در برابر متلكها و یا سرزنشهایى كه در راه حقّ میشنویم، چه وظیفه اى داریم؟
شخصى از قاهره شترى را اجاره كرد تا به منطقه عبّاسیه برود. او بر شتر سوار شد و صاحب شتر افسار شتر را گرفته و مسافر را مىبرد. در مسیر راه، شتربان زیر لب و گاهى هم بلند مسافر را مسخره مىكرد و چون او را مردى غریب و تنها و محتاج یافته بود، همگام با حركت شتر به جسارتهاى خود ادامه مىداد. در مسیر راه شخصى این صحنه را دید و به مسافر گفت: آیا مىدانى و مىشنوى كه شتربان چه مىگوید؟ گفت: بلى! پرسید: پس چرا از خود عكس العملى نشان نمىدهى؟ گفت: اگر او مرا به عباسیه مىرساند و مسیر راه درست است، این حرفها مهم نیست، هرچه مىخواهد بگوید.
در سوره مطفّفین( سوره مطفّفین، آیه 29 – 32.) مىخوانیم كه مجرمان، مؤمنان را به شكلهاى مختلف تحقیر مىكنند:
1- پیوسته به آنها مىخندند: «اِنّ الّذین أجرَموا كانوا من الّذین آمنوا یَضحكون»
2- هر گاه از كنار آنها عبور مىكنند، غمزه مىآیند و چشمك مىزنند: «و اذا مَرّوا بهم یَتَغامزون»
3- همین كه به سوى دار و دسته خود بر مىگردند، پشت سر مؤمنان فكاهى و طنز مىگویند: «و اذا انقَلبوا الى اهلِهم اِنقَلبوا فَكِهین»
4- هنگامى كه مؤمنان را مىبینند، مىگویند: اینها منحرفند: «و اذا راوهم قالوا انّ هؤلاء لضالّون»
امّا مؤمنان استقامت كرده و از راه خود دست بر نمىدارند. قرآن در ادامه مىفرماید:
روزى خواهد آمد كه مؤمنان، به كفار خواهند خندید. «فالیوم الّذین آمنوا من الكفار یَضحكون»(سوره مطفّفین، آیه 34.)
آیا براى حفظ آبرو می توان نماز باران را ترك كرد؟
در مسابقات ورزشى، ورزشكاران نمىگویند: مىترسیم شكست بخوریم، پس در زمین حاضر نشویم!
فوتبالیست باید در مسابقه شركت كند، خواه گل بزند یا گل بخورد. حتى اگر چند بار هم شكست بخورد باز هم دست از مسابقه برنمىدارد. ناپلئون مىگوید: در چهارده عملیات نظامى شكست خوردم تا بالاخره پیروز شدم.
بر اساس روایات، به هنگام خشكسالى باید نماز باران خواند، ما باید به وظیفه خود عمل كنیم، این كه باران ببارد یا نبارد، مربوط به خداوند است.
حضور در مراسم مذهبى، نوعى مطرح كردن خود است، آیا این كار، ریا و تظاهر نیست؟
اولاً هر خودنمایى و تظاهرى حرام نیست. زن و مرد كه خود را براى یكدیگر آرایش مىكنند، براى تظاهر است و همین تظاهر عبادت است.
سفارش اسلام به حضور در مسجد براى نماز، نوعى تظاهر است، امّا تظاهر براى تعظیم شعائر دینى.
عزادارى براى امام حسین علیه السلام با حضور در خیابانها، تظاهرى است كه در آن عبادت نهفته است.
ثانیاً شركت بعضى افراد در مساجد و محافل، یك نوع تبلیغ و تشویق عملى براى دیگران است. اگر مسئولین به مسجد محلّه بروند، مردم عادّى نیز خواهند آمد.
تظاهر و ریا آنجا حرام است كه هدف، مطرح كردن خود باشد، نه مطرح كردن كار. یعنى اگر در جایى شركت كنیم كه نشان دهیم انسان نیكوكار و خوبى هستیم، این ریا و حرام است، امّا اگر هدف ما از حضور در مراسم این باشد كه به مردم بگوییم: «من آمدم، شما هم بیایید»، این تبلیغ عملى است و حتى پاداش و ثواب دارد.
در برخورد با حوادث تلخ، چه كنیم؟
در سر یك سفره ممكن است هم ترشى و فلفل قرار دهند و هم شیرینى و مربّا؛ كودكان از شیرینى و حلواى سفره لذّت مىبرند، و فلفل و ترشى را بى مورد مىدانند، امّا بزرگترها هر دو را در سفره لازم مىدانند.
حوادث تلخ نیز بركاتى دارد، از جمله:
1- توجّه انسان را به خدا بیشتر مىكند. 2- انسان را سنجیده و استعدادهاى او را شكوفا مىسازد. 3- كفّاره گناهان و لغزشهاى او مىشود. 4- قدر نعمتها بیشتر شناخته مىشود.
انسانها در برابر حوادث سه گروهند: چنانكه كودك همین كه لب به فلفل و پیاز و ترشى مىگذارد ناراحت مىشود، نوجوان تحمّل مىكند و والدین او پول مىدهند و فلفل و ترشى را مىخرند.
قرآن مىفرماید: گروهى همین كه دچار سختى مىشوند، جیغ مىزنند، «اذا مَسّه الشَرّ جَزوعا»(سوره معارج، آیه 20.) گروهى صبر مىكنند، «و بَشِّر الصّابرین الّذین اذا أصابَتهم مُصیبة قالوا اِنّا لِلّه و اِنّا الیه راجِعون»(سوره بقره، 154 – 155.) و گروهى به استقبال سختىها مىروند. «و منهم مَن یَنتظر»(سوره احزاب، آیه 23.) كسانى نزد پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله مىآمدند تا آنان را به جهاد و جبهه جنگ اعزام كند، حضرت مىفرمود: اسب و شمشیر ندارم تا شما را مجهّز كنم آنان گریه مىكردند كه چرا به جبهه نرفتند.
از سختىها و حوادث تلخ مىتوان با تدبیر و صبر و استمداد از خداوند، بهترین استفاده را برد. همان گونه كه مىتوان از لیموى ترش، شربت لیموناد ساخت.
آرى، اگر انسان آشپز ماهرى باشد، حتى از پوست پرتقال هم مربّا درست مىكند. امروزه حتى از زبالهها استفاده بهینه مىكنند.
حضرت زینب علیها السلام با سخنرانى خود در كاخ ستمگران، از اسارت خود در كوفه و شام آن گونه استفاده كرد كه پایههاى رژیم اموى را لرزاند.
در مسجد شام، امام سجاد علیه السلام بر بالاى منبر رفت و رژیم بنى امیه را به شدت استیضاح كرد. یزید براى آن كه صداى امام را خاموش كند، به مؤذّن دستور داد كه با صداى بلند اذان بگوید تا شاید سخنرانى امام سجاد علیه السلام قطع شود، ولى امام علیه السلام از همین صحنه نیز استفاده كرد و جملات اذان را آن گونه تفسیر كرد كه بر مسجد لرزه افتاد، بخصوص پس از گفتن «أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه» فرمود: اى یزید! این محمّد جّد من است یا جّد تو؟! آیا این اُسرا از نسل او نیستند؟
هنگامى كه امام كاظم علیه السلام را به زندان انفرادى بردند، فرمود: چه جاى خوبى براى عبادت است؟!
بسیارى از علما، كتابهاى خود را در شرایط سخت و در زندان و تبعیدگاهها نوشتهاند.
نظر اسلام در رابطه با كشورهاى كفر چیست؟
اسلام، دین فطرت است و فطرت هر انسانى استقلال خواه است، پس رابطه با حفظ استقلال و آزادى اشكالى ندارد.
كودكى در سر سفره قاشق برمیدارد، آن را پر از غذا میكند و به سر و صورت و لباسهاى خود مىریزد. مادرش ناراحت مىشود و قاشق را از او میگیرد
چرا در دنیا همواره با مشكلات و سختیها مواجه هستیم؟
شخصى از كنار مغازه بلور فروشى میگذشت، چشمش به لیوانهایى افتاد كه روى میز به طور وارونه چیده شده بود. همانجا ایستاد، كمى نگاه كرد و یكى از آنها را به همان حالتى كه بود برداشت و شروع به اعتراض به فروشنده كرد كه آقا! چرا دَرِ این لیوان بسته است و ته آن باز است؟! فروشنده خندید و گفت: اگر شما درست بنگرید و لیوان را به حالت درست بگیرید، هر دو اشكال برطرف خواهد شد.
آرى، بسیارى از اشكالات، بر اساس باورها و تصوّرات غلط ما مىباشد. ما خیال مىكنیم كه دنیا براى رفاه است، لذا مىگوییم: چرا رفاه نیست؟ مثل كسى كه در چلوكبابى نشسته و اعتراض مىكند چرا اینجا دوش ندارد؟! او باید باور كند كه آنجا حمّام نیست. ما باید باور كنیم كه دنیا خوابگاه، عشرتكده و آخور نیست، دنیا میدان رشد است و انسان باید در این میدان با سختىها مبارزه كند تا خود به رشد و كمال برسد.
قرآن مىفرماید: «أخذناهم بالبأساء و الضَّراء لعلّهم یضّرّعون»(سوره انعام، آیه 48.) سختى و فشارها براى توجّه دادن به انسان است.
آرى، تا چوب عود را نسوزانید، بوى عطرش بلند نمىشود. سختىها وسیله غرور زدایى است.
همان گونه كه لاستیكهاى ماشین را باید تنظیم باد كرد، حوادث تلخ نیز انسان را متعادل و تنظیم مىكند، غفلت و غرور و تكبّر را از بین مىبرد، به علاوه تلخىها انسان را به فكر و تلاش واداشته و سرچشمه انواع ابتكارات و اختراعات مىشود.
آیا ایمان بدون عمل ارزش دارد؟
در قرآن همواره ایمان در كنار عمل صالح آمده است: «آمنوا و عملوا الصّالحات» ایمان و عمل صالح مانند نخ و سوزن هستند و به شرطى كارآیى دارند كه به هم متّصل باشند. با جدایى آنها از هم، چیزى دوخته نمىشود.
قرآن مىفرماید: اگر خدا را دوست دارید، از پیامبر اطاعت كنید: «اِن كنتُم تُحبّون اللّه فاتّبعونى»(سوره آلعمران، آیه 31)
بسیارند كسانى كه مىگویند: ایمان داریم ولى عمل نمىكنند، مىگویند: خدا را دوست داریم ولى با او حرف نمىزنند و نماز نمىخوانند، مىگویند: ولایت امیرالمؤمنینعلیه السلام را به دل داریم، امّا در عمل هیچ شباهتى به آن حضرت ندارند، مىگویند: به امام زمان علیه السلام ایمان داریم، ولى سهم امام را كه بر آنان واجب است نمىپردازند، اگر به دنبال این ادّعاها عمل و حركتى نباشد، باید در صداقت خود شك كنیم.
در روزگار قدیم كسانى را كه در جنگها اسیر مىشدند به نام برده در بازار مىفروختند. شخصى به بازار بردهفروشان آمد تا بردهاى خریدارى كند. هر برده كه هنرى داشت گرانتر بود. به سراغ بردهاى رفت و دید قیمت آن بسیار گران است. سبب را پرسید، گفتند: او تشنهشناس است و مىفهمد چه كسى تشنه است.
خریدار علاقمند شد، او را خرید و به منزل آورد و دوستانش را دعوت و غذایى تهیّه كرد ولى سر سفره آب نگذاشت. مهمانان چند لقمهاى كه خوردند، یكى پس از دیگرى تقاضاى آب نمودند. برده تشنه شناس نگاهى به او مىكرد و مىگفت: دروغ مىگوید، او تشنه نیست. كم كم به تعداد تشنهها اضافه شد و هركدام فریاد آب سردادند. امّا برده مىگفت: همه دروغ مىگویند. تا اینكه یك نفر از میان آنان برخاست تا آبى تهیّه كند. برده گفت: این شخص راست مىگوید، زیرا از جایش بلند شد و فقط داد و فریاد نكرد.
آرى، كسى در ادّعاى خود صادق است كه حركت و اقدامى كند. كسانى كه اهل عمل نیستند، در واقع مؤمن نیستند و تنها ادّعاى ایمان دارند.
عشق به اهل بیت علیهم السلام چه نقشى در زندگى دارد؟
از امور فطرى و حالات انسان، الگو پذیرى و قهرمان پرستى است و یكى از بهترین و مؤثرترین راههاى تربیت، معرفى الگوهاى مناسب است. هرچه الگو برجستهتر و كاملتر باشد، جاذبه بیشترى خواهد داشت. ولایت و محبّت اهل بیت، بستر الگو پذیرى و پیروى از آن بزرگواران است. زیرا هر كس، كسى را دوست بدارد، سعى مىكند رفتار و گفتار و كردارش را هماهنگ با او بسازد.
البتّه محبّت و علاقهاى ارزش دارد كه در آن كشش و گرایش و پیروى و عملى باشد.
كودكى كه از پدر تقاضاى بیسكویت مىكند و پدر به او وعده خرید مىدهد، كودك چشم به راه پدر است تا او برگردد. همین كه پدر وارد منزل مىشود، مىپرسد: بیسكویت خریدى؟ اگر پدر بگوید: نه، ولى تو را بسیار دوست دارم، آیا كودك، دوستى بدون عمل را مىپذیرد؟
آیا هر سخن حقّى را باید بیان كرد؟
شخصى از قاهره شترى را اجاره كرد تا به منطقه عبّاسیه برود. او بر شتر سوار شد و صاحب شتر افسار شتر را گرفته و مسافر را مىبرد. در مسیر راه، شتربان زیر لب و گاهى هم بلند مسافر را مسخره مىكرد و چون او را مردى غریب و تنها و محتاج یافته بود، همگام با حركت شتر به جسارتهاى خود ادامه مىداد. در مسیر راه شخصى این صحنه را دید و به مسافر گفت: آیا مىدانى و مىشنوى كه شتربان چه مىگوید؟ گفت: بلى! پرسید: پس چرا از خود عكس العملى نشان نمىدهى؟ گفت: اگر او مرا به عباسیه مىرساند و مسیر راه درست است، این حرفها مهم نیست، هرچه مىخواهد بگوید.
در سوره مطفّفین( سوره مطفّفین، آیه 29 – 32.) مىخوانیم كه مجرمان، مؤمنان را به شكلهاى مختلف تحقیر مىكنند:
1- پیوسته به آنها مىخندند: «اِنّ الّذین أجرَموا كانوا من الّذین آمنوا یَضحكون»
2- هر گاه از كنار آنها عبور مىكنند، غمزه مىآیند و چشمك مىزنند: «و اذا مَرّوا بهم یَتَغامزون»
3- همین كه به سوى دار و دسته خود بر مىگردند، پشت سر مؤمنان فكاهى و طنز مىگویند: «و اذا انقَلبوا الى اهلِهم اِنقَلبوا فَكِهین»
4- هنگامى كه مؤمنان را مىبینند، مىگویند: اینها منحرفند: «و اذا راوهم قالوا انّ هؤلاء لضالّون»
امّا مؤمنان استقامت كرده و از راه خود دست بر نمىدارند. قرآن در ادامه مىفرماید:
روزى خواهد آمد كه مؤمنان، به كفار خواهند خندید. «فالیوم الّذین آمنوا من الكفار یَضحكون»(سوره مطفّفین، آیه 34.)
چگونه عمر هزار ساله و پس از آن ظهور در قیافه چهل ساله حضرت مهدى علیه السلام را باور كنیم؟
معمولاً موى ابرو و مژه در صورت ما دهها سال ثابت است و هیچ رشدى ندارد، در حالى كه موى سر و صورت در كنار آن هر لحظه در حال رشد و تغییر و تحوّل است. هر دو از یك پوست و گوشت و خون و غذا و اكسیژن تغذیه مىكنند، امّا خداوند قادر اراده كرده است كه یك مو ثابت و در كنار آن موى دیگر متغیّر باشد.
علاوه بر آنكه هیچ دلیل عقلى و نقلى و تجربى بر محدودیّت عمر انسان نداریم. عمر مانند حركت است و تندى یا كندى حركت مرز ندارد، همان گونه كه نور محدودیّت ندارد. خداوند در قرآن، عمر هزار ساله را براى حضرت نوح و خواب سیصد ساله را براى اصحاب كهف مطرح كرده است.
از نظر قرآن، رابطه رهبر با مردم چگونه است؟
دو نوع بله قربان و اطاعت داریم: انسان گاهى بر اساس ترس و یا طمع و خودباختگى، از دیگرى اطاعت مىكند، همان گونه كه مردم از فرعون اطاعت مىكردند: «استخفّ قومه فَأطاعوه»(سوره زخرف، آیه 54) و گاهى بر اساس ایمان و عشق و محبت، چنانكه قرآن خطاب به پیامبر اسلام مىفرماید: اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از دور تو پراكنده مىشدند. «لو كُنتَ فَظّاً غَلیظَ القلب لانفضّوا من حَولِك»( سوره آلعمران، آیه 159.)
در اسلام از رابطه میان مردم و رهبر به «ولایت» تعبیر شده است. كلمه «ولایت» به معناى پیروى همراه با محبّت است. رهبر الهى نه تكلّف دارد: «و ما أنا من المُتكلِّفین»(سوره ص ، آیه 86.) نه خود را بر سایرین ترجیح مىدهد: «أنا بَشرٌ مثلكم»(سوره كهف، آیه 110.) و نه حقّ خود را بیش از دیگران مىداند. در خطرها، مردم را رها نمىكند. حضرت على علیه السلام مىفرماید: در جنگها پیامبرصلى الله علیه وآله از ما به دشمن نزدیكتر بود. او از طرف خداوند مأمور است كه به مردم درود بفرستد: «و صَلّ عَلیهم»(سوره توبه، آیه 103.) همان گونه كه مردم مأمورند به او درود بفرستند: «یا ایّها الّذین آمنوا صَلّوا علیه و سَلِّموا تَسلیماً»(سوره توبه، آیه 56 .) پس رابطه رهبر و مردم، رابطه عشق و درود است، نه ترس و وحشت.
تفاوت خمس و زكات با مالیات هاى دولتى چیست؟
مالیات پولى است كه به دولت مىپردازیم تا به ما خدمات برساند. كوچه و خیابان را آسفالت كند، امنیّت ما را تأمین كند، درمانگاه و بیمارستان براى ما آماده كند، براى فرزندانمان مدرسه و دانشگاه بسازد. این پول هزینهاى است كه نیازهاى ما را تأمین مىكند، شبیه پولهایى كه براى خوراك و پوشاك و مسكن خود خرج مىكنیم.
بنابراین مالیات، منافع عمومى ما را تأمین مىكند، امّا خمس و زكات پولى است كه از فرد گرفته مىشود، تا خرج محرومان و رفع مشكلات آنان شود
چرا بعضى با دیدن معجزات و كمالات انبیا، باز هم ایمان نمی آورند؟
انكار آن بزرگواران گاهى به خاطر تقلید نابجا از نیاكان است، گاهى به خاطر حفظ منافع شخصى است و گاهى به خاطر خودبینىها و تعصّبهاى نابجاست.
اگر در شب لامپى روشن نباشد، ستارگان آسمان را مىبینیم، امّا اگر چراغ خانه خود را روشن كنیم، دیگر نور بسیارى از ستارهها را نمىبینم. كسى هم كه خود را ببیند، از دیدن كمالات دیگران عاجز مىشود.
شخصى سوار بر اسب به نهرى رسید كه آب كمى داشت و اسب مىتوانست به راحتى از آب عبور كند لكن اسب ایستاد. صاحب اسب هرچه افسار حیوان را كشید، اسب جلو نرفت، به پشت او كوبید باز هم اسب نرفت. مرد حكیمى كه این صحنه را مشاهده مىكرد به او گفت: آب را گل آلود كن، اسب از نهر رد مىشود. او آب را گل كرد، اسب حركت كرد و از نهر گذشت. صاحب اسب، حكمت این كار را پرسید، مرد حكیم گفت: آب كه تمیز است، اسب خود را در آب مىبیند و حاضر نمىشود پا روى خود بگذارد، لذا حركت نمىكند. انسانهایى هم كه خود را ببینند (مقام خود، منافع خود، قبیله خود، حزب خود و…) حاضر نمىشوند پا روى آن بگذارند، لذا حركت و تكاملى ندارند.
با اینكه پیامبران و امامان معصومند، پس چرا استغفار و گریه مىكنند؟
اگر سالن بزرگى را با نور كمى روشن كردیم جز اجناس و اشیاى بزرگ را نخواهیم دید، ولى اگر همین سالن را با نور زیاد روشن كردیم حتى یك پوست تخمه و ذره كاغذ دیده خواهد شد.
نور افراد عادى كم است، لذا تنها گناهان بزرگ خود را مىبینند ولى پیامبران و امامان معصوم كه از نور ایمان بسیار بالایى برخوردارند حتى اگر یك لحظه از عمرشان را به اعلى درجه ممكن بهره نگیرند، دست به دعا و گریه برمىدارند.
مثال دیگر: دراز كردن پا براى كسى كه درد پا دارد، نه حرام است نه مكروه، ولى مىبینیم كه گرفتاران به درد پا به هنگام دراز كردن پا از اطرافیان خود عذر خواهى مىكنند، زیرا براى آنان احترامى قائلند كه حتى از كار مباح خود شرمنده هستند.
مثال دیگر: گاهى افرادى كه در تلویزیون مشغول نقل اخبارند سرفه مىكنند و فوراً از تمام بینندگان عذرخواهى مىكنند، با اینكه سرفه كردن گناه ندارد ولى چون خودشان را در محضر مردم مىبینند، عذرخواهى مىكنند.
اولیاى خدا نسبت به ذات مقدّس او چنان معرفت و شناختى دارند كه اگر عبادات جن و انس را نیز داشته باشند، خودشان را مقصّر مىدانند.
چگونه بعضى گناهان، تمام كارهاى خوب انسان را از بین می رود؟
اگر شخصى 20 سال خدمت مفید داشته باشد ولى فرزند كارفرماى خود را بكشد، این عمل تمام خدمات او را از بین مى برد.
یك بمب كه منفجر مىشود و ساختمانى فرو مىریزد، تمام زحمات انسانها را در یك لحظه از بین می برد.
یك ناسزا، دوستى چندین ساله را به فراموشى می سپارد.
خوردن یك قاشق سم، تمام مراقبتهاى بهداشتى چند ساله را نابود می كند.
یك لحظه خواب در هنگام رانندگى، ماشین را به درّه پرتاب می كند.
یك لحظه فرو كردن چاقو در چشم، سبب نابینایى سالیان دراز مى شود.
آرى، برخى گناهان همچون آتش، جنگل نیكىهاى انسان را سوزانده و به خاكستر تبدیل مىكند. چنانكه قرآن مىفرماید: «حَبِطَت اعمالهم»(سوره بقره، آیه 217.)
البتّه در برابر آیات حبط، آیاتى داریم كه مىفرماید: به خاطر یك كار شایسته، بدىهاى انسان محو مىشود. «مَن یؤمن باللّه و یَعمل صالحاً یُكفِّر عنه سیّئاته»(سوره تغابن، آیه 9.)
مثلِ كارگرى كه سالها بد كار مىكرده ولى یك لحظه وقتى وارد منزل كارفرما مى شود كودك كارفرما را مىبیند كه به استخر افتاده و در آستانه غرق شدن است، او را نجات مى دهد. این عمل تمام بدرفتارى ها وكمكارى هاى او را جبران مى كند.
چنانكه قرآن مىفرماید: نماز به پا دارید كه آن حسنهاى است كه بدىها و زشتىها را از بین مى برد. «و أقمِ الصلوة… اِنّ الحَسنات یُذهِبنَ السَّیئات»(سوره هود، آیه 114.)
چه كنیم كه خدا را دوست داشته باشیم؟
محبّت در گرو توجه به نعمت یا خدمت است.
یاد نعمتهاى خدا، علاقه ما را به او زیاد مىكند، چه نعمتهاى عمومى و چه نعمتهاى خصوصى.
نعمتهاى عمومى از قبیل باد، باران، خورشید، كوهها، گیاهان، خوردنىها، آشامیدنىها، همسر، فرزند، عقل، علم، زبان، چشم، گوش و سایر اعضا، نعمت شب و روز، خواب و بیدارى، آزادى و قدرت انتخاب و گرایش به خوبى ها و كمالات و تنفّر از بدى ها كه هر كدام از این نعمتها نباشد، زندگى بشر فلج مىشود.
راستى، اگر آب دهان ما شور یا تلخ بود، چه مى كردیم؟
اگر خداوند نعمت خواب و حتى غلطیدن در خواب را دو سه روز از ما بگیرد چه مى كنیم؟
نعمتهاى خصوصى، امكانات و استعدادهایى است كه خداوند به هر یك از افراد بشر عطا كرده است و اگر انسان فكر كند مى بیند چه بسیار نعمت هایى كه در اختیار اوست و دیگران به دلایلى از آن محرومند.
آرى، فكر كردن در نعمتهاى الهى، انسان را عاشق خدا مىگرداند و قرآن به این امر سفارش كرده است. «فاذكروا آلاءَ اللّه»( سوره اعراف، آیه 69.)
فلسفه تلخى ها و ناگوارى ها چیست؟
ناگوارى ها دو گونه است: برخى به دست خود ماست و برخى در اختیار ما نیست.
بسیارى از حوادث تلخ به خاطر عدم دقت و مدیریّت خودماست. اگر در داد و ستدها، اسناد تجارى را محكم تنظیم نكردیم و ضامن و وثیقه از طلبكار نگرفتیم و او مال ما را نداد، مقصّر خود ما هستیم.
اگر روى حوض آب نرده نگذاشتیم و كودك در آن افتاد و غرق شد، مقصّر خود ما هستیم.
اگر مراعات بهداشت، قوانین رانندگى و آداب اجتماعى را نكردیم و گرفتار امراض و تصادفات و تحقیرها شدیم، مقصّر خود ما هستیم.
و امّا دسته دوم، دلایل متعدّدى دارد:
سختىها، سبب رشد و تكاپوى انسان است. پیشرفت و رشد علوم، در سایه رفع نیاز و برطرف كردن مشكلات حاصل شده است.
حوادث تلخ، كفّاره بسیارى از لغزشهاست.
حوادث تلخ، سبب تنظیم روحیّات مردم است.
پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله فرمودند: اگر براى انسان سه چیز: مرض، مرگ و فقر نبود، غرور انسان شكسته نمىشد و انسان در مقابل هیچ چیز سر فرونمىآورد. «لولا ثلاثة فى ابن آدم ما طَأطأ رأسه شىء المرض و الموت و الفقر»( بحار، ج6، ص118.)
حوادث تلخ، كمالات انسان را شكوفا مىكند. آنكه گرفتار شده، با صبر و پایدارى رشد مىكند و آنكه در رفاه است و براى نجات مردم تلاش مىكند، با ایثار و از خودگذشتگى رشد مىكند.
چرا خداوند انسانها را متفاوت آفریده و آیا این تفاوت ها ظلم نیست؟
شخصى برق سالن و تالار عروسى را خاموش و فرار مىكند. اگر او را براى مجازات دستگیر كنند، كیفر عادلانه زمانى است كه تمام حوادثِ پیش آمده را به حساب آورند. مثلاً:
به خاطر تاریكى ظرف هایى شكسته شد. دو نفر از پله ها افتادند. سر چند نفر به ستون خورد. شیرینى ها ریخت. اطفالى ترسیدند و گریه كردند. براى خارج شدن از سالن تاریك، زمان زیادى تلف شد. خانوادههاى عروس و داماد از مهمان ها خجالت كشیدند.
آرى، تمام آثار خاموش شدن سالن، باید محاسبه و بر اساس آن، جریمه تعیین شود.
قرآن در این زمینه مىفرماید: «نَكتُبُ ما قَدّموا و آثارهم»(سوره یس، آیه 12.) هم خود اعمال را مىنویسیم و هم آثار آنها را.
در حدیث مىخوانیم: هر كس كار خوبى را بنا نهد، پاداش تمام كسانى كه به آن كار عمل كنند، بدون آنكه از عامل كم شود، به او داده مىشود. همان گونه كه اگر كسى راه بدى را به روى مردم باز كند، در گناه تمام كسانى كه در آن راه پا نهند شریك است.
«مَن سَنّ سُنَّة حَسنةً عُمِل بها من بَعده كان له أجره و مثل اُجورهم من غیر أن ینقصّ من اُجورهم شیئا و مَن سَنّ سُنَّة سَیِّئة فَعُمل بها بعده كان علیه وزره و مثل أوزارهم من غیر أن یَنقصّ من أوزارهم شیئاً»(كنزالعمّال، حدیث 43079.)
گاهى یك نفر دیگرى را سیگارى یا معتاد مىكند و دومّى نفر سوم را و او نفر چهارم را، نفر اول در گناه نفرات بعدى شریك است.
در حدیث مىخوانیم: والدین در تمام كارهاى خیر فرزندان شریكند و معلّم كلاس اول، در پاداش تحصیل دورههاى بعد شریك است.
چرا بعضى دانشمندان با اینكه عمر خود را در راه شناخت پدیده ها گذرانده اند، به خدا ایمان نمى آورند؟
خداپرستى مربوط به اراده انسان است، نه علم انسان. نجّارى كه دائماً نردبان مىسازد از هیچ كدام بالا نمىرود، زیرا قصد بالا رفتن ندارد.
سوزن كه براى همه لباس مى دوزد، خودش لباسى ندارد.
آئینه فروش دائماً در میان آئینه هاى مغازه خود مىچرخد، ولى ممكن است حتى یقه خود را صاف نكند، ولى عابرین با نگاه به یكى از آینه ها، سر و صورت خود را مرتّب مىكنند. بسیارى از دانشمندان نیز پدیده ها را شناخته اند، امّا قصد شناخت پدید آورنده را نداشته اند.