خروج از تاریكی‌ها به سوی نور

1- خروج از اوهام و گمان‌ها به نور عقل و منطق
2- خروج از سلطه‌ طاغوت و پذيرش حكومت ديني
3- خروج از دنياگرايي به آخرت گرايي
4- خروج از ظلمات جهل به نور علم
5- ناديده انگاشتن نقش خداوند، در علوم بشري
6- دل‌ها به دست خداست
7- خاطره‌اي از سيد جمال الدين اسد آبادي

موضوع: خروج از تاريكي‌ها به سوي نور

تاريخ پخش: 28/06/88

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

يك آيه‌اي در آيت الكرسي است، و خيلي هم در قرآن تكرار شده است. مي‌خواهم در اين جلسه درباره‌ي اين جمله صحبت كنم. خروج از ظلمات به سوي نور. موضوع اين است. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور ِوَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوت‏ُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» (بقره/257) ترجمه: خدا ولي مؤمنين است. سرپرست مؤمنين است. حاكم بر مؤمنين است. حالا كه خدا ولايت دارد، به مؤمنين چه مي‌كند؟ مؤمنين را از ظلمات به نور خارج مي‌كند. ظلمات چيست؟ نور چيست؟ ظلمات، نمونه‌هاي ظلمات، نمونه‌ها، نمونه‌هاي ظلمات و نور:

1- خروج از اوهام و گمان‌ها به نور عقل و منطق

1- از ظلمات اوهام و خيال‌ها خارج مي‌كند به نور منطق و برهان. خيلي‌ها در دنياي وهم هستند. خيال مي‌كنند. اصلاً خيلي فرضيه‌هاي علمي فرضيه است. حدسيات است. پيش‌بيني مي‌كنيم كه اين در اصل اين بوده است. اين در اصل اين بوده است. اينطور مي‌شود، اينطور مي‌شود، پايش به جايي بند نيست. در اصطلاحات علمي ما خيلي‌ها علم نيست. بافتني است. حدس مي‌زنيم، حدسيات است. تحليل مي‌كنيم. تحليل مي‌كنيم. هركسي روي عينك خودش جامعه را با همان رنگ مي‌بيند. عينك سرخ مي‌زنيم، همه‌ي شلغم‌ها لبو است. با عينك سبز همه‌ي كاه‌ها علف است. هركسي با عينك خودش يك تحليلي دارد.

برادران يوسف حدس زدند كه اگر يوسف را در چاه بياندازند، محبوب مي‌شوند. نشد! شاه پيش بيني مي‌كرد كه اگر امام خميني را زندان كند، تمام مي‌شود. نشد! زليخا حدس مي‌زد، كه اگر همه‌ي درها را ببندند هيچ كس نمي‌فهمد. همه فهميدند! ما حدس مي‌زنيم كه اگر مغازه‌ي ما اينجا باشد مشتري دارد. مي‌بينيد چهار دهانه كنار فلكه‌ي وسط شهر، گرسنگي مي‌خورد. و يك كسي هم زير يك راه پله ترشي مي‌فروشد، درآمد دارد. يعني در كوچه ترشي‌فروش زير راه پله‌هاي خانه‌ي مردم يك دكّه دارد، او سود دارد. اين آقا هم قالي ابريشمي دارد نبش فلكه، آخر سال ورشكست مي‌شود. حدس مي‌زنيم. من اگر ليسانس بگيرم، خواستگارهاي من فوق ليسانس مي‌شوند. مي‌بيني اين خانم ليسانس گرفته ديگر ديپلم هم خواستگاري نمي‌آيد. من اگر داماد فلاني شوم، وضع من خوب مي‌شود. چون هم پيرمرد است، هم ميلياردر است، هم دو دفعه سكته كرده است. (خنده حضار) ما اگر داماد اين شويم، سكته‌ي سوم يك ارثي مي‌خوريم. همينطور مي‌نشينيم مي‌بافيم. ما خودمان هم گرفتار اين هستيم. در حوزه هم از اين حرف‌ها هست. يك چيزي را مثلاً مي‌گوييم: «ضَرَبَ» در اصل «الضَرب» بود. «ال» را برداشتند وسطش را فتحه دادند، شد «ضَرَبَ». مثل داروين مي‌گويد: انسان در اصل ميمون بود. دُمَش در كمرش رفت صاف شد. يك چيزهايي مي‌بافيم. آفتاب در اصل آفتابه بود. آفتابه در اصل آفتاب بود. يعني همين كه مي‌بينيم يك چيزي، مثلاً مي‌‌گوييم موتور در اصل دوچرخه بود. قدش كوتاه شد، لاستيكش ضخيم شد، دسته‌اش كلفت شد، سرعتش تند شد، موتور شد. نه بابا حالا… گاوميش در اصل گاو بود، گاو در اصل گاوميش بود. يعني خيلي چيزها پايش به جايي بند نيست. «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» از اوهام سراغ نور برويم. جن زدگي، جن‌ها به ما كاري ندارند. وهم است. وهم است. در همه چيزهايي كه در زن‌ها و مردهاي ما در جامعه هست، آنچه كه حقيقت دارد، همين چشم زخم است. اين هم چون قرآن دارد. «وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِم‏» (قلم/51) چشم زخم قرآن دارد، روايت هم دارد. غير چشم زخم باقي چيزها همه وهم است. زن از دنده‌ي چپ درست شده است، دروغ است. از دنده‌ي چپ از خواب بيدار شده، بد اخلاق است دروغ است. سيزده نحس است، دروغ است. نمي‌دانم صبح نگاهم به كلاغ خورد، روز من بد است، دروغ است. صبح نگاهم به گربه‌ي سياه خورد، بد است دروغ است. پايش به جايي نيست. «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» خيلي از آداب ما لغو است. خيلي از رسومات ما لغو است.

«يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» يكي از ظلمات كفر و شرك است. از ظلمات كفر و شرك به توحيد، مشرك فقط بت‌پرست نيست. اگر كسي دست غير خدا را در كار بداند او هم مشرك است. مثلاً مي‌گوييم كه: اگر قالي نبود، ما فلج بوديم. يعني «و من يَتَوَكَّل علي قالي» عوض اينكه بگويد: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه‏» (طلاق/3) اگر آب نبود چه مي‌شد؟ اگر فلاني به من وام نمي‌داد چه مي‌شد؟ اگر فلاني به فريادم نمي‌رسد چه مي شد؟ ما بايد بگوييم: خدا به فريادم رسيد از طريق فلاني. خدا كمكم كرد از طريق قالي. از طريق باران، از طريق، يعني خدا را فراموش نكنيم. خروج از هوس‌ها به تقوا، خروج از طاغوت‌ها به… خروج از طاغوت‌ها به اولياي خدا.

2- خروج از سلطه‌ طاغوت و پذيرش حكومت ديني

يك كسي از من پرسيد ما زمان شاه به شاه بله قربان مي‌گفتيم. هرچه شاه گفت بايد گوش بدهيم. در جمهوري اسلامي هم بايد به ولايت فقيه بله قربان بگوييم. هرچه امام گفت، يا هرچه مقام معظم رهبري مي‌گويد. ما كه بالاخره ما بايد بله قربان بگوييم. حالا چه شاه، چه فقيه!گفتم: بله، بله قربانش بله قربان است. اما بله قربان به فاسق فرق مي‌كند به بله قربان به عادل. بله قربان به كسي كه نظر شخصي‌اش را مي‌گويد، فرق مي‌كند به بله قربان به فقيهي كه نظر خدا را مي‌گويد. بله قربان به كسي كه هدفش رضاي خداست، فرق مي‌كند به بله قربان به شاهي كه هدفش راضي كردن آمريكا است. بله قربان، بله قربان است. برايش مثل زدم. گفتم: درها را كه زليخا بست، يوسف چه كرد؟ گفت: يوسف فرار كرد. گفتم: خوب يوسف مي‌دويد زليخا هم عقب او مي‌دويد كه پيراهنش را گرفت و پاره شد. گفتند: هر دو مي‌دويدند. او مي‌دويد و من مي‌دويدم. منتهي يوسف مي‌دويد كه گناه نكند، زليخا مي‌دويد كه گناه بكند. فيزيكش يكي است، هردو مي‌دوند. شيمي‌اش فرق مي‌كند. قالبش هر دو مي‌دوند، اما او به چه قصدي مي‌دود و او به چه قصدي؟ بله قربان به چه كسي و به چه كسي؟ به عادل يا فاسق! براي رضاي خدا يا براي رضاي آمريكا؟ نظر شخصي‌اش را مي‌گويد، يا نظر امام صادق و پيغمبر را مي‌گويد؟ «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الطاغوت»

«يُخْرِجُهُمْ» خروج از ماديات و جلوه‌ها، خروج از ماديّات، جلوه‌ها، زرق و برق‌ها به چه؟ خروج از دنياگرايي به آخرت گرايي. بعضي‌ها دائم نگاهشان به… براي ما چه دارد؟ چقدر نان دارد. به درد ما مي خورد يا نه؟ نان دارد يا نه؟ بعضي‌ها مي‌گويند: نه خوب حالا نان درونش است، البته بايد به فكر دنيا بود، اما آخرت را از دست ندهيد. يك فرمول رياضي است نمي‌دانم در تلويزيون گفتم يا نه؟ در يكي از جلسه‌ها براي همكارهايم گفتم. ولي حالا در تلويزيون هم شايد گفته باشم، شايد نگفته باشم. بگويم…

3- خروج از دنياگرايي به آخرت گرايي

قرآن يك آيه دارد. مي‌گويد: هركس هدفش آخرت باشد، صد در صد به آخرت مي‌رسد. ببينيد، هدف‌ها… هدف‌ها دو نوع است. يا آخرت است. يا دنيا است. مي‌خواهم فرمول رياضي‌اش را بگويم. اگر هدف آخرت باشد، قرآن مي‌گويد: اگر هدف آخرت باشد، صد در صد به آخرت مي‌رسي. آخرت صد در صد است. دنيا هم شايد رسيدي، شايد نرسيدي. پس 50 درصد. آخرت صد در صد به علاوه دنيا 50 درصد، جمعاً چقدر مي‌شود، 150 درصد. اما اگر هدفت دنيا باشد، اگر هدفت دنيا باشد، آخرت صفر درصد، آخرت هيچ چيز نداري، دنيا هم ممكن است به دنيا برسي، ممكن است نرسي… اينطور نيست كه هركس سراغ دنيا رفت به دنيا برسد. خيلي‌ها براي دنيا مي‌دوند به دنيا هم نمي‌رسند.

 پس اگر هدف دنيا باشد، آخرت پوچ پوچ، دنيا هم شايد رسيدي، شايد نرسيدي. پس 50 درصد. پس دنيا طلب‌ها 50 درصد دارند. آخرت‌ طلب‌ها 150 درصد دارند. چون قرآن نمي‌گويد: به هركس دنبال دنيا برود مي‌دهيم. مي‌گويد: كسي كه دنيا برود،«ما نَشاءُ» يعني اگر چيزي بخواهد «لِمَنْ نُريد» (اسرا/18) «نَشاءُ»، «ُنريد» يعني هركس را بخواهيم آن مقداري كه بخواهيم. نمي‌گويد: هركس دنبال دنيا است قطعاً به آن مي‌رسد. خيلي‌ها مي‌روند دزدي كنند، پليس آنها را مي‌گيرد. مي‌روند دست به گناهي بزنند، به گناه هم نمي‌رسند. «ما نَشاءُ» يعني آن كسي كه براي دنيا برود، اگر ما بخواهيم به مقداري كه بخواهيم. اينطور صد در صد نيست پس 50 درصد است.اين 50 درصد را از اين آيه درآوردند. به چه دليل 50 درصد؟ چون قرآن گفته: «لِمَنْ نُريد» «مَن» يعني كسي كه اراده كنيم. «ما نَشاءُ» يعني آن مقداري كه مي‌خواهيم. آن كسي را كه ما مي‌خواهيم، آن مقداري را كه ما مي‌خواهيم. پس صد در صد نيست. دنيا طلب‌ها صد در صد به دنيا نمي‌رسند. شايد رسيدند، شايد نرسيدند. پس آخرت طلب باشيم، ما بهتر اين است كه اگر يك رشته‌ي تحصيلي قبول مي‌كنيم، دخترمان را به يك داماد مي‌دهيم، حساب نكنيم داماد خانه كه دارد، مدرك هم دارد. شكلش هم خوب است. استخدام رسمي هم شده است. سربازي‌اش هم رفته است. پس آدم خوبي است. هيچ نمي‌گويد: بابا داماد نماز هم مي‌خواند يا نه؟ اين داماد عقيده‌اش چطور است؟پايش را در مسجد هم مي‌گذارد يا نه؟ كار به فكر داماد نداريم. كار به ايمان داماد نداريم. فقط كيلويي وضعش خوب است. عروس هم همينطور است. چه شكلي دارد! ممكن است شكلش خوب است اما تقوايش ضعيف باشد. گفت: «رَفَعَ الطِّينَ وَ وَضَعَ الدِّينَ» (مستدرك/ج3/ص467) حضرت ديد يك كسي ساختمان را بالا برده است، گفت: گل‌ها را بالا برده است ولي دينش پايين آمده است. خانه‌اش لوكس است، اما از همه‌ي بانك‌ها وام گرفته است. غير از بانك خون! با پول وام خانه‌ي سنگ مرمري ساخته است. زنده باد كاهگلي كه روي پاي خودت باشد. قبر خصوصي بهتر از بهشت شريكي است. تكرار مي‌كنم‌ قبر خصوصي بهتر از بهشت شريكي است. آدم سيب زميني بخورد به بانك بدهكار نباشد، شرف دارد كه روي قالي ابريشمي بنشيند، بهترين غذا را بخورد.

يك كسي خانه ساخته بود، دائم به گچ‌هاي خانه دعا مي‌كرد. مي‌گفت: خدايا سايه‌ي گچ‌هاي خانه را از سر من كم نكن. گفتم: چرا دعا به گچ‌ها مي‌كني؟ گفت: آخر هر آجر آن را از كسي قرض كردم. اين گچ‌ها اين آجرها را نگه داشته است. اگر اين گچ‌ها نباشد، هر آجري پهلوي صاحبش مي‌پرد. حالا خروج از…

خوب خروج از… كجا بوديم؟ جلوه‌ها به…

4- خروج از ظلمات جهل به نور علم

خروج از جلوه‌ها… بله. خروج از جهل به علم. آدمي كه دستش را در دست خدا گذاشت، خدا به او علم مي‌دهد، يعني يك چيزهايي را گاهي به او الهام مي‌كند. يا مستقيم به قلبش القا مي‌كند، يا از طريق انبيا و جبرئيل به او چيز ياد مي‌دهد. ما خيلي چيزها است كه اگر قرآن نبود نمي‌دانستيم. الآن هم خيلي از چيزها است كه نمي‌دانيم. يك چيزي براي شما بگويم. تلفن همراه آمده شما با يك اشاره با كانادا و آمريكا حرف مي‌زني. آن طرف دنيا، بعد وسيله‌ي بالاتر مي‌آيد، كه شما دكمه‌اش را كه مي‌زني با يك ارتباط از طريق اينترنتنه اينكه با او حرف مي‌زني، شكلش هم مي‌بيني. تا اينجا دنيا آمده است. قرآن يك چيزي اضافه دارد. مي‌گويد: علم به جايي مي‌رسد، كه خود طرف را از كانادا اينجا مي‌كشي. خودش؟! بله. صدايش نه، نه صدايش نه شكلش. خودش اينجا مي‌آيد. كدام آيه؟ حضرت سليمان به يارانش گفت: چه كسي مي‌تواند تخت بالقيس را اينجا بياورد؟ نه صداي بالقيس، و شكل بالقيس، آيه‌اش اين است. «أَيُّكُمْ يَأْتيني‏ بِعَرْشِها» (نمل/38) چه كسي مي‌تواند تخت بالقيس را اينجا بياورد؟ يكي گفت: تا نشسته‌اي مي‌آورم. «قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِك‏» (نمل/39) يعني قبل از اينكه از اينجا بلند شوي، آوردم. تا نشسته‌اي مي‌آورم. «قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَاب‏» (نمل/40) يك كسي كه يك علم خاصي داشت، گفت: «أَنَا ءَاتِيك‏» من برايت مي‌آورم. منتهي «قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ» قبل از آنكه پلك چشمت به هم بخورد. پس قرآن پيش بيني كرده علم به جايي برسد، و افرادي علمي داشته باشند كه كمتر از يك چشم به هم زدن نه صدا و صوت و تصوير خود طرف را بتوانند اينجا… البته دنياي بشر هنوز به اين نرسيده است. ولي قرآن ما اين پيش بيني را كرد. اين مسئله‌ي مهمي است. حالا صلواتي بفرستيد (صلوات حضار)

يكي از مراجع تقليد يك سفرنامه حجي نوشته است، در سفرنامه‌اش نوشته: من سوار هواپيما شدم. هواپيما بالا رفت، در ابرها رفت، بعد هم بالاي ابرها رفت، از بالاي ابرها كه پرواز كرد نگاه كردم اين آيه را حالا فهميديم آيه چه مي‌گويد. حالا فهميديم آيه قرآن كه مي‌گويد: «وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ» «كَأَيِّنْ» يعني چه بسا، «مِن» يعني از «وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ» در آسمان‌ها آيه و نشانه است كه بشر «يَمُرُّونَ عَلَيْها» (يوسف/105) «يَمُرُّونَ عَلَيْها» يعني بشر بر آنها عبور مي‌كند، ولي بشر در حال غفلت و اعراض است. نشانه‌اي در آسمان‌ها است كه انسان‌هاي زميني از كنارشان مرور مي‌كنند. قديم كه هواپيما نبود، مي‌گفتند: آيه، در آسمان است. من مي‌روم آنجا مرور مي‌كنم. چطور؟ آخر من كه… من مي‌روم در آسمان ها از كنار آيات رد مي‌شوم. ولي غافل هستم. چون هواپيما نبود،در فهم آيه گير مي‌كردند. آخرش مي‌گفتند: «يَمُرُّونَ» نه يعني بالا مي‌رويم. ««يَمُرُّونَ» يعني «يَنظُرونَ» يعني نگاه مي‌كنيم. مثل اينكه شما مي‌گويي: كتاب را مرور كردم. مرور كردم نه يعني پايم را گذاشتم از روي آن رفتم، يعني نظر كردم. «يَمُرُّونَ» را به معناي نگاه معني كردند. اين آقاي آيت الله العظمي كه فعلاً هم هست، مي‌گفت: سوار هواپيما شدم، هواپيما در ابرها رفت. از بالا ديدم نخير «يَمُرُّونَ» يعني «يَمُرُّونَ» منتهي هزار چهارصد سال بايد صبر كنيم هواپيما ساخته شود، «يَمُرُّونَ» به معني «يَمُرُّونَ» باشد.

 ما در قرآن هزارها نكته داريم، كه هنوز كشف نشده است. نمي‌دانيم چرا؟ نمي‌دانيم چرا؟ از امتيازات اسلام بر همه‌ي اديان آسماني اين است. كه هرچه علم پيش مي‌رود، جلوه‌ي اسلام بيشتر مي‌شود. تاريخ مصرف ندارد. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا» (بقره/257) اگر دستت را در دست خدا بگذاري، يك چيزهايي هم ياد تو مي‌دهد، يك چيزهايي مي‌بينيد كه با تجريه قابل فهم نيست، الهاماتي شامل حال شما مي‌شود. «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» ظلمات تفرقه به وحدت. دلها دست خداست.

5- ناديده انگاشتن نقش خداوند، در علوم بشري

بعضي از انسان‌ها در مديريت، چند تا اصل را مراعات مي‌كنند. مثلاً مي‌گويند كه: اصولي در مديريت ملاحظ است: 1- امكانات مادي، 2- نيروي انساني، در مديريت حرف از اين دو تا هست. نظارت، بازرسي، برنامه‌ريزي، چيزي كه نيست امداد الهي است.اين امداد الهي در كتاب‌هاي مديريت شرقي و غربي نيست. قرآن هر دو را رد مي‌كند. مي‌گويد: امكانات مادي و نيروي انساني، امكانات مادي چيست؟ تمام بودجه‌ي كره‌ي زمين، نيروي انساني شخص پيغمبر است.ديگر از پيغمبر نيروي انساني بهتر؟ خدا در قرآنش مي‌گويد: «لَوْ أَنْفَقْت‏» (انفال/63) يعني اگر انفاق كني، «ما فِي الْأَرْضِ جَميعا» (انفال/63) اگر تمام امكانات كره‌ي زمين را خرج كني، چه كسي خرج كني؟ «أَنْفَقْت»، «أَنْفَقْت»  يعني تو، توي پيغمبر! تو پيغمبر كه نيروي انساني هستي اشرف مخلوقات هستي. بودجه‌اي هم كه در اختيار كره‌ي زمين است در اختيار بگذارند، يعني اگر نيروي انساني پيغمبر باشد. امكانات بودجه‌ي كره‌ي زمين باشد، «لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعا» اگر بودجه‌ي كره‌ي زمين را به دست توي پيغمبر كه نيروي انساني درجه يك هستي خرج شود، تو نمي‌تواني دل‌ها را جوش بدهي. «ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِم‏» (انفال/63) دل را من بايد جوش بدهم. اينطور نيست كه چون من دكتراي روانشناس هستم بتوانم اينها را آشتي بدهم. چون من آيت الله العظمي هستم بتوانم اينها را آشتي بدهم. خدا به پيغمبرش مي‌گويد: تودر نيروي انساني نفر اول هستي. نفر اول هستي با امكانات هستي. اگر من نخواهم دلها به هم جوش نمي‌خورد.

ما در مديريت‌هايمان بايد اين قصه را هم در نظر بگيريم. دانشجوهاي رشته‌ي مديريت، درست است برنامه ريزي، نظارت، كنترل، تشويق، نمي‌دانم بازرسي، همه‌ي اينها درست. اما اسكناس همه‌ي رنگ‌هايش درست اما در اسكناس يك نخ هم بايد باشد. اگر آن نخ نباشد، ارزش ندارد. لامپ كشي تو خيلي بيست است، اما اين بايد وصل به برق هم بشوي. ممكن است همه‌ي فرمول‌هاي مديريت را به كار ببري، آخرش هم مدير موفقي نباشي. دست غيبي هم در كار هست. مي‌گفت: تصميم گرفتم يك خواب راحت بكنم، بچه‌ها را خانه‌ي فاميل فرستادم. زنگ را خاموش كردم. دو شاخه‌ي تلفن را كشيدم. پشه‌بند بستم كه پشه‌ها هم ورود ممنوع، خط قرمز براي پشه‌ها هم درست كردم. خوب كه تا رفتم بخوابم، دو تا گربه بالاي سر من آمدند، چنان به هم پريدند، يك متر بالا پريدم. گفت: در عمرم اينطور از خواب نپريده بودم. چون تصميم گرفتم خواب كنم.خدا گفت: ببين تو تصميمت را بگير. من هم تصميمم را مي‌گيرم. يكي تو، يكي من. خانه مي‌سازيم كه مردم ما را دوست داشته باشند. هركس مي‌آيد هوم! از كجا مي‌آورند. معلوم نيست از چه كسي مي‌دزدند؟ هركس مي‌آيد يك فحش حواله‌اش مي‌كند. او خانه ساخت كه محبوب شود، اين همين خانه سبب تنفّرش شد.  البته من نمي‌گويم هركس فحش مي‌دهد، كار خوبي است. ولي مي‌خواهم بگويم: دلها دست ما نيست.

6- دل‌ها به دست خداست

دلها دست ما نيست. «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة» (روم/21) «جَعَلَ» يعني خدا بين عروس و داماد قرار مي‌دهد، «جَعَلَ» يعني خدا قرار بدهد. اينطور نيست كه اگر عروس چنين كاري بكند، داماد چنين كاري بكند، نه خيلي وقت‌ها همه‌ي كارها را مي‌كنند، اما باز هم دلشان به هم جوش نمي‌خورد. «جَعَلَ» خدا! «مَحَبَّةً مِنِّي» (طه/39) قرآن مي‌گويد: محبت از من است. من مهر موسي را در دل فرعون گذاشتم. وگرنه فرعون همه‌ي بچه‌ها را دستور داد بكشند. حالا يك جعبه روي آب در را باز كرده يك نوزاد در اين جعبه است، اين نوزاد چه كسي است؟ موسي است! مي‌خواهد او را بكشد مي‌گويد: «مَحَبَّةً مِنِّي» محبت موسي را در دل فرعون گذاشتم. الله اكبر! كسي كه همه‌ي بچه‌ها را مي‌كشد حالا كه دستش به اين رسيده است «مَحَبَّةً مِنِّي». «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاس‏» (ابراهيم/37) دلها دست خداست. حالا حضرت ابراهيم چهار تا سنگ سياه روي هم گذاشته است. مردم پول مي‌گذارند براي حج، سالها در نوبت هستند كه بروند اين سنگ‌ها را ببينند. و ببوسند. كنارش هم چه خانداني چه ساختمان‌هايي ساخته است. كسي به آنها نگاه نمي‌كند، دور اين طواف مي‌كنند. خدا مي‌خواهد بگويد: به اين سنگ سياه نظر دارم، به آن سنگ سفيد نظر ندارم. ما اشتباه مي‌كنيم مي‌دانيد فرق ما با باقي مردم چيست؟ باقي مردم مي‌گويند: كد خدا را ببين ده را بچاپ! ما بايد خدا را ببينيم دل را بچاپيم. كد خدا را ببين، ده را بچاپ. خدا را ببين دل را بچاپ.

عروسي بود بخشي از صورتش گير و گور داشت. خواستگار نداشت. يك كسي پيدا شد او را بگيرد، فاميل‌هاي عروس دست و پا زدند كه ديگر براي ما داماد گير نمي‌آيد. اين را يك آرايشگاهي… مي‌گويند: «مشاته» آرايشگاهي ديگر درست است؟ يك خانم را آوردند كه يك خرده به صورت اين دست ببر اين چاله‌ها را بتون كن. كه اين چيز شود. (خنده حضار) ميزان شود. اين مشاته هم يك خرده به صورت اين دست كاري كرد و گفت: خانم ديگر دست من نيست. تا گفت: ديگر دست من نيست، عروس بغضش گرفت. اشكش جاري شد و بلند شد رفت. در اتاق رفت و در را قفل كرد. يك سجاده باز كرد، گفت: حسين جان يك عمري است روي اين مهر كربلا نماز خواندم. هنرت را نشان بده! دستش را به اين مهر كربلا ماليد، روي قسمتي كه مشكل داشت ماليد، گفت: نزد داماد مي‌روم. اگر بنا است خود امام حسين بيايد درست كند. يكي از علماي مهم هم دوره‌اي‌هاي امام مي‌گفت. مي‌گفت: هشتاد سال، اين داماد وقتي اين را مي‌ديد انگار ديگر از اين خوشگل‌تر نيست. خدا قلاّب را انداخت. ‌گفت: بعد از هشتاد سال زندگي اين زن بيرون مي‌رفت، مرد مي‌دود اين را از زير قرآن رد مي‌كند. مي‌گويد: مي‌ترسم او را چشم بزنند. همه فكر مي‌كنند مسخره مي‌كند، نه! اين مرد فكر مي‌كند خوشگل‌ترين آدم‌هاي كره‌ي زمين اين خانم است. در سن هشتاد سالگي، اين را از زير قرآن رد مي‌كند. مي‌گفت: همه بُهت زده‌ شده‌اند. ما هم فلان تالار را مي‌گيريم. كه در فاميل بگويند: اوه اوه! دسته گل! اوه! (با سوت زدن) هركاري مي‌كنيم سوت بكشند. آخرش هم مي‌بيني يك سال شده، دو سال نشده خدا دو شاخه‌ي برق را كشيده است، تمام لامپ‌‌كشي‌هاي ما نوري ندارد. يك مقداري يك خبرهايي هم جايي است. «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» ديگر چه؟

«يُخْرِجُهُمْ» از يأس و بن بست به اميد. افراد به بن بست مي‌رسند. مي‌گويند: ديگر راهي نيست. خدا مي‌گويد: نه! در اسلام بن بست نيست. «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور».

«يُخْرِجُهُمْ» از ترس و خودباختگي به عزت. «يُخْرِجُهُمْ» از ترس به عزت. افرادي هستند تا مي‌بينند مردم نگاهشان مي‌كنند خجالت مي‌كشند. نه! ما داشتيم عالم بزرگواري رفته بود واتيكان، ايتاليا، در بازديد متوجه شد نماز نخوانده همان در واتيكان ايستاد نماز خواند. من مسلمان هستم. بايد نماز بخوانم.

من خانمي را اندونزي ديدم، در يك پاساژ هشت طبقه نگاه كرد ديد، نماز نخوانده است. فوري كيفش را كشيد يك پارچه انداخت و گفت: الله اكبر! من هرچه نگاه كردم ديدم اِ… اين خانم روبروي جمعيت… اين خانم عزيز است. يعني راضي نيست از مكتبش كم كند، به خاطر اينكه مردم نگاهش مي‌كنند. نگاهش كنند. من خودم يك آدم هستم. چه كار به كس ديگر دارم؟

7- خاطره‌اي از سيد جمال الدين اسد آبادي

سيد جمال الدين اسد آبادي در اروپا دست‌هايش را شست وبا دست‌هايش غذا خورد. عكاس‌ها آمدند تِق تِق تِق، ِتق تِق تِق، گفت: چه خبر شد؟! گفتند: اُمّل هستي از شرق آمدي. وحشي هستي؟ با دست‌هايت مي‌خوري! گفت: اتفاقاً من روشنفكر هستم. چون اين دست‌هاي من تا به حال در حلق كسي نرفته است. اين قاشق‌هاي شما هر چند دقيقه يكبار در حلق هر كس و ناكسي مي‌رود. (خنده حضار) من دست‌هايم را مي‌دانم چطور شستم. نمي‌دانم شما قاشق‌ها را چطور شسته‌ايد؟ با كاغذ پاك كرديد. با كهنه پاك كرديد. شستيد. نشستيد. من روشنفكر هستم. برويد همه‌ي شما اُمُّل هستيد. اين را عزت مي‌گويند. كسي كه ايمان دارد دستش در دست خداست. عزيز است. مثل آدمي كه دستش طلا است. همه بگويند: سفال است، سفال است، سفال است! خودت كه مي‌داني طلا است. دلت آرام است. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏» (رعد/28) دل آرام است. كسي كه دستش طلا است، همه بگويند: سفال است، خوب خودم كه مي‌دانم. حالا اگر سفال باشد همه بگويند: طلا است. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» از ظلمات خودباختگي به عزت و استقلال.

از اضطراب به سكينه. آرامش دارد. آرامش دارد. از سردرگمي به يقين. از آداب و رسوم نابه‌جا «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ كانَتْ عَلَيْهِم‏» (اعراف/157) قرآن مي‌گويد: يكي از مأموريت‌هاي پيامبر اين است كه آداب و رسوم غلط را بردارد. آدم نمي‌تواند زن پسرش را بگيرد. يعني پدر حق ندارد، عروسش را هم عقد كند. ولو پسرش هم طلاق بدهد، زن پسر را نبايد بگيرد. در جاهليت مي‌گفتند: زن پسرخوانده را هم نبايد گرفت. زيد پسرخوانده‌ي پيغمبر بود. زنش را طلاق داد. خدا گفت: ببين تو بايد اين زن زيد را بگيري، تا اين سنّت جاهلي را بشكني. ولو ازدواج شما طولاني نشود. بايد اين خط شكسته شود. پيغمبر فرمود: ماه رمضان روزه‌تان را بخوريد. يك عده گفتند: حيف است ما روزه‌مان را بخوريم. گفت: بابا سفر است. حق نداريد روزه بگيريد. آخرش پيغمبر آب را برداشت، گفت: بينيد من پيغمبر شما هستم. مي خورم! ولي بعضي‌ها كاسه‌ي از آش داغتر گفتند: نه ماه رمضان

«يُخْرِجُهُمْ» از آداب و رسوم. از قوانين متضاد. هر روزي يك چيزي مي‌گويند. آدم اگر قانون خدا را عمل كند، «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‏» (انعام/91) بگو: خدا باقي را دور بريز. اما اگر خدا را كنار بگذاريم، هر روزي يك قانوني به ما تحميل مي‌شود و خود آن قانون هم عوض مي‌شود. از قانون‌هاي ضد و نقيض به قانون الهي. از ترس و خفقان به شجاعت، از اطاعت كوركورانه به «لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم‏» (اسرا/36) از فشار محيط و تبليغات، به «لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم‏» (مائده/54) حرف زياد است. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا» خدا ولي است. «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» دعاي من همين آيه باشد.

خدايا به حق محمد و آل محمد به حق قرآن و همه‌ي كساني كه در قرآن از آنها ستايش كردي، هميشه ما را ولايت بفرما و هميشه در هر كاري ما را از ظلمات خارج و بسوي نور رهبري بفرما. ما را از همه رقم ظلمات… ظلمات اوهام، خرافات، ظلمات كفر و شرك، ظلمات هوس‌ها و طاغوت‌ها، ظلمات ماديّات و جلوه‌ها، ظلمات جهل، ظلمات تفرقه، ظلمات فتنه‌ها، فسادها، ظلمات يأس و بن بست‌ها، ظلمات ترس و خودباختگي‌، ظلمات اضطراب و سردرگمي، ظلمات آداب و رسوم، ظلمات قوانين متضاد، ظلمات ترس و خفقان، ظلمات اطاعت كوركورانه، ظلمات محيط و فشارهاي محيط وتبليغات، ظلمات تحقير و اسارت، ما را از همه رقم ظلمات به نور توحيد، يقين، علم، وحدت، اخلاص، هدايت بفرما.

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3249

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.