گناه شناسی، توجیه گناه

موضوع بحث: گناه شناسي، توجيه گناه – رمضان 62
تاريخ پخش: 2/4/62

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين. »

1- توجيه كردن گناه
هفتم ماه رمضان است و بحث ما راجع به گناه است. چون ما همه كم و بيش با مسئله‌ي گناه سر وكار داريم و بعضي كارها را هم نمي‌دانيم گناه است. اميرالمؤمنين(ع) از رسول خدا پرسيد كه بهترين كارها در ماه رمضان چيست؟ فرمود: بهترين كارها تقوا و ورع است. اگر انسان بتواند در يك ماه رمضان گناه نكند. چشم وگوشش گناه نكند، دست و پايش گناه نكند، مثل كسي است كه در يك حوض ده متري شنا كند. كسي كه در يك حوض ده متري شنا كند كم كم مي‌تواند در استخر هم شنا كند. كسي كه يك ماه گناه نكرد، خودش را آماده مي‌كند. ماه رمضان ماه انسان سازي و خودسازي و تمرين است. درباره‌ي گناه چند بحث را گفته‌ايم. اهميت گناه، اصرار بر گناه، تجاهر به گناه، كمك به گناه، گناهان بزرگ و گناه بزرگان را گفته‌ايم. جلسه‌ي قبل درباره‌ي كمك به گناه گفتم و قصه‌اي هم در اين باره برايتان تعريف كردم.
در اين جلسه هم مي‌خواهم درباره‌ي توجيه گناه صحبت كنم. گاهي افرادي گناه مي‌كنند و بعد گناه خود را توجيه مي‌كنند. مثل اين كه كنار يك دروغ گو، يك دروغ پرداز هم بنشيند. او مرتب دروغ بگويد و او مرتب دروغ پردازي كند. درباره‌ي كمك به گناه رواياتي گفتم كه حتي اگر كسي براي وارث گنهكارش ارث بگذارد، كمك به گناه كرده است. تعريف افراد گناهكار و فاجر عرش خدا را به لرزه مي‌آورد. كسي كه به گناه راضي باشد، در گناه شريك است. حديث داريم اگر فقط اسمش را بنويسد و جزء سياهي لشكر باشد، گناه است. تبسم در صورت ظالم گناه است. كمك به ظالم حتي در مسجد سازي گناه است. اگر كسي به بدعت گذاري كمك كند، به خراب شدن اسلام كمك كرده است. كسي كه اسلحه به دشمن خدا بفروشد، گناه است. كسي كه انگور بكارد به خاطر درست كردن مشروبات الكلي گناه است. حمل و نقل مشروبات الكلي هم گناه است. اگر كسي دلالي كند و بگويد آن زن را كه آن طرف خيابان است ببين و ديگري هم ببيند. او كه گفت نگاه كن گناه كرده است.
امام صادق(ع) فرمود: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ عَالِمٌ يَؤُمُّ سُلْطَاناً جَائِراً مُعِيناً لَهُ عَلَى جَوْرٍ»(كنزالفوائد، ج‏1، ص‏149) خدا آن روحاني را كه واعظ السلطان، آخوند دربار است و حتي شاه پشت او نماز مي‌خواند لعنت كند. اگر نماز خواندن او به گونه‌اي باشد كه به ظلم كمك كند، و درستگاه ظالم را تقويت كند، اين آخوند مورد لعنت است و حتي به ما گفته‌اند: ازفقها آن‌هايي ارزش دارند كه درباري نباشند و اين را بايد به تمام آخوندهاي مكه گفت. خدا را شكر كه در ايران انقلاب شد و سلام و درود به رهبر انقلاب كه اين چنين همه‌ي ما را زنده كرد. الآن در دنيا ميان بسياري از دانشجويان روشن فكر اين ولوله هست كه اگر عالم دين، رهبر انقلاب و امام ايران است، پس چرا شما بله قربان گو و حقوق بگير هستيد. اين از بركات انقلاب است. سلام خدا بر شهدايي كه اين انقلاب را به اين جا رساندند.
2- به ظالم خدمت نكنيم
يك داستان بگويم و بحث جديد را شروع كنم. من قصه‌اي را از سفينه نقل مي‌كنم. زيد آدمي در دستگاه بني عباس بود و به ظالم كمك مي‌كرد و امضاهاي ناحق مي‌كرد و پست و مقامي داشت و رشوه‌ها مي‌گرفت و كاخي و باغي و خانه‌اي و اسبي و حشمي و تشكيلات و دم و دستگاهي به هم زده بود، ولي شيعه بود. يك نفر از دوستانش گفت: تو كه در دربار طاغوت، شيعه هستي و مالي به هم زده‌اي يك روز بيا نزد امام صادق(ع) برويم. گفت: مي‌داني كه من طاغوتي هستم و چه كاخ و دم و دستگاهي دارم. حالا بيايم و به امام چه بگويم؟ گفت: هيچ. همينطور به خدمت امام برويم. وقت گرفت و او خدمت امام صادق(ع) آمد. امام صادق جمله‌اي فرمود: «لَوْ لَا أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ وَجَدُوا مَنْ يَكْتُبُ لَهُمْ وَ يَجْبِي لَهُمُ الْفَيْ‏ءَ وَ يُقَاتِلُ عَنْهُمْ وَ يَشْهَدُ جَمَاعَتَهُمْ لَمَا سَلَبُونَا حَقَّنَا»(كافى، ج‏5، ص‏106) ‌اي آقا اگر افرادي دور بني اميه جمع نمي‌شدند و پشت سر بني اميه نماز نمي‌خواندند، بله قربان نمي‌گفتند، بيت المال را براي بني اميه نمي‌آوردند، دفتردار بني اميه نمي‌شدند، اگر يك عده از شما دور بني اميه نمي‌رفتند، بني اميه قدرت پيدا نمي‌كرد تا ما را خانه نشين كند. پس اين كه ما در خانه نشسته‌ايم به خاطر اين است كه شما شيعه‌ها رفتيد و بله قربان گوي طاغوت شديد. اين آقا خيلي خجالت كشيد كه او راست مي‌گويد. اگر ما بله قربان نمي‌گفتيم، اين طور نبود. ناراحت شد و گفت: آيا حالا راه توبه براي من هست؟ امام فرمود: بله راه توبه براي تو هست اما كمي مشكل است، براي اين كه همه‌ي زندگي تو از رشوه و دربار طاغوت تأمين شده است. چون تمام در آمدت اينطور است، بايد بروي و تمام درآمدهايت را به صاحبانشان برگرداني. اگر مي‌داني مثلاً اين قالي را چه كسي برايت آورده است، بروي و به او بدهي. اگر هم نمي‌داني كه براي چه كسي است بايد تمام اين‌ها را بفروشي و بايد همه را به عنوان رد مظالم بدهي. اين جوان فكر كرد و گفت: اگر توبه كنم چه؟ امام صادق فرمود: اگر توبه كني، من بهشت را براي تو ضمانت مي‌كنم. گفت: باشد. انقلاب و تحولي در اين جوان كه در دربار طاغوت، پول و زندگي و كاخ و سلطنتي به هم زده بود، پيدا شد. برخاست و رفت و هر چه داشت، داد. اسبش و فرشش را فروخت. هرچه از كادو و چشم روشني و حق حساب و رشوه برايش آورده بودند، همه را داد و از كارش هم استعفا داد. مردم همه گفتند: عجب آدم ديوانه‌اي است. الآن همه‌ي مردم چشم حسرت باز مي‌كنند كه فلاني عجب پست و مقامي دارد و او از اين پست و مقام دارد استعفا مي‌دهد. چه مقامي را داري رها مي‌كني؟ گفت: من ديگر توبه كرده‌ام و اين درآمد حرام است. من صرف نظر مي‌كنم.
مدت‌ها قصه طول كشيد و اين دلال هم نزد شيعه‌ها رفت و گفت: ما فلاني كه در دربار بود را نزد امام صادق برديم و دلالي كرديم. امام هم جمله‌اي فرمود كه اگر شما دور بني اميه را نمي‌گرفتيد، اين‌ها ما را خانه نشين نمي‌كردند. ايشان هم منقلب شد و حالا علاوه بر اين كه استعفا داده است، تمام اموالش را هم داده است. پس بياييد ما مواظبش باشيم. ما حزب اللهي‌ها و شيعه‌ها دورش را بگيريم. حالا كه از آن وادي به اين وادي آمده است، دورش را بگيريم. خلاصه مدت‌ها گذشت و اين‌ها منتقل شدند و از امام صادق جدا شدند. او در مدينه و آن‌ها هم در كوفه بودند. آن دلال كه او را نزد امام برده بود، يك روز آمد و ديد او دارد جان مي‌كند. مدت‌ها مريض بود ولي ديد حالش بد است و دارد جان مي‌كند. گفت: حالت چطور است؟ گفت: الحمدلله، خدا اجرت بدهد كه از امام صادق وقت گرفتي و بالاخره ما را نزد امام بردي و جمله‌ي ملكوتي امام در قلب من اثر كرد و ما توبه كرديم. خدا اجرت بدهد. در لحظه‌ي مرگ چشمش را باز كرد و به اين دلال گفت: امام صادق به وعده‌ي خود كه بهشت بود، وفا كرد. او در لحظه‌ي مرگ، با چشم ملكوتي وعده‌هاي خدا را ديده بود. بعد او را دعا كرد كه خدا اجرت بدهد كه دلالي كردي و ما را به خانه‌ي امام صادق بردي. امام صادق به وعده‌ي خود وفا كرد. اين را گفت و مرد. اين آقاي دلال هم به خيابان آمد و شيعه‌ها را جمع كرد و گفت: آن طاغوتي كه حزب اللهي شده بود، بالاخره از دنيا رفت. بياييد يك تشييع جنازه‌ي مفصل و كفن و دفن محترمانه برايش بگيريم. اين مراسم كه تمام شد، اين دلال برخاست و از كوفه به مدينه رفت. از كوفه تا مدينه چندين روز راه بود. بالاخره رسيد و در خانه‌ي امام را زد. امام صادق پشت در گفت: سلام عليكم. گفت: عليك السلام. امام از پشت در گفت: ‌اي كسي كه از كوفه آمدي، ما فلان روز و فلان ساعت به وعده‌ي خود وفا كرديم. نشان دهنده‌ي اين است كه ائمه‌ي ما به اذن خدا علم غيب هم دارند. بنابراين گاهي توبه‌ي كسي كه در زمان شاه اموالي جمع كرده است، همين است. اموال مهم نيست. انسان از طلا و. . . والاتر است. انسان بايد آزاد باشد. بايد در اين ماه رمضان يك تحول و انقلابي در ما پيدا شود. رسول خدا فرمود: اگر ماه رمضان تمام شود و در انسان تغيير پيدا نشود و خدا انسان را نيامرزد، نشان دهنده‌ي اين است كه او خيلي خاسر و بدبخت است. بايد توبه كرد، آن هم توبه‌اي كه ما را بشكند. يا توبه بايد ما را بشكند، يا ما توبه را بشكنيم. اگر توبه ما را شكست يعني واقعاً با يك اراده و تحولي، در خود بشكنيم. از آن فكرها و برنامه‌هاي غلط برگرديم. توبه بايد آن زندگي غلط ما را بشكند. اگر توبه ما را شكست كه حزب اللهي دربست مي‌شويم اما اگر توبه‌ي استغفرالله و زباني شد، اگر توبه ما را نشكست، ما توبه را مي‌شكنيم. يعني اگرهزار بار هم استغفرالله بگوييم، باز هم گناه مي‌كنيم.
خلاصه يا بايد توبه ما را بشكند يا بايد ما توبه را بشكنيم. از بحث كمك به گناه بگذريم و وارد توجيه گناه شويم. بحث ما در اين جلسه درباره‌ي توجيه گناه است. گاهي انسان گناه مي‌كند و نمي‌گويد من گناه كار هستم. گناهش را توجيه مي‌كند. توجيه گناه هم چند نوع است. گاهي توجيه سياسي مي‌كند. گاهي توجيه عقيده‌اي مي‌كند. گاهي توجيه اجتماعي مي‌كند. گاهي توجيه رواني مي‌كند. گاهي توجيه فرهنگي مي‌كند. گاهي توجيه اقتصادي مي‌كند و گاهي هم توجيهات متفرقه مي‌كند. انسان مي‌خواهد روي گناهش سرپوش بگذارد، نمي‌گويد: من بد كردم و گناهش را توجيه مي‌كند ولي اين توجيهات كار به درون ندارد.
بالاخره هر كاري هم بكني، سر وجدان كلاه نمي‌رود. مي‌شود آدم موقتاً درون وجدان پرده‌هايي بزند ولي باز هم بعد از چند مدت سوسو مي‌كند و چشمك‌هايي مي‌زند. مي‌گويد: من زنده‌ام «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصيرَةٌ وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذيرَهُ»(قيامت/15-14) قرآن مي‌گويد: انسان بر خودش بصير است يعني انسان مي‌داند چه كاره است. گرچه عذر تراشي مي‌كند اما مي‌داند چه كاره است. يعني انسان ممكن است سر خود كلاه بگذارد اما از توجيهات نمي‌توان گذشت.
3- توجيه سياسي گناه
توجيه سياسي نظير اين است كه در كربلا جمع مي‌شوند تا امام حسين را شهيد كنند. گناه خود را توجيه مي‌كنند و مي‌گويند: چون ايشان از دين جدش خارج شده است. فلان نهاد انقلاب گناه مي‌كند. بعضي از افراد فلان نهاد مي‌گويند: آقا انقلاب اين چيزها را دارد. يعني با اين كه انقلاب شده است، اين خلاف را توجيه مي‌كند. انقلاب شده است اما اين خلاف هم نبايد بشود. نبايد خلاف را توجيه كرد. يك برنامه‌ي خوبي است كه اگر جايي زياد شهيد بدهند در هر محله براي شهيدان حجله‌اي درست مي‌كنند و نواري هم مي‌گذارند. اين كار خوبي است اما خوب است كه اين نوار را وقت خواب نگذارند. آقا شهيد است و براي اسلام شهيد شده است. يكي از برنامه‌هاي اسلام اين است كه آدم مزاحم افراد خواب نشود. او خون داده است براي اين كه اسلام پياده شود و شما نبايد به خاطر شهادت او مزاحم ديگران شوي. هرچه از شهيد تجليل شود، كم است ولي در عين حال ما بايد سعي كنيم مرتكب گناه نشويم. يا مثلاً فرض كنيد زمان شاه بعضي توجيه مي‌كردند. مي‌گفتند: ما مأمور هستيم. المأمور معذور يك كلام غلط است و توجيه سياسي است. قرآن مي‌گويد: روز قيامت وقتي به بعضي مي‌گويند: چرا خراب بودي؟ مي‌گويند: «إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا»(احزاب/67) ما از بزرگان اطاعت مي‌كرديم. ما بله قربان گو بوديم. توجيه مي‌كنند كه دستور از مركز آمده بود. مجاهدين خلق بعضي بزرگ ترين جنايات را مي‌كنند. مي‌گوييم: چرا اين كار را كردي؟ مي‌گويند: سازمان دستور داده بود. اين‌ها توجيه سياسي است. دستور سازمان دليل مي‌شود كه شما اشرفي را شهيد كني؟ خدا هارون الرشيد را لعنت كند. هارون الرشيد امام كاظم(ع) را زنداني مي‌كند و بعد توجيه مي‌كند. مي‌گويد: من چون ديدم فتنه است و اگر او بيرون باشد فتنه مي‌شود، من صلاح دانستم براي امنيت منطقه و حفظ جان ايشان اين كار را كردم. توجيه مي‌كند. مأمون امام رضا(ع) را يك سال در خانه زنداني كرد اما به مردم كه براي ملاقات مي‌آمدند مي‌گفتند: امام رضا(ع) نذر كرده است كه يك سال از خانه بيرون نياد و نماز نخواند. اين توجيه سياسي است. الآن چرا آمريكا در كشورها دخالت مي‌كند؟ مي‌گويد: امنيت منطقه ايجاب مي‌كند. امنيت منطقه توجيه سياسي است. به تو چه ربطي دارد؟ خود مردم منطقه كه مرده نيستند، امنش مي‌كنند. اصولاً چرا بعضي از فرقه‌هاي مسلمان‌ها مي‌گويند: لازم نيست امام معصوم باشد. ما شيعه‌ها منطقي داريم، مي‌گوييم: امام بايد معصوم باشد. معصوم باشد يعني گناه نكند. فكر گناه هم نباشد. انسان گاهي از رشد و ايمان و يقين به جايي مي‌رسد كه گناه نمي‌كند. اصلا فكر گناه هم نمي‌كند. مثلاً خيلي ازخود شما كه اين جا هستيد، معصوم هستيد. يعني همه‌ي مردم در يك سري كارها معصوم هستند يعني گناه نمي‌كنند. فكر گناه را هم نمي‌كنند. يكي از گناهان اين است كه آدم خودش را با بنزين آتش مي‌زند. شما تا به حال اين كار را كرده‌اي؟ فكرش را كرده‌اي؟ پس شما هم در بعضي گناهان معصوم هستي. يعني انجام ندادي، فكرش را هم نكرده‌اي. يكي از گناهان اين است كه آدم خودش را از مناره پايين بيندازد. يكي از گناهان اين است كه آدم لخت مادرزاد به خيابان برود. ما خيلي از گناهان را انجام نداده‌ايم و حتي فكرش را هم نكرده‌ايم. آدم مي‌داند اين گناهان چقدر بد است. ما يك سري از گناهان را كه يقين داريم چقدر بد است، انجام نمي‌دهيم. فكرش را هم نمي‌كنيم. ما مي‌گوييم همين طور كه ما در يك سري گناهان معصوم هستيم. فكر گناه و انجام گناه را نمي‌كنيم. امامان ما هم در همه‌ي گناهان معصوم هستند. گناه نمي‌كنند و نه فكر گناه مي‌كنند. اين عقيده‌ي ماست.
هرچه بگندد نمكش مي‌زنند **** واي به روزي كه بگندد نمك
ما كه مي‌گوييم رهبر مي‌خواهيم براي اين است كه ما نمي‌دانيم چطور زندگي كنيم و خراب مي‌كنيم. اگر رهبر هم معصوم نباشد، همه چيز خراب مي‌شود. رهبر بايد معصوم باشد. اين عقيده‌ي شيعه است. عده‌اي مي‌گويند: لازم نيست رهبر معصوم باشد. چرا چنين مي‌گويند؟ تا بتوانند هركس و ناكسي را به جاي رهبر قرار دهند. الآن ما براي چه ولايت فقيه مي‌گوييم؟ براي اين كه در زمان غيبت حضرت مهدي(عج) نايب برحقش، كسي است كه فقيه باشد. مخالف هوي و هوس باشد. مطيع خدا باشد. بايد يك نفر مجتهد جامع الشرايط، فقيه عادل با تقوا و بي هوا باشد. فرمانده‌ي كل قوا باشد. رهبر امت باشد. چرا بعضي مي‌گويند: ولايت فقيه نباشد؟ براي اين كه اگر گفتيم فقيه، زمينه تنگ مي‌شود. هركس نمي‌تواند بگويد: «انا فقيه» كجادرس خوانده‌اي؟ امتحانش مي‌كنند. از اول مي‌گويند: لازم نيست كار دست آخوندها باشد تا ميدان براي خودشان باز باشد. فردا هر مهره‌ي آمريكايي يا وابسته به شرق و غرب را بتوانند به جاي رهبري قرار دهند. اين كه ما مرتب شعار مي‌دهيم مر گ بر ضد ولايت فقيه! ولايت فقيه به عنوان اصلي مهم در جمهوري اسلامي گنجانده شده است. ولايت فقيه يعني كسي كه مستقيم، يا به گونه‌ي خصوص يا به گونه‌ي عموم، شخص حضرت مهدي او را معين كرده باشد. ما مي‌گوييم رهبر امت بايد كسي باشد كه هركس نتواند خود را به جاي او بگذارد. آن‌ها مي‌گويند ولايت فقيه لازم نيست، براي اين كه هر كسي را بتوانند رهبر كنند. علت آن كه مي‌گويند: اسلام و دين از سياست جداست، اين يك توجيه سياسي بود. چرا مي‌گويند؟ براي اين كه توجيه كنند و بگويند كه آخوندها دخالت نكنند كه بد است. به جاي آن مي‌گويند: مقام روحانيت بالاتر از آن است كه وارد بحث‌هاي سياسي و اجرايي شود. شما شأنت بالاست. اين كه‌شان شما بالاست، يك توجيه سياسي است. يعني پست را رها كن و برو. بنابراين يك سري از گناهان توجيه سياسي مي‌شوند.
انسان گناه مي‌كند و عقيدتي توجيه مي‌كند. مي‌دانيد يعني چه؟ مي‌گويد: خدا خواست. خلافي مي‌كند، نمي‌گويد من بد هستم. مي‌گويد: شانس اين بود. يعني چه؟ تو خلاف كردي.
قرآن درباره‌ي توجيه عقيدتي آيه دارد. مي‌فرمايد: عده‌اي گمراه و مشرك هستند. بعد «لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا»(انعام/148) مي‌گويند: اگر خدا مي‌خواست، ما مشرك نمي‌شديم. علت شرك ما اين است كه خدا خواسته است. خود را توجيه مي‌كنند. يزيد و دار و دسته‌اش امام حسين(ع) را كشتند و بعد گفتند: خدا خواسته است كه ما عزيز شويم. عده‌اي كه به شانس پناه مي‌برند، اينطور هستند. ما قضا و قدر داريم. به قضا و قدر هم معتقد هستيم اما وقتي معتقد هستيم كه قضا و قدر هست. معتقد به اختيار و دخالت خود نيز هستيم. الآن مي‌خواهم يك جمله بگويم كه تقريباً يك سال و نيم پيش اين جمله را گفته بودم. گفتم فرض كنيد يك منبع آب داريم. ما لوله مي‌كشيم. شير آبي هم مي‌گذاريم. در اين لوله كشي، چيزي دست ما نبوده است اما سر شير در اختيار ما است. دولت خيابان‌ها را ساخت. سازمان آب لوله كشي كرد اما سر شير در اختيار تو است. سازمان آب كه نمي‌آيد شير آب حياط تو را باز كند. اراده ‌ي من دست خود من است. پس اينطوري نيست كه وقتي مي‌گوييم خدا خواسته است، من هيچ نقشي نداشته‌ام. مسلوب الاراده كه نيستم. ما اراده داريم. عده‌اي كه خلافي مي‌كنند، كوتاهي مي‌كنند و بعد مي‌گويند: چنين مقّدر بود. مقّدر بود كه تو كوتاهي كني؟ مقدر است كه تو از غفلت استفاده كني؟ مقدر نيست كه عقل داشته باشي و از غفلت استفاده نكني. شعري است كه مي‌گويد:
گرگ زاده عاقبت گرگ شود *** گرچه با آدمي بزرگ شود.
مي‌خواهند بگويند: هركس هر چه دارد، از قنداق دارد. مي‌گويد: گليمي كه سياه است، آب زمزم هم آن را پر نمي‌كند. يا مثلاً مي‌گويند: تربيت نا اهل را چون گردوان بر گنبد است. يعني هرچه نا اهل را تربيت كني مثل اين است كه گردوها را روي گنبد بگذاري. ليز مي‌خورد و پايين مي‌افتد. يعني فايده‌اي ندارد. اين‌ها درست نيست. منطق اين شعرها جبر است. ما چند دليل داريم كه انسان اراده دارد.
4- انسان مختار است يا مجبور
1- ترديد: تا به حال برايتان اتفاق افتاده است كه دچار شك شويد؟ بله، گاهي آدم ترديد مي‌كند. همين ترديد دليل بر اين است كه ما آزاد هستيم. آدم اگر مجبور بود، هيچ وقت شك نمي‌كرد. اين كره‌ي زمين مجبور است دور خود و خورشيد بچرخد و هيچ وقت شك نمي‌كند. اين درخت شك نمي‌كند كه امسال بهار ما سبز مي‌شويم يا نه؟ گاو هيچ وقت شك نمي‌كند كه بالاخره شير بدهم يا نه؟ در اجبار شك نيست اما ما شك مي‌كنيم. همين كه ما شك مي‌كنيم كه اين كار را بكنيم يا نكنيم، مي‌فهميم كه آزاد هستيم.
اين كه گويي اين كنم يا آن كنم **** اين دليل اختيار است‌اي صنم
2- پشيماني: گاهي انسان يك كار را مي‌كند و پشيمان مي‌شود. اگر آدم مجبور باشد، هيچ وقت پشيمان نمي‌شود. من پشيمانم كه چرا دندانهايم سفيد است. رنگ دندانت دست تو نيست كه حالا پشيمان باشي. آدم وقتي كاري را با اراده كرد پشيمان مي‌شود. اگر آدم مجبور باشد، پشيمان نمي‌شود. «زان پشيماني كه لرزاني دلش» يعني اگر بيهوده دستت را بلرزاني و چايي را بريزي پشيمان مي‌شوي. مرد مرتعش هيچ وقت پشيمان نيست، چون اين لرزش دست خودش نيست اما اگر شما دستت را لرزاندي پشيمان مي‌شوي.
3- تأديب: همه‌ي مردم دنيا بچه‌هايشان را مي‌فرستند تا ادب بياموزند. اگر آدمي مجبور باشد هيچ وقت آدم او را تأديب نمي‌كند. اگر او را تاديب مي‌كني يعني بچه مي‌تواند ادب بياموزد و مي‌تواند نياموزد و گرنه اگر بچه مجبور باشد، هيچ وقت آدم او را تأديب نمي‌كند. اگر بچه مجبور باشد، آموختن ادب معنا ندارد.
4- انتقاد: در دنيا خيلي از همديگر انتقاد مي‌كنند. همين كه من و شما از هم انتقاد كرديم، انتقاد دليل بر اين است كه من مي‌توانستم اين كار را نكنم. اگر آدم مجبور است مثل اين است كه من از درخت گردو انتقاد كنم. اين گردوها چقدر بالا هستند. كمي پايين‌تر باشند. دست خود درخت گردو نيست كه گردويش كجا باشد. اين‌ها همه نشانه‌ي اختيار هستند. گاهي انسان كارش را به خواست خدا توجيه مي‌كند. معتقد به اين مي‌شود كه همه‌ي كارها دست خداست و ما هم معتقد هستيم كه همه‌ي كارها دست خداست، همان خدايي كه همه‌ي كارها دست اوست، يكي از كارهايش اين است كه به ما عقل و اراده هم داده است.
خواهي نشوي رسوا *** هم رنگ جماعت شو
5- توجيه اجتماعي گناه
اين توجيه اجتماعي است. يعني اگر جامعه كج مي‌روند، تو هم كج برو. در روز قيامت به يك عده مي‌گوييم «ما سَلَكَكُمْ في‏ سَقَرَ»(مدثر/42) قرآن مي‌گويد: چطور شد به جهنم رفتي؟ مي‌گويند: «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ»(مدثر/45) يعني زدند و ما رقصيديم. انسان اراده دارد. حتي در دربار كاخ نشين اگر انسان اراده داشته باشد، كاخ‌ها و زر و زورها در او اثر نمي‌كند. زن فرعون در كاخ بود اما تحت تأثير افكار فرعون قرار نگرفت. زن حضرت نوح در خانه‌ي پيغمبر بود اما تحت تأثير وحي قرار نگرفت. انسان اراده‌ي بسيار قوي دارد. هر كار بخواهد مي‌تواند بكند. البته گاهي سخت است اما مي‌شود.
مي‌گويد: رسم ما اين است. اين بسيار غلط است. انسان بايد سنت شكن باشد نه اينكه سنت بپذيرد. گناه مي‌كند مي‌گوييم: آقا شما چرا چنين گناهي را كردي؟ مي‌گويد: رسمش است. در بعضي از مناطق روز اول زندگي عروس و داماد، رسم اين است كه زن‌ها جمع شوند و عروس را با سلام و صلوات قبل از ظهر به حمام ببرند. در بعضي شهرها هم داماد را مي‌برند. شما بايد صبح زود نماز بخواني، چگونه نماز خواندي؟ بايد غسل كنيد و نماز بخوانيد. نه رسم ما اين است كه پيش از ظهر به حمام برويم. اين رسم غلطي است. بايد اين‌ها را شكست. ما به خاطر آداب محلي خيلي گناه مي‌كنيم. بايد همه‌ي اين‌ها را بشكنيم. توبه هم به معني شكستن است. معيار فقط خدا، پيغمبر و توضيح المسائل و فيكم الثقلين و اهل بيت است. هرچه آنها گفتند، وگرنه اين آداب محلي و رسوم بسيار غلط هستند.
6- توجيه رواني گناه
ما يك سري از كارها را مي‌كنيم و توجه نداريم. مثلاً درباره‌ي توجيه رواني مي‌گوييم كه ديگر از ما گذشته است. اين يأس است. مأيوس مي‌شود. خودش را باخته است. يا مثلاً مي‌گوييم: آقا اين گناه است، اين كار را نكن. مي‌گويد: من عادت كردم. تو جواني سيگار نكش. مي‌گويد: من به سيگار عادت كرده‌ام. اگر الان سيگار نكشي، من روزي دو هزار تومان به تو مي‌دهم. يعني اگر در يك ماه هزار تومان به او بدهي ديگر سيگار نمي‌كشد. در حالي كه اگر خودت سيگار نكشي صد هزار تومان هم مصرف نمي‌شد. گاهي كسي گناه مي‌كند و با عادت آن را توجيه مي‌كند. مي‌گوييم: آقا شما اين كار را ديدي، گناه بود. مي‌گويد: بله گناه بود. مي‌گوييم: اگر گناه بود، شما بايد نهي از منكر كني. نهي از منكر يعني اينكه اگر گناه ديدي، جلوي گناه را بگير. گفت: خواستم جلويش را بگيرم ولي ترسيدم ناراحت شود. اين هم يك توجيه رواني است. مگر ما آمده‌ايم كه كسي ناراحت نشود؟ اصولاً ما آفريده نشده‌ايم كه كسي ناراحت نشود.
نزد يك نفر آمدند و گفتند: مردم يك نفر را خيلي دوست دارند. همه او را دوست دارند. گفت: پس آدم خيلي خرابي است. آيت الله بهشتي فرمود: كسي كه خط دارد، دشمن دارد. زماني من درباره‌ي خودم شك كرده بودم. چون به من مي‌گفتند: آقاي قرائتي طاغوتي‌ها تو را دوست دارند، ياقوتي‌ها هم تو را دوست دارند. من گفتم: ‌اي خاك بر سر من! معلوم مي‌شود، من خيلي خراب هستم كه همه مرا دوست دارند. بعد ذره ذره ديديم كيانوري در روزنامه‌ها، چيزي نوشت و دو تا فحش به ما داد. بعضي از روزنامه‌ها دو سه فحش به ما دادند و خيال ما راحت شد. ديديم واقعاً اگر همه بگويند: آقاي قرائتي خوب است كه من خيلي خراب هستم. اصولاً وقتي همه مي‌گويند: يك نفر خوب است، معلوم مي‌شود آدم بي خط و سازشكاري است. البته اگر آدم خيلي مكتبي باشد، خيلي دشمن دارد. خود خدا از همه بيش‌تر دشمن دارد و اين عيب آدم است كه آدم دشمن نداشته باشد. آقا اين گناه است. توجيه رواني مي‌كند. توجيهش چيست؟ مي‌گويم: آقا اين گناه است، چرا اين كار را كردي؟ مي‌گويد: آخر بچه‌ام عقده‌اي مي‌شود. مي‌ترسم بچه‌ام عقده‌اي شود. براي اين كه عقده‌اي نشود من هم فلان چيز را كه به من گفته بود بخر، برايش مي‌خرم. آقا اسراف است، ولخرجي است، گناه است، خلاف است. مي‌گويد: مي‌دانم خلاف است اما بچه‌ام عقده‌اي مي‌شود. به خاطر عقده‌اي نشدن بچه‌اش گناه مي‌كند. اين توجيه رواني است. كسي يك نفر را مسخره مي‌كند. مي‌گوييم: آقا مؤمن را مسخره كردي، گناه است. توجيه رواني مي‌كند، مي‌گويد: شوخي داشتيم.
من زماني گفتم: مثل اين است كه با يك سيخ طلا چشم يك نفر را كور كني. بگويد: آقا كور شدم. بگوييم: آقا سيخش از طلا بود. اين‌ها توجيهات رواني است. يا مثلاً مي‌خواهد غيبت كسي را بكند، از درون ناراحت است كه گناه است. مي‌گويد: اين‌ها غيبت ندارند. اول مي‌گويد: غيبت ندارند يا مي‌گويد: به خودش هم مي‌گويم. در هر صورت گناه است. اگر كسي چيزي را در حضور ديگري مي‌گويد، دليل نمي‌شود كه پشت سرش هم بگويد.
گاهي افراد گناه مي‌كنند. مي‌گوييم: آقا چرا گناه كردي؟ مي‌گويد: نمي‌دانستم گناه است. جهل توجيه فرهنگي است. جوان و جاهل است. اين‌ها همه توجيهات فرهنگي است. خدا روز قيامت به افرادي مي‌گويد: چرا چنين كرديد؟ مي‌گويند: نمي‌دانستيم. مي‌گويد: هل لا تعلمت؟ چرا نرفتي ياد بگيري؟ كسي درجمهوري اسلامي ديگر نمي‌تواند بگويد: بلد نيستم. كسي نگويد: نمي‌دانم چون دائماً از راديو و تلويزيون پخش مي‌شود.
غيبت مي‌كند مي‌گوييم: آقا اين غيبت است. مي‌گويد: نه افشاگري است. غيبت خودش را به افشاگري توجيه مي‌كند. خيلي‌ها غيبت مي‌كنند و اسمش را افشاگري مي‌گذارند. افشاگري يك توجيه فرهنگي براي غيبت است. البته بعضي جاها بايد افشا كرد اما هركس و همه كس، همه‌ي گناهان را از هر فردي حق ندارد بگويد. افشاگري يعني يك سري آدم‌ها درباره‌ي يك سري كارها از ديگران مي‌توانند افشا كنند. مهره‌اي خطرناك مي‌خواهد تا چنين پست حساسي را بگيرد. بنده خبر دارم كه اين مهره خطرناك است. اينجا بايد افشاگري كنند. آدم‌هاي آگاه نسبت به آدم‌هاي خطرناكي كه مي‌خواهند پست بگيرند، در يك سري كارهاي حساس بايد افشاگري كنند اما همان آدم‌هاي خطرناك، گناهان ريزشان را نمي‌شود افشا كرد. اگر او مهره آمريكا يا شوروي يا ابرقدرت هاست، بايد افشا كرد كه او وطن فروش است اما اگر او در خانه با خانمش عكس بدي دارند، ما نبايد آن عكس را افشا كنيم. حق داريم يك سري كارهايش را در يك سري مواضع افشا كنيم. اگر آدم خطرناكي است، فعلاً نمي‌خواهد پست مملكتي بگيرد. اگر يك آدم مست است لازم نيست داد بزني كه بياييد اين آدم مست است! اما اگر مستي پشت تاكسي نشست و خواست مسافر سوار كند، آن جا بايد داد زد كه سوار نشويد، او مست است. اگر در خانه‌اش مستي مي‌كند به تو چه ربطي دارد؟ افشاگري در مواردي براي بعضي كارها درست است. افشاگري خيلي قيد دارد. هركسي، هرجا و براي هر شرايطي نمي‌تواند افشاگري كند. بعضي‌ها توجيه فرهنگي مي‌كنند. مي‌گويد: من قسم خورده‌ام كه قهر باشم. بي خود قسم خورده‌اي قهر باشي. من قسم خورده‌ام ديگر با كسي در اين كارها دخالت نكنم. آقا بيا دلالي كن و حرف بزن و اين دختر و پسر را با هم مزدوج كن. من يك بار يك كار كردم. دودش به چشم خودم رفت. من ديگر قسم خورده‌ام پا در اين كار نمي‌گذارم. اصلاً قسم تو لغو است. اگر كسي دلالي كند و دختري را عروس كند، خيلي ثواب دارد. اگر كسي دلالي كند، پسري را داماد كند، خيلي ثواب دارد. بعضي مواقع آدم مي‌آيد دلالي كند، مي‌رود ثواب كند، كباب مي‌شود. ثوابش در همين كباب شدن است. به بعضي ارتشي‌ها كه دستگير شدند مي‌گفتند: چرا شما فلان خيانت را كرديد؟ مي‌گفتند: ما سوگند خورده بوديم كه به اعلي حضرت وفادار باشيم. سوگند تو ارزش ندارد. مگر توضيح المسائل را نخوانده‌اي؟ در رساله نوشته است كه سوگند جايي ارزش دارد كه كار حق باشد. مثل اين كه من قسم بخورم دروغ نگويم. قسم بخورم كه آب نخورم. اين غلط است. من قسم خورده‌ام پايم را هوا كنم و بادست راه بروم. قسم تو لغو است. سوگند در مواردي صحيح است كه عقلي باشد و شرطي باشد. سوگند خوردي كه از شاه حمايت كني، اين سوگند ارزش ندارد. بعضي كارشان را به اين كه سوگند خوردم توجيه مي‌كنند. به اين توجيه مي‌كند كه نمي‌دانستم.
بعضي هم توجيه اقتصادي مي‌كنند. خانم بچه‌اش را با قرص و آمپول سقط مي‌كند. مي‌گوييم: نمي‌داني سقط جنين گناه است؟ مي‌گويد: اگر آدم بچه زياد داشته باشد به تربيتش نمي‌رسد. آدم كشي‌اش را به اين كه وقت تربيت ندارم توجيه مي‌كند. اين غلط است. كجا آمار داريم كه هركس بچه‌ي كمتري دارد، بچه هايش با ادب‌تر هستند. خيلي‌ها هستند كه يك بچه دارند اما آخر سر هم به تربيت او نمي‌رسند. خيلي‌ها زياد بچه دارند ولي همه را هم با ادب تربيت مي‌كنند. در صدر اسلام بچه هايشان را از ترس خرجي مي‌كشتند«وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ»(اسراء/31) قرآن مي‌گويد: بچه‌هايتان را با اين توجيه كه خرجي نداريم، نكشيد.
7- توجيه كردن گناهان
بعضي هم توجيهات متفرقه مي‌كنند. مثلاً مي‌گفتند: به جبهه برويد. مي‌گفتند: خانه‌ي ما مرد ندارد. خرجي نداريم. مي‌گفتند: بچه‌ات را بفرست. مي‌گفت: اين بچه عصاي دست من است. اين بچه وقتي براي توپ بازي بيرون مي‌رود، عصاي دست نيست و خودت كارت را انجام مي‌دهي اما تا حرف جبهه پيش مي‌آيد، عصايت مي‌شود. توجيه مي‌كند. مي‌گفتند: به جبهه برويد. مي‌گفتند: هوا گرم است. صبر كنيد كمي هوا خنك شود. توجيه مي‌كردند كه حالا موقعيت اقتضا نمي‌كند. ترس خود را به تقيه توجيه مي‌كند. بخل خود را توجيه مي‌كند. مي‌گويد: آدم بايد براي پيري و كوري خودپس اندازي داشته باشد. بخل خودش را به اين كه روزگاري پير مي‌شوم توجيه مي‌كند. ساز و موسيقي حرام مي‌زند. مي‌گوييم: اين آهنگ حرام است، مي‌گويد: حالا عروسي است عيبي ندارد. گناه را به عروسي توجيه مي‌كند. جنايت مي‌كند، مي‌گوييم: اين كار غلط است مي‌گويد: خواهر و برادر هستيم. مي‌خواهد همه را ببيند و بخندد و خوش باشد. مي‌گويد: خواهر و برادر هستيم. اين توجيه است. سفره‌ي زن‌ها بايد از مردان جدا باشد. جدايي به اين معناست كه هر دو آزادتر باشند. زن اگر در اتاق جدايي بود، چادرش هم برمي‌داشت و راحت ترهم بود. يا به فلان زن مي‌گوييم: خانم چادرت را سر كن. رويت را بگير. مي‌گويد: برو بابا! من خودم او را بزرگ كردم. الآن نامحرم است. ما چقدر جنايت مي‌كنيم و گناهان خود را توجيه مي‌كنيم و اين خيلي خطر دارد. توجيه گناه از خود گناه بدتر است، چون براي خود گناه مي‌گويي: خدايا بد كردم ولي با توجيه گناه مي‌گويي: خدايا بد نكردم، چون عروسي بود، بايد بشود.
اگر كسي گناه كند، به توبه نزديك است. خدا هم او را مي‌بخشد اما اگر كسي گناه كند و بگويد: گناه نكردم يا بگويد: به اين دليل بايد گناه كنم، توجيه گناه از خود گناه بدتر است. اگر وقت داشتم مثال مي‌زدم تا ببيني روزانه چقدر گناه مي‌كنيم و گناه خود را توجيه مي‌كنيم. كسي مي‌گفت: اگر روز قيامت به من بگويند: چرا گناه كردي؟ مي‌گويم: من غرضي نداشتم. براي خرجي زن و بچه‌ام بود.
خدايا توجيهات سياسي، اقتصادي، رواني، فرهنگي ما را بيامرز.
توجيهات گناه از خود گناه بدتر است. مي‌روي توپ بازي كني، توپ را نمي‌گيري، بگو اشتباه كردم. نگو: تقصير تو بود. بگو بد كردم. بي عرضگي خود را توجيه كن. بخيل و ترسو هستي، نگو طبيعي است. بگو ترسو هستم. خدايا توجيهات ما را بيامرز.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1565

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.