مقایسه مؤمن و فاسق -2

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحث‏مان راجع به این آیه بود «اهدنا الصراط المستقیم.» خدایا ما را به راه مستقیم هدایت کن.
دنیا بازار است
دنیا بازار است به چه دلیل؟ «الدّنیا سوق» اصلاً می‏دانید چرا به سوق، می‏گویند سوق، سوق یعنی بازار چون «سوق» از «سَوق» است «سَوق» یعنی کشش، بازار جاذبه دارد حتی برای حاجی‏هایی که می‏روند مکه گاهی 5 ساعت توی بازار پرسه می‏زند یک ساعت بیشتر در نماز نیست، یعنی زیرپیراهنش از پیراهنش درازتر است. سوق، چون انسان به آن سَوق داده می‏شود جاذبه دارد «الدنیا سوق» دنیا بازار است ما هم فروشنده هستیم. آنچه هم که می‏خواهیم بدهیم عمرمان است یعنی لحظه به لحظه داریم عمرمان را تحویل می‏دهیم، حالا وقتی تحویل می‏دهیم به کی تحویل می‏دهیم؟ چند می‏فروشیم؟ در دعای ماه رجب داریم «خاب الوافدون علی غیرک» باختند آنهایی که خودشان را به غیر تو فروختند. چه خبره قیامت! عده‏ای می‏گویند ما خودمان را به شاه فروختیم. عده‏ای می‏گویند خودمان را به…. چه شکنجه‏هایی کردند برای حفظ شاه و رضا شاه. اینجا تهران زندانی است، همان زندانی که علمای ما، مراجع ما، رجایی‏ها، دکتر بهشتی‏ها و اینها بودند، بروید ببینید، بازدید از آن زندان چیز خوبی است. زندانهای انفرادی عکس آقایان هم هست یعنی همچنین انگار خود شهید رجایی توی زندان است تنگ، بعد چه شکنجه‏هایی شده، بعد عکس شکنجه‏گرش هم هست. شکنجه رجایی تمام شد، بعد آن شکنجه‏گر هم تمام شد، شاه هم تمام شد، کارتر هم تمام شد، هویدا هم تمام شد، عَلم هم تمام شد. روسیاهی روی ذغال مانده برای چی زدی به این؟ برای کی اینقدر خودت را حلوا حلوا کردی که این برود مجلس، مگر این کی بود که برود مجلس؟ باتقوا بود خوشا به حالت، لایق بود، کاردان بود، مشکل مملکت را حل می‏کرد درود بر تو، فامیل‏مان بود، همسایه‏مان بود، به ما پلو داد، به ما وعده داد، به امیدش بودیم.
 اگر خدایی ناکرده خون شهدا را بخاطر این پارتی‏بازی‏ها و فامیل‏بازی، قبیله‏بازی‏ها و حزب بازی‏ها و خط سیاسی‏ها، اگر خودمان فدایی بشویم سرنوشت ما همان سرنوشت شکنجه شد و همان شکنجه‏گر است. هر دو می‏گذرد. این آقا با زور، تو با دروغ تو تبلیغات و حقه‏بازی من و تو خدای ناکرده، ممکن است برود مجلس، ولی مجلس تمام می‏شود. دوره ایشان هم تمام می‏شود. من و شما هم تمام می‏شویم، روسیاهی روی ذغال می‏ماند. مواظب باشیم، دعا مال ماه رجب است «خاب الوافدون علی غیرک» باختند آنهایی که خودشان را به غیر خدا فروختند. گوسفندی بود خانه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) ذبح شد، گوشتش تقسیم شد. حضرت فرمود از این گوسفند چیزی مانده. گفتند آقا همه‏اش رفت، یک مقداریش مانده. فرمود نگوئید همه‏اش رفت یک مقداریش مانده، آنچه برای خدا داده‏اید مانده، همه‏اش مانده. اینکه خودمان می‏خوریم از بین می‏رود آنکه آدم در راه خدا هست.
رنگ خدایی ثابت است و رنگ دنیایی فانی
قرآن بخوانم از خودم حرف نزنم. «ما عندکم ینفد» چیزهایی که رنگ شما دارد می‏پرد.«و ما عندالله باق» آنکه رنگ خدایی دارد می‏ماند. ببینید تخم مرغی که شما رنگش می‏کنی، آب روی آن می‏ریزی، رنگش می‏رود اما بال طاووسی را که خدا رنگ کرده، همه شیلنگ‏ها را هم به بال طاووس بگیری، رنگش نمی‏رود، خدا رنگ کرده «صبغة الله» خدا طاووس را رنگ کرد.«و من احسن من الله صبغة» رنگ طاووس نمی‏رود، رنگهای خانه شما می‏رود، دو سال به دو سال، پنج سال به پنج سال هی باید عوض کنیم. جدولها را چون شهرداری رنگ می‏زند یک اگزوز می‏آید دو مرتبه سیاه می‏شود، دو مرتبه باید فردا رنگ کند، رنگ شهرداری می‏پرد، اما دم طاووس همیشه می‏ماند. رنگ وزیر، وکیل، سفیر، آیة الله…. همه رنگها می‏پرد. حتی رنگ اولاد می‏پرد. بسم الله، آقایان انشاءالله خداوند پدرتان را سلامت بدارد، اگر هست. آقایان که پدرشان از دنیا رفته خدا همه‏شان را رحمت کند، پدر شما قبرش کجاست؟ می‏گویی خوب می‏دانم قبرش کجاست، ببخشید پدر پدرتان کجاست؟ می‏گویی پدر پدر من می‏دانم کجاست. ببخشید سه نسل برو جلوتر؟ چه کسی هست توی جمهوری اسلامی که قبر جد پنجم‏اش را بلد باشد؟ ما کسی را پیدا نکردیم که دو پشت، سه پشت برود دیگر حتی اسمش را و قبرش را، آدرسش را… یعنی محسن قرائتی بچه‏هایم خواهند دانست قبرم کجاست، نوه‏هایم هم ممکن است از بچه‏هایم بپرسند یک قرن بگدرد، قبر من را نسل من هم بلد نیست. یعنی حتی خودمان را به بچه‏هایمان هم بفروشیم باختیم. که چی، حق فقرا را نمی‏دهی برای اینکه بچه‏ات پولدار بشود. خانم گریه کرده گفته خانه را عوض کن. بابا جان خمس باید بدهیم، زکات باید بدهیم. هی مبل عوض می‏کنی، ماشین عوض می‏کنی، خانه‏ات را عوض می‏کنی. فقرا هم توی فقر می‏سوزند. مرگ هم هست.
مؤمن هیچگاه زیان نمی کند
اهل ایمان را با اهل کفر مقایسه کنید…«لا نضیع اجر من احسن عملا» راه مستقیم معامله با خالق، با خالق چه معامله کرده‏ایم «لا نضیع» یعنی ضایع نمی‏کنیم. این آیه قرآن است می‏گوید «اجر» یعنی مزد. مزدِ کسی که عملش احسن بود «لا نضیع» ضایع نمی‏کنیم. اما کسانی که، یک عده دیگر قرآن می‏فرماید: «حبطت اعمالهم» اعمالشان محو می‏شود، یک عده عملشان باقیست، یک عده عملشان فانی می‏شود.
 کسی سؤال کرد گفت شما می‏گوئید فلان گناه را ما می‏کنیم، اعمالمان حبط می‏شود، بخاطر یک گناه تمام عبادتها هیچ؟ بله، چه جوری چطور با عدل خدا می‏سازد؟ حالا کسی یک غلطی کرد بخاطر یک غلط تمام کارهایش پوچ؟ خوب بله گاهی آدم یک سوزن می‏زند به توپ فوتبال، اما کلِ بازی سوراخ می‏شود بابا حالا ما یک سوزن یک گوشه‏اش زدیم! بله یک سوزن یک گوشه‏اش زدی، ولی گاهی وقتها یک سیم که قطع شد همه محاسبات به هم می‏ریزد. یکبار همه ما را از هواپیما خارج کردند با بار و بنه در یک سفری، گفتیم خبریه؟ دزدی توی هواپیماست. مواد منفجره توی بار است. گفتند نه یک موش رفته تو. گفتیم این همه مسافر و بار بخاطر یک موش. گفتند بله ممکن است این موش برود یک سیمی را بجود، رابطه خلبان با فرودگاه قطع بشود. هزار رقم خطر پیش بیاید چقدر از این موشها توی بدنمان است که می‏آید این سیم اخلاص را می‏جود. رابطه ما با خدا قطع می‏شود. آیه دیگری داریم می‏گوید «أن یضلّ اعمالهم» اعمالشان محو نمی‏شود. آیه دیگری داریم «أضل اعمالهم» اعمالشان محو می‏شود. خیلی مهم است اینها را شوخی نگیرید. ببینید یک خانم لباسهایش را شسته گذاشته روی بند. یک مرتبه باد می‏آید همه لباسها را می‏ریزد توی باغچه و حیاط. چقدر این خانم حالش گرفته می‏شود. خود بنده توی تلویزیون بحث می‏کنم بعد زنگ می‏زند الو!… ببخشید آقای قرائتی این فیلم‏ات قابل پخش نیست. اَه!!! با اینکه حالا نیم ساعت ما بحث می‏کنیم. همین نیم ساعت را بگویند از سر بگیر… شما خودت نماز می‏خوانی، می‏گویند ببخشید این نمازت غلط بود.اِه! ولش کن بابا خدا قبول می‏کند. به یک کسی گفتیم بابا نمازت غلط است. گفت بابا اینقدر خدا تارک الصلوة دارد که الان فرشته‏ها سر همین نماز من دعوایشان است. او می‏گوید بده به من، او می‏گوید بده به من. یعنی گاهی وقتها یک لباس، یعنی نیم ساعت لباس شستن ما، فیلم ما خراب می‏شود…
 یک مرتبه روز قیامت می‏گویند آقا هیچی، آقا من کلی جبهه بودم. رفتی که گفتند فلانی شجاع است برای خدا نبوده.اِه!! آقا من پول خرج کردم، پول خرج کردی که بگویند فلانی… اخلاص توی آن نیست. آقا قرائت قرآن خواندم. خواندی که بگویند صدایش خوب است. اِه!! هر چه می‏گویی می‏گویند اینجا نیامده. آدم 80 سال بار صادر کند بعد طرف بگوید آقا اینها هیچکدام به مقصد نرسید خیلی… قرآن بخوانم از خودم نگویم‏ «قل» به مردم بگو «ان الخاسرین» خاسر آن نیست که سکه ارزان بشود، دلار پائین و بالا برود «قل ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم» خاسر آن است که نماز خواندی و قبول نشد، چون حضور قلب نداشتی. از نماز آن قسمت‏هایی قبول می‏شود که حواست جمع است. یک نفر گفت وای! من همه حواسم پرت است چه خاکی به سرم کنم. گفتم خوب لااقل یک نافله‏ای بخوان، نماز مستحبی بخوان. گفت آقا من حال نماز مستحبی هم ندارم. خوب لااقل با مهر کربلا نماز بخوان. سه چیز باعث می‏شود که نماز قبول بشود. حضور قلب، نافله، خاک کربلا. عبادتمان با شهادت گره خورده. عبادتمان با ولایت و باامامت گره خورده. رابطه با خدا، با رابطه با رهبر معصوم گره خورده. «لن یضلَّ، أضل» عملش محو می‏شود، عملش ثابت می‏ماند.
مؤمن، از غیر خدا هراسی ندارد
مؤمن «لا یخشون احداً» از هیچکس نمی‏ترسد. اما کافر «یخشون الناس» از مردم می‏ترسد ما اگر حضرت امام (رحمة الله علیه) را نمی‏دیدیم می‏گفتیم این معنا ندارد، یعنی مصداق ندارد. خوب شد امام خمینی (رحمة الله علیه) را دیدیم. امام خمینی (رحمة الله علیه) فرمود والله تا حالا از کسی نترسیده‏ام آخر این قرآن است می‏گوید «لا یخشون احداً» از احدی نترسید ما می‏گوئیم مگر می‏شود آدم از احدی نترسد؟ بالاخره آدم می‏ترسد یک چاقوکش بود توی تهران، از آن چاقوکش‏های قدیمی. می‏گفت همه لاتهای تهران از من می‏ترسند بعد می‏گفت من از زنم می‏ترسم، بعد می‏گفت زنم از سوسک می‏ترسد، بالاخره مگر می‏شود آدم از کسی نترسد ولی «لا یخشون احداً» از احدی نمی‏ترسد، مؤمن از احدی نمی‏ترسد. آقا رادیو بی بی سی، توی روزنامه برایت نوشتند، بنویسند، من به وظیفه‏ام عمل کرده‏ام. یک کسی آمد خدمت امام (رحمة الله علیه) گفت، نقل شد دکتر بهشتی گفته یکی از بستگانش گفت، گفت دکتر بهشتی خدمت امام (رحمة الله علیه) رسید و گفت طرفدارهای بنی‏صدر می‏گویند مرگ بر بهشتی، من چه کنم؟ امام (رحمة الله علیه) فرمود چه صدایی می‏آید؟ دکتر بهشتی گفت دیدم که مردم پشت دیوار می‏گویند که (روح منی خمینی بت شکنی خمینی) امام (رحمة الله علیه) فرمود مردم کره زمین پشت این دیوار به من دعا کنند، یا مردم کره زمین پشت این دیوار به من نفرین کنند در من اثری ندارد من به وظیفه‏ام عمل می‏کنم. «لا یخشون احداً» هواپیما سقوط کند یا بروم جمهوری اسلامی تشکیل بدهم چه احساسی داری؟ هیچی!
زیر سم اسب امام حسین (علیه السلام) می‏گوید «رِضاً برضاک» راضی‏ام. روی دوش پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هم می‏گوید «رِضاً برضاک» دوش پیغمبر (صلی الله علیه و آله) راضی است زیر سم اسب هم راضی است. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هم سوار الاغ می‏شود، هم سوار براق می‏شود. با براق می‏رود معراج، با الاغ توی کوچه‏های مکه، الاغ و براق برای او یکی است. ما اگر به مدیر کل بگویند از این اتاق برو آن اتاق اُه!! گاهی یک ساختمان را اُه!! حتی نهادهای انقلابی ما بعضی از نهادهای انقلابی بمناسبت جنگ یک جایی را گرفته‏اند، یک مدرسه‏ای را گرفته‏اند….. دیگر پس نمی‏دهد، بابا جنگ تمام شد، پس بده، صاحبش می‏خواهد، پس نمی‏دهد. یعنی غصب قطعی. ما گاهی وقتها خوب‏هایمان گناه می‏کنند من دیده‏ام توی مجالس افرادی می‏آیند، آدمهای خیلی محترم همینطور نگاه می‏کند به مجلس تا یک کسی بلند شود، تو چرا اینجا زل می‏زنی، تو نگاه می‏کنی، یعنی پاشو من بنشینم. وقتی این دید نگاهش می‏کنی بلند شد، نشستی جایش دزدی است.
اگر یک بچه دو ساله‏ای را بلند کردند، رئیس جمهور جایش نماز بخواند، نماز رئیس جمهور هم باطل است. مگر می‏شود کسی را از سر جایش بلند کرد، حالا یا با زور یا با رودربایستی (ما گاهی وقتها به یک جایی که نشسته‏ایم، می‏چسبیم. به یک میز می‏چسبیم، به یک پست می‏چسبیم. من اگر پیش نماز یک مسجدی هستم احساس کنم بروم، می‏روند یک آقای دیگری را می‏آورند. یک صف به نماز جماعت اضافه می‏شود باید استعفا بدهم. ممکن است بالاخره خسته شده‏ام یا خسته شده‏ام، یا پیر شده‏ام، یا مریض شده‏ام، یا اعصابم نمی‏کشد، یا این آقا تازه‏نفس‏تر است. از قرآن یاد بگیریم. قرآن می‏گوید به موسی‏(علیه السلام) گفتیم برو پهلوی فرعون. گفت….. هارون بیاید با من، او خوش بیان‏تر است. موسی (علیه السلام) پیغمبر اولوالعزم است. اما در عین حال که می‏خواهد گفتگو کند با فرعون هارون را با خودش بُرد «هو افصح منی» او فصیح‏تر است، یعنی او بیانش فصیح‏تر است، یعنی او خوش‏کلامتر است، یعنی پیغمبر اولولعزم هم گاهی از یک پیغمبر عادی کمک می‏گیرد. ممکن است که مثلاً فرض کنید که نماز را این آقا بخواند ولو مُلاتر اما سخنرانی را من بکنم ولو سوادم کم است، ولی اگر من 8 تا جمع می‏کنم او 6 تا به من بدهد جمع کنم. مقام معظم رهبری فرمود هر کس لایق است خودش را کاندیدا کند بعد اگر دیدی یک اصلحی پیش آمد چی؟
خاطره ای از مرحوم شیخ انصاری
شیخ انصاری یک خانه‏ای داشت ما زمانی که امام (رحمةالله علیه) ترکیه بود من طلبه نجف بودم. خانه شیخ انصاری رسائل می‏خواندم. پهلوی آیة الله رضوانی که شواری نگهبان است. یک روز به او گفتم شیخی (یعنی من) پهلوی شیخی (یعنی شما) در خانه شیخ کتاب شیخ را می‏خواند. یعنی مکاسب را. ایشان یک اتاق داشت، شیخ انصاری اتاق مهمانخانه‏اش که من وقتی می‏خواستم نماز بخوانم سرم به سقف می‏خورد. یک اتاق سایه داشت، یک اتاق هم آن طرف خانه آفتاب. یک کسی آمد خانه شیخ مهمانی. گفت من برای خدا آمده‏ام دیدنت. هیچ قصدی ندارم، فقط قصدم خداست. گفت اگر برای خدا آمده‏ای دیدن من، برای خدا پاشو برو!! گفت چرا آقا؟ گفت برای اینکه وقتی شما برای مهمان وارد شدید این اتاق سایه است، آن اتاق آفتاب، زنم مریض است، فوری گفتم مهمان دارم یا الله پا شو برو آن اتاق. الان خانواده من آن زمان پنکه و کولر که نبود، الان هم خانواده من توی اتاق آفتاب رو است، دارد آفتاب می‏خورد آن هم هوای داغ نجف. شما اگر برای خدا آمده‏ای برای خدا هم پاشو برو. گفت چشم آقا می‏روم. گاهی وقتها باید گفت پا شو. خوب پا شو. قرآن یک آیه دارد می‏گوید اگر در خانه را زدی. گفتند ایشان خواب است نیستش اَه اَه!! نگو راحت برگرد. شما می‏آیی در خانه فلانی، در را به رویت باز نمی‏کنند، فحش نده. قرآن بخوانم «و اذا قیل لکم» اگر گفته شد به شما «ارجعوا» برگردید. گوشی را برنداشتند، گوشی را برنداشتند شماره تلفن را به تو ندادند حق دارد می‏گوید آقا شماره تلفن‏ات چند است. توقع دارد من تلفن را به او بدهم، بله اگر 2 تا 10 تا آدم رفیق داشته باشد، طوری نیست. مگر می‏شود آدم شماره‏اش را به 2 میلیون، 5 میلیون آدم بدهد؟ آقا این چقدر بداخلاق بود، شماره‏اش را به ما نداد، قرآن به من اجازه داده که در را به روی شما باز نکنم، به شما هم اجازه داده که در به روی من باز نکنید. به شما اجازه داده متن وحی است. «و اذا قیل لکم» اگر گفته شد برای شما «ارجعوا» مراجعت کنید، برگردید، ایشان آمادگی پذیرایی ندارد «فارجعوا» برگردید و نِق نزنید، بله اگر دعوت کرد حسابش جداست. اگر میهمانی را دعوت کرد، بعد پذیرایی نکرد شما آنجا حق غیبت هم دارید، از جاهایی که گفته‏اند غیبت جایز است، یکی این است که کسی را میهمان دعوت کنی و درست پذیرایی نکنی. البته درست طبیعی نه، آن درستی که آن توقع دارد.
مؤمن، تنها با خدا معامله می کند
مؤمن از هیچ کس نمی‏ترسد. رادیوها بگویند خوب است. بگویند بد است. پشت دیوار دعا کنند. نفرین کنند او با خدا معامله کرده. قرآن بخوانم «قل هو الله» بگو خدا «ثم ذرهم» باقی را بریز دور. آقا تحلیل‏های… بابا من کار به تحلیل‏ها ندارم. وظیفه شرعی من این است هر کس، هر چه می‏خواهد بگوید، بگوید. قرآن بخوانم، قرآن می‏گوید تو راه من را برو، من از تو دفاع می‏کنم، بگذار هر چه می‏خواهند بگویند، بگویند. یک وقت زمان جنگ 43 تا رادیو از صدام تجلیل می‏کرد، چقدر آنهایی که تعریف صدام را کردند، شرمنده شدند «احثوا التراب فی وجوه المداحین» حدیث داریم خاک بریزید توی صورت کسانی که تملق می‏گویند، تملق نگوئید، بگوئید آقا ایشان آدم خوبی است، ایشان لایق است. ایشان اگر برود مجلس دو تا را چهار تا می‏کند، چهار تا را شش تا می‏کند، شش تا را دوازده تا. نه آقا هیچ کس کاری نمی‏تواند بکند، ممکن است بتواند کاری بکند و ممکن است نتواند کاری بکند، هیچ قولی هم ندهید (قول ندهید که من این کار را می‏کنم. یکی از مشکلات اول انقلاب این بود. اول انقلاب دهه فجر هیئت‏ها را می‏فرستادند خارج. یکی از هیئت‏ها هم بنده بودم، چند تا کشور رفتیم، هر جا رفتیم، می‏گفتیم انشاء الله جمهوری اسلامی برای شما چه می‏کند، چه می‏کند، چه می‏کند، آمدیم و هیچ کاری هم نکردیم. آنها گفتند آقا یا کار بکنید، یا دیگر نیائید. حدیث داریم اگر به بچه قول دادی، عمل کن، اگر به بچه گفتی برایت بیسکویت می‏خرم، اگر گفتی باید… اگر شک داری که می‏توانی بخری یا نمی‏توانی بخری، حتی به بچه هم قول نده، چی چی قول می‏دهی؟ جوری کارها مشکل است که هیچ کس به کسی قول ندهد و مردم هم… به شما بگویم مردم عزیز هر وکیلی در انتخاباتش گفت من قول می‏دهم چنین کنم، شما بخاطر خوبی خودش به او رأی بده. اما روی حرفش حساب نکن. چون شاید می‏خواهد انجام بدهد. ولی همه کارها در اختیار ایشان نیست.
 قرآن می‏گوید که: «لا تقولن لشی‏ءٍ انی فاعل ذلک غدا» هیچ کس نگوید من فردا چه می‏کنم، ممکن است نتواند امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «و الله لا قتلن معاویه» به خدا معاویه را می‏کشم، بعد یواش گفت انشاء الله. آمد گفت یا علی! انشاء الله را یواش گفتی. گفت شاید نتوانستم. گفت خوب بلند بگو انشاءالله. گفت خوب حالا اگر بلند بگویم انشاءالله، مردم می‏گویند ای بابا! خود رهبر هم شک دارد من بعنوان رهبر باید سفت حرف بزنم، اما از آن طرف چه می‏دانم خدا چه می‏خواهد. شاید که خدا نخواست من معاوبه را بکشم نه قول بدهیم، نه آقایان روی قول‏ها حساب کنند. بله ممکن است آدمی است که حسن نیت دارد واقعاً هم می‏خواهد کاری بکند ولی نمی‏تواند انجام بدهد.
نزول فرشتگان الهی بر بندگان مؤمن
حرفهایمان را جمع کنیم، به خوبها شیطان نازل می‏شود… فرشته نازل می‏شود. «قالو ربنا الله ثم استقاموا» اگر گفتی خدا و پای کار ایستادی «تتنزل علیهم الملائکة» فرشته می‏آید به شما الهام می‏کند «و اوحی الیام موسی‏» گاهی به شما الهام می‏شود یک چیزی افرادی هستند به آنها الهام می‏شود. آیة الله اشتهاردی از علمای بزرگ قم است. الان هم مدرسه فیضیه که نماز می‏خواند همه علما به او اقتدا می‏کنند و طلاب. ایشان پارسال مکه بود، می‏گفت من هر شب می‏خوابیدم، یک شب می‏رفتم بخوابم، گفتم تو چرا هر شب اینجا می‏خوابی، پاشو برو یک جای دیگر بخواب. می‏گفت هر چه خواستم بخوابم دیدم که.. به من الهام شد که چرا اینجا می‏خوابی، پا شدم رفتم دو سه متر عقب‏تر خوابیدم تا رختخوابم را گذاشتم بخوابم، یک مرتبه لوستر افتاد پائین، یک لوستر بود که کله قندی هم داشت که من وقتی قصه را شنیدم، رفتم لوستر را بلند کنم دیدم نمی‏شود بلند کرد که اگر این… بنده خدا 80 سالش است. این اگر توی کله این می‏افتاد، اصلاً آرد می‏شد نه اینکه شکافته می‏شد، اصلاً چیز می‏شد… پودر می‏شد. می‏گفت قشنگ همینطور زیر کله قند! خوابیده بود گاهی وقتها وقتی بناست خدا حفظ کند الهام می‏شود. اگر مؤمن باشی دم خطر الهام می‏شود، این را بگو… وقتی امام (رحمة الله علیه) می‏خواست، آن سالی که 400 تا شهید دادیم توی مکه پیام بدهد برای حاجی‏ها نوشت «و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله ثم یدرکه الموت» هر کس برای خدا بیرون برود و آنجا از دنیا برود، گفتند آقا این چه ربطی به مکه دارد از وزارت خارجه گفتند آقا این آیه تناسب ندارد. آیه مرگ و مسیر توی آن هست. گفت شما همینطور که هست که بنویسید، وقتی شاه گفتند حکومت نظامی، امام (رحمة الله علیه) فرمود همه بریزید توی خیابان. گفتند آقا ممکن است… حتی نقل شد که آیة الله طالقانی تلفن کرد به امام (رحمة الله علیه) که آقا… فرمود هر چه من می‏گویم گوش بدهید. گاهی وقتها یک چیزی به یک کسی الهام می‏شود. آدم مؤمن فرشته به او الهام می‏کند.
نزول شیطان بر افراد گناهکار
از آن طرف، آدم گناهکار داریم که «تتنزل الشیاطین» یعنی شیطان به او الهام می‏کند دو تا وحی توی قرآن دارین «اوحی الیام موسی‏» یک بار وحی به مادر موسی (علیه السلام) می‏شود. یکی «و ان الشیاطین لیوحون الی أولیائهم» شیطانها وحی می‏کنند به طرفدارهایشان، یعنی الهامهای شما گاهی الهام الهی است، گاهی الهام شیطانی است. حالا از کجا بفهمیم یک بار نشسته‏ایم چیزی به ذهن‏مان رسید. اگر یک چیزی به ذهن ما زد، نمی‏دانم اینکه خدا توی ذهن ما آورده، اینکه به دلم برات شده. این خدایی است یا شیطانی. علامه طباطبایی در تفسیرش می‏گوید که اگر آنکه به دل تو الهام شد بعد از الهام باز شدی، معلوم می‏شود الهی است، اگر قفل شدی… مثلاً یک کسی می‏آید می‏گوید حاج آقا این پولها را به ما بده. شما می‏گویی به او بدهیم، ممکن است فردا نداشته باشیم، آخر الان بدهیم فردا خودمان چه کنیم، پیری داری، کوری داری. آدمی که یک هشت دختر و پسر بزرگ دارد نمی‏خواهد در راه خدا کمک کند، بچه‏های خودت را داماد کن، نمی‏خواهد بروی…. جهازیه دختر خودت را بخر. اگر وقتی می‏خواستی کاری بکنی هی القاء شد که این کار را نکن نیست، نخواهی داشت، پیری، کوری، بدبختی، اگر هی قفل‏ات کرد، یأس و فشار روی تو آورد معلوم می‏شود الهام، الهام.اما اگر گفتی بابا خدا بزرگ است تو چه می‏دانی فردا چه می‏شود، تو فعلاً برای رضای خدا مشکل این را حل کن، فردا هم بگو خدایا تو هم مشکل من را حل کن با خدا معامله کن. خدا بزرگ است، اگر نتیجه‏اش این بود که خدا بزرگ است، برو جلو، خدایی است. اگر نتیجه‏اش این شد که پیری است، کوری است نده قفل‏ات کرد… نتیجه الهامها، الهامی که باز می‏کند، الهامی که قفل می‏کند.
ارتداد یعنی توطئه علیه دین
 یک عده ریزش داریم، یک عده رویش داریم «من ترید منکم عن دینه» یک عده از دین مرتد می‏شوند. البته این مسئله ارتدادها را یک وقت گفته‏ام، نمی‏دانم چند سال پیش گفته‏ام، گاهی می‏گویند اگر اسلام دین آزادی است چرا می‏گویند کسی که مرتد شد او را بکشید؟ آقا معنای آزادی… ما معنای آزادی را نمی‏دانیم یعنی چه. معنای آزادی می‏دانیه چیه؟ آزادی یعنی آزادی که اسلام بیاوری یا نیاوری. اما وقتی مسلمان شدی… الان مجلس ما آزاد است می‏توانید بیائید می‏توانید نیائید. من هم قبل از سخنرانی گفتم هر کس می‏خواهد برود هر کس می‏خواهد بماند. اما وقتی نشستی و من گفتم «بسم الله الرحمن الرحیم» وسط سخنرانی من بلند می‏شوی و می‏روی این توهین به من است، شما می‏توانی نیایی سربازی، اما وقتی آمدی و لباس ارتشی را پوشیدی بعد از پادگان فرار کنی… شما می‏توانی جبهه نیایی، اما اگر آمدی فرار از جبهه از گناهان کبیره است. شما می‏توانی عمامه نگذاری، اما اگر عمامه گذاشتی، بعد عمامه‏ات را برداشتی توهین به لباس است، اینها شکستن است. ببینید یک قصه بگویم عده‏ای از دانشمندان یهودی گفتند یک تهاجم فرهنگی کنیم به اسلام، گفتند چه کنیم، این آیه مال تهاجم فرهنگی است. گفتند یک عده از دانه درشت‏های یهود، دانشمندهایشان، صبح مثلاً ساعت 8 می‏رویم پهلوی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می‏گوئیم ما مسلمان شدیم، دم غروب برمی‏گردیم این دو تا خاصیت دارد. یکی اینکه دیگر هیچ یهودی هوس مسلمان شدن ندارد، چون می‏گوید دانشمندان ما هم که صبح رفتند، غروب برگشتند، پیداست اسلام چیز حسابی ندارد. یکی هم مسلمانهایی که دور پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هستند توی دلشان خالی می‏شود، می‏گونید معلوم می‏شود دین ما، دین ضعیفی است. علمای یهود را نتوانست جمع کند، پس یکی مسلمانها دل‏شان خالی می‏شد که چرا دانشمندان جذب نشدند، یکی یهودیها هوس مسلمان شدن نمی‏کنند…. تا این تصمیم را گرفتند و گفتند تهاجم خوبی است، خیلی تهاجم خوبی است. فوری آیه نازل شد پیغمبر! به مسلمانها بگو حواستان جمع باشد، امروز یک عده خواهند آمد به آمدنشان شاد نشوید، غروب هم خواهند رفت، از رفتنشان ناراحت نشوید. کلک است اسلامشان اسلام تصنعی است، توطئه است، آیه این است «آمنوا به وجه النهار» ایمان بیاورید طرف صبح «و کفروا آخره» آخر روز کافر می‏شوید. صبح ایمان بیاورید، غروب کافر بشوید. گاهی وقتها اینکه می‏آید مسلمان می‏شود بعد مرتد می‏شود، توطئه است. به توطئه نمی‏توانی بگویی آزادی. خوب اگر این آزادی است ممکن است یک کسی مسلمان بشود، بعد کافر بشود این آزاد است، اما به عقاید مردم ضربه می‏زند، تضعیف عقائد. این روزنامه آزاد است، این مقاله‏اش تضعیف عقائد است ما حق نداریم به اسم اینکه این روزنامه آزاد است یک مقاله‏ای بنویسد که عقائد تضعیف بشود. بنده که سخنرانی می‏کنم قبلاً می‏توانی تشریف نیاوری. اما وسط سخنرانی بلند می‏شوی، می‏روی تو آزادی بلند شوی و بروی. خوب من هم مسلمانم، تو با بلند شدنت من را تضعیف می‏کنی. «من یرتد فسوف یأتی» می‏گویند وقت تمام شد. ما باید دقت کنیم معنای تعریف معنای واژه‏ها را اگر درست نفهمیم خیلی خطرناک است. واقعاً انقلابی یعنی چه. واقعاً تقوا یعنی چه؟ علم یعنی چه؟ حتی در حوزه و دانشگاه ما ممکن است… یک حدیث داریم یکی از مراجع به من گفت برو این حدیث را پیدا کن. رفتم پیدا کردم که امام می‏فرماید که «من اراد العلم» هر که علم واقعی می‏خواهد «فلیثوّر القرآن» ثورة با ث سه نقطه، علم واقعی می‏خواهید در قرآن تدبر کنید که هر حرف و نقطه‏اش یک نکته توی آن هست. ما گاهی وقتها مثلاً می‏بینیم قرآن را کنار گذاشته‏ایم، توی حوزه ما کمرنگ است، توی دانشگاه ما نیست یا بسیار کمرنگ است، بعد همه علمی می‏خوانیم، علم چیه؟ تقوا چیه؟ زهد چیه؟ شجاعت چیه؟ قهرمان چیه؟ قهرمان این است که وزنه بلند کند یا قهرمان… امام فرمود قهرمان واقعی این است که وقتی عصبانی شد خودش را نگه دارد. سَخی این است که بریز و بپاش کند برای همه کادو ببرد، سوغاتی ببرد، چشم روشنی خانه نویی، ولی خمس نمی‏دهد. امام کاظم (علیه السلام) فرمود: سخی این است که خمس و زکاتش را می‏دهد، ولو اینکه برای هیچ کس چشم‏روشنی نبرد، اما اگر برای همه فامیل چشم‏روشنی برد. اما خمس نمی‏دهی، سخی نیستی معنای سخاوت، معنای شجاعت این معناها را باید درست…
خدایا تو را به حق محمّد و آل محمّد (صلی الله علیه و آله) به ما توفیق فهم حق، فهم راه حق، رفتن در راه حق، دعوت به راه حق قربة الی الله مرحمت بفرما
«والسلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2847

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.