ج70، ص226.) آرى، چون عاقبت افراد را نمىدانیم، نباید قضاوت عجولانه كنیم. چه بسا افراد فاسق كه مؤمن و افراد مؤمنى كه بد عاقبت مىشوند.
امام صادق علیه السلام در بیان حدیث فوق فرمود: ساحرانى كه در تمام عمر منحرف بودند، با دیدن معجزه موسى علیه السلام، در یك لحظه ایمان آوردند و تمام تهدیدات فرعون را ناچیز و نادیده گرفتند. شیطان با شش هزار سال عبادت منحرف شد، ولى حُرّ و زُهیر در كربلا سعادتمند شدند. بنابراین كسانى كه در راه هستند، نباید مغرور شوند، زیرا ممكن است از راه خارج شوند.
سعه صدر چیست؟
«سعه صدر» به معناى داشتن روح بزرگ است كه همچون لاستیك تراكتور از امواج رد شود و تاب بر ندارد در حالى كه افراد عادى مثل لاستیك دوچرخه، با اولین موج تاب برمىدارند.
حضرت على علیه السلام مىفرماید: «آلَةُ الرّیاسة سعة الصَّدر»،(نهجالبلاغه، حكمت176.) شرط لازم براى پذیرش هر مسئولیّتى، سعهصدر است.
دعاى حضرت موسى علیه السلام پس از رسیدن به مقام نبوّت، سعه صدر بود كه از خداوند خواست: «رَبّ اشَرح لى صَدرى»(سوره طه، آیه 27.) البتّه موسى از خدا درخواست كرد و خدا به او عطا نمود، ولى خداوند قبل از اینكه پیامبر درخواست كند، به او سعه صدر داد و فرمود: «ألم نَشرَح لك صَدرك»( سوره انشراح، آیه 1.)
اسلام به كیفیّت بیشتر توجّه دارد یا به كمّیت؟
در مواردى اسلام به كمیّت توجه دارد، نظیر تعداد نفراتى كه در نماز جماعت حاضر مىشوند كه هر جماعتى نفراتش بیشتر باشد، ثوابش بیشتر است.
در مواردى به كیفیّت توجّه دارد، نظیر انفاق به محرومان كه مقدارش مهم نیست، بلكه اخلاص در آن مهم است. «و یُطعمون الطّعام عَلى حُبّه» مقدار غذایى كه اهلبیت به یتیم، مسكین و اسیر دادند زیاد نبود، امّا خالصانه بود.
گاهى هم كیفیّت مطرح است و هم كمّیت. مثلاً قرآن درباره ذكر خدا، هم مىفرماید: «اُذكروا اللّه ذكراً كثیرا»(سوره احزاب، آیه 41.) خدا را بسیار یاد كنید و هم مىفرماید: «فى صلوتهم خاشعون» مؤمنان در نمازشان خشوع دارند.
جهاد در راه خدا، چه نقشى در سازندگى جامعه اسلامى دارد؟
نوك بیل به خاطر درگیرى با خاك، همواره سائیده مىشود، ولى در عوض سفید و برّاق و تیز است، امّا قسمتهاى بالاى آن گرچه آهن ضخیم است، ولى سیاه و زنگ زده است.
همچنین امّتى كه جهاد مىكند و جوانان خود را به جبهه مىفرستد و از مكتب و وطن خود دفاع مىكند، گرچه جوانانى را از دست مىدهد و به ظاهر این امّت استهلاك دارد، امّا در دیدگاه بین المللى و قضاوت وجدانهاى بیدار، این امّت رو سفید و عزیز است، برخلاف امت ترسو و استعمارپذیرى كه به ظاهر، آسایش و نفرات بیشترى دارد، ولى رو سیاه و زنگ زده است.
آیا شخصیّت و موقعیّت افراد، در كیفر و پاداش آنها مؤثّر است؟
قرآن به زنان پیامبر مىفرماید: شما با سایرین فرق دارید و كار خلاف شما دو برابر حساب مىشود: «یا نساء النّبىّ مَن یَأتِ منكُنّ بفاحشةٍ مُبیّنةٍ یُضاعف له العذابُ ضِعفَین»(سوره احزاب، آیه 30.) همان گونه كه پاداش عمل شایسته شما، دو برابر دیگران است. «و مَن یَقنُت مِنكنّ لِلّه و رسوله و تَعمل صالحاً نُؤتها أجرها مَرّتَین»( سوره احزاب، آیه 31.)
هر كوهى قلّهاش بلندتر باشد، درّهاش عمیقتر است. در حدیث مىخوانیم: از جاهل هفتاد گناه بخشیده مىشود قبل از آنكه از عالم یك گناه بخشیده شود. «یغفر للجاهل سبعون ذَنباً قبل أن یُغفر للعالم ذنبٌ واحد»(كافى، ج1، ص 59 .)
نردبان این جهان ما و منى است
عاقبت این نردبان افتادنى است
لاجرم هركس كه بالاتر نشست
استخوانش سختتر خواهد شكست
نقش رهبرى در جامعه اسلامى چگونه است؟
هر حركت، چند عنصر دارد: مبدأ، مسیر، وسیله، راهنما و مقصد. در میان این پنج عنصر، مهمترین نقش با راهنماست. اگر رهبر و راهنما، عالم و متّقى باشد، نه هدف گم مىشود و نه به انحراف كشیده مىشود.
اگر رهبر لایق باشد و مردم اطاعت كنند، مشكلات حل مىشود؛ اگر سوزن تیز باشد و نخ هم متّصل به آن، هر پارچهاى دوخته مىشود، امّا اگر سوزن كج بود یا نخ جدا شد، نازكترین پارچه هم دوخته نمىشود.
اگر مردم اطاعت نكنند، رهبر كارى از پیش نمىبرد همان گونه كه اگر نخ به دنبال سوزن نرود، هر قدر هم سوزن كارآمد باشد، كارى از پیش نمىبرد. حركت و نفوذ سوزن در پارچههاى مختلف، به شرط پیروى نخ از اوست. اگر راننده اهل فن باشد، حتى ماشین معیوب را راه اندازى و با آن رانندگى مىكند. همان گونه كه پیامبران در بدترین شرایط اجتماعى، بهترین امّتها را ساختند.
امّا اگر رهبرى صلاحیّت نداشته باشد، بهترین شرایط را نیز به هدر مىدهد، چنانكه بهترین اتومبیلها را اگر در اختیار راننده ناشى قرار دهیم، آن را به درّه سقوط مىدهد.