موضوع: فرزند
تاریخ پخش: 73/07/21
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
1- درخواست فرزند و مسئولیت پدر و مادر
بحث ما در جلسه گذشته راجع به فرزند بود. بحثی بود که به درد همه میخورد. نکاتی را هم در این جلسه میخواهیم عرض کنیم. در جلسه قبل گفتیم که اولیاء خدا همه از خدا فرزند میخواستند «هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً» (آل عمران/38) چون زکریا پیغمبر بود و پیرمرد بود و بچه دار نمیشد خانمش هم عقیم بود یک صحنهای را دید از مریم که حضرت مریم نشسته و غذای جلوی او است غذاهای غیر فصل مثل حالا هم نبوده که یخچال باشد از مریم پرسید «قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ» (آل عمران /37) این غذاها از کجاست؟ گفت این غذاها از طرف خداست حضرت زکریا که شوهر خاله مریم بود و پیغمبر بود دید یک دختر کارش به جایی میرسد که غذا از آسمان برایش میآید بعد میگوید اینجا بود که زکریا دعا کرد و گفت خدایا من هم بچه میخواهم.
مادر مریم، مریم را حامله بود نمیدانست که دختر است خیال میکرد که پسر است گفت خدایا «إِذْ قَالَتْ امْرَأَهُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (آل عمران/35) این بچهای که توی شکم من است میخواهم خادم مسجد بشود وقتی دید که دختر است گفت «فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَى وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنْ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» (آل عمران/36) خدایا من دختر آوردم دختر و پسر که مثل هم نیستند گفت من به نذرم عمل میکنم مریم را قنداق کرد و برد داد به حضرت زکریا متولی مسجد شوهر خاله این دختر توی مسجد تربیت شد خدا کارهایش یک حسابهای دیگر دارد غیر از حسابهای ما است گاهی مریم جوان و تازه نفس نشسته با اینکه جان دارد و زور دارد غذای آسمانی میآید گاهی هم که حامله است و جان ندارد که بلند شود میگوید بلند شو و درخت خرما را تکان بده گاهی در یک شرایط حاد مسئله حاد هم پیش میآید گاهی چند تا گره روی هم میزند.
مردم به او میگفتند: تو که زن خوبی بودی. مادرت زن خوبی بود. پدرت مرد خوبی بود. شما چطور بچه دار شدی؟ نکند که خلافی کردهای؟ خیلی مریم ناراحت بود. حتی گفت: «قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنتُ نَسْیًا مَنْسِیًّا» (مریم/23) کاش مرده بودم و همچین روزی را نمیدیدم حالا که وضع حمل گرفته میگوید برو توی بیابان و درخت خشک را تکان بده. کار خدا اینطوری است خدا گاهی امتحانات را پیچ میدهد. اگر دل پدر یا مادر بسوزد خطرناک است.
2- حکایت نفرین دل سوخته
یک پیرمردی که قوزی داشت، توی خیابان داشت میرفت. یکی از این بچههای شر نان سنگک خریده بود. یکی از این ریگهای داغ روی نان را انداخت پشت یقهاش. این ریگ رفت توی یقهاش. پیرمرد سوخت. رویش را برگرداند و گفت انشاءالله دستت خشک بشود. بچه رفت دستش درد گرفت. هرچه دکتر بود او را بردند. فایدهای نداشت. پدر و مادرش فهمیدند که این بچه دلی را سوزاند و کسی با دل سوخته نفرین کرد. رفتند گفتند: آقا معذرت میخواهیم. شما دعا کن این خوب بشود. گفت: اگر بخواهم دعا کنم یک ریگ دیگر میخواهد. یعنی آن وقتی که نفرین کردم دلم سوخت. صبر کنید یک صحنهای پیش بیاید اشکم در بیاید و دلم بسوزد آن موقع دعا کنم. خلاصه برای پیرمرد حالی پیش آمد او هم دعا کرد و دست بچه خوب شد. پارچه وقتی آتش میگیرد که بنزینی باشد.
خود مادر مریم بچه دار نمیشد. دید زیر درخت پرندهای جوجه هایش را جمع کرده است با نوک غذا دهان جوجهها میگذارد وقتی این صحنه را دید مثل اینکه برق او را گرفت. لرزید گفت چی میشد من هم بچه میداشتم مثل اینها من هم دهان بچههایم غذا میگذاشتم همانجا دعا کرد و دعایش مستجاب شد هر وقت دلتان میسوزد به بچه دعا کنید.
3- حکایت دعای پدر برای بچهدار شدن
پدر من تا حدود چهل و پنج سالگی بچه دار نمیشد. دو تا هم زن گرفت. از هیچکدام بچه دار نشد. یکی از همسایههای ما گربه زیاد داشت. بچه هم زیاد داشت. پدرم میگفت گونی برداشت گربهها را ریخت توی گونی. آمد در خانه را زد و آقا میرزا علی نقی حالا که خدا به شما بچه نداده است گربهها عوض بچه مال تو. گربهها را ریخت در خانه ما. آقامان میگفت: چنان دلم سوخت که آمدم توی خانه و گریه کردم. حسابی بعد یک پولی جور کردم رفتم مکه. گفتم: خدایا به ابراهیم صد ساله بچه دادی، من چهل و پنج سال دارم. ای خدایی که به صد ساله بچه میدهی، به من هم بچه بده. برگشت و خداوند دوازده بچه به او داد. من میگویم شاید توی آن گونی دوازده تا گربه بوده است! بعد پدرم میگفت: همانجا دعا کردم و گفتم: خدایا یکی از بچههای من مبلغ دین بشود. بنابراین اگر من حدیثی میخوانم همه مردم میدانند که طلبه عادیای هستم. نه مجتهدم و نه مفسر، نه علامه هستم. اما چون پدرم دلش سوخت، خدا به من توفیق داد. پدرها و مادرها برای بچههایتان سحرها با اشک دعا کنید. ممکن است بچههای شما یار حضرت مهدی باشد. این مربوط به این است که چقدر لقمه حلال به بچهات میدهی بچهات چقدر رابطه با خدا دارد.
یک کسی میگفت من بچه نمیخواستم رفتم شب عرفه آنجا دیدم جوانی همهاش میگوید الهی والدیّ والدیّ والدیّ یعنی خدایا پدر و مادرم را رحم کن. میگفت من دیدم از بس از بچه به پدر و مادرش دعا میکند من دیدم که بچه چیز خوبی است. امام علی(ع) میفرماید هر کس بچه نداشته باشد انگار نبوده است و هر کس هم بچه داشته باشد اگر بمیرد انگار نمرده است منتهی آدمهایی داریم عاقل هستند. بچه ندارد ولی یک باقیات و صالحاتی به اسم بچهاش گذاشته است مثلاً اگر گفته اگر بچه دار میشدم اسم او را حسن میگذاشتم پس این هم حسنیه یا محسنیه.
«الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ» (کهف/46) بچه زینت است منتهی زینت و جمال، گاهی جمال، فقط زیبایی است آدم دلش خوش میشود. «وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ» (نحل/6) میفرماید خدا برای شما میش و گوسفند قرار داد «وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ» (نحل/5) ما در فارسی اول میگوییم خوراک بعد میگوییم پوشاک اما خدا اول میگوید پوشاک بعد میگوید خوراک، (دفء) یعنی چیزی که شما را از سرما وگرما نجات بدهد چون پوشاک ماندنی است و اسمش را اول گفته است بعد میگوید در حیوانات جمال است کسی که حیوان دارد زیبایی دارد وقتی که «حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ» میروند صحرا و وقتی که از صحرا بر میگردند یک زیبایی است یعنی صبح که از آغل در میآیند آدم که نگاهشان میکند خوشحال میشود غروب هم که بر میگردند خوشحال است و کیف میکند، میخواهم در مورد جمال صحبت کنم چه وقت جامعه ما جمال دارد؟ جمال در حرکت است نه رکود، بچه زینت است نسبت به بچه گفته زینت نسبت به حیوان. گفته جمال، جمال در حرکت دسته جمعی است نه حرکت انفرادی این هم در حرکت هدفدار است نه حرکت بیهدف این هم در حرکت دائمی است نه حرکت موقت این هم در حرکت تولیدی است نه حرکت مصرفی این هم در حرکت آرام است نه حرکت وحشیانه. الان که جایزه میدهند یک مداد مثلاً میدهند که این مصرفی است اما پیغمبر ما درخت خرمای باردار میداد یک چیز تولیدی است قرآن در حیوانات گفته جمال است. بچه زینت است اما چه بچهای؟ یک وقت میگویی من شش تا بچه دارم یعنی شش تا شکم دارم بیکار بیعار بی حال این بچه زینت نیست خدا هم به حیوانات گفته به شرطی جمال است که با پای خودش برود نان خودش را در بیاورد. یک کسی به یک خروس گفت چند مرغ داری باید یک دانه داشته باشی گفت این همسرهای من نه جوراب میخواهند و نه کفش. خودشان هم میروند نان خودشان را در میآورند شما اگر از این همسرها داشتی سی تا را میگرفتی!
4- نگاه به پدر و مادر عبادت است
اینکه میگویند اولاد کم چون بچههای ما معمولاً حال کار ندارند هر که شش تا بچه دارد یعنی شش تا شکم در حدیث داریم خوشا بحال کسی که بچه زیاد دارد و بچههایش هم بازوهای او هستند. حدیث داریم بین دو تا ابروی مادر را ببوسید نگاه به صورت پدر و مادر ثواب دارد. به چهار چیز نگاه کردن عبادت است. نگاه به قرآن نگاه به عالم نگاه به پدر و مادر و نگاه به کعبه. امام علی(ع) میفرماید: «مَا سَأَلْتُ رَبِّی وَلَداً نَضِیرَ الْوَجْه» (بحارالانوار،ج24،ص132) من هیچوقت نگفتم خدایا یک بچه خوشگل به من بده گفتم خدایا بچه سالم به من بده بچهای که از خدا بترسد «إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ وَ هُوَ مُطِیعٌ لِلَّه»(بحارالانوار،ج24،ص132) بچهای که مطیع خدا باشد البته باید پدر و مادر بچه را مطیع خدا کنند.
5- دختر بهتر است یا پسر؟
پسر و دختر فرق نمیکند. خدا اگر بگوید دختر یا پسر تو کدام را انتخاب میکنی میگویی خدایا هر کدام خودت میگویی خوب خدا که انتخاب کرده است. چقدر گناه میکنند پدر و مادرهایی که بین بچه هایشان فرق میگذارند حتی اگر یکیشان خوب نیست شما روی خودتان نیاورید. یکی از امامان ما بچهای داشت که خوب نبود. امام به هر دو تا بچهاش یک جور محبت میکرد به یکی از اصحاب گفت برای اینکه این کینه پیدا نکند من هر دو را با یک چشم میبینم.
حدیث داریم کسی که اولاد اول او دختر است معلوم میشود که مرد با سعادتی است. علامت سعادت این است که اولاد اول آدم دختر باشد. بچههای من همهشان دختر هستند و در عمرم هم دعا نکردهام که پسر داشته باشم. هرچه هم خواسته باشم دعا کنم گفتهام که از کجا معلوم است که دختر بهتر نباشد شاید دختر بهتر باشد. چون تربیت یک دختر مساوی است با تربیت هفت پسر چون این دختر مادر فرداست. اگر کسی زیاد دختر دارد جامعه نسبت به او مسئول است. چون تولید دختر کم است قهراً باید هی خرج آنها کرد جامعه باید به آنها کمک کند. نگاه ترحم آمیز هم به آنها نکنید. کسی که بین دختر و پسر فرق بگذارد توحید او لنگ است راضی به رضای خدا نیست در کار خدا دخالت کرده است. پیغمبر ما یک دختر داشت فقط از خدا بخواهید که با برکت باشد. گاهی یک درخت کوچک میوهها دارد گاهی یک کتاب برکتها دارد شیخ عباس قمی یک کتاب مفاتیح نوشت الان بغل قرآن است هر جا یک قرآن هست بغل آن یک مفاتیح است آن وقت کتابش شده رابطه بین خلق و خالق. حاج شیخ عباس قمی مال پنجاه سال پیش است چون شنیدم از یک دانشجو پرسیدهاند شیخ عباس قمی کیه؟ گفته یکی از اصحاب امیرالمومنین(ع) است! البته گاهی هم اشتباه میکنند.
خدا چرا فرق گذاشته است؟ خدا بعضی جاها فرق نگذاشته است. میگوید اگر عروس و داماد با هم اختلاف پیدا کردند دادگاه نروند قاضی نیشابوری که دلش بحال زن و شوهر جهرمی نمیسوزد «حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها» (نسا/35) یک نفر داور از فامیل زن و یک نفر داور از فامیل مرد یک جاهایی هم البته فرق دارد.
6- فرزندانمان را حقیر نشماریم
بچه میتواند پیغمبر باشد. حضرت عیسی در گهواره پیغمبر بود. حضرت یحیی بچگی پیغمبر بود. بچه میتواند امام باشد. امام جواد و امام مهدی(علیهما السلام) در بچگی به امامت رسیدند. بچه میتواند ولی خدا باشد. دعای بچه مستجاب میشود. امام باقر(ع) وقتی میخواست که دعا کند بچه هایش را جمع میکرد میگفت وقتی من دعا میکنم شما بگویید الهی آمین یعنی خدایا مستجاب کن. پیغمبر ما وقتی میخواست نفرین کند بچههایش را هم با خودش برد. امام حسین(ع) در کربلا بچهها را با خودش برد یعنی بچه در جبهه نقش داشت. رهبر ما فرمود رهبر من همان بچه سیزده ساله بود یعنی این همه سردار و سرلشگر و امام جمعه و طلبه امام نگفت رهبر من این است یعنی بچه سیزده ساله میتواند در فکر بنیانگذار جمهوری اسلامی تاثیر بگذارید. روی حرف بچهها حساب کنید. گاهی حرف بچه الهام است. بچه عزیز است. بوسیدن بچه ثواب دارد. منتهی دختر بعد از هفت سالگی بوسیدنش کنترل میشود. بچه مقام والایی دارد و این آموزش و پرورش است که باید بچهها را تربیت کند. حتی اگر پدر و مادر عصبانی شدند نباید روبروی بچهها چیزی بگویند. زدن بچه باید کنترل بشود. اصل در تربیت تشویق است. قرآن میفرماید «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنْ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا» (احزاب/43) اگر بخواهیم مردم از ظلمات بسوی نور بروند راه آن تشویق است.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»