تفسیر سوره یوسف (ع) – 22
موضوع: تفسیر سوره یوسف22- آیه 57 و62
تاریخ پخش: 79/10/03
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
از تفسیر سوره یوسف که امسال داریم رسیدیم به اینجا که یوسف چون خواب عزیز مصر را تعبیر کرد و شاه پسندید و به لیاقت او پی برد او را از زندان آزاد کرده و به پیشنهاد خودش مسئولیت غلات و ارزاق و امور اقتصادی را به عهده گرفت، بعد میفرماید: ما به افراد محسن در دنیا اینچنین اجر میدهیم این چیزی نیست اما در آخرت «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ» (یوسف/57) تمام عظمت و حکومت وسیعی که در دنیا یوسف داشت چیزی نیست.
حدیث: امیر المومنین علی(ع) میفرماید: ارزش حکومت به نزد من از ترشح دهان یا بینی بزغاله کمتر مگر اینکه بتوانم در سایه حکومت از حق مظلوم حمایت کرده و حق او را از ظالم بگیرم. مثال: حکومتی که انسان کاری نکند مثل منار 80 متری است که بر آن اذان گفته نشود.مثال: مثل لوستری که به برق وصل نشود و گاو صندوقی که کلیدش گم شود و مثل درختی که میوه ندارد. می فرماید: اجر آخرت بهتر است، چطور؟ (ترسیم دنیا و آخرت)
1- سیمای دنیا و سیمای آخرت
* سیمای دنیا
1- «مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ» (نساء/77) دنیا کم است
2- «عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» (نساء/94) زود گذر: مثل ظرف بستنی یک بار مصرف، 10 سال 50 سال 60 سال مصرف است
3- «زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» (طه/131) غنچه است: یعنی برای هیچکس گل نمیشود. یکی برای ازدواج و یک برای منزل اجاره و دیگری ماشین و نهایتاً برای هیچکس تمام نمیشود و گل. تا میگویی درست شد و خوب است، یک مسئلهای میآید مثل داغ و سیل و نمیگذارد دنیا انسان خوش باشد.
4- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «الدنیا مزرعه الآخره»(عوالیاللآلی، ج1، ص267) جای کشت است
5- خوشی با ناخوشی مخلوط است: حدیث داریم قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع): «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَهٌ»(نهجالبلاغه، خطبه 226) خانهای که قاطی است. مثال: کنار هر گلی تیغی است.
* سیمای آخرت:
1- محدودیت ندارد: «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ» (زمر/34) هر چه میخواهد، این کلمه در قرآن زیاد است.
2- ابدی است: «خالِدینَ فیها» (آل عمران/136)
3- بی حساب است: «بِغَیْرِ حِسابٍ» (نور/38)
4- دهره ندارد: «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ» (بقره/62)
در دنیا دلهره هست اگر در خانه یک کیلو طلا داشته باشی مرتب از خواب میپری که دزد نباشد، چکی از بانک میگیریم به فکر دزدیدن آن هستیم.
5- عوارض ندارد: «لا یُصَدَّعُونَ عَنْها» (واقعه/19) «صداع» دردسر. مثال: اینجا عسل خوردی میگویند خربزه نخور، شیر خوردی آبلیمو نخور، بعضی باعث دردسر میشود. «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ» (یوسف/57)
2- ایمان برای آخرت به تنهایی کافی نیست
سوال: ایمان برای آخرت کافی است؟
جواب: خیر ایمان داری ولی کارت درست نیست، ربا میدهد و میگیرد، حجابش خوب نیست و دروغ میگوید. اگر ایمان کافی بود میفرمود: «لِلَّذینَ آمَنُوا» بلکه بعد میفرماید «وَ کانُوا یَتَّقُونَ»، تقوای تنها هم فایده ندارد چون ممکن است فصلی باشد، ماه رمضان یا مکه که میرود نماز میخواند یا خمس میدهد «کانُوا» یعنی همیشه و ابدی، تقوای دائمی، تقوا پیشه، کسی دیگری را نصحیت میکرد که عرق میخوری بخور، فحش میدهی بده، دزدی میکنی بکن، ربا میگیری بگیر، اما مسلمان باش چی باقی ماند. و در آیات دیگر «آمَنُوا» در کنارش «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» دارد. دو تا با هم است. مثال: گوشواره اگر دو تا بود عروس، عروسی میرود، و مردی با یک لنگ کفش راه نمیرود. «وَ جاءَ إِخْوَهُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ» (یوسف/58)
برادران یوسف آمدند(برای گرفتن گندم)(یوسف) براردان را شناخت ولی برادرها منکر او بوده و شناختند هفت سالی که قحطی شروع شد و یوسف مسئول ارزاق بود کم کم مردم به حکومت وصل شدند و از جمله غیر از مصر و کنعان و شهرهای دیگر به پایتخت میآمدند برای گرفتن گندم و از جمله کاروانی از برادران یوسف آمدند در جلسه قبل گفتم این فاصله حدود 20 سال طول کشیده از زمان در چاه افتادن و اسارت و زندانی و سالهای پر آبی، و این برای آنها باور کردنی نبود.
3- حتی در زمان قحطی نباید کمفروشی کرد
* نکته و درسها:
1- در زمان قحطی باید به مشکلات دیگران هم رسیده
2- ملاقات مردم حتی غیر مصریها با یوسف عادی بود برای ملاقات. «وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبیکُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلینَ»(یوسف/59)
همینکه آنها را به سهمیهشان مجهز کرد، گفت بروید ولی ایندفعه برادر دیگر را هم بیاورید آیا ندید که گندم خوب داده و خوب پذیرائی کردم از شما. یوسف به روی خود نیاورده و به هر کدام سهمی و یک بار از شتر گندم داد و بعد گفت بروید ولی ایندفعه که میآئید آن یکی برادر که از مادر دیگر بود آن را هم بیاورید، چون برادر دیگر به نام (بنیامین) به نزد پدر مانده بود. و یک نکته اینکه نفرمود برادر مرا بیاورید، بلکه فرمود برادری که برای شما نزد پدر هست، گرچه از مادر دیگر است. حال که من خوب از شما پذیرایی کرده و گندم خوب دادم برادر دیگر را هم بیاورید.
* نکتهها و درسها:
1- در زمان قحطی ارزاق باید جیره بندی شود. و آیه تأییدی است برسیستم جیره بندی و کوپن، و سرانه به عدد هرنفر فلان مقدار.
2- حتی در زمان قحطی نباید کم فروشی کرد. فرمود: «أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ» با اینکه زمان قحطی است به کیل و میزان مخصوص حق شان را دادم.
3- مهمان نوازی از اخلاق انبیا است. فرمود: «خَیْرُ الْمُنْزِلینَ» من خوب پذیرایی کردم.
4- حتی در زمان قحطی به مهمانها و بیگانهها احترام بگذارید
اگر میخواهیم کسی را جذب کنیم باید چراغ سبز نشان داده و بریز و بپاش کنیم درباره یوسف یک خیر گفته و درباره خداوند در قرآن داریم. «خَیْرُ الْماکِرینَ»(آل عمران/54) خداوند بهترین برنامه ریز است. «خَیْرُ الرَّازِقینَ» (حج/58) بهترین روزی دهنده است «خَیْرُ الْغافِرینَ» (اعراف/155) بهترین بخشنده، «خَیْرُ الْفاتِحینَ» (اعراف/89) بهترین گشایشگر، «خَیْرُ الْحاکِمینَ» (اعراف/87) بهتر حاکم و داور است. «فَإِنْ لَمْ تَأْتُونی بِهِ فَلا کَیْلَ لَکُمْ عِنْدی وَ لا تَقْرَبُونِ» (یوسف/60) سوال: آیا در قرآن آیه برای اولتیماتوم داریم؟ جواب: همین آیه است. یوسف فرمود اگر ایندفعه بیائید و برادر را نیاورید از گرسنگی هم بمیرید خبری از گندم نیست. گاهی باید انسان از قدرت خود(حسن استفاده) را بکند.
4- گاهی خشونت و اولتیماتوم لازم است
چون همان برادر که به نزد پدر مانده بود باعث شد که یوسف زنده بماند، آنها تصمیم به قتل یوسف داشتند و او طرح داد که او را نکشید و در چاه بگذارید. یک نهی از منکر جلو کشتن یک پیامبر را گرفت و رأی آنها را عوض کرد. و از این معلوم میشود یک جوان رایزنی کرده داخل جوانها شده و رأی آنها را عوض کند. و این وظیفه بچههای حزب اللهی است برای این نوع رایزنیها و تغییر رأی این نقش جوان و نوجوان است. پس بنابراین آن برادری که به نزد پدر مانده بود حق حیات به گردن یوسف داشت. پس گاهی خشونت و تشر و اولتیماتوم لازم است و محاصره اقتصادی، گفت گندم نمیدهم گاهی باید برای حرف حق تنگ بگیرد.
در زمان طاغوت مدیر یک مدرسهای عاشق برنامههای ما شده و من را دعوت کرد برای سخنرانی در مدرسه آن زمان هم من جوان بودم و اینها دختر و توپ بازی میکردند و حجاب نداشتند من هم گفتم نمیآیم مدیر دستور داد بعضیها که چادر دارند هر چند نفر بروند زیر یک چادر، وارد دفتر شدیم، دیدم خانم دبیرها بی حجاب بودند. گفتم نمیآیم، یکی از خانمها گفت: شما برخلاف منویات اعلیحضرت شاه اقدام میکنید او گفته آزاد باشید.
گفتم: بله شاه چنین گفته ولی باز زمانی که زن او هم به حرم امام رضا (ع) میرود چادر به سر میکند. همانطور که رئیس شما(زن شاه) به نزد رئیس ما امام رضا(ع) چادر سر میکند شماها هم باید در حضور من چادر سر کنید.
و از همه گذشته همانطور که شما آزادید چادر به سر نکنید من هم آزاد هستم سخنرانی نکنم. بالاخره آنها هم روزنامه سر کره با سفارش مدیر البته من هم آن زمان چند سخنرانی پرخنده داشتم که در تلویزیون گفتهام، حالا سال بیستم به روغن سوزی افتادهام. فیلم اوشین هم بعد از 5 سال مردم خسته میشوند نمیدانم چرا از ما خسته نشدهاند، اگر خسته نشدهاند لطف خداست شاید هم خسته شدهاند. باید در اداره و کارخانه از قدرت استفاده کنیم، بعضی از قدرتمندان ما هم شل هستند و گرنه خیلی جاها امکانات دست ما هست. پس فرمود: اگر در این سفر آینده برادر را نیاوردید نزدیک اینجا نشوید و گندم هم ندارید. «قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ» (یوسف/61) برادرها گفتند: باید با پدر در رابطه با این مسئله مراوده و باب گفتگو را باز کنیم.چون با آن دسته گلی که قبلاً درباره یوسف به آب داده بودند به این راحتی پدر برادر دیگر را تحویل نمیداد. حدیث: مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود.
اگر کسی دوبار از یک سوراخ گزیده شد معلوم میشود دیوانه است یکبار دست کردی مارگزید دفعه دیگر… قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُلْدَغُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَیْنِ»(الصراطالمستقیم، ج1، ص114)
باید از یک تجربه درس گرفت، ولی بالاخره باید با پدر گفتگو کنیم، «مراوده» یعنی: رفت و آمد و گفتگوی زیاد برای دل به دست آوردن، و نشان دادن نرمش، با افطاری و سحری و مهمانی و تبریک و تسلیت قحطی است و او اولتیماتوم داده و ما اینکار را خواهیم کرد.
5- گرفتن پول در باب صله رحم نامردی است
«وَ قالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»(یوسف/62).
یوسف: به جوانمردها (بردههایش) گفت: چیزی که اینها طلا به عنوان خرید گندم آورده دربار آنها قرار دهید
* درسها و نکتهها
1- به غلام نگو غلام، بگو «فِتی»: جوانمرد – حتی به بردهها خطاب درست داشته باشید. من یکجا دیدم یکی سرش را از خانه بیرون آورده و صدا زد به کارمند شهرداری که آشغالی او هم گفت بله، بگو برادر شغل او هم مقدس است، اگر او نبود میگروب ما را میکشت.
حدیث: به نوکر و کنیز اینگونه خطاب نکن
2- دیروز برده بوده امروز برده دارد
به بردهها گفت چیزی که آنها در مقابل گندم آوردهاند در خورجین بار آنها قرار بدهید و به آنها برگردانید، معلوم میشود که
3- گرفتن پول در باب صله رحم نامردی است مردانگی به این است که پول نگیرد. با برادر انسان معامله نمیکند بلکه کمک میکند، باید گفت که یوسف از ملک خود این کار را کرده، چون حق حکومت و مدیریت داشته، و اصولاً پول گرفتن از پدر و برادر و… با مردانگی(سازگار نیست) البته ما افرادی داریم که به اقوام خود وام داده و سودش را میگیرد چقدر نامرد است خیلی نامرد هستند و خیلی هم رد هستند. یک مرد میگویم و یک نامرد.
نامرد نام نویس کرده بود برای تحویل گرفتن زمین گفتند هر کس از زن و مرد زمین داشته باشد ه او تعلق نمیگیرد او هم برای اینکه زمین را بگیرد زن خود را طلاق داد و زنی دیگر گرفت یعنی متلاشی کردن زندگی برای یک مشت خاک اینها نونه نامردی است. مردی هم که میخواست زمین بگیرد گفت من 4 بچه و فلانی 5 بچه دارد به او بدهید.
نامردی است به کسی که مضطر است فرش مرا بخرید، چک برگشتی دارد میگوید حالا که گرفتار است پس فرش 50 تومانی را 30 تومان از او میخرم. تو از بدبختی و فقرش استفاده نکن ما گاهی لذت میبریم که یکی به مرگ افتاده تا ما به چیزی برسیم، جمع کردن و مردن، نامردی است که از پدر پسرش زمان قحطی پول بگیرد و مردانگی نیست که از برادران قحطی زده پول بگیرد و از اقوام برای وام سود بگیرد. حدیث داریم گرچه کسی عمل نمیکند میگوئیم که بدانیم در اسلام هست. مستحب است که باز در زمانی که خرجی خود را پیدا کرد مشتریهای آخر را سود نگیرد.
6- بدیها را با خوبی جبران کنید
2- بدیها را با خوبی جبران کنید.
همانهایی که دیروز مرا در چاه انداختهاند هم گندم میدهم و هم پولشان را بر میگردانم. او برای عروسی دعوت نکرد من هم برای دامادی دعوت نمیکنم، زنده باد. «وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُها» (شورى/40) اگر او بدی کرد تو هم بدی کردی که بدهستی. این معنی از یکی از تفاسیر است معنای دیگر هم میشود.
می فرماید: «ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ»(مومنون/96) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «صِلْ مَنْ قَطَعَکَ»(منلایحضرهالفقیه، ج4، ص177) اگر او آمد و شما هر رفتی این که معامله است، هنر این است که تو بروی گرچه او نیاید و تو سلام کنی گرچه او بی اعتنایی میکند. اینها مرا در چاه انداخته هم گندم میدهم و هم پول را بر میگردانم. خورجین را باز کرده پول خود را میبینند.
او هم گفت برادر را بیاورید و هم گندم داد و هم پول، و یا پول داد که برای مسافرت آینده بهانه بی پولی نداشته باشند و فقر و قحطی. یوسف خیلی بزرگوار بود. لذا برادرها گفتند: حال که داستان ما کشف شده بیا و ما را ببخش گفت الآن بخشیدم. بعد سر سفره برادرها گفتند با ما غذا نخور ما خجالت میکشیم، او گفت من نگاه به شما میکنم لذت میبرم، حال که شما آمدید فهمیدند مردم که من از یک خانواده عزیزی هستم چون میگفتند یک برده شاه شده، و این افتخاری برای من است.
خدایا به آبروی یوسف و یوسف زمان حضرت مهدی (ع) روح بزرگ، شرافت و فتوت و مردانگی و بزرگواری و مکارم خلاق به تک، تک ما مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»