مومن، ویژگی ها

موضوع بحث: مومن، ویژگی ها، رمضان 59
تاريخ پخش: 28/04/59

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي سيدنا و نبينامحمد و علي آله و لعنة الله علي اعدائهم من الآن الي قيام يوم الدين. »

در نشست قبل گفتيم كه مردم چهار دسته هستند:
1- مؤمن
2- كافر
3- منافق
4- فاسق
حال در اين جلسه از زاويه ديگري تقسيم بندي مي‌كنيم. عده‌اي هم عقايد را قبول دارند و هم احكام را مي‌پذيرند و عمل مي‌كنند. عده‌اي نه عقايد دارند و نه احكام را مي‌پذيرند. عده‌اي عقايد را قبول مي‌كنند ولي به احكام عمل نمي‌كنند. عده‌اي به عقايد معتقد نيستند ولي عملاً احكام را قبول مي‌كنند.
1- اگر كسي هم عقايد را پذيرفت و هم عمل كرد مومن است.
2- اگر كسي نه عقيده داشت و نه عمل كرد، كافر است.
3- اگر كسي عقيده داشت و عمل نداشت فاسق است.
4- اگر كسي عقيده نداشت و ظاهراً عمل كرد منافق است.
1- ايماني كه براساس فكر باشد ارزش دارد
ايمان: اصولاً ايمان بايد بر اساس فكر باشد. در قرآن چند نوع ايمان است. قرآن مي‌گويد اين ايمان‌ها ارزش ندارد. يكسري ايمان‌ها هوسي است. «إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّن»(انعام/116) قرآن مي‌گويد اين‌ها از روي علم نيست. براساس يك گمان‌هايي ايمان دارند. ايماني كه از روي علم نباشد ارزش ندارد.
چون قبلا در مورد ايمانهاي بي ارزش بحث كرديم، فقط يك اشاره مي‌كنم.
1- ايمان موسمي: قرآن مي‌گويد يك عده از مردم ايمان دارند اما ايمانشان موسمي است «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّه مُخْلِصينَ لَهُ الدِّين»(عنكبوت/65) وقتي در دريا مي‌روند و مي‌خواهند خفه بشوند، سوار كشتي مي‌شوند. وقتي كشتي واژگون بشود و احساس خطر كنند مي‌گويند: يا الله. «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ» وقتي نجاتشان داديم بد مستي مي‌كنند. اين‌ها ايمان‌هاي موسمي است.
2- ايمان يك بعدي: يك دسته هستند كه بعضي چيز‌ها را قبول دارند و بعضي چيز‌ها را قبول ندارند مثل التقاطي ها. ايدئولوژي اسلامي اقتصاد ماركسيست.
3- بعضي ‌ها ايمانشان ايمان منهاي عمل است. «حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُون»(عنكبوت/2) خيال مي‌كنند همين كه مردم گفتند ما ايمان داريم همين بس است «لا يُفْتَنُون» و ما اين‌ها را امتحان نمي‌كنيم. پس بايد عمل هم باشد.
4- ايمان هوسي كه قرآن مي‌گويد «إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّن» ارزش ندارند. ايماني كه ارزش دارد ايماني است كه براساس فكر باشد. قرآن مي‌گويد: مومنين سحرها و شب‌ها چند دقيقه در آفرينش آسمانها و زمين تفكر كنند. فكر كردن از صفات مومنين است. «إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اين فرياد از درونشان بر مي‌خيزد و سلول‌هاي بدنشان هم اين گواهي را مي‌دهند. آيه‌هاي آخر سوره آل عمران است. «إِنَّ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ»(آل عمران/190) در آفرينش زمين و آسمان و در آفرينش شب و روز، در اختلاف شب و روز، در اين نظم و در اين هماهنگي و تدبير نشانه‌هايي است براي كساني كه مي‌خواهند فكر كنند. براي كساني كه عقل و شعور دارند. «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»(آل عمران/191) مردان خدا كساني هستند كه «يَذْكُرُونَ اللَّهَ» ذكر خدا مي‌گويند و خدا را ياد مي‌كنند. ياد خدا فقط «لا اله الا الله» نيست. امام مي‌گويد: «لا اله الا الله و سبحان الله» ذكر خدا هست اما ياد خدا بايد در همه جا باشد. فرد خوب كسي است كه وقتي پاي گناه وسط مي‌آيد به ياد خدا بيفتد. مثلا وقتي بايد يك چيزي را امضا كند كه كار باطلي است به ياد خدا بيفتد و بگويد: نه من اين را امضا نمي‌كنم. «يَذْكُرُونَ اللَّهَ» ياد خدا باشند. «قِياماً» وقتي ايستاده است «وَ قُعُوداً» وقتي نشسته است «وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ» وقتي روي پهلو خوابيده است. مردان خدا كساني هستند كه ايستاده، نشسته، خوابيده در همه حال به ياد خدا هستند. «وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» در آفرينش تفكر مي‌كنند و بعد از تفكر كردن، ايمانشان را اظهار مي‌كنند. بعد مي‌گويند: «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» خداي! اين دنيا را درست نكردي براي اينكه طويله باشد. ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا من بخورم و رفاه و مسكن و آزادي داشته باشم. به خورشيد بگويم: بتاب! چشم مي‌تابم. اقيانوس بخار شو، چشم بخار مي‌شوم. بخار ابر شو. ابر باران شو. جاذبه زمين باران را پايين بكش. درخت مواد غذايي را از زمين بالا بكش. ابرو باد و مه و خورشيد مي‌تابد. اقيانوس بخار مي‌شود. بخار ابر مي‌شود. ابر باران مي‌شود. باران به زمين مي‌ريزد. ريشه درخت مواد غذايي درست مي‌كند، سيب مي‌شود. من سيب را مي‌خورم و بعد شعار مي‌دهم. شعار من آزادي، رفاه، مسكن است. خوب بعد از آن چه؟ هيچ! يعني ابر و باد و مه و خورشيد و فلك همه براي انسان است و انسان بسوي هيچي است. اين جهان بيني مادي است. كسي كه خدا را كنار گذاشت تفسيرش از هستي اين مي‌شود. مي‌گويد: تمام هستي براي من، من براي خوراك، پوشاك، مسكن و سرنوشتم هيچ است. يعني همه براي هيچي است.
«وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» در آفرينش فكر مي‌كنند و بعد مي‌گويند: خدايا «ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» اين ‌ها را براي بطالت و هيچ چيز شدن نيافريدي. «سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ» حالا كه هدف داري، حالا كه باطل نيست و اين آفرينش بر اساس يك هدف است پس من هم بايد هدفم را تشخيص بدهم. خدايا بي هدف كار نكنم. اگر همه راه مي‌روند من در اين وسط راه باطل نروم كه وصله ناهمرنگ مي‌شوم. چون همه هستي دارند راه حقي را مي‌روند. من وصله ناهمرنگ نشوم. «فَقِنا عَذابَ النَّارِ» مرا از آتش جهنم حفظ كن. مرا حفظ كن از اينكه به راه انحرافي نروم. مي‌خواهم بگويم «وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» فكرمي كنند بعد ايمانشان را اظهار مي‌كنند. مي‌گويند «رَبَّنا» يعني ربناي ايشان زباني نيست فكر مي‌كنند و بعد «رَبَّنا» مي‌گويند. وقتي انسان فكر كرد و «ربّنا» گفت استقامت دارد. كساني كه زود «ربّنا» مي‌گويند و فكر نكرده «ربّنا» مي‌گويند، زود هم از «رَبَّنا» گفتن مي‌افتند. مومن براي اين هستي هدف قائل است. مومن وقتي نگاه به هستي مي‌كند، هستي برايش درس است.
2- مؤمن همه هستي را نشانه مي‌بيند
مومن همه هستي را كه مي‌بيند به ديد آيه مي‌بيند. آيه يعني چه؟ آيه به معني نشانه است. آدم به نشانه كه رسيد پاي نشانه دفن مي‌شود يا به نشانه نگاه مي‌كند و رد مي‌شود. نشانه معنايش اين است كه نگاه كن و رد شو ولي ما پاي اين نشانه ‌ها مي‌مانيم تا بپوسيم و دفن بشويم. يعني طبيعت آيه است و فرق بين ديد الهي و ديد مادي اين است. خداپرست وقتي طبيعت را مي‌بيند، وقتي قانون طبيعي را كشف مي‌كند، وقتي از طبيعت استفاده مي‌كند، مي‌بيند كه همه طبيعت و قوانين طبيعي آيه و نشانه است. يعني از اين قانون پي به مقنن مي‌برد. اگر هم يك وقت قانون ديالتيك او در صفحه آخر ثابت شد و اگر هم يك وقت تز و آنتي تز او قطعي شد، مي‌گويد: خيلي خوب ما با زحمت قانوني را كشف كرديم. اما كشف قانون ما را بي نياز از وجود مقنن نمي‌كند. اين ديگران هستند كه وقتي يك قانون كشف مي‌كنند، مي‌گويند: آهاي! ما ديگر نياز به خدا نداريم. ما قانون را كشف كرديم. اين يعني چه كه ما به خدا نياز نداريم؟ تازه اين را كه كشف كردي بايد ببيني كه قانونگذار آن كه بوده است؟ شما اگر يك 10 توماني در اتاق پيدا كردي، بايد ببيني كه از جيب چه كسي افتاده است؟ اين آقايان تا يك قانوني كشف مي‌كنند مي‌گويند: آهاي! ما فلان چيز را كشف كرديم. ما ديگر مقنن نمي‌خواهيم. اولين راه كشف قانون تازه اين است كه ببيني قانونگذار كيست؟ نشانه‌هايي از طبيعت را پيدا كني. نشانه مومن به خدا اين است كه هستي را منظم مي‌داند. اين جهان بيني مومن است.
3- هستي در نظر مؤمن منظم و هدفدار است
جهان بيني مومن اين است كه هستي نزد او منظم است. «قَدَّرْناهُ»(يس/39) همه چيز را مقدر كرده است. «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ»(الرحمن/5) خورشيد وماه روي حساب است و سرنوشت حساب شده دارند. «كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّى»(رعد/2) مدت دارند. هدف دارند. هستي به چشم يك مومن به خدا نظم دارد. سرنوشت دارد. مدت دارد. قانون دارد. انسان هم همينطور است. نزد مومن به خدا هستي بي عيب است. مومن به خدا هستي را بي عيب و محكم مي‌داند. «أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ»(سجده/7) «أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ»(نمل/88) مي‌گويد: هر چيزي محكم درست شده است. همه را آفريد و يك راهي هم برايش قرار داد. حركت درون اتم هدف دارد. نظم و حساب دارد. حركت كهكشان و خورشيد هدفدار است و نظم دارد. بينش او يك بينش مستدل است. گنگ نيست. يك نفر كه به خدا ايمان ندارد، اصلاً مات و مبهوت است.
ببينيد شما كه در خيابان مي‌رويد اگر ماشين به شما بخورد مي‌افتيد. ما را به بيمارستان مي‌برند. بيهوش هستيم. بعد كه به هوش مي‌آييم، مي‌گوييم اينجا كجاست؟ اين چيست؟ شما چه كساني هستيد؟ من اينجا چه مي‌كنم؟ چه وقت آمدم؟ چه كسي مرا به اينجا آورد؟ من چه وقت از اينجا مي‌روم؟ همه چيز مبهم است؟ اينجا بايد يك آدم عاقل باشد كه به او بگويد: برادر الحمدالله خطر رفع شده است. شما از خيابان رد مي‌شدي كه يك ماشين به شما خورد و شما بيهوش شدي. دو روز است كه شما را به اينجا آورده ايم. حالا شما به هوش آمدي. اين هم آقاي پزشك است. فردا هم مرخص مي‌شوي. بايد يك كسي براي او همه چيز را بيان كند. اگر يك كسي بالاي سر او نباشد تا همه چيز را برايش بيان كند، هستي برايش گنگ است. آمده‌اي اين جا چه كني؟ خدا مرا آورده است. چرا تو را آورده است؟ خدا را حكيم مي‌دانم. من را آورده براي اينكه راه حق را بپيمايم. آمده‌ام تا حق را بشناسم و در ميان راه ‌ها حق را انتخاب كنم. آمده‌ام تا رشد پيدا كنم. رشد من اين است كه خدا گونه بشوم. حركت الهي بكنم. كجا مي‌روي؟ من بسوي معاد مي‌روم. آنجا اتصال به انواع نعمت‌ها درجوار خدا وجود دارد. پيوست به ابديت است. خدا تو را آفريد؟ بله! روي حساب آفريد؟ بله! هدف داري؟ بله! سرنوشت داري؟ بله!
اما كسي كه به خدا ايمان ندارد، وقتي مي‌گوييم: چه كسي تو را درست كرد؟ مي‌گويد: هيچ كس. هدف داري؟ نه! درآفرينش تو شعور نبوده است؟ نه! كجا مي‌روي؟ بسوي پوچي. عاقبت چه مي‌شوي؟ هيچ. نه هدف، نه صاحب، نه شعور، نه طرح، نه طراح، نه آينده روشن نه گذشته روشن، هيچ چيز نداري. مومن به خدا در جهان بيني الهي روشن است. هستي سرش معلوم نيست. عاقبتش هم پوچي است. وقتي مي‌گويد: هستم. مي‌گويد: همينطور بي خودي هستم. آين آقا كيست؟ اين آقا خلق است. خوب خلق كجا بود؟ اين هم بيخودي درست شد. شما يك سري موجوداتي هستيد كه بيخودي درست شده ايد. يعني نقشه و طرحي در ساختن شما بكار نرفته است. بي نقشه درست شده ايد. من هم بي نقشه درست شده ام. دو تا بي نقشه مقابل هم ايستاده ايم. آن وقت دو تا بي نقشه هيچ مسئوليتي در برابر هم نداريم. براي اينكه شما چه كسي هستيد كه من مسئول در برابر خلق باشم. يك سري از موجودات كه بيخود درست شده‌ايم و رو به بي خودي هم مي‌رويم. من هم بيخودي درست شده‌ام و رو به بيخودي هم مي‌روم. هر دو پوچ مي‌شويم. اين رقم ديد مسئوليت آور نيست.
حالا بعد از آن كه مقداري درباره وضع فكري مومن گفتم، يك مقدار هم درباره‌ي وضع عمل مومن بگويم. مومن چه حالتي دارد؟ مومن خودش را زير نظر مي‌داند. قرآن در آيه‌هاي زيادي مومن را تعريف كرده است. در سوره مومنون، سوره فرقان، سوره بقره از مومنان تعريف كرده است. علي بن ابيطالب وقتي مي‌خواهد از مومنين تعريف بكند غوغا مي‌كند و مي‌گويد: مومن اين شرايط را دارد.
اول اوصاف مومن را بگويم. ببينيد شما جز آن هستيد يا نيستيد. خودمان را با اين آيه ‌ها تطبيق بدهيم. من چند آيه از سوره فرقان را برايتان معنا مي‌كنم كه بدانيد بندگان خوب خدا چه كساني هستند. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»(فرقان/63) عباد جمع عبد است. «الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»
4- مؤمنان در زندگي و حركتشان متواضعند
1- بنده خدا كساني هستند كه «يَمْشُونَ» روي زمين حركت مي‌كنند اما «هَوْناً» بدون تكبر و با تواضع راه مي‌روند. برادران سوار موتور و ماشين كه مي‌شويد خيلي ويراژ ندهيد. سوار اسب كه مي‌شويد او را نزنيد تا بالا بپرد. ژست نگيريد. خودماني باشيد. حالا اين براي راه رفتن است. ولي مؤمنان زندگيشان تواضع دارد. يعني فقط در حركتشان تواضع ندارند. اصلاً وضع زندگي اين‌ها مردمي است. امتياز طلب، انحصار طلب، خودخواه، متكبر نيستند. اگر استاد دانشگاه است ولي گاهي پهلوي خادم مي‌نشيند و يك چاي مي‌خورد. اگر يك آيت الله است پهلوي طلبه هم مي‌نشيند. اگر جوان فوق ليسانس است گاهي با بچه مدرسه‌اي هم توپ بازي مي‌كند. پيغمبر اكرم با اصحابش مسابقه مي‌گذاشت. اينطور نيست كه بگوييم: نه! پيغمبر بايد با علي بن ابيطالب مسابقه بگذارد. خيلي خودماني هستند. مومن بايد خودماني باشد. برادر اگر بزرگي، پايين جلسه هم بنشيني بزرگ هستي. اگر كوچكي هر جا بنشيني كوچك هستي. ان شاءالله اگر انقلاب فكري و اخلاقي در ما بوجود بيايد يك سري حرف‌ها كم مي‌شود. در مقابل حرف حق ناراحت نمي‌شويم. مي‌گويد: آقا برو در صف بايست. اين پسر چه كسي بود كه به من توهين كرد؟ نه آقا توهين نكرد. گفت: برو در صف بايست. منتهي شما فوق ليسانس هستي و بنده حجة الاسلام هستم. وقتي به من مي‌گويند: برو در صف ناراحت مي‌شوم. من متكبر هستم ولي او حرفش درست است. متكبر كسي نيست كه فقط ژست بگيرد گاهي حرف حق را به تو مي‌زنند و تو ناراحت مي‌شوي پس تو متكبر هستي. اگر به شما گفتند: آقا سلام كن و شما بگويي: به شما مربوط نيست، پس متكبر هستي. بندگان خدا تكبر ندارند.
2- «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» وقتي افراد جاهل اين ‌ها را مخاطب قرار مي‌دهند، در برخورد مومنين با جاهل «قالُوا سَلاماً» با مسالمت و با تعادل برخورد مي‌كنند. نمي‌گويند تو برو با همه‌شان خودت صحبت كن. تو هنوز به آنجا نرسيده‌اي كه از من ايراد بگيري. فرض مي‌كنيم حرف را نمي‌فهمد، بايد برايش توضيح داد. فرض مي‌كنيم مقام شما را نمي‌داند. مثلا شما سروان هستي ولي او به شما آقاي پاسبان گفت. خوب شما مؤدب باش. شما دبير هستي اما او به شما مي‌گويد: شنيدم كه شما معلم هستي. نخير! من دبير هستم. مؤدب باش. ژست نگيريد. به پيغمبر مي‌گفتند: «إِنَّا لَنَراكَ في‏ سَفاهَةٍ»(اعراف/66) ما كه نگاهت مي‌كنيم، مي‌بينيم كه تو خل و سفيه هستي. پيغمبر مي‌گفت من سفيه نيستم. مي‌گفت: «لَيْسَ بي‏ سَفاهَةٌ»(اعراف/67) «إِنَّا لَنَراكَ في‏ ضَلالٍ مُبينٍ»(اعراف/60) به پيغمبر ديگر گفتند: تو گمراه هستي. فرمود «لَيْسَ بي‏ ضَلالَةٌ»(اعراف/61) من گمراه نيستم. گاهي وقت‌ها ما به قدري متعصب و خود خواه هستيم كه اگر كسي به ما بگويد: ساعت تو 5 دقيقه جلو است. داد مي‌زنيم كه ساعت من جلو است؟ چنان خشمگين مي‌شويم كه چرا به ما گفتند كه ساعتت 5 دقيقه جلو است. اينكه مي‌گويم واقعي است. اين ‌ها دليل بر خودخواهي است. به اين ‌ها مسائل جزئي نگوييد. بعضي‌ها به من مي‌گويند: مثال ‌ها را خيلي سطحي مي‌زني. من مثال سطحي مي‌زنم كه كوچك ترها هم بفهمند. مثال‌هاي كلي هم مي‌شود زد. يك درجه‌ي خودخواهي من و تو هستيم. يك درجه‌اش هم از ماكوچكتر‌ها هستند.
«وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» اين ‌ها برخوردهاي اجتماعي است. يك روابط خصوصي هم با خدا دارند. يكي از امتيازات خط امام هم همين است. نيايش و باطن و خودسازي است. قرآن مي‌گويد: بندگان خدا «وَ الَّذينَ يَبيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً»(فرقان/64) كساني هستند كه بيتوته مي‌كنند. شب ‌ها تا صبح نمي‌خوابند. چه خوب است در اين ماه رمضان كه شب‌ها كوتاه است، اگر كار عجله‌اي نداريد، اگر مي‌شود قدري كمتر بخوابيم. «وَ الَّذينَ» كساني كه بندگان خدايي هستند «يَبيتُونَ» بيتوته مي‌كنند. يعني شبها نمي‌خوابند. بعضي وقت‌ها كه شب‌ها نمي‌خوابند براي اين است كه برنامه‌اي غير خدايي دارند. بيتوته بايد براي خدا باشد. «وَ الَّذينَ يَبيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً» رحمت خدا و بركات خدا بر شهدا باد! در تلويزيون مملكت ما چه چيزي نشان داده مي‌شد؟ الان شب‌ها تا صبح سجده كردن و شب‌ها تا صبح يا الله گفتن، بخاطر 60000 تا شهيد است وگرنه رقاصه ‌ها مي‌آمدند ومي رقصيدند و جوانهاي ما را از خدا غافل مي‌كردند. اگر الآن اين آيه قرآن نوشته مي‌شود نه بخاطر من است و نه بخاطر شما، بخاطر خون 60000 تا شهيد است. شهداء باعث شدند آن رقص ‌ها رفتند.
5- مؤمنان فكر قيامتند
3- «وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَ‌ها كانَ غَراماً»(فرقان/65) بندگان خدا فكر قيامت هستند. حالا ان شاءالله چند روز هم درباره معاد صحبت مي‌كنيم. اگر كسي بداند آينده چه طور است، حواسش را جمع مي‌كند. اصلاً ارتش در كشور‌ها براي احتمال خطر در آينده است. چون مي‌گويند: در آينده يكبار حمله مي‌شود پس حالا ما ارتش و نيروي ذخيره داشته باشيم. زن‌ها چون دخترشان در آينده بزرگ مي‌شود و جهيزيه مي‌خواهد از 6 سالگي پارچه ‌ها را در صندوق براي جهيزيه جمع مي‌كنند. اين بازاري ‌ها چون مي‌گويند 20 روزديگر بدهي داريم از الآن پولهايشان را جمع مي‌كنند. توجه به آينده آدم را از حالا كنترل مي‌كند. مومن ‌ها به آينده توجه دارند. اين هم آينده‌اي بس بزرگ، آينده‌اي كه اولياء خدا از آن وحشت داشتند. چون مي‌فهميدند كه بعد چه مي‌شود؟
6- مؤمن در انفاق اسراف مي‌كند
4- «وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً»(فرقان/67) بندگان خدا كساني هستند كه «وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا» وقتي انفاق مي‌كنند وقتي پول خرج مي‌كنند «لَمْ يُسْرِفُوا» اسراف نمي‌كنند «وَ لَمْ يَقْتُرُوا» كم هم نمي‌گذارند. «وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» مومن بايد در پول خرج كردن ميانه رو باشد. اصولاً ما يا در حال افراط و يا در حال تفريط هستيم. اين كه در نماز مي‌گوييم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»(فاتحه/6) صراط مستقيم يعني راهي كه در آن نه افراط است و نه تفريط. گاهي در مقام رفاقت با يك كسي به قدري دوست مي‌شويم كه در حماممان، خوراكمان، كوهنورديمان، تفريحمان، نمازمان هم مي‌خواهيم با هم باشيم. گاهي هم مي‌بيني چند سال است كه او را نديده‌ايم و جواب نامه‌اش را هم نمي‌دهيم. خوب اين رفاقت‌ها درست نيست. گاهي وقت‌ها به قدري خودماني مي‌شويم كه سويچ ماشين، كليد خانه را به او مي‌دهيم. به او وام مي‌دهيم. گاهي وقت‌ها هم مي‌بيني كه او مي‌ميرد و ما حتي براي تشييع جنازه او هم نمي‌رويم. خوب اين‌ها همه‌اش افراط و تفريط است. گاهي وقت‌ها در عروسي‌ها هر كاري از حلال و حرام پيدا مي‌كنند تا اينكه اين مراسم برقرار شود. گاهي وقت‌ها خرج‌هاي واجب را انجام نمي‌دهيم. افراط و تفريط در همه جا مهم است. مثلاً اگر در محبت به بچه علاقه زياد باشد، خطرناك است و بچه لوس بار مي‌آيد. اگر علاقه كم باشد عقده‌اي بار مي‌آيد. بايد خيلي مواظب باشيم و اينكه مي‌گويند روز قيامت پل صراط از مو نازكتر است چون زندگي در مرز حق در همين دنيا هم از مو باريكتر است. وقتي انفاق مي‌كند، خدا به پيغمبرمي فرمايد: «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْ‌ها كُلَّ الْبَسْطِ»(اسراء/29) خيلي مچ بسته نباش و هرچه هم كه داري نبخش.
حديث داريم شخصي همه پولهايش را در راه خدا داد. پيغمبر بعد از فوتش آمد. گفتند: چند بچه يتيم و چند بچه صغير دارد. پيغمبر فرمود: اگر من مي‌دانستم نمي‌گذاشتم كه او را در قبرستان مسلمان‌ها دفن كنيد. چرا كسي كه بچه دارد همه پولش را در راه خدا مي‌دهد؟ ما افرادي را داريم كه به كارهاي اجتماعي مي‌رسند و ديگر به زن و بچه خودشان اهميت نمي‌دهند. چه بسا خود ما هم گاهي مبتلا بشويم. وقتي تعريف پيغمبر خدا را مي‌كنند، مي‌گويد «وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّاً»(مريم/51) رسول بود و نبي بود يعني مسئوليت هدايت ملت به گردن او بود اما به دنبال مسئوليت اجتماعي مي‌گويد: «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ»(مريم/55) گاهي هم با زن و بچه‌اش مي‌نشست صحبت مي‌كرد و خيلي از ما ممكن است اينطور باشيم. كه «رَسُولاً نَبِيًّاً» رسالت اجتماعي‌مان را انجام مي‌دهيم. «وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ» و رسالت خانوادگيمان را انجام نمي‌دهيم. مثلا كسي پاسدار است. ممكن است حاضر باشد 20 روز درمرز بماند اما يك وقت مي‌بيني مادرش مي‌گويد: بيا من تو را ببينم، اعتنا به نامه و تلفن مادر نمي‌كند. خوب نمي‌شود اين ‌ها را خيلي به حساب خدا گذاشت. چون گاهي وقت‌ها مي‌گوييم نه من تا آخرين نفس اين كار را بايد بكنم حالا چه خدا راضي باشد و چه نباشد. اين مشكل است. ببينيد پيغمبر فرمود: «شَيَّبَتْنِي هُود»(خصال‏صدوق، ج‏1، ص‏199) يعني سوره هود مرا پير كرد. سوره هود چه سوره‌اي است كه پيغمبر را پير كرد؟ آيه «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْت»(هود/112) قرآن در سوره هود به پيغمبر مي‌گويد «اسْتَقِمْ» يعني استقامت كن «كَما أُمِرْت» همانطوري كه مأموريت داري. يكي از فضلا معناي مي‌كرد و مي‌گفت معنايش اين است. استقامت كردن مهم نيست خيلي ‌ها در راهشان خون هم مي‌دهند. اما «كَما أُمِرْت» مهم است. «كَما أُمِرْت» يعني استقامت هم بايد روي مأموريت باشد. گاهي وقت‌ها من مي‌گويم كه تا آخر كتاب مطالعه نكنم نمي‌خوابم. خسته هستم. ناراحت هستم. چشمهايم مي‌سوزد. مي‌دانم كه اگر دير بخوابم نماز صبحم قضا مي‌شود. اين ديگر استقامت «كَما أُمِرْت» نيست. اين استقامت «كما امرالهوي» است. هوي و هوس به تو مي‌گويد استقامت كن. استقامتي ارزش دارد كه طبق مأموريت الهي باشد. بايد مواظب باشيم! گاهي وقت‌ها دلش مي‌خواهد، بريز و بپاش كند. مي‌گويد: بنده‌هاي خدا چنين اند. مومن كسي است كه وقتي پول مي‌دهد اسراف نمي‌كند.
فقيري پهلوي امام آمد. امام مقداري چيز به او داد. فقير دوم و سوم هم آمدند. فقير چهارم آمد و گفت: خير! لازم نيست كه هرچه فقير آمد، به او بدهم. هرچه دارم كه نبايد بدهم. «إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا»(فرقان/67) البته اين براي موقعي است كه فقير چهارم جايي گيرش بيايد. اگر جايي ديگر گيرش نمي‌آيد و تو هم داري، بايد تا فقير صدم هم بدهي. اين را بايد مواظب باشيم. در پول خرج كردن ميانه رو هستند.
7- مؤمنان فقط خدا را صدا مي‌زنند
5- «وَ الَّذينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلها آخَرَ»(فرقان/68) اين از همه مهم‌تر است. بندگان خدا، همين كه مي‌گويند: خدا! ديگر غير خدا را صدا نمي‌زنند. «وَ الَّذينَ» كساني كه «لايَدْعُونَ» نمي‌خوانند «مَعَ اللَّهِ» با خدا «إِلها آخَرَ» خداي ديگري!
در جلسه قبل گفتيم كه منافقين چه مي‌كنند. در اين جلسه ببينيم مومنين چه مي‌كنند. بندگان خدا اينها هستند. الگوهاي انسان اينها هستند. اين‌ها معيار هستند. همينطور كه انسان مقابل آينه مي‌ايستد تا ببينيد كه زشتي هايش چيست و چقدر كمبود دارد. اين هم همانند آيينه است. اين كه مي‌گويد: برويد زيارت يعني چه؟ فلسفه زيارت چيست؟ انسان ناقص در برابر يك انسان كامل مي‌ايستد و مي‌فهمد كه چقدر كمبود دارد. اين ‌ها كارنامه افراد كامل است. افراد كامل «لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلها آخَرَ» با خدا هستند و خداي ديگري را صدا نمي‌زنند. يعني در كنار «الله» خدايگان ‌ها درست نمي‌كنند. بسم الله مي‌گويند و ديگر به نام غير خدا نمي‌گويند. قبلا مي‌گفتند: آريا مهر! وقتي مي‌گويند: «الله» كسي ديگر را كنارش نمي‌گذارند. «وَ الَّذينَ» كساني كه«لايَدْعُونَ» نمي‌خوانند با الله يك الله ديگر را.
8- مؤمن قتل نفس نمي‌كند
6- «وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ»(فرقان/68) يعني آدم نمي‌كشند. گاهي وقت‌ها افرادي مي‌گويند 2 روز اين مملكت را به من بدهند، سر پنج نفر از اين ‌ها را مي‌برم و دنيا اصلاح مي‌شود. آدم بايد قاطعيت داشته باشد. بايد مفسد في الارض را كشت. اما اين كه گفتي مي‌خواهي بكشي و آرزو داري كه اين مفسدان في الارض را بكشي، آيا اين واقع حكم خداست؟ بايد كسي كه كشته مي‌شود موازين اسلامي داشته باشد. يك وقت نكند به خيال اينكه قاطعيت داري و انقلابي هستي او را بكشي. بعضي جا‌ها بايد قاطعيت داشت و بعضي جا‌ها هم قاطعيت معنايش اشتباه مي‌شود. من ديدم افرادي را كه مي‌گويند: اين جزايش كشتن نيست. ايشان با او خرده حساب دارد. چون با فلاني خرده حساب دارد مي‌خواهد قدرت دست اين باشد و او را بكشد.
علي بن ابيطالب دشمن را پايين مي‌كشد. روي سينه‌اش مي‌نشيند. دشمن آب دهانش را پرتاب مي‌كند و به علي(ع) توهين مي‌كند. حضرت علي(ع) منفجر مي‌شود ولي بلند مي‌شود و مي‌رود قدم مي‌زند. حالش ميزان مي‌شود. بر مي‌گردد و او را مي‌كشد. مي‌گويد: مي‌خواستم كشتنم انفجاري نباشد. انتخابي باشد. امتياز انسان اين است كه انقلابش انتخابي باشد وگرنه انفجاري خاصيت ديگ زودپز است. ديگ زود پز هم كه بخارش زياد شد منفجر مي‌شود. سگ هم كه پا روي دمش مي‌گذاري واق واق مي‌كند. اصلاً انسانيت ما به انتخاب ماست. اگر خشمگين شويم و حركت كنيم اين ارزشي ندارد. يك جواني در جنگ خوب شمشير مي‌زند. به علي(ع) يا به پيغمبر گفتند: ماشاءالله! ببين فلاني چه قشنگ شمشير مي‌زند! گفت: او براي خدا نمي‌زند. در خانه نشسته بود. آمدند گفتند: ترسيدي؟ گفت: من نترسيدم. گفتند: اگر نمي‌ترسيدي در خانه نمي‌نشستي! گفت: حالا بروم يك شمشيري بزنم. يك نازشستي نشان بدهم تا ببينند من ترسو هستم يا نه! از روي خشم حركت كرده و به جنگ آمده است تا شمشير بزند. او شمشير مي‌زند اما چون مي‌خواهد ناز شست نشان بدهد، استقامت هم دارد. اما «كَما أُمِرْت» نيست. روي مأموريت نيست
بعضي از زنان ما در رژيم طاغوت كه فرهنگ اسلامي‌شان ضعيف بود، خيلي بچه كشتند. حامله كه مي‌شدند با قرص و آمپول بچه را از بين مي‌بردند. قبلا من جريمه آن را گفتم. گفتم: اگر با قرص و آمپول باشد، 20 مثقال طلا جريمه دارد. همينطور 20 مثقال بالا مي‌آيد. بستگي به نوع آن دارد. «وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ» قتل نفس نمي‌كنند. گاهي وقت‌ها آدم نمي‌كشند. شخص نمي‌كشند اما شخصيت مي‌كشند. گاهي ترور شخص است. گاهي انسان در جلسه حتي پسر خودش را حق دارد ادب كند، اما حق ندارد ملامت كند. شما حق نداريد روبروي مردم به من بگويي توي فلان و فلان هستي. . . اگر هم نقطه ضعف دارم حق داري به خودم بگويي. چرا در جلوي مردم داد مي‌زني؟ مادر و پدر حق ندارند روبروي كسي بچه خودشان را ملامت كنند. بايد مواظب باشيم. قتل شخص نباشد. قتل شخصيت نباشد.
9- مؤمن زنا نمي‌كند
7- «وَ لا يَزْنُونَ»(فرقان/68) زنا هم نمي‌كنند. بعضي گناهان را قرآن گفته كه دور و بر آن نرويد. براي اينكه نفت روشن بشود بايد كبريت را نزديكش برد تاروشن بشود. اما براي بنزين لازم نيست كه كبريت را نزديك آن ببري. نزديكش هم نباشد آتش مي‌گيرد. قرآن گفته است كه يكسري از گناهان را انجام نده، چون اگر نزديكش رفتي ديگر اختيار از دستت در مي‌رود. مثلاً درباره زنا مي‌گويد. «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى»(اسراء/32) اصلاً نزديك زنا نرو. لذا گفته‌اند در يك خانه‌اي كه در بسته هست، شما حق نداري با يك زن نامحرم تنها باشي. در خانه دربسته كه كس ديگري نمي‌تواند در آنجا بيايد حق نداري باشي و اگر احتمال وسوسه و خطر باشد نماز هم در آن خانه نمي‌تواني بخواني. گاهي چشم زنا مي‌كند. نگاه كه مي‌كند روي علاقه و مهر عاشقي نگاه مي‌كند. از روي شهوت نگاه مي‌كند چون خوشش مي‌آيد. گاهي لب زنا مي‌كند كه زناي لب بوسيدن است. و زنا را توسعه داده اند. از چشم و لب گرفته و الي آخر «وَ لا يَزْنُونَ» و زنا هم حد دارد و براي پاكسازي بايد حد جاري بشود. البته بايد امكانات ازدواج فراهم بشود.
يك جوان هرزه‌اي كاري مي‌كرد. او را خدمت علي بن ابيطالب آوردند و گفتند: آقا اين جوان از نظر شهوت دست به فلان كار زده است. حضرت علي يك سيلي به اين جوان زد و بعد گفت: معلوم مي‌شود پول ازدواج هم نداري. بعد يك پولي هم به او داد و گفت: برو زن بگير. مسئله ازدواج كه پيش مي‌آيد، مسئله مسكن هم پيش مي‌آيد. اين ‌ها همه با هم رابطه دارند. تا مي‌گوييم زنا نكن ازدواج پيش مي‌آيد. ازدواج پيش مي‌آيد پس مسكن هم پيش مي‌آيد. يعني اگر خواستيم خوب بشويم بايد فرد فرد ما خوب بشود. آنكه خانه مي‌فروشد. آنكه دلال خانه است. آنكه دختر دارد. آنكه پسر دارد. همه بايد در يك سطح پايين بياييم تا امكانات جور بشود. پس مؤمنين كساني هستند كه زنا نمي‌كنند.
بعد مي‌گويد: «وَ الَّذينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّور»(فرقان/72) بندگان خدا شاهد زور نمي‌شوند. روايات و تفاسير شاهد زور را معاني مختلفي كرده اند. گوش به لغو و آهنگهاي حرام نمي‌دهد. «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً»(فرقان/72) و حرف دري وري را گوش نمي‌دهد. حيفش مي‌آيد پاي هر حرفي بنشيند.
يك وقت در ماشين نشسته بودم. زمان طاغوت مسافر بوديم. يك كسي نگاهش به من افتاد. ديد من طلبه هستم. به شوفر گفت: آقاي راننده جناب شيخ تشريف دارند. موسيقي را روشن كنيد. راننده هم موسيقي را روشن كرد. ما فكر اين بوديم كه حالا چه كنيم. چون اين آدم لجبازي است. مي‌خواست كه من را ناراحت كند. من فكر مي‌كردم كه حالا چه كنم. يكبار گفت كه آقاي شيخ به موسيقي علاقه داري؟ گفتم: مسئله علاقه و حلال و حرام آن را كار ندارم. اصلاً من حيفم مي‌آيد مغزم را در اختيار هر كس و ناكسي بگذارم. من تفريح مي‌خواهم اما يك كسي باشد كه تفريحش هم مرا رشد بدهد. تفريحاتي كه مرا خسته مي‌كند اعصابم را خرد مي‌كند و ضررهاي ديگر دارد و حواس من را پرت مي‌كند و ممكن است كه حواس پرتي عوارضي را به دنبال داشته باشد، آن ‌ها را نمي‌خواهم. تفريحي مي‌خواهم كه ديگر عارضه‌اي پشت آن نباشد. اگر من زير درخت و چمن بگردم و در استخر شنا كنم، تفريحي است كه پشت آن عارضه ندارد. اما آهنگ‌هاي تحريك كننده چه بسا تفريحي است كه دنبال تفريح هم عوارضي است.
10- مؤمن متعهد است و بي‌تفاوت نيست
8- «وَ الَّذينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْ‌ها صُمًّا وَ عُمْياناً»(فرقان/73) مومنين كساني هستند كه وقتي ياد خدا و نام‌هاي خدا و آيات خدا گفته مي‌شود «لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً» بي تفاوت نيستند. آدم مومن بي تفاوت نيست و تعهد دارد. افرادي مثل سيب زميني هستند. آقا فلان جا زلزله شد. فقط مي‌گويد: عجب! . مي‌داني فلان جا سيل آمده است. مي‌گويد: عجب! حديث داريم اين ‌ها مومن نيستند. مومنان كساني هستند كه وقتي آيات خدا گفته مي‌شود: «إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْ‌ها صُمًّا وَ عُمْياناً» بي تفاوت نيستند.
«وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً»(فرقان/74) مومن ياد نسلش هم هست. به فكر نسل آينده هست. وقتي مي‌خواهد ازدواج كند فقط فكر زن زيبا را نمي‌كند. فكر اين است كه اين چه مادري براي بچه‌اش خواهد بود. نمي‌گويد: اين دختر چقدر زيباست. مي‌گويد: اين دختر چه مادري براي نسل من خواهد بود. دعا هم كه مي‌كند از خدا(ذريه) مي‌خواهد «قُرَّةَ أَعْيُنٍ» مي‌خواهد.
«وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً» مومن به فكر رهبري هم هست. رهبري جامعه مسلمان‌ها و جامعه خلق را مي‌خواهد. اينطور نيست كه مومن فقط دعا بخواند و بيتوته كند. شب‌ها فقط سجده كند و نماز شب بخواند. سجده مي‌كند. نماز شب مي‌خواند. فكر نسل و فكر رهبري مستضعفين هم هست. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً» جزءدعاهايش اين است: خدايا «لِلْمُتَّقينَ إِماماً» ما را امام و پيشوا و رهبر همه مردمان با تقوا قرار بده.
و در آخر مي‌فرمايد: «أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ»(فرقان/75) آن‌ها مومنين به حق هستند. اين‌ها هستند كه خدا غرفه‌هاي بهشتي را به ايشان خواهد داد. هم اشك دارند. هم فكر رهبري هستند. هم فكر ذريه هستند. هم در پول خرج كردن ميزان هستند. در روابط اجتماعي‌شان با افرادي كه آگاه نيستند، رابطه ندارند. «سَلاماً»(فرقان/75) بين خودشان و خدا اشك در چشم دارند و يا رب، يا رب زير لب دارند. در مسئله ذريه، در مسئله مشكلات اجتماعي، در مسئله آيات خدا بي تفاوت نيستند. اين‌ها نشانه مؤمن است. در اين شب‌ها و روز‌ها از خدا بخواهيم كه خدا ما را از كساني قرار بدهد كه در قرآن تعريفشان را كرده است. چون شبهاي احياء كه مي‌خواهيم قرآن رو سر بگيريم يكي از دعا‌ها اين است. خدايا به حق كساني كه در قرآن از آنها تعريف كردي «بِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ»(أمالى ‏طوسى، ص‏292) خدايا به آبروي اين قرآن ما را قرآني قرار بده.
از عايشه پرسيدند: رسول اكرم چه طور بود؟ گفت: اخلاقش قرآن بود. رفتار و كردار و اخلاقمان را متخلق به اخلاق قرآن مقرر بدار.

«والسلام علیکم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1425

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.