چرا خداوند دست به آفرینش زده و این همه موجود و از جمله انسان را آفریده است؟

اگر دانشمند خوش بیانى سخن گفت، نباید پرسید چرا سخن گفتى؟! زیرا علم و بیان او اقتضا مى‌کند که یافته‌هاى علمى خود را ارائه دهد. امّا اگر این دانشمند با آن همه کمالات ساکت شد و یافته‌ هاى خود را کتمان کرد، زیر سؤال مى‌رود که چرا نگفتى؟ خداوندِ قادر حکیم مهربان که مى‌تواند از خاک، گندم و از گندم، نطفه و از نطفه انسانِ کاملى را بیافریند، اگر نمى‌آفرید جاى سؤال بود که چرا قدرت خود را به کار نگرفتى و چیزى نیافریدى؟

نقش ایمان به خدا در زندگى انسان چیست؟

 شما اگر وارد منزلى شدید که مى‌دانید این خانه نه صاحبى دارد و نه حسابى، نه دوربینى در کار است و نه کنترلى، هیچ دلیلى براى نظم و دقّت و انضباط در کارهاى شما نیست. در خانه رها، ما هم رها هستیم وهرچه ریخت و پاش نکنیم ونفس خود را کنترل کنیم ضرر کرده‌ایم، ولى اگر بدانیم که این خانه صاحب و حسابى دارد و تمام رفتار ما زیر نظر اوست، به گونه‌اى دیگر زندگى خواهیم کرد. اگر ایمان بیاوریم که این هستى، صاحبى دارد به نام خداى حکیم و حسابى در کار است به نام معاد و براى تمام افکار و رفتار و گفتار ما پاداش یا کیفرى هست، ما نیز حساب کار خود را مى‌کنیم و خواسته‌هاى نفس سرکش خود را مهار مى‌کنیم. کارهایى را که صاحب خانه نمى‌پسندد، انجام نمى‌دهیم، زیرا مى‌دانیم به حساب تمام کارهاى خیر یا شرّ ما رسیدگى مى‌شود و خداوند در کمین ماست.

آیا خدا به عبادات ما نیاز دارد که فرمان داده نماز بخوانیم و رو به کعبه بایستیم؟

 اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند چیزى به خورشید اضافه نمى‌شود و اگر همه مردم پشت به خورشید خانه بسازند، چیزى از خورشید کم نمى‌شود. خورشید نیازى به مردم ندارد که رو به او کنند، این مردم هستند که براى دریافت نور و گرما باید خانه‌هاى خود را رو به خورشید بسازند. خداوند به عباداتِ مردم نیازى ندارد که فرمان داده نماز بخوانند. این مردم هستند که با رو کردن به او از الطاف خاص الهى برخوردار مى‌شوند و رشد مى‌کنند. قرآن مى‌فرماید: اگر همه مردم کافر شوند، ذرّه‌اى در خداوند اثر ندارد، زیرا او از همه انسان‌ها بى‌نیاز است. «اِن تکفروا انتم و مَن فى الارض جیمعاً فانّ اللّه لغنىٌّ حمید»(سوره ابراهیم، آیه 8 .)

چرا صالحان، گرفتار مشکلات هستند و مجرمان و گنهکاران، در رفاه به سر مى‌برند؟

 از آنجا که خداوند اولیاى خود را دوست دارد، لذا اگر خلافى کنند، فوراً آنان را با قهر خود مى‌گیرد تا متذکّر شوند، چنانکه خداوند در قرآن مى‌فرماید: اگر پیامبر سخنى را که ما نگفته‌ایم به ما نسبت دهد، با قدرت او را به قهر خود مى‌گیریم: «لو تقوَّل علینا بعضَ الاقاویل لأخذنا منه بالیمین»( سوره حاقّه، آیه 44 – 45) و همچنین اگر مؤمنین خلافى کنند، چند روزى نمى‌گذرد مگر آنکه گوشمالى مى‌شوند. امّا اگر نااهلان خلاف کنند، خداوند به آنان مهلت مى‌دهد و هرگاه مهلت سرآمد، آنان را هلاک مى‌کند: «و جعلنا لمهلکهم مَوعداً»( سوره کهف، آیه 59) و اگر امیدى به اصلاحشان نباشد، خداوند حسابشان را تا قیامت به تأخیر مى‌اندازد و به آنان مهلت مى‌دهد تا پیمانه شان پر شود. «انّما نُملى لهم لیزدادوا اثماً»( سوره آل عمران، آیه 178) به یک مثال توجه کنید: اگر قطره‌اى چاى روى شیشه عینک شما بریزد، فوراً آن را پاک مى‌کنید. امّا اگر قطره‌اى چاى روى لباس سفید شما بچکد، صبر مى‌کنید تا به منزل بروید و لباس خود را عوض کنید. و اگر قطره‌اى روى قالى زیر پاى شما بچکد، آن را رها مى‌کنید تا مثلاً شب عید به قالى شویى ببرید. خداوند نیز با هرکس به گونه‌اى رفتار مى‌نماید و بر اساس شفّافیّت یا تیرگى روحش، کیفر او را به تاخیر مى‌اندازد.

چگونه قبولى تمام کارها، مشروط به قبولى یک عمل همچون نماز مى‌شود؟

پلیس راهى را در نظر بگیرید که از راننده‌اى گواهینامه رانندگى مطالبه مى‌کند. اگر راننده، گواهینامه پزشکى، گذرنامه سیاسى، پروانه ساختمان، کارت بازرگانى و اجازه اجتهاد و یا هر مدرک دیگرى به او نشان دهد، پلیس از او نمى‌پذیرد و تنها اگر گواهینامه رانندگى داشت اجازه عبور مى‌دهد و گرنه مانع او مى‌شود. در قیامت نیز شرط رسیدن به مقصد، گواهینامه نماز است که اگر نباشد، هیچ عملى مورد قبول و نجات‌بخش نیست.

آیا تشبیه بعضى انسان‌ها به حیوان در قرآن، جسارت و ناسزاگویى نیست؟

با نگاهى به منافع حیوانات و عملکرد بعضى انسان‌ها، تشبیه «اولئک کالانعام بل هم اضلّ»( سوره اعراف، آیه 179) را حقّ و منطقى مى‌یابیم؛ گران‌ترین لباس انسان، ابریشم، از حیوانات است. مهم‌ترین غذاى انسان، شیر و عسل و گوشت و ماست، از حیوانات است. حیوانات وسیله بارکشى و شخم زدن و منبع درآمد و اشتغال هستند. تمام کارخانه‌هاى پشم ریسى، چرم سازى، لبنیاتى و مرغدارى ودامدارى‌ها کارشان به حیوانات وابسته است. حیوانات بعضى معلّم بشرند. کلاغ، دفن مرده را به فرزند آدم و نسل او آموخت. بعضى گزارشگر انبیا مى‌شوند؛ هدهد گزارش انحراف مردم سبأ را نزد حضرت سلیمان آورد. بعضى محافظ انبیا مى‌شوند؛ تار عنکبوت پیامبر اسلام را در غار حفظ کرد. حیوانات قابل تربیت و آموزش هستند و لذا شکار سگى که آموزش دیده حلال است. حتى حیوانات آزار دهنده مثل مار، تنها کسانى را مى‌گزند که به آنها نزدیک شده باشند. با توجّه به مطالب فوق، آیا انسان‌هایى که از دور مردم آزارى مى‌کنند و مناطق دور دست را بمباران و موشک‌باران مى‌کنند، از مار بدتر نیستند؟ افرادى که شبانه روز براى مردم حیله و خدعه مى‌کنند و به خاطر رسیدن به هوسهاى بى انتهاى خود نسل انسان را به تباهى مى‌کشند، از حیوانات بدتر نیستند؟ آدم‌هایى که یک تنه صدها پرونده جرم و جنایت دارند، از درّنده‌ترین حیوانات پست‌تر نیستند؟

چگونه میتوانیم حقایق را آن گونه که هست، ببینیم؟

قرآن مى‌فرماید: «اتّقوا اللّه و یعلّمکم اللّه»( سوره بقره، آیه 282.) از خداوند پروا کنید تا خداوند، حقیقت را به شما بیاموزد. تقوى به معناى دورى از انواع بدى‌ها و زشتى‌هاست. آرى، افراد آلوده از درک بسیارى حقایق محرومند. کسى که تعصّب قومى، حزبى، نژادى و… دارد، حق را آنگونه که هست نمى‌فهمد، مثل کسیکه عینک سرخ گذاشته و همه چیز را سرخ مى‌بیند و شلغم را لبو مى‌پندارد و اگر عینک سبز بگذارد، کاه را علف مى‌بیند. اگر آیینه را صیقل دهیم، عکس را درست نشان مى‌دهد. آئینه دل نیز باید صیقلى باشد تا معارف را درک کند. دل‌هاى کینه دار مثل ظرف‌هاى آلوده است که اگر آب تمیز هم در آن ریخته شود، آلوده مى‌شود. گناه غبارى است که نمى‌گذارد انسان واقع بین باشد.

آیا هر مسلمانى، مؤمن است یا آنکه میان اسلام و ایمان تفاوت است؟

در قرآن، یکجا مى‌خوانیم که مردم وارد دین مى‌شوند: «یدخلون فى دین اللّه افواجا»( سوره نصر، آیه 2) و در جاى دیگر به کسانى که شعار دیندارى مى‌دادند گفته مى‌شود: هنوز ایمان وارد دلهاى شما نشده است: «ولمّا یدخل الایمان فى قلوبکم»(سوره حجرات، آیه 14) یعنى دین باید وارد مردم شود. آرى، دیندارى مراحلى دارد: مرحله گرم شدن، مرحله داغ شدن و مرحله پخته شدن. هر گرم و داغى، سرد مى‌شود ولى هیچ پخته‌اى خام نمى‌شود. ورود مردم در دین آسان است؛ هرکس بگوید: «أشهد ان لا اله الاّ اللّه و أشهد انّ محمّداً رسول اللّه»، مسلمان است. این مرحله گرم شدن است. امّا بالاتر از گرم شدن، داغ شدن است. اصحاب پیامبر با احساس و هیجان داغى به جبهه‌ها مى‌رفتند و حاضر بودند در کنار پیامبر جان فشانى کنند. ولى قرآن به آنها مى‌گوید اگر دین دارید، خمس غنائم جنگى را بدهید: «واعلموا انّما غَنمتُم من شى‌ءٍ فانّ لِلّه خُمُسَه و للرّسول… انْ کنتم آمنتم باللّه»(سوره انفال، آیه 41.) آرى، کسانى که شهادتین مى‌گویند و حتى در جبهه‌ها کنار پیامبر مى‌جنگند، ممکن است در مسایل مالى آسیب‌پذیر باشند که قرآن مى‌فرماید: در کنار شهادتین و جبهه و نماز، حق خدا و رسول و فقرا را نیز بپردازید. در این مرحله است که ایمان وارد قلب مى‌شود. قرآن فقط به گروه خاصّى مى‌فرماید: «اولئک هُم المؤمنونَ حقّاً»(سوره انفال، آیه 4.) مؤمنون واقعى گروه خاصّى هستند، ولى نسبت به گروهى که منافقانه اظهار ایمان دارند، مى‌فرماید: اینها مؤمن واقعى نیستند: «و مِن النّاس مَن یقول آمنّا بِاللّه و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین»(سوره بقره، آیه 8 )

امر به معروف و نهى از منکر، وظیفه همه مسلمانان است یا گروهى خاص؟

براى ماشینى که در مسیر یک طرفه بر خلاف همه رانندگى مى‌کند، دو نوع برخورد لازم است: یکى آنکه تمام رانندگان با بوق و چراغ مخالفت خود را با کار او اعلام کنند، دوم آنکه پلیس، راننده را جریمه کند. قرآن نیز هم تمام مسلمانان را به امر به معروف و نهى از منکر سفارش کرده و فرموده است: «کُنتم خَیرَ اُمّه اُخرِجَت للنّاس تَأمرون بِالمَعروف و تَنهَون عن المنکر»(سوره آل‌عمران، آیه 110) شما بهترین امّتى هستید که جلوه کرده‌اید به شرط آنکه امر به معروف و نهى از منکر کنید. و در جاى دیگر مى‌فرماید: از میان شما مسلمین گروهى ویژه باید مسئول امر به معروف و نهى از منکر شوند. «ولتکن منکم اُمّه یَدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و یَنهون عن المنکر»(سوره آل‌ عمران، آیه 104.)

اینکه خداوند فقط کار افراد با تقوى را مى‌پذیرد، سبب دل سردى و یأس افراد عادّى یا گناهکار نمى‌شود؟

اولاً اینکه قرآن مى‌فرماید: «إنّما یَتقبّل اللّه من المتّقین»(سوره مائده، آیه 27)، تقوا درجاتى دارد. به همین دلیل، کلمه (أتقى‌) یعنى با تقواتر، در قرآن آمده است: «انّ أکرمکم عند اللّه أتقاکم»( سوره حجرات، آیه 13.) و اکثر افراد عادّى و خلافکار هم مرحله‌اى از تقوى را دارا مى‌باشند و گرنه هیچ کار خیرى انجام نمى‌دادند و از هیچ گناهى دست برنمى‌داشتند. ثانیاً اگر گفتند دولت فقط فارغ التحصیلان دانشگاه را مى‌پذیرد، مراد آن است که شرط استخدام رسمى، فارغ التحصیل دانشگاه بودن است، نه اینکه دیگران حقّ هیچ گونه کارى ندارند و یا اگر کارى انجام دهند، پاداششان ضایع مى‌شود. ثالثاً پذیرش عمل نیز درجاتى دارد: قبول عادّى، قبول شایسته، «بقبول حسن»( سوره آل‌عمران، آیه 37) و قبول برتر که در دعا مى‌خوانیم: «و تقبّل باحسن قبولک»(دعاى وداع ماه رمضان.) بنابراین، هرکس به مقدار تقوایى که دارد کارش قبول مى‌شود. به همین دلیل پاداش‌هاى قرآن نسبت به افراد و کارها و شرایط، متفاوت است؛ بعضى کارها پاداش دو برابر دارد: «ضِعفَین»(سوره بقره، آیه 265) بعضى کارها پاداش چند برابر دارد: «أضعافاً»(سوره بقره، آیه 245) بعضى کارها پاداش ده برابر دارد: «فله عَشرُ أمثالها»(سوره انعام، آیه 160) بعضى کارها پاداش هفتصد برابر دارد: «کمَثل حبَّه أنبَتَت سَبع سَنابِل فى کلّ سُنبلَهٍ مِأهُ حَبّه»(سوره بقره، آیه 261) بعضى کارها پاداشى دارد که هیچ کس، جز خدا آن را نمى‌داند: «فلا تعلم نفس ما اخفى لهم»(سوره سجده، آیه 17)

چرا در اسلام، ارزش عمل به نیّت آن است و قبولى عمل به قصد قربت و اخلاص وابسته است؟

در کارهاى دنیوى نیز ارزش کارها، به نیّت آنها بستگى دارد. به این مثال‌ها توجّه کنید: جرّاح و چاقوکش هر دو شکم پاره مى‌کنند، امّا کار جراح، خدمت است و کار چاقوکش جنایت. همین جرّاح مى‌تواند براى پول کار کند و مى‌تواند براى نجات یک انسان کار کند، هر کدام از این هدف‌ها نیز ارزش مخصوص به خود دارد. مثالى دیگر: یک لیوان آب را به سه نفر عرضه مى‌کنیم؛ یکى نمى‌خورد، چون میل ندارد، دیگرى نمى‌خورد چون قهر کرده است، سومى نمى‌خورد و مى‌گوید: نفر چهارم از من تشنه‌تر است، آب را به او بدهید! این سه نفر، در ننوشیدن آب یکسانند ولى به خاطر آن که هدف‌هاى آنها متفاوت است، ارزش کارشان نیز تفاوت دارد. در اسکناس‌ها نخى است که نشانه اصالت اسکناس و وسیله جدایى اسکناس اصلى از قلابى است، در عبادات نیز باید ریسمانى محکم میان بنده و خدا باشد که همان قصد قربت و اخلاص است. اگر آن نخ نباشد یا پاره شود، رابطه انسان با خدا قطع و عمل مقبول نیست.

آیا پاداش ده برابر، براى انجام هرکار نیک است؟

قرآن مى‌فرماید: «مَن جاءَ بالحَسنَه فلهُ عَشر أمثالها»(سوره انعام، آیه 160) هر کس کار شایسته‌اى بیاورد، ده برابر پاداش دارد. آنچه مهم است آوردن کار شایسته به قیامت است، نه انجام آن در دنیا. رساندن جنس به مقصد ارزش دارد، ولى اگر جنسى را در وسط راه از بین بردیم، ارزشى ندارد. بسیارى از کارهاى به ظاهر نیک دچار آفاتى مى‌شود که به مقصد نمى‌رسد: یا در آغاز، کار را با ریا و خودنمایى شروع مى‌کنیم و هدف الهى نداریم، یا در وسط کار گرفتار غرور و عُجب و خودخواهى مى‌شویم و یا بعد از انجام کار، گناهى مى‌کنیم و آثار آن را محو مى‌کنیم. گرچه در این سه مورد کار شایسته انجام گرفته، ولى سالم به مقصد نرسیده است. لذا قرآن نمى‌فرماید: هرکس کار شایسته انجام دهد ده برابر پاداش دارد، بلکه مى‌فرماید: هر کس کار شایسته خود را تا قیامت بیاورد، ده پاداش دارد. «مَن جاء بالحسنه»

چرا از مرگ مى‌ترسیم؟

راننده زمانى در جاده مى‌ترسد که یا بنزین ندارد یا قاچاق حمل کرده یا اضافه سوار کرده یا با سرعت غیر مجاز رفته یا جاده را گم کرده یا در مقصد جایى را آماده نکرده و یا همراهانش نا اهل باشند. اگر انسان براى بعد از مرگ خود، زاد و توشه لازم را برداشته باشد، کار خلاف نکرده باشد، راه را بداند، در مقصد جایى را در نظر گرفته باشد و دوستانش افراد صالح باشند و حرکتش طبق مقررات و مجاز باشد، نگرانى نخواهد داشت.

چرا بعضى دعاها مستجاب نمى‌شود؟

اگر به جاى بنزین مخصوص، گازوئیل یا آب در باک هواپیما بریزیم، پرواز صورت نمى‌گیرد، دعاى کسانى مستجاب مى‌شود که در شکم آنان لقمه حرام نباشد. در حدیث مى‌خوانیم: «مَن سرّه أن یُستجاب دعائه فَلیطیّب کسبه»( بحار، ج‌90، ص‌373.) هرکس دوست دارد دعایش مستجاب شود، درآمد و لقمه خود را پاکیزه و حلال کند. بگذریم که دعا به معناى طلب خیر است و بسیارى از خواسته‌هاى ما خیر نیست و ما خیال مى‌کنیم خیر را طلب مى‌کنیم.

آیا اسلام مى‌خواهد در تمام ساعات مشغول دعا باشیم که این همه دعا وارد شده است؟

 آیا اسلام مى‌خواهد در تمام ساعات مشغول دعا باشیم که این همه دعا وارد شده است؟ پاسخ : گرچه در کتاب‌هاى دعا، همچون مفاتیح الجنان، براى تمام ساعات روز و تمام روزهاى سال دعا نقل شده است، امّا این مثل آن است که وقتى شما به ترمینال اتوبوس یا فرودگاه یا ایستگاه قطار مراجعه مى‌کنید، مى‌بینید که در تابلو نوشته شده است: براى تمام ساعات شبانه روز، وسیله آماده سفر دارند، ساعت 8 صبح، 9 صبح، 10 صبح تا آخر شب. معناى این تابلو این نیست که همه مردم در همه ساعات مسافرت کنند، بلکه به معناى آن است که هر مسافرى در هر ساعتى تصمیم سفر گرفت وسیله هست. در دعا هم شاید منظور این باشد که هرکس در هر ساعت، قصد خواندن دعایى داشت، دعاى مخصوص آن ساعت هست. به علاوه، دعاهاى کوچک، به خصوص اگر انسان آنها را حفظ کند لطمه‌اى به کار نمى‌زند و مى‌تواند در ضمن کار به دعا هم مشغول باشد.

آنجایى که امر به معروف و نهى از منکر اثر نمى‌کند، وظیفه چیست؟

اولاً اگر شخص دیگرى با بیان بهترى بگوید اثر مى‌کند، از او بخواهید که این کار را انجام دهد. هنگامى که خداوند به حضرت موسى دستور داد نزد فرعون برود و او را ارشاد کند، موسى علیه السلام از خداوند خواست که برادرش هارون که بیان بهترى دارد را همراه او بفرستد. «و أخى هارون هو أفصحُ منّى لِساناً فَارسله مَعى»(سوره قصص، آیه 34) ثانیاً گاهى با یکبار اثر نمى‌کند، امّا با تکرار اثر مى‌کند، آن هم با بیان‌هاى گوناگون. چنانکه چوب سخت با یک ضربه تبر شکسته نمى‌شود، تکرار لازم است. قرآن مى‌فرماید: ما مطالب خود را در قالب‌هاى گوناگون بیان کردیم تا شاید اثر کند. «لقد صَرّفنا فى هذا القرآن»( سوره اسراء، آیه 41) ثالثاً ممکن است شیوه ما صحیح نبوده که اثر نکرده است. چون امر به معروف و نهى از منکر شرایط و اصولى دارد و با هر منکر باید به گونه‌اى متناسب برخورد کرد؛ گاهى گرد و غبار روى لباس شما مى‌نشیند و گاهى دوده. غبار با ضربه محکمى که بر لباس مى‌زنید برطرف مى‌شود، امّا اگر همین ضربه را به دوده بزنید، هم دستتان سیاه مى‌شود و هم دوده به لباس فرو مى‌رود. برطرف کردن دوده با فوت است و برطرف کردن غبار با ضربه. پس هر منکرى را باید به گونه‌اى خاص برطرف کرد. چنانکه قرآن مى‌فرماید: «واتوا البیوت من أبوابها»( سوره بقره، آیه 189) یعنى هر خانه‌اى را باید از راهش وارد شد. رابعاً براى بازداشتن مردم از فساد باید راه‌هاى حلال را به روى آنان باز کرد. حضرت لوطعلیه السلام هنگامى که دید مردم به مهمانانش، سوء قصد دارند فرمود: من حاضرم دخترانم را به ازدواج شما در آوردم تا شما دست از مهمانان من بردارید. من راه حلال را براى شما باز مى‌کنم تا شما به گناه گرفتار نشوید. «هؤلاء بَناتى هُنّ أطهرلکم فاتّقوا اللّه و لا تخزونى فى ضَیفى»( سوره هود، آیه 78)

خداوند در حوادث تلخ و شیرین زندگى انسان، چه مقدار نقش دارد؟

در قرآن مى‌خوانیم: «ما أصابک مِن حَسنهٍ فَمِن اللّه و ما أصابک مِن سَیِّئه فَمِن نَفسک»(سوره نساء، آیه 79) هر خوبى به تو رسد از خداوند است ولى هر بدى که به تو رسد از نفس خودت مى‌باشد. کره زمین که به دور خود و خورشید مى‌گردد و همواره بخشى از آن روشن و بخشى دیگر تاریک است، هر کجاى آن روشن باشد از خورشید است و هر کجاى آن تاریک باشد، از خود زمین است. خداوند انگور را آفرید، ولى بشر از آن شراب مى‌سازد که مایه بروز هزاران حادثه و بیمارى است. خداوند به انسان قدرت داد، ولى عدّه‌اى با سوء استفاده از این قدرت، به محرومان ضربه مى‌زنند. خداوند به انسان عقل داد، ولى عدّه‌اى از این عقل سوء استفاده کرده و به دنبال مکر و حیله براى مردم هستند. پس آنچه از سوى خداوند است، نیکوست و بدى‌ها از خود ما سرچشمه مى‌گیرد.

امروزه زندگى بدون ارتباط با دیگران امکان‌پذیر نیست، پس چرا مى‌گوییم: «نه شرقى، نه غربى»؟

مراد از شعار «نه شرقى، نه غربى» آن است که ما در انتخاب راه و شیوه حکومت، به شرق و غرب وابسته نباشیم و نسبت به هیچ ابرقدرتى خودباخته نشویم، زیرا شرق زدگى و غرب زدگى دو بیمارى مهلک و نشان دهنده خودباختگى است. امّا در کسب علم و تجربه و مهارت، ما باید هم شرقى باشیم و هم غربى. در حدیث مى‌خوانیم که پیامبر عزیز اسلام فرمود: «اطُلبوا العلم و لو بالصِّین»(وسائل، ج‌27، ص‌27.) علم را بیاموزید، حتى اگر در چین و دورترین نقطه باشد. همان گونه که گرمازدگى و یخ زدگى بیمارى است، امّا استفاده از حرارت براى پخت و پز و استفاده از یخ در مواردى لازم مفید است. آرى، از یخ استفاده کنیم، امّا یخ زده نباشیم. از گرما استفاده کنیم، امّا گرمازده نباشیم. از شرق و غرب استفاده کنیم، امّا شرق زده و غرب زده نباشیم.

چگونه انسان با گفتن یک جمله «لا اله الاّ اللّه» رستگار مى‌شود؟

گرچه در روایت آمده است: «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا»( بحار، ج 18، ص‌202.) امّا مراد از آن تنها حرکت زبان نیست، بلکه عقیده به توحید است. کلمه «تفلحوا» از واژه «فلاحت» به معناى رستن است و به کشاورز فلاّح گویند زیرا وسیله رستن دانه را فراهم مى‌کند. براى رستن دانه از زیر خاک، سه مرحله لازم است: 1- ریشه خود را در عمق خاک فرو کند. 2- مواد غذایى لازم را جذب کند. 3- مانع بالاى سر خود را کنار بزند تا به فضاى باز برسد. انسان نیز اگر بخواهد به فضاى باز توحید برسد باید عقاید خود را به استدلال و منطق عمیق بند کند، از تمام امکانات موجود براى رشد خود بهره گرفته و جذب کند، موانع رشد را نیز از خود دفع کند. پس رستگارى در گرو عمق بخشیدن و تلاش و حرکت در مسیر الهى است

چگونه می‌توان گفت: بر عذاب دوزخ صبر مى‌کنم، ولى بر فراق خداوند توان صبر ندارم؟

مادر براى دیدار فرزندش که در منطقه‌اى دور مشغول تحصیل یا خدمت است، مشکلات سفر را تحمل و سرما و گرما را بر خود هموار مى‌کند، امّا اگر وقتى به مقصد رسید به او بگویند فرزندت از اینجا به جاى دیگر منتقل شده است، مى‌گوید: بر سرما و گرما و مشکلات سفر صبر مى‌کنم، امّا چگونه فراق فرزندم را تحمل کنم. حضرت على علیه السلام در دعاى کمیل مى‌گوید: «صَبَرتُ على عذابک فکیف أصبر على فراقک» خدایا! بر عذاب تو صبر مى‌کنم، ولى چگونه بر فراق تو صبر کنم؟

چگونه با غرائز جنسى برخورد کنیم؟

این غرائز را خداوند در انسان آفریده و لذا سرکوب آن جایز نیست، بلکه باید آن را کنترل و مهار کنیم. وجود غرائز براى حفظ و بقا و تکامل نسل بشر ضرورت دارد. اگر شکم نباشد، انسان از گرسنگى مى‌میرد، اگر غضب نباشد، انسان از خود دفاع نمى‌کند و اگر شهوت نباشد، نسل بشر قطع مى‌گردد. ولى براى ارضاى غرائز باید مسیر صحیح طى شود. غرائز مثل کپسول گاز هستند که اگر از طریق صحیح وارد اجاق گاز شود، نتیجه‌اش حرارت و پخت و پز است، ولى اگر بدون کنترل باشد، انفجار و خطر را در پى خواهد داشت. خودآرایى براى زن یک غریزه است، این غریزه اگر در خانه به کار گرفته شود زندگى را شیرین و پر محبت خواهد کرد، امّا اگر این خودآرایى در خیابان انجام گرفت، سبب متزلزل کردن خانواده‌هاى دیگر خواهد شد. مردى که در خیابان صدها زن آرایش کرده مى‌بیند، وقتى به خانه برمى‌گردد نسبت به همسر خود علاقه چندانى نشان نمى‌دهد، زیرا جلوه‌هاى خیابانى علاقه او را نسبت به همسرش متلاشى کرده است. به علاوه این جلوه‌ها در دل افرادى که ازدواج نکرده‌اند طوفانى برپا مى‌کند که یا او را مثل شمع آب مى‌کند و مى‌سوزاند و یا او را به فکر تجاوز و سوء قصد مى‌اندازد و آثار سوئى همچون فرار از خانه، تهدید، خودکشى، امراض مقاربتى و روانى و بچه‌هاى سر راهى را به دنبال دارد.

آیا انسان آزاد است یا مجبور؟

مرز آزادى تا کجاست؟ خداوند، انسان را آزاد آفریده است و به او اختیار داده تا کارهایش را انتخاب کند. گرچه بعضى گفته‌اند: انسان در کارهایش مجبور است و گمان مى‌کند که آزاد است، امّا دلایل بسیارى بر اختیار انسان وجود دارد که به برخى از آنها اشاره مى‌کنیم: الف) هر انسانى در کارهاى خود گاهى دچار تردید و شک مى‌شود که آیا انجام دهد یا ندهد؟ همین شک، دلیل بر آزادى اوست که مى‌تواند کارى را انجام دهد و مى‌تواند انجام ندهد. ب) گاهى انسان‌ها به کار یکدیگر انتقاد دارند. انتقاد نیز دلیل آن است که کسى که کار را انجام داده، مى‌توانسته انجام ندهد. ج) هر انسانى در عمر خود بارها از گفتار و رفتار خود پشیمان شده است و همین پشیمانى دلیل آن است که مى‌توانسته انجام ندهد و لذا با خود مى‌گوید: اى کاش انجام نمى‌دادم! د) همه مردم فرزندان خود را تربیت مى‌کنند و یا به معلّم و مربّى مى‌سپارند و این دلیل آن است که فرزند انسان مى‌تواند مسیر کج را رها و به راه حق برود. بنابراین شک، انتقاد، پشیمانى و تربیت، دلیل آزدى انسان است. علاوه بر آنکه آزادى خواسته تمام انسان‌ها بلکه حیوانات است. شما اگر گربه‌اى را در قفس کنید، هر نوع غذا براى او در قفس قرار دهید، باز ناراحت است و ترجیح مى‌دهد در کوچه و خیابان ساده‌ترین غذا را بخورد امّا در قفس نباشد. در بهشت نیز اگر آزادى نباشد، مؤمن رنج مى‌برد و لذا مؤمنان هنکامى که وارد بهشت مى‌شوند، خدا را به خاطر آزادى در بهشت سپاس مى‌گویند: «ألحمدُ لِلّه الّذى نَتبَوّء من الجنّه حیث نشاء»(سوره زمر، آیه 74.) با این همه، انسان بنده خداست و باید به دستورات او عمل کند و اگر آزادى مرز نداشته باشد و انسان اختیار خود را به نفس و تمایلات شخصى یا تمایلات دیگران بدهد او را به دره هلاکت سقوط خواهد داد. آزادى باید در چارچوب فرامین خدا و عقل باشد تا سبب سلب آزادى دیگران نشود.

چرا خداوند کارهایى را که ذرّه‌اى شرک و ریا در آن باشد، نمیپذیرد؟

خداوند مى‌فرماید: «أنا خیر شَریک فمَن عَمل لى و لِغیرى فهو لِمَن عَمله غیرى»(وسائل، ج‌1، ص‌72) من بهترین شریک هستم، اگر کسى عملى را انجام بدهد که هدفش هم من و هم غیر من باشد، من سهم خود را به آن شریکى که براى من پنداشته واگذار مى‌کنم تا پاداش خود را از او بگیرد.
آرى، هرکس و هر چیز را در کنار خدا قرار دادن، توهین به مقام الهى است.
اگر کسى به شما بگوید: من شما و سنگ را دوست دارم، این توهین به شماست.
اگر بگوید: از غذایى که تهیّه کرده‌ام، هم شما بخورید هم گربه‌ام مى‌خورد، توهین است.
علاوه بر آنکه هدف خداوند از انجام دستوراتش، رشد و کمال انسان است و شرک و ریا مایه سقوط انسان است. اگر یک موش در دیگ غذا بیفتد، تمام غذا از قابلیّت مصرف مى‌افتد.
یک روز تمام مسافران هواپیما را پیاده و بارى را که بسته شده بود تخلیه کردند و گفتند: یک موش در هواپیما دیده شده است. پرسیدیم: این همه مسافر و بار به خاطر یک موش باید پیاده شود؟ گفتند: بله، زیرا ممکن است این موش یکى از سیم‌ها را بجود و رابطه خلبان با فرودگاه قطع شود و موجب سقوط هواپیما شود.
آرى، موش شرک، سیم اخلاص را مى‌جود و رابطه بنده با خالق قطع مى‌شود.

خدا که به همه مَحرم است، پس چرا در نماز، مردان و زنان باید خود را بپوشانند؟

همیشه پوشیدن لباس به خاطر مَحرم و نامَحرمى نیست، بلکه گاهى پوشیدن لباس جنبه تکریم و ادب دارد. معمولاً افراد در خانه خود، لباس ساده مى‌پوشند ولى وقتى مهمان وارد خانه مى‌شود، به احترام مهمان، لباس کامل و مناسب مى‌پوشند و اگر قرار باشد در مجلس عروسى شرکت کنند، لباس کامل‌ترى بر تن مى‌کنند. این تغییر لباس‌ها، به خاطر ادب و احترام مهمانان مجالس است.
حضور در محضر خداوند در حال نماز نیز مقتضى پوشیدن لباس مناسب و کامل است.

چه کنیم تا روح ما بزرگ و ظرفیّت ما زیاد شود؟

حضرت على‌ علیه السلام به همام مى‌فرماید: «عَظُمَ الخالِقُ فى أنفسِهم و صَغُر ما دون ذلک»(نهج‌البلاغه، خطبه‌193.) یعنى چون خداوند در روح آنها عظمت دارد، غیر خدا هرچه باشد کوچک جلوه مى‌کند. تا وقتى روى زمین هستیم، یک هکتار زمین براى ما بزرگ است، امّا اگر سوار هواپیما شدیم هرچه هواپیما بالاتر برود، این قطعه زمین براى ما کوچک‌تر مى‌شود.
اگر توجهى به پولهاى موجود در بانک بکنیم، سرمایه خود را ناچیز خواهیم دید. اگر به تسبیح گفتن همه موجودات توجه داشته باشیم، گفتن چند «سبحان اللّه» را چیزى نمى‌دانیم. اگر به کتابخانه‌هاى بزرگ و مهم دنیا نگاه کنیم، مطالعه چند کتاب ما را مغرور نخواهد کرد.
وقتى به امام سجادعلیه السلام گفتند: چرا اینقدر عبادت مى‌کنى؟ فرمود: عبادت من کجا و عبادت علىّ‌بن ابیطالب کجا!
خداوند در قرآن به پیامبرش مى‌گوید: یادى از سختى‌هاى انبیاى گذشته کن تا سختى‌ها براى تو آسان و سبک شود. آرى، اگر به پشت سر نگاه کنیم و راه رفته را ببینیم مغرور مى‌شویم، باید به راه نرفته نظر دوخت تا به فکر رفتن بیفتیم

چه گناهانى را خدا نمیبخشد؟

در روایات مى‌خوانیم: «اِتّقوا المُحقّرات من الذّنوب فانّها لاتغفر( وسائل، ج 15، ص‌310.)، از گناهان کوچک پرهیز کنید که بخشیده نمى‌شود. شاید به این دلیل که در گناهان کوچک، انسان احساس شرمندگى نمى‌کند و لذا به فکر توبه هم نمى‌افتد، بلکه جسارت و جرأت او بر تکرار آن زیاد و زمینه‌اى براى بخشش فراهم نمى‌شود.
اگر کسى که مقدار کمى بدهى دارد، به طلبکار بگوید: تو که از من‌طلبى ندارى، مقدارى که مى‌خواهى ارزشى ندارد، او طلب خود را نمى‌بخشد، ولى اگر مبلغ بیشترى بدهکار باشد و نزد طلبکار آید و عذرخواهى کند، طلبکار یا به او مهلت مى‌دهد و یا او را مى‌بخشد. آرى، طلبکار، مقدار کم را با جسارت نمى‌بخشد، ولى مقدار زیاد را ممکن است با عذرخواهى ببخشد.

یاد خدا در همه کارها، به چه معناست و این همه سفارش به آن براى چیست؟

در حدیث مى‌خوانیم: براى هرکارى «بسم اللّه» بگویید، حتى سر سفره اگر نوع غذا را تغییر دادید «بسم اللّه» را تجدید کنید.( بحار، ج‌63، ص‌421.)
اگر شما به یک کارخانه توجه کنید، به تمام کالاها و تولیدات خود، آرم و نشانه خود را مى‌زند. مثلاً یک کارخانه چینى سازى، به همه ظرف‌هاى کوچک و بزرگ، حتّى کارتون و کامیونى که مربوط به حمل و نقل است، نام و آرم خود را مى‌زند.
پرچم هر کشورى، هم روى میز مدیران آن کشور است، هم بالاى ساختمان ادارات و هم روى کشتى هایى که از آن کشور به اطراف دنیا مى‌روند.
انسان خداپرست نیز تمام کارهایش، نام و آرام خدایى دارد؛ چه کوچک وچه بزرگ.
حضرت ابراهیم‌علیه السلام مى‌گوید: نمازم، عباداتم، زنده بودنم و مرگم براى پروردگار جهانیان است. «انّ صلاتى و نُسکى و مَحیاىَ و مَماتى لِلّه رَبّ العالَمین»(سوره انعام، آیه 162.)
قرآن به پیامبرصلى الله علیه وآله مى‌فرماید: هم در آغاز کار، یاد پروردگارت باش: «اِقرأ بِاسمِ ربِّک»(سوره علق، آیه 1.) و هم پس از فراغت، کارى دیگر شروع کن که در راه رضاى پروردگارت باشد، «فاذا فَرَغتَ فَانصَب و الى ربِّکَ فَارغَب»(سوره انشراح، آیه 7 – 8 .)

با همسران و فرزندانى که هم فکر ما نیستند، چگونه برخورد کنیم؟

هنگامى که پیامبرصلى الله علیه وآله از مکّه به مدینه هجرت کرد، مسلمانان مکّه نیز هجرت کردند، امّا بعضى مسلمانان با مخالفت همسر و فرزند خود مواجه شدند. آیه نازل شد که بعضى همسران و فرزندان شما دشمن شما هستند، از آنان دورى کنید. بعضى مسلمانان مهاجر تصمیم گرفتند که حتى اگر همسر و فرزندشان توبه کردند و هجرت کردند، آنان را نپذیرند.
آیه در ادامه مى‌فرماید: اگر شما مخالفت‌هاى گذشته آنان را نادیده بگیرید و از آنان درگذرید، براى شما بهتر است و خداوند نیز شما را خواهد بخشید. «یا ایّها الّذین آمنوا اِنّ من أزواجکم و اولادکم عدوّاً لکم فاحذَروهم و اِنْ تَعفوا و تَصفحوا و تَغفروا فانّ اللّه غفورٌ رحیم»(سوره تغابن، آیه 14.)

چرا خدا به ستمگران و گنهکاران مهلت می‌دهد؟

سازمان آب و برق، به تمام منازل آب و برق مى‌رساند، این صاحبان منازلند که مى‌توانند از این آب و برق استفاده صحیح کنند یا نادرست.
خداوند انسان را آزاد و مختار آفرید و همه گونه امکان رشد را در اختیار او گذاشت، اگر انسان با علم و آگاهى راه بدى را انتخاب کرد، مقصّر خود اوست.
امّا چرا خداوند جلوى چنین انسان‌هایى را نمى‌گیرد، زیرا:
اگر همین که انسان بناى ناسزا و دروغ گفتن داشت، خداوند او را لال کند و همین که بناى سیلى زدن به مظلوم داشت، دست او فلج شود، همین که بناى نگاه بد داشت چشمش کور شود و… آیا این انسان که از روى ناچارى خلاف نکرده، قابل ستایش است؟ ارزش انسان زمانى است که با اختیار خودش، آزادانه و آگاهانه کارى را انجام دهد و یا از خلافى دست بردارد.
اگر دست انسانى را با طناب بستند و از جیب او پول درآوردند و خرج کردند، نمى‌توان گفت آن دست بسته، مرد سخاوتمندى است و اگر مرد نابینایى، به نامحرم نگاه نکرد، نمى‌گویند چه انسان پاکى.
آرى، خداوند مى‌خواهد انسان‌ها آزاد باشند تا خود راه خیر و خوبى یا راه شرّ و بدى را انتخاب نمایند و عمل کنند.

معناى انتظار امام زمان علیه السلام چیست؟ آیا به معناى سکوت و بی تفاوتى در برابر ظلم و فساد است؟

ما هر شب منتظر طلوع خورشید فردا هستیم، امّا معناى انتظار خورشید آن نیست که دست روى دست بگذاریم و تا صبح در تاریکى به سر بریم، بلکه هر کس اتاق خود را روشن مى‌کند.
ما در زمستان منتظر فرارسیدن تابستان هستیم، ولى انتظار تابستان به آن معنا نیست که در زمستان بلرزیم و اتاق خود را گرم نکنیم.
در زمان غیبت امام زمان علیه السلام نیز باید به مقدار توانِ خود با ظلم مبارزه کنیم و در صدد اصلاح خود و جامعه برآییم. در روایات مى‌خوانیم: «أفضلُ الاعمال اِنتظارُ الفَرج»(بحار، ج 75، ص 208.) بهترین عمل، انتظار آمدن حضرت مهدى علیه السلام است.
بر اساس این حدیث، انتظار، حالت نیست، بلکه عمل است: «افضل الاعمال» بنابراین، منتظران واقعى باید اهل‌عمل باشند. منتظران مصلِح باید خود صالح باشند، کسى که منتظر مهمان است در خانه آرام نمى‌نشیند.
وظیفه مردم در زمان غیبت، خودسازى و امر به معروف و دعوت به حق و آگاه سازى دیگران است.

با دیدن این همه تفاوت‌ها و ناهنجارى‌ها، چگونه نظام را اسلامى بدانیم؟

اولاً معناى نظام اسلامى آن نیست که تمام افراد جامعه ‌اش عادل باشند، بلکه نظام اسلامى آن است که قوانین و مدیرانش اسلامى باشند.
مسافرت خوب آن است که ماشین سالم و راننده ماهر باشد تا مسافرین را به مقصد برساند، نه آن که تمام مسافران بى مسئله باشند. هیچ کس در هیچ سفرى براى سوار شدن به اتوبوس و قطار و هواپیما، تک تک مسافران را بررسى نمى‌کند، بلکه به سلامتى وسیله و مهارت راننده مى‌ اندیشد.
در آیه 102 سوره بقره مى‌خوانیم که در زمان حضرت سلیمان‌علیه السلام (پیامبر معصومى که حکومتش هدیه‌اى الهى بود)، گروهى به جاى پیروى از آن حضرت، پیرو شیطان بودند: «واتّبعوا ما تتلوا الشیاطین على ملک سلیمان»
ثانیاً عدالت همه جا به معناى تساوى نیست. پزشک عادل، پزشکى نیست که به همه بیماران یک نوع دارو بدهد، معلّم عادل، معلّمى نیست که به همه دانش‌آموزان یک نمره بدهد، بلکه این تساوى، کمال بى عدالتى است.
مگر سلّول چشم با سلّول استخوان پا یکسان است؟ مگر برگ‌ها، میوه‌ها، کوه‌ها، دشت‌ها، معدن‌ها، جنگل‌ها، کرات آسمانى، کهکشان‌ها، رنگ‌ها، نژادها و… یکسانند؟!
آرى، تفاوت دو نوع است: گاهى حکیمانه و بر حق است و گاهى تبعیض و ناحقّ.
اختلافات گاهى بر اساس ظلم است که باید با تمام قدرت جلوى آن را گرفت. سرمایه‌هایى را که با زد و بند، کم‌فروشى، احتکار، توطئه، اختلاس، سرقت، ربا و امثال آن جمع شده است، باید از حلقوم متجاوزان بیرون کشید.
امّا گاهى تفاوت و اختلافى که در اثر کار، هنر، تخصص، مدیریّت، ابتکار و امثال آن پیدا مى‌شود، چنانچه حقوق واجب الهى آن (خمس و زکات و…) پرداخت شود، مانعى ندارد. اگر بخواهیم حق ابتکار و هنر و کار و تخصّص را نادیده بگیریم، جامعه راکد مى‌ماند و رشدى ندارد.

نسبت به افراد کافر و فاسق، چگونه بنگریم؟

در حدیث مى‌خوانیم: هر کس خودش را بهتر از دیگران بداند، مستکبر است. «مَن ذهب انّ له على الآخر فضلاً فهو من المستکبرین»(بحار، ج‌70، ص‌226.) آرى، چون عاقبت افراد را نمى‌دانیم، نباید قضاوت عجولانه کنیم. چه بسا افراد فاسق که مؤمن و افراد مؤمنى که بد عاقبت مى‌شوند.
امام صادق علیه السلام در بیان حدیث فوق فرمود: ساحرانى که در تمام عمر منحرف بودند، با دیدن معجزه موسى علیه السلام، در یک لحظه ایمان آوردند و تمام تهدیدات فرعون را ناچیز و نادیده گرفتند. شیطان با شش هزار سال عبادت منحرف شد، ولى حُرّ و زُهیر در کربلا سعادتمند شدند. بنابراین کسانى که در راه هستند، نباید مغرور شوند، زیرا ممکن است از راه خارج شوند.

سعه صدر چیست؟

«سعه صدر» به معناى داشتن روح بزرگ است که همچون لاستیک تراکتور از امواج رد شود و تاب بر ندارد در حالى که افراد عادى مثل لاستیک دوچرخه، با اولین موج تاب برمى‌دارند.
حضرت على علیه السلام مى‌فرماید: «آلَهُ الرّیاسه سعه الصَّدر»،(نهج‌البلاغه، حکمت‌176.) شرط لازم براى پذیرش هر مسئولیّتى، سعه‌صدر است.
دعاى حضرت موسى علیه السلام پس از رسیدن به مقام نبوّت، سعه صدر بود که از خداوند خواست: «رَبّ اشَرح لى صَدرى»(سوره طه، آیه 27.) البتّه موسى از خدا درخواست کرد و خدا به او عطا نمود، ولى خداوند قبل از اینکه پیامبر درخواست کند، به او سعه صدر داد و فرمود: «ألم نَشرَح لک صَدرک»( سوره انشراح، آیه 1.)

اسلام به کیفیّت بیشتر توجّه دارد یا به کمّیت؟

در مواردى اسلام به کمیّت توجه دارد، نظیر تعداد نفراتى که در نماز جماعت حاضر مى‌شوند که هر جماعتى نفراتش بیشتر باشد، ثوابش بیشتر است.
در مواردى به کیفیّت توجّه دارد، نظیر انفاق به محرومان که مقدارش مهم نیست، بلکه اخلاص در آن مهم است. «و یُطعمون الطّعام عَلى‌ حُبّه» مقدار غذایى که اهل‌بیت به یتیم، مسکین و اسیر دادند زیاد نبود، امّا خالصانه بود.
گاهى هم کیفیّت مطرح است و هم کمّیت. مثلاً قرآن درباره ذکر خدا، هم مى‌فرماید: «اُذکروا اللّه ذکراً کثیرا»(سوره احزاب، آیه 41.) خدا را بسیار یاد کنید و هم مى‌فرماید: «فى صلوتهم خاشعون» مؤمنان در نمازشان خشوع دارند.

جهاد در راه خدا، چه نقشى در سازندگى جامعه اسلامى دارد؟

نوک بیل به خاطر درگیرى با خاک، همواره سائیده مى‌شود، ولى در عوض سفید و برّاق و تیز است، امّا قسمت‌هاى بالاى آن گرچه آهن ضخیم است، ولى سیاه و زنگ زده است.
همچنین امّتى که جهاد مى‌کند و جوانان خود را به جبهه مى‌فرستد و از مکتب و وطن خود دفاع مى‌کند، گرچه جوانانى را از دست مى‌دهد و به ظاهر این امّت استهلاک دارد، امّا در دیدگاه بین المللى و قضاوت وجدان‌هاى بیدار، این امّت رو سفید و عزیز است، برخلاف امت ترسو و استعمارپذیرى که به ظاهر، آسایش و نفرات بیشترى دارد، ولى رو سیاه و زنگ زده است.

آیا شخصیّت و موقعیّت افراد، در کیفر و پاداش آنها مؤثّر است؟

قرآن به زنان پیامبر مى‌فرماید: شما با سایرین فرق دارید و کار خلاف شما دو برابر حساب مى‌شود: «یا نساء النّبىّ مَن یَأتِ منکُنّ بفاحشهٍ مُبیّنهٍ یُضاعف له العذابُ ضِعفَین»(سوره احزاب، آیه 30.) همان گونه که پاداش عمل شایسته شما، دو برابر دیگران است. «و مَن یَقنُت مِنکنّ لِلّه و رسوله و تَعمل صالحاً نُؤتها أجرها مَرّتَین»( سوره احزاب، آیه 31.)
هر کوهى قلّه‌اش بلندتر باشد، درّه‌اش عمیق‌تر است. در حدیث مى‌خوانیم: از جاهل هفتاد گناه بخشیده مى‌شود قبل از آنکه از عالم یک گناه بخشیده شود. «یغفر للجاهل سبعون ذَنباً قبل أن یُغفر للعالم ذنبٌ واحد»(کافى، ج‌1، ص 59 .)
نردبان این جهان ما و منى است‌
عاقبت این نردبان افتادنى است‌
لاجرم هرکس که بالاتر نشست‌
استخوانش سخت‌تر خواهد شکست

نقش رهبرى در جامعه اسلامى چگونه است؟

هر حرکت، چند عنصر دارد: مبدأ، مسیر، وسیله، راهنما و مقصد. در میان این پنج عنصر، مهم‌ترین نقش با راهنماست. اگر رهبر و راهنما، عالم و متّقى باشد، نه هدف گم مى‌شود و نه به انحراف کشیده مى‌شود.
اگر رهبر لایق باشد و مردم اطاعت کنند، مشکلات حل مى‌شود؛ اگر سوزن تیز باشد و نخ هم متّصل به آن، هر پارچه‌اى دوخته مى‌شود، امّا اگر سوزن کج بود یا نخ جدا شد، نازک‌ترین پارچه هم دوخته نمى‌شود.
اگر مردم اطاعت نکنند، رهبر کارى از پیش نمى‌برد همان گونه که اگر نخ به دنبال سوزن نرود، هر قدر هم سوزن کارآمد باشد، کارى از پیش نمى‌برد. حرکت و نفوذ سوزن در پارچه‌هاى مختلف، به شرط پیروى نخ از اوست. اگر راننده اهل فن باشد، حتى ماشین معیوب را راه اندازى و با آن رانندگى مى‌کند. همان گونه که پیامبران در بدترین شرایط اجتماعى، بهترین امّت‌ها را ساختند.
امّا اگر رهبرى صلاحیّت نداشته باشد، بهترین شرایط را نیز به هدر مى‌دهد، چنانکه بهترین اتومبیل‌ها را اگر در اختیار راننده ناشى قرار دهیم، آن را به درّه سقوط مى‌دهد.

برو به صفحه  ←      1        2       3        4               6         7           8