مقایسه مؤمن و فاسق -1

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

 رمضان 82 بحث را مستقیم داشتیم بمناسبت «اهدنا الصراط المستقیم» بحثی که نه افراط نه تفریط، اعتدال اصلاً اقتصاد هم که می‏گویند اقتصاد چون اقتصاد از قصد است قصد هم یعنی میانه‏روی یعنی داشتن برنامه حالا این اقتصادی که در بحث مادیات است در تفریح در عبادت در علاقه در تحصیل روابط با خودش با بستگان این یک چیز میانه‏رو بودن و اینکه انسان نه تند باشد نه کند باشد میزان باشد این، کل ماه رمضان اینطور شد ولی بعد از ماه رمضان هم بحث تمام نشد در این جلسه می‏خواهیم یک مقایسه‏هایی توی قرآن است خدمتتان بگویم اصولاً در تعلیم و تربیت خواهران و برادران آموزش و پرورشی و برادران و خواهرانی که طلبه هستند اصولاً مربی‏ها هر کسی مربی است پدرها، مادرها خودشان هم می‏خواهند بچه تربیت کنند یکی از راههای تربیت مقایسه است که آدم بگوید آن را ببین این را هم ببین. مثلاً آدم می‏خواهد بگوید چرا آب تهران را که به این خوبی است شما با آن ماشین می‏شوری اگر آدم مقایسه کند بگوید در کشورهای غربی که صبح تا شام باران می‏آید یعنی بارندگی‏اش خیلی بیشتر است یا در کشورهای شرقی چه مسکواش چه لندن‏اش با همه اینها آب آشامیدنی که تهران هست آنجا نیست این آب حیف است یعنی آدم وقتی مقایسه می‏کند در قانون مثلاً می‏خواهیم بگوئیم این قانون اینطور است مقایسه کنیم بین این قانون و آن قانون ما طلبه ما یک اصطلاحی داریم ما طلبه‏ها که می‏گویند «تعرف الاشیاء باضدادها» یعنی یک آدمی که قدش میانه است توی خیابان راه برود اشکال ندارد اما اگر پهلوی یک آدم خیلی قد بلند باشد آن وقت این کوتاهی‏اش معلوم می‏شود این مقایسه خیلی چیز خوبی است.
می‏گویند یکی از مراجع تقلید نجف در قبل از سحرها که می‏خواست برود حرم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پسرهایش را صدا می‏زد نماز شب بخوانند که ایشان هم با خودش می‏برد حرم. خوب پسر 18 ساله بود 19 ساله و 20 ساله بود کمتر و بیشتر و کم کم داماد شد از پهلوی عروس حال نداشت بلند شود و نماز شب بخوانند. پدر می‏آمد شروع می‏کرد در راه می‏زد که برویم حرم این پسر می‏گفت من همینطور که توی رختخواب هستم همینطور می‏گویم الهی العفو، العفو. آخر نماز شب داریم العفو، العفو. بگو آقا ایشان اینجا نماز شب می‏خواند تا در را می‏زد ایشان همینطور دو سه تا العفو گفت. حاج آقا شما بفرمائید حرم آقازاده اینجا نماز شبش را می‏خواند. چند روز آقا را همینطور فرستادند حرم این عروس و داماد با هم دعوایشان شد. گفت امشب می‏گویم به آقایت، به آقایت می‏گویم دروغ گفتی. گفت حاج آقا ایشان حال ندارد بلند شود، این می‏گوید بگو اینجا نماز شب می‏خواند. خلاصه این پسر شما خلاف می‏گوید. یک شب آمد صدایش کرد و گفت باید با خودم بیایی. گفت آقا من اینجا می‏خوانم، گفت نه باید بیایی برویم بردش و یک فقیری توی راه نشانش داد، گفت ببین این فقیره، برای دو فلس پول هر شب سحرخیزی می‏کند آن وقت تو برای دریافت نعمت‏های الهی نمی‏خواهی سحرخیزی کنی.
 یکی از علمای بزرگ ظاهراً آیت الله شعرانی بود شاگردهایش گفتند ما امروز گفتیم که تهران خیلی برف آمده نیامدیم حالا احتیاطاً رفتیم دیدیم استاد آمده گفتیم آقا نیم متر برف با کم و زیادش آمد، چطور آمده‏ای؟ گفت مگر وقتی نیم متر برف می‏آید بازار تهران تعطیل می‏شود، مگر نانواها و قصاب‌ها تعطیلند، چرا باید ما آخوندها تعطیل کنیم. ببینید گاهی وقتها آدم وقتی مقایسه می‏کند… یک کسی آمد پهلوی من گفت نمی‏توانم بروم مکه واجب‏الحج هستم، نمی‏توانم بروم مکه. گفتم چرا؟ گفت آقا گرفتارم اینقدر گرفتار هستم که ده روز هم نمی‏توانم کارم را تعطیل کنم. گفتم حالا اگر خدای ناکرده زبانم لال بچه‏ات از دنیا رفت باز هم…. گفت نه دیگر بچه‏ام بمیرد دو سه روز باید ببنیدم بمناسبت فوت ناگهانی… گفتم تا می‏روی مغازه را باز کنی زبانم لال خانمت از دنیا رفت. گفتیم تا می‏روی باز کنی زبانم لال مادرت از دنیا رفت تا می‏روی باز کنی برادرت از دنیا رفت. گفت اگر این رقمی باشد می‏توانم 20 روز ببندم. گفتم پس می‏توانی 20 روز ببندی. یک زن آمد نمازش را بخواند پهلوی یک آقایی گفت، آقا ببینید من زبانم نمی‏گردد، همینطور که هست می‏خوانم، خدا هم قبول می‏کند خدا که می‏فهمد من چه می‏گویم، قبول است گفتم که به این خانم بگو اگر نمازت را درست بخوانی امسال مجانی تو را می‏برم مکه. گفت اِه!! آقا تا فردا درست می‏کنم. گفتم ببین بادی درست کنی بدجنسی می‏کنی. گاهی وقتها انسان باید طرف را بزند به یک رگی که طرف… دو نفر یقه همدیگر را گرفتند او گفت تو نوکر من هستی، دیگری گفت تو برده من هستی. مثل عبایی که او می‏گوید مال من است، دیگری می‏گوید مال من است شاخ به شاخ شدند، قصه را کشیدند پهلوی حضرت امیر (علیه السلام) قضاوت کند هر چه حضرت علی (علیه السلام) خواست اینها خودشان راست بگویند دید، نه هیچکدام زیر بار نمی‏روند. گفت خیلی خوب دیوار را سوراخ کنید دو تا سوراخ که کله توی آن برود مثل لوله بخاری. دو جای دیوار را مثلاً با فاصله چند متر سوراخ کردند. گفت شما کله هایتان را بکنید توی این سوراخ، دو نفر کله‏شان را کردند توی سوراخ. به قنبر گفت بزن گردن برده را تا گفت بزن گردن برده را، آنکه برده بود کله را کشید بیرون، گفت خوب تو برده‏ای، یعنی باید یک شرائطی پیش آورد که طرف اقرار کند یکی از راهها مقایسه است اگر به شما بگویند چقدر می‏دوی، می‏گویی 2 کیلومتر. اما یک گرگ دنبال‏مان کند 30 کیلومتر می‏دویم، پیداست بیش از اینکه دانشجوهای ما لیسانس می‏گیرند بیش از لیسانس هستند، یعنی علاوه بر لیسانس هفته‏ای یک کتاب را می‏توانند مطالعه کنند. تلویزیون ما، بازار ما، اداره ما، آموزش و پرورش ما، بانک ما، مزرعه ما، همه بیش از اینکه هستیم می‏توانیم بهتر باشیم حالا یک مقایسه‏ای بکنیم.) قرآن آیه مقایسه زیاد دارد. امروز در این جلسه می‏خواهم در تفسیر «اهدناالصراط المستقیم» مقایسه تابلو است تابلو هم چیز مشخصی است. آدم نگاه می‏کند خودش می‏فهمد.(صلواتی بفرستید)
 اظهار نارضایتی امام علی (ع) از یاران بی‏وفا
 گاهی امیرالمؤمنین (علیه السلام) ناراحت می‏شد از یاران خودش می‏گفت، مقایسه می‏کرد یاران خودش را با یاران معاویه می‏گفت: شما چرا… یاران معاویه را ببین یاران معاویه در باطن‏شان سفت هستند، شما در باطن‏تان شُل است. یک بار دیگر خیلی سوخت زد توی گوش خودش حضرت امیر (علیه السلام) زد توی گوش خودش و گفت چه کنم از دست شما، چقدر شُل هستید چقدر بی عار هستید، زجر می‏کشید از دست یارانش البته یار خوب هم داشت ولی بدنه یارهایش شُل بودند. یک بار گفت می‏خواهم 10 تا از شماها را بدهم یکی از ارتش معاویه بگیرم. این مقایسه چیز خوبی است. مقایسه کنیم کشور خودمان را با باقی کشورها، استعداد ایرانی با استعدادهای دیگران، رهبر ایران با رهبرهای دیگر، رئیس جمهور ایران با رئیس جمهورهای دیگر. امت ایران با امت‏های دیگر، خاک ایران با خاکهای دیگر، معادن ایران با معادن‏های دیگر. یعنی ما در بعضی چیزها أعلا هستیم در بعضی چیزها خوب هستیم. در بعضی چیزها عالی هستیم. از متوسط به پائین هیچی نیستیم. آنجایی که از متوسط به پائین هستیم مربوط به خودمان است، یعنی مثلاً اگر هنوز مشکل بیسوادی حل نشده، اگر مشکل فقر هنوز حل نشده، مشکلات خودمان است. امکانات هست، قرآن یک آیه دارد خدا رحمت کند آیة الله شهید صدر یک کتاب خوبی دارد بنام (اقتصاد ما) که ما درسش را خواندیم، می‏گوید: «سخر لکم، سخر لکم، سخر لکم، سخر لکم» یک آیه هست همه‏اش می‏گوید: «سخرلکم» همانکه ابر و باد و مه و خورشید آخرش می‏گوید: «ان الانسان لظلومٌ کفار» یعنی گیر توی خودت است، یعنی کتاب هست، آزمایشگاه هست، استاد هم هست، تو بی‏عاری که خوب درس نخواندی. قرآن یک آیه دارد، هی می‏گوید همه چیزی هست تو خوب استفاده نکردی.
 مقایسه مؤمن و کافر در آیات قرآن‏
 حالا مقایسه «بسم الله الرّحمن الرّحیم» «أفمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا» آیا مؤمن و فاسق یک جور است. آیه دوم «هل یستوی الّذین یعلمون و الّذین لا یعلمون» آیا باسواد و بی‏سواد یک جور است. آیه سوّم «أم حسب الّذین اجترحوا السّیئات و الّذین أن نجعلهم کالّذین آمنوا» کسانی که سیئه انجام می‏دهند بدی، شما فکر می‏کنید «نجعلهم کالذین آمنو» مثل مؤمنین یک جور هستند. با تقوا و بی تقوا یک جور است. عده‏ای «زادتهم ایمانا» عده‏ای می‏فرماید که «و ازدادوا کفروا» «أفمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا» مؤمن و فاسق یک جور است. اصلاً مؤمن و ریاکار یک جور است. مخلص با خدا معامله می‏کند او با خلق خدا، خدا به بهشت می‏خرد خلق خدا یک سوت می‏زنند یا کف می‏زنند یا صلوات می‏فرستند. خدا باقی است، خلق فانی است. تو یک کاری می‏خواستی بکنی به باقی نفروختی به فانی نفروختی به بهشت نفروختی، به کفت و سوت و صلوات فروختی. سر نماز، اصلاً تو برای اینکه با خدا حرف نزدی نماز نخواندی با خلق خدا حرف زدی که از ترس پشه می‏رود توی پشه بند. توی این همه شب یلدا فقط هندوانه خوردی، تخمه شکاندی، طولانی‏ترین شب یک ساعت مطالعه نکردی؟ شب‏های زمستان 14،16 ساعت، 5 دقیقه نماز شب نخواندی، سال آمد و رفت هفته‏ای یک ساعت مطالعه نکردی؟ ایشان از زمین‏اش سه بار استفاده می‏کنی؟ این کشوری که خودش کاغذ به دنیا می‏فروشد، کاغذهای آموزش و پرورش را 9 بار استفاده می‏کند یعنی کتابی که امسال بچه می‏خواند سال دیگر بچّه دیگر. آن وقت شما کاغذ از خارج می‏خرید و کتابهایتان یکبار مصرف است این مقایسه‏ها خیلی…. آن مقداری که گندم می‏خریم همان مقداری است که نان خراب را به گاوداریها می‏فروشیم این چهره‏های….
این مقداری که انرژی اینجا مصرف می‏شود یک جمعیت 200 میلیونی می‏توانند مصرف کنند، همینطور ساختمان ساخته‏ایم دور تا دورش شیشه هی حرارتها می‏رود بیرون مقایسه کنیم در عبادتمان، در مطالعه‏مان، در اقتصادمان، این مقایسه چیز خوبی است، قرآن می‏فرماید عده‏ای «زادتهم ایمانا» عده‏ای روز به روز ایمانشان زیاد می‏شود. عده‏ای می‏فرماید که: «وازدادوا کفرا» عده‏ای روز به روز کفرشان بیشتر می‏شود. زنگ دوچرخه‏ای را دزدیده بعداً دوچرخه را دزدیده، بعداً موتور دزدیده، بعداً ماشین دزدیده، حالا کشتی آهن توی دریا می‏دزد، بعد هم نفت را می‏دزد، یعنی هی روز به روز… دروغ‏های کوچکی می‏گفته، حالا دروغ‏های بزرگ می‏گوید، امضای خطرناک حالا… عده‏ای روز به روز هی بد می‏شوند. یک کسی به کسی گفت التماس دعا، یک دعایی به ما کن طرف هم یک خورده نگاهش کرد و گفت خدایا ایشان را مرگش بده. گفت اِه!! گفت من نگاهت کردم هر چه بیشتر عمر کنی گناهت بیشتر می‏شود، بهتر این است که زودتر بروی عده‏ای «و ازداوا کفرا» اول مثلاً به پدرش جسارت می‏کند حالا به مرجع تقلید هم جسارت می‏کند بعد به شهدا جسارت می‏کند، بعد به کربلا جسارت می‏کند. متأسفانه در جمهوری اسلامی روزنامه هایی بود که به امام حسین (علیه السلام) هم جسارت شد، خوشبختانه بستند، نوشته بود که این عاشورایی که پیدا شد بخاطر آن خشونت‏های حضرت علی (علیه السلام) بود. حضرت علی (علیه السلام) خشن بود مردم هم ریختند انتقام علی (علیه السلام) را از پسرش… عین حرف یزید، چون یزید در جلسه‏ای گفت که این قصه کربلا در مقابل آن جنگهایی بود که در صدر اسلام شد عین، حلقوم، حلقوم یزید. فکر، فکر یزید این مقایسه‏ها خیلی قشنگ است.
 ولایت خدا یا طاغوتها؟
 یک عده «اللّه ولی الله الّذین آمنوا» مؤمنین خدا ولی‏شان است. «والّذین کفروا اولیائهم الطاغوت» یک عده خدا ولی شان است، یک عده طاغوت ولی شان است. اولیاء جمع ولی است، یعنی اگر کسی یک خدا را قبول نکند، می‏رود زیر بار چند خدا. راسل خداپرست بود کافر شد، گفت می‏دانید چرا کافر شدم، چون معتقد بودم که همه چیز را خدا آفریده بعد فکر کردم گفتم خدا را کی آفریده، توی آن ماندم چون توی آن ماندم دست از خدا کشیدم. می‏گوئیم جناب راسل کجا رفتی؟ گفت مادی شدم. گفتم همه چیز اصلش از ذرات ماده است. می‏گوئیم خوب شما گفتید همه چیز را خدا آفریده، خدا را کی آفریده. دست کشیدی، حالا بگوئیم همه چیز را ماده آفریده، ماده از کجا بوده؟ می‏گوید این ماده از قدیم بوده. می‏گفتیم خوب اگر بناست بگوئیم این ماده از قدیم بوده، بگوئیم خدا از قدیم بوده، تو یک قدیم را نپذیرفتی، از زیر باران رفتی زیر ناودان، از چاله آمدی توی چاه افتادی. هر کس هر عقیده‏ای داشته باشد، باید معتقد باشد که او دیگر از جایی نیست، یعنی یک چیزی ذاتش را از خودش است کسی که به دو، نگفت تو جفت باش، به یک بگوید تو طاق باش. کسی به این نگفته تو این باش، این ذاتش از خودش است اگر خداپرست شد، باید بگوئیم خدا قدیم باشعور را قبول نکرد، رفت میلیادرها قدیم بی‏شعور را قبول کرد. این قله‏های ما چقدر می‏افتند توی دره «اللّه ولی» در رفتی می‏شود «اولیائهم الطّاغوت» من خیلی جای دنیا را گشته‏ام، شرق و غرب 30، 40 تا کشور را رفته‏ام گاهی به بعضی‏ها می‏رسم توی کشورها می‏گویم آمده‏ای اینجا چه کنی؟ حضرت عباسی آن صرفه جویی که در ژاپن می‏کنی توی ایران هم بکند به همان درآمد می‏رسد منتهی ایران می‏خواهد سوپردولوکس باشد پُز بدهد، آنجا 10 نفر یک اتاق کرایه می‏کنند ولی اینجا می‏گوید نه خانه دربست، من الان بروم پهلوی مادرم زندگی کنم بروم پهلوی پدرم زندگی کنم، همان اقتصاد و همان کم خوری و همان فکری که آنجا دارد، اینجا هم باشد، اینجا هم هست، منتهی اینجا می‏خواهد خان باشد، آنجا می‏رود گدا می‏شود. بعد می‏گوید ژاپن پولش بیشتر است نه خیر. آنجا گدا بودی، زندگی شمعک آنجا زندگی می‏کنی، اینجا می‏خواهی بریز و بپاش بکنی، بعد اینطور می‏شود.
 دل آرام در سایه ایمان به خدا
 آرامش «انزل السکینة فی قلوب المؤمنین» قرآن می‏گوید قلب مؤمن آرامش دارد. «… فی قلوب الذین کفروا الرّعب» قلب مومن آرامش دارد، قلب کافر رعب دارد. شما ساعات آخر عمر امام (رحمة الله علیه) را دیدید، ساعت گرفتار شدن صدام را هم دیدید، آرامشی که امام (رحمة الله علیه) دارد می‏گوید من با دلی آرام و روحی… با قلبی مطمئن و ضمیری شاد و دلی آرام. حالا حضرت عباسی برویم با صدام مصاحبه کنیم، صدام نمی‏گوید که من با قلبی آرام و روحی مطمئن… چقدر خوب شد ما شاه را دیدیم، چقدر خوب شد ما صدام را دیدیم. همه این کارهایی که شد، دعاهایتان مستجاب شده. مرگ بر شوروی تکه تکه شد. مرگ بر منافقین در به در شدند. مرگ بر صدام شد، یک مرگ بر آمریکا مانده که آن هم خواهد شد دعاهایمان مستجاب می‏شود.
 عاقبت نیک برای اهل تقوی‏
 قرآن بخوانم چرا از خودم حرف بزنم، قرآن می‏گوید: «و العاقبة للمتقین»، امام (رحمة الله علیه) را دیدید، صدام را هم دیدید. «والعاقیة للمتقین» یک آیه دیگر بخوانم «و العاقبة لاهل التقوی‏» حجر بن عدی طرفدار امیر المؤمنین (علیه السلام) بود او را گرفتند و گفتند باید بگویی من از علی (علیه السلام) بیزارم.
 پایداری حجربن عدی در ولایت امام علی‏
 حالا راجع به حجر بن عدی هم یک خاطره دارم، نمی‏دانم توی تلویزیون گفته‏ام یا نه، حالا اشکال ندارد یک چیزی دو بار گفته باشم؟ من با بچه‏ام سوریه بودیم می‏خواستم برویم بیرون دمشق سرِ قبر حُجر بن عدی. بچه‏ام گفت این حجربن عدی که می‏خواهیم برویم سر قبرش کیه؟ گفتم نمی‏دانم کیه فقط می‏دانم یکی از یاران امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و شهید شد. گفت همین، خوب باقی‏اش را بگو. گفتم باقی‏اش را دیگر بلد نیستم. رفتیم سر قبرش و فاتحه‏ای خواندیم. آنجا یک کمد کتاب بود، ما هم رفتیم پای کمد کتاب و دیدیم 10، 12 جلد کتاب است هر کتابی 600، 700 صفحه در عمرم هم این کتاب را ندیده بودم. اسم کتابش هم این است «و اعلموا انّی فاطمة» بدانید من فاطمه زهرا (علیها السلام) هستم. حالا علت اینکه اسم 10 جلد کتاب این است که حضرت زهرا (علیها السلام) بعد از رحلت پدرش آمد توی مسجد می‏خواست بگوید چرا حق علی (علیه السلام) اینطور شد اول گفت: «و اعلموا انّی فاطمة» بدانید من زهرا(علیها السلام) هستم بعد یک سخنرانی کرد آن وقت آن خطبه را 10،12 جلد شرح کرده‏اند. اسم کتابش هم «واعلموا أنی فاطمه (علیها السلام». این کتاب را ندیده بودم، دیدم عجب کتاب خوبی است، خوب شد ما این را دیدیم، همینطور الکی نمی‏دانم کدام جلدش را بیرون کشیدم، نمی‏دانم 4 بود، 8 بود، یک جلدش را همینطور بیرون آوردم، مثل استخاره که لای قرآن را باز می‏کنند، همینطور باز کردم چی چیه تا باز کردم یک سطری آمد راجع به حجربن عدی بود که من آمدم سر قبرش. چون بچه‏ام از من پرسید کیه؟ گفتم نمی‏دانم دیدم نوشته به حُجر گفتند باید از علی بن ابی طالب تبرّی پیدا کنی، فرمود: «اقطعوا رأسی» گردنم را ببرید «فواللّه لا اتبرّء من علی بن ابی طالب (علیه السلام» به خدا قسم دست از علی (علیه السلام) بر نمی‏دارم بعد وقتی خواستند او را بکشند. گفتند باید تو و پسرت را با هم بکشیم. گفت اول پسرم را بکشید. گفتند چرا؟ گفت نگرانم شما من را روبروی پسرم بکشید، پسرم جوان است، ظرفیتش کم باشد او بخاطر، تحت تأثیر قرار بگیرد، کلمه‏ای بگوید که حضرت علی (علیه السلام) راضی نباشد، من تحمّل می‏کنم، پسرش را جلویش کشتند، بعد گفت هر کاری می‏خواهید بکنید بکنید، من می‏خواستم ببینم پسرم با ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) جان داد. دست از علی (علیه السلام) برنداشت.
 این علی بن ابی طالب (علیه السلام) همچنین یارهایی هم داشته، البته تک و تایی بودند، کم بودند. بدنه یارانش دلخراش بودند. اما توی افرادش این رقمی هم داشته. حالا این را پهلوی اینهایی بگذارید که یک شانه تخم مرغ گیرش نمی‏آید به…. سر یک چیز جزئی… البته ما هم سهم داریم در اینکه مردم راضی باشند یا راضی نباشند. چون شما کارمند دولت هستید و خدمات ارائه می‏دهید، یک حدیث برای کارمندهای دولت بخوانم، هم شما و هم آنهایی که پای تلویزیون هستند امام کاظم (علیه السلام) فرمود هر کس مسلمانی به او مراجعه کرد و کار مسلمانی را راه انداخت، گویا کار رسول اللّه را راه انداخته، یعنی الان رسول اللّه بیاید توی بانک رسول اللّه بیاید توی بهداری، بیمارستان. اگر رسول خدا بیاید شما چه جوری با او برخورد می‏کنید؟ هر مسلمانی که مشکلی داشت و مشکل‏اش را حل کردید. انگار مشکل رسول اللّه را حل کرده‏اید.
 حدیث داریم اگر کسی مشکل مسلمانی را حل کند از طواف بهتر است. چون ایام حج خیلی‏ها دوست دارند بروند مکه، خدا قسمت شان کند، اما حدیث داریم کسی اگر طواف مستحبی بکند 6 هزار لغزشش را خدا می‏آمرزد و 6 هزار ثواب به او می‏دهد و 6 هزار غم را از او برطرف می‏کند چند تا 6 هزار داریم بعد امام فرمود کسی اگر مشکل مسلمانی را حل کند، بهتر است از طواف و طواف و طواف و طواف و طواف و طواف و طواف و طواف و طواف و طواف عنایت هم داشت. امام طواف، طواف دارد وگرنه می‏توانست بگوید 10 تا طواف می‏خواست یکی یکی بشمارد تا این توی ذهن ما بماند، یعنی عنایت قصه تربیتی دارد (بعضی‏ها تک تک می‏آورند، نظر تربیتی ندارند، نظر اقتصادی دارند مثل بعضی فیلم سازها شانه تخم دیده‏اند توی فیلم. شانه تخم مرغ را گرفته می‏خواهد بگذارد توی یخچال اگر بگذارند توی یخچال یک دقیقه کار دارد. این برای اینکه مثلاً بگوید من چند ساعت تولید داشته‏ام. تخم مرغها را دانه دانه می‏چیند. این برای این است که فردا وقتی می‏خواهد گزارش بدهد بگوید تولید من چند دقیقه. آنها شیطنت می‏کنند، لفتش می‏دهند،بعضی از گوینده‏ها لفتش می‏دهند می‏خواهند حرفی را بزند خوب بگو هی لفتش می‏دهد. یک تریاکی به یک تریاکی گفت مواد داری؟ گفت آره بیا، این خیابان 45 متری است 200 متر که رفتی دست راستت یک خیابان 24 متری است می‏روی تیر لامپ هفتم دست چپ یک کوچه هشت متری است به آخر کوچه نرسیده‏ای یک بن بست است وارد بن بست که شدی دست چپ درِ خانه چهارم را می‏زنی، سه طبقه است، می‏روی طبقه دوم، آنجا دست راستت یک اتاق است، یک قفسه کتاب توی آن هست، بالای قفسه یک قرآن است به آن قرآن قسم تریاک ندارم، یعنی خیلی وقتها کسی که می‏خواهد چیزی بگوید جان آدم در می‏آید.
 من که خیلی چیزها را گوش می‏دهم، دارم بال بال می‏زنم، یعنی می‏دانم آخر حرفش همین یک کلمه است ولی اینقدر لفتش می‏دهد، اینقدر لفتش می‏دهد، سفرنامه نوشته 3 بعد از ظهر وارد اتریش شدم به من چه 3 یا 2 یا 4، یک قهوه خوردم. حالا به من چه، حالا چای می‏خوردی قهوه، آب می‏خوردی، اصلاً نمی‏خوردی. من چه خاکی به سرم کنم. کل سفرنامه‏اش 300 صفحه است، حرف حسابی‏اش 15 صفحه است، شرح حال علما را می‏نویسند. ایشان در 18 کیلومتری نیشابور متولد شد، حالا در 20 کیلومتری بود یا خود نیشابور یا مشهد، سه خواهر داشت و دو برادر. من چکار به خواهر و برادرهایش دارم در خانه‏ای اینچنین…. آقا ولم کن به من بگو این چطور شد که به این درجه رسید. زنده باد قرآن، یک قصه دارد بنام سوره یوسف (علیه السلام) 11 صفحه است محسن قرائتی که طلبه کم سوادی است تا الان 2000 نکته از این قصه حضرت یوسف (علیه السلام) استخراج شده من سوادی هم ندارم. 2000 نکته یعنی هر کلمه‏اش یک نکته دارد، ما هم یک قصه می‏گوئیم، همینطور کاغذ حرام می‏شود، عمر حرام…. بابا گوشت کیلویی چند هزار تومان، آدم بخورد چرت و پرت گوش بدهد؟ مردم کم حوصله، کتاب خلاصه بنویسید. یک کسی می‏گفت یک کتابی می‏نویسم 600 جلد. گفتم اُه اُه!!! این کتاب را کی می‏خواهد بخواند آخر این پستان کلفت را کدام بچه خواهد مکید اصلاً فکر نمی‏کنیم که بولقور می‏شود و لذا بچه مدرسه‏ای‏ها هم همینطورند. چندین رقم کتاب، کیف‏اش پر از کتاب است قاطی پاتی هم می‏شود، می‏خوانند محفوظات هم هست. می‏خواند، حفظ می‏کند، هضم نمی‏کند، حرف 2 تا کلمه حرف مختصر نامه‏نویسی مختصر، نامه مختصر، مصاحبه مختصر. تلویزیون از کسی پرسید که آقا شما نظرت راجع به این منطقه چیه؟ گفت بسم الله الرحمن الرحیم با سلام به رهبر کبیر انقلاب و درود بی پایان به شهدا و خیر مقدم به… کلی رجز خواند آخرش گفت من اهل این محله نیستم…. علت این که الان ساندویچ می‏خورند چون حوصله پختن ندارند، اخیراً آب میوه می‏خورند، حوصله جویدن هم ندارند. نژادی که لیزه باید خیلی فشرده باشد.
آرامش، اگر یک مصاحبه کنند با صدام و یک مصاحبه کنند با یک عالم ربانی. به یکی از مراجع گفتند شما اگر شما یک، مخبر صادقی… آیة اللّه العظمی شیرازی به او گفتند که اگر – از علمای بزرگ کربلا بود پدر آیة اللّه حاج آقا محمد شیرازی – از آن پدر پرسیدند که اگر مخبر صادقی به شما بگوید هفته دیگر از دنیا می‏روی چه می‏کنی؟ گفت هیچی همین کارهایی که از اول عمرم کرده‏ام، دلم آرام است. امام (رحمة اللّه علیه) توی هواپیما نشست از پاریس بیاید اینجا، از او پرسیدند چه احساسی داری؟ فرمود هیچی یعنی ممکن است هواپیما سرنگون بشود حکومت بختیار دست شاه بود، ممکن است بشود حکومت اسلامی، ممکن است نشود، هیچی مؤمن آرامش دارد، کافر دغدغه دارد. آیه دیگر «الّذین آمنوا اتبعوا الحق» «الّذین کفروا اتّبعوا الباطل» این دنبال حق می‏رود، آن دنبال باطل. این، این کانال را نگاه می‏کند 2 ساعت نگاه می‏کند آخرش می‏گوئیم چه شد می‏گوید واللّه بلژیک یک گل زد به مکزیک. می‏گوئیم خوب 2 ساعتت همین بود. خوب می‏توانستی گوش بدهی، خلاصه اخبار را گوش بدهی. بنده هم که فهمیدم منتهی من دقیقه آخر گفتم چی شد. شما گفتی این یک گل زد به آن. این مثل همینکه می‏نشیند 2 ساعت نگاه می‏کند بعد می‏گوید گل زد. آخرش مثل همان است که می‏گوید به همان قرآن تریاک ندارم. خیلی از اطلاعات را ما می‏توانیم خلاصه‏اش کنیم. کتابها خلاصه بشود، حرفها خلاصه بشود.
 محبوبیت مؤمنان در میان مردم‏
 آینده مؤمن محبوبیت است «سیجعل لهم الرحمن ودّا» قرآن قول داده مؤمن محبوب می‏شود. آینده کافر حقارت است. قرآن می‏فرماید: «ترهقهم ذلّة» همه‏اش قرآن است. مؤمن آینده‏اش محبوب است. کافر آینده‏اش… درست است جوانها یکی با تقوا است یکی هرزه ولی بالاخره همین جوان فردا می‏خواهد داماد بشود، می‏گوید این جوانه توی خیابان می‏ایستد، این ولش کن لات است، این هرزه است، جالب این است که هرزه‏ها هم خواهرشان را به هرزه‏های دیگر نمی‏دهند. گاهی خود جوان هرزه است خواستگار می‏آید. می‏گوید نه بابا این را ولش کن، ببینید حق با آدمهای… آدمهایی هم که توی راه حق نیستند درونشان حق را دوست دارند، یعنی گاهی دو سه نفر شریک می‏شوند وانتی، کامیونی را از خانه‏ای می‏دزدند، می‏گویند ببین بیا عادلانه تقسیم کنیم، یعنی همان هم که دزد است از عدالت خوشش می‏آید، یعنی خودش هرزه است ولی اگر یک خواستگار هرزه بیاید برای خواهرش، می‏گوید این را نده، این لات است، این هرزه است، پیداست… آدم با تقوا محبوب است، آدم بی تقوا محبوب نیست، حتی پهلوی باند خودشان. وقت جان کندن مؤمن فرشته‏ها می‏آیند و می‏گویند: «سلام علیکم» کافر را «یضربون وجوههم و ادبارهم» با سیلی می‏زنندش. در جبهه «آمنوا یقاتلون فی سبیل اللّه» «کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت» ما شهید دادیم در راه اینکه به کشورمان حمله شد، دفاع واجب است، چون دفاع واجب است، فرمانده کل قوامان هم مجتهد عادل بود. حضرت امام (رحمة الله علیه) مجتهد عادل گفت، مجتهد عادل هم هوس نداشت، طبق وظیفه شرعی گفت ما رفتیم جبهه شهید شدیم، جانباز شدیم. الان جانبازی که روی ویلچر نشسته می‏گوید چرا ویلچری شدی به مملکت حمله شد. مجتهد مرجع تقلیدم گفت برو دفاع کن، رفتم دفاع کردم. آن صدامی‏ها که بخاطر فرمان فرمانده کل قوا صدام توی ویلچر نشسته‏اند. آنها الان وقتی می‏بینند صدام این رقمی در رفت چه تحلیلی دارد، برای خودش می‏گوید اِه!! این یک خائن بود، یک جنایتکار بود، من به فرمان یک جنایتکار رفتم خودم را ویلچری کردم.
تمام اینهایی که برای خدا کار نکردند، روز قیامت می‏گویند اِه، اِه!! من می‏توانستم اینجوری فکر کنم چرا اینطوری فکر کردم، من می‏توانستم با این رفیق شوم، چرا با آن رفیق شدم. یکی از اسم‏های قیامت حسرت است. خدایا تو را به حق محمّد و آل محمّد (صلّی اللّه علیه و آله) در بین دو را‌ه‌هایی که حق و باطل نور و ظلمت، علم و جهل، تقوا و هرزگی، فساد و صلاح خدمت و خیانت در بین این دو راه‌ها خدایا تو را به حق محمّد و آل محمّد (صلّی اللّه علیه و آله) دست همه مان را بگیر.
 ایمانی به ما بده که خودمان در این مقاطع و در این چند راهی‏ها خودمان راه مستقیم و صراط مستقیم را انتخاب کنیم.
«والسلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2846

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.