هجرت برای تبلیغ دین

1- انواع سفرهای علمی، تبلیغی، خدماتی در قرآن
2- دعوت قرآن به سفر برای آموزش و تبلیغ دین
3- تبلیغ دین بر محور قرآن و روایات
4- اخلاص در تبلیغ دین
5- لزوم هجرت برای تبلیغ دین
6- زنده شدن اسلام با قیام امام خمینی
7- زمینه‌سازی انقلاب برای ظهور امام زمان(ع)

موضوع: هجرت برای تبلیغ دین
تاریخ پخش: 13/03/95

بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

زمانی بحث پخش می‌شود که رحلت حضرت امام را داریم و در آستانه‌ی رمضان و تبلیغ هستیم. صبح به یادداشت‌هایم نگاه می‌کردم. ما تقریباً سی سفر در قرآن داریم. یعنی سی رقم سفر داریم. موضوع بحث ما سفرهای تبلیغی و امام خمینی(ره) است.
سی سفری که ما داریم:
1- انواع سفرهای علمی، تبلیغی، خدماتی در قرآن
* یکی سفر تجاری است. قرآن درباره‌ی سفر تجاری می‌فرماید: «لِإِیلافِ قُرَیْشٍ» (قریش/1) قوم قریش تابستان و زمستان، سردسیر و گرمسیر برای خرید و فروش می‌رفتند.
* سفر علمی داریم. قرآن می‌گوید که موسی به خضر گفت، حضرت موسی(علیه‌السلام) به حضرت خضر گفت، اجازه می‌دهی من در بیابان‌ها پشت سرت راه بیافتم از تو چیز یاد بگیرم؟ گفت:‌ حوصله‌ات نمی‌رسد. گفت: نه! سعی می‌کنم صبر کنم و بالاخره سوار کشتی شدند و قصه‌اش معروف است، نمی‌خواهم آن را بگویم. ولی خلاصه سفر علمی بود.
* سفر تجربی داریم. در قرآن شش بار گفته است: «سِیرُوا» شش بار هم گفته است: «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا». «سِیرُوا» یعنی بروید و از تجربه‌ها استفاده کنید. اگر هم نرفتید می‌گوید: «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا» نرفتند بجنبند، پیغمبرمان فرمود: «وَ لَوْ بِالصِّین‏» (روضه‏الواعظین، ج 1، ص 11) چین بروید. آن زمان دورترین منطقه چین بوده است. خبری از آمریکا نبوده است. چین بروید و چیز یاد بگیرید. در چین هم که اصول دین نبود، همین علوم مادی بود.
* سفر خدمتی داریم. ذوالقرنین دو سفر رفت، یک سفر می‌گوید: «مَطْلِعَ الشَّمْسِ» (کهف/90) سمت شرق رفت. یک آیه‌ی دیگر می‌گوید: «بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ» (کهف/86) یعنی سفر شرقی داشت، سفر غربی هم داشت، برای اینکه خدمت کند، یک سدی هم ذوالقرنین ساخت.
* سفر عبادی، حج!
* سفر امنیتی! حضرت موسی(علیه‌السلام) یک عامل نفوذی در دربار فرعون داشت، گفت: دربار تصمیم گرفته است بگیرد و تو را بکشد. سریع بیرون برو! «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّب‏» (قصص/21) آن هم از منطقه‌ی فرعونی به منطقه مدین رفت.
* سفر مکتبی! اصحاب کهف! در یک منطقه بودند، دیدند اگر اینجا بمانند، دینشان از بین می‌رود. گفتند: برویم و از شهر و رفاه شهر بگذریم، در بیابان‌ها یک غاری پیدا کنیم، در غار زندگی کنیم، دینمان را حفظ کنیم، ولی در این شهر ما بی‌دین می‌شویم. «فَأْوُوا إِلَى الْکَهْف‏» (کهف/16)
* سفر تفریحی! «السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُون‏» (توبه/112) «السَّائِحُونَ» یعنی سیر و سفر. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «سَافِرُوا تَصِحُّوا» (من‏لایحضره‏الفقیه، ج 2، ص 265) حدیث داریم مسافرت کنید، برای سلامتی‌تان خوب است.
* سفر مأموریتی! حضرت سلیمان نامه نوشت به هدهد گفت: «اذْهَبْ بِکِتابِی» (نمل/28)‌ این نامه را پیش بالقیس ببر و برگرد. این سفر تبلیغاتی بود.
سفر برای صله‌ی رحم، سفر معنوی و انواع سفرها هست.
2- دعوت قرآن به سفر برای آموزش و تبلیغ دین
و در سفر تبلیغی همه‌ی این‌ها هست. «لَوْلَا نَفَرَ» (توبه/ 122) قرآن می‌گوید چرا از هر طایفه‌ای یک نفر نمی‌رود ملا شود، منطقه‌ی خودش برگردد و تبلیغ کند. ما به شدت نیاز به طلبه داریم. وقتی شما سکنجبین می‌پزید، می‌چشید، اگر دیدید ترشی‌اش زیاد است، شکرش را زیاد می‌کنید. هر چه فساد بیش‌تر شود، نیاز به عالم بیش‌تر است. هر چه هوا داغ‌تر شود، نیاز به آب بیش‌تر است. و ما در تبلیغ عقب هستیم. حالا رفاهیات طلبه‌ها خوب نیست. طلبه‌ها غیر از جمعی که قاضی هستند و منبری مشهور هستند، بقیه زندگی‌شان روی شمعک است. ولی خوب مهم نیست. مهم این است که انسان کارش مقدس باشد.
مردم کره‌ی زمین یا تولید می‌کنند، یا توزیع می‌کنند، یا مصرف می‌کنند. طلبه اگر بشویم، مخمان کار کند، مطهری می‌شویم و تولید علم می‌کنیم. اگر مغزمان به مغز مطهری نرسید، کتاب‌های مطهری را می‌خوانیم، با بیان و قلم توزیع می‌کنیم، یعنی حرف‌های مطهری را بین این و آن پخش می‌کنیم. در رادیو، تلویزیون، کتاب، مجله، مقاله، روزنامه… مخی بود، تولید می‌کنیم، مخی نبود، با قلم و بیان توزیع می‌کنیم. اگر نه مخی بود برای تولید و نه بیانی بود برای توزیع، لااقل یاد می‌گیریم و عمل می کنیم. حدیث داریم خوشا به حال کسی که با مخش تولید می‌کند، با بیانش توزیع کند، با عملش مصرف کند. «عالمٌ ناطقٌ ینَتَفِعُ بِعِلمِه» (بحارالانوار/ ج 2/ ص 18) «عالمٌ» یعنی تولید علم کند. «ناطقٌ» یعنی توزیع علم کند… ما خیلی اسلام شناس کم داریم. خیلی کم داریم. یعنی اگر ما مثلاً ششصد یا هفتصد فرمانداری داشته باشیم، که حالا آمارش را نمی‌دانم، هر شهری ده تا اسلام شناس نداریم. اسلام شناس چه کسی است؟ اسلام شناس کسی است که هر کجای قرآن را باز کرد، مثل استخاره هر کجای قرآن را باز کرد، بداند این آیه چه می‌گوید؟ با نهج البلاغه انس داشته باشد. روایات را بداند. بخشی از تاریخ را بداند. فقه را بداند. شبهات را بداند، بتواند شبهات را پاسخ دهد. و لذا الان ما اسلام شناس نداریم. مفسر در کشور بسیار بسیار کم داریم. بحث در آستانه‌ی ماه رمضان است.
3- تبلیغ دین بر محور قرآن و روایات
من تقاضا می‌کنم، به عنوان یک برادر دینی در ماه رمضان، سخنرانی‌ها تبدل به تفسیر شود. بگو تو چه کاره هستی که این حرف را می‌زنی؟ من چه کاره هستم؟ از قرآن می‌گویم. معلم قرآن هستم. خدا در قرآن به پیغمبرش می‌گوید: اگر منبر می‌روی و سخنرانی می‌کنی، از قرآن بگو. «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (نحل/44) یعنی آنچه که نازل شده است را بیان کن. یعنی قرآن را روی منبر ببر، بسم الله الرحمن الرحیم. «وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَهُ باسِطُوا أَیْدِیهِم‏» (انعام/93) این آیه این را می‌گوید. آیه‌ی بعد را بخوان و بگو این آیه این را می‌گوید. دست مردم را در دست خدا بگذارید. بخش عظیمی از این سخنرانی‌ها، قرآن نیست. بعضی‌ها قرآنش خیلی کم است. روز معلم یک لوحی برای ما شیشه‌ای مثل کعبه درست کردند، یک متنی هم روی آن نوشتند، در یک جلسه‌ای که حالا خیلی هم شلوغ بود، خواستند از من به عنوان یک معلم تجلیل کنند، گفتم: این متن چیست؟ متن را خواندند! گفتم: نه آیه در آن است، نه حدیث در آن است، نه شعر فاخر در آن است، نه ضرب المثل فاخر در آن است. همینطور عشق ما باید سر به کهکشان‌ها بزند، و از کهکشان‌ها همینطور به لاهوت و ناسوت… یک چیزهایی همینطوربود خودم هم نفهمیدم که چه نوشته است. بازی با الفاظ نکنید. اینکه امام فرمود: معلمی شغل پیغمبر است، شغل خدا هم هست. «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» (رحمان/1-2) یعنی چه؟ یعنی معلمی شغل خداست. خدای رحمان «عَلَّمَ» «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى‏» (نجم/5) یعنی معلمی شغل جبرئیل است. «شَدِیدُ الْقُوى‏» جبرئیل است. شغل پیغمبر هم هست. قانع نباشیم. اگر می‌توانیم حوزه‌های علمیه را تقویت کنیم، تقویت کنیم. نگویید خرجی! رزق شما هر کجا که باشید می‌رسد. با طی کردن هم نیست. مثلاً من قرارداد ببندم، این شهر بروم وضعم خوب می‌شود. آن هیأت بروم، این مسجد بروم، در ارتش بروم بهتر است، یا در سپاه بهتر است، بازار بروم بهتر است، یا بروم روحانی مستقر بشوم، یا مهاجر بشوم؟ قرآن می‌گوید: قبل از تولد رزق شما معلوم شده است. «قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها» (حدید/22) «هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئ‏» (حشر/24) «برأ» یعنی «خلق» «قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها» یعنی قبل از این که تو به دنیا بیایی، ‌ما به تو گفته بودیم که رزقت چقدر است. نشان هم داده است. قبل از آنکه متولد بشویم، سینه‌ی مادر را پر از شیر کرد. «قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها» اینطور نیست که شما تاجر طلا باشی وضعت خوب شود. ممکن است سکه ارزان شود و سکته کنی. اینطور هم نیست که اگر طی کنی و تیزبازی درآوری، وضعت خوب باشد.
4- اخلاص در تبلیغ دین
بنده خدایی را زمان شاه آمدند دعوت کنند. دید عجب، چند گروه آمدند و دعوت کردند. فلان شهر، فلان شهر، فلان منبر، فلان منبر، آدم‌ها را که دید، یکی از دماوند که آمده بود دعوت کند، گفت: ما به تو سی هزار تومان می‌دهیم. آخر سی هزار تومان پنجاه سال پیش را می‌شد با آن خانه خرید. الان با سی میلیون هم نمی‌شود. این بنده خدا، دهنش پر از آب شد. دید آخر جاهای دیگر، سه تومان، چهار تومان، یک تومان، هفت تومان، هشت تومان، اینجا سی تومان! این دماوند را بر اساس اینکه پولش بیش‌تر است، انتخاب کرد. وقتی آقا را بردند، این آقایی که برای روابط عمومی بود و آمده بود آقا را ببرد، به مردم گفت من با آقا سی تومان طی کرده‌ام. البته آقایان شاید صد نفری یک نفر طی کنند. آن هم کار غلطی است. طی کردن ممنوع و غلط و غلط و غلط است. حالا در هر ماشینی ممکن است تصادف بشود. این آقا طی کرد. بعد اصلاً مردم که نگاهش می‌کردند، به چشم روحانی به او نگاه نمی‌کردند، به چشم یک کاسب به او نگاه می‌کردند. چون طی کرده است. از این آقا بدشان آمد. یک روز هم آقا مریض شد و آن‌ها بیست و نه تومان دادند. گفتند: آقا که می‌گوید: سی روز سی تومان، پس بیست و نه روز بیست و نه تومان. می‌گفت: بیست و نه تومان گرفتیم، یک فولوکس داشت. می‌ترسم هم بگویم و شما او را بشناسید. یک فولوکس داشت. خوب بیست و نه تومان پنجاه سال پیش، می‌گفت: پشت فولوکس نشسته بودیم که طبقه‌ی بالا را برای پسرها بسازیم، یک طرح است. یک قطعه زمین برای پسرها بخریم، طرح دوم. خانه‌مان را از این محله بفروشیم و به محله‌ای برویم که امکاناتش بیش‌تر است. مرتب می‌گفت: پشت فرمان فولوکس داشتم طراحی می‌کردم. از دماوند که می‌خواهی به تهران بیایی به رودهن می‌رسی. می‌گفت: دم پیچ رودهن ماشینم به یک ماشین دیگر خورد و لوله شد. حالمان گرفته شد و پایین آمدیم و رفتیم مکانیک آوردیم، دو تا ماشین را  دید و گفت: سی هزار تومان. من این مکانیک را کشیدم کنار و گفتم: بیا یواشکی با تو صحبت کنم. کناری بردم او را و گفتم‌ بیا یک خورده یواشکی با تو صحبت کنم. او را کناری بردم و گفتم: ببین! من دهان روزه بودم، روحانی بودم، از قال الصادق و قال الباقر، یک پولی به ما داده‌اند، در فکر این بودیم که طبقه‌ی بالا را برای دامادها بسازیم، حالا شما… می‌گفت:‌ چون لباس روحانی پوشیدی، هزار تومانش را نمی‌گیرم. بیست و نه تومان. می‌گفت: بیست و نه تومان دماوند گرفتم، هجده کیلومتر آن طرف‌تر رودهن دادم. از رودهن هم تا تهران گریه کردم. که این چه بود؟ اگر رزقت نباشد، طی هم کنی، از گلویت پایین نمی‌رود. اگر هم رزقت باشد، الکی یک کسی خواب می‌بیند، ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند،‌ که یک خیری به شما برسد. وقتی بناست برسد، خود خدا «ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَه‏» (عبس/19) این عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، یعنی خدا چنان تابش را باز می‌کند، «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى‏» (لیل/7) همه‌ی تاب‌ها را باز می‌کند که به این یک خیری برسد. وقتی بناست خیری نرسد، پول هم می‌گیری، بچه‌ات مریض می‌شود. بچه‌ات خوب می‌شود، نمی‌دانم دزد به شما می‌زند. دزد می‌زند، بعد ماشینت چیز می‌شود. قرار نیست خیر ببینی، اگر بنا باشد، «قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها» ما توقعمان این است که آن یک درصد هم طی نکنند. به جایی نمی‌رسند. منتهی مردم هم باید حساب کنند. اول اینکه آدم مخلص این نیست که پول نگیرد. آخر بعضی از ما معنای اخلاص را نمی‌دانیم. قرآن برای اخلاص دو آیه دارد. یکی اینکه می‌گوید: «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/9) «لا نُرِیدُ» یعنی در دلم نیت پول نکردم. اراده‌ی پول ندارم. این برای نیت است. یک آیه‌ی دیگر هم داریم که می‌فرماید: «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرا» (هود/51) به زبان هم نمی‌آورم. یعنی نه در دلم فکر پول کردم، نه با زبان شرط پول می‌کنم. اما نمی‌گوید اگر دادید، نمی‌گیرم. شما الان خودتان امتحان کنید، یک پولی به من بدهید، دو دستی می‌گیرم. منتهی برای پول نیامدم. مثل شما، الان که شما اینجا آمدید، برای اکسیژن که نیامدید. هیچ کدام به نیت اکسیژن نیامدید، اما از اکسیژن هم استفاده می‌کنید. یک خانمی که لباس می‌شوید، یک مردی که لباس می‌شوید، هدفش لباس شستن است، اما دست خودش هم پاک می‌شود. عرقش هم درمی‌آید، غذایش هم هضم می‌شود، ایام فراغتش هم پر می‌شود، باید آن‌ها جنبی باشد. نیت ما شستن لباس باشد. نیت باید تبلیغ باشد، دنیا هم هر چه رزقمان باشد می‌دهد. گاهی وقت‌ها یک پولی را به ما کم می‌دهند، اما برمی‌گردیم، می‌بینیم که خانم یک بچه آورده، سالم، سالم، تیزهوش! یک کسی هم پول را طی می‌کند، به من می‌گفت، می‌گفت: بچه دارم،‌ نابغه! گفتم: مگر چه کرده است؟ گفت: هجده سالش شده است، تازه به بابایش می‌گوید، مامان! یعنی گاهی وقت‌ها پول به تو می‌دهد، ولی از یک جای دیگر کمت می‌کند.
می‌گویند: کسی به خدا تلگراف کرد، گفت: خدایا یک کامیون اسکناس به ما بده خوش باشیم. جواب آمد یک کامیون اسکناس می‌دهم با تو تا پسر هروئینی! نشست و فکر کرد، گفت: خدایا یک گونی اسکناس بده ما خوش باشیم، جواب آمد یک گونی اسکناس به تو می‌دهم، با یک دختر کچل! فکر کرد،‌گفت: نمی‌خواهم. گفت: خدایا یک ساک دستی اسکناس بده خوش باشیم. جواب آمد یک ساک دستی اسکناس می‌دهم، با تنگی سینه و باد فتق و این‌ها… گفت: خدایا اصلاً نخواستیم، همان رزق خودمان را بده بیاید. گفت: تدریجاً می‌رسد، فضولی موقوف! حالا اینطور نیست که اگر ما طی کنیم، تیزبازی درآوریم، زرنگ بازی درآوریم، به جایی می‌رسیم. پست‌های سیاسی هم همینطور است. پست‌های اقتصادی هم همینطور است. آن‌هایی که تیزبازی درمی‌آورند، به جایی نمی‌رسند. یعنی ممکن است در یک مرحله به یک سودی برسند، بعد معلوم می‌شود، خصلتش، اخلاقش… گفت که نان و پنیر با درد دلش قیمت چلوکباب تمام می‌شود.
اگر کسی مبلغ باشد… بهترین افراد کسانی هستند که مبلغ دین باشند. مبلغ هم مرادم این نیست که حتماً روحانی باشد. استاد دانشگاه، معلم، پدر، همسایه، دانشجو، هر کسی می‌تواند دین را تبلیغ کند. ولی قرآن به کسی که دین را تبلیغ می‌کند، می‌گوید: بهترین آدم‌های کره‌ی زمین هستند. آیه‌اش هم این است: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّه‏» (فصلت/33) چه کسی بهتر از اینکه مردم را به خدا دعوت می‌کند؟ حتی اذان! الله اکبر! حیّ علی الصلاه! همین که حیّ علی الصلاه می‌گوید: «دَعا إِلَى اللَّه‏» است. دعوت به خداست. «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّه‏» به هر حال ماه رمضان است. خوش به احوالتان. و آقایانی هم که در قم یا در حوزه‌ها، یا در نجف، یا در مشهد، یا در هر جا…
5- لزوم هجرت برای تبلیغ دین
آقایانی که می‌توانند هجرت کنند، و هجرت نمی‌کنند، قرآن گفته این‌ها را اصلاً دوستشان نداشته باشید. هیچ پستی هم به آن‌ها ندهید، چون تکان نمی‌خورند. آیه‌اش هم این است. «وَ الَّذینَ آمَنُوا» ایمان دارند. «وَ لَمْ یُهاجِرُوا» (انفال/72) هجرت نمی‌کند. کسانی که «آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا» ایمان دارد ولی از شهرش تکان نمی‌خورد، «ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ حَتّی یُهاجِرُوا» حالا ولایت را دوستی بگیریم، یا حکومت! هیچی دوستش نداشته باشید، هیچ پستی هم به او ندهید. این تکان نمی‌خورد. هجرت باید واجب باشد. الان در دانشگاه یک چیزی دارند که در مناطق محروم می‌روند. اردوهای جهادی نه! اردوهای جهادی ده پانزده روزه است. دو سه سال می‌مانند. طرح است. این آقایی که می‌خواهد پزشک شود، یک طرحی است، باید برود یک منطقه‌ای! همه‌ی ما باید تبلیغ کنیم. حالا شما نگویید: شما آقای قرائتی خودت هم هجرت می‌کنی یا نه؟ من در سال تقریباً صد و پنجاه روز مسافرت هستم. همین دیروز من سه استان بودم.
یک روز به خانمم گفتم: من شوهر تو هستم، من مسافرت می‌روم، من را از زیر قرآن رد کن. گفت: برای شوهری است که سالی یک بار مسافرت برود، من باید یک قرآن در سینی بگذارم و در خیابان بایستم. یعنی حالا من هم هجرت می‌کنم، ولی منتهی خوب حالا ما… خودم را تبرئه نمی‌کنم. ممکن است روز قیامت خدا به من بگوید: تو غلط کردی که در تلویزیون بودی. سی و هفت سال در تلویزیون می‌خواستی چه کنی؟ یک سال اردو یاد می‌گرفتی، می‌رفتی در گاوپرست‌های هندوستان، اگر سی و شش سال آنجا بودی، شاید میلیون‌ها گاوپرست مسلمان شده بودند. تو غلط کردی که در تلویزیون بودی. پناه بر خدا! پرده برود کنار… معلوم نیست که وظیفه ما چه بوده است؟ دل ما خوش است.
خدا قسمت کند، زیارت امام جواد(علیه‌السلام) کاظمین بروید. یک دعا دارد بعد از زیارت امام جواد(علیه‌السلام) دعا این است. خدایا نشان بده حق چیست، دنبال کنم. نشانم بده باطل چیست، دوری کنم. من را در فهم حق و باطل به خودم واگذار نکن. یک وقت خودم فکر می‌کنم، راهی که می‌روم راه درستی است. و لذا قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: روز قیامت، افرادی می‌گویند: خدایا من را به دنیا برگردان، یک کاری می‌کنم، غیر از کارهای گذشته! «غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ» (فاطر/37) علامه طباطبایی می‌فرماید: «غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ» من را به دنیا برگردان کاری غیر از کارهای گذشته می‌کنم، معنایش این است، که خدایا کارهای گذشته‌ام را خیال می‌کردم که خوب است، حالا پرده کنار رفته است، می‌بینم نه! اصلاً وظیفه‌ام چیز دیگری بوده است. باید کار دیگری می‌کردم. یک آمپول زن بود، سمت راست را پنبه می‌مالید، سمت چپ را می‌زد. دو شاخ تلفن را در برق زده‌ایم. دوشاخ برق را در تلفن زده‌ایم. اصلاً ممکن است راهمان غلط باشد. مسؤولین هم همینطور هستند. یک وقت ممکن است مثلاً میلیون‌ها لیسانس تولید کنیم، حساب نمی‌کنیم که آخر این لیسانس‌ها، مملکت ما اینقدر لیسانس می‌خواهد چه کند؟ یک جایی رفتم گفتند اینجا دانشجوهای حفاری نفت هستند. ما هم به هوای اینکه این‌ها مهندس نفت هستند رفتیم، دیدیم همه خانم‌های چادر سیاه هستند. گفتیم: این‌ها از حوزه‌ی علمیه آمده‌اند؟ گفتند: نه! این‌ها مهندس نفت هستند. گفتم: با چادر مشکی در دریا می‌خواهید نفت حفاری کنید؟ گفتند: آقای قرائتی! گیر نده، ما یک لیسانس می‌خواهیم، بگو لیسانس سگ شناسی! یک لیسانس داشته باشیم. مدرک می‌خواهیم. این مدرک‌ها مثل شناسنامه است. شناسنامه هم واجب است و هم ارزشی ندارد. الان بگویند: سرمایه شما چیست؟ هیچ کس نمی‌گوید: سرمایه من شناسنامه من است. ارزشی ندارد، ولی بدون شناسنامه هم نمی‌شود تکان خورد. هر جا می‌روی، مدرک می‌خواهند. ولی این مدرک‌ها علم نیست. این مدرک‌ها را بگیرید و کار خودتان را بکنید.
به هر حال هجرت واجب است. همه‌ی گناهان انسان را بعد از مرگ سیلی می‌زنند. اما آن‌هایی که هجرت نکردند، لحظه‌ی آخر عمر فرشته‌ها… این‌هایی که می‌خوانم آیه‌ی قرآن است. «فِیمَ کُنْتُم‏» شما چه کاره بودید؟ می‌گویند حنای ما رنگ نداشت. طبقه محروم و مستضعف. «قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ» می‌گوید: چرا هجرت نکردید؟ «قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً» زمین بزرگ بود، باید هجرت می‌کردید. ما چین رفتیم و دیدیم که میلیون‌ها مسلمان دارد و اسلام چین برای یک گروهی هستند که از قزوین به چین رفتند. آنجا لابلای هنر اسلام را تبلیغ کردند. تانزانیا رفتیم، زنگبار آفریقا، دیدیم اسلام آن‌ها برای تجار شیرازی است که به آنجا رفته‌اند. هندوستان، پاکستان، خیلی از افراد دنیا اسلامشان به دلیل هجرت‌ها است.
خوب برویم سراغ چند جمله‌ای هم راجع به رحلت حضرت امام بگوییم. امام چند کار کرده است که ده موردش را من برای شما بگویم.
6- زنده شدن اسلام با قیام امام خمینی
اول اینکه دین به صحنه آمد. ولایت فقیه اختراع امام نبود. ولایت فقیه در قرآن است. برای حضرت موسی است.  بعضی فکر می‌کنند که ولایت فقیه برای امام خمینی است. امام ولایت فقیه را زنده کرد. یک صلواتی بفرستید.
سوره مائده آیه‌ی 43 می‌خوانم ببینید که ولایت فقیه برای ادیان قبل بوده است. من می‌خوانم شما معنا کنید. «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ» ما تورات فرستادیم. «فِیها هُدىً وَ نُورٌ» در تورات هم هدایت و هم نور است. «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ» بر اساس همین تورات انبیاء حکومت می‌کنند. بعد می‌گوید: «وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ» (مائده/44) یعنی علما. یعنی علمای یهود بر اساس تورات حکومت می‌کنند. ولایت فقیه همین است. ولایت فقیه یعنی حکومت عالم دین بر اساس کتاب آسمانی! آن زمان هم علمای یهود بر اساس تورات حکومت می‌کردند. حالا «یَحْکُمُ» یا به معنای حکومت باشد، یا به معنای قضاوت باشد که قضاوت هم از شئون حکومت است. این آیه دلیل بر ولایت فقیه حتی در ادیان گذشته است. امام خمینی ولایت فقیهی را که فراموش شده بود، تقلید بود، ولایت فقیه نبود، تقلید، ولایت فقیه! امام دین را به صحنه آورد.
دوم: ترسوها شجاع شدند.
سوم: مأیوس‌ها امیدوار شدند. این‌ها کارهای امام خمینی است. مگر می‌شد؟ آدم مستأجرش را نمی‌تواند از خانه‌اش بیرون کند. شما می‌خواهید شاه را از مملکت بیرون کنید؟ چه می‌گویید: مرگ بر شاه! مرگ بر شاه! من این را با دو تا گوش خودم شنیدم. که یک کسی می‌گفت: آشیخ! آدم مستأجرش را نمی‌تواند از خانه‌اش بیرون کند، شما می‌خواهید شاه را از مملکت بیرون کنید؟ خوابید؟ مستید؟ خوابید، خلافید؟ مأیوس‌ها امیدوار شدند.
مسلمین از حقارت نجات پیدا کردند. الان کشوری که ولایت فقیه در آن حکومت می‌کند، در مقابل آمریکا ایستاده است. این سران کشورها را دیده‌اید؟ حالا دیگر اسمشان را نبرم، این شیوخ دور و بر ما. عین دم سگ. هر طور که آمریکا می‌گوید تکان می‌خورند. چطور سگ هر طور که می‌خواهد دمش را تکان می‌دهد؟ هر طور که می‌خواهد این شیوخ را تکان می‌دهد. به راست راست، همه جمع می‌شوند. به چپ چپ، همه جمع می‌شوند. یعنی یک سوت بکش همه‌ی شیوخ جمع می‌شوند. معلوم نیست این‌ها شیخ هستند یا دم سگ؟ ولایت فقیه آمد و به خودش اجازه داد که بگوید: آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. این مهم است. مسلمین از حقارت بیرون آمدند. و الان تحقیر شده‌اند. الان شما خبر دارید؟ لابد خبر دارید… در سعودی از تولد تا مرگ یک نفر پای صندوق نمی‌آید. آیا این زندگی است؟ آدم صد سال عمر کند، یک بار پای صندوق نیاید؟ و از وقتی ولایت فقیه در کشور ما آمد سالی یک بار پای صندوق می‌آییم، حالا یا شورای شهر است، یا نمی‌دانم نماینده مجلس است، یا خبرگان است، یا ریاست جمهوری است. در صد سال یک بار از آن‌ها نمی‌پرسند که رأی شما چیست؟ امام خمینی این‌ها را زنده کرد.
به نظام‌های سلطنتی لرزه انداخت. زلزله به راه انداخت. دو رقم زلزله داریم یک زلزله برای زمین است. «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزال/1) یک زلزله برای آدم‌هاست. «[حتی اذا] زُلْزِلُوا» (احزاب/11) در آدم‌ها زلزله افتاد. یعنی این‌ها پکیدند. آن چنان به آرای مردم تکیه کرد که دموکراسی غرب شرمنده شد. حتی اولین دفعه‌ای که نقل شد امام به جمهوری اسلامی رأی داد، آری! فیلمبردار نتوانست فیلمبرداری کند، گفتیم: آقا ما نتوانستیم فیلمبرداری کنیم، دستمان تکان خورد، یا مثلاً کسی جلوی دوربین آمد، ببخشید، شما یک بار دیگر رأی بدهید. ما این را فیلمبرداری کنیم. فرمود: خمینی یک رأی بیش‌تر ندارد. این خیلی مهم است. دموکراسی واقعی در ایران است.
7- زمینه‌سازی انقلاب برای ظهور امام زمان(علیه‌السلام)
به جای انسان‌های هوس‌محور انسان‌های خدامحور مسؤول شدند. هوس‌محورها خدامحور شدند. رجایی آمد، رجایی‌ها آمدند. راجع به امام زمان(علیه‌السلام) یک انتظار خاموشی بود، مردم گفتند: نه! پس می‌شود تشکیل حکومت داد. آخر اگر یک کسی در یک زمین پنج متر پرید، می‌گوید: پس در آن زمین هم پنج متر می‌شود پرید. اگر کسی در این استخر شنا کرد، در باقی استخرها هم می‌شود شنا کرد. می‌شود در کره‌ی زمین حکومتی تشکیل دارد که رئیس حکومت عادل باشد. بله! اگر امام خمینی عادل آمد و حکومت تشکیل داد، پس آن هم می‌شود. زمان شاه یک گروه‌هایی بودند، این‌ها امام زمانی بودند، گریه هم می‌کردند، شله زرد هم می‌دادند، دعای ندبه هم می‌خواندند، ولی این‌ها طرفدار امام غایب بودند. نه امام قائم! فرق است بین امام قائم و امام غایب! امام غایب بله! امام نباشد ما گریه می‌کنیم. اما وقتی حضور پیدا کرد، می‌گوید: بیا ببینیم، شما امام زمان را برای چه می‌خواستی؟ برای اینکه بیاید دنیا را اصلاح کند. «أَیْنَ هَادِمُ أَبْنِیَهِ الشِّرْکِ وَ النِّفَاقِ» (دعای ندبه) در دعای ندبه می‌گوییم: ای امام زمان، تو می‌آیی و طاغوت‌ها را می‌‌شکنی. خوب بالاخره امام خمینی آمد و یک طاغوت را شکست. تو چقدر کمک امام خمینی کردی؟‌ آدم‌هایی بودند، چند لیتر برای امام زمان(علیه‌السلام) گریه کردند، ولی وقتی امام خمینی آمد، یک قدم کمک او نکردند. این‌ها دنبال امام غایب هستند. نه دنبال امام قائم!
به دنیا فهماند که می‌تواند با ایمان و توکل، به جای اتصال به شرق و غرب، تکیه کرد. این کارهای امام بود. به تک تک افراد خودباوری داد. به کشورها بیداری اسلامی داد. به خلافکاران وحشت داد. این کارهای امام بود. امام خیلی به گردن ما حق دارد. یادمان نرود.
مرحوم مطهری کتاب‌هایش ده هزار تا چاپ می‌شد، مدت‌ها طول می‌کشید تا فروش برود. بعد از شهادتش، صدهزار تایی چاپ می‌شد. ما الان خیلی علاقمند داریم. در بسیاری از کشورها… حالا من تلویزیون است و نمی‌توانم همه حرفی را بزنم. در بسیاری از کشورها مردم فوج فوج شیعه می‌شوند. حالا نگاه نکنید که این وسط دو تا وهابی هم عارق می‌زنند. ولی میلیونی شیعه می‌شوند. چون فهمیدند. اخیراً آمریکا یک عکسی را پخش کرده است، که ریشه‌ی داعش خود مسلمانان هستند. آن وقت این عکس را پخش کرده است که حضرت ابراهیم، چاقو بر گردن حضرت اسماعیل گذاشته است، می‌گوید: ببین! ریشه‌ی این‌ها حضرت ابراهیم است، ‌خودش دارد سر بچه‌اش را می‌برد. پس ما هم سر ببریم. بابا آن سر بریدن، امتحان بود. گفت: سر را ببر! چاقو را که گذاشت، گفت: نبر! این ببر را شنید، نبر را نشنید. خدا می‌خواست… چون حضرت ابراهیم تا حدود صد سالگی بچه‌دار نشد. خیلی دعا کرد و در صد سالگی بچه‌دار شد. بچه ده سیزده ساله شد، گفت: سر بچه‌ات را ببر! به بچه‌اش گفت: «إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» (صافات/102) من پشت سر هم خواب می‌بینم که تو را ذبح می‌کنم. «قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» گفت: خدا گفته است خوب انجام بده. چرا معطل هستی؟ «فَلَمَّا أَسْلَما» (صافات/103) پدر و پسر تسلیم شدند. «وَ  تَلَّهُ لِلْجَبِین‏» صورت را روی خاک گذاشت، تا چاقو را گذاشت، گفت: بردار! می‌خواستم ببینم دل می‌کنی یا نه؟ نمی‌خواهم خون ریخته شود. می‌خواهم ببینم که تو دل می‌کنی یا نه؟‌ یک قصه‌ی امتحانی را پوستر کرده‌اند، تبلیغ کرده‌اند که ریشه‌ی اسلام بچه‌کشی است. سربریدن است.
امام صادق(علیه‌السلام) می‌خواست یک مسأله بگوید، یک مثل بزند، مثلاً اگر می‌خواست یک کسی دست کسی را فشار بدهد، که جایش سرخ شود، به همین مقدار باید دیه بدهد. امام صادق(علیه‌السلام) می‌خواست مثل بزند، به اصحابش گفت: شما اجازه می‌دهی که من دست شما را فشار بدهم؟ گفتند: آقا خواهش می‌کنم. امام صادق(علیه‌السلام) دست ایشان را گرفت و کمی فشار داد، جایش سرخ شد. گفت: همین مقدار کسی دست کسی را فشار بدهد که جایش سرخ شود، باید جریمه بدهد. دیه نقدی بدهد. یعنی چه؟ یعنی دین ما دینی است که امام صادق(علیه‌السلام) برای یک فشار جزئی، اجازه می‌گیرد. آن وقت می‌گوید: تو سر ببر؟ چه دینی است؟ یا مثلاً قمه زدن را! الان پای سایت شیعه که می‌نشینی، شیعه قمه زدنش را نشان می‌دهد. اسلام ما فقط قمه زدن است؟‌ این‌ها دشمن ما هستند. بعضی از قمه زدن‌ها از روی عشق به امام حسین(علیه‌السلام) است. ولی این قمه زن‌ها باید بدانند، که این کسی که از روی عشق قمه می‌‌زند، این را برمی‌دارند… ما دشمن داریم، دشمنان ما از این کارها سوء استفاده می‌کنند. کلمه‌ی شیعه را در کامپیوتر می‌آوری، در سایت‌ها، یک آدم خونین نشان می‌دهد. یعنی شیعه…
خدایا! روح امام خمینی و روح همه‌ی شهدا و کسانی که در انقلاب ما سهم داشتند، و این انقلاب را به دست ما دادند، خدایا رفتار و گفتار و کردار ما را آن گونه قرار بده که روح آن‌ها از ما راضی باشد. و ما پاسدار خون‌ها و خدمات آن‌ها باشیم. رمضانی که در جلو هست، تمام برکات رمضان را نصیب همه‌ی ما بفرما! به ما توفیق بده، در تبلیغمان، در ترویجمان، در سفرما، در اخلاقمان، در همسرداریمان، در تربیت بچه‌مان، سبکمان سبک صد در صد اسلامی باشد. گول خورده‌ها را نجات و هدایت بفرما!

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- کدام شخصیت قرآنی برای خدمت به مردم، سفر می‌کرد؟
1) حضرت موسی
2) حضرت خضر
3) ذوالقرنین
2- اصحاب کهف به چه هدفی شهر و دیار خود را ترک کردند؟
1) برای کسب علم
2) برای حفظ دین
3) برای آموزش دین
3- آیه 122 سوره توبه به چه امری تأکید می‌ورزد؟
1) هجرت برای کسب علم دین
2) آموزش دین به مردم
3) هر دو مورد
4- آیه 44 سوره نحل به کدام رسالت پیامبر اشاره دارد؟
1) قرائت آیات قرآن بر مردم
2) تبیین و تفسیر آیات قرآن برای مردم
3) دعوت مشرکان به فهم آیات قرآن
5- آیه 44 سوره مائده به چه امری اشاره دارد؟
1) حکومت عالمان دین بر اساس کتاب آسمانی
2) آموزش احکام دین توسط عالمان دین
3) دوری عالمان دین از حکومت و سیاست

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3710

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.