انسان و مکتب

موضوع بحث: انسان و مکتب، رمضان 59
تاريخ پخش: 01/05/59

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي سيدنا و نبينا محمد و علي آله و لعنة الله علي اعدائهم من الآن الي قيام يوم الدين. »

اگر يادتان باشد ما در جلسه قبل وضعيت مردم را بيان كرديم. گفتيم مردم چهار حالت مي‌توانند داشته باشند و از اين چهار حالت سه حالتش را گفتيم. اين جلسه را مي‌خواهيم درباره آخرين مرحله صحبت كنيم. حالا براي برادراني و خواهراني كه در جريان نبودند و سر نخ دستشان نيست، خلاصه‌اي را مي‌گويم.
انسان در رابطه با مكتب چهار حالت دارد:
1- يكوقت هم عقايد را قبول مي‌كند هم احكام را. گفتيم اسم اين چيست؟ مومن! مومن كسي است كه عقايد را با استدلال قبول دارد، احكام مكتب را هم بدون نق زدن و بهانه گيري مي‌پذيرد.
2- گروه دومي از مردم هستند. عقايد را قبول ندارند، احكام را هم قبول ندارند اين را مي‌گوئيم چه؟ كافر! كه بحث امروزمان شناخت كافر است.
3- يك عده از افراد عقايد را قبول دارد و معتقد هست، مي‌گويد قلبت بايد پاك باشد، خدا و پيغمبر و معاد و همه را قبول دارد، ولي برنامه هايش را هيچكدام عمل نمي‌كند. اين فاسق است كه عقيده دارد ولي احكام را عمل نمي‌كند.
4- گروه چهارم عقيده ندارند ولي تظاهر به احكام مي‌كنند. اين منافق است.
امروز بحث كافر است. بحث كافر را هم خلاصه و فشرده مي‌گوئيم. اين ‌ها را اگربخواهيم گسترده بحث بشود، بايد تمام آيات و روايات، تفسير ‌ها و‌شان نزول ‌ها ديده بشود. اينها يك حساب و دسته بندي مجزايي دارد. آنوقت ديگر اين بحث بايد تخصصي باشد.
چون مي‌دانيد كه ما سه رقم بحث داريم: 1- بحث تاكسي 2- بحث قطار 3- بحث كلاس.
بحث تاكسي اين است كه در ماشين يا تاكسي كه مي‌نشيني، راننده تاكسي مي‌گويد: آقا لطفاً بگو ببينم كافر به چه كساني مي‌گويند؟ تا مي‌خواهي بيان كني از تاكسي بايد پياده شوي، اينجا ‌ها بايد يك بحث‌هاي خيلي فشرده باشد. آقا مومن چه كسي است؟ آقا منافق كيست؟ اين را بحث تاكسي مي‌گويند. يعني 10 دقيقه يا نيم ساعت، يك ربع بيش‌تر وقت نداري.
يك بحث قطار است. مثل اينكه تهران تبريز، تهران مشهد، تهران اهواز، 10، 12 يا 15 ساعتي هستيم. خوب اين بحث قدري گسترده مي‌شود.
يك بحث هم، بحث كلاسي است كه يكسال در كلاس دوره ببينيم. ما الآن آنچه مي‌گوئيم بحث تاكسي است. بحث تاكسي را سر كلاس مي‌گوئيم. يعني مي‌خواهيم مثلاً در شناخت منافق يكساعت صحبت كنيم. مي‌خواهيم مثلاً در شناخت مومن سه ربع صحبت كنيم. البته بحث سه ربعي بيش از اين نمي‌تواند باشد. خيلي فشرده صحبت مي‌كنيم.
1- امتياز انسان نسبت به حيوان شناخت و انتخاب است
حال بحث امروز بحثمان، بحث كافر است. برادراني كه روزهاي قبل نبوده اند. منافق و مومن و فاسق را بحث كرده ايم. اصولاً انسان امتيازش نسبت به حيوان چيست؟ در خوراك و پوشاك و مسكن كه شعار خيلي‌ها هست؟ خيلي اصول دينشان سه تاست، خوراك، پوشاك، مسكن. اگر مسئله اين باشد كه ما امتيازي بر حيوان نداريم! چون حيوان هم همين خوراك و پوشاك و مسكن را دارد. امتياز انسان به شناخت است و انتخاب است. امتياز انسان به شناخت و انتخاب صحيح است. اين اصل را همه ما مي‌پذيريم. امتياز ما نسبت به يك كبوتر، يا نسبت به يك گوسفند اين است كه ما يك شناخت‌هايي داريم. والا انسان و حيوان هر دو خوراك دارند. هر دو پوشاك دارند و هر دو مسكن دارند. اين را مكرر گفته‌ام كه امتيازاتي هم حيوان دارد كه ما نداريم. يعني حيوان بيشتر و راحت‌تر مي‌خورد. سرخ كردن و پوست كندن و مسموميت غذايي هم ندارد. لباسش هم پرو و دوخت و اتو نمي‌خواهد. مسكنش هم صف سيمان و پروانه ساختمان نمي‌خواهد. شرافت ما به خوراك و پوشاك و مسكن نيست. شرافت ما به شناخت و انتخاب است.
2- كافر شناخت و انتخابش را آگاهانه زير پا مي‌گذارد
كافر كسي است كه آگاهانه پا روي انتخاب و شناخت صحيح مي‌گذارد. پس يعني امتياز انسانيت خودش را از دست مي‌دهد. انسان، انسان است، بخاطر شناخت و انتخاب صحيح. اگر كسي آگاهانه پا روي انتخاب و شناخت صحيح گذاشت با اينكه فهميد، گفت: نمي‌فهمم. با اينكه مي‌داند راه حق كدام است ولي لج كرد. كافر كسي است كه شناخت و انتخاب خودش را آگاهانه زير پا بگذارد. بنابراين از حيوان پست‌تر است. چرا؟ چون امتياز انسانيش را از دست داده است. آخر خنکي هندوانه را بگيري، چيزي براي آن نمي‌ماند. هندوانه خاصيتش به خنكيش است. اگر خنكيش را بگيري هيچ مي‌شود.
گفت: يك كسي الاغي داشت و شكستني بار الاغ كرده بود و مي‌رفت يك كسي به او رسيد و چماغي دستش بود يك چماغ زد به يك طرف خورجين. گفت اين ‌ها چيست؟ گفت اگر يكي ديگر هم آنطرفش بزني هيچي مي‌شود. اگر اينطور ميپرسي چيست؟ من هيچي ندارم. اگر ارزش انسان به اين است كه انسان شناخت دارد و انتخاب صحيح دارد، اگر كسي شناختش را ناديده گرفت يا نشناخت، يا شناخت و لج كرد، يا نفهميد که انتخاب كند و يا فهميد و نرفت. كسي كه شناخت و انتخابش را آگاهانه، عالماً عامداً مي‌فهمد و انتخاب را تشخيص مي‌دهد، پا روي فهم و تشخيصش بگذارد، امتياز انسانيت را از خودش دور كرده است و سلب كرده است. امتياز روز و شب وجود خورشيد است. خورشيد را برداري چه چيزي باقي مي‌ماند؟ امتياز انسان وجود عقل است كه باعقل انسان مي‌شناسد و انتخاب مي‌كند. شناخت و انتخاب را برداري هيچ مي‌شود. بنابراين قرآن يك آيه داغي درباره كفار دارد، مي‌گويد: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ» بدرستيكه(دابه) يعني جنبنده و هر حيواني و هر چه كه مي‌جنبد از حيوانها «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ»(انفال/55) آيه خيلي روشن است «شر» را كه مي‌دانيد «اِنَّ» را هم بلديد «الله» را هم مي‌شناسيد «الَّذينَ» را بلد هستيد «لا يُؤْمِنُونَ» را هم بلد هستيد. بيشتر كلمات آيه را بلد هستيد. بدرستيكه بدترين جنبنده ‌ها و بدترين موجودات پيش خداكسي است كه كافر است و كسي است كه مي‌فهمد و باورش مي‌آيد، ولي نمي‌پذيرد. چرا؟ چون امتياز انسانيت با شناخت و انتخاب است و اين از شناخت و انتخاب خودش استفاده صحيح نكرده است. پس امتياز انسانيت را از دست داده است. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ» بدترين جنبنده ‌ها نزد خدا «الَّذينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» هستند.
3- كفر و ايمان ملاك و زيربناي جهت‌گيري‌هاي ما است
مسئله ديگر كه مطرح است اين است كه ما در جهت گيري‌هاي اجتماعي و در سياست داخلي و خارجي اصل را كفر قرار مي‌دهيم. آخر بعضي ‌ها مي‌گويند عليه تجاوز آمريكا متحد شويم. عليه امپرياليسم مبارزه کنيم. ما مي‌گوئيم مبارزه عليه كفر بايد باشد. در جهت گيري ‌ها ما روي سرمايه و آمريكا و شوروي، سادات و صدام و شاه و اين ‌ها ما در مخالفت اصل را كفر قرار مي‌دهيم. و لذا رهبر انقلاب مي‌فرمايد: دشمن شماره يك ما آمريكاست. شيطان بزرگ آمريكاست. نمي‌گويد دشمن اصلي، ببينيد اين عبارت ‌ها خيلي فرق مي‌كند. كلمات رهبرانقلاب هر عبارتش را بايد رويش حساب كرد. دشمن بزرگ يا شيطان بزرگ آمريكاست. دشمن اصلي ما كفر است. آن فرقش چيست؟ فرقش اين است كه اگر ما گفتيم دشمن اصلي ما كفر است، حالا كافر چه ماركسيست باشد و چه غير ماركسيست باشد هرگز مسلمان با ماركسيست نمي‌تواند متحد شود، چون او هم كافر است و دشمن اصلي ما كفر است. اگر گفتيم دشمن اصلي ما آمريكاست، وقتي گفتيم آمريكاست، پس با همه گروه ‌ها مي‌توانيم عليه آمريكا متحد شويم. دشمن اصلي ما آمريكا نيست، بلکه دشمن بزرگ ما آمريكاست و دشمن اصلي ما كفر است. فرق است بين دشمن اصلي و دشمن بزرگ! بايد مواظب اين عبارت ‌ها باشيم. دشمن بزرگ با دشمن اصلي فرق مي‌كند، دشمن اصلي ما كفر است بنابراين اگر از ما پرسيدند، شما در جمهوري اسلامي روابطتان را چه جوري برقرار مي‌كنيد؟ حب و بغضتان و جهت گيريتان به چه نحوي است؟ ما مي‌گوئيم ملاك ما و خط كش ما و ميزان ما در روابط و جهت گيري ‌ها كفر و ايمان است پس مسئله دوم، كفر و ايمان ملاك و زير بناي تمام جهت گيريهاي ماست. اين هم يك اصلي است كه بايد بنويسيم.
اصل اول چه بود؟ امتياز انسان نسبت به حيوان بود، امتياز ما با شناخت و انتخاب است كه كافر شناخت و انتخابش را ازدست مي‌دهد و لذا قرآن مي‌گويد: «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ»(بقره/18) كافر كه كر و لال نيست، چون بين كسي كه حق را نشنود يا بشنود و اعتنا نكند، فرقي نيست. آدمي كه خواب است صدايش مي‌زني و مي‌گويي: پاشو آب بياور! خوب اين نمي‌شنود يك كسي هم بيدار است و مي‌گويي: پاشو آب بياور مي‌شنود اما پا نمي‌شود آب بياورد. خوب آدمي كه مي‌شنود و عمل نمي‌كند با کسي که نمي‌شنود و عمل نمي‌کند هر دو يكي هستند. «صُمٌّ بُكْمٌ» كر و لال هستند. يعني اينکه واقعاً كر و لال هستند بلکه يعني مثل آدم كر و لال مي‌مانند. چطور آدم كر و لال نسبت به ديدني ‌ها و شنيدني ‌ها عكس العملي نشان نمي‌دهد؟ همانند افراد بي تفاوت، كافر و متحجرند. قرآن گاهي مي‌گويد: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ»(بقره/74) نسبت به گروهي. مثل سنگ هستند بعد مي‌گويد، نه! «وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ»(بقره/74) گاهي ازكنار سنگ آبي بيرون مي‌آيد، چشمه آبي بيرون مي‌آيد. اما بعضي از مردم بقدري بي تفاوت و سنگ دل و سختند كه هيچ تكان نمي‌خورند و حتي از سنگ بدترند. امتياز ما با شناخت است و كافر شناخت را از دست مي‌دهد.
مسئله دوم اينكه زير بنا و اساس جهت گيري‌هاي فردي و اجتماعي ما كفر و ايمان است. (مسئله مهمي است كه عرض مي‌كنم. اين مسئله در شخص شما هم اثر دارد. با چه كسي رفيق بشويد؟ با چه کسي متحد بشويم) با هر كس رفيق مي‌شويم، بر اساس ايمان و با هر كس قهر مي‌كنيم بر اساس كفر است. منتها درگيري حسابش جداست. چون هر كافري را نبايد با او درگير بشويم. اين مربوط به ولايت فقيه است. مربوط به اسلام شناس است. مربوط به اين است كه آن ‌ها مزاحم ما باشند يا نباشند. كافري كه مزاحم نباشد يك برنامه‌اي برايش پياده مي‌شود.
كافري كه اسلحه را زمين نمي‌گذارد و با اسلحه زور مي‌گويد، اين كافر محارب با خداست و محارب با مسلمان ‌ها است و حسابش جداست. در فقه هم به او مي‌گويند: «كافر حربي» يعني كافر كه شمشير كشيده و مسلمان ‌ها را مي‌خواهد بكشد. زيربنا و اساس جهت گيري‌هاي فردي و اجتماعي ما كفر و ايمان است.
4- كفر به معني پوشاندن است
مسئله سوم معناي كفر است كه حقش اين بود اين مسئله سوم را اول بگوئيم. اصلاً معناي كفر يعني چه؟ معناي كفر يعني پوشيدن! مثلاً شما بدن خودتان را پوشانديد. نسبت به بدن خودتان كافريد و لذا قرآن به زارع مي‌گويد كافر، چرا؟ چون كشاورزان دانه را زير خاك مي‌پوشانند. من و شما بدن را با لباس مي‌پوشانيم، كفر يعني پوشش. چرا مي‌گويند كافر. چرا مي‌گويند كسي كه روزه‌اش را خورد، بايد كفاره بدهد؟ چون كسي كه گناهي كرده است بايد روي گناه خودش را با يك عمل صحيح بپوشاند و لذا آن عمل صحيحي كه باعث مي‌شود گناه رويش پوشيده شود، به آن عمل صحيح كفاره مي‌گويند. كفاره يعني عمل صحيحي كه عمل زشت مرا بپوشاند، پس كفر هم معنا شد. درباره كفار، چند نوع كفر داريم وچند نوع كافر.
اقسام كفر:
5- ماديوني كه فقط حس و تجربه را قبول دارند
در تفسير شريف الميزان و در كتاب لغت مفردات عرض مي‌كنم كه درباره كفر يك بياني دارند و اين بيان از امام صادق(ع) است. مي‌فرمايد: كفر چند رقم است. گاهي كفر، كفر ماديون است و كفري كه منكر خدا مي‌شويم. كساني كه منكر خدا هستند، كافرند. حالا قرآن جالب با اين ‌ها حرف مي‌زند و مي‌گويد: برادر(حالا اين برادرش از من است) مي‌داني اين ماديون و كساني كه منكر خدا هستند، حالا در پوست ماركسيست باشند، در پوست غير ماركسيست باشند كاري به اسم و عبارتش نداريم، قديم ‌ها مي‌گفتند: دهري كه همان مادي مي‌باشد. كسي كه منكر خدا است و دليل ندارد و فقط مي‌گويد كه خدا نيست(من اين را در بحث خداشناسي سال قبل مطرح كردم) آن كسي كه منكر خداست، عصاره و شيره و مغز حرفهايش اين است که مي‌گويد: ما تا حس و تجربه نكنيم، قبول نمي‌كنيم. خلاصه حرفهايش اين است و مي‌گويند ما چون خدا برايمان قابل حس و قابل تجربه نيست، ما خدا را قبول نمي‌كنيم. جوابش اين است كه شما كدام مكتب را مي‌پذيريد؟ خوب حالا خدا را بگذاريم كنار خدا را دورش خط بكشيم. بالاخره يك راهي مي‌رويد يا نه؟ چون ما هيچ وقت بي ديني محض نداريم. هر كسي يك راهي را دارد. آدم بي راه نمي‌شود. هر کسي بالاخره يك راهي دارد(راه خدا را بگذاريم كنار) چه راهي را مي‌روي؟ خود آقايان يك بياني دارند خيلي شيرين است، شنيدنش البته شيرين است نه مطلبش. من اين را برايتان مي‌گويم. اگر كينه‌اي نداريد گوش بدهيد و ببينيد حق مي‌گويم يا باطل مي‌گويند؟
اول تاريخ تا آخر تاريخ را به پنج دوره تقسيم مي‌كنند. مي‌گويند دوره اول انسان زندگي‌اش اشتراكي بوده است با هم با سنگ، با چوب صيد و شكار مي‌كردند. با هم مي‌خوردند و. . . مسئله مالكيت هم مطرح نبود، يك دوره انسان زندگيش اينطوري بوده است. يعني منهاي مالكيت، نه مالكيت بوده و نه آقا بالاسر، نه حكومتي، برابري و برادري بود. يكدوره زندگي اوليه، زندگي اشتراكي اوليه بوده است. بعد كم كم افراد قوي‌تري افراد ضعيف‌تري را بعنوان برده مي‌گرفتند. زمان‌هايي هم مردم از برده ‌ها استفاده مي‌كردند، برده را استثمار مي‌كردند. كم كم ارباب و رعيتي شد. زمينداري و زمين خواري و فئودالي و اين ‌ها پيش آمد. بعد سرمايه داري، كارخانه و كار فرما و بعد هم مي‌خواهيم ما حكومت كارگري و نظام سوسياليستي و بعد هم كمونيست كه مرحله آخر است. اين ‌ها يك چنين حرفي را از نظر تاريخ مي‌گويند. مي‌گويند چرخ‌هاي تاريخ را هم درگيري ‌ها اقتصادي مي‌چرخاند و حالا من كار به اين حرف ‌ها ندارم. فقط يك جمله مي‌پرسم. برادر حاضري يك دقيقه من و تو با هم خالي از هر رقم حب و بغضي حرف بزنيم؟
مي‌گويم شما كه مي‌گوئيد يكدوره‌اي انسان ‌ها با هم زندگي اشتراكي داشته اند، مثلاً چند صد قرن قبل اينطور زندگي مي‌كردند. آيا شما زندگي چند صد قرن قبل را حس مي‌كنيد؟ آيا در حال حاضر چند صد قرن قبل را تجربه مي‌كنيد؟ الآن كه خبر از صد ‌ها قرن قبل نداري، تاريخ صد ‌ها قبل نه براي شما محسوس است و نه قابل تجربه، مي‌گويد: آقا ما از راه آثار پي مي‌بريم. مي‌گويم همينطوركه تو از روي آثار پي به تاريخ مي‌بري، ما هم از آثار پي به خدا مي‌بريم. چقدر روان است! ! ! چطور خداشناسي را مي‌گويي خود خدا را مي‌خواهم حس كنم تا قبول كنم، ولي در بحث ماديگري و تاريخي، در بحثي كه تاريخ را تقسيم بندي مي‌كني، دوران اول را مي‌پذيري بدون اينكه دوران اول نه محسوس است و نه قابل تجربه است. فقط مي‌گوئيد آثاري كشف شده و ما از آثار به آن پي مي‌بريم. اگر بناست از آثار پي ببريد، ما هم از آثار پي به خدا مي‌بريم. اگر از آثار مي‌فهميد ما هم از آثارمي فهيم. چطور آثار شما آري، ولي آثار ما نه؟ اگر كسي بي غرض باشد، حتماً تحت تأثير قرار مي‌گيرد.
البته اين هم به شما بگويم افراد دو جورند: 1- يكسري افراد اگر واقعاً با ايشان حرف بزني پاك هستند، گوش مي‌دهند. 2- يكسري افراد لج مي‌كنند. دو رقم آدم هم داريم: 1- آدمي كه خواب است 2- آدمي كه خودش را به خواب زده است. آدمي كه خواب باشد دو دفعه صدايش بزني بيدار مي‌شود آدمي كه خودش را بخواب زده است، لگد در شكمش هم بزتي بيدار نمي‌شود. افرادي هستند نمي‌خواهند بيدار شوند و قرآن هم به پيغمبر مي‌گويد: «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى»(نمل/80) آدم‌هايي كه خودشان را به خواب زده اند، لجبازند و لجباز مرده است. تو حرف را بگوش نمي‌تواني بشنواني حالا، عده‌اي منكر خدا هستند به اين دليل و دليلشان درست نيست. مگر هر چيزي قابل تجربه است؟
يك سؤال مي‌كنم: شما در عمرت خواب ديده اي! هر كس در عمرش خواب ديده است، بالاخره يك چيزي هست. حالا وجود خارجي پيدا بكند يا فقط وجود ذهني باشد. كسي كه خواب مي‌بيند با كسي كه خواب نمي‌بيند يك فرق‌هايي دارند. حالا اگر چه نمي‌توانيم بگوئيم، خواب چيست؟ خواب ديدن چيست؟ عواملش چيست؟ خاطرات روز است؟ افكار واپس زده است؟ عقده هاست که بصورت خواب در مي‌آيد؟ انگيزه خواب چيست؟ و آثار خواب چيست؟ كار به خصوصيات خواب نداريم. ولي اين را مي‌خواهم بگويم. آيا خواب ديدن واقعيتي هست يا نيست؟ هر كس در عمرش خواب ديده است. مي‌گويم، خوب آقا شما پا مي‌شوي و مي‌گويي من ديشب خواب ديدم که. . . مي‌گويم: بنده قبول ندارم. چون من خواب تو را بايد خودم تجربه كنم. خوابي كه تو ديدي نه من مي‌توانم تجربه كنم و نه خودت ديگر مي‌تواني تجربه كني. يكبار آدم خواب مي‌بيند. هر چه هم بعدش مي‌خواهد که همان خواب را ببيند، نمي‌بيند. گاهي آدم يك خوابي مي‌بيند اين خوابي كه شما مي‌بيني، نه براي ديگري قابل حس و تجربه است و نه خود شما هر چه زور بزني، مي‌تواني آنرا تجربه کني. مي‌گويد: ما ديشب سيب زميني خورديم و خوابيديم پس ما امشب هم سيب زميني مي‌خوريم بلكه همان خواب را ببينم. ده و نيم خوابيديم هر کاري كني ديگر خواب را نمي‌بيني.
ببينيد هر كس گاهي به يك صحنه‌هايي بر مي‌خورد كه هم واقعيت دارد و هم قابل حس و تجربه نه براي خودش و نه براي ديگران نيست. پس هر چيزي قابل حس و تجربه نيست ولي در عين حال منكرهم نبايد باشيم. بگوئيم چون خواب ترا من نمي‌توانم تجربه كنم پس خواب دروغ است. خيلي چيز ‌ها هست اما نه قابل حس و تجربه براي من است و نه قابل حس و تجربه براي شماست. ولي از آثار پي به موثر مي‌بريم. اين يك واقعيتي است.
بحث كافر را مي‌كنيم و نمي‌خواهيم بحث خداشناسي كنيم. فقط تقاضاي من اين است كساني كه درباره خدا شك دارند، فقط کمي در آفرينش دقت کنيد. قرآن دعوت كرده است و گفته: اگر شك داريد در آفرينش نگاه كنيد.
شخصي نزد امام صادق(ع) آمد و گفت: من درباره خدا شك دارم. گفت خودت هستي يا نيستي، گفت خودم؟ خوب بله اينجانب هستم. گفت تو كه هستي خودت، خودت را ساختي، گفت: نه! من اگر خودم، خودم را مي‌ساختم، مثلاً قوي‌تر مي‌ساختم. فرض كنيد خوشگل‌تر مي‌ساختم. يك جوري مي‌ساختم كه مريض و نابود نشوم. خودم هم خودم را نساخته ام. در ساختن من قدرتي مي‌خواهد.
خوب آن قدرت خداست، عده‌اي منكر خدا هستند. اين ‌ها كافرند. دليل اين ‌ها حس و تجربه است كه حس و تجربه مسئله‌اي نيست. ما خيلي چيزي ‌ها را قبول كرده‌ايم بدون حس و تجربه. شما بگوئيد ببينم تاريخ را قبول داري يا نه؟ اصلاً قبول داري يك شخصي به نام پاستور بوده؟ قبول داري يك شخصي بنام جابربن حيان، رازي، بوعلي سينا، استالين، لنين، هگل، ماركس بوده؟ قبول داري يك آدم‌هايي بودند يا نه؟ بله اين آدم ‌ها را قبول دارم، اين ‌ها شخصيت‌هايي هستند كه حتماً هستند و حتماً بوده اند. مي‌گويم آيا جنابعالي اين شخصيت ‌ها را حس كردي؟ تو كه تجربه نكرده اي، چطور قبول داري يك بوعلي سينا بوده است؟ مي‌گويد: آقا آثارش هست. مي‌گويم پس ببين از آثار پي به وجود بوعلي سينا مي‌بريم. كسي كه مي‌خواهد بگويد تا حس نكنم و تا تجربه نكنم قبول نمي‌كنم، پس بايد منكر تاريخ بشود. پس بايد منكر تمام شخصيت‌هاي تاريخي بشود و اين ‌ها منكر تاريخ و شخصيت‌هاي تاريخي نمي‌شوند و حال آنكه تاريخ و شخصيت‌هاي تاريخي حسي و تجربه‌اي نيستند. از روي آثار ما هم خدا را قبول داريم.
عده‌اي منكر خدا هستند ولي در حقيقت اين ‌ها هم دليلي براي انكار ندارند. مثلاً مي‌گويند وجود مساوي است با ماده! مي‌گوئيم خوب اين قابل تجربه هم هست؟ مي‌گويد: نه! اين كلمه غير قابل حس است. وجود مساوي است با ماده چون ماده قابل حس و تجربه است. دليل نه چيست؟ وقتي مي‌گويم دليل نه، حس را مطرح مي‌كند. كه گفتيم جواب حس و تجربه. البته اينها يك بحث‌هايي است كه بايد دوره‌اي كلاسيك باشد. اما حالا چون اينجا بحث ما شناخت كافر است. كافر يكي اينكه منكر خداست.
6- مشرك هم خدا و هم غير خدا را مي‌خواهد
گاهي منكر خدا نيست مشرك است. هم خدا را مي‌خواهد و هم غير خدا را، چنين کسي مشرك است. مثل اينكه قرآن مي‌گويد: «إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ»(غافر/12) (اذا) زمانيكه(دعي) يعني خوانده مي‌شود. يعني وقتي صدا مي‌زنند خدا را به تنهايي «كَفَرْتُمْ»، «إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ» سوره مومن دو اسم دارد. هم به آن مي‌گويند سوره مومن و هم مي‌گويند سوره غافر. بعضي از سوره‌هاي قرآن دو اسمي است. مثل اينكه هم مي‌گويند سوره اسراء و هم مي‌گويند سوره بني اسرائيل، بعضي جنگ ‌ها هم دو اسمي است. مثل اينكه مي‌گويند هم جنگ خندق و هم جنگ احزاب. (اذا) وقتي خوانده مي‌شود خدا به تنهايي «كَفَرْتُمْ» يعني اگر بگويند خدا و غير خدا راضيند. اما اگر بگويند خداي خالي «كَفَرْتُمْ» پس ببينيد قرآن مي‌گويد: «كَفَرْتُمْ» كفر در مقابل اينكه صداي خدا مي‌زنيم به تنهايي، يعني خدا را به تنهايي كفر مي‌ورزند و اما خدا را با غير خدا راضيند. «إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ» گاهي اصلاً خدا را قبول ندارد. گاهي مشرك است و گاهي خدا را قبول دارد و اين‌هايي هم كه خدا را قبول ندارند، بعضي واقعاً روي حساب غرور علمي است. مثل اينكه عرض كردم چون چهار تا چيز را تجربه كرده، مي‌خواهد حالا همه چيز را تجربه بكند. چون چهار تا مطلب را فهميده حالا توقعش اين است كه همه چيز را بفهمد.
(من يك مثلي داشتم پارسال برايتان زدم) گفتم يكي از اين جوان‌هاي مغرور يك وقت صحبت شد كه آقا نماز صبح چرادو ركعت است؟ نمي‌دانم. نمي‌دانم ندارد! ما بايد فلسفه احكام را بدانيم حالا ديگر دنيا دنياي علم است، حالا ديگر بدون علم ما تن به اين حرف ‌ها نمي‌دهيم. من ديدم خيلي بدمستي مي‌كند. البته يك چيزهايي را نمي‌دانيم و يك چيزهايي را در آينده مي‌دانيم. يك چيزهايي را ممكن است تا آخر عمرمان ندانيم. ديدم خيلي غرور گرفته است او را. گفتم آقا اصلاً شما رشته‌ات چيست؟ گفت رشته من(خوشبختانه) طبيعي است. گفتم آقا برگ درخت انار چرا باريك است؟ برگ درخت انگور چرا پهن است؟ حتماً يك علتي هم دارد. حتماًيك رابطه‌اي هم ميان قد اين برگ و مزه ميوه دارد و اين برگ و رابطه را هنوز علوم طبيعي كشف نكرده است. مگر همه چيز را مي‌فهميم؟ مگر علوم طبيعي همه چيز را فهميده است؟ تازه وقتي آقاي انيشتن بشوي ايشان مي‌گويد آنچه انسان فهميده است نسبت به آنچه نفهميده است مثل يك قطره است پهلوي اقيانوس. تو سعي كن برسي به انيشتن آن وقت دانشمند شدي. يك چنين جمله‌اي را خواهي گفت. اصولاً آدمهايي كه كم درس خوانده‌اند غرورشان زياد است. سه تا چيز خيلي سر و صدا مي‌كند. يكي پول خرده خيلي سر و صدا مي‌كند و اسكناس صدا ندارد ولی پول خرد صدا دارد. مشك هم كه آب تويش كم باشد سر و صدا مي‌كند. مشكي كه پر آب است سر و صدا نمي‌كند. آدمهايي كه اطلاعاتشان كم است زياد بي روغن سرخ مي‌كنند.
منكر و مشرك گاهي واقعاً نمي‌داند و فقط غرور او را گرفته است. او كه مي‌خواهد تجربه كند، گاهي مي‌فهمد لج مي‌كند. قرآن مي‌فرمايد: «جحدوا بها» جحد يعني انكار. مي‌گويند: جحودي! جحودي يكي كسي است كه انكار مي‌كند. «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْ ‌ها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا»(نمل/14) واقعيات را انكار مي‌كنند. چه قرآن عجيبي است. خيلي از سوره هايش به اسم طبيعت است. سوره قمر، سوره شمس، سوره عنكبوت، سوره نمل (مورچه) سوره نحل، (سوره زنبور) اسم سوره‌هاي قرآن خيلي هايش به اسم مواهب طبيعي است. انكار مي‌كنند با اينكه، نفسشان يقين دارد. نفس اين ‌ها يقين دارد، یعنی در دل مي‌پذيرد، اما به زبان انكار مي‌كنند. يا درباره پيغمبر مي‌گويد: «كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ»(بقره/89) قرآن مي‌گويد «عَرَفُوا»، پيغمبر را معرفت به او داشتند ولي «كَفَرُوا» با اينكه مي‌دانستند اين پيغمبر همان پيغمبري است كه در تورات و انجيل نانشانش هست. از قبل از آمدن او هم مي‌گفتند: «شخصي خواهد آمد به اين نام و نشان» اما «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا» وقتي آمد ديدن خودش است «كَفَرُوا» اين افراد كافر لجوجند.
7- كفران نعمت الهي
يك نوع داريم كه به آن مي‌گويند كفران نعمت. كه كفر نعمت را معمولاً مي‌گويند كفران نعمت. خدا يك نعمتي را مي‌دهد و بعد اگر اين ملت كفران كردند، از ايشان مي‌گيرد. خدا نعمت آزادي بما داده است. الآن در روزنامه ما برمي دارند سطرهاي زيادي انتقاد به نخست وزير و به رئيس جمهور و به نمي‌دانم شوراي انقلاب مي‌كنند و اين آزادي است كه يك بچه دبيرستاني به شوراي انقلاب انتقاد مي‌كند و اين آزادي است. اين در رژيم قبلي چگونه بود؟ دبير اين بچه دبيرستاني حتي به ساده ترين فرد دولتي حق اشكال نداشت، اين آزادي است. خوب اين آزادي را خدا به تو داده است. اما اگر كفران نعمت كني مي‌گيرد. قرآن مي‌گويد: «فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَ ‌ها اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ»(نحل/112) به نعمتهاي خدا كفر ورزيدند و خداوند لباس گرسنگي را و قحطي به ايشان پوشاند. «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي» سليمان عظمت خودش را كه مي‌بيند مي‌گويد: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني‏ أَ أَشْكُرُ‌ام أَكْفُرُ»(نمل/40) اين فضل خداست و خدا بمن داده است كه آيا شكر كنم يا كفر. كه كفر بمعناي كفران هم داريم. كفران نعمت اين هم يك رقم كفر است.
8- كفر به معناي اعراض
يك رقم كفر داريم كه كفر برائت است. كفر بمعناي اعراض مثل اينكه حضرت ابراهيم وقتي ديد عمويش و قومش از بت پرستي دست نمي‌كشد، گفت: «كَفَرْنا بِكُمْ»(ممتحنه/4) ما كه به شما كفر ورزيديم. يعني ما از شما اعراض كرديم كه بايد مسلمان ‌ها جهت گيريشان اينگونه باشد كه اگر طرف حزب باطل و حزب شيطان را دارد تقويت مي‌كند و نصيحتش مي‌كني گوش نمي‌دهد ديگر روابط قطع بشود كه اين كفر بمعناي اعراض است. البته گاهي وقت ‌ها انسان مومن است بظاهر كفر مي‌ورزد. يعني تقيه مي‌كند و مثل يك مومني كه گير كرده است «وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمانِ»(نحل/106) يعني قلباً ايمان دارد، اما در يك صحنه‌اي قرار گرفته كه اگر نگويد من كافرم جانش در خطراست كه مسئله تقيه پيش مي‌آيد و آن كفر اشكال ندارد. يك سري هم كفر مثبت است كه انسان بايد نسبت به طاغوت كفر داشته باشد. «وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ»(نساء/60) بگذريم.
كافر كيست؟ كفر يعني پوشش. امتياز انسان به شناخت و انتخاب است كه اگر شناخت وانتخابش را از دست داد انسانيش را از دست داده است و «شَرَّ الدَّوَابِّ»(انفال/55) به قول قرآن مي‌شود. مسئله سوم اين است كه در روابط سياسي و اجتماعي و فردي ما جهت گيري ما بر اساس كفر و ايمان است نه بر اساس آمريكا و شوروي نه بر اساس شرق و غرب و نه بر اساس اقتصاد و نه بر اساس اينكه هم شعاريم و هم قوليم و هم هدفيم، هدف واحد نه، شعار واحد نه خوراك و پوشاك نه اتحاد ما بر اساس كفر و ايمان است. اين هم يك مسئله است. اقسام كفر، منكر خدا، مشرك، كفران نعمت. كفر بمعناي اعراض و. . . را گفتیم. ريشه كفر را گفتم. ريشه كفر يا حسادت است و يا تكبر است و يا حرص است. گاهي تكبر است مثل اينكه ابليس مي‌فهمد.

«والسلام عليکم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1426

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.