در برابر متلک‌ها و یا سرزنش‌هایى که در راه حقّ می‌شنویم، چه وظیفه‌ اى داریم؟

شخصى از قاهره شترى را اجاره کرد تا به منطقه عبّاسیه برود. او بر شتر سوار شد و صاحب شتر افسار شتر را گرفته و مسافر را مى‌برد. در مسیر راه، شتربان زیر لب و گاهى هم بلند مسافر را مسخره مى‌کرد و چون او را مردى غریب و تنها و محتاج یافته بود، همگام با حرکت شتر به جسارت‌هاى خود ادامه مى‌داد. در مسیر راه شخصى این صحنه را دید و به مسافر گفت: آیا مى‌دانى و مى‌شنوى که شتربان چه مى‌گوید؟ گفت: بلى! پرسید: پس چرا از خود عکس العملى نشان نمى‌دهى؟ گفت: اگر او مرا به عباسیه مى‌رساند و مسیر راه درست است، این حرف‌ها مهم نیست، هرچه مى‌خواهد بگوید.
در سوره مطفّفین( سوره مطفّفین، آیه 29 – 32.) مى‌خوانیم که مجرمان، مؤمنان را به شکل‌هاى مختلف تحقیر مى‌کنند:
1- پیوسته به آنها مى‌خندند: «اِنّ الّذین أجرَموا کانوا من الّذین آمنوا یَضحکون»
2- هر گاه از کنار آنها عبور مى‌کنند، غمزه مى‌آیند و چشمک مى‌زنند: «و اذا مَرّوا بهم یَتَغامزون»
3- همین که به سوى دار و دسته خود بر مى‌گردند، پشت سر مؤمنان فکاهى و طنز مى‌گویند: «و اذا انقَلبوا الى اهلِهم اِنقَلبوا فَکِهین»
4- هنگامى که مؤمنان را مى‌بینند، مى‌گویند: اینها منحرفند: «و اذا راوهم قالوا انّ هؤلاء لضالّون»
امّا مؤمنان استقامت کرده و از راه خود دست بر نمى‌دارند. قرآن در ادامه مى‌فرماید:
روزى خواهد آمد که مؤمنان، به کفار خواهند خندید. «فالیوم الّذین آمنوا من الکفار یَضحکون»(سوره مطفّفین، آیه 34.)

آیا براى حفظ آبرو می ‌توان نماز باران را ترک کرد؟

در مسابقات ورزشى، ورزشکاران نمى‌گویند: مى‌ترسیم شکست بخوریم، پس در زمین حاضر نشویم!
فوتبالیست باید در مسابقه شرکت کند، خواه گل بزند یا گل بخورد. حتى اگر چند بار هم شکست بخورد باز هم دست از مسابقه برنمى‌دارد. ناپلئون مى‌گوید: در چهارده عملیات نظامى شکست خوردم تا بالاخره پیروز شدم.
بر اساس روایات، به هنگام خشکسالى باید نماز باران خواند، ما باید به وظیفه خود عمل کنیم، این که باران ببارد یا نبارد، مربوط به خداوند است.

حضور در مراسم مذهبى، نوعى مطرح کردن خود است، آیا این کار، ریا و تظاهر نیست؟

اولاً هر خودنمایى و تظاهرى حرام نیست. زن و مرد که خود را براى یکدیگر آرایش مى‌کنند، براى تظاهر است و همین تظاهر عبادت است.
سفارش اسلام به حضور در مسجد براى نماز، نوعى تظاهر است، امّا تظاهر براى تعظیم شعائر دینى.
عزادارى براى امام حسین ‌علیه السلام با حضور در خیابان‌ها، تظاهرى است که در آن عبادت نهفته است.
ثانیاً شرکت بعضى افراد در مساجد و محافل، یک نوع تبلیغ و تشویق عملى براى دیگران است. اگر مسئولین به مسجد محلّه بروند، مردم عادّى نیز خواهند آمد.
تظاهر و ریا آنجا حرام است که هدف، مطرح کردن خود باشد، نه مطرح کردن کار. یعنى اگر در جایى شرکت کنیم که نشان دهیم انسان نیکوکار و خوبى هستیم، این ریا و حرام است، امّا اگر هدف ما از حضور در مراسم این باشد که به مردم بگوییم: «من آمدم، شما هم بیایید»، این تبلیغ عملى است و حتى پاداش و ثواب دارد.

در برخورد با حوادث تلخ، چه کنیم؟

در سر یک سفره ممکن است هم ترشى و فلفل قرار دهند و هم شیرینى و مربّا؛ کودکان از شیرینى و حلواى سفره لذّت مى‌برند، و فلفل و ترشى را بى مورد مى‌دانند، امّا بزرگ‌ترها هر دو را در سفره لازم مى‌دانند.
حوادث تلخ نیز برکاتى دارد، از جمله:
1- توجّه انسان را به خدا بیشتر مى‌کند. 2- انسان را سنجیده و استعدادهاى او را شکوفا مى‌سازد. 3- کفّاره گناهان و لغزش‌هاى او مى‌شود. 4- قدر نعمت‌ها بیشتر شناخته مى‌شود.
انسان‌ها در برابر حوادث سه گروهند: چنانکه کودک همین که لب به فلفل و پیاز و ترشى مى‌گذارد ناراحت مى‌شود، نوجوان تحمّل مى‌کند و والدین او پول مى‌دهند و فلفل و ترشى را مى‌خرند.
قرآن مى‌فرماید: گروهى همین که دچار سختى مى‌شوند، جیغ مى‌زنند، «اذا مَسّه الشَرّ جَزوعا»(سوره معارج، آیه 20.) گروهى صبر مى‌کنند، «و بَشِّر الصّابرین الّذین اذا أصابَتهم مُصیبه قالوا اِنّا لِلّه و اِنّا الیه راجِعون»(سوره بقره، 154 – 155.) و گروهى به استقبال سختى‌ها مى‌روند. «و منهم مَن یَنتظر»(سوره احزاب، آیه 23.) کسانى نزد پیامبر اکرم‌صلى الله علیه وآله مى‌آمدند تا آنان را به جهاد و جبهه جنگ اعزام کند، حضرت مى‌فرمود: اسب و شمشیر ندارم تا شما را مجهّز کنم آنان گریه مى‌کردند که چرا به جبهه نرفتند.
از سختى‌ها و حوادث تلخ مى‌توان با تدبیر و صبر و استمداد از خداوند، بهترین استفاده را برد. همان گونه که مى‌توان از لیموى ترش، شربت لیموناد ساخت.
آرى، اگر انسان آشپز ماهرى باشد، حتى از پوست پرتقال هم مربّا درست مى‌کند. امروزه حتى از زباله‌ها استفاده بهینه مى‌کنند.
حضرت زینب علیها السلام با سخنرانى خود در کاخ ستمگران، از اسارت خود در کوفه و شام آن گونه استفاده کرد که پایه‌هاى رژیم اموى را لرزاند.
در مسجد شام، امام سجاد علیه السلام بر بالاى منبر رفت و رژیم بنى امیه را به شدت استیضاح کرد. یزید براى آن که صداى امام را خاموش کند، به مؤذّن دستور داد که با صداى بلند اذان بگوید تا شاید سخنرانى امام سجاد علیه السلام قطع شود، ولى امام علیه السلام از همین صحنه نیز استفاده کرد و جملات اذان را آن گونه تفسیر کرد که بر مسجد لرزه افتاد، بخصوص پس از گفتن «أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه» فرمود: اى یزید! این محمّد جّد من است یا جّد تو؟! آیا این اُسرا از نسل او نیستند؟
هنگامى که امام کاظم علیه السلام را به زندان انفرادى بردند، فرمود: چه جاى خوبى براى عبادت است؟!
بسیارى از علما، کتاب‌هاى خود را در شرایط سخت و در زندان و تبعیدگاه‌ها نوشته‌اند.

نظر اسلام در رابطه با کشورهاى کفر چیست؟

اسلام، دین فطرت است و فطرت هر انسانى استقلال خواه است، پس رابطه با حفظ استقلال و آزادى اشکالى ندارد.
کودکى در سر سفره قاشق برمیدارد، آن را پر از غذا میکند و به سر و صورت و لباسهاى خود مى‌ریزد. مادرش ناراحت مى‌شود و قاشق را از او می‌گیرد

چرا در دنیا همواره با مشکلات و سختیها مواجه هستیم؟

شخصى از کنار مغازه بلور فروشى میگذشت، چشمش به لیوان‌هایى افتاد که روى میز به طور وارونه چیده شده بود. همانجا ایستاد، کمى نگاه کرد و یکى از آنها را به همان حالتى که بود برداشت و شروع به اعتراض به فروشنده کرد که آقا! چرا دَرِ این لیوان بسته است و ته آن باز است؟! فروشنده خندید و گفت: اگر شما درست بنگرید و لیوان را به حالت درست بگیرید، هر دو اشکال برطرف خواهد شد.
آرى، بسیارى از اشکالات، بر اساس باورها و تصوّرات غلط ما مى‌باشد. ما خیال مى‌کنیم که دنیا براى رفاه است، لذا مى‌گوییم: چرا رفاه نیست؟ مثل کسى که در چلوکبابى نشسته و اعتراض مى‌کند چرا اینجا دوش ندارد؟! او باید باور کند که آنجا حمّام نیست. ما باید باور کنیم که دنیا خوابگاه، عشرتکده و آخور نیست، دنیا میدان رشد است و انسان باید در این میدان با سختى‌ها مبارزه کند تا خود به رشد و کمال برسد.
قرآن مى‌فرماید: «أخذناهم بالبأساء و الضَّراء لعلّهم یضّرّعون»(سوره انعام، آیه 48.) سختى و فشارها براى توجّه دادن به انسان است.
آرى، تا چوب عود را نسوزانید، بوى عطرش بلند نمى‌شود. سختى‌ها وسیله غرور زدایى است.
همان گونه که لاستیک‌هاى ماشین را باید تنظیم باد کرد، حوادث تلخ نیز انسان را متعادل و تنظیم مى‌کند، غفلت و غرور و تکبّر را از بین مى‌برد، به علاوه تلخى‌ها انسان را به فکر و تلاش واداشته و سرچشمه انواع ابتکارات و اختراعات مى‌شود.

آیا ایمان بدون عمل ارزش دارد؟

در قرآن همواره ایمان در کنار عمل صالح آمده است: «آمنوا و عملوا الصّالحات» ایمان و عمل صالح مانند نخ و سوزن هستند و به شرطى کارآیى دارند که به هم متّصل باشند. با جدایى آنها از هم، چیزى دوخته نمى‌شود.

قرآن مى‌فرماید: اگر خدا را دوست دارید، از پیامبر اطاعت کنید: «اِن کنتُم تُحبّون اللّه فاتّبعونى»(سوره آل‌عمران، آیه 31)

بسیارند کسانى که مى‌گویند: ایمان داریم ولى عمل نمى‌کنند، مى‌گویند: خدا را دوست داریم ولى با او حرف نمى‌زنند و نماز نمى‌خوانند، مى‌گویند: ولایت امیرالمؤمنین‌علیه السلام را به دل داریم، امّا در عمل هیچ شباهتى به آن حضرت ندارند، مى‌گویند: به امام زمان علیه السلام ایمان داریم، ولى سهم امام را که بر آنان واجب است نمى‌پردازند، اگر به دنبال این ادّعاها عمل و حرکتى نباشد، باید در صداقت خود شک کنیم.

در روزگار قدیم کسانى را که در جنگ‌ها اسیر مى‌شدند به نام برده در بازار مى‌فروختند. شخصى به بازار برده‌فروشان آمد تا برده‌اى خریدارى کند. هر برده که هنرى داشت گران‌تر بود. به سراغ برده‌اى رفت و دید قیمت آن بسیار گران است. سبب را پرسید، گفتند: او تشنه‌شناس است و مى‌فهمد چه کسى تشنه است.

خریدار علاقمند شد، او را خرید و به منزل آورد و دوستانش را دعوت و غذایى تهیّه کرد ولى سر سفره آب نگذاشت. مهمانان چند لقمه‌اى که خوردند، یکى پس از دیگرى تقاضاى آب نمودند. برده تشنه شناس نگاهى به او مى‌کرد و مى‌گفت: دروغ مى‌گوید، او تشنه نیست. کم کم به تعداد تشنه‌ها اضافه شد و هرکدام فریاد آب سردادند. امّا برده مى‌گفت: همه دروغ مى‌گویند. تا اینکه یک نفر از میان آنان برخاست تا آبى تهیّه کند. برده گفت: این شخص راست مى‌گوید، زیرا از جایش بلند شد و فقط داد و فریاد نکرد.

آرى، کسى در ادّعاى خود صادق است که حرکت و اقدامى کند. کسانى که اهل عمل نیستند، در واقع مؤمن نیستند و تنها ادّعاى ایمان دارند.

عشق به اهل بیت‌ علیهم السلام چه نقشى در زندگى دارد؟

از امور فطرى و حالات انسان، الگو پذیرى و قهرمان پرستى است و یکى از بهترین و مؤثرترین راه‌هاى تربیت، معرفى الگوهاى مناسب است. هرچه الگو برجسته‌تر و کامل‌تر باشد، جاذبه بیشترى خواهد داشت. ولایت و محبّت اهل بیت، بستر الگو پذیرى و پیروى از آن بزرگواران است. زیرا هر کس، کسى را دوست بدارد، سعى مى‌کند رفتار و گفتار و کردارش را هماهنگ با او بسازد.

البتّه محبّت و علاقه‌اى ارزش دارد که در آن کشش و گرایش و پیروى و عملى باشد.

کودکى که از پدر تقاضاى بیسکویت مى‌کند و پدر به او وعده خرید مى‌دهد، کودک چشم به راه پدر است تا او برگردد. همین که پدر وارد منزل مى‌شود، مى‌پرسد: بیسکویت خریدى؟ اگر پدر بگوید: نه، ولى تو را بسیار دوست دارم، آیا کودک، دوستى بدون عمل را مى‌پذیرد؟

آیا هر سخن حقّى را باید بیان کرد؟

شخصى از قاهره شترى را اجاره کرد تا به منطقه عبّاسیه برود. او بر شتر سوار شد و صاحب شتر افسار شتر را گرفته و مسافر را مى‌برد. در مسیر راه، شتربان زیر لب و گاهى هم بلند مسافر را مسخره مى‌کرد و چون او را مردى غریب و تنها و محتاج یافته بود، همگام با حرکت شتر به جسارت‌هاى خود ادامه مى‌داد. در مسیر راه شخصى این صحنه را دید و به مسافر گفت: آیا مى‌دانى و مى‌شنوى که شتربان چه مى‌گوید؟ گفت: بلى! پرسید: پس چرا از خود عکس العملى نشان نمى‌دهى؟ گفت: اگر او مرا به عباسیه مى‌رساند و مسیر راه درست است، این حرف‌ها مهم نیست، هرچه مى‌خواهد بگوید.
در سوره مطفّفین( سوره مطفّفین، آیه 29 – 32.) مى‌خوانیم که مجرمان، مؤمنان را به شکل‌هاى مختلف تحقیر مى‌کنند:
1- پیوسته به آنها مى‌خندند: «اِنّ الّذین أجرَموا کانوا من الّذین آمنوا یَضحکون»
2- هر گاه از کنار آنها عبور مى‌کنند، غمزه مى‌آیند و چشمک مى‌زنند: «و اذا مَرّوا بهم یَتَغامزون»
3- همین که به سوى دار و دسته خود بر مى‌گردند، پشت سر مؤمنان فکاهى و طنز مى‌گویند: «و اذا انقَلبوا الى اهلِهم اِنقَلبوا فَکِهین»
4- هنگامى که مؤمنان را مى‌بینند، مى‌گویند: اینها منحرفند: «و اذا راوهم قالوا انّ هؤلاء لضالّون»
امّا مؤمنان استقامت کرده و از راه خود دست بر نمى‌دارند. قرآن در ادامه مى‌فرماید:
روزى خواهد آمد که مؤمنان، به کفار خواهند خندید. «فالیوم الّذین آمنوا من الکفار یَضحکون»(سوره مطفّفین، آیه 34.)

چگونه عمر هزار ساله و پس از آن ظهور در قیافه چهل ساله حضرت مهدى‌ علیه السلام را باور کنیم؟

معمولاً موى ابرو و مژه در صورت ما ده‌ها سال ثابت است و هیچ رشدى ندارد، در حالى که موى سر و صورت در کنار آن هر لحظه در حال رشد و تغییر و تحوّل است. هر دو از یک پوست و گوشت و خون و غذا و اکسیژن تغذیه مى‌کنند، امّا خداوند قادر اراده کرده است که یک مو ثابت و در کنار آن موى دیگر متغیّر باشد.
علاوه بر آنکه هیچ دلیل عقلى و نقلى و تجربى بر محدودیّت عمر انسان نداریم. عمر مانند حرکت است و تندى یا کندى حرکت مرز ندارد، همان گونه که نور محدودیّت ندارد. خداوند در قرآن، عمر هزار ساله را براى حضرت نوح و خواب سیصد ساله را براى اصحاب کهف مطرح کرده است.

از نظر قرآن، رابطه رهبر با مردم چگونه است؟

دو نوع بله قربان و اطاعت داریم: انسان گاهى بر اساس ترس و یا طمع و خودباختگى، از دیگرى اطاعت مى‌کند، همان گونه که مردم از فرعون اطاعت مى‌کردند: «استخفّ قومه فَأطاعوه»(سوره زخرف، آیه 54) و گاهى بر اساس ایمان و عشق و محبت، چنانکه قرآن خطاب به پیامبر اسلام مى‌فرماید: اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از دور تو پراکنده مى‌شدند. «لو کُنتَ فَظّاً غَلیظَ القلب لانفضّوا من حَولِک»( سوره آل‌عمران، آیه 159.)

در اسلام از رابطه میان مردم و رهبر به «ولایت» تعبیر شده است. کلمه «ولایت» به معناى پیروى همراه با محبّت است. رهبر الهى نه تکلّف دارد: «و ما أنا من المُتکلِّفین»(سوره ص ، آیه 86.) نه خود را بر سایرین ترجیح مى‌دهد: «أنا بَشرٌ مثلکم»(سوره کهف، آیه 110.) و نه حقّ خود را بیش از دیگران مى‌داند. در خطرها، مردم را رها نمى‌کند. حضرت على علیه السلام مى‌فرماید: در جنگ‌ها پیامبرصلى الله علیه وآله از ما به دشمن نزدیک‌تر بود. او از طرف خداوند مأمور است که به مردم درود بفرستد: «و صَلّ عَلیهم»(سوره توبه، آیه 103.) همان گونه که مردم مأمورند به او درود بفرستند: «یا ایّها الّذین آمنوا صَلّوا علیه و سَلِّموا تَسلیماً»(سوره توبه، آیه 56 .) پس رابطه رهبر و مردم، رابطه عشق و درود است، نه ترس و وحشت.

تفاوت خمس و زکات با مالیات‌ هاى دولتى چیست؟

مالیات پولى است که به دولت مى‌پردازیم تا به ما خدمات برساند. کوچه و خیابان را آسفالت کند، امنیّت ما را تأمین کند، درمانگاه و بیمارستان براى ما آماده کند، براى فرزندانمان مدرسه و دانشگاه بسازد. این پول هزینه‌اى است که نیازهاى ما را تأمین مى‌کند، شبیه پول‌هایى که براى خوراک و پوشاک و مسکن خود خرج مى‌کنیم.
بنابراین مالیات، منافع عمومى ما را تأمین مى‌کند، امّا خمس و زکات پولى است که از فرد گرفته مى‌شود، تا خرج محرومان و رفع مشکلات آنان شود

چرا بعضى با دیدن معجزات و کمالات انبیا، باز هم ایمان نمی آورند؟

انکار آن بزرگواران گاهى به خاطر تقلید نابجا از نیاکان است، گاهى به خاطر حفظ منافع شخصى است و گاهى به خاطر خودبینى‌ها و تعصّب‌هاى نابجاست.
اگر در شب لامپى روشن نباشد، ستارگان آسمان را مى‌بینیم، امّا اگر چراغ خانه خود را روشن کنیم، دیگر نور بسیارى از ستاره‌ها را نمى‌بینم. کسى هم که خود را ببیند، از دیدن کمالات دیگران عاجز مى‌شود.
شخصى سوار بر اسب به نهرى رسید که آب کمى داشت و اسب مى‌توانست به راحتى از آب عبور کند لکن اسب ایستاد. صاحب اسب هرچه افسار حیوان را کشید، اسب جلو نرفت، به پشت او کوبید باز هم اسب نرفت. مرد حکیمى که این صحنه را مشاهده مى‌کرد به او گفت: آب را گل آلود کن، اسب از نهر رد مى‌شود. او آب را گل کرد، اسب حرکت کرد و از نهر گذشت. صاحب اسب، حکمت این کار را پرسید، مرد حکیم گفت: آب که تمیز است، اسب خود را در آب مى‌بیند و حاضر نمى‌شود پا روى خود بگذارد، لذا حرکت نمى‌کند. انسان‌هایى هم که خود را ببینند (مقام خود، منافع خود، قبیله خود، حزب خود و…) حاضر نمى‌شوند پا روى آن بگذارند، لذا حرکت و تکاملى ندارند.

با اینکه پیامبران و امامان معصومند، پس چرا استغفار و گریه مى‌کنند؟

اگر سالن بزرگى را با نور کمى روشن کردیم جز اجناس و اشیاى بزرگ را نخواهیم دید، ولى اگر همین سالن را با نور زیاد روشن کردیم حتى یک پوست تخمه و ذره کاغذ دیده خواهد شد.
نور افراد عادى کم است، لذا تنها گناهان بزرگ خود را مى‌بینند ولى پیامبران و امامان معصوم که از نور ایمان بسیار بالایى برخوردارند حتى اگر یک لحظه از عمرشان را به اعلى درجه ممکن بهره نگیرند، دست به دعا و گریه برمى‌دارند.
مثال دیگر: دراز کردن پا براى کسى که درد پا دارد، نه حرام است نه مکروه، ولى مى‌بینیم که گرفتاران به درد پا به هنگام دراز کردن پا از اطرافیان خود عذر خواهى مى‌کنند، زیرا براى آنان احترامى قائلند که حتى از کار مباح خود شرمنده هستند.
مثال دیگر: گاهى افرادى که در تلویزیون مشغول نقل اخبارند سرفه مى‌کنند و فوراً از تمام بینندگان عذرخواهى مى‌کنند، با اینکه سرفه کردن گناه ندارد ولى چون خودشان را در محضر مردم مى‌بینند، عذرخواهى مى‌کنند.
اولیاى خدا نسبت به ذات مقدّس او چنان معرفت و شناختى دارند که اگر عبادات جن و انس را نیز داشته باشند، خودشان را مقصّر مى‌دانند.

چگونه بعضى گناهان، تمام کارهاى خوب انسان را از بین می رود؟

اگر شخصى 20 سال خدمت مفید داشته باشد ولى فرزند کارفرماى خود را بکشد، این عمل تمام خدمات او را از بین مى ‌برد.
یک بمب که منفجر مى‌شود و ساختمانى فرو مى‌ریزد، تمام زحمات انسان‌ها را در یک لحظه از بین می ‌برد.
یک ناسزا، دوستى چندین ساله را به فراموشى می سپارد.
خوردن یک قاشق سم، تمام مراقبت‌هاى بهداشتى چند ساله را نابود می کند.
یک لحظه خواب در هنگام رانندگى، ماشین را به درّه پرتاب می ‌کند.
یک لحظه فرو کردن چاقو در چشم، سبب نابینایى سالیان دراز مى‌ شود.
آرى، برخى گناهان همچون آتش، جنگل نیکى‌هاى انسان را سوزانده و به خاکستر تبدیل مى‌کند. چنانکه قرآن مى‌فرماید: «حَبِطَت اعمالهم»(سوره بقره، آیه 217.)
البتّه در برابر آیات حبط، آیاتى داریم که مى‌فرماید: به خاطر یک کار شایسته، بدى‌هاى انسان محو مى‌شود. «مَن یؤمن باللّه و یَعمل صالحاً یُکفِّر عنه سیّئاته»(سوره تغابن، آیه 9.)
مثلِ کارگرى که سالها بد کار مى‌کرده ولى یک لحظه وقتى وارد منزل کارفرما مى ‌شود کودک کارفرما را مى‌بیند که به استخر افتاده و در آستانه غرق شدن است، او را نجات مى ‌دهد. این عمل تمام بدرفتارى‌ ها وکم‌کارى‌ هاى او را جبران مى‌ کند.
چنانکه قرآن مى‌فرماید: نماز به پا دارید که آن حسنه‌اى است که بدى‌ها و زشتى‌ها را از بین مى ‌برد. «و أقمِ الصلوه… اِنّ الحَسنات یُذهِبنَ السَّیئات»(سوره هود، آیه 114.)

چه کنیم که خدا را دوست داشته باشیم؟

محبّت در گرو توجه به نعمت یا خدمت است.
یاد نعمت‌هاى خدا، علاقه ما را به او زیاد مى‌کند، چه نعمت‌هاى عمومى و چه نعمت‌هاى خصوصى.
نعمت‌هاى عمومى از قبیل باد، باران، خورشید، کوه‌ها، گیاهان، خوردنى‌ها، آشامیدنى‌ها، همسر، فرزند، عقل، علم، زبان، چشم، گوش و سایر اعضا، نعمت شب و روز، خواب و بیدارى، آزادى و قدرت انتخاب و گرایش به خوبى‌ ها و کمالات و تنفّر از بدى‌ ها که هر کدام از این نعمت‌ها نباشد، زندگى بشر فلج مى‌شود.
راستى، اگر آب دهان ما شور یا تلخ بود، چه مى‌ کردیم؟
اگر خداوند نعمت خواب و حتى غلطیدن در خواب را دو سه روز از ما بگیرد چه مى‌ کنیم؟
نعمت‌هاى خصوصى، امکانات و استعدادهایى است که خداوند به هر یک از افراد بشر عطا کرده است و اگر انسان فکر کند مى‌ بیند چه بسیار نعمت‌ هایى که در اختیار اوست و دیگران به دلایلى از آن محرومند.
آرى، فکر کردن در نعمت‌هاى الهى، انسان را عاشق خدا مى‌گرداند و قرآن به این امر سفارش کرده است. «فاذکروا آلاءَ اللّه»( سوره اعراف، آیه 69.)

فلسفه تلخى ‌ها و ناگوارى‌ ها چیست؟

ناگوارى‌ ها دو گونه است: برخى به دست خود ماست و برخى در اختیار ما نیست.
بسیارى از حوادث تلخ به خاطر عدم دقت و مدیریّت خودماست. اگر در داد و ستدها، اسناد تجارى را محکم تنظیم نکردیم و ضامن و وثیقه از طلبکار نگرفتیم و او مال ما را نداد، مقصّر خود ما هستیم.
اگر روى حوض آب نرده نگذاشتیم و کودک در آن افتاد و غرق شد، مقصّر خود ما هستیم.
اگر مراعات بهداشت، قوانین رانندگى و آداب اجتماعى را نکردیم و گرفتار امراض و تصادفات و تحقیرها شدیم، مقصّر خود ما هستیم.
و امّا دسته دوم، دلایل متعدّدى دارد:
سختى‌ها، سبب رشد و تکاپوى انسان است. پیشرفت و رشد علوم، در سایه رفع نیاز و برطرف کردن مشکلات حاصل شده است.
حوادث تلخ، کفّاره بسیارى از لغزش‌هاست.
حوادث تلخ، سبب تنظیم روحیّات مردم است.
پیامبر اکرم‌صلى الله علیه وآله فرمودند: اگر براى انسان سه چیز: مرض، مرگ و فقر نبود، غرور انسان شکسته نمى‌شد و انسان در مقابل هیچ چیز سر فرونمى‌آورد. «لولا ثلاثه فى ابن آدم ما طَأطأ رأسه شى‌ء المرض و الموت و الفقر»( بحار، ج‌6، ص‌118.)
حوادث تلخ، کمالات انسان را شکوفا مى‌کند. آنکه گرفتار شده، با صبر و پایدارى رشد مى‌کند و آنکه در رفاه است و براى نجات مردم تلاش مى‌کند، با ایثار و از خودگذشتگى رشد مى‌کند.

چرا خداوند انسان‌ها را متفاوت آفریده و آیا این تفاوت‌ ها ظلم نیست؟

شخصى برق سالن و تالار عروسى را خاموش و فرار مى‌کند. اگر او را براى مجازات دستگیر کنند، کیفر عادلانه زمانى است که تمام حوادثِ پیش آمده را به حساب آورند. مثلاً:
به خاطر تاریکى ظرف‌ هایى شکسته شد. دو نفر از پله‌ ها افتادند. سر چند نفر به ستون خورد. شیرینى ‌ها ریخت. اطفالى ترسیدند و گریه کردند. براى خارج شدن از سالن تاریک، زمان زیادى تلف شد. خانواده‌هاى عروس و داماد از مهمان‌ ها خجالت کشیدند.
آرى، تمام آثار خاموش شدن سالن، باید محاسبه و بر اساس آن، جریمه تعیین شود.
قرآن در این زمینه مى‌فرماید: «نَکتُبُ ما قَدّموا و آثارهم»(سوره یس، آیه 12.) هم خود اعمال را مى‌نویسیم و هم آثار آنها را.
در حدیث مى‌خوانیم: هر کس کار خوبى را بنا نهد، پاداش تمام کسانى که به آن کار عمل کنند، بدون آنکه از عامل کم شود، به او داده مى‌شود. همان گونه که اگر کسى راه بدى را به روى مردم باز کند، در گناه تمام کسانى که در آن راه پا نهند شریک است.
«مَن سَنّ سُنَّه حَسنهً عُمِل بها من بَعده کان له أجره و مثل اُجورهم من غیر أن ینقصّ من اُجورهم شیئا و مَن سَنّ سُنَّه سَیِّئه فَعُمل بها بعده کان علیه وزره و مثل أوزارهم من غیر أن یَنقصّ من أوزارهم شیئاً»(کنزالعمّال، حدیث 43079.)
گاهى یک نفر دیگرى را سیگارى یا معتاد مى‌کند و دومّى نفر سوم را و او نفر چهارم را، نفر اول در گناه نفرات بعدى شریک است.
در حدیث مى‌خوانیم: والدین در تمام کارهاى خیر فرزندان شریکند و معلّم کلاس اول، در پاداش تحصیل دوره‌هاى بعد شریک است.

چرا بعضى دانشمندان با اینکه عمر خود را در راه شناخت پدیده ‌ها گذرانده ‌اند، به خدا ایمان نمى ‌آورند؟

خداپرستى مربوط به اراده انسان است، نه علم انسان. نجّارى که دائماً نردبان مى‌سازد از هیچ کدام بالا نمى‌رود، زیرا قصد بالا رفتن ندارد.
سوزن که براى همه لباس مى‌ دوزد، خودش لباسى ندارد.
آئینه فروش دائماً در میان آئینه‌ هاى مغازه خود مى‌چرخد، ولى ممکن است حتى یقه خود را صاف نکند، ولى عابرین با نگاه به یکى از آینه ‌ها، سر و صورت خود را مرتّب مى‌کنند. بسیارى از دانشمندان نیز پدیده ‌ها را شناخته ‌اند، امّا قصد شناخت پدید آورنده را نداشته ‌اند.

برو به صفحه  ←      1        2       3        4               6         7           8