حقوق – 24، حقوق متقابل آمرین به معروف
موضوع: حقوق، حقوق متقابل آمرین به معروف(24)
تاریخ پخش: 77/09/05
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»
بینندگان عزیز زمانی بحث را میشنوند که ماه شعبان و روز بسیج است. بسیج از ابتکارات حضرت امام(ره) بود. یعنی استفاده کردن از نیروهای مردم، نیروی بی تکلف، بی توقع، بی تشریفات زاید، از زن و مرد… یکی از وظایفی که برگردن امت و بخصوص بسیج است مسأله امر به معروف ونهی از منکر است. من در یک جلسه در این مورد صحبت کردهام. حالا چون نمیتوانم شهر به شهر بروم میخواهم بگویم: چگونه باید با مردم حرف بزنیم، چون در دوره آموزش، آدم یک اسلحه در دست میگیرد اما میتواند با این تفنگی که در دست میگیرد مردم را خوشبین کند و میتواند اگر ناشی باشد مردم را بدبین کند.
موضوع: حق آمران به معروف و ناهیان از منکر.
کسی که میخواهد به مردم بگوید فلان کار خوب است انجامش بده مثل اینکه میگوید: داداش از این ور بروید اینور خوب است. اینطور بگویید… امر به معروف یعنی مردم را به خوبیها دعوت کن. نهی از منکر یعنی مردم را از بدیها باز دار. چگونه بگوییم؟
1- پرهیز از عصبانیت و بدزبانی و بهانه دست دشمن دادن
1- در حال غضب نباشد: اصلا وقتی آدم عصبانی است از مرز خارج میشود. مثلا اگر پدر عصبانی است، وقتی میخواهد فرزندش را تنبیه کند عادلانه تنبیه نمیکند. چون غیظ دارد و میخواهد انتقام بگیرد، میخواهد دلش را خالی کند. بعضیها میخواهند حال دیگران را بگیرند، میخواهند دیگران را اذیت کنند! خانم در خانه میخواهد به شوهرش چیزی را تذکر بدهد، باید نگاه کند وقتی شوهرش عصبانی است تذکر ندهد. بابا او پر شده است الآن تذکرت را قبول نمیکند. وقتی فشار زندگی بر شوهر رو آورد آن شب خانم به او تذکر ندهد. هم باید خودمان عصبانی نباشیم و هم طرف مقابل را در نظر بگیریم. پنی سیلین را وقتی میخواهند بزنند اول تست میکنند اگر حساسیت نداشت میزنند. گاهی طرف در یک شرایطی است که حساسیت دارد، عصبانی است. اگر یک جای دیگر ناراحت است و شما هر چه به او بگویی حرف شما را پس میزند، بنابراین نه خودت باید عصبانی شوی نه آن طرف هیجانی باشد.
2- زیبا بگوید: اصلا مسجدیها باید خوب حرف بزنند. مسجدی بد دهان در قرآن نیست. قرآن میفرماید: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ» (بقره/83) با مردم خوب حرف بزنید. بعد میفرماید: «وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ». نمیشود هم مسجدی بود و هم بد دهن. بگوید: خفه شو! برو گمشو!، تو چه مسجدی هستی؟! مسجدی بد دهن نباید داشته باشیم. قرآن «وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ» را چسبانده به آیهی «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً». این خیلی قشنگ است.
3- بهانه بدست دشمن ندهند. وقتی میخواهیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم… مثلا بنده من یک عیبی دارم و شما میخواهید عیب مرا بگویید عوض اینکه به خودم بگویی در روزنامه مینویسی بعد وارد روزنامههای خارجی میشود. بعد یک وقت میبینی رادیو بی بی سی میگوید،
پس ببینید! شما طوری مرا نهی کردی که دشمنان سوء استفاده کردند. من بد هستم اما میتوانستی توی تلفن به خودم بگویی. بهانه دست دشمن ندهیم. من این را گفتهام، اجازه بدهید یک بار دیگر هم بگویم برای آنهایی که نشنیدهاند جالب است. پیغمبر اسلام(ص) سخنرانی میکرد. یکی ار پای منبر گفت: یا رسول الله! «راعِنا» یعنی ما را مراعات کن. یعنی یا یواش صحبت کن تا ما بفهمیم یا اینکه در سخنرانی فقط به جلوییها نگاه نکن ما را هم نگاه کن. بعضی از خواهران و برادران ترک به ما میگویند: تو در تلویزیون وقتی تند حرف میزنی نه اینکه زبان ما آذری است ما نمیفهمیم چه میگویی (البته بعضی آذری زبانها بلدند). البته آنها فارسی بلدند ولی من هیچی ترکی بلد نیستم، البته «بیلمیرم» بلدم. مسلمانها میگفتند: راعِنا، این جمله به زبان عربی خوب است اما در زبان عبری معنی بدی دارد یعنی: خرم کن، احمقمان کن. مسلمانها میگفتند: «راعِنا»: منظور بدی هم نداشتند. اما یهودیها فوری میگفتند: فهمیدید چی شد؟! پیغمبر روی منبر بود یکی از مسلمانها گفت: «راعِنا» یعنی: خرمان کن فوری آیه نازل شد. شما آدمهای خوبی هستید، نیّتتان هم خوب بود اما این کلمه کلمهای است که دشمن از آن سوء استفاده میکند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ أَلیمٌ» (بقره/124) ای کسانی که ایمان آوردهاید نگویید: «راعِنا» بلکه بگویید: «انْظُرْنا»: به ما نظر کن. یعنی لفظ را عوض کنید. یعنی بگویید: یا رسول الله! به ما نظر کن. چون «راعِنا» کلمهای است که دیگران از آن معنای بد میگیرند. پس معلوم میشود که گاهی وقتها آدم خوب است نیتش هم خوب است، امّا باید ببینیم رادیوهای بیگانه چه عکس العملی نشان میدهند.
2- اکتفا به خداقل و استفاده از عواطف و تشویق و تهدیدها
4- به حداقل اکتفا کند: اگر با اشاره میفهمد اشاره کنید. دیگر نیاز به گفتن نیست. زیادی طولش ندهید. مثلاً بنده روی منبرم یا در جایی کمیسیون و جلسهام و یک جمعیتی نشستهاند، اذان میگویند و اینها که اینجا نشستهاند از آن غافلند هم اینکه شما ساعتتان را نشان من دهید من میفهمم که وقت اذان است. یا اینکه بگویید اذان، نماز… این بس است. امّا اینکه بگویید: وقت نماز است! این چه بساطی است؟ اینجا چه خبر است؟ شما مگر دین ندارید؟ دیگر شورش نکن شما فقط تذکر بده میخواهید نماز یاد کسی بدهید. تا حالا نماز بلد نبوده همان واجبات نماز بسش است. هفده تا کلمه است الله اکبر، سوره حمد، سجود، تشهد و سلام. از خیر «سمع الله»… بگذر. از خیر «بحول الله» بگذر… میخواهیم برویم دعا، به حداقل اکتفا کنید با مردم تعاونی حساب کنید تا مشتری شوند. یک قصهای است که قدیمیها میگفتند: یک مسیحی مسلمان شد. پرسید: چه باید کرد! رفیق مسلمانش سحر آمد و او را بیدار کرد و گفت: پاشو نماز شب بخوان تا اینکه صبح شد و گفت: حالا نماز صبح بخوان. بعد هم گفت: نمیخواهد برویم خانه، مقداری قرآن بخوانیم، تا نزدیک ظهر بعد هم نافله ظهر خواندند… دو روز اینگونه بود گفت: اینطور نمیشود! من میخواهم برگردم به همان دینی که داشتم.
5- از عواطف و حساسیتهای مردم استفاده شود: مثلا میخواهیم نهی از منکر کنیم و بگوییم: در خیابانها آشغال نریزیم میگوییم: شهر ما خانه ما. چه فرقی میکند اینجا هم خانه خودتان است. اینکه آشغال میریزی مثل آنکه درخانه خودت آشغال میریزی اینجا هم خانه بزرگ شماست. «شهر ما خانه ما» عاطفی است، یک جوانی دارد به دختر مردم نگاه بد میکند. بعضی میگویند: اینجا آمدی چه کنی؟! او هم میگویند: آزادی است! به تو چه؟! آخر هم شاخ به شاخ میشوند. بگو: جوان! ببخشیدها! اگر در کوچه بغل یک کسی به خواهر شما نگاه بد کند خوشحال میشوی؟! میگوید: نه، چشم هایش را در میآورم. بگو: همینطور که دوست نداری کسی به خواهر تو نگاه کند تو هم به دختر مردم نگاه نکن.
6- استفاده از وعدهها و تهدیدها: وقتی یک کسی را میخواهی به کار خوبی وادار کنی به او وعده و وعید بدهید. وعده یعنی وعده خوب، وعید یعنی وعده بد. قرآن پر است از این وعدهها و وعیدها: کسانی که این کار را بکنند ما به آنها فلان چیز را میدهیم. در دنیا به آنها محبوبیت میدهیم. در قیامت به آنها بهشت میدهیم. از آنها راضی هستم… وعیدها: به طرف بگویی: آقاجان! این کاری که شما میکنید میدانید در دراز مدت چه میشود؟
روزی 5 سیگار میشود ماهی 150، سالی 000؟! کلی پولش میشود. شما میدانید اگر روزی… سیگار بکشید در 16 سال به اندازه پول یک ماشین سیگار کشیدهاید؟! حیف نیست که این کار را میکنی؟ مردم پول میدهند هوای سالم بخورند، تو پول میدهی دود میخوری؟! آیا این شخص عاقل است؟
افرادی بودند که امام معصوم به آنها میفرمود: اگر فلان کار را بکنی من بهشت را به تو ضمانت میکنم. از وعدهها استفاده میکردند.
3- توبه درباری در برابر امام صادق
یک قصه بگویم: زمان امام صادق(ع) دو نفر با هم رفیق بودند. یکی حزب الهی و مُرید امام صادق(ع) و یکی هم مسلمانی طاغوتی بود. از اطرافیان حکومت بنی عباس منصور دوانیقی بود. یک روز حزب الهی گفت: داداش! بالاخره من و تو با هم رفیقیم، تو هم که شیعه هستی، به هر حال من از حقوق بگیرهای شاهم. گفت: حالا اگر من از امام وقت بگیرم میآیی؟ گفت: وقت بگیر شاید بیایم. آمد پهلوی امام صادق(ع) و گفت: من یک رفیق طاغوتی در دربار دارم. شما یک وقتی بدهید من ایشان را نزدتان بیاورم. فرمود: باشد. رفت و او را آورد و هر دو نشستند این آقا وقتی به امام نگاه کرد تکان خورد (حتماً لیاقت داشته است. ) گفت: آقا میشود من توبه کنم؟! فرمود: بله ولی توبه تو دعای کمیل و دعای ندبه و گریه و اینها نیست، توبه تو این است که پولهایی که از راه حرام کسب کردی پس بدهی و (به صاحبانش پس بدهی). اگر صاحبش را میشناسی. و اگر صاحب هر کدام را نمیدانی من امام صادق به تو اجازه میدهم آنها را به فقراء بدهی. به هر حال تو باید از این حقوق و خانه و کاخ بیرون بیایی. یک خرده فکر کرد و دید توبهاش سخت است و با «خدایا مرا ببخش» حل نمیشود و باید پول مردم را بدهد، گفت: حالا اگر من همچنین توبهای کردم چه میشود! امام به او وعده داد و فرمود: اگر همچنین توبهای کردی من که امام صادق هستم بهشت را برای تو ضمانت میکنم. گفت: باشد. رفت استعفاء داد، خانه و باغ و کاخ و فرش و هر چه کادو و هدیه آورده بودند همه را به صاحبانش داد و باقی را هم بین فقراء تقسیم کرد. رفقایش میگفتند: عجب آدم دیوانهای هستی! مردم آه میکشند که یک روز پشت میز تو بنشینند تو این را کنار میگذاری؟ گفت: من همه را چون حرام بود رها کردم. بعد هم مریض شد این حزب اللهی که وقت برایش گرفته بود آمد و به مردم گفت: این اگر در کاخ مریض میشد با دسته گل گروه گروه به دیدنش میرفتند حالا توبه کرده آمده تو خط ما، ما هم برویم دیدنش. باز دلالی کرد و مردم را به دیدنش فرستادو این قصه مدتی طول کشید. امام صادق(ع) در مدینه و اینها در کوفه. این آقای دلّال (حزب اللهی) یک روز آمد و دید آن آقا در حال جان کندن است و لحظههای آخر عمرش است. لحظهای که میخواست بمیرد گفت: تو بودی که وقت کردی و مرا به خانه امام صادق بردی، یادت هست؟ گفت بله یادم است. یادت است که امام فرمود: اگر توبه کنی من بهشت را برای تو ضمانت میکنم؟ گفت: بله. گفت: الآن امام صادق بهشت را برایم ضمانت کرد. دستت درد نکند که مرا به خانه آقا بردی. این را گفت و مرد. این حزب اللهی شیعیان را دعوت کرد و تشییع جنازه کردند و مراسم کفن و دفن تمام شد. بعد هم این آقای دلال موفق شد و رفت مدینه. در خانه امام صادق را زد، تا در را زد امام صادق(ع) قبل از اینکه بگوید: کی است؟ فرمود: السلام علیکم آقای فلانی که از فلان جا آمدی! در فلان ساعت و فلان دقیقه ما به وعده خودمان عمل کردیم. در همان دقیقهای که امام فرمود همان دقیقهای بود که آن بنده خدا گفته بود.
قرآن بخوانم: «أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» (بقره/40)
شما رو به من بیاورید، من هم به شما میآورم. حدیث داریم: یک وجب بیایید یک گام میآیم، یک گام بیایید من چند گام میآیم. آرام بیایید من هروله کنان و با عجله میآیم، عبادت کنید خوبیهایتان را ده برابر مینویسم و لغزشهایتان را یکی مینویسم. لغزشها را هم تا چند ساعت نمینویسم شاید بعد از لغزش عذر خواهی کنید. چون بالاخره آدم جوان است نوجوان است. دسته گلی آب میدهد، اگر 3 بعد از ظهر گناه کردید تا 10 شب وقت دارید. اگر گفتید: خدایا من بد کردم مرا ببخش. خلاص، اصلاً ثبت نمیشود. پس: 1- لغزش یکی نوشته میشود. 2- بعد از چند ساعت نوشته میشود. 3- با عذرخواهی جبران میشود.
4- مخفیانه و پرهیز از افشاگری و آبروریزی
7- مخفیانه باشد: حالا اگر یک کسی خراب است نباید آبروی او را پیش فامیلها برد. بابا ولش کن، حالا یک چیزی دیدهای چقدر… بعضیها هستند که تا یک عیبی میبینند به همه میگویند در شهرها و محیطهای کوچک سریع شایع میشود. میگویند: میدانی چی شد؟! تا یک کسی یک دسته گلی آب میدهد به همه میگویند. باید مخفی باشد. چون اگر طرف بفهمد آبرویش ریخته میگوید: میدانی! چون همه فهمیدند بگذار همه بفهمند! یعنی… میگویند: میدانی! فلان پول ندارد، دکانش را بسته است! فلانی هم داره ورشکست میشود، آمدند با دستبند او را ببرند زندان! چکش برگشته! اگر هی اینگونه با او رفتار میکنند مثل این است که او را هل میدهند تا از کشور بیرون برود. خیلی وقتها یک گناهی که میتوان با آرامش آن را حل کرد به خاطر ولولهای که میاندازیم طرف را جری میکنیم و بدتر میشود؛ تو که نماز نمیخوانی! تو که هر روز صبح بلندت میکنم و میگویم: پا شو نماز بخوان و پا نمیشوی! برو، پسر عمویت نماز میخواند. فلانی و فلانی نماز میخوانند. این قدر اینگونه با او رفتار میکنیم که بر میگردد و میگوید: آقا! نمیخوانم! البته نباید او این کار را بکند
اما حدیث داریم: از بس پشت سرهم نیش میزنید این نیشهای پی در پی طرف او را بی حیا میکند. میگوید: پاشو ظرفها را بشوی تو که تجدید شدی! اتاق را جارو کن تو که رفوضه شدی! بنشین خیاطی یاد بگیر حالا که رفوزه شدی. یعنی مادر مثل کلاغ تو کله او نوک میزند! بعد هم اگر این دختر فاسد شود بخشی از آن به خاطر نیشهای پی در پی مادر است.
البته یک جاهایی هم داریم که باید آبروی ریزی کرد. مخفیانه عمل کردن هم کد دارد. یک قصه بگویم یک نخست وزیری یک برادری داشت تو یک روستای محروم. برادر روستایی به او گفت تو که در پایتخت نخست وزیر شدهای مرا هم با خود ببر ببینم چه خبر است؟ نخست وزیر گفت: داداش من برایت بمیرم تو نیا. هر چه میخواهی برایت میفرستم. گفت: میخواهم بیایم. پا شد و آمد. شاه آمد به دیدن برادر نخست وزیر و یک سیب به او داد. او هم سیب را گاز زد و خورد (البته حدیث داریم: سیب را بشویید و با پوست بخورید. ویتامینی که در پوستش است شاید در خودش نباشد. در پوست ذخیرههایی از انرژی آفتاب است. و یک برکاتی دارد. ) کار آن روستایی از نظر عقلی و شرعی درست بود منتها از نظر پرستیژ و تشریفات درست نبود نخست وزیر به او گفت: من گفتم نیا، آبروی مرا بردی. گفت: مگر چی شده؟! گفت: چرا سیب را با پوست خوردی؟! گفت: مگر باید چه میکردم؟ گفت شاه که یک چیزی به آدم میدهد آدم میگیرد و آنرا بو میکند به پیشانیش میگذارد و داخل کیسهاش میگذارد. در جلسه بازدید، شاه یک قاشق عسل به او داد. او عسل را بو کرد به پیشانیش گذاشت و ریخت در کیسهاش؟! اینجا جا دارد. آدم باید خودش بفمهد.
من یک جا رفتم. گفتند: کارت شناسایی؟ گفتم: من محسن قرائتی هستم. گفت شما را شناختم، در تلویزیون هستید اما کارتتان را نشان دهید! گفتم: بابا کارت مقواست من آدمم! کارت برای شناسایی است تو که مرا میشناسی دیگر کارت میخواهی چه کنی؟ پارچه را متر میکنند، دیگر متر را که متر نمیکنند! متر خودش متر است. گفت برای ما آیین نامه آمده و گفتهاند: کارت شناسایی باید بگیرید. این جور جاها باید کمی خودمان فکر کنیم.
یکی از دوستانمان اول انقلاب رفت جایی، میگفت: رفتم در یک جلسهای و مرا گشتند. گفتند: این چیه؟ گفتم: نارنجک است از من گرفتند و گفتند: برو تو. گفتم: مگر شما مسئول بازدید نیستید؟ گفت چرا. گفتم: این نارنجک است، باید بگویید: این را کجا میبری؟ گفت: به من نگفتهاند بپرس گفتهاند بگیر! البته این قبیل افراد ناشی کم هستند. ولی همین یک نقطه ضعف را هم نباید داشته باشیم. اگر روی عمامه سفید من یک لکه سیاه باشد همه میگویید: عمامهاش سیاه بود. بابا عمامه من 7 متر است و همه سفید، میگویند: یک لکه سیاه بود. بچههای مسجد و حزب اللهی و پاسدار و بسیج یک عیب هم نباید داشته باشند مثل آخوندها، آخوند یک عیب نداشته باشد. چون مردم میگویند: این که حزب اللهی است. دبیر تعلیمات دینی حسابش فرق میکند. میگویند: این دین میگوید: مسجدی، هیأتی، حزب اللهی و… اینها باید سعی کنند یک عیب هم نداشته باشند. یک کار ناشیانه هم نکنند. شعرشان در عزاداری باید با همه شعرها فرق کند. با محتوا و مایه دار باشد. جلساتشان، عقدشان و…
5- آسان جلوه دادن دستورات و وظایف و تکرار آن
8- معروف را ساده جلوه دهد: سادهاش کنیم. چون وقتی کار عظمت داشت میگوید: من حالش را ندارم، یکی به دیگری گفت: بیا پیادهروی برویم. گفت: چقدر راه است؟ گفت 800 متر. گفت: 800 متر؟! گفت: نه آقا یک کیلومتر. گفت پس برویم. چون 800 متر زیاد جلوه میکند. رفته بودیم یک جایی تماشای یک اسبی، صاحبان اسب گفتند: این اسب ما چند میلیون میارزد. یک نفر گفت: خیلی خوب، ما چرا بگوییم مهر دخترمان چند میلیون که فکر کنند زیاد است میگوییم: مهریهاش یک اسب! به طرف بگوییم: بیا ده دقیقه برویم مسجد. کار آسان جلوه دهیم. بگوییم: آقاجان روزی یک حدیث حفظ کن. سالی میشود 365 حدیث. روزی یک مسأله. آقا! همهتان به مسجد کمک کنید یکی یک آجر. یک سالنی که برای دبیرستان میسازیم تمام بچهها در ساختنش سهم داشته باشند. چون وقتی خودش هم یک آجر داده میگوید: در ساخت اینجا من هم بودم. الآن در ایران همه میگویند: انقلاب مال ما است. کسی نمیگوید: انقلاب مال صنف بازاریها و… است. چون همه صنفها و نژادها در آن شریکند. اگر این مسجد مال همه بود… اما اگر آمدیم یک مسجد ساختیم بچهها میگویند: مسجد ساختند خودشان هم نماز بخوانند. به ما چه؟ در همه کارها همه شریک شویم. چه کنیم مسجدیها زیاد شوند؟ در مسجد اذان را نوبتی بگویند. امروز فلانی، فردا فلانی و… یعنی اینکه بچهها احساس کنند همه میتوانند در جامعه داد بزنند. اما اگر یکی داد زد و باقیها ساکت شدند یکی موذن حرفهای میشود باقی هم خجالتی! یعنی کرهاش یک سمت و دوغش یک سمت! به بچهها بگوییم: امروز شما پاشو و برای این فقیر پول جمع کن. چون اگر فقط یکی پول جمع کند اگر یک روز او مسجد نیاید فقیری که میآید دست خالی میرود. باید همه بتوانیم اذان بگوییم، همه بتوانیم پول جمع کنیم، همه بتوانیم بنایی کنیم. یک جوری باشد که کارها را ساده و خودمانی انجام دهیم.
9- تکرار: یکی دیگر از شیوهها تکرار است. گاهی وقتها میگوییم: گفتیم ولی فایده نکرد. ولش کن من یک بار گفتم و گوش نداد! آقاجان! یکبار دیگر هم بگو. شما اگر بچهات مریض باشد یکبار بردی دکتر و خوب نشد دیگر او را نمیبری؟! و میگذاری تا بمیرد؟ اینطور نیست. خانمها قند میآورند تا بشکنند (البته خانمهای با حوصله) اگر با قند شکن زدند روی قند، آیا اگر نشکست آنها را دور میریزند؟! امر به معروف را هم باید گفت تا گوش بدهند. آقا گفتم گوش نداد! به دیگری بگو تا بگوید. تلفن به او بزن، به معلمش بگو، به پدرش بگو، به عمویش بگو و… یعنی این منکر را باید برداشت. اگر یکبار گفتی و گوش نداد دوباره بگو، ده بار بگو. دو نفری بگویید، 5 نفری بگویید. بعضی وقتها یکی فایده ندارد. باید دو نفری شد. قرآن میفرماید: «اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ» (طه/43) دو نفری بروید سراغ فرعون. گاهی باید سه نفری رفت: «فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ» (یس/14) دو نفر را فرستاد و گفت: تو هم عقبشان. در حود نماز تکرار وجود دارد. در یک نماز 70 بار میگوییم: «حَیَّ» خیلی استها! 5 تا نماز داریم 5 تا اذان دارد و 5 تا اقامه میشود 10 تا. 10 تا «حَیَّ عَلَى الصَّلَاهِ»10 تا «حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ» 10 تا «حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَلِ»، میشود؛
10 تا هم «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاهُ» یعنی پاشو پاشو دیر شده، میشود 70 بار. در یک روز 70 بار میگوییم: «حَیَّ» بشتاب! بشتاب! این آقا هنوز کمیسیون دارد! جلسه دارد! میخواهد گوشتش را بفروشد، مشتری دارد! خود تسبیحات تکرار میشود. قرآن چند بار میگوید: «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً» (انفال/45) یعنی: با یکبار «مگر بر آمریکا» آمریکا تحقیر نمیشود. باید اینقدر گفت و گفت و گفت تا اینکه یک فرهنگ شود.
6- توجه به شیوههای جذب و عفو و گذشت
10- از راه آن وارد شویم: قرآن میفرماید: «وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها» (بقره/189) یعنی خانه که میروید از در وارد شوید. این یک معنای عامی دارد. مثلاً شما برادر عزیز بسیجی میبینی که این خلبان کارش غلط است شما میگویی: آقای خلبان! ببخشید، این کار شما درست نیست. میگوید: پسر چند کلاس درس خواندی؟ من تخصص دارم. او تخصص خود را میزند تو کله شما (البته نباید این کار را بکند) اما بعضیها که غرور دارند به تخصصشان مینازند شما ببینید که این خلبان به چه کسی علاقه دارد؟ به او بگویید تا او اشکالش را تذکر دهد. لازم نیست خودت به او بگویی؛
یک خانمی بود پادشاه بود به نام بلقیس، حضرت سلیمان(ع) میخواست ایشان را دعوت کند، میخواست نامه به او بدهد. میدانید نامه را به کی داد؟ نامه را داد به هدهد. چرا چون آن خانم تاجدار بود. آن نامه را داد به حیوانی که تاجدار است. نداد به کلاغ و اردک و غاز. یعنی کسی که تاج دارد باید آن کسی هم که به او حرفی میزند تاجدار باشد. به همین خاطر زمان موسی(ع) که سحر و جادو زیاد بود معجزه هم اژدها شدن عصا بود. زمان حضرت عیسی(ع) که طب رشد کرده بود حضرت عیسی مرده زنده میکرد، یعنی باید دید این پیچ با کدام پیچ گوشتی باز میشود؟ ممکن است حرف شمای بسیجی این جا اثر نکند، حرف یک دکتر اثر بکند و بالعکس.
گاهی جوانهای لات از پزشک حرف قبول نمیکنند و از بسیجیهای با اسلحه حرف قبول میکنند. باید هر کاری را از راهش وارد شد.
11- گذشت: یکی از شیوهها گذشت است ما اگر بخواهیم مردم را به معروف دعوت کنیم نباید به خاطر یک عیب از آنها کنار بکشیم. حالا مثلاً یکی در عروسی فلان کار را کرد و پشیمان شد، تو نباید رابطهات را با او قطع کنی قرآن میفرماید: «وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّهٍ» (فاطر/45) اگر خدا بخواهد به خاطر هر گناه به مچ مردم را بگیرد روی کره زمین کسی باقی نمیماند. چون هر کسی یک دسته گلی به آب میدهد اگر میخواهید مردم را دعوت کنید روی یک نقطه ضعف پا فشاری نکیند. یک کسی میگفت: آقای قرائتی! هروقت میآید توی تلویزیون من از دستت ناراحت میشوم. گفتم: چرا؟ گفت: فلان جا فلان کار را کردی بدم آمد. گفتم: حالا بنده یک غلطی کردم، ممکن هم هست که به نظر شما غلط بوده، حالا فرض کنید از نظر خدا هم کار من غلط بوده و گناه، حالا به خاطر یک غلط شما تا آخر عمر نمیخواهی احادیث مرا بشنوی!؟ اگر بنا باشد با یک اشتباه از هم طلاق بگیریم هیچ زن و شوهری باقی نمیمانند. مثل این است که بگوییم: آن بچه کار بد کرد و مادرش نفرینش کرد. اگر بنا باشد خدا به نفرینهای زنان گوش بدهد هیچ کس باقی نمیماند. کدام مادر است که به بچهاش نفرین نکرده باشد؟ باید از مردم گذشت. همینکه طرف اصرار نمیکند گناه او را به رخش نکشید. اصلاً گناه کسی را به رخش نکشید. حالا این آقا آمده مسجد… یک نقطه ضعف دارد یک نقطه قوت هم دارد، طرف میگوید: نمیخواهد، برو باقی کارهایت را درست کن! شما بگو: حالا که این کارت خوب است فلان کارت را هم خوب کن. نگو: تو که این کار را کردی پس این کار را هم نکن.
7- پرهیز از حسادت و انتقام
12- نهی از منکر از روی حسادت نباشد. بعضیها نهی از منکرشان حسودی است! مثلا لباس خودش کهنه است. میبیند دوستش لباسی نو پوشیده میگوید: اُه، میخواهد لباسهایش را به رخ من بکشد! از کجا معلوم! چرا این طور حرف میزنی؟ این حسودی است.
13- از روی انتقام نباشد: گاهی برخی از نهی از منکرها از روی انتقام است قرآن میفرماید: بعضی از کسانی که از روی انتقام نهی از منکر میکنند مشکل روحی دارند: «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ» (توبه/58) در جایی دیگر میفرماید: «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» (همزه/1) بعضیها میگویند: «یا رسول الله» پولها را به کی میدهی! خمس و سهم امام و زکات را چه میکنی؟ نیش میزنند. «فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا» اگر یک خرده به او بدهی راضی میشود.
قابلمه آورده هیات و پلو بگیرد. میگویم: غذا تمام شد. برمیگردد و میگوید: اینها که برای خدا پلو نمیدهند همهاش ریا است. همهاش به این خاطر است که قابلمه خودش خالی است. میگوید: این کارها همه اسراف است! این دیگ هایشان در خیابان راه بندان میکند. 30 تا عیب میگیرد! فقط به خاطر اینکه قابلمهاش پر نشده!
حرف که میزنیم بدانیم چه میگوییم. چون خداوند میفرماید: «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ» (غافر/19) خدا نگاه به لفظت نمیکندنگاه میکند که چی در دل داری. گاهی همهاش چرا چرا میکنی و میگویی اسراف است و نهی از منکر میکنی اما دلت میسوزد از این که غذا به تو نرسیده. به رفیقمان میگوییم: عجب ماشینی! ماشینش را نگه میداریم و میگوییم: پیاده شو بینیم! صندوق عقب را باز کن بینیم! انگار رییس جمهور کره مریخ است! کجا بودی! بابا جون! این قیافه قیافه، تروریست نیست این قیافه قیافهی تریاک فروش نیست. این پیداست که آدم محترمی است، این زن و بچهاش همراهش است در و دیوار ماشین شهادت میدهد آدم سالمی است ولی نه اینکه ماشینش نو است تو هم خودت دوچرخه نداری حسودیت میشود میخواهی حال او را بگیری.
این طور نباشد. اگر این قیافه مشکوکی است بازرسی کن. بعضی وقتها یک کارهایی است که آدم میفهمد برای خدا نیست. آنوقت 1000تا بچه مخلص بسیجی شب تا صبح پست میدهند یک آدم ناشی با این کارش همه زحمات آنها را هدر میدهد. این ارزشها را از بین میبرد. مثل آدمی که 50 سال مراعات بهداشت را میکند یکبار یک کسی یک قاشق سم میریزد در حلقش! حیف هستید شما نسل انقلابید 1- بازوی اسلامید. 2- وفا دارید. 3- بسیجیان مخلص ترین آدمهای کره زمینند. صاف، پاک،… نه فکر درجه و نه فکر پولند، در کنار مساجد و… ولی ممکن است با کار یک آدم ناشی زحمات هدر رود. یک سوراخ در کشتی باعث غرق همه مسافران میشود.
و لذا قرآن میفرماید: «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ» (آلعمران/22) و… کاری به بسیجیها ندارد به همه میگوید: میفرماید: همه شما اگر در کارهایتان دقت نکنید کارهایتان حبط میشود، یعنی از بین میرود. روز بسیج مبارک باشد. ماه شعبان مبارک باشد.
امثال ماه رمضان ما بنا داریم برویم در میان مردم به جای درسهایی از قرآن به سؤالات پاسخ دهیم. که چند هزار سؤال از دانشگاه آمده، چند هزار سؤال هم از دبیرستانها هست. این سؤالها را جمع کردیم. 500-400 سؤال که بیشترین سؤال بود جواب بدهیم. هر کس هم پارسال روزهاش را خورده از نظر اسلام تا ماه رمضان امسال باید غذایش را بگیرد. و شب نیمه شعبان هم قدر بداریم که بعضی گفتهاند: شب قدر است. اگر کسی شب نیمه شعبان را بتواند تا صبح نخوابد (احیا بگیرد) حدیث داریم: آن روزی که همه دلها مرده او دل زنده خواهد بود. یعنی آن وقتی که همه کج میفهمند او درست میفهمد. جو زده و محیط زده نمیشود. خودش خوب میفهمد. هر چه میتوانیم به امام زمان(عج) عشق بورزیم و در چراغانی نیمه شعبان شرکت کنیم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»