امام حسین (ع)، سخنان – 4

موضوع بحث: امام حسين(ع)، سخنان – 4، محرم 60

تاريخ پخش: 07/07/60

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

الحمد للّه رب العالمين و صلّي الله علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين.

الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي

برنامه‌ي دو سه ساله‌ي ما در تلويزيون، درس‌هايي از قرآن بود. ولي گاه و بي گاه ايامي پيش آمده كه برنامه را تغيير مي‌داديم و با تناسب زمان صحبت مي‌كرديم و چون الآن، ايام محرم است، در نظر است كه درس‌هايي از قرآن را موقتاً براي چند شبي كنار بگذاريم و به تفسير و بررسي سخنان امام حسين بپردازيم. چيزهايي هم كه من مي‌گويم، تاريخ عاشورا است. امام حسين(ع)، وقتي مي‌خواهد به كوفه برود، در راه كوفه، چه كساني او را مي‌بينند، چه چيزهايي به امام مي‌گويند و امام چه جواب‌هايي به اين‌ها مي‌دهد، اين برخوردها را برخوردهاي جالب و مفيد مي‌ديدم. گفتم اين برخوردها را بنويسم و از اين برخوردها چه درسي مي‌گيريم؟ يكي از برخوردهايش را آخر جلسه‌ي قبل گفتم. اينكه امام حسين(ع) وقتي مي‌خواهد به سمت كوفه حركت كند، چه سخنراني و چه خطبه‌اي مي‌خواند، مرگ را چگونه معرفي مي‌كند؟ خبر شهادتش را مي‌دهد. علم به شهادت خود را بيان مي‌كند. عشق به شهادتش را بيان مي‌كند. بعد دعوت مي‌كند و سپس از مكه وقتي حركت مي‌كند، قافله‌ي بيت المال طاغوت را مصادره مي‌كند. ببينيد امام حسين(ع) چه كرده است.

چرا امام حسين(ع) كوفه را انتخاب كرد؟

1- انتخاب كوفه يكي به خاطر نامه‌ها و ديگر مايه‌هاي قبلي آنها

1- به خاطر نامه‌ها! گفتيم طبق بعضي از تواريخ نوشته‌اند که دوازده هزار دعوتنامه و طومار براي امام حسين(ع) نوشتند. البته اگر هم امام حسين دعوت به كوفه نمي‌شد، باز آرام نبود، چون مسئله رژيم مطرح بود. مسئله‌ي امر به معروف و نهي از منكر مطرح بود. مبارزه‌ي با فساد و مفسد مطرح بود. اگر هم دعوت نبود، قيام مي‌كرد ولي چون دعوت‌ها شد، بايد به كوفه برود.

دوم اين كه مردم كوفه، گر چه نارو زدند، پيمان شكني كردند، مهمان نوازي نكردند، اما آمادگي مذهبي داشتند. ببينيد كسي كه بچه مسلمان است، زماني اهل مسجد و نماز و تقوا و حلال و حرام بوده و تعهدي نسبت به اسلام داشته است، گرچه براي مدتي فريب بخورد، ولي بعد از فريب خوردن، دوباره وقتي رجوع مي‌كند، به همان ريشه‌هاي مذهبي رجوع مي‌كند. زمان طاغوت، من جلسه‌اي در كاشان و بعضي شهرهاي ديگر داشتم، كسي آمد و گفت: خودت را خسته نكن! چون اين‌ها تا شانزده هفده سالگي به كلاس تو مي‌آيند، بعد وقتي به 20 و 22 و 23 سال و اوج جواني مي‌رسد و دانشجو مي‌شوند، از جلسه‌ي تو به محيط‌هاي بزرگ‌تر مي‌روند و آن چه تو گفته‌اي فراموش مي‌كنند و بالاخره شهوت و سربازي و كنكور او را از تمام اين چيزها جدا مي‌کند. البته زمان طاغوت جوان 23 ساله در شرايط ديگري، غير از الان بود. بالاخره اين‌ها هر چه تو مي‌ريسي، بعد از دو سه سال پنبه مي‌كنند. فايده ندارد كه خودت را به زحمت مي‌اندازي. گفتم: چرا، فايده دارد! فايده‌اش اين است كه وقتي انسان فهميد چه چيز حلال است و چه چيز حرام، كدام راه، راه خداست و كدام راه، راه شيطان است، اگر اين‌ها را بداند، بعد هم ممكن است از اين محيط كوچك به محيط بزرگ‌تري برود و دوستاني اطرافش جمع شوند و او را منحرف كنند، يا از لحاظ فكري يا از لحاظ عملي دچار انحراف گردد. بعد كه يك مقدار خط انحرافي را پيش گرفت و متوجه شد، باز سراغ حرف‌هاي قبلي برمي گردد و لذا بچه مذهبي‌ها وقتي در جواني هم خراب مي‌شوند، باز در پيري به مسجد مي‌آيند. بچه غير مذهبي‌ها در جواني‌شان كه منحرف مي‌شوند، در پيري هم به مراكز فساد مي‌روند. يعني چون مايه‌هاي مذهبي نبوده، وقتي هم مي‌خواهند برگردند، جايي را ندارند كه برگردند. دخترهايي كه در خانواده‌هاي محجبه بزرگ شده‌اند، اگر هم در جواني و عروسيشان، زماني حجاب را از سرشان انداختند، باز وقتي دوران هيجان گذشت، باز به سوي حجاب برمي گردند. اما آن‌هايي كه اصلاً فاميلاً اهل حجاب نبوده‌اند، پير هم كه شوند، برنمي گردند. كوفه هم اينطور بود. كوفه مايه‌ي مذهبي دارد. چون موعظه‌هاي علي بن ابيطالب(ع) را ديده است. كوفه با سخنان اميرالمؤمنين و نصيحت‌هاي حضرت علي آشناست. اگر هم زماني خفقان يزيدي، و جو حاكم و پولي، زوري، تهديدي، تطميعي آمد و مسير مردم را عوض كرد، چون مايه‌هايي از درونشان سوسو مي‌كند، اين‌ها بعد از آن كه غلط خود را انجام دادند، باز متوجه مي‌شوند و برمي گردند. پس انتخاب کوفه به عنوان مقصد: يكي به اين علت كه مايه‌هاي قبلي در آن بوده، گر چه الآن به انحراف كشيده شده است و يكي به خاطر دعوت از طرف مردم کوفه.

امام حسين(ع) سفيرش را به نام مسلم بن عقيل به كوفه فرستاد. حضرت مسلم(ع) رفت و گزارش داد. گفت: ‌اي امام حسين من وارد كوفه شدم و با چه استقبال گرمي روبرو شدم. طبق بعضي از نقل‌ها 18 هزار نفر آمدند و با مسلم بيعت كردند و مسلم هم براي امام نوشت، اين دعوت‌ها صادقانه بوده، فوراً حركت كن. امام حسين هم در جواب نامه نوشت: «إِنَّ كِتَابَ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ جَاءَنِي يُخْبِرُنِي فِيهِ بِحُسْنِ رَأْيِكُمْ وَ اجْتِمَاعِ مَلَئِكُمْ عَلَى نَصْرِنَا وَ الطَّلَبِ بِحَقِّنَا فَسَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ يُحْسِنَ لَنَا الصَّنِيعَ و أَنْ يُثِيبَكُمْ عَلَى ذَلِكَ أَعْظَمَ الْأَجْرِ وَ قَدْ شَخَصْتُ إِلَيْكُمْ مِنْ مَكَّةَ يَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَمَانٍ مَضَيْنَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ يَوْمَ التَّرْوِيَةِ فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْكُمْ رَسُولِي فَانْكَمِشُوا فِي أَمْرِكُمْ وَ جَدُّوا فَإِنِّي قَادِمٌ عَلَيْكُمْ فِي أَيَّامِي هَذِهِ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. »(إرشادمفيد، ج‏2، ص‏70) مسلم براي من نامه نوشته است و در نامه نوشته كه مردم كوفه براي ياري تو اتحاد دارند تا به آن جا كه مي‌گويد: من روز سه شنبه، هشتم ذي الحجه از مكه حركت كردم و حالا كه مسلم گفته است، شما آماده هستيد، من هم به آمادگي شما جواب دادم و به سوي شما آمدم. اين نامه‌اي بود كه امام براي مردم نوشت كه دارم مي‌آيم. بعد از اين ماجرا مراحل عوض شد. مردمي كه با مسلم، سفير امام حسين(ع) بيعت كردند، همه جا زدند، گفتند: 18 هزار نفر بيعت كردند، اين‌ها به مسجد كوفه آمدند و پشت سر مسلم نماز خواندند و بعد به خاطر يك ارعاب حكومتي، همه فرار كردند و حتي يك نفر نبود كه ايشان را به خانه ببرد. حضرت مسلم مانده بود در كوچه‌ها چه كند؟ جو عوض شد و اين‌ها همه درس است. چه استقبال‌هاي كاذبي كه بعد رنگ عوض مي‌كند و. . .

2- مردم كوفه تغيير جهت دادند

مردي مي‌گويد: در مسير راه كه امام حسين به كوفه مي‌رود، رسيدم به امام حسين و ديدم امام حسين در خيمه‌ها قرآن مي‌خواند و گريه مي‌كند. گفتم: آقا چرا قرآن مي‌خواني و چرا گريه مي‌كني؟ فرمود: «إِنَّ هَؤُلَاءِ أَخَافُونِي وَ هَذِهِ كُتُبُ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ هُمْ قَاتِلِي فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ وَ لَمْ يَدَعُوا لِلَّهِ مُحَرَّماً إِلَّا انْتَهَكُوهُ بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِمْ مَنْ يَقْتُلُهُمْ حَتَّى يَكُونُوا أَذَلَّ مِنْ قَوْمِ الْأَمَةِ»(بحارالأنوار، ج‏44، ص‏368) وضع مردم كوفه عوض شده و با اين همه نامه‌اي كه نوشته‌اند، تغيير جهت داده‌اند و تغيير مسير داده‌اند و حرامي نيست مگر اين كه حرام‌ها را زير پا گذاشتند و حرمت‌ها تغيير دادند. امام حسين فرمود: ‌اي مرد، مردم كوفه از رهبري من به رهبري يزيد تغيير جهت دادند و خداوند كسي را بر اين‌ها مسلط مي‌كند كه اين‌ها را خوار كند. اين جا مي‌خواهيم درسي بگيريم، كسي كه قدر رهبر حق را ندانست، تحت ستم قرار مي‌گيرد. همين جمله‌اي است كه امام و رهبر انقلاب مي‌فرمايد: اگر اين جمهوري اسلامي شكست بخورد، تا ابد ابرقدرت‌ها بر ما حكومت خواهند كرد و كسي اگر مي‌خواهد مزه‌ي جمهوري اسلامي ايران را بفهمد، بايد يك سفر به جده و مكه برود. امسال عربستان سعودي يك فرودگاه بسيار باعظمتي ساخته است، كه شايد در دنيا نمونه باشد، البته خودش نساخته است، آمريكايي‌ها ساخته‌اند. تمام مأمورينش آمريكايي هستند و كارگرانش كره‌اي هستند. دفتردارها و تلفنچي هايش براي خود عربستان هستند. طوري كه اگر خواسته باشند، مثلاً كولري را، يا تهويه‌اي را تغيير دهند، فقط و فقط بايد آمريكايي نظارت كند. آمريكا وجب به وجب خاكشان را تحت سيطره دارد. ولي انقلاب ما روي ايشان اثر گذاشت. شهرهايي كه نسبتاً به انقلاب ما ابراز علاقه مي‌كنند، دولت پول خوبي در اختيارشان گذاشته است. در مدينه فقرايي از شيعيان بودند كه هوادار ايشان بودند و هرسال ايراني‌ها كه مي‌رفتند كمكي به آن فقرا مي‌كردند. امسال دولت، شكم همه‌ي اين‌ها را سير كرده است كه زماني اين‌ها تحت تأثير ما قرار نگيرند.

3- تغييرمردم كوفه و تسلط حجاج

اگر كسي تغيير جهت بدهد، خداوند نعمتش را مي‌گيرد. «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ»(ابراهيم/7) قرآن مي‌گويد: اگر شكر كرديد، نعمت هايتان را زياد مي‌كنيم. باغبان هم همينطور است. اگر باغبان ديد با زحمتي كه براي درخت كشيده، درخت بار داده است، لطفش را بيش‌تر مي‌كند. امام حسين فرمود: حالا كه مردم كوفه، جهت را تغيير دادند، خداوند رهبري بر اين‌ها مسلط مي‌كند كه خوارشان كند و خداوند حجاج را برايشان مسلط كرد كه از كشتن آدم لذت مي‌برد. مي‌گويند: شصت هزار نفر را در يك روز كشت. اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه مي‌گويد: خدا مرا از شما بگيرد و آن كسي كه حقتان است، بر شما مسلط كند. در اين برخورد امام حسين(ع) يك جمله فرموده است: «بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِمْ مَنْ يَقْتُلُهُم» حالا كه مردم قدر مرا ندانستند، خداوند ظالمي را بر آن‌ها مسلط خواهد كرد. اين درس زندگي ماست. بايد از خط امام و رهبري پيروي كنيم. اگر ولايت فقيه را نپذيريم، بايد ولايت آمريكا را بپذيريم. اگر ولايت عادل را نپذيريم، ولايت ظالم راخواهيم پذيرفت. اگر بسمه تعالي نگوييم، خواهيم گفت: به نام نامي آريامهر. اگر لباس اسلامي نپوشيم، بايد لباس شرقي و غربي بپوشيم. يك آمريكايي حاضر نيست لباس ايراني بپوشد، ولي هزارها ايراني حاضرند لباس آمريكايي بپوشند. يك غربي حاضر نيست لباس شرقي بپوشد، ولي ميليون‌ها شرقي آماده هستند لباس غربي بپوشند.

اين چيست؟ لباس كه نخ و پشم است. ما كه اسير نخ و پشم نيستيم. مسئله اينجاست كه چرا من خود را باختم و حاضرم لباس او را بپوشم، ولي او خودش را نباخته است. چرا او حاضر نيست؟ تما آمريكايي‌هايي كه در كشورهاي اسلامي هستند، لباس خودشان را حفظ كرده‌اند. اما ما مي‌بينيم بسياري از ما كه لباس شرقي داريم، حالا يا لباس هندي است يا لباس عربي است. شرقي‌ها تا به غرب مي‌رسند، شل مي‌شوند و خودشان را مي‌بازند. و يك غربي تاكنون حاضر نشده لباس عربي بپوشد.

اين چيست؟ آن است كه شرق خودش را باخته و احساس حقارت و كمبود مي‌كند. پس بحثمان روي نخ وپشم نيست. بحث ما حول طرز تفكر است كه چرا من خود كم بيني دارم و خودم را باخته‌ام؟ امام حسين فرمود: اگر قدر خود را ندانستيد، هر ساعت كسي بر شما مسلط خواهد شد. حالا برخورد چهارم را برايتان شرح بدهم.

4- امام نور و امام نار

امام در حركت به سوي كربلا به مكاني به نام ثعلبه رسيد. به امام خبر دادند كه خلاصه نماينده‌ات مسلم را كشتند. سفيري كه براي سنجش افكار فرستادي و گزارش استقبال مردم را داده بود، استقبالشان دوام نداشت. سفيرت را كشتند. امام فرمود: «لَا خَيْرَ فِي الْعَيْشِ بَعْدَ هَؤُلَاءِ»(إرشادمفيد، ج‏2، ص‏75) مردمي كه مسلم را بكشند، ديگر خيري در اين‌ها نيست. كسي نزد امام حسين آمد و تفسير يك آيه‌ي قرآن را پرسيد. پرسيد: يا بن رسول الله تفسير اين آيه چيست؟ «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم»(اسراء/71) اين آيه در بين راه تفسير شد. در بين راه گفت: ‌اي پسر پيغمبر، اكنون كه داري به كوفه مي‌روي، دوست دارم اين آيه را براي من معنا كني! امام حسين(ع) معناي قشنگي كرد. فرمود: ما دو نوع امام داريم. در قرآن دو نوع امام است. امام نور و امام نار. قرآن مي‌گويد: «أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»(انبياء/73) امام نور ائمه‌اي است كه هدايت مي‌كنند. قرآن مي‌گويد: «أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»(قصص/41) امامي که به سوي آتش هدايت مي‌کند. امام نور و امام نار و هر امامي يك مشخصاتي دارد. براي اين كه با امام نار آشنا شويم، مشخصات امام نار را قشنگ مي‌توانيم بررسي كنيم. از كارهاي فرعون، از كارهاي نمرود، از كارهاي قارون مي‌توان فهميد که امام نار چه مي‌كند؟ مردم را به بردگي مي‌كشاند. قرآن درباره‌ي فرعون مي‌گويند: ما پيغمبريم. اين شاگرد من بوده، حالا آمده و براي من رئيس شده است. عجب جمهوري اسلامي، آمده‌اند و چه كسي را رئيسش كرده‌اند؟ اين بچه آمده و رئيس شده است. فكر مي‌كنند مثلاً رئيس با كيلو و متر سنجيده مي‌شود. آن كسي كه به يك نفر نگاه مي‌كند و مي‌گويد و مي‌خندد که او با اين سنش او رئيس شده، خوب شد كه امام جواد را نديد و اگر امام جواد را مي‌ديد، هشت امامي مي‌شد. چون امام جواد 9سالگي به امامت رسيد. نگاه مي‌كرد و مي‌گفت: او امام است؟ خوب شد كه امام زمانش را نديد و گرنه يازده امامي مي‌شد. چون امام كه به سن و اندازه نيست. امام كه متري نيست. اين حساب مي‌كند كه ازخانواده‌ي فلان است. او شاگرد من بوده است. مدركش فلان است. هنوز شرق و غرب نرفته است. مسخره مي‌كنند.

5- ويژگي‌هاي امام نار

امام نار مردم را به بردگي مي‌كشاند، اين نشانه‌ي امام نار است. دومين نشانه اين است كه تا ادعاي خدايي پيش مي‌رود. فرعون مي‌گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‏»(نازعات/24) تا ادعاي خدايي پيش مي‌روند. در مجلس شوراي ملي قديم، كسي گفت: شخص اول مملكت، شاهنشاه، آريامهر. . . هويدا گفت: اصلاً اين كلمه غلط است كه آدم بگويد: شخص اول مملکت، مگر شخص ديگري هم در مملكت هست كه شخص دوم باشد. اصلاً كسي هست؟ فقط شاه است. نه اين كه بگوييم اول شاه است، چون اين مستلزم وجود شخص دومي است. تا ادعاي خدايي پيش مي‌روند، آن مرتيكه مزدور و چاپلوس آمده بود تا در دهي سخنراني كند، مي‌گفت: ما حالا نيازي به نماز باران نداريم كه دنبال يك نفر برويم كه نماز باران بخواند. اعلي حضرت مقرر فرمودند: براي شما چاه عميق بزنيم تا به آب برسيد. خب! ناكس اعلي حضرت كه مقرر كرده تا چاه عميق بزنيد، آب اين چاه عميق از باران است. تا باران نيايد كه نه روي زمين آب هست و نه زير زمين. همين كه اعلي حضرت را ديدند، ديگر نماز باران را مسخره مي‌كنند. تا ادعاي خدايي پيش مي‌روند. امام نار هر كجا بخواهد، يك تابلو مي‌زند و مي‌گويد: اين جا مال من است.

بچه‌هاي تهران هواي كثيف مي‌خورند و جاي تفريح ندارند. بهترين كوه‌هايي كه براي كوه نوردي خوب است، يك تابلو مي‌زند و مي‌گويد: اين جا شكارگاه سلطنتي است. هر جا تفريح گاه است، آن جا را بسته‌اند. بزغاله‌ي ما مي‌رود بچرد، تابلو مي‌زنند. جوان مي‌رود كتاب بخواند، او را به عنوان قاچاقچي مي‌گيرند. نه مغز ايراني مي‌تواند كتاب بخواند، نه بزغاله‌ي ايراني مي‌تواند علف بخورد و نه جوان ايراني مي‌تواند كوه‌نوردي كند. امام نار تا ادعاي خدايي پيش مي‌رود. امام نار تهمت مي‌زند. آن وقت چند رقم تهمت مي‌زند. به مردان حق تهمت مي‌زند. اين‌ها تاكتيك هايش است.

6- به مرد خدا تهمت بزنند تهمت‌ها پاك مي‌شود

البته اين را به شما بگويم، آيه‌اي در قرآن داريم که مي‌فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا»(حج/38) خدا ازمؤمنين دفاع مي‌كند. يك سري آيات را همه بايد در ذهن داشته باشند. مفهوم اين آيه يعني نمي‌شود به مرد خدا تهمت بزنند و اين تهمت روي او بماند. دير يا زود تهمت‌ها پاك مي‌شوند. در تشييع جنازه ديده شد كه چه جوان‌هايي در سرشان مي‌زدند. در تشييع جنازه‌ي شهيد بهشتي طوري مي‌زدند كه مثل اين است كه پدرشان شهيد شده است. گفتم: چرا اينطوري مي‌كني؟ گفت: من به ايشان خيلي تهمت زدم و حالا فهميده‌ام كه همه‌ي تهمت‌ها دروغ بوده است. آيه‌ي ديگري كه همه‌ي مسلمانان بايد حفظ كنند اينست: «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»(بقره/72) خدا آن چيزي را كه كتمان مي‌كنند، بيرون مي‌كشد. يعني يك منافق هر چه به اسلام تظاهر كند، مانند يك كاشاني است كه مي‌خواهد تهراني صحبت كند. دو ساعت كه تهراني حرف زد، يك دفعه يك كلمه كاشاني مي‌گويد و همه مي‌فهمند که کاشاني است. آدم نمي‌تواند حقيقتش را پنهان كند. يك يزدي و اصفهاني، هر شهري و هر زباني دارد، اگر بخواهد كتمان كند، خوب كه ژست بگيرد، يك مرتبه دسته گل به آب مي‌دهد. آدم بي دين نمي‌تواند به دين تظاهر كند. يك مرتبه مشتش باز مي‌شود.

اين آيه هم از همان زمره است. «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» خدا اخراج مي‌كند و بيرون مي‌آورد «ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» آن چه شما كتمان كرده‌ايد. و لذا منافقي را نديديم كه مشتش دير يا زود باز نشد. و ترسو وانقلابي را نديدم كه دير يا زود مشخص شد انقلابي هست يا نه و مؤمني را نديديم كه به او تهمت بزنند و ديديم كه ديريا زود تهمت‌ها برطرف شد. خدا وعده داده است و «لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ»(حج/47) خدا وقتي گفت: «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ» من نفاق‌ها را بيرون مي‌كشم، خدا وعده داده است. «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ» من از تو دفاع مي‌كنم.

تهمت‌هايي هم كه به مردان حق مي‌زنند، فرق مي‌كند. اگر كشاورز بود، يك نوع تهمت مي‌زنند كه در قلب كشاورزان اثركند. اگر مذهبي بود، يك صحنه‌ي ديگري بازي مي‌كنند. درباره‌ي كشاورزها فرعون مي‌گفت: «يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ»(طه/63) موسي و هارون مي‌خواهند شما را از زمينتان بيرون كنند. مي‌خواهند زمين هايتان را بگيرند. به كشاورزان مي‌گفت: به حرف موسي گوش ندهيد، مي‌خواهد زمينتان را بگيرد. به مذهبي‌ها مي‌گفت: «إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دينَكُمْ»(غافر/26) فرعون مي‌گفت: من مي‌ترسم كه موسي دين شما را از شما بگيرد.

7- تفاوت امام نار و امام نور در رابطه با مردم

خلاصه اين كه در راه يك نفر پرسيد در باره‌ي آيه‌ي «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم» براي من بگو كه اين آيه يعني چه؟ روز قيامت هر كسي را با رهبرش دعوت مي‌كنيم. اين يعني چه؟ امام حسين فرمود: دو نوع امام داريم، امام نار و امام نور «إِمَامٌ دَعَا إِلَى هُدًى فَأَجَابُوهُ إِلَيْهِ وَ إِمَامٌ دَعَا إِلَى ضَلَالَةٍ فَأَجَابُوهُ إِلَيْهَا هَؤُلَاءِ فِي الْجَنَّةِ وَ هَؤُلَاءِ فِي النَّارِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ»(أمالى‏ صدوق، ص‏153) يك امام داريم كه به هدايت دعوت مي‌كند و مردم هم به او گوش مي‌دهند. يك امام هم دعوت به گمراهي مي‌كند و باز مردم حرف او را هم گوش مي‌دهند. يك عده رهبري حق را مي‌پذيرند و يك عده رهبري باطل را مي‌پذيرند. عده‌اي از مردم در بهشتند و عده‌اي في السعير هستند. اين آيه تفسيرش در حركت به سوي كربلا معين شد. البته امام نار فقط اين سه كار را که گفتم نمي‌كند، بلكه كارهاي زيادي انجام مي‌دهد. هر جا را بخواهد، ملك خود معرفي مي‌كند. «أَ لَيْسَ لي‏ مُلْكُ»(زخرف/51) خودش را دلسوز معرفي مي‌كند. امام نار اين گونه است كه از تملق لذت مي‌برد و چون همه بله قربان مي‌گويند، فکر مي‌کند که همه‌ي كارهايش درست است. «زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ»(غافر/37) براي فرعون عمل بدش زينت داده شد، يعني عمل خلاف مي‌كند، از بس به او بله قربان مي‌گويند، فكر مي‌كند همه‌ي كارهايش درست است. اما امام حق طور ديگري است. امام باطل همه چيز را به خود متصل مي‌كند. ما مقرر كرديم، ما دستورداديم، من اينطور كردم، من آنطور كردم. هر چه هست با من خود مي‌سنجد. اما امام الهي و امام حق، همه‌ي كارها را به خدا نسبت مي‌دهد. او مردم را به خود متوجه مي‌كند و او مردم را به خدا متوجه مي‌كند.

يكي از برخوردهاي ديگر، برخوردي است كه امام حسين در راه كوفه با شخص ديگري دارد. كسي به امام رسيد و صحبتي كرد درباره‌ي اين كه شما سرنوشتت چيست؟ امام حسين چند شعر گفت، شعرهايش را برايتان مي‌خوانم و بحثمان را تمام مي‌كنيم. فرمود:

«و إن تكن الدنيا تعد نفيسة *** فدار ثواب الله أعلى و أنبل»(كشف‏ الغمة، ج‏2، ص‏28)

8- امام حسين و ياران باور داشتند كه آخرت ماندني نيست

خلاصه امام حسين باور داشت كه: «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏»(اعلى/17) اصحاب امام حسين هم باور داشتند و لذا شب عاشورا، بعضي‌ها شوخي مي‌كردند. مي‌گفتند: مي‌دانيم فردا شب كجا هستيم. اين جا باشيم نزد امام حسين هستيم، اگر هم شهيد شده باشيم، نزد حضرت ابراهيم و امام حسين و همه ابرار هستيم. باور كرده بودند و كسي كه باور مي‌كند، خوشحال است. شما به جبهه كه مي‌رويد، مي‌بينيد قرار است سربازها نيم ساعت ديگر عمليات كنند ولي الآن مشغول بازي واليبال هستند. كي بناست شما به جبهه برويد؟ ما الآن مي‌رويم. الآن بازي تمام مي‌شود و مي‌رويم. مي‌گويي: ممكن است شهيد شوي؟ مي‌گويد: خب، شهيد شويم. الحمدلله که براي او شهادت حل شده است. و لذا بعضي‌ها شب عاشورا شوخي مي‌كردند. بعضي‌ها هم شروع به اصلاح سر و صورت مي‌كردند كه ما داريم به بهشت مي‌رويم. بعضي هم مناجات مي‌كردند ولي مسئله مهم اين است که وقتي رهبر امام حسين شده است، ديگر شوخي و نماز شب مهم نيست و فرقي ندارد. خط، خط مهمي است. وقتي جاده درست است، ديگر جاده را هر طور مي‌خواهد برود. رهبري امام حسين باشد، شوخي و نماز شب فرقي ندارد. رنگ، رنگ خدايي است. صبغة الله است. «وَ إِنْ تَكُنِ الْأَمْوَالُ لِلتَّرْكِ جَمْعُهَا *** فَمَا بَالُ مَتْرُوكٍ بِهِ الْمَرْءُ يَبْخَل»(اللهوف، ص‏75) اگر بناست اموال را رها كنيم و باكفن برويم، پس چرا بخل كنيم. «وَ إِنْ تَكُنِ الْأَرْزَاقُ قِسْماً مُقَدَّراً فَقِلَّةُ سَعْيِ الْمَرْءِ فِي الْكَسْبِ أَجْمَل»(اللهوف، ص‏75) اگر بناست روزي مقدر باشد، من چرا برايش دست و پا بزنم. هر كس روزيش مقدر شده است. البته ما هم بايد تلاش خود را بكنيم. در اين جا اين را هم بگويم. كسي مي‌خواست به امام صادق(ع) توهين كند، مي‌خواست اما صادق را خيط كند، يك سيب برداشت، به امام گفت: اين سيب روزي من هست يا نه؟ كه اگر بگويد روزي توست، فوراً آن را دور بيندازد و بگويد ديدي دروغ گفتي و اين روزي من نبود. يا بگويد روزي تو نيست، فوراً بخورد و بگويد دروغ گفتي. امام صادق هم جواب داد: ما منتظريم. اگراز گلويت پايين رفت روزي توست و اگر پايين نرفت معلوم مي‌شود، روزيت نيست.

كارها به زرنگي نيست. روايات زيادي داريم كه خداوند گاهي افرادي كه زرنگ نيستند، مقدرات را راحت برايشان پيش مي‌آورد. مثلاً خانه، ازدواج، كسب و زندگي خيلي راحتي برايشان قرار مي‌دهد. افرادي كه خيلي زرنگ هستند، هميشه 8 آن‌ها گرو 9 اين هاست. اين براي اين است که بگويد: همه‌اش به زرنگي نيست، بخشي به اين وابسته است. «وَ إِنْ تَكُنِ الْأَبْدَانُ لِلْمَوْتِ أُنْشِئَتْ *** فَقَتْلُ امْرِئٍ بِالسَّيْفِ فِي اللَّهِ أَفْضَل»(اللهوف، ص‏74) اگر بناست بميرم، حيف است كه در رختخواب بميرم. خوب است كه با شمشير بميرم. اين هم اشعاري كه امام حسين در طي مسير به كوفه فرمود.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1458

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.