رابطه با امام(ع)

موضوع بحث: رابطه با امام(ع)
تاريخ پخش: 26/05/60

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

«الحمد للّه رب العالمين و صلّي الله علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين»

دهه‌ي عاشورا را با بحث‌هايي كه داشتيم، تمام شد و در اين شب‌ها، بحث‌هاي ما را شنيديد. حالا براي آخرين جلسه، بحثي در باره‌ي زيارت اولياء الله و توجه به آن‌ها و شفاعت آن‌ها و رابطه‌ي با امام داشته باشيم و ان شاءالله اگر عمري بود، شب‌هاي جمعه باز درس‌هايي از قرآن هميشگي خودمان را شروع مي‌كنيم. ولي در اين ايام عاشورا از مدار درس‌هايي از قرآن خارج شده و به بيان تاريخ پرداختيم. برای اینکه تا به اینجا آمديم، بحثي هم در باره‌ي زيارت، توجه، توسل و ارتباط با امام داشته باشيم. پس موضوع بحث ما رابطه‌ي با امام(ع) است.
1- رابطه شناخت امام و پذيرش امام
رابطه‌ي با امام، رابطه‌ي جسمي و معنوي است. رابطه‌ي هدايت كننده و هدايت پذير است. رابطه‌ي معلم و شاگرد است. رابطه‌ي مولا و عبد است. رابطه‌ي عاشق و معشوق است. البته این وابسته به این مطلب است که درجات معرفت نسبت به امام چقدر باشد. يكي از اين رابطه‌ها كه نزديك ترين رابطه است و شايد هم خيلي ساده باشد، رابطه‌ي زيارت است. رابطه‌ي اول، رابطه‌ي شناخت امام است كه حديث داريم: اگر كسي دائماً نماز بخواند، دائماً روزه بگيرد، اما با امام عادلي در رابطه نباشد و رهبري امام عادلي را نپذيرد، اعمال و نماز و روزه هايش ارزشي ندارد. در ورایت دیگری می فرماید که: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»(كمال‏ الدين، ج‏2، ص‏409) اين حديث را همه‌ي مسلمان‌ها، چه شيعه و چه سني نقل ‌اند. كسي كه بميرد و رهبر وقت و امام زمانش را نشناسد، به نحو جاهليت مرده است. يعني گويا قبل از اسلام از دنيا رفته است.
رابطه‌ي اول مهم‌تر از بقيه رابطه هاست و آن شناخت است. بعد از شناخت، مسئله‌ي پذيرش است. چون بعضي شناخت دارند، پذيرش ندارند. مي‌داند پزشك هست، به او مراجعه نمي‌كند. مي‌داند امام هست، مراجعه نمي‌كند. همين لشكري كه به كربلا آمدند تا امام حسين را بكشند، بعضي از آن‌ها از رسول الله شنيده بودند كه فرموده بود: امام حسن و امام حسين هر دو امامند، چه قيام كنند و چه قيام نكنند، ولي پذيرش نداشتند. ما الحمد لله باید از مسئله شناخت عبور كنيم. امامان خود را مي‌شناسيم، می دانیم که اولين امام علي بن ابيطالب(ع) و آخرين امام حضرت مهدي(ع) است. پس مسئله دوم هم مسئله‌ي پذيرش است. اما بحثي كه امروز مي‌خواهم برايتان بگويم، مسئله‌ي زيارت است. مسئله‌ي زيارت مسئله ای است که تقريباً در بين ما به عنوان یک مسئله ساده و تشريفاتي تلقي شده است. اما پس از شنیدن بحث امروز، مشخص مي‌شود كه بسيار ريشه دار و عميق است.
اول اين كه ما نزديك قبر امام مي‌رويم، چون نزديك شدن جسم، نزديك شدن روح را هم به دنبال دارد. يعني وقتي من از آن طرف خيابان به شما سلام كردم، علاقه‌ي درجه 3 است. وقتي نزد شما آمدم و دست دادم، علاقه‌ي درجه 2 مي‌شود. اما اگر در آغوش گرفتيم و پيشاني همديگر را بوسيديم، درجه1مي شود. يعني هر چه جسم نزديك‌تر باشد، علاقه بيش‌تر است. ما هم اگر به زيارت مي‌رويم، به همين دلیل است. وگرنه: «بعد سفر نبود در سفر روحاني» علاقه‌ي من به حضرت، علاقه‌ي مكاني نيست. من از همين جا مي‌توانم سلام بدهم. اما هر چه جسم نزديك‌تر باشد، روح هم نزدیک‌تر است. چون جسم و روح با هم تعلقي دارند، و لذا انسان كه غصه مي‌خورد، جسم او هم لاغر مي‌شود. عصباني كه مي‌شود، پوست بدنش هم سرخ مي‌شود. يعني ناراحتي هر يك از جسم و روح در همديگر اثر مي‌گذارد. ماده و معنا هم همينطور است.
2- ساختن مسجد بر بارگاه امامان بر مبناي آيات و روايات
یک سؤال پیش می آید که آیا اصل اين كه ما براي امام گنبد و بارگاه بسازيم، درست است؟ بله! درست است و دوست دارم كه اين را همه‌ي برادران عنايت كنند و گوش دهند. ما از هر فرقه‌اي از فرقه‌هاي مسلمانان مي‌خواهیم باشیم، بالاخره قرآن را قبول داريم. اصحاب كهف، چند نفر جوانمرد فداكار بودند، بعد از آن كه مكان اين‌ها روشن شد، گفتند: جايگاه اين اصحاب كهف، جايگاه اين چند جوانمرد فداكار كه از مركز بت پرستي عليه شرك و بت پرستي قيام كردند را بايد بارگاه بسازيم. «فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً»(كهف/21) يك بنيان و يك بارگاهي بر جايگاه اين‌ها بسازيم كه علامت باشد. نشانه باشد كه اينجا خوابگاه اصحاب كهف است. يك نفر گفت: اگر بناست، آجري روي هم بگذاريم و اگر سيماني قرار است مصرف شود، اگر بناست بنياني بسازيم، چرا بارگاه و ساختمان بسازيم؟ «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً»(كهف/21) اگر بناست بر مزار كسي چيزي بسازيد، چرا ساختمان و بارگاه بسازيد، بياييد مسجد بسازيد. يعني بنياني بسازید كه معنا داشته باشد. چون اگر مسجد شد، بنياني است كه معنا هم دارد. يعني مسجد، ساختماني است كه معنا هم دارد. مكتب و وحي و قداست هم در آن است. ساختمان هيچ چيز ندارد. اما اگر گفتيم مسجد، مسجد همان ساختمان بعلاوه‌ي قداست است. اگر بناست اين چند جوانمرد را، بر مزارشان ساختمان بسازيد، چرا مسجد نسازيد؟ جوانمردتر از جوانمردان كربلا در کجا پیدا می شود؟ پس چرا ما بر مزار آن‌ها مسجد و نمازخانه نسازيم؟ بنابراين ساختمان ساختن بر مزار شهيد طبق آيه‌ي قرآن اشكال ندارد و من نمي‌دانم كسانيكه اصرار دارند، سر قبر امام نبايد ساختماني باشد، دليلشان چيست؟ هيچ دليلي نه در قرآن و نه در حديث وجود ندارد. امام حسن مجتبي(ع)، امام زين العابدين(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در قبرستان بقيع دفن هستند و اجازه نمي‌دهند يك مسجد كوچك آن جا بسزند. دليل چيست؟ اين قرآن است كه مي‌گويد: مسجد ساختن بر مزار شهيد اشكال ندارد.
اما از نظر روايات:
در جنگي ديدند رسول اكرم يك سنگي را بلند كرده و مي‌برد، سربازان آمدند و گفتند: آقا كجا مي‌بري؟ گفت: يكي از افسران شهيد شد، من هم مي‌روم اين را كنار جنازه‌اش بگذارم، تا آن جا خاكش كنيد و اين سنگ بزرگ نشانه باشد و قبر او در ميان قبور گم نشود. وقتي در ميدان جنگ رسول الله سنگ براي مزار شهيد مي‌برد، چه چيزي از اين ماجرا می فهميم؟
در زيارت درس‌هايي مي‌توانيم بگيريم:
3- معرفي چهره امامان و چهره حاكمان جور در زيارت‌نامه‌ها
1- معرفي چهره‌ي امام: چون اين زيارت نامه‌هايي كه مي‌خوانيم، در مقداري از آن چهره‌ي امام معرفي مي‌شود. منتهي حيف كه ما معنايش را نمي‌فهميم. «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ»(كافى، ج‏4، ص‏570) شما كه هستيد؟ «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَه»(من لايحضره ‏الفقيه، ج‏2، ص‏615) اگر خيري در دنيا باشد، و خيري در كار باشد، اول و اصل و ريشه‌ي خير شما هستيد. «بَذَلْتُمْ أَنْفُسَكُمْ فِي مَرْضَاتِهِ»(من لايحضره‏ الفقيه، ج‏2، ص‏609) شما جانتان را در راه رضاي خدا داديد. يك امام و يك الگو و يك انسان نمونه معرفي مي‌شود. انسان وقتي جلوي آينه مي‌رود، براي چه جلوي آينه مي‌رود؟ وقتي انسان جلوي آينه مي‌رود، مي‌فهمد كه ظاهرش چه عيبي دارد؟ انسان ناقص در مقابل امام مي‌رود. وقتي انسان ناقص در برابر انسان كامل قرار گرفت، مي‌فهمد که كجاست. آن چه هست و آن چه بايد باشد را مي‌فهمد. اين معناي امام است. این معنای زيارت است. در زيارت معرفي چهره‌ي حاکمان ظلم وجود دارد. در زيارت مي‌فهميم حاکمان ظلم چه كردند. چون بخشي از زيارتنامه‌ها مربوط به ستمگراني است كه در دوران زندگي امامان ما بوده‌اند و كارنامه‌ي ستمگران هم در زيارتنامه‌ها منعكس شده است. انسان خط اصلي را و خط طاغوت را مي‌شناسد. وقتي در مقابل حضرت زهرا می ایستیم و مي‌گوييم: «السلام عليك يا اول مظلومة» سلام بر تو‌اي دختر رسول خدا كه اولين مظلوم هستي! يا درباره‌ي امام كاظم(ع) که می فرماید: «الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ»(بحارالأنوار، ج‏99، ص‏16) کسی که در زندان ظلم رنج می کشی! خلاصه اين كه زيارتنامه بيوگرافي يك امام حق و جنايات يك حاكم ستمگر است. طاغوت شناسي و امام شناسي هر دو در زيارت مطرح است. زيارت قدرداني از رسول الله است. چون پيغمبرفرمود: مزد رسالت را از شما نمي‌خواهم، مگر «موَّدت في القُربي» مزد رسالت اين است كه اهل بيت مرا دوست داشته باشيد و ملاقات و زيارت اهل بيت قدرداني از رسول الله است. زيارت تجديد پيمان است. انسان در برابر رهبر حق مي‌ايستد و مي‌گويد: «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ»(من لايحضره‏ الفقيه، ج‏2، ص‏613) هر چيزي را شما قبول كنيد، من در مقابل آن تسليم هستم و هرچه را که شما با آن مخالفيد، من هم با آن مخالفم. انسان در زیارتنامه پيمان و قرارداد امضا مي‌كند. منتها ما از زيارت‌ها استفاده نكرديم.
به كجا مي‌روي؟ نگو به زيارت مي‌روم. يعني مي‌روم ضريح را ببوسم و برگردم. وقتي گفتند به كجا مي‌روي؟ بگو مي‌روم جسمم به جسم امام نزديك شود، تا بلكه نزديكي روح را هم به دنبال داشته باشد. كجا مي‌روي؟ به عنوان انسان ناقصي مي‌روم در مقابل انسان كاملي بايستم. كجا مي‌روي؟ مي‌روم تا آن چه هستم و آن چه بايد باشم را بفهمم. كجا مي‌روي؟ مي‌روم چهره‌ي يك امام را بشناسم. مي‌روم چهره‌ي طاغوت را بشناسم. مي‌روم تجديد پيمان كنم. شهيد به گردن ما خيلي حق دارد. مي‌دانيد شهيدان چه درس‌هايي به ما داده‌اند؟ چون هر كس هر چه دارد مي‌دهد و شهيد چيزي كه می دهد جانش است. عالم، علمش را مي‌دهد. سخاوتمند پولش را مي‌دهد و شهيد جانش را مي‌دهد. استقامت به ما مي‌آموزد. شهيد پشت پا زدن به دنيا را به ما مي‌آموزد كه ببينيد، من زن و بچه و همه چیز را رها كردم و رفتم. شهيد به ما درس تسليم مي‌دهد. مي‌گويد: همين كه خدا خواست، اگر تو در مقابل دو ركعت نماز حال نداري، من در مقابل دادن جانم حال دارم. اگر تو در برابر دادن پول محكم هستي، من در مقابل دادن جان تسليم هستم. شهيد به ما عزت مي‌دهد. درس این را مي‌دهد كه تن به ذلت ندادن، هنر است. شهيد به ما درس ايثار مي‌دهد. من لب مرز كشته مي‌شوم كه استقلال براي شما بماند. شهيد به جامعه‌ي ما فرياد مي‌آموزد و در جامعه هيجان ايجاد مي‌كند. شهيد به آدم‌هاي بي تفاوت، تعهد مي‌دهد. اين پيام يك شهيد است. شهيد قلب يك تاريخ است. شهيد شمع تاريخ است. شهيد الگوست. شهيد جانش را براي ما مي‌دهد. به همين خاطر است كه اينقدر از شهيد تجليل شده است و زيارت يعني قدرداني از شهيد.
اینكه به ما گفتند: براي امام حسين عزاداري كنيد، به همين جهت است. ما دو كنتور در وجودمان داريم. عقل و عاطفه. نمونه‌ي عقل ما بيان ماست. نمونه عاطفه ما چشم ماست. انسان بايد يا خود فداكار باشد و يا در برابر فداكاران عكس العمل نشان دهد. كسي كه در برابر خون شهيد، عكس العمل نشان نمي‌دهد، جماد است. بنابراين مسئله‌ي زيارت مهم است. جالب اينست كه زيارت كربلا بسیار سفارش شده است. حتي گاهي وقت‌ها در بعضي روايات هست كه زوار مي‌آمدند و بسیار احساس خطر هم مي‌كردند، ولي سفارش شده است كه كربلا را خالي نگذاريد. اين مخصوص زيارت است.
4- برداشت نادرست از مفهوم شفاعت
شفاعت امام: شفاعت امام را بايد توجه داشته باشيم. همه غرق گناهيم و يك امام حسين داريم. امام حسين كشته شد تا ما بخشيده شويم. اين يك فرهنگ اشتباه است. اين طرز تفكر غلط است. چون اين منطق مسيحيت است كه مي‌گويند: حضرت عيسي به دار آويخته شد تا در عوض جبران گناهان مسيحيان باشد. اگر ما هم بگوييم: حسين كشته شد تا ما را شفاعت كند، فرقی با عقیده آن‌ها نمی کند. آن‌ها هم مي‌گويند که حضرت عيسي كشته شد، تا شفاعت ما را بكند. اين عقيده‌ي درستي نيست. اما شفاعت حق است، ولی مواردش مختلف است. امام حسن قطعاً شفاعت مي‌كند. يك اقيانوس حديث در رابطه داريم كه امام حسن شفاعت مي‌كند. منتهي چه كسي را شفاعت مي‌كند؟ این احادیث نباید به ما غرور بدهد. نباید فکر کنیم حالا که عمري است عزاداري كرده‌ايم، آن جا وضعمان درست است. روز قيامت اربابمان همه‌ي كارها را درست مي‌كند.
شفاعت مثل جايزه‌ي بانك است. بانك جايزه مي‌دهد، اما بانك به چه كسي جايزه مي‌دهد؟ نمي‌شود گفت: ما چون شنيده‌ايم بانك جايزه مي‌دهد، پس الان برويم و خريد كنيم. برويم و چند قالي و چند قواره زمين و چند حلب روغن بخريم، براي اين كه شنيديم بانك جايزه مي‌دهد. آیا شما به خاطر عشق جايزه‌ي بانك پیش خرید می کنید؟ شايد قرعه به نام شما نيفتاد و در ثاني این شفاعت چه اندازه است؟ اندازه‌اش هم مشخص نيست. ممكن است قرعه به نام تو بيفتد. اما مثلاً فرض كنيد صدهزار تومان ببريد. آن وقت صد هزار تومان بهاي يك قواره زمين است؟ پس هم آدمش معلوم نيست و هم مقدارش معلوم نيست. بانك جايزه مي‌دهد، اما به چه كسی و چه مقدار جایزه می هد؟ معلوم نيست. پس نمي‌توان پيش خريد كرد. امام حسين شفاعت مي‌كند، امام چه كسي را شفاعت می کند و چقدر از گناهان او را مي‌بخشد؟ چون مقدار و مبلغش مشخص نيست. انسان نباید گناه كند به عشق اين كه ما همه غرق گناه هستيم و يك حسين داريم. خود امام حسين اگر چيزي بگويد قبول است. خود امام صادق اگر چيزي بگويد قبول است. خود امام صادق(ع) در لحظه‌ي فوتشان فرمود: آشنايان را صدا بزنيد، بيايند، يك جمله‌ي آخر دارم. چون لحظه‌ي آخر عمر امام صادق است، زود همه را دعوت كردند و به خانه‌ي امام آمدند و خانه پر شد. امام صادق(ع) چشمانش را باز كرد. گفت: به خدا قسم كسي كه در نماز سهل انگاري كند، كسي كه نماز را سبك بشمارد، شفاعتش را نمي‌كنيم. ما همه غرق گناهيم و يك حسين داريم، يعني چه؟ خود امام حسن و امام صادق مي‌فرمايند: اگر كسي در نماز كوتاهي كند، شفاعتش را نمي‌كنيم. اينطور نيست كه آقا ما يك عمر است كه عزاداري كرده‌ايم، پس همه کارهای ما حل می شود. كارمان هم بايد درست باشد.
يك رئيس هيئت بود، فرشهاي مسجد را برداشته بود و در حسينيه انداخته بود. روي آن هم ظهر عاشورا غذا مي‌داد و مردم با كفش مي‌آمدند و فرش‌ها حسابی چرب و خاکی و کثیف مي‌شد. به او گفتند: ‌اي رئيس هيئت! آخر اين فرش‌ها برای مسجد است، چيزي كه وقف مسجد است، نمي‌شود در حسينيه آورد. گفت: آقای شيخ برو! ابوالفضل دست هايش را براي خدا داده است، خدا زيلوهايش را براي ابوالفضل نمي‌دهد؟ آقاجان! ابوالفضل دست هايش را براي خدا داد كه تو خلاف شرع نكني و گاهي وقت‌ها همين ابوالفضل كه قربانش بروم، ممكن است جاهايي سختگيري كند. البته خيلي آقاست، اما همه چیز حساب هم دارد. اين‌ها خلاف قرآن كه عمل نمي‌كنند. شهيد شدند كه به قرآن عمل شود و در آيه‌ي قرآن داريم: اگر چيزي وصيتي شد، وقفي شد، اگر کسی قرار را بهم بزند، گناهکار است. اگر چیزی بناشد كه براي اين جهت باشد، نمي‌شود با آن كار ديگري كرد و لذا داريم كه مهر يك مسجد را نمي‌شود به مسجد دیگر برد. فرش يك مسجد را نمي‌شود به يك مسجد ديگر برد.
گاهي دقيق است. مثل اين است كه به من بگويي شماره‌ي منزل شما چند است؟ بگويم: فرض كنيد كه 8888 است. نمی گویند که قرائتي كه طلبه و مدرس است، پس شماره‌اش باید این باشد. دليل نيست كه هر كه سواد بيش‌تري داشته باشد، شماره تلفن بيش‌تري هم داشته باشد. ما گاهي حرف‌ها و بحث‌ها را همينگونه عوامانه با هم مخلوط مي‌كنيم و مي‌گوييم. گاهي وقت‌ها دست آدم خوني مي‌شود. آدم مي‌گويد: كمي باند بياور تا بپيچم. شما بروده 10تا لحاف كرسي بياور، من نمي‌خواهم. من باند مي‌خواهم، رفته‌اي و لحاف كرسي آورده‌اي؟ آقا لحاف كرسي چهل كيلو پنبه است! ! خب، باشد، نيازي ندارم. گاهي وقت‌ها دو ركعت نماز را می خواهم و صبح تا شام سينه زدن را نمي‌خواهم. باند را مي‌خواهم ولي لحاف كرسي را نمي‌خواهم. بنابراين ما بايد در عين اين كه عشق مي‌ورزيم و عزادراي مي‌كنيم، فرمول‌هاي آنرا را هم بدانیم. شفاعت حق است، اما براي كه و چقدر، معلوم نيست.
5- معناي لغوي و اصطلاحي شفاعت
شما شفاعت را چه معنايي مي‌كني؟ شفاعت را معنا كنم. شفاعت لغتي عربي است، لغت شفاعت، از شفع است. شفع هم عربي است. معنی شفع به فارسي يعني جفت و لذا در نماز شب که 4 دو ركعت كه مي‌خواني، دو ركعت بعدی را نماز شفع مي‌گويند. شفع يعني جفت، شفاعت مي‌كند يعني جفت مي‌كند، يعني خودت چيزي داري ولي كم است و نيرويي با نيروي تو جفت مي‌شود. مثلاً شما نمره‌ي هفت آورده‌اي! منتهي هفت كم است. مردود مي‌شوي. خب، دو سه نمره با نمره‌ي شما همراه مي‌كنند و قبول مي‌شوي. پس خودت بايد يك نمره داشته باشي كه به تو كمك كند. اما اگر شما هيچ نمره‌اي نداشتي، يك صفرداشتي، چيزي با صفر جمع نمي‌شود. كنار صفر چه بگذارند؟ پس شفاعت يعني جفت شدن. مريض باید يك نفسي داشته باشد، بعد پزشك كنار اين بيمار بيايد، آن وقت با درمان به سلامتي دست پيدا كند. من زماني با كوه مثال مي‌زدم. گفتم پايين كوه يك جمعيتي است، به ملت مي‌گوييم، برخيزيد و به قله برويد. عده‌اي با زجر و زحمت به قله مي‌روند. عده‌اي هم زحمت مي‌كشند تا حدی بالا مي‌روند. اما عده‌اي هم كم تلاش مي‌كنند و اندكي بالا مي‌روند، هر چه مي‌گوييم برخيزيد و برويد، تكان نمي‌خورند. مي‌پرسي: آخر چرا نشستي؟ مي‌گويند: ما همه غرق گناه هستيم و يك امام حسين دارم. او شفاعت مي‌كند. يعني چه؟ امام حسين که نمي‌آيد شما را روي دوش بگيرد و از كوه بالا ببرد، خودت بايد راه بيفتي و جان بكني بعد اگر كم آوردي، امام حسین دستت را مي‌گيرد و بالا مي‌كشد. معناي شفاعت اين است.
ما يك سري مسائل را بد ياد گرفته‌ايم. شفاعت حق است، اما شفاعت براي چه كسي است؟ دروغ‌هاي شما مورد شفاعت قرار گرفت، غيبت را چه مي‌كني؟ حق الله مورد شفاعت قرار گرفت، حق الناس را چه مي‌كني؟ بنابراين ما در كنار عشقي كه به امام حسين مي‌ورزيم و زيارتي كه مي‌كنيم و عقيده به شفاعتي كه داريم، شفاعت در آنجا، عكس العمل هدايت اینجاست. كسي كه در زندگيش هيچ چيز از اهل بيت الهام نگرفته است، پس او چگونه مي‌خواهد انتظار شفاعت داشته باشد؟
ما بايد با امام خود رابطه داشته باشيم و با نايب امام هم رابطه داشته باشيم. كه رابطه با نايب امام هم، رابطه با امام است. حديث داريم «الرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقّ» (كافي/ج1/ص527)، «والراد علينا» به منزله‌ي مشرك است. كسي ولايت فقيه جامع الشرايط را نپذيرد، كسي كه مرجع تقليد را نپذیرد و حرفش را رد کند، حاكم شرع او حكم خدا را به او بگويد و او رد كند. بگويد: من كه به اين حرف گوش نمي‌دهم، مثل اين است كه حرف امامان ما رارد كند و كسي كه ما امامان را رد كند، مشرك است. بنابراين پيروي خط امام و ولايت فقيه واجب است كه اگر ما امام را نشناسيم، نمي‌شود امام حسين را قبول داشته باشیم. اگر امام مي‌خواهيم، پيامش را هم بايد قبول داشته باشيم. نصف آن را قبول كنيم و نصف آن را رد كنيم، نمي‌شود. كسي در قنوت نمازش دعا مي‌كرد، هميشه اينطور دعا مي‌كرد، مي‌گفت: «اللهم الرزقني زيارة الحسين و دفن في جواره» خدايا براي من قسمت كن، به كربلا بروم و همان جا هم بميرم. دلش مي‌خواست در كربلا بميرد و پيشامدي شد و با يك عده از همشهريانش به كربلا رفت و يكي از همشهريانش مرد. گفت: ما قنوتمان دو پهلو بوده است. هم به زيارت برويم و هم همان جا بميريم. دوستمان كه مرد، نكند اين دو سه روزه ما هم اين جا بميريم. خلاصه دويد و به حرم امام حسين رفت و گفت: يا امام حسين بقيه‌ي دعا را ناديده بگير. نمي‌شود كسي براي امام حسين پيراهن سياه بپوشد، اما فقيه و امام زمانش وقتي حرفي مي‌زنند، بگويد: نه!
6- زيارت تجديد پيمان است
اولين را بطه‌ي ما، رابطه‌ي شناخت است. رهبرمان و طاغوتمان را بشناسيم. خط‌هايي كه در زمان ما هست، همه‌ي خط‌ها بايد قشنگ شناخته شوند. اين چه خط است؟ بعد از شناخت، پذيرش است. بعد از پذيرش، علاقه‌ها و محبت‌ها ايجاد مي‌شود. كه پذيرش هم وابسته به محبت است. چند جمله براي زيارت گفته‌اند. در زيارتنامه، امام معرفي مي‌شود. در زيارتنامه حكام ظلم و طاغوت معرفي مي‌شوند. زيارت ولي خدا قدرداني از رسول الله است. زيارت تجديد پيمان است. «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ» (فقيه/ج2/ص613) زيارت تجليل از شهيد است. بايد از شهيد در جامعه تجليل شود. چرا؟ چون شهيد به بي تفاوت‌ها تعهد مي‌دهد. شهيد جامعه‌ي ساكت را به فرياد مي‌كشد. شهيد ايثار مي‌كند و جانش را براي استقلال مملكتش مي‌دهد. شهيد به ما درس استقامت مي‌دهد و شهيد به ما نشان مي‌دهد كه چگونه بايد به دنيا پشت پا زد.
یکی از شهداء از اين برادران پاسدار بود. تازه داماد شده بود. مي‌رفت به خانه‌ي عروس و مي‌آمد و بالاخره شب عروسي او بود، به عروس گفت: عروس خانم، من مي‌خواهم به جبهه بروم، اعزام من به جبهه نزديك است. بايد به جبهه بروم، مي‌ترسم با شما عروسي كنم و به جيهه بروم و كشته شوم و چون شما ديگر دختر نيستي، ديگران ديگر به سراغ تو نيايند و تو تا آخر عمر بسوزي، بنابراين با كمال علاقه‌اي كه به تو دارم و با كمال ميل به ازدواجي كه دارم، مي‌سوزم و عروسي نمي‌كنم، كه تو در آينده بدبخت نشوي. البته بدبخت نيستند، این جامعه و فرهنگ ما غلط است. والا زن شهيد، عزيز جامعه است. منتهي اين فرهنگ غلط كه مي‌گويد: ازدواج‌ها بايد چنين باشد و چنان باشد و اين حرف هاست که کار را مشکل کرده است. البته زبان من بسته است كه اين مطالب را بگويم. چون من يك بار ديگر هم گفته‌ام. يك سري آيه و حديث در قرآن داريم كه اگر آن‌ها را روي تخته بنويسم، نصف اين‌هايي كه پاي تلويزيون نشسته‌اند ومحرم براي امام حسين گريه كرده‌اند، شيشه‌هاي تلويزيون را مي‌شكنند، ولی متن قرآن است. يعني در جامعه‌ي ما بعضي از آيه‌ها هنوز با مزاج‌ها هماهنگي ندارد.
همين امروز قبل از اينكه به اين جا بيائيم، يك جوان كه يك پا و يك دستش را در جبهه از دست داده بود، به تهران آورده بودند. بعد ازمدتي در بيمارستان، يك خواهر تحصيل كرده و با كمال نسبت به او اظهار علاقه كرده بود. چون فكر مي‌كرد كسي با ايشان ازدواج نمی كند، گفته بود که من حاضرم با ايشان ازدواج كنم. چون ايشان سالم است. حالا يك دست و يك پا ندارد. اما جوان است، آرزو دارد و. . . پدر و مادر دختر قبول نمي‌كردند و اين‌ها به من گفتند: تو به آن‌ها بگو اگر آن‌ها همديگر را مي‌خواهند، مانعي ايجاد نكنند. جالب اين است كه گاهي وقت‌ها يك پسر ميل دارد يك دختر‌ي يا يك زن شهيدي را بگيرد، پدر و مادر پسر مزاحمند. گاهي يك دختر دوست دارد، زن يك جانباز شود، پدر و مادر او مزاحمند. گاهي يك پسر پولدار دوست دارد دختر فقيري را بگيرد، پدر و مادرش مزاحمند.
ان شاءالله اینهایی را که می گویم، خدا راضي است. كسي كه جلوي ازدواج پسر و دختر را بگيرد، البته اگر عيب قانوني در كار است، سلامتي در كار نيست، اخلاق نيست، ايمان نيست، اگر مسائل اصلي است، مزاحمت عيبي ندارد و اگرمسائل اصلي در کار نباشد، هر پدر و مادري جلوي ازدواج هر پسر و دختري را بگيرد، شايد مصداق آيه «يصدون عن سبيل الله» باشد، چون ازدواج راه خداست. اين پدر و مادرها، گاهي در بعضي موارد، جلوي راه خدا را مي‌گيرند. بنابراین با حفظ مصالح و با احترامي كه پدر و مادر دارند، با لزوم این مطلب که خيلي از مراجع مي‌فرمايند: بايد پدر دختر حتماً در ازدواج راضي باشد، اما خواهش ما اين است كه پدر و مادرها، مانع يك سري اعمال انقلابي و اسلامي نشوند. شهيد ايثار كرد، شهيد دنيا را پشت سر گذاشت، شهيد تسليم خدا بود، اگر در مكه به من مي‌گويند: سرت را بتراش، برايم سخت است. حالا نمي‌شود، نتراشيم؟ اگر كمي خواسته باشند، لباس و خانه‌ي من تغيير پيدا كند، راضي نيستم و تسليم نيستم و شهيد جانش را تسليم كرده است. كسي كه به ذلت تن نداد و تسليم نشد و دنيا را پشت سر گذاشت و استقامت به خرج داد و ايثار كرد و فرياد به وجود آورد، او بايد قبرش زيارتگاه باشد. زن و بچه‌اش بايد محبوبيت داشته باشند و نور چشم جامعه باشند.
خدايا تو را به مقام محمد و آل محمد، رهبر عزيز انقلاب را در پناه امام زمان به سلامت بدار. خدايا، قيام حسين را درهمه‌ي كشورهاي اسلامي، الهام بخش قرار بفرما. از خلوص و ايمان حسين از علم و تقواي حسن، از تربيت كردن بچه‌هاي حسين، از تسليم و خضوع و عرفان و عبادت و اشك و شهادت حسن، از فداكاري و ايثار حسين، نصيب فرد، فرد ما بفرما. جنگ ما را هر چه زودتر به پيروزي نهايي و به نابودي رژيم كفر و حاميانش، هر چه زودتر مقرر بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1453

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.