عاقبت، سوء عاقبت و حب دنیا

موضوع: عاقبت، سوء عاقبت و حب دنیا
تاریخ: 21/02/61

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین»

بحث ما در جلسه قبل به مناسبت خیانتی بود که برای جماران و امام پیش آمده بود که الحمدللّه دست‌ها رو شد و درباره عهدشکنی و بی دین شدن و بدعاقبت شدن داشتیم صحبت می‌کردیم. حالا این هفته هم مقداری در این رابطه صحبت می‌کنیم. ولی این را باید خودمان فکرکنیم. یک جمله‌ای از یکی از صوفی‌ها دیدم. می‌گفت: که هر انسانی در دلش می‌گوید: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏»(نازعات/24) یعنی هر کسی می‌گوید من خدا هستم. حرفی که فرعون می‌زد، او هم می‌گفت من خدا هستم. یعنی هر کسی در درونش هیتلر است. هر کسی در درونش قطب زاده است. همه‌ی ما بنی صدر هستیم مگر این که خدا او را حفظ کند. خلاصه مایه‌ی انسان مایه‌ی خطرناکی است، جز این که تربیت انبیا او را بسازد. علم او را نمی‌سازد. دانشگاه او را نمی‌سازد، مطالعه او را نمی‌سازد، لباس و عمامه هم او را نمی‌سازد، تنها خدا او را در خط انبیا می‌سازد.
پس با این تفاسیر موضوع بحث ما: سوء عاقبت، توقع نابجا، عقده و پیمان شکنی است.
1- زحمات بر باد رفته
چگونه بعضی افراد بدعاقبت می‌شوند؟ بدعاقبت شدن مهم است. انسان عمری درس بخواند، اگر وقت امتحان سر جلسه امتحان نرود، بدعاقبت شود. عمری مراعات بهداشت بکند و یک مرتبه یک قاشق سم بخورد، بدعاقبت شود. خانم در منزل زحمت می‌کشد و لباس می‌شوید، بعد می‌اندازد روی بندی که محکم نیست، بند پاره می‌شود و همه‌ی لباس‌ها گلی می‌شود. اعمالشان «هَباءً مَنْثُوراً»(فرقان/23) می‌شود. اعمالشان «کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ»(ابراهیم/18) می‌شود. قرآن می‌گوید افرادی خیلی زحمت می‌کشند ولی زحمات ایشان مانند خاکستر می‌شود که باد شدید آن را می‌برد، آن هم «فی‏ یَوْمٍ عاصِفٍ»(ابراهیم/18) در روز بادخیز. آخر گاهی وقت‌ها یک باد تند می‌آید، بعد آفتاب می‌شود و خوب می‌شود. اگر یک باد تند آمد و خاکسترها را پخش کرد و برد ولی باد ایستاد، آدم می‌تواند برود و خاکسترها را جاروب کند و جمع کند. اما یک وقت روز، روز بادی است. یعنی از صبح تا شب باد می‌آید. این چنان خاکستر را پخش می‌کند که قابل جمع کردن نیست و لذا نگفته مثل خاکستری که باد پخش کند، می‌گوید مثل خاکستری که باد آن را پخش کند و این باد هم در یک روز بادخیز باشد.
2- توقع نابجا داشتن
مسئله‌ی توقع نابجا: مثلاً می‌گوید فرض کنید چرا مردم دور و بر من نیامدند؟ چرا من را رئیس جمهور نکردند؟ خوب من که خودم را کاندیدا کرده بودم، چرا من رأی نیاوردم؟ و حالا باید خانه نشین بشوم؟ پس در انفجار جماران من هم شرکت می‌کنم. چطور این فکر برای آن اشخاص پیدا می‌شود؟ یا چرا من رهبر انقلاب نشدم؟ درباره‌ی توقع نابجا من دو سه تا آیه برایتان می‌خوانم.
«أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی‏ بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»(انعام/122) افراد ترسو که شجاع می‌شوند، افراد جاهلی که عالم می‌شوند، افراد بیرون از خط که وارد خط می‌شوند، افراد مرده دلی که زنده می‌شوند، افرادی که بیدار می‌شوند، نسیم الهی که می‌وزد، حزب اللهی را حرکت می‌دهد. «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی‏ بِهِ فِی النَّاسِ» آن‌ها خط خودشان را پیدا می‌کنند، شعارهایشان شعارهایی است که بدون این که کسی این شعارها را به دهانشان بگذارد، خودشان این شعارها را الهام می‌گیرند، آیا این حزب اللهی‌های بیدار شده‌ی به نور هدایت خدا «کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ» مثل آن‌هایی هستند که در تاریکی‌های فکر و وسوسه و خیال رفته‌اند؟ «لیس بخارج منها» از آن ظلمات خیال‌ها، شرک و جهل هم بیرون نمی‌آیند. کسی که با نور خدا روشن شده است، آیا مثل کسی است که در توطئه‌ها خفه شده است؟ در عالم خیال و در عالم وهم، زن رجوی کشته می‌شود، بنی صدر به رجوی برای هلاکت زنش تلگراف می‌زند و پایش می‌نویسد: «امضا، بنی صدر، رئیس جمهور محبوب ایران» آیا کسی که نور حق او را بیدار کرد، مثل کسی است که در ظلمات خواب می‌بیند؟ «لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها» بیرون هم نمی‌آید. در همان عالم اسیر است. «کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» قرآن می‌فرماید همیشه برای کفار عملشان زینت داده می‌شود. یعنی نزد خودشان فکر می‌کنند کارهایشان خوب است و این بسیار خطرناک است.
«وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»(کهف/104) انفجار جماران را می‌دانید اسمش چه بود؟ «نجات انقلاب» «کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» خط‌های آمریکایی و عملشان نزد خودشان زینت داده می‌شود و خیال می‌کنند عملشان نجات است. «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فی‏ کُلِّ قَرْیَهٍ أَکابِرَ مُجْرِمیها لِیَمْکُرُوا فیها وَ ما یَمْکُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ»(انعام/123) در هر قریه‌ای مهره‌هایی هستند که این‌ها مهره‌های خطرناک هستند. این‌ها مکر و توطئه می‌کنند. قرآن می‌فرماید: «لِیَمْکُرُوا فیها» این‌ها در دهات و مزرعه و داخل و خارج می‌نشینند و حیله می‌کنند. این مجرمان بزرگ می‌نشینند «لِیَمْکُرُوا» برای اینکه مکر کنند، ولی: «وَ ما یَمْکُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ» مگر به خودشان حیله نمی‌کنند. «وَ ما یَشْعُرُونَ» و در عین حال نمی‌فهمند که این حیله‌ها به ضرر خودشان است. عجب قرآن زنده‌ای داریم. اصلاً مثل این است که این آیه‌ها دیشب برای قطب زاده و ماجرای جماران نازل شده است. اکابر مجرمین، یعنی مجرمین کبیر می‌کنند و در عین حال «وَ ما یَمْکُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ» مگر به خودشان مکر نمی‌کنند. پول می‌دهد که برای انفجار برو، همین پول در دادگاه می‌آید! و مکرها مگر به خودشان برنمی گردد. «وَ ما یَشْعُرُونَ» شعور هم ندارند. نه شعور سیاسی دارند و نه شعور غیر سیاسی دارند.
3- عده‌ای وقتی حق را دیدند، گفتند: ما ایمان نمی‌آوریم
و اما بحث عقده: می‌گوید: چرا من رئیس جمهور نشدم؟ یا آن مرد می‌گوید چرا من هم که یک عالم و یک فقیه هستم، پس چرا من رهبر انقلاب نشدم؟ «وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَهٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى‏ مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَیُصیبُ الَّذینَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَدیدٌ بِما کانُوا یَمْکُرُونَ»(انعام/124) وقتی یک آیه نازل می‌شد، وقتی فتح مبین می‌آمد، وقتی فتح بستان می‌آمد، وقتی جوانان حزب اللهی پیدا می‌شدند، وقتی آیه‌ها و نشانه‌های قدرت نمایی و معجزات پی درپی الهی را می‌دیدند، وقتی رهبری به حق را می‌دیدند «قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ» می‌گفتند: ما ایمان نمی‌آوریم. ما به این مجلس عقیده نداریم. ما به قانون خبرگان رأی نمی‌دهیم. ما رهبری را امضا نمی‌کنیم. ما ولایت فقیه را نمی‌پذیریم؟ شما را چه شده است؟ می‌گویند: «لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى‏ مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ…» ایمان نمی‌آوریم، مگر آنکه آنچه که به رسولان عطا شده، به ما داده شود. اینها متوقعین نابجا هستند. کسانی که دلشان می‌خواهد رهبر یا رئیس جمهور بشوند و بازارشان نگرفته است، ورشکسته‌ها می‌گویند ما هرگز ایمان نداریم، نه به قانون، نه به مجلس، نه به رهبر و نه به خط رهبری و. . . در برابر انبیا آیات وحی را می‌دیدند ولی عده‌ای با این که قرآن را می‌دیدند، ایمان نمی‌آوردند. دلیلش این بود که می‌گفتند ما ایمان نمی‌آوریم مگر به ما هم داده شود، مثل آن چیزی که به «رُسُلُ اللَّهِ» داده شده است. یعنی همین طور که خدا به پیغمبر وحی کرد باید به ما هم وحی بکند. می‌گویند: چرا مردم می‌گویند این خون که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست؟ باید بگویند هدیه به فلانی است. اینها توقع نابجایی است. قرآن در ادامه می‌فرماید: دنبال کارتان بروید. «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ» یعنی خدا عالم‌تر است که رسالتش را کجا قرار بدهد. خدا می‌داند که جایگاه رسالت کجاست! شربت را در ظرف بلور می‌ریزند، کسی شربت را توسفال نمی‌ریزد، حالا هر چه سفال هست توطئه کنند که ما به خاطر این که شربت را در ما نریختند، اعتراض داریم. خوب تو سفالی! محبت پوستری نیست. فردا بنده یک پولی می‌دهم و پوستر خودم را پخش می‌کنم، آیا این باعث جلب محبت برای من است؟ محبت ریشه‌اش درقرآن است. آیه‌اش را بخوانم. می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»(مریم/96) ودّ به معنای محبت است. یعنی کسانی که واقعاً به حق ایمان آوردند، (و این ایمان سیاستمدارانه نبوده و واقعاً به حق بوده است)
4- ایمان منهای عمل صالح مردود است
اگر یادتان باشد یک روز اقسام ایمان‌ها را مطرح کردیم. حدود 9رقم ایمان در قرآن آمده است که همه‌اش مردود است و خدا می‌گوید من این ایمان را نمی‌خواهم. مثلاً ایمان اکراهی، ایمان زورکی، ایمان منافقانه، ایمان روشنفکرانه، ایمان منهای عمل، ایمان یک جانبه‌ای، ایمان موسمی، ایمان موضعی و. . . این ایمان‌ها در اسلام مردود است. ایمانی که وقتی سوار کشتی می‌شود و می‌خواهد غرق بشود یا الله، یا الله، یا الله می‌گوید، مردود است. می‌فرماید: «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ»(عنکبوت/65) اما زمانی که نجات پیدا کردند، جفتک می‌زند. این ایمان موضعی و پذیرفته نیست. ایمان موسمی مانند اینکه مکه که می‌رود، در آن مکان مقدس و متقی می‌شود، اما از آن مکان که بیرون می‌آید، مانند قبل می‌شود. ماه رمضان یک شکل می‌گیرد و در غیر از ماه رمضان شکل دیگر به خود می‌گیرد. وقتی حزب اللهی‌ها حاکم می‌شوند، یک چهره عوض می‌کند و زمانی که غیر حزب اللهی‌ها حاکم می‌شوند، چهره دیگری به خود می‌گیرد.
ایمان منهای عمل، ایمان موضعی، ایمان موسمی، ایمان روشنفکرانه، ایمان منافقانه، این‌ها همه مردود است. «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» آن‌هایی که دربست ایمان مطلق دارند و تسلیم خدا هستند و هم عملشان سالم است.
5- ایمان و عمل صالح ایجاد محبت در دلهای مردم می‌کند
در ادامه می‌فرماید: تو به خاطر ایمان و عمل صالحت «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» یعنی در آینده خداوند محبت شما را در دلها قرار می‌دهد و خدا در دل‌ها محبت می‌اندازد. محبت نیازی به پوستر ندارد. ما خیال می‌کنیم اگر پوستر ما زیاد پخش شد مردم ما را بیش‌تر دوست دارند. محبت خدایی است. شاهپور بختیار تحلیلی که داشت این بود که می‌گفت: «اگر امام ایران بیاید و مقداری صحبت کند و مردم امام را ببینند، محبت مردم نسبت به امام کم می‌شود. چون در حال حاضر عطش دارند» این خیال می‌کند محبت به خاطر غربت است. بله! اگر محبت به خاطر غربت پیدا شد، اگر آدم آمد و از نزدیک دیده شد دیگر محبت کم می‌شود. اما محبت وقتی خدایی شد «سَیَجْعَلُ» دیگری ربطی به این مسائل ندارد. اگر شاهپور بختیار این آیه را بلد بود که «الرَّحْمنُ وُدًّا» (یعنی خدا مودت می‌گذارد) از این حرف‌ها نمی‌زد. به امام اول‌ها می‌گفتند: «شما کمتر سخنرانی کن، چون زیاد که حرف می‌زنی عظمت حرف هایت کم می‌شود» این حرف غلطی است. به خود من خیلی گفته‌اند که شما هر شب جمعه در تلویزیون صحبت نکن. حتی گفته‌اند که یک مدتی برنامه‌های تلویزیون را تعطیل کن، یک عده‌ای که ثابت حرف هایت را گوش می‌دهند، می‌بینند نیستی دلتنگ تو می‌شوند. مگر بازی است، اصلاً این حرف شرک است.
مثلاً آدم بگوید: من مادرم را مدتی نبینم تا وقتی رفتم مادرم برایم بمیرد. مثلاً مدتی نجف بمانم که وقتی به ایران می‌روم، بگویند: این آقا بیست سال است که در نجف است. مدتی در این شهر بمانم که وقتی می‌روم بگویند: «خیلی سال است که ما فلانی را ندیده ایم» این‌ها همه وهم است. این‌ها خودنمایی‌هایی است که ریشه‌ی خدایی ندارد. به افرادی سفارش می‌کردند که شما که در این شهر سخنرانی کرده‌اید، تا یک سال دیگر به این شهر نروید، چرا که اگر خواسته باشی، پشت سر هم بروی، عظمتت در این شهر کم می‌شود. این‌ها همه خیال است.
در مجموع راه را گم کرده‌ایم. سوراخ دعا این است که می‌گوید: تو بنده خدا باش، خداوند محبت را در دل‌ها قرار می‌دهد، ما خدا را رها کرده‌ایم و می‌خواهیم از راه پوستر، دیر دیدن، دیر حرف زدن، کم حرف زدن، ژست گرفتن و. . . جلب محبت کنیم. «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ» می‌گویند چرا ما مرجع و رهبر نشدیم؟ چرا رئیس جمهور نشدیم؟ نمونه‌ی این حرف‌ها را به پیغمبران می‌گفتند. می‌گفتند ما ایمان به قانون شما نمی‌آوریم، چرا؟ «قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى‏ مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ» باید به ما هم داده شود، مثل همان مقداری که به پیغمبران داده شده است. خدا هم می‌گوید دنبال کارتان بروید. «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ» خدا خود بهتر بلد است که چه کسی را رهبر کند.
بعد می‌فرماید: «سَیُصیبُ الَّذینَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَدیدٌ بِما کانُوا یَمْکُرُونَ» این ذلت و مرگ‌ها و زندان‌ها و اعدام‌ها، این‌ها عذاب دنیایی است. در آینده هم به این مجرمین «عَذابٌ شَدیدٌ» خواهد رسید. اینها به خاطر توطئه‌ها عذاب در پیش دارند و عذاب خدا هم شوخی نیست. الحمدلله دعای کمیل در همه‌ی شهرها هست. می‌دانید در دعای کمیل چه می‌گوید؟ می‌گوید: «و هذا ما لا تقوم له السماوات و الأرض»(مصباح‏ المتهجد، ص‏847) ‌ای خدا! عذاب جهنم را آسمان‌ها و زمین‌ها تحمل ندارند پس چگونه من در آتش جهنم خواهم سوخت؟ «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها»(نساء/56) دکترهایی که مربوط به آتش سوزی هستند می‌گویند پوست دست و قوه لامسه حساسیت دارد، یعنی اگر پوست بسوزد و آتش به استخوان برسد، دردش کم می‌شود. پوست حساسیتش خیلی بیش‌تر است. قرآن می‌گوید نمی‌گذاریم حساسیت کم بشود و نمی‌گذاریم آتش به استخوان برسد. جلود به معنای جلد است. یعنی پوست تازه به تو می‌دهیم که دیگر حساسیتش کم نشود، این واقعیت جهنم است. علی بن ابی طالب از جهنم ناله و گریه می‌کرد.
6- تفاوت مؤمنین و غیر مؤمنین در دیدن امدادهای الهی
قرآن می‌فرماید: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلام ِوَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ»(انعام/125) این آیه هم درباره‌ی عقده است. خداوند به هر کس که لطف دارد روحش را باز می‌کند. هر کس را خدا غضب کرده است، روحش را تنگ می‌کند تا این که منفجر بشود. هرکس را خدا لطف به او دارد به خاطر آمادگی و قابلیتی است که دارد و به همین خاطر خداوند «یَشْرَحْ صَدْرَهُ» سینه و روحش را باز می‌کند و حق را می‌پذیرد. وقتی برایش یک معجزه را می‌گویند، وقتی به او می‌گویند که فلان سرباز و پاسدار و بسیجی حضرت مهدی (ع) را در جبهه دید، فلان صحنه پیش آمد معجزات و امدادهای غیبی را که می‌بیند سینه‌اش باز می‌شود و قبول می‌کند. اما در عین حال هر کسی را که خدا بخواهد، گمراه می‌کند. البته خدا بی خود کسی را گمراه نمی‌کند. چون قرآن می‌گوید: «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ»(بقره/26) افراد فاسق را گمراه می‌کند. اما افرادی که به خاطر فسقشان مورد غضب خدا قرار گرفتند و سرنوشت این‌ها بدبختی و گم راهی است «یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً» صدر و سینه و قلبش تنگ می‌شود. یعنی هر چه می‌شنود، ناراحت می‌شود. قرآن درپایان می‌گوید: «کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ» پلیدی و ننگ، خباثت و نجاست بر کسانی است که ایمان ندارند. این آیه درباره‌ی توقع نابجا است. انسان می‌شود عالم باشد و منحرف باشد. ما در قرآن آیه‌هایی داریم که افرادی عالم بودند و با وجود علم منحرف شدند. تمام دکترهای حقوقی که نظاره می‌کنند که در فلسطین جوان‌ها شهید می‌شوند و هیچ تکان نمی‌خورند! همه‌ی دکترهای حقوق دانشگاه که این همه جنایات صدام را می‌بینند و حرکت نمی‌کنند، همگی منحرف‌اند. علم خالی فایده‌ای ندارد. هر کشوری که دانشگاهش بیش‌تر است جنایاتش هم بیش‌تر است. در حوزه هم همین طور است. قرآن می‌فرماید: «أَ فَرَأَیْتَ»(جاثیه/23) علم کافی نیست، گاهی ممکن است عالم و در عین حال بدعاقبت باشد. گاهی ممکن است عالم باشد و توقع بی جا و عقده او را منحرف کند. گاهی ممکن است عالم باشد و پیمان خدا را بشکند. مگر ابلیس با سواد نبود؟ مگر ابلیس شش هزار سال عبادت نکرد؟ امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: شیطان 6 هزار سال عبادت کرد، که معلوم نیست این 6هزار سال از سال‌های دنیایی و یا آخرتی است. «وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ»(حج/47) قرآن می‌فرماید: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ»(جاثیه/23).
این آیه چه می‌گوید؟ به پیغمبر خطاب می‌کند و می‌گوید: ‌ای پیغمبر! آیا می‌بینی کسی که خدای او هوای اوست؟ چون فرق بین اله و الله است. اله به معنای جاذبه است، آن چه که شما را جذب کند اله می‌شود. گاهی انسان را پول جذب می‌کند و اله او پول می‌شود و لذا داریم که «لا اله» یعنی بدون هیچ جاذبه‌ای و هیچ چیزی من را جذب نمی‌کند. هیچ چیزی معبود من نیست. هیچ چیز من را به بندگی و بردگی و پرستش و ستایش وادار نمی‌کند. فقط من جذب خدا می‌شوم و جذب هیچ چیز دیگری نمی‌شوم. لذا نگفته است: «اتخذ اللّهه» و گفته است: «اتَّخَذَ إِلهَهُ» بعد می‌فرماید: «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ» خدا او را گمراه می‌کند «عَلى‏ عِلْمٍ» با این که باسواد است، (ممکن است مرجع تقلید باشد، دکتر باشد، مهندس باشد. هر کس از خط خدا دنبال خط هوا رفت) «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ» یعنی با اینکه عالم است خدا او را گمراه می‌کند.
7- حدیثی درباره ریاست
حدیثی درباره‌ی ریاست داریم. «مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّس مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ»(کافى، ج‏2، ص‏298) خدا لعنت کند هر کس که مقدمات رئیس شدن خودش را فراهم کند. بله یک وقت خدا کسی را رئیس می‌کند، مردم می‌روند دورش و او را می‌خواهند، لیاقت دارد، یک وقت چنین نیست. لیاقت چندانی ندارد، مردم هم گرد او نیستند. این زور می‌زند که خودش رئیس بشود. این افراد را خدا لعن می‌گوید. خدا لعنت کند کسی را که به خودش وعده ریاست بدهد که مثلاً حالا که این دوره نشد، ان شاءاللّه دوره‌ی بعد می‌شود. مثلاً بیاییم این را تضعیف کنیم تا خودمان رئیس بشویم. خدا لعنت کند نالایق‌هایی را که تصنعی زور می‌زنند تا خودشان را رئیس کنند و خدا لعنت کند کسانی را برای خودشان خواب ریاست می‌بینند. بله یک وقت انسان وظیفه‌ی شرعی دارد که به میدان وارد شود. مثل این که یک وقتی آیت اللّه العظمی گلپایگانی فرمود: هر کس در شهرها خودش را لایق می‌داند و رقیب هایش را می‌بیند که لایق نیستند، بر او واجب است که شرعاً خودش را برای مجلس شورای اسلامی کاندیدا کند. اگر من در یک شهری بودم و دیدم کسی می‌خواهد وکیل بشود که خدایی نکرده لایق نیست، آنجا بر من واجب است که وارد گود شوم.
8- پیمان شکنی با خدا
درباره‌ی پیمان شکنی چند تا جمله دارم برایتان می‌گویم. اصولاً مهم ترین پیمان‌ها و مکرها، پیمان و مکر با خداست. انسان گاهی با خدا پیمان می‌بندد یا خدا با انسان پیمان بسته است «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَم»(یس/60) خدا با ما پیمان بسته است که به دنبال شیطان نروید. گاهی هم انسان با خدا پیمان می‌بندد. می‌فرماید: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ»(توبه/75) افرادی هستند عهد با خدا می‌بندند«لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» افرادی هستند در بی پولی می‌گویند: خدایا اگر به ما پول دادی، هر چه گیرمان آمد تومانی دو ریال برای حضرت عباس(ع) می‌دهم. «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ»(توبه/76) اما وقتی که خدا به ایشان پول داد، دیگر فراموش می‌کنند. آن قدر افراد بودند که وقتی کنار پیاده رو می‌ایستادند یک ماشین خالی که می‌آمد می‌گفت: ‌ای بی انصاف! من را سوارکن و حالا خودشان ماشین سواری دارند و ویراژ می‌دهند و کسی را سوار نمی‌کنند. ما یک دوستی داشتیم ایشان ماشین خرید بعد ماشینش را فروخت، به او گفتم ماشینت چه شد؟ گفت من ماشینم برایم قساوت قلب آورده بود. دیدم ازنظر اخلاقی خرابم کرده است، ماشینم را فروختم. گفتم یعنی چه؟ گفت ماشین که خریدم، چون خودم خیلی بی ماشینی کشیدم، ماشین دار که شدم، یک کسی که در پیاده رو ایستاده بود سوارش می‌کردم، بعد دیدیم که این یکی را سوار می‌کنیم، یک بی چاره‌ی دیگر ایستاده است، پیرمرد ایستاده است، این طرف وآن طرف آدم سوار کردیم، دیدیم به کار خودمان نمی‌رسیم، بعد دیگر بی اعتنا شدم و گاز می‌دادم و می‌رفتم. بعد از مدتی دیدم حالتم مثل حالت آن‌هایی شده که کسی را سوار نمی‌کنند. من دیدم هر طرفش را بگیری خراب می‌شود. سوار نمی‌کنیم، قساوت قلب است، سوار می‌کنیم، به کارمان نمی‌رسیم. افرادی با خدا پیمان می‌بندند «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» عهد باخدا می‌بندند که اگر خدا به ما بدهد، چنین و چنان می‌کنیم. «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ» اما همین که به مقصودشان می‌رسند، نمی‌دهند. این یک عده که با خدا مکر می‌کنند. قرآن می‌فرماید: «یُخادِعُونَ اللَّهَ»(بقره/9) این‌ها با خدا خدعه می‌کنند، یا خدا را مسخره می‌کنند. می‌فرماید: «قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ»(توبه/65) شما خدا را مسخره کرده‌اید؟ کسی که می‌گوید «أستغفراللّه، اللهم اغفرلی» خدایا من را بیامرز ولی زبانش می‌گوید و واقعاً و قلباً پشیمان نشده است، خدا را مسخره می‌کند. امام رضا می‌گوید: کسی که به زبان بگوید من را بیامرز و قلبش تکان نخورد، او هم از کسانی است که خدا را مسخره کرده است.
در حدیث داریم که: انسان که سر نماز می‌رود، می‌گوید: اللّه اکبر، خدا بزرگ است، اما خدا می‌داند که خدا در قلب این شخص بزرگ نیست. خدا به ملائکه می‌گوید به این بنده بگویید این قدر من را مسخره نکند. خدا می‌داند که این در دلش چیز دیگر بزرگ است. این آمریکا بزرگ است، شرق و غرب بزرگ است. ایسم و ایست‌ها بزرگ است. خدا به او می‌گوید آیا با من خدعه می‌کنی؟ گاهی افراد از نظر علمی حقه بازی می‌کنند. قرآن آیاتی دارد که افراد فیلسوف نما می‌شوند. می‌گویند: ایشان خیلی پروفسور و فیلسوف است، حضرت عباسی فیلسوف نیست. خدا و قرآن را بلد نیست، اما می‌گویند اسلام شناس است. به خدا حدیث بلد نیست. به خدا تاریخ اسلام را بلد نیست، ولی در جامعه به اسلام شناس مشهور است.
9- کسانی که بطور مصنوعی بالا روند، خدا آنها را به زمین می‌زند
قرآن درباره‌ی کسانی که خدعه علمی می‌کنند، یعنی بیش از آنی که هستند خودنمایی می‌کنند، می‌گوید: «یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ»(آل عمران/78) زبانشان را می‌چرخانند و گاه و بی گاه یک چیزهایی هم می‌خوانند که شما خیال کنی این‌ها از وحی است، ولی این‌ها از وحی نیست. افرادی هستند که چیزهایی را می‌گویند که افراد دیگر خیال کنند ایشان دانشمند هستند، ولی هیچ نمی‌دانند. کتاب‌هایی را می‌خرد و در اتاقش می‌چیند، مهمان‌ها را هم در همان اتاق می‌برد که بگویند: چقدر با سواد است! ! ! «لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ» که خیال کنی این از کتاب است «وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ» ولی کتاب نیست. افراد دیگر «یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه»(بقره/79) یک چیزی را از خودشان می‌نویسند و می‌گویند این اسلام راستین است. افرادی که با قلم خدعه می‌کنند، یک چیزی می‌نویسند و می‌گویند این اسلامی است: «یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا» (آل ‌عمران/188) دوست دارند تعریف بشنوند به چیزی که اهلش نیستند. ساعات مطالعه‌اش را بالا می‌برد و مثلاً می‌گوید: من در این زمینه چند هزار ساعت مطالعه کرده‌ام. عکس‌هایی که باافراد و شخصیت‌ها دارد را از هر عکاسی و به هر قیمتی می‌خرد و قاب می‌کند، این‌ها را ذخیره می‌کند و یک کسی که می‌آید آن عکس‌ها را به او نشان می‌دهد که این من هستم که با فلانی بودم یا عکاس با خودش می‌برد که بگوید من وقتی پهلوی فلانی هستم فوری عکس ما را بینداز. این‌ها همه بالا بردن و شخصیت کاذب است، آدم اگر بزرگ باشد پایین هم بنشیند بزرگ است. کوچک باشد بالا هم بنشیند کوچک است. حدیث داریم هر کس به طور مصنوعی بالا برود، خداوند دیر یا زود او را زمین می‌زند. قرآن می‌فرماید که زیاد نمی‌خواهد حقه بازی کنید «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»(بقره/72) خدا آن چه که در دل دارید، خارج می‌کند. خدا به پیغمبرش می‌گوید: این‌هایی که می‌آیند و می‌گویند: «ما حزب اللهی دو آتشه هستیم» «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی‏ لَحْنِ الْقَوْلِ»(محمد/30) یک حرف‌هایی می‌زنند که بالاخره دیر یا زود دسته گل به آب می‌دهند. انسان تا یک مدتی می‌تواند خودش رانگه دارد و بالاخره مشتش باز می‌شود.
ناصرالدین شاه ماه‌های رمضان افطاری می‌داد، آخوندها هم فهمیدند که افطاری ناصرالدین شاه کلک است. آخوندها تصمیم گرفتند که اعتصاب کنند و به دربار نروند. اطرافیان شاه دیدند اگر به ناصرالدین شاه بگویند علما بنا دارند امسال افطاری نیایند و حقه بازی تو معلوم شده است، به ناصرالدین شاه برمی خورد. خلاصه یک خربزه فروشی که ریش بلندی و هیکل چاقی داشت را آوردند و یک عمامه سرش گذاشتند و این را به عنوان حضرت آیت الله قالب می‌کنیم، یک مشت طلبه مصنوعی درست کردند و به ناصرالدین شاه حقیقت را نگفتند. آقا را آوردند با سلام و صلوات و طلبه‌ها هم اطرافش نشستند. ناصرالدین شاه هم که به خیال خودش دارد در دل آخوندها خودش را جا می‌کند، به دیدار اینها آمد. سر سفره ناصرالدین شاه خربزه بود، گفتند که حضرت آقا! ما خیلی مغازه‌ها فرستادیم ولی خربزه خوب نبود و. . . یک مرتبه آیت الله گفت، آقا بیا دکان ما خربزه خوب به شما بدهم، تا گفت خربزه‌های خودم خوب است، رنگ آقای وزیر دربار سرخ شد و خیلی ناراحت شد و دسته گل به آب داد. آدم مگر می‌شود خربزه فروش را جای آیت الله جا بزند. مثل بنده که زبانم کاشانی است، اگر بخواهم تهرانی حرف بزنم، یک بار وسط حرف زدنم دو کلمه کاشانی می‌گویم و دسته گل به آب می‌دهم. به من می‌گویند که آقای قرائتی! خواهش می‌کنم در تلویزیون کاشانی حرف نزن. خوب من که کاشانی هستم، اگر خواسته باشم تهرانی صحبت کنم، یزدی حرف بزنم، کرمانی یا اصفهانی حرف بزنم، بالاخره دیر یا زود دسته گل به آب می‌دهم. قرآن می‌گوید: «انْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ»(محمد/29) خیال می‌کنید آن کینه‌های درونی را خدا کشف نمی‌کند. هر کس، هر چه در دل دارد دیر یا زود خدا به زودی مشت او را باز می‌کند. این آیه‌ها را یادتان نرود. «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ» آنچه کتمان کردی، خدا مشت تو را باز می‌کند. حالا گیرم در دنیا هم کسی نفهمید که من باسواد یا بی سوادم، حق هستم یا باطل، دنیا چقدر است؟ به فرعون گفتند گیرم تو ما را زیر شکنجه سوزاندی، دست و پای ما را قطع کردی و به درخت هم آویزان کردی «إِنَّما تَقْضی‏ هذِهِ الْحَیاهَ الدُّنْیا»(طه/72) دنیا خیلی زور بزند همین دنیاست، قیامت چه خواهی کرد؟ «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»(طارق/9)روز قیامت پرده‌ها کنار می‌رود، استیضاح می‌شوی، آدم گناهانی را که حاضر نبوده کسی بفهمند، در یک لحظه نزد همه انبیا می‌فهمد، لایحه باز می‌شود. قرآن می‌گوید: روز قیامت پرده باز می‌شود، شما نگاه به لایحه می‌کنی، می‌گویی: «یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَهً وَ لا کَبیرَهً إِلاَّ أَحْصاها»(کهف/49) این چه کتابی است؟ ریز و درشت ما ضبط شده است. بنابراین خدا که هم در این دنیا مشت تو را باز می‌کند، و هم در قیامت باز می‌کند. با این وضع، این همه جوان‌های انقلابی نما بالاخره مشتشان باز شد، بهتر این است که ما از این نفاق‌ها دست بکشیم و بیاییم هر چه هستیم خودمان را عرضه کنیم. بلد نیستیم، بگوییم بلد نیستیم. بلد نیستید، بپرسید. لایق نیستی بگو من لایق نیستم. پستی را به تو می‌دهند بگو اصلاً نمی‌آیم. اگر جوان‌تر از خودت لایق‌تر است، بگو این از من لایق‌تر است. آنچه هستیم عرضه کنیم تا همیشه اینطور که هستیم باشیم. آن‌هایی که مصنوعی بالا می‌روند همین طور هم پایین می‌افتند.
خداوند به حق محمّد و آل محمّد عوض کینه‌ها و دو دوزه بازی‌ها به ما صفا بده و ما را از سوء عاقبت و توقع نابجا وعقده و پیمان شکنی حفظ کن.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1494

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.