تفسیر سوره قصص -1
موضوع: تفسیر سوره قصص (1)
تاریخ پخش: 76/11/16
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
1- کاربردی کردن آیات قرآن
میخواهیم قصه انقلاب خودمان را تطبیق کنیم با قصههای قرآن. یکی از قصههای قرآن، قصه موسی(ع) و فرعون است. اصولا قرآن ما باید تطبیق شود. وقتی ما میگوییم: یوسفی(ع) بود… معنایش این است که ای بچهها شما یوسف هستید. وقتی میگوییم: او را بردند… معنایش این است کهای بچهها میخواهند همه شما را ببرند. وقتی میگوییم: به اسم بازی او را بردند یعنی جوانهای ما را هم به اسم بازی میخواهند ببرند. وقتی میگوییم: یوسف را پرت کردند یعنی میخواهند ما را هم از اهداف بلندمان پرت کنند. وقتی میگوییم: گریه کنان آمدند پیش یعقوب(ع) و گفتند: یوسف را گرگها دریدند یعنی تبلیغات دروغی میکنند. یعنی وقتی قصه یوسف(ع) را میگوییم منظورمان یوسف چند هزار سال پیش نیست. یوسف را میگوییم تا فتوکپی او را با بچهها و جوانهای امروز تطبیق دهیم. در قرآن داستانهایی حقیقی آمده است و در آن «کَذلِکَ» نیز آورده است. «کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً» (طه/99) این «کَذلِکَ» یعنی «همچنین». یعنی فتوکپی آنرا در خودتان بگردید. حالا ما قصه حضرت موسی(ع) را میگوییم. ببینید با قصه ما تطبیق میکند.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، طسم تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (قصص/3-1) ما قصه موسی و فرعون را برایتان میگوییم، برای کسانی که اهل ایمان باشند.
2- مقایسه انقلاب ما با انقلاب حضرت موسی
«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ» (قصص/4). فرعون خیلی بلند پروازی میکرد. کسی که بگوید من! خدا دماغش را به خاک میمالد. شیطان گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ» (اعراف/12) من بهترم! قرآن میفرماید: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ» (قصص/83) بهشت مال کسی است که بلندپروازی نکند. قَالَ الصَّادِقُ (ع): «إِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ» (کافی/ج2/ص122) اگر تواضع کنی خدا تو را بالا میبرد. اگر امام حسین(ع) رفت زیر سم اسب، گنبدش طلا میشود. تکبر و بزرگی مال خداست. انسان نباید متکبر باشد. فرعون گردن کلفتی کرد. گردن کلفتی شاه و وزیرانش تمام شد و 22 بهمن آمد. «وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً». مردم را گروه گروه کرد. برای هر گروهی یک برنامهای ریخت. «یَسْتَضْعِفُ طائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ». پسران مردم را میکشت. «إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ» او از انسانهای مفسد بود. فتوکپی این فرعون واقعی در زمانهای ما نیز بوده است. اگر بدانید الآن عراق چه وضعی دارد. فقر و بدبختی و… الآن 100 دلار به عراق بدهی یک گونی اسکناس به تو میدهد. از بس که قیمت اسکناسشان پایین آمده است. این گردن کلفتیها تمام میشود. «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ» (قصص/5) وضع همیشه بر این منوال نخواهد بود. زمان گردن کلفتی به پایان میرسد. بلکه کتک خوردهها بالا میآیند و مستضعفین حکومت را به دست میگیرند. مستضعفین رهبر میشوند. اراده خداوند این است. خدا این کار را خواهد کرد. نمونهاش را 22 بهمن دیدیم.
«وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ» (قصص/6) فرعون از آن چیزی که میترسید به همان گرفتار شد. میترسید که حکومت از دستش در بیاید بعد هم به او گفتند: بچهای به دنیا میآید و حکومتت را سرنگون میکند. برای ترس از دست دادن حکومت دستور داد همه فرزندان پسر را بکشند. به شاه گفته بودند: جوانهای انقلابی حکومت را از دستت خواهند گرفت. بعد هم جوانها را به زندان انداخت و یا کشت. علماء را هم تبعید میکرد. به ترکیه، عراق و… همه تهدیدها و شکنجهها و تبعیدها به خطر این بود که شاه میترسید حکومت را از دست بدهد. همان که میترسید گرفتار همان شد. فرعون و وزیرش هامان و لشکریانش از ترس حکومت همه را میکشتند. خداوند هم حکومت را از آنها گرفت. چطور میشود که یک ملت دست خالی پیروز شوند. شاه هم با آن همه حمایتها حدود 90 کشور شکست خورد. و امام (ره) هم حکومت را به دست میگیرد. این سنت خداست.
3- سنتهای الهی
سنت یعنی قانون. ما سنت داریم. خدا هم سنت دارد. خدا هم یک برنامهای برای خودش دارد. خودش هم منظم است. مثل مجلس شورای اسلامی. مجلس یک قانون برای مردم وضع میکند و هیأت رییسه هم یک قانون برای خود مجلس وضع میکند. خداوند یک قانونهایی برای مردم دارد و یک قانونهایی برای خودش. خداوند برای خودش واجب کرده: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا» (غافر/51)
موضوع: سنتهای الهی: قانونهایی که خدا برای خودش وضع کرده است.
1- نجات مستضعفان: کلمه «مستضعف» غیر از «ضعیف» است. مستضعف ضعیف نیست بلکه قوی است، مثل رستمی که دستهایش را میبندند. علی بن ابیطالب(ع) وقتی 25 سال در خانه مینشیند و میفرماید: من مثل آدمی هستم که تیغ در چشمش و استخوان در گلویش است، سوختم و 25 سال صبر کردم. امام علی(ع) ضعیف نبود بلکه مستضعف بود. اگر شمشیر دستش میگرفت دمار از روزگار همه آنها در میآورد؛ نجات مستضعفین از سنتهای خداست.
2- قلع و قمع طاغوتها: این از سنتهای خداست. نجات مستضعفین: «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ» قرآن میفرماید: «وَ نُریدُ»: یعنی اراده دائمیمان این است. (فعل مضارع در ادبیات عرب یعنی… اینکاره است.) یک وقت میگوییم: فلانی فلانی را کشت، یکوقت هم میگوییم: فلانی آدمکش است، یعنی کارش این است. «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ» در قرآن خیلی «منت» هست. خدا خیلی به ما منت داده اما در مورد نعمتهای معنوی، خدا خیلی به ما منت نهاده است. «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ» (آلعمران/164) خدا به شما منت نهاد که پیامبران را برانگیخت. منت گذاشت و شما را نجات داد. خداوند نمیگوید: منت گذاشتم و به شما چشم و گوش و… دادم.
خداوند بر چهار نعمت بر ما منت نهاده است: هدایت، بعثت، نجات از طاغوت،… یعنی خداوند در میان همه نعمتها میفرماید: قدر این چهار نعمت را بیشتر بدان. من بر شما منت نهادهام که اینها را به شما دادهام. «بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ» حجرات/17، «کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ» (نساء/94).
3- دلهرهها تمام میشوند؛ نمونهای از دلهرهها را برایتان میگویم: عزت پیغمبران دلیلی دارد، یعنی یک کارهایی کردهاند که خداوند عزیزشان کرده است. حضرت مریم(س) وقتی بچه دار شد، بچهاش را در بغل گرفت. گفتند: به به! تو بی شوهر بچه دار شدهای؟! با کی بودی؟! «یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا» (مریم/28) پدرت بد نبود، یعنی نسبت فحشا به مریم(س) دادند!، مادرت هم زن بد کارهای نبود. کاری کردند که مریم(س) گفت: «یا لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هذا» (مریم/23) ای کاش خدا مرگم داده بود. یعنی مادر عیسی(ع) سوخت. اما بالاخره نجات یافت. مادر موسی(ع) سوخت، بچه زاییده، خدا به او گفت: بچهات را به دریا بینداز! آدم نوزادش را به دریا میاندازد!! اینها سوختند ولی… «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (انشراح/6-5). در جای دیگری داریم: «سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً» (طلاق/7) گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی، معنایش این است.
4- حمایت الهی و وحی به مادر موسی
قرآن میفرماید: «وَ أَوْحَیْنا إِلىام مُوسى أَنْ أَرْضِعیهِ» (قصص/7) به مادر موسی(ع) وحی کردیم. زن یک همچین مقامی دارد؟ بله. به زن وحی میشود؟ بله. کی گفته زن بدبخت است؟! «فَنادَتْهُ الْمَلائِکَهُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ» (آلعمران/39) فرشته با مریم(س) حرف زد. گفتم: «أَنْ أَرْضِعیهِ» فرزندت را شیر بده. (شیر مادر بهترین غذا است به خصوص شیر اول «آغوز») اینکه خدا به انسان یاری میکند یعنی خدا انسان را از بن بست در میآورد؛ وقتی حکومت پهلوی حکومت نظامی اعلام کرد، همه ایران رفتند در بن بست، حتی مرحوم آیت الله طالقانی (ره). نقل شد که امام (ره) رفتند در یک اتاق و… بعد فرمود: مردم بریزند در خیابانها! نقل شد که آیت الله طالقانی به امام تلفن زدند و گفتند: مردم را میکشند!! خیلی هم هیجانی تلفن زدند. ایشان فرمود: من ماموریت دارم برای اینکار.
خداوند اولیای خودش را در بن بست نمیگذارد. میفرماید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (طلاق/2) اگر کسی تقوا داشته باشد من برایش مخرج راه خروج باز میکنم.
مؤمن در بن بست قرار نمیگیرد؛ مادر موسی(ع) زن مؤمنهای بود، بچهای به دنیا آورد، حکومت هم بچهها را میکشت، با خود گفت: چه کنم من؟! قصد فرعون از همه این کشتنها این بود که موسی را بکشد، همه بچهها را کشتند جز این سوژه اصلی. و خدا او را حفظ نمود. گر نگهدار من آن است که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد. گفتیم شیرش بده، «فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافی وَ لا تَحْزَنی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ» (قصص/7) امام (ره) را به ترکیه و عراق و… پرت کردند! همه گریه میکردند. یادم هست (طلبه نوی بودم آن زمان) جلساتی بود عصرها، طلبهها زیارت عاشورا میخواندند چه گریهها میکردند! که امام به… رفت، سرنوشتش چه میشود؟! خدا میفرماید: نترس! تو پرتش کن (موسی(ع) را) خوف و حزن نداشته باش. «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ» ما او را به تو رد میکنیم. نه اینکه دست خالی برمی گردانم، مجتهد میرود مرجع میآید مرجع میرود رهبر میآید. تو موسی را پرت کن من موسای پیغمبر به تو میفرستم. بعد از 16-15 سال که امام پرت شد، بازگشت؛ من یادم است که طلبه نجف بودم. امام از ترکیه به نجف آمدند. در آنجا بحث ولایت فقیه را شروع کردند. (متاسفانه) یکی آخوندی بود در نجف نه معروف (یکی از این طلبه ها) گفت: ایشان مرجعیت کمش بوده آمده ولایت فقیه را شروع کرده میخواهد رییس جمهور شود!! دیگر نمیدانست که به مقامی میرسد که رییس جمهورها بچه او خواهند بود. فکر میکردند این آرزوی امام است که رییس جمهور شود! ایشان به کره زمین و حکومت بر کره زمین میخندند. اگر علی بن ابیطالب(ع) دم از حکومت میزد برای احقاق حقی است.
5- ماندگاری کار برای خدا با وجود مخالفان
مادر موسی، او را شیر داد و در داخل صندوقی گذاشت و صندوق را در دریا انداخت. قرآن میفرماید: «وَ أَصْبَحَ فُؤادُام مُوسى فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ» (قصص/10) دل مادر موسی کنده شد! مادر بچهاش را به دریا بیندازد؟! ان کادت لتبدی به میفرماید: « لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها» اگر من دل مادر را نگه نمیداشتم مادر لو میداد. وقتی فرعون بچه را از آب گرفت نفهمید مادرش کی است. اگر میفهمید بچه از خانوادهای است او را هم میکشت. آنها فکر کردند دست غیبی آب آن را آورده است! این از مقدرات الهی بود که فرعون نفهمد این بچه کیست. گفتند: این بچه غیبی است! اگر مادر یک جیغ میزد و لو میرفت، میگوید: «أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها» این دل را باید خدا نگه دارد. این همه مردم ایران شکنجه و شهید! اما با امام و انقلاب خوب هستند. این دل را خدا نگه داشته است. وگرنه مردم به طور طبیعی سر صدتومان کتک کاری میکنند. چطور است که این همه جوانهای مردم تکه تکه شدند ولی دست از انقلاب برنداشتند؟ این دل را خدا نگه میدارد؛ امام (ره) در ترکیه بود. رییس ساواک ترکیه امام (ره) را به یک میدان برد. گفت: این میدان را میبینی؟ چهل نفر از علمای ترکیه علیه حکومت حرف زدند ما این چهل نفر را در اینجا اعدام کردیم!؟ خواست تو دل امام را خالی کند! امام فرمود: عجب! پس ما در ایران کوتاه آمدیم! اینها خوبند خوشا به حالشان که تا مرز شهادت پیش آمدند. پس ما چرا شهید نشویم. ما باید انقلاب را جدیتر بگیریم. یعنی خواست امام را بترساند، اما امام شجاعتر شد. امام را به نجف بردند، گفتند: در نجف علماء زیادند و امام در بین آنها محو شود! اتفاقا این کار هم سازگار نبود. قرآن میفرماید: «فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلینَ» (صافات/98) هرچه نقشه ریختند که ابراهیم(ع) ساکت شود، نشد. دست خداست. قرآن میفرماید: «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» (یوسف/23) زلیخا با دست خودش درها را بست، همه درها را بست، خیلی هم سفت بست. که هیچ کسی نفهمد که با یوسف(ع) چه کار دارد. اتفاقا همه این تکه را میدانند (حتی بچههایی که قرآن بلد نیستند.) نمیشود با خدا بازی کرد. خدا خواسته است؛ گفتند: اسم امام (ره) نباشد؟! امام را به اسم آیت الله موسوی میگفتند: میترسیدند بگویند: خمینی. میگفتند: خمینی نگویید! حالا که سالها از رحلت امام (ره) گذتشه است مردم هر وقت اسم امام (ره) میآید سه بار صلوات میفرستند؛ معاویه گفته بود: کسی اسم علی روی بچهاش نگذارد! امام حسین(ع) فرمود: حالا که معاویه میگویند: علی نه من اسم همه فرزندانم را علی میگذارم. علی اکبر، علی اوسط و علی اصغر؛ وقتی دشمنان ما با تهاجم فرهنگی میخواهند بچههای ما را منحرف کنند ما هم بچه هایمان را مکتبیتر بار میآوریم. وقتی آمریکا میگوید: ما میخواهیم با شما مذاکره کنیم، میفهمیم که برای خدا این را نمیگوید. ما باید علت آن را کشف کنیم که مقام معظم رهبری کشف کرد. و لذا به ما گفتهاند: اگر حدیثی دیدی و نفهمیدی که این حدیث درست است یا نه، یکی اینکه آن را با قرآن بسنج، اگر به آیات قرآن خورد قبول کن و گرنه آن را بزن به دیوار. چون افرادی هستند… معاویه پول داد به ثمره ابن جندب و گفت: این پول را بگیر و چند حدیث بباف! اصلاً کارخانه حدیث سازی بود. در صحیح بخاری با همین دو چشم خودم دیدم که ابوهریره یک حدیث روی منبر گفت. یک نفر گفت: این حدیث را از جیب خودت میگویی یا از جیب پیغمبر(ص)؟! یعنی پیغمبر فرموده یا خودت آن را میبافی؟ گفت: هذا من کیسی! نه خیر، اینرا خودم بافتم؛ یکی دیگر از راههای حدیث شناسی این است که وقتی یک حدیثی را دیدی ببین مخالفین اهل بیت چه کار میکنند؟ اگر خلاف این حرف را گفتند، آن حدیث درست است. خدا رحمت کند امام (ره) را، یکی از سران منافقین رفته بود پیش امام (ره)، از ایران هم بزرگان زنگ زدند به امام و گفتند: ایشان از سران مجاهدین (منافقین) است. امام (ره) میفرمود: از بس که این شخص نهج البلاغه خواند من شک کردم! بعضی افراد یک کاری میکنند که آدم به شک میافتد.
6- تاکتیک خواهر و مادر موسی برای نجات موسی
فرعون و اطرافیانش کنار رودخانه نشسته بودند و آن را تماشا میکردند، دیدند که صندوقی در آب شناور است، آنرا گرفتند و دیدند نوزادی است. ضمنا در اینجا یک کار اطلاعاتی هم رخ داد. در وزارت اطلاعات یک قانون دارند که میگویند: تعقیب مراقبت، یعنی برو دنبالش ببین کجا میرود، به که تلفن میزند و… البته نه به صورت تجسس، تجسس حرام است. تجسس فرد به فرد حرام است. اما در مورد کسی که قصد سرنگونی نظام را دارد باید کارهایش را دنبال کرد. «وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ» (قصص/11) مادر موسی به خواهر موسی گفت: برو دنبالش (دنبال صندوق) برو ببین صندوق کجا میرود. از اینجا هم میفهمیم که معنای توکل این نیست که پی گیری نکنیم. آخر ما میگوییم به خدا توکل کن… مادر موسی به خدا توکل کرد و بچه را به دریا انداخت و به خواهرش گفت: 1- من زن هستم و روی من حساس هستند. اما تو که دختر هستی حکومت روی تو حساسیت ندارد. 2- از دور برو «عَنْ جُنُبٍ» یعنی عادی سازی کن. جیغ نزنی که قضیه لو میرود. ببین سرنوشت چه میشود. فرعونیان صندوق را گرفتند و دیدند بچه است. خواستند او را هم بکشند. در میان آنها زن مؤمنی بود (زن فرعون، آسیه) مؤمن آل فرعون، به فرعون گفت: او را نکش. یعنی او را نهی از منکر نمود «لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ یَنْفَعَنا» (قصص/9) گاهی یک زن نهی از منکر میکند و یک امت را نجات میدهد. «عَسى أَنْ یَنْفَعَنا» شاید به نفعت باشد. معلوم میشود که طاغوتها برای نفع خودشان قانون وضع میکنند. گفتند: ما که بچه دار نمیشویم، این بچه را هم که آب آورده است، شاید او به نفع ما باشد. خداوند عجب حالگیری میکند! فرعونی که ادعای خدایی میکند از بچه دار شدن محروم است. باز هم دماغ فرعون به خاک مالیده شد، هر دایهای را آوردند موسی پستانش را به دهان نگرفت! یعنی رییس ابرقدرت دنیا که میگفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» (نازعات/24) از شیردادن یک بچه عاجز ماند! الله اکبر. فرعون بیچاره شد. دختر آمد نگفت که: (باز هم عادی سازی را نگاه کنید چقدر دختر زرنگی بود! ما باید بچه هایمان را اینگونه تربیت کنیم.): «هَلْ أَدُلُّکُمْ اِلی اُمِّهِ»، آنوقت میفهمیدند مادرش کیست و او را میکشتند. حتی نگفت: بروم به مادرش بگویم بیاید، گفت: بروم به یک خانوادهای بگویم بیایند. «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ» (قصص/12) خانوادهای که تمام مسؤولیت او را بر عهده بگیرند. یعنی بچه تحت تکفل آنها باشد و خیرخواه او هم هستند. گفت: برو و بیاور. باز هم اگر دختر میدوید لو میرفت. آرام راه رفت و به مادر گفت: باز هم اگر مادر میدوید لو میرفت. همه حرکتها اطلاعاتی بوده است؛ امام دهم یک نامه نوشت آنرا داخل چوب گذاشت و به فردی داد و فرمود: برو فلان منطقه و بده به فلانی. رفت و در راه دعوایش شد و چوب را شکست و نامه لو رفت. امام دهم اینقدر ناراحت شد که فرمود: شما ما را لو میدهید. مسلمان باید تیز باشد. گفت: آن که چوب بود. فرمود: آخر مگر من میخواستم چوب را به آنجا صادر کنم یا قحطی چوب بود؟! باید میفهمیدی. امامان ما این طوری کار میکردند. خیلی از انقلابیون ما زجرها کشیدهاند. برای پول دادن به زندانیها، برای… همین جناب آقای هاشمی رفسنجانی یک دور تفسیر نوشتهاند. از چیزهایی که مردم از ایشان نمیدانند این است که ایشان مفسر قرآن هستند. (قبلاً اینرا نگفتم چون فکر کردم که شاید برخی فکر کنند من اینرا میگویم تا پست و… از ایشان بگیرم!) به ایشان سردار سازندگی گفتند و… گفتند. همه لقبی به ایشان دادند اما کسی لقب مفسری به ایشان نداد. ایشان تفسیری در زندان نوشت و بعد هم عدهای از فضلای حوزه علمیه قم روی آن کار کردند. به نام تفسیر راهنما؛ انصافا خیلی تفسیر خوبی است. از برخی آیهها 50-40 نکته در آوردهاند. بخشی از ایشان است و بخشی از برخی روحانیون فاضل. ایشان یک مفسر بزرگ است. ایشان چگونه تفسیر نوشت؟! در زندان و بدون کتاب! چگونه کتاب رد و بدل میکردند؟
7- خداوند شاکر و سپاسگزار است
بالاخره خدا شاکر است. خدا شاکر است یعنی چه؟ ما یک آیه داریم، میگوید؛ وقتی رفتید مکه، کنار مکه یک خیابان است (400 متری کنار مسجد الحرام) که آن خیابان سرپوشیده است. به نام صفا و مروه. میفرماید: در اینجا 7 بار بدوید. بعد که میگوید بدوید میفرماید: خدا شاکر است! یعنی چه؟ «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» (بقره/158) صفا و مروه جزء شعائر الهی است. هرکه مکه میرود باید این خیابان را 7 بار بدود. 5/3 رفت و برگشت؛ میخواهد بگوید: چون در اینجا، یک زمانی هاجر دوید برای یافتن آب، من آن زحمات هاجر را پاس داشتم، به همه حاجیان تاریخ میگویم: پایتان را جا پای هاجر بگذارید، آن هیجان هاجر را در خودتان احیاء کنید، من نمیگذارم بی نتیجه بماند. یک 22 بهمن میآورم تمام آن شکنجهها و زجرها از بین میرود: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (انشراح/6). خستگی را از تنتان برطرف میکنم. پروین اعتصامی یک شعر خوبی و قشنگی در مورد قضایای حضرت موسی(ع) دارد. من آنرا میخوانم:
مادر موسی چو موسی را به نیل *** در فکند از گفته رب جلیل
خود به ساحل کرد با حسرت نگاه *** گفت: کای فرزند خرد بی گناه
گر فراموشت کند لطف خدای *** چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت به یاد *** آب خاکت را دهد ناگه به باد
وحی آمد: کاین چه فکر باطل است؟ *** رهرو ما اینک اندر منزل است
پرده شک را برانداز از میان *** تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی *** دست حق را دیدی و نشناختی؟!
در تو تنها عشق و مهر مادریست *** شیوه ما عدل و بنده پروریست
نیست بازی کار حق، خود را مباز *** آنچه بردیم از تو بازآریم باز
سطح آب از گاهوارش خوشتر است *** دایهاش سیلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغیان میکند *** آنچه میگوییم ما آن میکند
ما به دریا حکم طوفان میدهیم *** ما به سیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان به ذات حق مده *** بار کفر است این به دوش خود منه
به که برگردی به ما بسپاریش *** کی تو از ما دوستتر میداریش؟!…
8- مدیریت و گذشت مادر موسی
حالا اینجا یک درس برای مسؤولین مملکتی بگویم. آقایان مسؤولین مملکتی! آقایانی که پست دارید! به پست نچسبید. اگر میتوانید خدمت بکنید خدمت بکنید اگر چه لقب مدیر کل و رییس و وزیر و وکیل نداشته باشید. مادر موسی به عنوان مادر نیامد بلکه به عنوان یک دایه آمد. مادر موسی، موسی را گرفت، سالها در دربار بود فقط از عنوان و لقب «مادری» صرف نظر کرد. از عنوان بگذر تا موسی در بغلت باشد. اگر میگفت من مادرش هستم او را میکشتند. من در قرآن همه نوع آیه در مورد گذشت دیده بودم: گذشت از شهوت، یوسف(ع). گذشت از خواب «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» (سجده/16)، گذشت از پول «یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ» (بقره/262)، گذشت از جان (جبهه، ابراهیم و…) ابراهیم زنش را در بیابانهای داغ مکه تنها گذاشت (فرمان الهی) من در مورد گذشت از عنوان آیهای ندیده بودم. تا اینکه این آیه را دیدم. اصل خدمت است من کاری به پست و عنوان ندارم. مادر موسی از عنوان مادری دست کشید؛ این آیه چند چیز را اثبات میکند و آن اینکه: میگوییم: زنها حرف در دهانشان نمیماند. میگویند: اگر خواستی یک چیزی را بفهمند به زنت بگو و بگو که به کسی نگوید! یعنی زنها دهانشان شل است. این آیه میفرماید: نه خیر زنها دهانشان سفت است. یک زن (مادر موسی) 15 سال موسی را نگهداشت و به احدی نگفت که من مادرش هستم! یک چیزی هم چپیها میگویند و آن این است که هر کسی در کاخ باشد کاخی فکر میکند و هرکس کوخی باشد کوخی فکر میکند. این آیه این مطلب را هم نقض میکند. زن فرعون در کاخ و دربار بود ولی مؤمن بود و کاخی فکر نمیکرد. این را چپیها یک اصل میدانند که: طرز تفکر وابسته به سیستم اقتصادی است. مگر مردم امام را برای اقتصاد دوست داشتند. گاهی آدم فکر میکند که این چپیها خل هستند. میگویند: هرکس دزدی میکند سیستم اقتصادی شاه خراب است. نه خیر، شاه رییس دزدها بود، فقیر هم نبود. بله گاهی برخی از دزدیها به خاطر فقر است. اما اکثر دزدیها به خاطر حرص است. خیلی از دزدها وضع مالی خوبی دارند. حرص میزنند نه اینکه فقیرند؛ اینکه میگویند: ما باید نمک گیر شویم کشک است ما باید خدا گیر شویم. گاهی یک زن به خاطر زندگیاش شوهرش را که چند تن مواد مخدر حمل میکند لو نمیدهد و میگوید: میترسم زندگیام از هم بپاشد، دیگر فکر جوانهایی که اعتیاد دامنشان را میگیرد نیست. موسی یک عمر نمک فرعون را خورد و نمکدان را شکست (به فرمان خدا) زنده باد موسی(ع).
سختیهای دینی را هم تحمل کنید تا به نتیجه برسد. از این به بعد هم با خدا معامله کنیم. نتیجهاش «جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» (بقره/25) است.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»