سیره و زندگانی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه

برنامه سمت خدا 27 آذر 1400

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بعَلِها وَ بَنیها وَ السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُک». قرار بود که عمری قرار هم باشیم که بی‌قرار هم و غمگسار هم باشیم اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم کنون بیا که بگرییم بر غریبی هم غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم در این دیار اگر خشکسالی آمده است خوشا من و تو که ابر بهار هم باشیم نگفتی‌ام ز چه خون گریه می‌کند دیوار مگر قرار نشد رازدار هم باشیم نگفتی‌ام ز چه رو رو گرفته‌ای از من مگر چه شد که چنین شرمسار هم باشیم به دست خسته‌ی تو دست بسته‌ام نرسید نشد که مثل همیشه کنار هم باشیم شکسته است دلم مثل پهلویت آری شکسته‌ایم که آیینه‌دار هم باشیم.

سلام می کنم خدمت عزیزانم. خانم ها و آقایان تسلیت می گوییم سالروز شهادت حضرت زهرای مرضیه (س) را به تک تک شما. عزاداری هایتان  قبول باشد ان شاءالله و ان شاءالله حضرت مادر توجهی، عنایتی، به تک تک ما فرزندانش داشته باشد و ان شاءالله مشمول شفاعتشان بشویم. حاج آقای قرائتی سلام علیکم و رحمه الله. امروز را تسلیت می گویم، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله. بنده هم به همه تسلیت می گویم.
شریعتی: سلامت باشید. حالتان چطور است؟
حجت الاسلام قرائتی: «الحمدلله رَبِّ العالَمین».
شریعتی: سلامت باشید. خدا ان شاءالله شما را برای ما حفظ کند. امروز می خواهیم از حضرت صدیقه طاهره، زهرای مرضیه (س) صحبت بکنیم.  شب قدر عالم که ما از شخصیت او هر چقدر بگوییم کم گفتیم و امیدوارم که جلسه امروز ما هم برای ما و هم برای مخاطبین ما سرشار از خیر و برکت باشد به برکت آن خیر کثیر، حضرت کوثر (س).
حجت الاسلام قرائتی: «اعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ / الحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین بَعَدَدِ ما احاطَ بَه عِلمُه» «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» «الهی أَنطِقني بِالهُدي وَ أَلهِمني التَقوي». راجع به حضرت زهرا (س) هم آیات  زیادی داریم، آن جایی که شیعه و سنی گفتند این  آیه شامل حضرت زهرا هم هست، یا درباره ی حضرت زهراست. قرآن داریم، نهج البلاغه داریم، روایات داریم، خاطرات داریم. حالا من از یکی از این خاطرات شروع می کنم. یکی از افرادی که هم طبع شعر دارد و هم مداح اهل بیت است، شعرهای فاخری دارد، ایشان بعضی سال ها که به مکه و مدینه می آید یک اشعاری می خواند. به او تذکر دادند که این شعر را نخوان ولی ایشان  برنامه نمی دانم چه شد، خوانده بود یا نخوانده بود، ولی گفتند سال دیگر ایشان  را نیاوریم. ایشان هم یک فیشی خریده بود از بازار آزاد که بیاید و دید در بسته است. به یکی از وزرا متوسل شد  که به رئیس سازمان حج و مسئولین حج بگویید من بروم، با پول خودم می آیم. گفتند  امکان ندارد. به من متوسل شد، گفتم  شما حج واجب  را که رفته ای، حج مستحبی نمی خواهد که این سمت و آن سمت التماس کنی. چه اصراری داری. گفت دلم می خواهد بروم و فلان. خلاصه سفت گرفت و من هم واسطه شدم که اگر می شود اجازه بدهید این برود، با پول خودش می خواهد برود، برای کس دیگر نیست که بگویید افراد در نوبت هستند و حق آن هاست. بازار آزاد فیش خریده بود. آن  مسئول بزگوار گفت که امکان ندارد که برود.
شریعتی: نمی گذاریم که برود.
حجت الاسلام قرائتی: امکان ندارد برود، نمی گذاریم  برود. قصه شده بود کشتی. گفتیم شما هم اصرار نکن، گفت نمی شود. گفت خیلی خوب، خداحافظ. بعد از چند دقیقه، شایدم 5 دقیقه نمی دانم شد یا نشد، آن مسئول حج زنگ زد که آقای قرائتی به ایشان بگویید که برود. گفتیم شما چند دقیقه پیش گفتید امکان ندارد برود، در  5 دقیقه چه شد، محال ممکن شد. گفت بگید  برود، بعد خواهم گفت. من هم زنگ زدم به این آقا، این آقا از مشهورین است، در ایران چند مشهور داشتیم یکی از دانه درشت های شعرای فاخر و مداح های خوب است. گفت تا به من گفتی که امکان ندارد برود من قلمی که برای حضرت زهرا (س) شعر می گفتم پرت کردم، گفتم زهرا دیگر برایت شعر نمی گویم. حضرت زهرا فوری اطلاع داد به او
شریعتی: به دلش انداخت.
حجت الاسلام قرائتی: به دلش انداخت و گفت بگویید برود.
شریعتی: این همان مادری است دیگر.
حجت الاسلام قرائتی: البته همه دعاها را انجام نمی دهند چون همه دعاها به نفع ما نیست. ما گاهی وقت ها یک چیزی را فکر  می کنیم خیر ما است  ولی اگر مستجاب  نمی شود یک حکمتی در آن است. ولی از آن  طرف بخل نیست و محبت و رافت هم هست. این یک مسئله خیلی شنیدنی است. یک وقت گذار ما افتاد  به اداره ی گذرنامه. گفتند بنشین تا گذرنامه ات  بیاید. تمدید گذرنامه بود. به یک آقایی گفتم جناب سرهنگ، از سرهنگ بالاتر بود به نظرم، سردار بود. گفتم شما چندسال است؟ گفت من تقریباً 30 سال است در اداره هستم. گفتم در این 30 ساله چه خاطره ی نو داری که با چشمت دیده باشی. چون من با خواب و قصه ایمان نمی آورم، با چشمت دیده باشی. گفت که یک روز یک کسی آمد از افراد لر  بود، کرد بود، لباس های محلی داشت، کلاه نمدی و یک چیزی که مثل پوستین است. با لباس نمدی آمد گفت من می خواهم  به کربلا بروم. گفتند  جنگ است، صدام دارد بمب باران می کند، اجازه نمی دهند کربلا بروی. تو در زمان جنگ می خواهی به کربلا بروی؟! اصلاً رابطه نیست، ویزا نیست، امضا نیست، امنیت نیست، هیچ چیزی نیست. گفت امام حسین من را دعوت کرده است. یک مقدار سر به سرش گذاشتیم و خندیدیم و تحقیرش کردیم. دیدیم از اتاق بیرون نمی رود. گفتیم یک بلیت شیراز بگیریم  و او را به شیراز بفرستیم از دست این راحت بشویم. با همان لهجه و قیافه ای که دارد مقاومت می کند. می گفت یک بلیت شیراز  خریدیم که این را از سر خودمان باز کنیم. آن  هم  فکر کرد بلیت کربلا است خوشحال شد. یک مرتبه گفتند پروازی که به شیرازمی رفت عراقی ها ربودند و به کربلا بردند. آن جا هم حالا در جنگ باید بگیرند، بزنند، بکشند. می گفت یک استقبالی کردند، از ما پذیرایی کردند. ما کربلا رفتیم. یعنی گاهی وقت ها چنان  سیم ها وصل می شود که به عقل بشر نمی آید که چه شد. غصه می خورم این هایی که اسم دخترشان را زهرا و فاطمه نمی گذارند. بگذارید در خانه شما یک اسم فاطمه برده بشود، شما صدا بزنید فاطمه بیا، فاطمه برو. بگذار فاطمه در خانه تان بغلطد. این مقدار هم ما اسم دخترمان را فاطمه نمی گذاریم، زهرا نمی گذاریم.
شریعتی: همین قدر را هم دریغ می کنیم.
حجت الاسلام قرائتی: قرآن می گوید که روز قیامت افرادی می گویند خدایا، «یا لَیتنِي التَّخَذتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلا». سبیلا یعنی یک راه باریک با پیغمبر داشته باشیم. حالا نمازمان که به نماز پیغمبر نمی خورد، روزه مان که چه عرض کنم، قرآن مان، اخلاقمان، همسرداری مان، دلسوزی مان، هیچ چیز  ما به پیغمبر نمی خورد. حداقل بگوییم ما اسم فرزندمان  را فاطمه یا زهرا گذاشتیم. یک مقداری ما محبت و معرفتمان  را بیشتر کنیم.
شریعتی: چه مقدمه ی خوبی، خدا خیرتان بدهد.
حجت الاسلام قرائتی: بله. جاهایی  که ضربه به حضرت زهرا می خورد باید سوره کامل بگذارند. مثلاً به پیغمبر گفتند  مجنون. قرآن  نازل شد که به لطف خدا تو مجنون  نیستی، همین بس است. شاعر، یک کلمه گفت: «وَ ما عَلمناکَ» ما پیغمبر را شاعر قرار ندادیم.  شاگرد؛ «یُعَلِمُهَ بَشر»، گفت نه  «الرَحمَن عَلَّمَ القُرآن» خدای رحمان علم است نه بشر. هر یک نیشی به پیغمبر می زدند با یک جمله این ها را جواب  می داد. اما همین که به حضرت زهرا رسید گفتند  ابتر هستی، تو با یک دختر کارت به جایی نمی رسد. یک سوره کامل فرستاد: «إنَّا اَعطَیناکَ الکَوثَر/ فَصَّلِ لِرَبِّکَ وَانحر/ إنَّ شانِئَکَ هُوَ الاَبتَر» یعنی اگر به زهرا جسارت بشود یک سوره آمد. شاعری، کائنی، مجنونی، هر چه می خواهی بگو ما هم با یک جمله رد می کنیم اما به زهرا که رسید یک سوره کوثر آمد. خدا به پسر نگفته است کوثر، به دختر کوثر گفته است. کوثر از کثیر است. ما یک کوثر داریم و یک تکاثر، کوثر خوب است ولی تکاثر بد است. «ألهَاکُمُ التَّکَاثُر/ حَتِّی زُرتُم المَقَابِرَ». تکاثر یعنی آمار؛ ما بیشتر هستیم، تو بیشتر هستی. تکاثر بد است که فخر فروشی کنیم، پز بدهیم. این بد است. کوثر یعنی  خیر زیاد، خوب است. کوثر آدم به نماز  می رسد، «فَصَّلِ لِرَبِّکَ وَانحر». ولی  تکاثر آدم به مرده شماری می افتد برای این که ما بیشتر هستیم یا تو بیشتر هستی. بین دو قبیله رفتند مرده ها را بشمارند ببینند کدام قبیله مرده هایشان بیشتر است. یعنی سرشماری آدم را به مرده شماری می اندازد ولی کوثر آدم  را به نماز وادار  می کند. کوثر «فَصَّلِ لِرَبِّکَ وَانحر»، تکاثر  «حَتِّی زُرتُم المَقَابِرَ». این ها خیلی قشنگ است، لطیفه های قشنگی است. خدا به پیغمبر راجع به زهرا می گوید  «اَعطَیناکَ» ولی راجع به قرآن می گوید «آتَینا». «اَعطَیناکَ» عطا، «آتَینا» یعنی دادیم. فرق بین این که عطا کردیم یا بخشیدیم چیست؟ اعطی برای بخششی است که دیگر پس نمی گیریم، برای خودت است، فلذا می گوید: «اَعطَیناکَ». ولی قرآن را می گوید دادیم ولی اگر خواسته باشیم «وَ لَئِن شِئنَا لَنَذهَبَنَّ بِالَّذِي أَوحَینَا» وحی به تو دادیم  ولی اگر خواسته باشیم وحی  را قطع می کنیم. به تو وحی می شود، هر لحظه بخواهیم دیگر وحی نمی شود. «آتَینا» برای آن جا است که می دهیم ولی ممکن است پس بگیریم، «اَعطَیناکَ» برای آن جا است که می دهی ولی دیگر پس نمی گیری. خدا چیزی داد به پیغمبر که دیگر پس نگیرد، «إنَّا اَعطَیناکَ الکَوثَر» ما به تو خیر  کثیر دادیم. درباره ی فاطمه نمی شود چیزی بیان کرد. یک وقتی جناب دکتر شریعتی  یک کتابی نوشته بود به نام «فاطمه، فاطمه است». چون فاطمه یعنی جدا، یعنی زن استثنایی. یارانش جدا هستند، خودش جداست، اخلاقش جداست، یعنی بی نظیر. فاطمه، فاطمه است یعنی فاطمه بی نظیر است. بی نظیر، بی نظیر است. این معنایش است. در میان چهارده معصوم هم  ما یک زن لازم داشتیم. اگر چهارده تا مرد بودند خیلی  از دستورات را بعضی به دلشان نمی نشست. می گفت همه قربانشان بروم چهارده تا همواره گفتند شوهرداری، بچه داری، خانه داری، حجاب، عفاف. اگر یک زن بود مشکلات ما را می دانست کارمان را آسان تر می کرد. یک زهرا باید باشد وگرنه حضرت زهرا مستقل نبود. حضرت زهرا (س) تا پدرش بود تابع پدرش بود، بعد از پدرش هم تابع همسرش بود. مستقل  نبود، اما یک زن می خواهیم که حجت باشد. جالب این است که حضرت مهدی فرمود من حجت خدا هستم بر مردم ولی حجت من زهرا است.
شریعتی: حجت خداست بر ما.
حجت الاسلام قرائتی: بله. ما حجت خدا هستیم بر مردم، زهرا حجت خداست بر ما. حضرت زهرا حق علمی  به امامان ما دارد. یک کتابی دارد حضرت زهرا، به نام مصحف فاطمه. امام خمینی (ره) در وصیت نامه اش  جزو خداراشکر می کنیم، افتخار می کنیم، یکی از جملاتش این است: «ما افتخار می کنیم که مصحف فاطمه از ماست». حالا مصحف فاطمه چیست؟ کتابی برای حضرت زهرا است، علوم آینده در آن بود که در آینده چه می شود. یک روز یک کسی از امام صادق سوال کرد که در آینده چه می شود، از آینده برای ما بگو. امام صادق (ع) فرمود باید بروم مصحف را مطالعه کنم و بگویم. رفت یک اتاق دیگر و برگشت گفت آینده این می شود، این می شود. گفت مصحف فاطمه نوشته بود. یعنی امام صادق علمش یکی وصل به خدا است، یکی علوم پیغمبر و امیرالمومنین  و یکی هم مصحف فاطمه است. سند  علمی امامان ما نه ما. یک خطبه ای دارد کوچک است. آخرین شرحی که من از این دیدم، خیلی از علما، مراجع، بزرگان ما، بر این خطبه شرح نوشتند. یک بنده خدایی است که لبنانی است، سوری است، نمی دانم چیست. یک شرح مفصل نوشته است 11  جلد، هر جلد 700-800 صفحه. چند هزار صفحه این خطبه را شرح کرده است. اسمش هم این است که «وَاعلَمُوا اَنّي فاطِمَه» بدانید من فاطمه هستم. چرا اسم کتاب این است؟ برای این که حضرت زهرا وقی آمد در مسجد سخنرانی کرد که غدیر را فراموش کردند، فدک را ربودند، قبل از این که این حرف ها را بزند  گفت: «وَاعلَمُوا اَنّي فاطِمَه» بدانید من فاطمه زهرا هستم.
شریعتی: اول خودشان را معرفی می کنند.
حجت الاسلام قرائتی: اسم کتاب این است که «وَاعلَمُوا اَنّي فاطِمَه». و من  یک خاطره باز  یادم آمد از همین کتاب. ما رفته بودیم سوریه، گفتیم برویم سر قبر حجر ابن عدی  که از شیعیان درجه یک حضرت علی بود و او را شهید کردند. در راه که نشستیم دختر من به من گفت که این حجر ابن عدی که سر قبرش می رویم کیست. من هم از خیلی چیزها دستم خالی است، یک مورد هم  تاریخ است. گفتم من تاریخش را نمی دانم ولی  یک شیعه ای بوده است که در راه امیرالمومنین کشته شده است. گفت هیچ چیزی نداری از او بگویی؟ گفتم نه، ندارم. این  دست خالی بودنمان  و نیم ساعتی تقریباً شد. رفتیم بیرون از شام. آن جا یک قبری بود و آن زمان  یک ضریح کوچکی داشت، قبرش هم بی ضریح هم بود. ما یک فاتحه ای خواندیم. یک سالنی بود، شاید 300-400 متر بود. این قبر وسط سالن بود. یک قفسه کتاب بود. من چون فاتحه ام  تمام شد رفتم ببینم این  کتاب چیست. دیدم 11 جلد است، نوشته است «وَاعلَمُوا اَنّي فاطِمَه» بدانید من فاطمه هستیم. گفتم همان است که من دنبالش بودم.
شریعتی: این کتاب را آن جا دیدید.
حجت الاسلام قرائتی: بله، اولین دفعه. کتاب های کلفت، 11 کتاب هر کدام 700-800 صفحه بود. بدون هیچ اراده ی خاصی یکی را بیرون کشیدیم. مثل استخاره، باز کردیم. این جمله آمد: «قالَ حُجرِ ابنِ عَدی» حجر ابن عدی گفت، «اِقطَعُوا رأسی» سرم را از تنم جدا کنید، «فَواللهِ  لا اَعتَبر مِن عَلی ابنِ اَبي طالِب» به خدا قسم دست از  سر علی برنمی دارم. بچه ام را صدا زدم گفتم  دختر بدو، در راه پرسیدی  حجر ابن  عدی کیست من گفتم نمی دانم. حجر ابن عدی گفت به دخترت بگو من این هستم، سرم را ببرید دست از علی برنمی دارم. گاهی وقت ها دست  آدم را می گذارد روی کلید تا تکان می دهیم می بینیم همه روشن  شد. گاهی وقت ها دیوارها را فشار می دهیم می گوییم چرا روشن نمی شود، کس دیگری باید دست ما را بگذارد روی کلید برق با یک فشار کم همه روشن بشود.
شریعتی: گاهی بساط عشق خودش جور می شود.
حجت الاسلام قرائتی: بله.
شریعتی: چقدر خاطره ی جالبی بود.
حجت الاسلام قرائتی: «اِقطَعُوا رأسی فَواللهِ». نماز فاطمه با همه نمازها فرق می کند. داریم که حضرت  زهرا نماز که می خواند نور نماز ایشان در آسمان ها هم جلوه داشت. همان طور که شما ستاره ها را می بینید. پسری  که تربیت کرد، امام حسین، امام حسن، دختری  که تربیت کرد زینب کبری (س). اشکش، تربیت فرزندش، در جبهه ها چقدر کمک می کردند. وقتی حضرت علی از جبهه می آمد فاطمه استقبال او می رفت.  پدرش که در جبهه بود شمشیر خونی پدرش را می شست. پانسمان می کرد. نه تنها خودش، زن های مسلمان  را هم  جمع می کرد با هم  بودند، سرتیم بود، تیمی از زنان را هم داشت که برای مداوا به جبهه می رفت. هم مادر دو تا معصوم بود، نداریم مادری که مادر دو معصوم باشد. اصلاً روی کره زمین خدا خلق نکرده است. مادر دو معصوم، همسر معصوم، فرزند معصوم. گاهی این ها جمع می شود. ما  در کنار کاشان امامزاده ای داریم که پسر امام باقر است. همان مشهد  قالی که می گویند.
شریعتی: مشهد اردهال.
حجت الاسلام قرائتی: جالب  این است کلمه اردهال در 1400 سال پیش هم هست؛ قریه اردهال. این هم پسر امام  است، پسر امام باقر است، هم  برادر امام است، برادر امام صادق است، هم نماینده امام  است چون مردم منطقه هستند. ایشان حضرت فرستاد، آن جا دست قلدرها کشته شد. یعنی فرزند امام، برادر امام، نماینده ی امام در یک روستایی. وقتی عبور می کنند این هایی که از  کاشان می خواهند بروند حیف است، از کاشان فاصله اش بیست دقیقه، نیم ساعت، بیشتر نیست.  جاده اش هم اسفالت است. این ها اولیای  خدا هستند، مخفی هستند. قبر فاطمه زهرا مردم نمی دانند کجاست. چقدر التیام بخش است. بسیاری از مادران شهدا می گفتند فرزندمان مفقود باشد بهتر است. تنها چیزی که آرامشان می کرد این بود که فاطمه هم قبرش معلوم نیست، بگذار قبر بچه مان  هم  معلوم نباشد. این قبر  مخفی  زهرا آرامبخش  همه ی مادرانی  بود که خبر از بچه شان نداشتند. چون این ها چیزهایی است که قانون و مصوبه نیست، زرنگی  و پول و لیسانس و دکتر و آیت الله نیست، این ها مدیریت خداست. یک جوری مدیریت می کند که یک  افرادی را در تاریخ محو می کند، «وَ بَنینَ شُهُودا» قرآن می گوید با 10 تا بچه اش پز می داد، با 10 تا بچه اش محو شد. «وَ رَفَعنا  لَکَ ذِکرَک» نام تو را بلند می کنیم. میلیون ها آدم افتخار می کنند اسمشان حسین است، فامیلی شان  حسینی است، موسوی است، جعفری است، علوی است.
شریعتی: و این گونه به حضرت زهرا (س) منسوب هستند.
حجت الاسلام قرائتی: یک نفر روی کره زمین افتخار نمی کند که پدر من شمر است، پدر من یزید است، پدر من معاویه است. یک نفر به آن ها افتخار نمی کند. الان  میلیون ها نفر افتخار می کنند. «وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَک» من نمی گذارم نامت کوچک بشود.  یک خاطره ای یادم آمد بگویم.
شریعتی: بفرمایید.
حجت الاسلام قرائتی: پیغمبر ما 40 سالگی به پیغمبری رسید، 3 سال مخفیانه تبلیغ کرد شد 43 سال، 10 سالی هم علنی کرد شد 53 سال، شرایط مکه جوری بود که نمی توانست فعالیت کند  بنابر این به مدینه رفت. چند سالی در مدینه بود، می خواست به مدینه بیاید گفت برویم عمره انجام دهیم. جمعی را برداشت پس از چند سال هجرت در مدینه خواست به عمره برود. مکه دست بت پرست ها بود.  بت پرست ها بیرون مکه آمدند گفتند نمی گذاریم بیایید، مکه دست ماست و ما راه نمی دهیم. یک درگیری هایی نزدیک بود بشود که پیغمبر می رویم سال بعد می آییم. اسمش را هم صلح حدیبیه می گذارند. در صلح حدیبیه نوشته بود که این قراردادی است بین محمد رسول الله و مردم مکه.
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».
حجت الاسلام قرائتی: گفتند  رسول الله را قبول نداریم، اگر قبول داشتیم که محمد رسول الله است دعوا نداشتیم. این  که ما  می گوییم مکه را به شما نمی دهیم  این است که ما شما را رسول الله نمی دانیم. رسول الله را پاک کنید، بگویید قرارداد بین محمد و مردم مکه، نه رسول الله. آن هایی که نوشته بودند یعنی علاقمندان نمی خواستند رسول الله را پاک کنند. پیغمبر چون مصلحت را در صلح دانست گفت که دست من را روی کلمه رسول الله بگذارید خودم  پاک می کنم. اگر مصلحت و رضای خدا در این است که من صلح کنم صلح می کنم. دست پیغمبر را گذاشتند  رسول الله را پاک کرد. همین که رسول الله پاک شد آیه نازل شد: «مُحَمَدٌ رَسُولُ الله».
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».
حجت الاسلام قرائتی: دیدید، وقتی پاک کردید خدا می نویسد، وقتی می نویسید خدا پاک می کند. قانون خداست. اگر ننوشتی خدا می نویسد، اگر  نوشتی  و اصرار کردی اسمم باشد خدا پاک می کند. ما در زمان خودمان هم یک نمونه هایی دیدیم که افرادی که در انقلاب سهم  می خواستند، می گفتند سهم  ما چه شد، جبهه ملی  بود، نهضت آزادی بود، خلق عرب، خلق فلان. آن هایی که سهم می خواستند فراموش شدند، ولی امام خمینی با همین عبارتی که دارم می گویم در مسجد فیضیه فرمود: «خاک بر  سر من  اگر انقلاب کرده باشم برای این که سهم داشته باشم». چند مرتبه امام خمینی با همین  کلمه «خاک بر سر من اگر هدفم این باشد». آن روز هم مردم خیلی گریه کردند که سید دارد برای خدا اقدام می کند می گوید من سهم نمی خواهم، اسلام  را دریابید. آن وقت این  چه برکتی دارد.  یک وقت آیت الله العظمی حکیم، به او گفتند شما نماینده ای در فلان منطقه دارید خیلی رساله شما را پخش می کند، عکس شما را پخش می کند، خیلی برای شما مرید درست می کند. و یک آقای دیگر، یک مرجع دیگر هم یک نماینده دارد، او هم همین کارها را می کند و یک مقدار رقابت شده است. الله اکبر. ایشان احضار  کرد، آیت الله حکیم احضار کردند. گفت چه خبر است؟ گفت هیچی، من شما را اعلم می دانم و برای شما تبلیغات می کنم. این جمله ایشان بود، من جمله را حفظ کردم. من حدود 50 سال پیش، نوجوان بودم این را شنیدم. نوشت: «اِدفَن» یعنی  دفنش کن، «اِدفَنِ الحَکیم وَ ارفَعِ الاِسلام» حکیم را زیر خاک بکنید، دفنش  بکنید، به فکر اسلام باشید. چه کار  دارید حالا مردم از من تقلید کنند یا از آن، اصل اسلام را بگیر.
شریعتی: شخص این وسط مهم نیست.
حجت الاسلام قرائتی: بله. گاهی وقت ها یک منافعی است، باید اصلش را گرفت. این جا یک چیزی هم  به ذهنم آمد، بگویم. گاهی وقت ها ما دنبال اسممان هستیم. اسم من را اول بردند یا آخر، عکس رنگی گرفتند یا عکس ساده، صدر مجلس نشستیم یا نه. در دنیا خیلی انفاق  شده است، اما انفاق زهرا را در تاریخ گذشته و حال و آینده بی نظیر است. دارد به خانه داماد می رود، شب اول عروسی اش  است، پیراهن عروسی پوشیده است و دارند او را به خانه داماد می برند. فقیری آمد گفت یا زهرا من لباس ندارم. به زن ها گفت دور من را بگیرید، کسی نامحرم من را نبیند. دور زهرا را گرفتند، در راه خانه داماد پیراهن عروسی اش را به فقیر داد. حالا شما همه کارخانه های بافندگی را وقف کن. عروس شب اول عروسی در کوچه پیراهن عروسی اش را می دهد. این خیلی مهم است. گاهی وقت ها یک انگشتر دست ما است و کسی التماس می کند که به ما بده دلمان نمی آید از یک انگشتر بگذریم. ما غذای زیادی  را به فقیر می دهیم، غذای خودمان  را نمی دهیم، «وَ یُطعِمُونَ الطَعام». حضرت زهرا روزه بود افطاری کرد، لحظه افطار سه مرتبه فقیر، مسکین، اسیر، سه مرتبه غذایشان را دادند. یعنی وقتی افطار آدم نان  خودش را بدهد، شب عروسی پیراهن عروسی را بدهد، حضرت زهرا این است. خواستگارهایی  حضرت زهرا داشت. یکی از خواستگارهایش را من این جا نوشتم. عبدالرحمن ابن اوف بود. دو نفر برای حضرت زهرا خواستگار  آمد، یکی از آن ها گفت من صد شتر با بار می دهم، بار هم پارچه های قیمتی. صد شتر با بارش مهریه می دهم. پیغمبر عصبانی شد، فرمود مگر دختر را می فروشم. ولی حضرت علی که آمد با مبلغ کمی داد. زره داشت، گفت من این زره را می فروشم که داماد بشوم. این ها را یاد بگیرند خانم ها، آقایانی  که نشسته اند. درس زندگی است. سبک زندگی این است. خواستگار میلیاردی  دارد رد می کند، به یک نفر می رود که با ایمان باشد. امام حسین هم یک جمله قشنگی می گوید. می گوید دختر  را بده به یک آدمی که دین داشته باشد چون یا دخترت را دوست دارد یا دوست ندارد. اگر دوست داشت که الحمدلله ، جوان مومنی است و عروس را هم دوست دارد، زندگی شان شیرین  است. اگر هم دوست ندارد باز هم  دخترت را به مومن بده چون دوست هم نداشته باشد چون دین دارد ظلم نمی کند. حداقلش این است که ظلم نمی کند. پس در انتخاب همسر دنبال دین بگردید. چیزهای دیگر هم می پرد. هر چه هم خوشگل باشد سه شکم که زایید آن طراوت عروسی اش تمام می شود. یعنی یک بار مصرف، سه سال مصرف، پنج سال مصرف نیست. ولی آن اخلاق همیشه می ماند. برای مال، بهترین زیبایی ها و فرش ها و پرده ها، این ها بعد از 3-2 سال از مد می افتد. یک مدتی می گذرد مثل این قهرمان های فوتبالیست تا 5-6 سال قهرمان هستند، بعد که تازه نفس می آید آن ها منزوی می شوند. به ماندگارها فکر کنید. یک صلوات بفرستید.
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».
حجت الاسلام قرائتی: یک بار حضرت زهرا (س) به خانه پدرش آمد  گفت من 4 تا بچه دارم، شوهرم هم بسیاری از وقت ها جبهه است، آموزش های  زن های مدینه است، عبادت خودم  است، آموزش بچه ها است، خدمات است، تبلیغات هم است، من  مبلغ دین اسلام هستم بین زن ها.  کارم زیاد است، یک خادمی بیاید به من کمک بکند. حضرت فرمود 34 بار  «اللهُ اکبَر» بگو، 33 بار «الحَمدُلِله»، 33 بار «سُبحانَ الله». این  چه دوایی است و به چه درد ما می خورد، من چه گفتم او چه جواب داد. شاید  معنایش این باشد که فاطمه از این حرف ها نزن، تو دختر پیغمبر هستی مثل باقی زن ها در خانه کار کن. به امام گفتند چرا بیل دستت است، گفت علی از من بالاتر بود بیل دستش بود، پیغمبر از علی هم بالاتر بود بیل دستش بود. یکی از مشکلات مملکت ما این است کار را بد می دانیم، بیکاری را خوب  می دانیم. فلانی شانس دارد کار نمی کند ولی حقوق خوبی دارد. کار را ننگ می دانیم. یک بار یک اردوگاهی، جمعی بودند با امام صادق در یک سفری، بنا شد آبگوشت بخورند. یکی گفت گوسفند را ذبح می کنم، یکی گفت من پوست می کنم، یکی گفت آشپزی می کنم، یکی گفت من ظرف ها را می شویم، یکی گفت من نان تهیه  می کنم، پیغمبر هم گفت پس من هیزم جمع می کنم. گفتند نه آقا، پیغمبرکار بکند! گفت من  اگر هیزم جمع نکنم غذا هم نمی خورم.
شریعتی: من هم باید یک گوشه کار را بگیرم.
حجت الاسلام قرائتی: بله. اصلاً حدیث داریم با کسی سفر نرو که خرجی تو را بدهد. وقتی خرجی  تو را داد تو باید در را باز کنی  حاج آقا بفرما. تو بله قربان  گوی حاج آقا می شوی چون او خرجی تو را می دهد. با کسی برو سهمت را بده، بگو من سهمم را می دهم. هم با هم کار می کنیم و هم سهم می دهم. یک حدیث داریم که یک کسی خدمت امام آمد. چه دینی داریم، واقعاً چه دینی داریم.
شریعتی: و متاسفانه نگفتیم و نشنیدیم.
حجت الاسلام قرائتی: بنده دستم از اسلام خالی است. یک بار یک کسی خدمت امام صادق آمد، فرمود ما امسال رفتیم مکه ولی مومنین را زلیل کردی. گفت من؟! گفت  بله، تو. گفت چه کردم؟ گفت پولدار بودی، در کاروان پول می دادی گوسفند  می خریدی  کباب می کردی، حاجی ها می خوردند. دفعه اول طوری نبود، حاجی ها را مهمان کردی، دفعه دوم شده بودی حاج آقا و آن ها نوکر تو شده بودند. آن ها بله قربان گوی تو شده بودند. تو حاجی ها را به بله قربان گویی خودت واداشتی.
شریعتی: چه نهیبی.
حجت الاسلام قرائتی: گفت مسافرت رفتید هر کسی سهم خودش را بدهد که بله قربان گوی کسی نشود.
شریعتی: زیر منت کسی نباشی.
حجت الاسلام قرائتی: بله. این ها هم خیلی دقیق است. دقت، دقت؛ و این دقت ها  اثر عملی هم دارد. من یک خاطره است حتماً گفتم منتها نمی دانم کجا گفتم.
شریعتی: بفرمایید، می شنویم.
حجت الاسلام قرائتی: مقام معظم رهبری می گفت در ایام جنگ دزفول بودیم، عالم بزرگی  آن جا آیت الله قاضی بود. پیرمردی بود 80-90 سالش بود. دزفول هم خط اول مقدم  بود. می گفت من با آیت الله قاضی کنار هم نشستیم، شام آوردند، برنج آوردند و  کباب کوبیده دو تا سیخ. آیت الله قاضی گفت این  غذا برای من  زیاد است، من 80-90 سالم است، جوان  رزمنده نیستم که بتوانم بخورم. نصفش را می خورم. مقداری برنج را خالی کرد و یک سیخ کباب را خورد. گفتند آقا برنج نمی خوری کبابش را بخور. فرمود آن  کسی که می خواهد آن نصفش را بخورد کباب نمی خواهد؟!
شریعتی: فکر او را هم کرده بود.
حجت الاسلام قرائتی: یک سیخ کباب است ولی در آیت الله خامنه ای اثر کرده بود، یعنی خوشش آمده بود. آن قدر خوشش آمده بود که در ذهنش مانده بود برای ما هم نقل کرد. این یک سیخ کباب است ولی این می گذرد که این اخلاق اسلامی  است. ما اگر اخلاقمان اسلامی  بود اسلام به همه دنیا صادر می شد. ما شهادتین  می گوییم، ولی خدا را رازق می دانیم، ولی در عمل… .
شریعتی: حاج آقا این ها همه لطافت و ظرافت است. حضرت زهرا را می فرمودید، تسبیحات حضرت زهرا.
حجت الاسلام قرائتی: آمد گفت که یک خانمی بیاید در خانه کمک من کند. اول این که 34 بار «اللهُ اَکبَرُ» و 33  تا «الحَمدُللهُ» و 33 تا «سُبحانَ الله»، ثواب هزار رکعت نماز است. فرمود که از این حرف ها نباید بزند. خانه حضرت زهرا یک قیتون بود، مثل قیتونی که گوشه عبا است. عبای  ما یک قیتون هم  دارد. حالا یادتان  باشد راجع به زیر بغل هم یک چیزی بگویم. یک نخ سیاهی بود، فرض کنید نیم متر، همین طور یک سانت یک سانت گره زد. 34  تا گره زد به این نخ، با فاصله ی یک سانت، یک سانت، مثلاً. می گفت: «اللهُ اَکبر، اللهُ اَکبر، اللهُ اَکبر»، این  گره ها را از زیر دستش می گذراند. تا جنگ احد که پیش آمد حضرت زهرا(س) هفته ای یک بار می آمد احد، یک مقدار خاک قبر احد  همزه را برداشت، گل درست کرد، تسبیح گلی درست کرد. کربلا که پیش آمد  گِل احد  هم  فراموش شد، شد تربت کربلا. حالا این نخ را بگویم. لباس آخوندها این زیرش یک مثلث شکاف دارد.
شریعتی: زیر بغل قبا.
حجت الاسلام قرائتی: ما روی تخته سیاه در شبکه یک می نوشتیم، یک نفر گفت چرا این قبا را نمی دوزد. نامه نوشت  آقای  قرائتی، زیر لباستان  سوراخ است، بدوزید. ما اعتنا نکردیم، گفتیم نمی داند دیگر. یک روز نامه آمده بود که سوزن و نخ در پاکت گذاشته بود. یا خانمت همت نمی کند، یا فرصت نمی کند. گفتیم نه، رسمش  این است. خیلی اشکال ها که ما به خدا می کنیم این گونه است، خبر نداریم که چیست. نه. حضرت موسی خبر نداشت که خضر می خواهد چه کند. چند ساعتی با خضر آمد و شد کرد، بُرید. گفت چه می کنی؟ گفت به تو نگفتم حوصله ات نمی رسد، تو ظرفیت علوم من را نداری. پیغمبر اولوالعظم است ولی ظرفیت ها فرق می کند. بسیاری از اشکال های ما، قضاوت های ما، این است که ما خبر از عمق نداریم. ما ظاهر را می بینیم، قرآن یک ظاهر دارد یک تعبیر هم دارد. تعبیر این است که پشت قصه چیست. گاهی وقت ها پدر روی دست بچه اش  می زند که چرا همچین کردی، نگفتم همچین نکن. این بچه فکر می کند پدر بداخلاق است ولی پشت قصه این است که این بداخلاقی به خاطر محبت است. همکاری امیرالمومنین در خانه؛ یک  بار پیغمبر (ص) آمد خانه دید که حضرت زهرا پای دیگ است، امیرالمومنین دارد عدس پاک می کند. تجلیلی کرد که چقدر خدا شما را دوست دارد. پاداش هایی نقل کرد، پاداش های سنگین برای مردی که در خانه کار کند. حالا  خدا کند خانم من پای تلویزیون نباشد.
شریعتی: سلام می کنیم به حاج خانم از همین جا.
حجت الاسلام قرائتی: بله. یک بار درباره تقسیم کار گفتند هر چه پیغمبر  گفته است. گفتند ما زن و شوهر هستیم، علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا، شما تقسیم کنید که چه کاری را علی بکند و چه کاری را من بکنم. فرمود  کارهای بیرون خانه را مرد بکند، کارهای داخل خانه را زن. دخالت هم نکنند، نه خانم به این بگوید چرا این را خریدی، آن را خریدی، نه مرد  دخالت کند در خانه که چرا این پرده را این گونه آویزان  کردی، چرا این  گونه است. دخالت نکنند. یک بار امام باقر (ع) یک مهمانی داشت، مهمان یک مقدار به اتاق امام باقر نگاه کرد  و یک چیزی شد که اتاق امام باقر به این شیکی است. در دلش گذاشت که در شان امام نیست که چنین اتاقی داشته باشد. امام فهمید، گفت شما فردا هم بیایید. گفت باشد. فردا آمد، امام او را به یک اتاق ساده با حصیر برد. گفت دیروز چه بود، امروز چه بود؟  گفت آن  اتاق خانمم بود، خانم از من مهریه طلب داشت، مهریه اش را دادم  رفت این چیزها را خرید و اتاقش را زینت کرد. اتاق من این است. آن مهر خانمم بود بدهکار بودم، دادم، دخالت هم نمی کنم که چه کردی، مال خودش است. حرام که نیست. اگر حرام باشد نهی از منکر می کنم. چیزی که حلال است برای خانم است، گیر  نده. بعضی ها گیر می دهند، حتی مردها. ما یک وقتی با یک طلبه ای هم اتاق شدیم، شریکی. رفتیم ظرف ها را شستیم و سرجایش گذاشتیم. قشنگ یادم است. وجبش را باز کرد گفت ببین، این دیوار است، یک وجب. دسته گوشت کوب جایش این جا باشد. من دیدم سکته می کنم با این طلبه زندگی کنم. ظرف ها را بشور و روی طاقچه بگذار، حالا یک سانت این سمت باشد. آبگوشت می خواستیم بخوریم نخودها را می شمرد. 16 تا نخود، 7 تا لوبیا. بعضی ها خیلی مته روی خشخاش می گذارند، زجر کش می کنند. همین که حلال است دیگر آزادش بگذار. حرام که نیست، آزادش بگذار. کارهای بیرون خانه را علی بکند. فاطمه زهرا خیلی خوشحال شد. چون بیرون که هستم حجاب می خواستم، وقت می خواستم، سرپرست بچه هایم نبودم. حالا هم کنار  بچه هایم هستم، هم نظارت کامل دارم. این  جملات راجع به حضرت زهرا بود. حالا من روضه بلد نیستیم بخوانم ولی دوست دارم.
شریعتی: بعد از تلاوت قرآن  ان شاءالله که حسن ختام باشد. وقت داریم، بفرمایید.
حجت الاسلام قرائتی: یک سلام  به حضرت زهرا بدهیم. پای تلویزیونی ها هم این جمله را بگویند. «السَّلامُ عَلَیکَ یا فاطَمَه، یا قُرَةَ عَینِ الرُسُول، السَّلامُ عَلیکَ وَ رَحمَةُ الله». زهرا خیلی مقام داشت. یک کسی آمد خدمت امام و گفت خدا به من دختر  داده است، گفت خوب، مبارک است مثلاً. اسمش را چه گذاشتی؟ گفت فاطمه. تا امام دید اسم فاطمه روی بچه اش گذاشته است امام سرش را پایین آورد گفت فاطمه، سرش را پایین تر آورد  گفت فاطمه، فاطمه. سرش را تا نزدیک زمین پایین  آورد. بعد سرش را بلند کرد فرمود که حالا که اسمش فاطمه است به او سیلی نزنی. سوزندگی شهادت حضرت زهرا بیش از باقی امام ها  است چون امام ها مرد بودند و زهرا زن بود. امام 18 ساله ما نداشتیم که شهید بشود، زهرا 18 ساله بود. فاطمه زهرا حامله بود. اگر با شمشیر گردن می زدند این قدر آدم دلش نمی سوخت. با لگد، زن  حامله، دخترِ پیغمبر، علی هم  در خانه بود. این  خیلی سخت است. یک وقت مرد نیست زنش را می زنند، یک وقت روبروی مرد زنش را می زنند. خیلی سخت است. با لگد، روبروی مرد. از همه دلسوزتر این است که پشت در بود، ای کاش  پشت در نبود. یک کسی که شهید می شود می گویند این نگاهش به عکس می خورد غصه می خورد، عکس را بردارید، روی فرش نماز خوانده فرش را بردارید، اتاق را جابجا کنید. چیزهایی که یاد نداز است آن را بردارید، از جلوی چشمش بردارید غصه نخورد. ولی درِ خانه را برداریم کجا بگذاریم. کسی می خواهد بیاید خانه از پشت بام که نمی تواند برود، از زمین که نمی تواند  برود، از  درِ خانه می رود. تا از درِ خانه برود این جا قتلگاه است، برمی گشت  می گفت  این جا قتلگاه است. از طرفی هم خانه را نمی شود عوض کرد برای آن که در این خانه جبرئیل نازل شده است، پیغمبر نازل شده است، نمی توانیم از این خانه دل بکنیم. یک بار دلمان  موقع رفتن می سوزد، یک بار موقع برگشتن می سوزد. جای درِ خانه خیلی مهم است. وحشی بعد از آن که در احد همزه، عموی پیغمبر، را کشت مسلمان شد آمد عذرخواهی کرد. گفت یارسُول الله من عمو ی تو را کشته ام، حالا مسلمان شدم، پشیمان شدم. فرمود توبه ات قبول است، اسلامت هم قبول است، ولی جلوی چشم من نباش، من نمی توانم قاتل  را ببینم. حضرت امیر قاتل زنش را می دید. هر روز قاتلش را می دید. آخر آدم قاتل زنش را ببیند. خیلی سخت بود. خدایا به آبروی زهرا و پدرش و شوهرش و بچه هایش، همه ی مشکلات فرد و جامعه و دولت و ملت ما را حل  کن و شر اشرار را به خودشان برگردان. تقاضایم این است که در همه خانه ها فاطمه و زهرا باشد. نگویید خواهرم فاطمه دارد، برادرم هم  زهرا دارد. خواهرت یخچال  دارد، پس شما دیگر یخچال نمی خواهی. خواهرت فریزر دارد، خواهرت تلویزیون دارد. چطور آن ها را نمی گوییم خواهرم دارد پس من نمی خواهم، به زهرا که می رسد می گویم نه، در فامیل ما سه تا زهرا است بس است. همه خانه ها باشد؛ زهرای شماره 1، زهرای شماره 2. امام حسین این  کار را کرد. وقتی دید معاویه می گوید اسم علی روی بچه تان نگذارید امام  حسین  فرمودید همه پسرهایم را علی بگذارید. علی شماره 1 علی اکبر، علی شماره 2 علی اوسط، علی شماره 3 علی اصغر. شماره بزنید ولی در  همه خانه ها زهرا باشد. اسم زهرا بماند. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
شریعتی: و علیکم السلام. خیلی از شما ممنون و متشکرم حاج آقای قرائتی. خیلی سپاسگزارم از لطف و مرحمت شما. گفت:
نیازی نیست روضه سر بیاید
نباید روضه خوان  دیگر بیاید
برای گریه این ایام کافی ست
فقط گاهی صدای در  بیاید

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=9293

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.