چرا خداوند انسانها را متفاوت آفریده و آیا این تفاوتها ظلم نیست؟
شخصى برق سالن و تالار عروسى را خاموش و فرار مىكند. اگر او را براى مجازات دستگیر كنند، كیفر عادلانه زمانى است كه تمام حوادثِ پیش آمده را به حساب آورند. مثلاً:
به خاطر تاریكى ظرفهایى شكسته شد. دو نفر از پلهها افتادند. سر چند نفر به ستون خورد. شیرینىها ریخت. اطفالى ترسیدند و گریه كردند. براى خارج شدن از سالن تاریك، زمان زیادى تلف شد. خانوادههاى عروس و داماد از مهمانها خجالت كشیدند.
آرى، تمام آثار خاموش شدن سالن، باید محاسبه و بر اساس آن، جریمه تعیین شود.
قرآن در این زمینه مىفرماید: «نَكتُبُ ما قَدّموا و آثارهم»(سوره یس، آیه 12.) هم خود اعمال را مىنویسیم و هم آثار آنها را.
در حدیث مىخوانیم: هر كس كار خوبى را بنا نهد، پاداش تمام كسانى كه به آن كار عمل كنند، بدون آنكه از عامل كم شود، به او داده مىشود. همان گونه كه اگر كسى راه بدى را به روى مردم باز كند، در گناه تمام كسانى كه در آن راه پا نهند شریك است.
«مَن سَنّ سُنَّة حَسنةً عُمِل بها من بَعده كان له أجره و مثل اُجورهم من غیر أن ینقصّ من اُجورهم شیئا و مَن سَنّ سُنَّة سَیِّئة فَعُمل بها بعده كان علیه وزره و مثل أوزارهم من غیر أن یَنقصّ من أوزارهم شیئاً»(كنزالعمّال، حدیث 43079.)
گاهى یك نفر دیگرى را سیگارى یا معتاد مىكند و دومّى نفر سوم را و او نفر چهارم را، نفر اول در گناه نفرات بعدى شریك است.
در حدیث مىخوانیم: والدین در تمام كارهاى خیر فرزندان شریكند و معلّم كلاس اول، در پاداش تحصیل دورههاى بعد شریك است.
چرا قرآن، غیبتِ دیگران را به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه كرده است؟
دلائل متعدّدى براى این تشبیه قرآن بیان شده است: «أیُحِبُّ أحدكم أن یأكل لحم أخیه مَیتاً»(سوره حجرات، آیه 12.)
1- مُرده، روح ندارد تا از خود دفاع كند و شخصى هم كه مورد غیبت قرار مىگیرد، حضور ندارد تا از خود دفاع كند.
2- غیبت، ریختن آبرو است و آبرو كه رفت، قابل جبران نیست. همانگونه كه گوشت مرده، اگر كنده شود، قابل جبران نیست.
اگر مالى گم شود، قابل جبران است امّا آبرو كه رفت، دیگر جبرانش شبیه محال است و تفاوتى هم نمىكند كه به قصد جدّى باشد یا از روى شوخى و مزاح، زیرا در هر دو صورت، آبروى طرف مىریزد.
3- گوشت به تدریج رشد مىكند ولى یكباره خورده مىشود، آبرو هم به تدریج پیدا مىشود ولى غیبت كننده یك مرتبه آن را مىریزد.
انسان سالها زحمت كشیده تا وجهه و آبرویى كسب كرده است و شما با غیبت كردن، نتیجه زحمات او را نابود مىكنید.
توبه چیست و چگونه باید باشد؟
اگر راننده در مسیرى به انحراف رفت، پس از توجّه، از راهى كه رفته بازمىگردد، ولى اگر به مسیر خود ادامه دهد و فقط به زبان بگوید: منحرف شدم، منحرف شدم، ماشین به مسیر اصلى برنمىگردد و هیچكدام از مسافران، عذر این راننده را نمىپذیرند.
توبه، یعنى بازگشت از خلافكارى و جبران گذشته، كه در این صورت خداوند، هم توبه را مىپذیرد: «انّ اللّه یقبل التوبة»(سوره توبه، آیه 104) و هم توبه كننده را دوست مىدارد: «انّ اللّه یُحبّ التّوابین»(سوره بقره، آیه 222 )اگر مال كسى را به ناحق خورده است، به صاحبش برگرداند و اگر نمىخواهد شناخته شود، از طریق بانك یا واسطه دیگر، بدون آن كه خودش را معرّفى كند، مبلغ را به حساب او بریزد.
اگر كسى را آزرده، عذرخواهى كند. اگر نمازى را نخوانده، قضا كند. اگر حقّى را كه باید اظهار كند، كتمان كرده است اعلام كند و به هر حال آنچه را خلاف كرده باید به نحو مطلوبى اصلاح كند.
قرآن در كنار جمله «تابوا» فرمود: «واصلحوا»(سوره بقره، آیه 160.) یعنى توبه، همراه با اصلاحات و جبران كاستىهاست.
توبه باید فورى باشد، زیرا اگر گناهان جمع شوند، توبه مشكل مىشود. غبار روى لباس با فوتى برطرف مىشود، ولى انبوه خاكِ روى زمین، با فوت برطرف نمىشود.
چگونه مردم را به كارهاى نیک دعوت كنیم؟
راههاى دعوت مردم به حق، گوناگون است كه به موارد آن اشارهاى مىكنیم:
1- دعوت زبانى: آیاتى كه مىفرماید: «قل» یعنى بگو.
2- دعوت عملى: «و ثیابك فطهّر»(سوره مدّثر، آیه 4.) لباس خود را تطهیر كن (تا دیگران نیز لباسشان را تطهیر كنند).
3- دعوت مستقیم: «أقیموا الصّلوة»(سوره بقره، آیه 83 .) به طور مستقیم به مردم بگو: نماز به پا دارید.
4- دعوت غیرمستقیم: داستانهاى قرآن. مثلاً وقتى مىگوید: برادران حسود، یوسف را به اسم بازى بردند و او را در چاه انداختند، به طور غیر مستقیم به همه نوجوانان هشدار مىدهد كه دشمنان نیز به نام ورزش، شما را گمراه و از هدف اصلى پرت مىكنند و به چاه ذلّت مىكشانند.
5 – دعوت جمعى: «و كان رَسولاً نَبیّاً»(سوره مریم، آیه 51 ) پیامبران مأمور دعوتِ عموم مردم بودند.
6- دعوت خصوصى: «و كان یَأمر أهله بِالصّلوة»(سوره مریم، آیه 55 ) پیامبر موظّف است خانواده خود را به نماز دعوت كند.
7- دعوت همسر و فرزند: «قل لازواجك و بَناتك»(سوره احزاب، آیه 59 .) اى پیامبر! به همسران و دخترانت بگو…
8 – دعوت فامیل: «و أنذر عَشیرتك الاقربین»(سوره شعراء، آیه 214.) بستگان نزدیكتر را هشدار ده.
9- دعوت هموطنان: «لِتُنذر اُمّ القُرى و مَن حَولها»(سوره انعام، آیه 92.) مردم مكّه و اطراف آن را هشدار ده.
دعوت جامعه بشریّت: «اِنّى رسول اللّه الیكم جَمیعاً»( سوره اعراف، آیه 158.) من به سوى همه شما فرستاده شدهام.
آرى، غوّاصى كه به دنبال لؤلؤ و مرجان است و صیّادى كه به دنبال صید ماهى است، نباید تلاش خود را به یك گوشه دریا و به یك ماهى و لؤلؤ متمركز كند.
افرادى كه به دنبال بدست آوردن سود بیشترى هستند، عمر خود را در داد و ستد یك كالا تلف نمىكنند.
چرا ارثِ زن، نصف مرد است؟
حقوق كارگرِ روز مزد بیشتر از كارمند رسمى است. این به خاطر آن نیست كه شخصیّت كارگر از كارمند بیشتر است، بلكه به خاطر آن است كه براى كارمند، بیمه، بازنشستگى، مرخّصى، حقّ مأموریّت، حقّ مدیریّت، حقّ عائله، سختى كار، بدى آب و هوا و… در نظر گرفته شده است كه اگر همه آنها محاسبه شود، حقوق كارمند از كارگر بیشتر مىشود.
اسلام، ارث زن را نصف مرد قرار داده ولى در عوض هزینه زندگى را از دوش او برداشته و هزینههاىِ خوراك، پوشاك، مسكن و درمان او راتوسط مرد تأمین كرده است.
زن، سهم ارث خود را براى خود حفظ مىكند و تمام مخارج زندگى خود را از شوهر مىگیرد. به علاوه مهریهاى را هم از او دریافت مىكند كه اگر مهریه و هزینه زندگى را در كنار سهم ارث بگذاریم، سهم زن بیشتر مىشود.
چرا زن نمیتواند قاضى شود؟
خداوند زن را براى تربیت نسل آفریده است و تربیت به مهربانى و دلسوزى و عاطفه سرشار نیاز دارد كه در وجود زن به ودیعه گذارده شده است. این احساسات و عاطفه، در قضاوت خطرناك است. زیرا قاضى، با افراد خلافكارى برخورد دارد كه با اشك و ناله و دروغ و تهدید و تطمیع، سعى در فرار از حكم دارند و اگر قاطعیّت و صلابت نباشد، احساسات ظریف و آسیب پذیر زن باعث مىشود تا با اشكى یا تهدیدى، حقوقى جابجا یا نادیده گرفته شود.
ناگفته پیداست كه قوانین براساس حال عموم افراد وضع میشود نه افراد نادر، تا گفته شود ممكن است بعضى از مردها احساساتى و ظریف باشند و بعضى از زنان با صلابت و قاطع.
علاوه بر آنكه، قضاوت حقّى نیست كه از زن سلب شده باشد، بلكه مسئولیّتى است كه از دوش او برداشته شده و هیچ امتیازى براى مرد محسوب نمىشود.
چرا دیه زن نصف مرد است؟
زن و مرد در شخصیّت انسانى یكسان هستند، و دیه، قیمت انسانها نیست، بلكه جبران خسارت مالى است. اگر كسى مردى را بكشد، به نانآور خانه لطمه زده و ضربه اقتصادى بیشترى وارد كرده است و به همین دلیل جریمه بیشترى باید بپردازد.
اگر كم و زیادى دیه براساس شخصیّت افراد باشد، باید هر كس یك شخصیّت علمى یا معنوى را كشت، قصاص و دیه بیشترى را متحمّل شود. در حالى كه دیه سادهترین افراد و برجسته ترین افراد، از نظر حقوقى یكسان است.
در مسایل حقوقى، حضرت على علیه السلام و ابن ملجم یكسان هستند و به همین خاطر حضرت علىعلیه السلام در مورد قاتل خود فرمود: «فاضربوه ضَربةً بضَربة»(نهج البلاغه، نامه 47.) او یك ضربت به من زد، شما هم یك ضربت به او بزنید، نه بیشتر.
اگر دیه و قصاص برمبناى شخصیّت افراد باشد، همه ثروت و پول هاى دنیا را هم بدهیم، جبران یك ذره از شخصیّت علىّ بن ابیطالب علیهما السلام نمىشود.
آرى، حساب دیه، حساب شخصیّت افراد نیست تا خیال كنیم كه چون دیه زن نصف مرد است، پس شخصیّت او كمتر از مرد است.
مرگ انسان به دست كیست؟ خدا، یا عزرائیل؟
در قرآن، گاهى خداوند كارهایى را به خودش نسبت مىدهد و گاهى همان كار را به دیگرى، مثلاً در مورد گرفتنِ جان انسان، یك جا مىفرماید: «اللّه یتوفّى الانفس»(سوره زمر، آیه 42.) خدا، جان مردم را مىگیرد.
و در جاى دیگر مىفرماید: «یتوفّاكم ملك الموت»(سوره سجده، آیه 11.) ملك الموت «عزرائیل»، جان مردم را مىگیرد.
و جایى دیگر مىفرماید: «تَوفّته رُسُلنا»( سوره انعام، آیه 61.) فرشتگان، جان مردم را مىگیرند.
هر سه تعبیر قابل قبول است. چنانكه وقتى شما به یك ساختمان نگاه مىكنید، مىتوانید بگویید:
این ساختمان را مهندس و معمار ساخت،
این ساختمان را بنّا و كارگران ساختند،
این ساختمان را صاحبش ساخت،
نسبت ساختن خانه به همه اینها درست است.
چنانكه مىتوان گفت: كلید، در را باز كرد،
دستم در را باز كرد،
خودم در را باز كردم،
زیرا كلید در اختیار دست و دستم در اختیار من است.
در آیات فوق نیز شاید این گونه باشد: فرشتگان جانها را مىگیرند و به عزرائیل تحویل مىدهند و عزرائیل جانها را به خدا تحویل مىدهد.
شاید هم این گونه باشد: جان افراد عادى را فرشتگان مىگیرند، جان افراد برجسته را عزرائیل مىگیرد و جان اولیاى الهى را خداوند مىگیرد.
همانگونه كه قرآن درباره اهل بهشت تعبیرهاى مختلفى دارد؛ یك جا مىفرماید: «یسقیهم ربّهم»( سوره انسان، آیه 21.) خداوند آنان را سیراب مىكند. در جاى دیگر مىفرماید: «یُسقَون فیها كأساً»(سوره انسان، آیه 17.) اینها از طریقى سیراب مىشوند و نامى از خداوند برده نشده است.
چگونه به خداى نادیده ایمان بیاوریم؟
هرچه به زمین نگاه كنیم و خاكها و سنگهاى آن را به آزمایشگاه ببریم، چیزى به نام جاذبه نمىبینیم ولى از افتادن سیب از درختى پى مىبریم كه جاذبه وجود دارد. پس لازم نیست هر چیزى را با چشم ببینیم تا به وجود آن ایمان بیاوریم. جاذبه را با حواسّ پنجگانه حس نمىكنیم، امّا از آثار آن پى به وجود آن مىبریم.
چنانكه شناخت ما نسبت به دانش، بینش، هنر و مهارت مردم، از راه گفتار و رفتار و آثار آنان است.
قرآن، میزان كمك به دیگران را چه مقدار می داند؟
قرآن مىفرماید: «ما أنفقتُم من شىء فهو یُخلِفُه»(سوره سبأآیه 39.) یعنى هرچیزى را انفاق كنید پاداش دارد؛ چه كم باشد چه زیاد.
كمك ناچیز هم مىتواند در جاى خود نقش داشته باشد، گاهى یك برگ زرد در یك حوض آب كشتى چندین مورچه مىشود.
علاوه بر آنكه گاهى كمكِ اندك مورد نیاز است و بیش از آن لزومى ندارد، چنانكه براى تلفن عمومى پول خرد نیاز است و اسكناس قیمتى نقشى ندارد. اگر خراشى به پوست دست وارد شود یك قطعه پارچه نازك كارساز است و لحاف و پتو نقشى ندارد.
سوزنِ بسیار نازكِ آمپول، موادّى را به بدن بیمار منتقل و او را نجات مىدهد، در حالى كه تیرآهن ساختمانى این نقش را ندارد.
در حدیث مىخوانیم: هیچ كار خوبى را كوچك نشمرید، شاید همان شما را نجات داد و هیچ گناهى را سبك نشمرید، شاید همان سبب سقوط شما شد، چنانكه فرو رفتن میخ یا سوزن به توپى، كلّ بازى فوتبال را بهم مىزند و پوست خیارى مىتواند پهلوان وزنهبردارى را چنان سرنگون كند كه نخاع او قطع و خانهنشین شود.
چرا گنهكاران، از قرآن بهره نمی گیرند؟
اگر در استخر آبى، لاشه مردارى بیفتد، هر چه در آن استخر، آب وارد شود یا باران ببارد، بوى بد آن بیشتر مىشود.
قرآن، مایه رحمت است، امّا در دلِ ناپاكِ كافران كه وارد مىشود، مایه خسارت آنان می گردد. «ولایزید الظّالمین الاّ خساراً»( سوره اسراء، آیه 82 .) زیرا لجاجت در قلب انسان، مثل مردار در استخر است. هر آیهاى كه نازل می شود، افراد لجوج در برابر آن جبهه گرفته و از راه حق بیشتر منحرف مىشوند و این بالاترین خسارت براى انسان است
جسم و روح انسان در حال خواب چگونه است؟
در قرآن مىخوانیم: «اللّه یَتوفّىَ الانفُس حین موتها والتّى لم تَمُت فى مَنامها»(سوره زمر، آیه 42.) خداوند هنگام مرگ، جانهاى مردم را به طور كامل مىگیرد و آن كه نمرده است، در خواب جانش را مىگیرد.
گاهى راننده، اتومبیل خود را در پاركینگ خاموش مىكند و به منزل مىرود. امّا گاهى در جادّه، ماشین را روشن مىگذارد و به رستوران مىرود. در این دو صورت راننده در ماشین نیست، ولى در صورت اوّل هم راننده نیست و هم ماشین خاموش است و در صورت دوّم تنها راننده نیست ولى ماشین روشن است.
انسان به هنگام خواب، جسمش روشن است، یعنى اعضا مشغول به كار خود مىباشند ولى روح به اطراف مىرود، امّا به هنگام مرگ، جسم خاموش مىشود و روح به طور كلّى از جسم جدا مىگردد.
جسم و روح انسان در حال خواب چگونه است؟
در قرآن مىخوانیم: «اللّه یَتوفّىَ الانفُس حین موتها والتّى لم تَمُت فى مَنامها»(سوره زمر، آیه 42.) خداوند هنگام مرگ، جانهاى مردم را به طور كامل می گیرد و آن كه نمرده است، در خواب جانش را مىگیرد.
گاهى راننده، اتومبیل خود را در پاركینگ خاموش مىكند و به منزل مىرود. امّا گاهى در جادّه، ماشین را روشن مى گذارد و به رستوران مىرود. در این دو صورت راننده در ماشین نیست، ولى در صورت اوّل هم راننده نیست و هم ماشین خاموش است و در صورت دوّم تنها راننده نیست ولى ماشین روشن است.
انسان به هنگام خواب، جسمش روشن است، یعنى اعضا مشغول به كار خود مىباشند ولى روح به اطراف مىرود، امّا به هنگام مرگ، جسم خاموش مىشود و روح به طور كلّى از جسم جدا مىگردد.
چگونه خداوند صاحب فضل و رحمت، بندگانش را به قهر و كیفر مىگیرد؟
اقیانوس، آب فراوانى دارد امّا اگر شما بطرى دربستهاى را در آن بیندازید، قطرهاى از آب، در بطرى داخل نمىشود. مشكل از آب است یا بطرى؟!
انسانهایى هستند كه تمام راههاى هدایت را به روى خود بسته اند؛ راه فكر و تعقّل، راه عبرت و اندیشه، راه شنیدن حق و اطاعت از آن، راه ارشاد و هدایت و پندپذیرى، راه كمك به دیگران و… این انسانها از خود جمادى ساختهاند كه به قول قرآن، آنها سنگ و سختتر از سنگ هستند: «ثمّ قَسَت قلوبكم من بعد ذلك كالحجارة أو أشدّ قَسوة»( سوره بقره، آیه 74.) محروم شدن این گروه از فضل الهى، به خاطر بسته بودن خودشان است، نه به خاطر كم بودن فضل و رحمت الهى.
عبادت به چه معناست؟ آیا فقط نماز و روزه عبادت است؟
هر كارى كه براى رضاى خداوند انجام گیرد، عبادت است گرچه كار عادّى باشد.
گوشوارهاى را كه براى دخترمان مىخریم، اگر به خاطر تشویق كارهاى خوب باشد، عبادت است وگرنه یك كار عاطفى است.
استادى كه در كتابخانه مطالعه مىكند، اگر هدفش دریافت حقوق و امتیاز و رسیدن به مادّیات و رفاه باشد، آن تحقیق و علم رنگ مادى دارد و اگر آشپزى كه براى او غذا درست مىكند به تصور آنكه این استاد كار خدایى مىكند غذا تهیّه كرد، كار آن آشپز عبادت است.
آرى، انسان مىتواند از آشپزخانه و از لابلاى عدس و لپه و سبزى به بهشت رود و از كتابخانه و از لابلاى كتاب و جزوه و مقاله از جاى دیگرى سر درآورد.
مراد از سنّتهاى الهى در قرآن چیست؟
مجلس شوراى اسلامى دو رقم قانون وضع مىكند:
قانونى براى اداره خود مثل آن كه هیئت رئیسه و رئیس مجلس چگونه انتخاب شود، تعداد كمیسیونها و تعداد نفرات هر كمیسیون، مقدار حقوق، مقدار تعطیلات، شرایط مجلس علنى و غیر علنى، رأى مخفى و رأى غیر مخفى، شرایط استیضاح وزیر و… چگونه باشد كه اینها قوانینى است كه مجلس براى خودش مىگذارد.
نوع دوم قوانینى است كه مجلس براى مردم و دولت وضع مىكند.
خداوند (جل شأنه) نیز قوانین و برنامههایى را براى خود معیّن كرده و قوانینى را براى مردم، كه از طریق انبیا اعلام كرده است. به قوانینى كه خدواند براى خودش تعیین كرده است، سنّت الهى «سنّة اللّه»(سوره احزاب، آیه 138.) مىگویند. مثلاً:
قانون هدایت: «اِنّ علینا لَلهُدى»(سوره لیل، آیه 12.)
قانون حسابرسى: «انّ علینا حسابهم»(سوره غاشیه، آیه 21.)
قانون رزق رسانى: «على اللّه رزقها»( سوره هود، آیه 6.)
قانون حمایت: «انّا لَنَنصر رُسلنا»(سوره غافر، آیه 51 .)
قانون رحمت: «كَتب ربّكم على نفسه الرّحمة»(سوره انعام، آیه 54 .)
امّا به قوانینى كه براى مردم تعیین كرده است، احكام و تكالیف شرعیّه گفته مىشود.
چگونه در قیامت اجزاى پراكنده مردگان جمع شده و از خاك برمىخیزند؟
به چند مثال توجه كنید:
1- شما مقدارى ماست و دوغ را در مشك مى ریزید و آن را تكان مىدهید. ذرات چربى كه در تمام دوغ پخش بود، همه یك جا جمع مى شود. خداوند هم زمین را تكان مىدهد: «اذا زُلزلَت الارضُ زلزالها»(سوره زلزال، آیه 1.) و اجزاى هر كس كنار هم قرار مىگیرد.
2- انسان از نطفه و نطفه از غذا و غذا از ذرّات خاك پخش شده است. یعنى مواد غذایى زمین در قالب گندم و برنج و میوه و سبزى به صورت نطفه و سپس انسان درمى آید، پس هم اكنون نیز ما از ذرات خاك پخش شده هستیم.
3- مگر شیر حیوانات از علفهایى كه مى خورند تولید و خارج نمىشود؟ خدایى كه شیر را از درون علف خارج مىكند، ما را هم پس از مردن از درون زمین خارج مىكند.
از نظر قرآن، چه كسى منافق است؟
كارى كه هم هدفش درست باشد و هم شیوه و وسیله آن. بعضى هدف صحیحى دارند ولى راهى را كه براى رسیدن به آن هدف طى مى كنند، صحیح نیست. مثل كسى كه با وسیله و مَركب دزدى به حج مى رود. یا با زغال سیاه به دیوارهاى سفید و زیبا مى نویسد: نظافت را مراعات كنید.
گاهى وسیله صحیح است، ولى هدف فاسد است، نظیر گروه خوارج كه در برابر حضرت على علیه السلام به مخالفت برخاستند و شعار مىدادند: «لا حُكمِ الاّ لِلّه» یعنى فقط فرمان خدا و كتاب خدا. حضرت فرمود: «كلمة حقّ یُراد بها الباطل»(120) این سخنى خوب و كلمه حقّى است، امّا هدف این گروه از آن جمله، باطل و مخالفت با حقّ است.
چنانكه لشكر معاویه نیز در جنگ صفین قرآنها را بر سر نیزه كردند تا بگویند ما تابع قرآنیم، ولى در عمل با قرآن ناطق كه حضرت على علیه السلام باشد مخالفت و مبارزه كردند.
ما نیز كه در شبهاى قدر قرآن را بر سر مىگذاریم، باید رفتارمان مخالف قرآن نباشد. بر سر گرفتن قرآن نشان پناهندگى به آن و تسلیم بودن در برابر آن است وگرنه آیاتى راكه مىگویند: ربا حرام است، اگر بر سر نهیم ولى شكم ما پر از اموال ربوى باشد، چه معنایى دارد؟ اگر بیمار نسخه پزشك را بر سر بگیرد ولى دارویى كه آن نسخه به آن سفارش كرده را مصرف نكند، چه سودى خواهد برد؟
سؤال : از نظر قرآن، چه كسى منافق است؟
پاسخ : مردم چهار دسته هستند:
1- گروهى هم ایمان دارند و هم عمل صالح انجام مىدهند كه این گروه مؤمن هستند.
2- گروهى نه ایمان دارند و نه عملشان صالح است كه این گروه كافرند.
3- گروهى ایمان دارند، ولى عملشان صالح نیست كه این گروه فاسقند.
4- گروهى كه ایمان ندارند، ولى اعمالشان به ظاهر صحیح است كه این گروه منافقند. البتّه نفاق درجات و مراحلى دارد، دروغ نوعى نفاق است، چاپلوسى نوعى نفاق است، حتى دعوت از كسى كه قلباً تمایل به آمدن او ندارید، نوعى نفاق است.
سؤال : رابطه مؤمنان با یكدیگر باید چگونه باشد؟
پاسخ : پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرمودند: «المؤمن مرآة المؤمن»(بحار، ج71، ص270) مؤمن، آئینه مؤمن است. این تشبیه بسیار زیبا، مىتواند نكات بسیارى را در بر داشته باشد كه به برخى موارد اشاره مىكنیم:
1- مثل آئینه باشیم، هم زیبایى دیگران را ببینیم و هم نقاط ضعف آنان را. مثل مگسى نباشیم كه فقط روى زخم و جراحت مىنشیند.
2- مثل آئینه باشیم، نه مثل ذرّه بین. عیب مردم را بزرگتر از آنچه هست نبینیم.
3- مثل آئینه باشیم، نه مثل شانه. آینه روبرو معایب را مىگوید ولى شانه پشت سر رفته و در میان موها مىگوید.
دوست دارم كه دوست عیب مرا
همچو آئینه پیش رو گوید
نه كه چون شانه با هزار زبان
پشت سر رفته مو به مو گوید
4- آئینه، مراعات مقام و شخصیّت افراد را نمىكند و گرفتار تهدید و تطمیع نمىشود.
5 – آئینه زمانى مىتواند كارائى داشته باشد كه غبار نگرفته و صاف و صیقلى باشد. انسان نیز زمانى مىتواند انتقاد سازنده داشته باشد كه خودش معیوب نباشد.
6- شكستن آئینه به خاطر آنكه عیب ما را نشان مىدهد خطاست، آزردن كسانى كه انتقاد مىكنند نیز نارواست.
7- اگر آئینه را بشكنند، قطعات آن هم عیب ما را نشان مىدهد. مؤمن را نیز اگر اذیّت كنند، باز دست از كارش برنمىدارد.
8 – آئینه به خاطر صیقلى بودن عیب ما را مىگوید. مؤمن نیز بر اساس صفا و صداقت باید عیب برادر دینى خود را بگوید نه بر اساس كینه و انتقام.
9- آئینه عیب ما را در خود نگاه نمىدارد، همین كه از برابر آن كنار برویم، عیب ما از صفحه آن پاك مىشود. مؤمن نیز باید روبرو عیب را تذكر دهد و چون از او جدا شدیم، عیب ما را در دل خود نگاه ندارد.
10- كسى عیب خود را مىفهمد كه بخواهد بفهمد وگرنه ممكن است انسان به آئینه نگاه سطحى بكند، ولى به فكر بررسى نواقص خود نباشد.
آخرین سخن ما با كسى كه دین را نمىپذیرد، چیست؟
برخى رانندگان، وسائلى را كه احتمال مىدهند در جاده مورد نیازشان باشد همراه خود برمى دارند، (از قبیل زنجیر چرخ، جك، چرخ اضافه، چراغ سیار) و بعضى بىخیال به جاده مى روند، چیزى با خود برنمى دارند. به هر حال، یا نیازى به این وسائل پیش مى آید و یا پیش نمى آید. اگر نیازى نبود، رانندهاى كه آنها را برداشته، ضررى نكرده فقط چند كیلو بار اضافه حمل كرده است ولى اگر به آن وسائل نیاز شد، كسى كه آنها را برنداشته در وسط جاده چه خواهد كرد؟
آرى، شرط عقل آن است كه انسان نسبت به حوادث احتمالى، پیشبینى لازم را بكند. بعد از این مثال به سراغ دین مىرویم؛
پیامبران از حساب و كتاب پس از مرگ در قیامت خبرهایى داده و دستوراتى دادهاند. گروهى پذیرفته و گروهى منكر شدهاند. كسانى كه پذیرفته اند در شبانه روز چند دقیقه اى با خدا گفتگو كرده و نماز مى خوانند. در سال چند روزى غذاى ظهر را تا به غروب تأخیر انداخته و از انجام برخى كارها دورى كرده اند. بر فرض كه حساب و كتابى در كار نباشد، چه ضررى كرده اند و چه چیزى را از دست داده اند؟ ولى كسانى كه به نداى انبیا گوش ندادند، اگر با حساب دقیق خداوند برخورد كنند و دستشان خالى باشد، چه خواهند كرد؟
آرى، عاقل كسى است كه حتى اگر یقین به قیامت ندارد به خاطر حساب و كتاب، خود را آماده كند و هشدارهاى انبیا را جدى بگیرد.
هنگامى كه فرعون تصمیم گرفت موسى علیه السلام را بكشد، یكى از اطرافیان فرعون كه ایمان خود را كتمان كرده بود گفت: آیا كسى را كه مىگوید پروردگار من اللّه است و دلائل روشنى براى شما آورده، مى كشید؟ اگر دروغ بگوید به ضرر خودش خواهد بود (و كارى به حكومت شما ندارد) ولى اگر راست بگوید، آن قهر و عذابى را كه به منكران وعده مى دهد به شما خواهد رسید. «اِن یك كاذباً فعلیه كِذبُه و اِن یَكُ صادقاً یُصِبكم بَعض الّذى یَعِدكم»
آیا اطّلاع رسانى در همه جا لازم است؟ آیا دانستن همه چیز براى همه كس لازم است؟
بعضى از چیزها را اگر ندانیم بهتر است. قرآن مىفرماید: «لا تسئلوا عن أشیاء اِن تُبدَ لكم تَسُؤكم»(سوره مائده، آیه 101) از چیزهایى كه اگر براى شما آشكار شود شما را ناراحت مىكند، سؤال نكنید.
اگر مسئولین سیلوها و انبارهاى غلّه به مردم اعلام كنند كه فقط تا چند وقت دیگر گندم داریم، همه مردم از همین الان ناراحت مى شوند و در تهیّه نان نزاعها شروع مىشود. در اینجا باید مسئولین به جاى اطلاع رسانى به فكر چاره و خرید گندم باشند، نه آنكه مردم را در جریان بگذارند. آرى، هر دانستنى و هر اطلاع رسانى مفید نیست.
قرآن دانش ها را سه نوع مى داند:
الف) علمى كه مفید است. حضرت موسى علیه السلام به خضر گفت: آیا به من اجازه مى دهى كه در سفر دنبال شما باشم تا از علمى كه به تو داده شده فرا گیرم و رشد كنم؟! «هل أتّبعك على أن تُعلّمن ممّا عُملّتَ رُشداً»(سوره كهف، آیه 66.)
ب) علمى كه ضرر دارد. «و یَتعلّمون ما یَضُرّهم و لا یَنفعُهم»(سوره بقره، آیه 102) گروهى به سراغ علم سحر و جادو و یا دانشى مىرفتند كه میان همسران را با فتنه انگیزى به هم زنند.
ج) علمى كه نه مفید است و نه مضرّ است. نظیر دانستن تعداد نفرات اصحاب كهف كه آیا آنها سه نفر بودند یا چهار نفر یا كمتر و بیشتر. «ثلاثة رابِعُهم كَلبُهم و یَقولون خَمسةٌ سادسُهم كلبهم»(سوره كهف، آیه )
تعداد نفرات اصحاب كهف مهم نیست، آنچه مهم است آن است كه چگونه یك اقلّیت جوانمرد در جامعه پر از فساد، دین خود را حفظ كردند و براى حفظ عقیده و ایمان خود، از محیط گناه و شرك هجرت كرده و غارنشینى را بر شهرنشینى ترجیح دادند.
دلیل موفقیّت انبیا كه مردم دستوراتشان را پس از قرنها عاشقانه انجام مىدهند، چیست؟
موفّقیّت انبیا دلائل زیادى دارد از جمله:
1- پاكى و حسن سابقه و سوز و خلوص آنان.
2- استدلال و منطق آنان، نه تحكّم و قلدرى.
3- عمل به آنچه مىگفتند و پیشگامى در عمل و استقامت تا پاى جان.
4- سعه صدر و خوش اخلاقى آنان.
5 – دستورات وتكالیفى مطابق فطرت و وعدههاى الهى.
6- جامعیّت دستورات نسبت به تمام مسائل فردى، اجتماعى، خانوادگى، روانى، اقتصادى، سیاسى، بهداشتى، عبادى و… .
7- آسان و دلپذیر جلوه دادن دستورات.
به یك مثال توجه كنید:
كودكِ بیمار از آمپول مى ترسد. پزشك براى اینكه او را آماده كند، كلماتى مىگوید، از جمله: 1- فرزندم! عزیزم! من تو را دوست دارم، 2- همه مردم و كودكان بیمار قبل از تو آمپول زده اند، 3- درد آمپول چند لحظه اى بیشتر نیست، تحمّل كن تا خوب شوى، 4- اگر آمپول قابل تحمّل نیست، به جاى آن قرص و كپسول مى دهم.
خداوند كه مى خواهد فرمان روزه گرفتن بدهد، همین شیوه را بكار مىبرد. اول مى فرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا» اى كسانى كه به من ایمان و علاقه دارید! در این عبارت یك نوع احترام، صمیمیّت و دوستى است كه انسان را آماده مىكند؛ بعد مى فرماید: «كُتِبَ علیكم الصّیام كما كُتِبَ على الّذین من قَبلكم لَعلّكم تَتّقون»( سوره بقره، آیه 18) روزه گرفتن بر شما واجب شد، همان گونه كه بر مردم قبل از شما نیز واجب شده و نتیجه اش تقواى الهى است؛ پس از آن مى فرماید: «ایّاماً مَعدودات» چند روزى بیشتر نیست. سپس مى فرماید: «فمَن كان منكم مَریضاً او على سَفرٍ فَعِدّةٌ من ایّامٍ اُخَر»( سوره بقره، آیه) اگر كسى بیمار یا مسافر بود، برنامه دیگرى براى او قرار مى دهیم. آرى، تعبیراتى را كه خداوند براى فرمان روزه گرفتن بكار برده، نظیر همان تعبیرات پزشك است كه كودكان را آماده مىكند. این است رمز موفقیّت انبیاعلیهم السلام
چرا باید در احكام دین، از مراجع تقلید كنیم؟
همه مردم در همه زمان ها و مكان ها، چیزى را كه نمى دانند از كارشناس مى پرسند. مراجع تقلید و علما نیز هنگامى كه مریض شوند از نسخه پزشكان تقلید مىكنند. بنابراین تقلید ریشه در تاریخ بشر دارد و ما در شناخت احكام دین به كارشناس دین مراجعه مىكنیم، چنانكه در امور دیگر به كارشناس آن رجوع مىكنیم.
در قرآن مىخوانیم: «فَسئلوا اهل الذِّكر اِن كنتم لاتعلمون»(سوره نحل، آیه 43) اگر نمىدانید از اهل ذكر سؤال كنید.
این آیه نمىفرماید: از هر عالمى سؤال كنید، بلكه مىفرماید: از عالمى سؤال كنید كه اهل ذكر باشد، یعنى یاد خدا باشد، پروا و تقواى الهى داشته باشد، نسبت به دانسته ها و آموخته هاى خود فراموشكار نباشد.
به گفته روایات، تقلید باید از عالمى باشد كه علاوه بر علم و آگاهى در بالاترین سطح، عادل نیز باشد و افكار، گفتار و رفتارش بر اساس هوا وهوس وتمایلات نفسانى نباشد.
ساختمانِ بدون پروانه و مجوّز قابل تخریب است مگر آنكه صاحبِ خانه آنگونه طراحى كرده باشد كه تصادفاً خانه او طبق مقرّرات مسئولین شهرسازى واقع شده باشد. عمل بدون تقلید نیز باطل است، جز آنكه این عمل مطابق فتواى مرجع تقلیدش باشد.
آیا در قرآن، دلیلى براى شركت در راهپیمایى و تظاهرات داریم؟
خداوند در قرآن مى فرماید: «ولایَطؤون مَوطئاً یَغیظُ الكفّار… الاّ كُتب لهم به عَملٌ صالح»(سوره توبه، آیه 120) هیچ حركت دسته جمعى كه كفّار را عصبانى كند، صورت نمىگیرد مگر این كه براى آن، پاداش عمل صالح ثبت مى شود.
آرى، راهپیمایى هایى كه دشمنان اسلام و مسلمین را عصبانى كند، عمل صالح است.
این راهپیمایى ها (بخصوص آنگاه كه از طریق وسایل ارتباطى و ماهواره ها منعكس مى شود) اگر براى اهداف مقدسى صورت گیرد، نوعى حضور در صحنه، عبادت دسته جمعى و امر به معروف و نهى از منكر عملى و عامل تقویت روحیّه مردم و تهدید دشمن است.
آیا شعارهایى از قبیل «مرگ بر آمریكا» و«مرگ بر اسرائیل» در مسجد و مكانهاى مقدّس صحیح است؟
قرآن در آخرین آیه سوره فتح در معرفى مسلمانان واقعى مىفرماید: «اشدّاء على الكفّار رُحماء بینهم تَراهم رُكِّعاً سُجِّداً»(سوره فتح، آیه 29) آنان نسبت به كفّار سخت و نسبت به مؤمنان مهربان هستند، آنان را در حال ركوع و سجود مىیابى كه در صدد كسب رضاى خداوند هستند.
در این آیه، قبل از ركوع و سجود، «اشدّاء على الكفار و رحماء بینهم» مطرح شده است. شعار «مرگ بر آمریكا» و «مرگ بر اسرائیل» مصداق و نمونهاى براى عمل به آیه «اشدّاءُ على الكفّار» است كه در متن قرآن آمده است. البتّه نباید تنها به سر دادن شعار اكتفا كرد كه بالاتر و بهتر از شعار، شدّت عمل است كه در سایه تحصیل، وحدت، ابتكار، خودكفایى، عزّت نفس، نفوذناپذیرى و دورى از هر نوع سازش و نرمشى كه سبب طمع بدخواهان شود، به دست مىآید.
قرآن به زنان پیامبر مىفرماید: اگر تقوا دارید، با نرمى سخن نگویید، تا كسى كه بیمار دل و هوسباز است، در شما طمع نكند. «اِن اتَّقیتُنّ فلا تَخضعنَ بِالقَول فیَطمع الّذى فى قلبه مَرَض»(سوره احزاب، آیه 32)
امروز كه زنان پیامبر نیستند، این آیه براى ما پیام مهم سیاسى دارد و آن این كه اگر مسلمانان تقوا دارند نباید در هیچ برخورد و قرارداد و جهتگیرى سیاسى، از خود نرمشى نشان دهند كه بدخواهان در ما و منافع ما طمع كنند. مهم آن است كه ما خود را نبازیم و چراغ سبزى به بدخواهان نشان ندهیم.
آیا یك گناه، سرنوشت كسى را دگرگون مىكند؟
گاهى یك ویروس وارد بدن مى شود و تمام بدن را فلج مىكند. گاهى یك جرقه زده مىشود و منطقه اى به آتش كشیده مى شود. گاهى یك حسادت سبب توطئه قتل یوسف مى شود. گاهى لقمه حرام یا طمع رسیدن به حكومت، انسان را تا كشتن امام حسین علیه السلام پیش مى برد.
معمولا هر گناهى، زمینه ساز گناه بزرگترى است. قرآن در این زمینه مى فرماید: «بَلى مَن كَسب سیّئةً و أحاطت به خَطیئتُه فاولئك أصحابُ النّار هم فیها خالدون»(سوره بقره، آیه 8) كسى كه به سراغ خلافى رود و آثار شوم آن خلاف او را احاطه كند، براى همیشه در دوزخ خواهد بود.
اگر پرده حیا پاره شود، گناه براى انسان راحت مى شود. به همین دلیل در دعاى كمیل مىخوانیم: «الّلهم اغفِر لى الذّنوب الّتى تَهتك العِصَم» یعنى خداوندا! آن گناهانى كه پرده عصمت و پاكى را هتك و پاره مى كند، بر من ببخش.