حکمت‎هایی از قرآن

موضوع بحث: حکمت‎هایی از قرآن
تاریخ پخش: 28/02/60

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الحمد للّه رب العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الّدین»

به مناسبت حج در برنامه‌ی درس‌هایی از قرآن بحثی داشتیم و برای این مناسبت «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی‏ أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ»(بقره/203) در مورد ذکر بحث کردیم. «فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرام»(بقره/198) حالا در این برنامه می‌خواهیم مقداری از سفارشات قرآن را بگوییم. این سفارشات چیز تازه‌ای نیست. چیزهایی است که خود آدم می‌داند. ولی همانطور که می‌دانید گاهی آدم در مسائلی هم که از قبل می‌داند باید به خودش هشدار بدهد. در بعضی از کشورهای پیشرفته، هر روز صبح قبل از ورود محصلین و دانشجویان به کلاس، آن‌ها را جمع می‌کنند و اهمیت کارشان را به آن‌ها گوشزد می‌کنند. چون انسان مثل زغالی است که اگر ده دقیقه بادشان نزنید، خاموش می‌شوند. این‌ها سفارشاتی است که در قرآن زیاد است. حالا ما درباره‌ی تعدادی از این سفارشات، می‌خواهیم با هم گفت و گو کنیم. البته سفارشات بریده، بریده قرآن زیاد است.
بعضی از سوره‌های قرآن کلاً سفارش است. یعنی آیات زیادی مربوط به سفارشات است. مثلاً در سوره‌ی مؤمنون داریم: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»(مومنون/1) مؤمن کیست؟ این‌ها سفارشاتی است که می‌گوید مؤمن باید اینچنین و آن چنان باشد. اواخر سوره‌ی فرقان چند آیه فقط مربوط به سفارشات است. سوره‌ی لقمان، بنی اسرائیل، مومنون و. . .
در قرآن چند سوه داریم که مجموعه‌ی سفارشات ضروری است که ما در زندگی به آن‌ها احتیاج داریم. یکی از این سوره‌ها، سوره‌ی اسراء است و ما در مورد این سفارشات با هم گفت و گو می‌کنیم.
1- سفارش قرآن به توحید و بندگی خدا
سوره‌ی اسراء 111 آیه دارد که هم به آن اسراء می‌گویند و هم بنی اسرائیل و در جزء 22 قرآن قرار دارد. «وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاه»(اسراء/21) خداوند حکم کرده است که جز راه توحید، راه دیگری نروید. نه به این خاطر که اگر ماخداپرست شویم، چیزی به نفع خداست. خدا غنی است. مسئله این است که اگر برای غیر خدا کارکنیم، ما حرام و حیف می‌شویم. وقتی می‌گویند فحش نده، به خاطر این است که طرف ناراحت می‌شود، این یک بعد است. زمانی می‌گویند: فحش نده! چون حیف است که شما فحش بدهی. آخر ما خود نیز ارزش داریم. زمانی می‌گویند: موسیقی گوش نده! فلان آهنگ را گوش نده، چون وقتت تلف می‌شود. زمانی می‌گویند: تو حیف می‌شوی. زمانی می‌گویند: چون روی اعصاب فلان تأثیر را دارد. در بحث توحید می‌گوید: غیر از خدا سفارش کس دیگری را نکن. چون تو حیف هستی و تمام برنامه‌ی عبادت به همین خاطر است. قرآن را که می‌بینید، تمام قصه‌های آن برای این است که روح توحید را در ما زنده کند. اگر می‌گوید: یوسف را از چاه نجات دادیم، یعنی مواظب باش، در این عالم هستی، قدرت دیگری هم هست. تمام برادران قوی می‌خواستند یوسف را در چاه بیندازند، خدا نخواست. اگر می‌گوید: ابرهه سوار فیل شد و آمد تا خانه‌ی کعبه را خراب کند «تَرْمیهِمْ بِحِجارَهٍ مِنْ سِجِّیلٍ»(فیل/4) یعنی غیر از ارتش فیل سوار و قدرت قوی، قدرت دیگری هم هست. اگر می‌گوید: سلیمان با همه‌ی عزت و عظمتش چنین و چنان شد، اگرمی گوید: یونس را از درون دریا نجات دادیم، اگر می‌گوید: فرعون را با همه‌ی قدرت نابود کردیم، اگر می‌گوید: یک چوپان را به نام موسی به پیروزی رساندیم، تمام این قصه‌های قرآن، همه برای این است که توجه دل ما را از این قدرت‌های مادی به مددهای الهی جلب کند که ما دو کاناله باشیم. کانال یک، استفاده از قدرت‌های مادی! کانال دو، توجه به یک قدرت الهی که مافوق قدرت هاست.
«وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاه» عبادت غیر خدا را نکن. اقبال پاکستانی حرف خوبی می‌زند. دو شعر جالب دارد. می‌گوید: انسان کاری می‌کند که سگ نمی‌کند، چون انسان بصیرت ندارد و خود را زود می‌فروشد.
آدم از بی بصری، بندگی آدم کرد *** گوهری داشت ولی، نذر قباد و جم کرد
یعنی در خوی غلامی زسگان پست تراست *** من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد
«أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاه» سزاوار نیست این پیشانی من و شما جز در برابر قدرتی که آسمان و زمین را خلق کرده است سائیده شود. نباید گردن من و شما نزد کس دیگری خم شود. وقتی مهاجرین صدر اسلام هجرت به حبشه کردند، شاه حبشه گفت: چرا کرنش نکردید؟ گفتند: ما برنامه داریم. برای غیر خدا کرنش نکنیم. رهبر انقلاب را دیدید؟ آن روز که هفت، هشت نفر از این رؤسای جمهور و مهره‌ها برای مذاکره آمدند، نمازش را خواند و نشست. این‌ها آمدند و نشستند، اصلاً تکان نخورد. کسی که به خدا وصل شد، برای این‌ها ارزش قائل نیست. همه اینها مثل فتیله‌ی چراغ هستند! گاهی آمریکا این‌ها را بالا می‌کشد و گاهی پایین می‌کشد. این‌ها فتیله‌هایی هستند در دست آمریکا و بنده‌ی خدا هرگز در برابر این‌ها تسلیم نمی‌شود. مسلمان‌ها را می‌گرفتند، می‌گفتند یا کرنش کنید، یا شما را تکه تکه می‌کنیم. خدا محمد منتظری را رحمت کند، در زندان بود. به او گفتند: ریاست محترم شهربانی. نوشت ریاست شهربانی، گفتند: بنویس محترم. گفت: من ریاست طاغوتی شهربانی را محترم نمی‌دانم. کتکش زدند. گفت: بزنید، نمی‌نویسم. گفتند: مدت زندانت را اضافه می‌کنیم. گفت: اگر مدت زندانم را اضافه کنید، در زندان زجر می‌کشم، ولی به ناکس، نمی‌گویم کس.
این معنای این آیه است که بنده‌ی خدا باشید. حیف است شل شوید و خودتان را ببازید. «وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»(اسراء/23) متأسفیم از این که نمی‌توانیم از چهره‌های خوبی که داریم تا زنده هستند، نام ببریم. یک بحثی دارند به نام حجاب معاصره. یعنی تا طرف تا هم ردیف آدم هست، آدم نمی‌تواند از او تعریف کند. حالا گاهی خبائث از من است که نمی‌توانم تعریف کنم. گاهی نه! من هم خیلی دلم می‌خواهد تعریف کنم، طرف ظرفیت ندارد. بعد از این که من دو سه خاطره از آقای بهشتی نقل کردم، نامه‌های زیادی آمد که آقای قرائتی، چرا اگر تو چنین خاطراتی از آقای بهشتی داشتی، چرا در این دو سه سال که در تلویزیون هستی، نگفتی؟ جوابش این است که مردم آماده نبودند. چون گاهی وقتها، خون است که خیلی چیزها را به مردم یاد می‌دهد. یعنی تاخون طرف ریخته نشود، مردم چیزی یاد نمی‌گیرند. و درباره‌ی امام حسین هم همین است.
در زیارت اربعین می‌خوانیم: «الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ»(کامل‏ الزیارات، ص‏177) امام حسین خونش ریخته شد «لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَه»(تهذیب‏ الأحکام، ج‏6، ص‏113) تا امام حسین خونش ریخته نشد، مردم نفهمیدند حق با کیست. بنابراین یکی از معلمین خون است. بگذریم.
من سیزده، چهارده سال پیش کلاسی داشتم، ایشان آمد و گفت: از این نیروها می‌توان بهترین نیروهای چریک را ساخت. بچه‌هایی که در کلاس من بودند، تحمل نمی‌کردند. حالا چه حسابی بود، با بیان من آشنا بودند. ایشان یک طلبه می‌فرستاد و در جلسه‌ی ما می‌نشست تا نیروهای به درد بخورتر را از جلسه انتخاب کنند که بعداً محمد آقا این برنامه‌های چریکی را برای ایشان بگذارد و من خودم بعداً فهمیدم. خلاصه این که چند سال در زندان ماند و عبادت غیر خدا را نکرد «وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ» بندگی جز خدا را نکنید.
2- احسان به پدر و مادر و تواضع نسبت به آنها
در ادامه می‌فرماید: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» نسبت به پدر و مادرتان احسان کنید. در این باره مکرر صحبت کرده‌ایم. این جا دیگر صحبت نمی‌کنم «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما»(اسراء/23) آقا زاده اگر پدرت پیر است، اگر مادر و مادر بزرگت پیر شد، اگر نزد تو به پیری رسیدند، اگر یکی یا هر دوی آن‌ها پیر شدند و تو یک جوان سوپر دو لوکس شدی و پدرت پنجاه ساله‌ی کمر خمیده شد، اگر در خانه‌ها به این وضع رسیدید، «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ»(اسراء/23) «وه» به آن‌ها نگویی! «اف» به آن‌ها نگویی. ابرویت را خم نکن، صدایت را برایشان بلند نکن. نگو تو چه می‌فهمی؟ من امروزی هستم. من روشن فکر هستم. تو چیزی از سیاست نمی‌فهمی. او به تو نان داده که خوردی و حالا چیزی سرت می‌شود. او نردبان تو شد، اگر او نان مفت به تو نمی‌داد، چیزی سرت نمی‌شد. بد مستی نکنیم. عبادت فقط برای خداست. تواضع نسبت به پدر و مادران پیری که در خانه‌ها هستند و طرز تفکرشان با طرز تفکر شما مطابقت نمی‌کند، خیلی مهم است. با مدارا رفتار کنید. بعد می‌فرماید: «قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً»(اسراء/23) خیلی مؤدب با این‌ها حرف بزن. اگر سوادی، مالی، مقامی داری، همه از آن هاست. «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ»(اسراء/24) برای آن‌ها خیلی تواضع کن.
پیغمبر اسلام نشسته بود، خواهری به دیدنش آمد، خیلی او را احترام کرد. برادرش به دیدنش آمد او را تحویل نگرفت. گفتند: یا رسول الله، این‌ها خواهر و برادر بودند، چطور به آن خواهر خیلی احترام گذاشتی، ولی به برادر احترام نگذاشتی؟ پیغمبر فرمود: خواهر به پدر و مادرش احترام می‌گذاشت، ولی برادر به پدر و مادرش احترام نمی‌گذاشت. «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ» بالهای محبتت را برای پدر و مادر باز کن. «وَ‌ات ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ»(اسراء/26) حق ذی القربی را به جا بیاور. پس:
حکمت اول: سفارش به بندگی خدا
حکمت دوم: تواضع نسبت به پدر و مادر
3- به جا آوردن حق خویشاوندان و محرومان
حکمت سوم: حق ذی القربی را به جا بیاور. خدا می‌تواند به همه‌ی مردم یک شکل بدهد، اما می‌گویند: چرا خدا همه را مانند هم خلق نکرد تا به همدیگر نیاز نداشته باشیم؟ خب، اگر خدا همه را مثل هم خلق کند، پس دنیای انسان نیست، دنیای آجر است. آجر و استکان و نعلبکی است که همه یک اندازه و شکل دارند. انسانیت شما این است که زور داشته باشی و به من کمک کنی. من پول داشته باشم و به شما کمک کنم. هر دو به دیگری سواد یاد بدهیم. دیگری به ما رشد بدهد. پنجمی از ما انتقاد کند. انسانیت ما که به جسم نیست. در اینصورت لاشه‌ی ما بالاشه‌ی حیوان فرق نمی‌کند. خوردن و خوابیدن و جسم ما که مهم نیست. انسانیت ما به صفات ماست و صفات ما وقتی رشد می‌کند که تفاوت باشد. اگر همه یک جور باشیم، همه یک شکل بفهمیم و همه مثل هم بخوریم، پس دنیای انسانی چه می‌شود؟
مسئله‌ی ایثار یعنی چه؟ ایثار یعنی شما نداری، من به شما بدهم تا رشد کنم. من نمی‌فهمم، شماحوصله کنی و به من بفهمانی، تا شما رشد کنی. رشد انسان با شخصیت است و این رشد شخصیت تا تفاوت نباشد، محقق نمی‌شود. اگر همه یک شکل بفهمند، ببینند، بمیرند، بخورند، بخوابند، یعنی آجرهای متنفس هستند. آجرهایی هستند که شش و معده هم دارند. اصلاً انسانیت ما با شخصیت ماست. شخصیت ما با رشد صفات ماست. رشد صفات ما جایی است که هر کس امتیازی داشته باشد که دیگری نداشته باشد. من به پزشک مراجعه کنم. او به من مراجعه کند. هر دوی ما به کفاش مراجعه کنیم. هر سه ما به بنا مراجعه کنیم و هر کسی ذوقی و در خطی نبوغی داشته باشد. بنابراین فلسفه‌ی مال هم همینطوراست. من دارم، شما نداری و «وَ‌ات ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیل»(اسراء/26) حق محرومان را باید داد.
منتهی چگونه باید حق را ادا کرد؟ اسلام برای پول گرفتن، چند طرح اخلاقی و عاطفی و ایمانی دارد. اگر طرح‌های عاطفی و اخلاقی و ایمانی فایده نداشت، طرح شمشیر و پس گردنی هم دارد. طرح نفی از جامعه و طرد اجتماعی و عکس العمل اجتماعی هم دارد. کما این که در حدیث خواندیم که پیغمبر در مسجد آمد که نماز بخواند، دید افرادی مالیات اسلامی نمی‌دهند. به یک نفر از این‌ها گفت: «قم یا فلان! . . . » این‌ها را بلند کرد، نه نفر را مثل گربه از مسجد بیرون انداخت. بعد سرنماز ایستاد. یعنی اگر کسی، نماز بخواند، مالیات اسلامی را ندهد و به هشدارها هم گوش ندهد، جامعه‌ی اسلامی و حاکم حکومت اسلامی حق دارد، او را به جامعه معرفی کند. او را در نماز جمعه بیاورند و بگویند ایشان این مقدار دارد و باید این مقدار بدهد ولی نمی‌دهد. گاهی باید از این نماز جمعه‌ها، برای تنبیه کسانی که با نصیحت گوششان بدهکار نیست، استفاده شود. ضد انقلاب هم همینطور است. شایعه ساز هم همینطور است. کسی چیزی را پخش می‌کند، باید دلیلش را از او خواست. اگر معلوم شد توطئه در کار است، او را به نماز جمعه بیاورند و دستش را بلند کنند، ایها الناس! ایشان را شناختید؟ ایشان طبق این طرح، این شایعه را پخش می‌کند و هیچ دلیلی ندارد. تحقیق کردیم، معلوم شده است خودش هم توطئه کرده است. گاهی باید افراد را در جامعه معرفی کرد. از این نمونه‌ها در تاریخ اسلام زیاد داشته‌ایم.
«وَ‌ات ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ» حق ذی القربی و طبقه‌ی محروم را بدهید. حق مسکین را بدهید. چرا به مسکین، مسکین می‌گویند؟ در لغت این گونه معنا شده است. مسکین از مسکن است. مسکن یعنی خانه، مسکین یعنی کسی که از بی پولی رفته و در مسکن خود نشسته است. مسکین یعنی خانه نشین شده است. در لغت اینطور معنا می‌کنند. در فقه هم معنایی دیگر برای مسکین هست. چون گاهی لغات در وادی‌های مختلف معانی مختلف دارد. مثلاً صلاه یعنی نماز، امادر لغت صلاه به معنای دعا است. حج در لغت یعنی قصد کردن، اما در اصطلاح فقه ما حج یعنی زیارت کعبه و خانه‌ی خدا. حسابش اینطور است. گاهی در اصطلاحات، و در وادی‌های مختلف، معانی مختلفی وارد می‌شود.
4- اسراف و تبذیر
«وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً»(اسراء/26) حکمت چهارم: ولخرجی نکنید. اگر جامعه‌ی اسلامی به همین آیه‌ی دو کلمه‌ای عمل کند، اگر با یک عاطفه و اخلاق، جلوی اسراف و تبذیر گرفته شود، بسیاری از مشکلات موجود از میان برداشته می‌شود. می‌بینی یک خانه‌ی یک میلیونی، نیم میلیون خرج ظاهر خودش است. نیم میلیون دکورسازی آن است و این دکور سازی‌هایی که الآن در خانه‌های ما هست، در دوران طاغوت رسم بوده است. حالا در حکومت اسلامی اگر خانه‌ها ساده باشد، اگر عروسی‌ها را ساده بگیریم، بسیاری از موانع را پشت سر خواهیم گذاشت.
من خانه‌ی کسی بودم پدرش از فرمانداران محترم بود، فرماندار شهری بود، فرد متشخصی بود، دخترش عروس شد، کارت عروسی او را من دیدم. خیلی جالب بود. نوشته بود: دوشیزه‌ی فلانی با آقای فلانی بنای ازدواج دارند، تصمیم داشتیم جشن با شکوهی بگیریم، شما هم به جشن ما تشریف بیاورید، اما به فکر افتادیم که بودجه‌ی جشن را به یک خواهر و برادر دیگر بدهیم تا آن‌ها هم وارد زندگی شوند و یک چرخ ایستاده را به حرکت در بیاوریم. ولی اگر جشنی نداریم و از ملاقات شما محروم هستیم، اما فکر می‌کنم، شما هم به این کار راضی باشید. هدف این که ما عروس و داماد شدیم و جشنی نیست. شما تشریف نیاورید.
«وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً» جلوی ولخرجی‌ها گرفته شود. «إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ»(اسراء/27) این‌هایی که ولخرجی می‌کنند، برادر شیطان هستند. چون شیطان چه می‌کند؟ شیطان دائم اختلاف را زیاد می‌کند. اسراف و تبذیر هم اختلاف را زیاد می‌کند. کسی که ولخرجی می‌کند، کسی که هر جلسه با یک لباس و کلاه می‌رود، پس کسی که نمی‌تواند اینگونه لباس بپوشد، به آن مجلس نمی‌رود. آن که نرفت، دائم کینه‌ها هم زیاد می‌شود، چون «إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ»(مائده/91) قرآن می‌گوید: شیطان فاصله را بین مردم زیاد می‌کند و ولخرجی‌ها هم فاصله‌ها را زیاد می‌کند. چند تا پسر عمو و پسردایی که زندگی آنها ساده است و با هم رفیق هستند، همین که یکی از آن‌ها رفت و مهم شد، دیگر این کوتاه‌ها به آن که بلند شد نمی‌رسند. دارند از هم جدا می‌شوند. همین که جدا شدند، جدایی جسم، جدایی روح را هم در پی دارد. شاید به همین خاطر باشد که قرآن می‌گوید: «إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ» یعنی همین طور که به شیطان می‌رسی، می‌گویی: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» چطور شیطان نزد تو و خدا رجیم است و تو از او دوری می‌جویی؟ کسی هم که ولخرجی می‌کند، چون او با آن کار، دلش می‌خواهد شما نگاهش کنی و به او عظمت بدهی، بر عکس، اگر شما به او نگاه کردی و سرت را پایین انداختی، تحقیر می‌شود. ولخرج‌ها را در جامعه تحقیر کنید، تا دیگر ولخرجی کم شود. چون من وقتی کفش و کلاه فلان تهیه می‌کنم که شما بگویی، به! چه وضعی دارد. می‌خواهم شما را به خودم جذب کنم. اما اگر عوض این که من شما را جذب کنم، شما مرا تحقیر کردی، من دیگربه کفش و کلاهم نمی‌نازم.
«إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ» یعنی‌ای جامعه‌ی مسلمان‌ها، از این به بعد هیچ سلامی به خاطر وضعیت مادی زندگی به کسی ندهید. اگر تاجری دیدی و به خاطر اسکناس هایش به او سلام دادی، امام معصوم به ما فرمود: «مَنْ تَوَاضَعَ لِغَنِیٍّ طَلَباً لِمَا عِنْدَهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِینِهِ»(تحف‏ العقول، ص‏217) اگر به کسی به خاطر پول هایش سلام گرم کنید، دو سوم دینتان نابود می‌شود. به خاطر این که هر زمان او از بنزش پیاده و سوار دوچرخه شود، دیگر به او سلام نمی‌کنید. ولی اگر هم سلام کنی، سلامت شل می‌شود. اول سوار دوچرخه است، بعد سوار پیکان می‌شود و بعد پژو و بعد بنز. در هر مرحله محکم‌تر سلام می‌دهی. خوب، این بنده‌ی اسکناس است. اگر کسی نحوه‌ی برخورد و دعوتش، متفاوت باشد، مثلاً به فقیر قول دادی و نمی‌روی، بعد می‌گویی، طوری نیست. اما خدا نکند به پول دار قول بدهی، می‌گویی: آقا خیلی معذرت می‌خواهم خیلی شرمنده هستم، چه خاکی بر سرم کنم. نتوانستم خدمت شما برسم. چه شده است؟ کسی که برخوردش با فقیر و پول دار فرق می‌کند، امام رضا فرمود: روز حساب خدا بر او غضب خواهد کرد. «من غضب علی غنی خلاف سلامه علی فقیر» کسی به غنی به یک شکل سلام کند، به فقیر طور دیگری سلام کند «لق الله و هو علیه غضبان»
انقلاب شد، به همین جهت که معیارها و برخوردها فرق کند. به ولخرج نگاه کردید، سرتان را پایین بیندازید. یک بچه‌ی فلان وقتی با کفش و کلاه و لباس فلان به دبیرستان می‌آید، دلش می‌خواهد همه‌ی بچه‌ها جذب او شوند. همه‌ی دخترها تصمیم بگیرند، هر کس با فرمی می‌آید که می‌خواهد طاغوت منشی را احیاء کند، فوراً سرشان را پایین بیندازند. او می‌رود و لباس مدرسه را می‌پوشد. دیگر پز نمی‌دهد. قرآن می‌فرماید: مبذرین برادران شیطان هستند. کارشان کار شیطان است. رابطه‌شان، رابطه‌ی شیطانی است. شما هم عکس العملتان نسبت به مبذرین عکس العملی باشد که با شیطان دارید. من و تو هم فرق نمی‌کنیم. . .
این ولخرجی در بسیاری از جاهای مذهبی هم ممکن است که رواج پیدا کرده باشد. البته در این خصوص دیگر زبانم بسته است. در خیلی از مؤسسات مذهبی هم بودجه‌هایی صرف می‌شود که اگر این بودجه را صرف کنند، همه‌ی دهات و شهرستان‌ها می‌توانند یک مسجد و محراب ساده داشته باشند. اما بنابراین است که پول پنج مسجد را خرج پول فرش یک مسجد و کاشی کاری‌هایی آن می‌کنند. کاش این کاشی کاری‌ها، ساده بود. ما که نفهمیدیم چه فلسفه‌ای دارد؟ اما دور این گنبدها و مساجد را طوری کاشی کاری می‌کنند که هر چه نگاه می‌کنی، هیچ جنی یک متر هم نمی‌تواند بسازد. می‌گویی: آقا این چیست؟ می‌گویند: آقا آثار باستانی است و هنرمعماری است. چه می‌گویی؟ این‌ها هنر معماری است. البته بله، اگر این قرآن ما به صورت خاصی کاشی کاری می‌شد که اگر توریستی می‌آمد تا به اصفهان و شیراز و قم و مشهد برود، آن‌ها را در خیابان می‌خواند، می‌فهمید که حرف حساب این جامعه‌ی اسلامی چیست، خیلی خوب بود. یعنی در یک سیری که در خیابان‌های ما می‌کرد، با طرز تفکر و فرهنگ و ایده‌ی ما آشنا می‌شد، باز خوب بود. خودش نوعی تبلیغات بود. در این زمینه هم هر چه هم خرج شود، ارزش دارد. اما این به عنوان یک هنر معماری، هیچ فایده ندارد. چون نه عرب می‌تواند بخواند، نه عجم، نه ترک، نه فارس، نه لر. فقط اسمش هنر معماری است.
ساده بودن خیلی مهم است. مکه خانه‌ی خداست، چقدر ساده است؟ همان سنگ‌هایی که حضرت ابراهیم کار گذاشته است، همان سنگ‌های سیاه و گل است. اتفاقاً خوبی در این طور جاها معلوم می‌شود. امیرالمؤمنین می‌فرماید: اگر مکه جای خوش آب و هوایی بود، خدا مثلاً می‌گفت: هر که پول دارد، برود کنار دریا. حاجی خیلی بود. باید جایی ساده باشد، نه شهر صنعتی، نه شهر کشاورزی، نه باستانی و. . . مکه کوه است و سنگ است و گل. والسلام. چون آن جایی که باید معنویت داشته باشیم، باید جذبه‌های معنوی نداشته باشیم.
مرحوم آیت الله بروجردی وقتی مریض شد، دولت ایران یک پزشک از خارج برایش آورد. پزشک وقتی به خانه‌ی او آمده بود، متحیر شده بود که این خانه‌ی یک مرجع تقلید است؟ رهبر انقلاب ما نیز همین طور است. هر کس به خانه‌ی او می‌رود، چنین حالتی پیدا می‌کند. «إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ ‏وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً»(اسراء/27) شیطان نسبت به خدا کفور است.
5- در انفاق نیز نباید اسراف کرد
حکمت بعد: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»(اسراء/29) یک زنی بچه‌اش را نزد رسول اکرم فرستاد، گفت: بروبه پیغمبر بگو، من پیراهنی که پوشیده‌ای می‌خواهم. بچه آمد و گفت: سلام علیکم. پیغمبر گفت: و علیکم السلام و رحمه الله گفت: مادرم سلام رسانده و گفته: من پیراهنی که پوشیده‌ای می‌خواهم. پیغمبر فکری کرد و بلند شد و به یک اتاق دیگر رفت و پیراهنش را در آورد و به او داد و گفت: برو به مادرت بده. هینطور لخت در اتاق نشست! آیه آمد که ما تا این مقدار بخشش را نگفتیم. انسان نه باید دست بسته به گردن باشد که دستش به جیبش نرود و نه اینکه هر چه هم دارد بخشش کند.
داریم که شخصی فقیری نزد امام آمد و گفت: آقا به ما کمکی بکنید و امام به او کمک کرد. فقیر دوم آمد و گفت و آقا به او کمک داد. فقیر سوم آمد و گفت آقا کمک به او هم داد. فقیر چهارم آمد. گفت: خیر باشد. گفتند: آقا به او بده! گفت: نه، ما به سه فقیر کمک کردیم. انفاق و پول خرج کردن هم معیار دارد. گاهی افرادی هستند حقوق طبیعی خودشان را هم نمی‌گیرند. می‌گویند: آقا پول برای چه کار می‌خواهم؟ و گاهی وقت‌ها می‌بینی برای یک تومان دعوا می‌کنند. گاهی می‌بینی وقتی دوست می‌شود، هر چه دارد برای دوستش می‌دهد، و گاهی می‌بینی وقتی مسافرت کرد، حتی یک نامه برای دوستش نمی‌نویسد. این افراط و تفریط باید کنترل شود.
قرآن در یک سوره‌ی دیگر که از مؤمنین تعریف می‌کند، می‌گوید: «وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً»(فرقان/67) مؤمن کسی است که وقتی پول خرج می‌کند، حتی در راه خدا، نه زیاد خرج کند، نه کم. معیار متعادلی دارد و لذا در اسلام داریم، می‌فرماید: وقتی کسی خواست بمیرد، یک سوم مالش را حق دارد در راه خدا بدهد. مثلاً بنده می‌خواهم بمیرم، فرض کنید 300 هزار تومان دارم، من حق ندارم بیش از 100 هزار تومان آنرا انفاق کنم مگر این که پسران و بچه‌های من، راضی باشند و اگر راضی نشوند، انسان حق ندارد بیش از یک سوم انفاق کند. البته این در موارد طبیعی است. اما مواردی اضطراری هست که انسان باید ایثار کند و خودش هم نخواهد، اگر مسئله‌ی بنزین بود و جنگ و جت و هواپیما بود و دفاع از حریم اسلامی و جامعه‌ی اسلامی و اساس اسلام و مملکت در میان بود، این جا دیگر کسی مالک مال خود نیست و ولایت فقیه را برای همین مواقع گذاشته‌اند که حق دارد در مواردی به من بگوید: اصلاً تو مالک عبا و کت و شلوارت نیستی. اصلاً خانه‌ات را خالی کن. می‌گویم: آقا خانه ملک شخصی من است، بله مالکیت شخصی محترم است اما زور ولایت فقیه از مالکیت شخصی من بیش‌تر است.
شخصی نزد عالم بزرگوار آمد، گفت: آقا خوب شده است که مردم به مکه نمی‌روند. گفت: چطور؟ گفت: برای این که من امسال به مکه رفته‌ام، در حال طواف به قدری جمعیت زیاد بود که کتفم شکسته است. حالا اگر مردم کره‌ی زمین، همه یک روز مسلمان می‌شدند و از میان آن‌ها مستطیع‌ها می‌خواستند به مکه بروند، این طواف و مسجدالحرام به کجا می‌رسید؟ در بین مردم کره‌ی زمین عده‌ای مسلمانند، در این مسلمان‌ها عده‌ای پول دارند، در این پولدارها عده‌ای به مکه می‌روند، تازه در مکه جا نیست. اگر کره‌ی زمین همه مسلمان می‌شدند، چه می‌کنید؟ فرمود: اگر چنین شد، ولایت فقیه اجازه دارد که بگوید: حج مستحبی حرام است. آخر طواف هفت دور واجب است و چون طواف خیلی صواب دارد و مستحب است، افراد برای خود و دوستان و اساتید و شهدا و. . . همینطور طواف می‌کنند. گفت: می‌گوییم طواف مستحب حرام است. گفت: آقا شما می‌توانی مستحب خدا را حرام کنی؟ فرمود: بله. اگر دیدیم این مستحب به واجب ضرر می‌زند، جلویش را می‌گیریم.
6- اعتدال در همه امور
«وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِک» اعتدال را در همه چیز رعایت کنید. و یکی از برنامه‌های پیغمبران اعتدال بوده است.
یکی از اصحاب رسول خدا داماد شد و از خوشی شروع به عبادت کرد، چون دختری را می‌خواست که فکر نمی‌کرد او را به او بدهند. بعد از رفت و آمدها پیغمبر او را فرستاد و گفت: برو دختر فلان شخصیت را بگیر. او هم رفت و گفت: پیغمبر مرا به خواستگاری دختر تو فرستاده است. نگاه کرد، دید او رئیس مکه است و این شخص خواستگار گداست. به هم نمی‌خورند. گفت: بایست، بروم ببینم پیغمبر گفته است یا تودروغ می‌گویی؟ خلاصه تحقیق کرد، پدر ماند چه کند؟ دختر گفت: اگر رسول خدا کسی را فرستاده، قبول کنید. گفت: آخر گداست و هیچ ندارد. گفت: خب، گدا باشد. رسول اکرم فرموده است. بالاخره چون دختر خیلی مهم بود، این دختر را که گرفت، از خوشی شب عروس را تنها گذاشت و رفت و شروع به عبادت کرد. شب دوم و سوم هم عبادت کرد. پدر دختر و دختر آمدند و به رسول اکرم گفتند: این شب‌ها را فقط عبادت می‌کند. رسول اکرم او را خواست که چرا چنین می‌کنی؟ گفت: آقا دارم عبادت می‌کنم. نمی‌دانم حالا پیغمبر چه فرمود. به عبارت من گفت: غلط کردی. مقدار عبادت هم اندازه دارد.
در پول خرج کردن و در تفریح حد وسط را نگه دارید. امام دید کسی بچه‌اش را به زور طواف می‌دهد. گفت: آقا به بچه‌ات فشار نیاور. آزادش بگذار. دعا می‌خوانی، می‌بینی حال نداری، نخوان. آخر بعضی‌ها دعا می‌خوانند، می‌پرسی چند صفحه‌ی دیگر مانده است؟ می‌گوید: صبر کن تا بگویم. سه صفحه‌ی دیگر مانده است. دعا متری نیست. اگر می‌بینی که حال نداری، یا کسالت داری، یک سوم دعا کافی است. عبادات واجب ما هفده رکعت است. هفده رکعت در یک روز خوانده می‌شود. بقیه‌اش را اگر خواستی و آماده بودی، انجام بده و بقیه را به خود تحمیل نکنید، چون اگر یک چیز به انسان تحمیل شود، انفجار و عکس العمل دارد «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِک» دستت را به گردنت نبند، کنایه از این است که دستت به جیبت برود «وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» این قدر خانه داریم که سال می‌آید و می‌رود، مردم محله داخل این خانه را نمی‌بینند. نمی‌دانم اسمشان را چه بگذاریم. افرادی که می‌خواهند قرآن بخوانند، به مسجد می‌آیند. حدیث داریم: چرا قرآن را در مسجد می‌خوانید؟ بروید و در خانه هایتان بخوانید. هر چه عبادت است، در مسجد انجام ندهید. افرادی داریم که سال می‌آید و می‌رود، کسی به خانه‌ی آن‌ها نمی‌رود. فقط خودشان لقمه‌ای نان می‌خورند. افرادی هم داریم که اصلاً خانه‌ی ایشان مثل حسینیه است. زن و بچه‌اش زندگی راحت ندارند، هر دو این‌ها غلط است.
7- خداوند روزی می‌دهد
«وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ»(اسراء/31) بچه هایتان را از ترس گرسنگی نکشید. دو عامل برای سقط جنین بود، یکی عامل اقتصادی و دیگری عامل روانی. عامل اقتصادی آن در این آیه هست که می‌گوید: «مِنْ إِمْلاقٍ»(انعام/151) از ترس نان و آب!
در زمان طاغوت آمده بودند نزد یکی از علما و به او گفته بودند که آقا! ما به این نتیجه رسیده‌ایم که اولاد کمتر، زندگی بهتر است. شما هم فتوا بدهید که حرام است مردم بیش از دو بچه داشته باشد. آقا به ایشان گفت: چرا؟ گفت: آقا اینطور که جمعیت پیش می‌رود، در آینده نان برای خوردن گیر نمی‌آید. حال آن که به اندازه چندین برابر جمعیت کنونی، یکی از استان‌های ایران، گندم ایران را می‌دهد. یک استان خراسان می‌تواند گندم تمام ایران را بدهد. این همه بیابان داریم، آب و خاک داریم، ولی همت نداریم. پیغمبر فرمود: «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ»(قرب‏ الإسناد، ص‏55) جامعه‌ای که آب و خاک دارد، اما فقیر است خداوند برای این جامعه کاری نمی‌کند. خدا این جامعه را از لطف خویش دور می‌کند. بچه هایتان را نکشید، می‌گویند: آقا آدم که بچه زیاد دارد، نمی‌تواند تربیت کند. این هم از دروغ‌های عالم است. ما هیچ آماری نداریم که کسانی که بچه هایشان کمتر است بهتر تربیت می‌کنند. هرگز در هیچ کشوری آمار دقیقی نداریم که هر که اولادش کمتر است، بهترتربیت می‌کند. بله مادرشان راحت‌تر است، نه که تربیتشان بهتر است. بین تربیت بهتر و مادر راحت‌تر فرق است. «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ» سقط کنید «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ»(اسراء/31) ما به این‌ها روزی می‌دهیم.
به جوان می‌گویی: زن بگیر! می‌گوید: پول از کجا بیاورم. اگر زن بگیرم خرجش را از کجا بدهم. حدیث داریم: اگر کسی از ترس خرجی ازدواج نکند، ایمانش ضعیف است. این خدا را نشناخته است. او خدایی را می‌شناسد که فقط زور دارد به خود او نان بدهد. وقتی دو تا شدند، دیگر به او نان نمی‌دهد «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ» ما روزی می‌دهیم. «إِیَّاکُمْ»(اسراء/31) اول به آن‌ها روزی می‌دهیم، بعد به شما روزی می‌دهیم. اگر شما یک لقمه نان می‌خورید، صدقه‌ی سر بچه‌ی شماست. «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى»(اسراء/32)
8- دنبال زنا نروید
حکمت پنجم: مسائل شهوی مهم است، دنبال زنا نروید. زنای لب، بوسیدن است. زنای چشم نگاه کردن است. نزدیک زنا نروید. خلوت با یک زن نامحرم در خانه حرام است. نماز خواندن با یک زن اجنبیه در خانه باطل است. اگر کسی درخانه‌ای بود که زن نامحرم بود، وضع خانه هم طوری است که کس دیگری نمی‌تواند آمد و شد کند. نماز هم نمی‌شود در آن خانه خواند «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ ساءَ سَبیلاً»(اسراء/32)
9- قتل نفس حرام است
حکمت ششم: «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ»(اسراء/33) قتل نفس حرام است، ولی چند جا می‌شود آدم را کشت. یکی قتل قصاص است، کسی اگر کشت، باید کشته شود. اما به حق، قتل نفس حرام است «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً»(اسراء/33) و اگر کسی مظلومانه کشته شود، مثلاً اگر شما مرا کشتی، خداوند برای پدر من که ولی من است، سلطنت قرار داده است. شما مرا می‌کشی، پدر من سلطنت دارد. یعنی خواست شما را می‌کشد، نخواست خونبها می‌گیرد. «مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً» اگر من به ناحق و مظلوم کشته شدم «فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً» خدا می‌گوید: برای ولی مظلوم که پدر من است سلطنت قرار داده است. یعنی اختیار با پدر من است. خواست شما را می‌کشد، اگر شما گفتی، آقا من خونبها می‌دهم، پدر من راضی نشد، فایده‌ای ندارد. اختیار با پدر است. اختیار با ولی است. منتهی می‌گویند «فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً»(اسراء/33) پدرم نباید اسراف کند. یعنی حساب نکند که فامیل الف یک نفر از فامیل ب را کشت، فامیل ب بگویند حالا که یک نفر از ما را کشتی، ما ده نفر از شما را می‌کشیم. «فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ» «وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیم»(اسراء/34)
10- مال یتیم را نخورید
حکمت هفتم: دنبال مال یتیم نروید. قرآن می‌گوید: کسی که مال یتیم را بخورد «فی‏ بُطُونِهِمْ ناراً»(نساء/10) و چون مال یتیم را که می‌خوری، بچه‌ی یتیم نمی‌تواند دفاع کند، دلش می‌سوزد. همان که دلش می‌سوزد، در آخرت دل شما می‌سوزد «فی‏ بُطُونِهِمْ ناراً» معنایش این نیست که حالا ما به خانه‌ی یک شهید رفتیم و بچه‌ی شهید بود، چایی او را نخوردیم و از این قبیل حرف‌ها. یعنی غرض از خوردن مال یتیم این است که تصاحب نکنید. «وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً»(اسراء/35) آینده‌ی شما در گرو این است که شما در وزن و کیلت چگونه باشی. «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ»(مطففین/1) فقط مربوط به تجارت نیست. کارمند و کارگر و معلمی هم که دیر سر کلاس می‌رود، هر کس به مقداری که حقوق می‌گیرد، کار نکند، او هم در کیل و میزان مطفف هست و کم فروشی شاید شامل او هم بشود. این است قرآن ما و این است دستورات ما. به امید روزی که علمی نیست ولی عملی هست. جامعه‌ی ما کمبود علم ندارد، کمبود عمل دارد. اگر جامعه‌ی ما کمبود علم دارد، لا اقل آمریکا و اروپا نسبتاً کمبود علم ندارند، اما آن چه هست کمبود عمل است که وقتی با یک کشور قرار داد می‌بندند، می‌بینی پول را می‌گیرد و جنس را تحویل نمی‌دهد. از همین رادیو و تلویزیون مثلاً فرض کنید از ژاپن نوار می‌خرد، بعد وقتی می‌خرند، می‌بینند جنسش خراب از کار در آمد. دنیای ژاپن نوار و فیلم می‌سازد، اما دزد است. گیر و مشکل، مشکل عمل است، مشکل علم و صنعت نیست.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1452

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.