سفر و مسافرت

موضوع: سفر و مسافرت
تاریخ پخش: 75/04/11

بسم الله الرحمن الرحیم

پیغمبر(ص) از ابتدای تولد تا پنجاه و سه سالگی در مکه بودند و در سن پنجاه و سه سالگی به مدینه هجرت کردند.
1- هجرت پیامبر از مکه به مدینه
دلیل هجرت یکی این بود که: پیغمبر(ص) دو یار داشت که آن‌‌‌‌ها را از دست داد و تقریبًا بی یار شد. یکی از یارها حضرت ابوطالب پدر امام علی(ع) بود و چون که شخصیتی مهم بود و در مقابل فشار کفّار حمایت می‌‌‌‌کرد و کفّار هم به احترام ریش سفیدی ابوطالب، یک خرده حیا می‌‌‌‌کردند. و یک یار دیگر به نام خدیجه داشت و وقتی آن‌‌‌‌ها را از دست داد یک مرتبه دید که پشتش خالی شد.
دو: بعضی از فامیل‌‌‌‌های پیغمبر(ص) مدینه بودند مثلًا قبیله خزرج و بنی نجاب از بستگان پیغمبر(ص) بودند مثلًا مادربزرگ پیغمبر(ص) که مادر عبدالمطلب بود اهل مدینه و قبر پدر ایشان نیز در مدینه بود. پدر پیغمبر(ص) در سفری که از شام برمی گشت در مدینه مریض شد و از دنیا رفت.
2- جایگاه شهر مدینه
مدینه یک جایی بود، در ایران ما شبیه قم که چهارراه بود و به چند استان می‌‌‌‌رفت. در مکه زمینی برای کشاورزی نبود بخلاف مدینه. در مکه یهودی‌‌‌‌ها زندگی می‌‌‌‌کردند و آن‌‌‌‌ها هم در کتاب‌‌‌‌شان تورات خوانده بودند که پیغمبری می‌‌‌‌آید در مدینه ساکن می‌‌‌‌شود و هجرت می‌‌‌‌کند. یک آمادگی فرهنگی بود گرچه وقتی آمدند یهودی‌‌‌‌ها نارو زدند. مردم مدینه اصالتًا از یمن بودند و مردم یمن مردمی متدین بودند. آن قتل و غارتی که در مکه بود در مردم مدینه نبود جای دیگری هم بود که پیغمبر(ص) هجرت کند، مثلًا حبشه. اما می‌‌‌‌خواست که جایی باشد نزدیک مکه، طائف رفت نشد و می‌‌‌‌خواست جایی هجرت کند که مکه را از دست ندهد.
3- کیفیت و چگونگی هجرت پیامبر از مکه به مدینه
این‌‌‌‌ها زمنیه‌‌‌‌های سیاسی، اقتصادی و جغرافیایی است و اصلش فرمان خداست. فرم برنامه‌‌‌‌های تاکتیکی‌‌‌‌اش هم این بود که یک مشرک را اجیر کردند که سه شتر به ما اجاره بده و خودت هم شتربان باش. اگر شتربان مسلمان بود می‌‌‌‌گفتند ببنید شتر کجا می‌‌‌‌رود پیگیری می‌‌‌‌کردند و پیغمبر(ص) لو می‌‌‌‌رفت.
غاری که پیغمبر(ص) در وقت هجرت انتخاب کرد بر خلاف مسیر مدینه بود. جای خودش علی(ع) را خواباند و بستر را خالی نگذاشت چون اگر بستر خالی بود کفار می‌‌‌‌گفتند پیغمبر(ص) توی رختخواب هایش نیست از سر شب بسیج می‌‌‌‌شدند و ممکن بود که طرح لو برود. یک کسی توی رختخواب خوابید که این‌‌‌‌ها مطمئن شدند خود پیغمبر(ص) است و تا صبح این‌‌‌‌ها سرگرم شدند. در این سه روز بعضی‌‌‌‌ها برای پیغمبر(ص) و ابوبکر غذا می‌‌‌‌بردند در غار منتهی فرمی بود که با گله گوسفند غذا را حمل می‌‌‌‌کردند و این چوپانی که غذا می‌‌‌‌برد جلوی گوسفندها راه می‌‌‌‌رفت که بعد وقتی راه می‌‌‌‌رفت جای پای گوسفندان جای پای آن آقایی را که غذا برده را محو کند. سه روز در غار بودند که کفار مأیوس شوند و بگویند که پیغمبر(ص) نیست.
به هر حال مسلمان و مؤمن باید زرنگ و تیز باشد و نباید در مقابل دشمن راه و خط را گم کند. چیزی لو ندهد و حرکت هایش اطلاعاتی باشد.
4- هنگام هجرت پیامبر علی(ع) در بستر پیامبر خوابید
در بحار دیدم که بعضی‌‌‌‌ها همین که دیدند پیغمبر(ص) در رختخواب خوابیده نمی‌‌‌‌دانستند حضرت علی(ع) است به همان رختخواب سنگ پرتاب می‌‌‌‌کردند یعنی حتی حوصله‌‌‌‌شان نمی‌‌‌‌رسید که صبح بشود. توطئه این بود که از هر قبیله‌‌‌‌ای یک نفر تروریست انتخاب شود دور خانه پیغمبر(ص). وقتی بگویند چه کسی او را کشته بگویند از هر قبیله‌‌‌‌ای یک نفر بود یعنی فامیل پیغمبر(ص) با همه قبیله‌‌‌‌ها که نمی‌‌‌‌تواند طرف بشود. سنی و شیعه این را قبول دارد که پیغمبر(ص) امام علی(ع) را در جای خودش خواباند منتهی بعضی برای این که ارزش را از بین ببرند نامردی می‌‌‌‌کنند و می‌‌‌‌گویند حضرت علی(ع) می‌‌‌‌دانست جای پیغمبر(ص) بخوابد کسی با او کاری ندارد بنابراین هنری نکرد اما علامه امینی در الغدیر جواب می‌‌‌‌دهد و می‌‌‌‌گوید حضرت علی(ع) در افتخاراتش فرموده که جای پیغمبر(ص) خوابیدم «وَ لَسْتُ أَدْری» نمی‌‌‌‌دانستم می‌‌‌‌کشند مرا یا نه و از جاهایی که ندانستن ارزش است این جاست. در این جا بین دو اصحاب پیغمبر(ص) می‌‌‌‌شود مقایسه‌‌‌‌ کرد: ابوبکر با پیغمبر(ص) در غار بود و همسفر بودن با پیغمبر(ص) افتخارست و امام علی(ع) در جای پیغمبر(ص) خوابید و فضیلت برای دو تا از یاران. اما کدام یک بهتر است؟ این را خود قرآن می‌‌‌‌گوید که ابوبکر در غار ترسید: «لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا» (توبه/40). نترس. ولی امام علی(ع) خوابید و نترسید. بالای سر ابوبکر دشمن نبود و ترسید ولی بالای سر امام علی(ع) دشمن بود و نترسید.
5- با هجرت بخش عظیمی از مشکلات حل می‌‌‌‌شود
هجرت چیز مهمی است. انسانی که هجرت نکند از پرنده کمتر است و با هجرت خیلی از مشکلات حل می‌‌‌‌شود. مسأله مسکن با هجرت حل می‌‌‌‌شود چون همه جمع شده‌‌‌‌ایم در تهران و زمین تهران گران شده. کشور تانزانیا یک کشور اسلامی است، به این دلیل مسلمان شدند که یک عده از تجار آن‌‌‌‌ها به ایران هجرت کردند از طریق تجارت و کشتی. دلیل اسلامِ هندوستان هجرت ایرانی‌‌‌‌ها است. دلیل اسلام چین هجرت یک گروه از قزوین است.
ما الآن در قم روحانی داریم که بیکار است روستا هم داریم که روحانی ندارد نمی‌‌‌‌دانم خدا از سر تقصیر این روحانی می‌‌‌‌گذرد یا نه. اسمش را نمی‌‌‌‌برم کجای دنیا از دیپلمش پرسیدند: مرجع تقلید چه شرطی دارد؟ گفت: باید حلال گوشت باشد. گفته‌‌‌‌اند: مذهب تو؟ گفته: نمی‌‌‌‌دانم. یعنی بنده وقتی هجرت نکرده‌‌‌‌ام به آن منطقه‌‌‌‌ی محروم، اطلاعات مذهبی او صفر است و گناه او گردن من است. گناه هر بیماری که در روستا مرد به گردن دکتر است. گناه هر بی سوادی گردن آموزش و پرورش است. گناه هر دزدی گردن نیروی انتظامی است. «وَ مَنْ یُهاجِرْ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثیراً» (نساء/100). کسی که به خاطر خدا هجرت کند در زمین گشایش پیدا می‌‌‌‌کند.
الآن در کاشان واعظ و مداح زیاد است چون به آن‌‌‌‌ها پول حسابی می‌‌‌‌دهند اما گیر توی اراک است که نزدیک قم است و کسی آن جا نمی‌‌‌‌رود. باید با هجرت بخش عظیمی از مشکلات را حل کرد. کما این که با دوچرخه سواری چند مشکل حل می‌‌‌‌شود: یک مشکل هوای تهران دو ترافیک سه مشکل نرخ ماشین منتهی یک جگری می‌‌‌‌خواهد در روحانیون مثل نواب صفوی در کت و شلواری.
مثل جایی که به بنده گفتند: آقای قرائتی خودت سوار دوچرخه شو. گفتم: مردم می‌‌‌‌گویند خل شده!
گاهی وقت‌‌‌‌ها به قدری راه کج می‌‌‌‌شود که اگر یک کسی راه راست برود…
خدا رحمت کند آیت الله سعیدی را. توی خیابان دید فقیری دارد می‌‌‌‌لرزد عبایش را به او داد و با قبا رفت. همه گفتند: آقا زود برو خانه الآن مردم می‌‌‌‌گویند آیت الله سعیدی خل است.
فیض کاشانی می‌‌‌‌گوید: اگر یک جایی رفتی غذا بخوری صاحب خانه در دلش راضی نبود این لقمه حرام است و لذا گفته اگر جایی خودت را دعوت کردند بچه‌‌‌‌ات را با خودت بردی آن چه بچه‌‌‌‌ات می‌‌‌‌خورد حرام است چون دعوت از خودت کرده بود چرا بچه‌‌‌‌ها را با خودت می‌‌‌‌بری. گربه هر جا می‌‌‌‌رود بچه‌‌‌‌اش را هم با خودش می‌‌‌‌برد مگر تو گربه هستی.
6- برخی امتیازات اسلام
تاریخ ما هم تاریخ هجری است چون ارزش ما با هجرت است. تاریخ مسیحی‌‌‌‌ها میلاد حضرت مسیح است. میلاد که هنری نبوده چون دست حضرت عیسی(ع) نبوده که کی به دنیا بیاید ولی هجرت دست خود انسان است. از افتخارات ما این است که سید باشیم و هر کس مادرش سید است او هم سید است و هر کس هم مادر پدرش سید است، سید است. ما افتخار می‌‌‌‌کنیم که امضاء بزنیم بگوییم سید فلان. منتهی این بنده‌‌‌‌ی خدا توجه ندارد که نسل پیغمبر(ص) بودن شرف است. امضاء که می‌‌‌‌کند سیدی‌‌‌‌اش را امضاء نمی‌‌‌‌کند. ما باید افتخار کنیم که شعارمان اذان است. شما یک مقایسه کنید بین اذان و ناقوس، ناقوس هیچ مفهومی ندارد اما اذان یک شعاری است که محتوی و مفهوم دارد. اول و آخرش الله و بین این‌‌‌‌ها یک دوره تفکرات اسلامی. این هم آدم خوش صدا با وضو و با صدای بلند. شما به وصیت نامه‌‌‌‌ی امام(ره) نگاه کنید. فرموده ما مفتخریم که پیرو اهل بیت هستیم ما مفتخریم که امام صادق(ع)…
7- اهمیت دادن به نماز و نمازخانه‌‌‌‌ها
در روایات بابی داریم تحت عنوان: «من أخاف مؤمنا» (کافی/ج2/ص368) که هر کس مومنی را بترساند خداوند روز قیامت او را خواهد ترساند. بعضی راننده‌‌‌‌ها با نور بالا و ویراژ راننده‌‌‌‌های دیگر را می‌‌‌‌ترسانند. من به وزیر راه گفتم قانونی تصویب کنید که راننده‌‌‌‌ها جایی توقف کنند هم رستوران آن تمیز باشد و هم نمازخانه داشته باشد. امام صادق(ع) فرمود: هر که نماز را سبک بشمارد و الله قسم ما شفاعت او را نخواهیم کرد.
نمازخانه‌‌‌‌ی مجلس شورای اسلامی توی راهرو بین مستراح و آشپزخانه است. هر کمیسیونی را بخواهند آن جا قرار دهند اعضای کمیسیون عصبانی می‌‌‌‌شوند اما کمیسیون رابطه با خدا آن جا تشکیل می‌‌‌‌شود و هیچ کس آخ نمی‌‌‌‌گوید. راننده‌‌‌‌ها می‌‌‌‌توانند خدماتی بکنند. در زمان انقلاب راننده‌‌‌‌های تاکسی عده‌‌‌‌ی زیادی از آن‌‌‌‌ها حزب اللهی بودند که بودند که بعد هم پدر و برادر شهید درآمدند و اعلامیه‌‌‌‌های امام را که تکثیر می‌‌‌‌شد پخش می‌‌‌‌کردند. حاج احمد آقا می‌‌‌‌گفت یکی از بازوهای پدرم شوفرهای تاکسی تهران بودند برای این که اعلامیه‌‌‌‌هایی که از عراق و پاریس می‌‌‌‌آمد عامل پخش آن شوفرهای تاکسی بودند. ما پیشنهاد کردیم آقا هر سربازی که تیراندازی یاد می‌‌‌‌گیرد شنا هم یاد بگیرد. فوری ماشین حساب می‌‌‌‌آورند این قدر سرباز داریم هر چند هزار یک استخر طول و عرض استخر بعد دکمه را می‌‌‌‌زنند چند میلیارد تومان پس چون بودجه نیست سرباز شنا بلد نیست. مردمی که شاه را بیرون کردند همه کاری می‌‌‌‌توانند بکنند. ما اگر بگوییم هر سربازی که چند هنر مثل شنا، نماز خواندن بدون غلط، رانندگی، خط خوب و. . . داشته باشد می‌‌‌‌تواند توی شهر خودش خدمت کند این دیگر تأمین اعتبار نمی‌‌‌‌خواهد و خیلی‌‌‌‌ها می‌‌‌‌روند و شنا را یاد می‌‌‌‌گیرند.
اگر نیروی انتظامی نتواند به سربازهایش نماز یاد بدهد باید گفت عقیدتی سیاسی و فرماندهی ضعیف است چون چند هزار سربازی که دو سال است دست این‌‌‌‌ها می‌‌‌‌باشد هنر این که بتواند یک نماز صحیح را به آن‌‌‌‌ها یاد بدهد را ندارد. یک سیب زمینی را پیش زعفران بگذاری بوی زعفران برمی دارد. یک تریاکی سالی ده تریاکی درست می‌‌‌‌کند چرا من هنر نداشتم در این دو سال نماز به سرباز یاد بدهم. همه‌‌‌‌ی جوان‌‌‌‌های ایران باید شنا یاد بگیرند تأمین اعتبار هم نمی‌‌‌‌خواهد فکر می‌‌‌‌خواهد. بسیاری از پادگان‌‌‌‌ها بغل رودخانه است بسیاری از استخرها را می‌‌‌‌شود اجاره گرفت می‌‌‌‌شود گفت آقا مرخصی به این شرط است که این کار را یاد بگیری. اگر بخواهیم خیلی کارها می‌‌‌‌توانیم انجام دهیم. ما هنوز تصمیم نگرفته‌‌‌‌ایم که تمام استعدادهای‌‌‌‌مان را بکار ببریم.
من بارها گفته‌‌‌‌ام اگر کسی بگوید چند کیلومتر می‌‌‌‌دوی می‌‌‌‌گوید دو کیلومتر اما اگر یک گرگ او را دنبال کند سی کیلومتر می‌‌‌‌دود. منتهی باید گرگی باشد تا به شما ثابت کند که توان بیست و هشت کیلومتر دویدن را دارید. شماها مشکل شما و صدام را حل کردید پس حل مشکلات مملکت که چیزی نیست. کسی که گرگی را بیرون کرد پشه که چیزی نیست.
یک کسی می‌‌‌‌گفت پشه که گرفتی چشم راستش را باز کن با سنجاق هفت بار از بیست سانتی بزن چشمش آب می‌‌‌‌آورد به مرور زمان چشم چپش هم کور می‌‌‌‌شود و پشه اگر کور شد نمی‌‌‌‌تواند بپرد و اگر پرش نداشته باشد از گرسنگی می‌‌‌‌میرد. گفت بابا این قدر تبصره و آئین نامه نمی‌‌‌‌خواهد همچینش کن تمام می‌‌‌‌شود.
ما اگر هر صد تبصره‌‌‌‌ای را برداریم یک آدم با عرضه و جسور بگذاریم می‌‌‌‌شود حل کرد.
8- ثواب راهنمایی گمشدگان
احترام به پلیس: کار نیروی انتظامی کار حضرت علی(ع) است. امیرالمومنین(ع) در کوچه‌‌‌‌ای راه می‌‌‌‌رفت دید کنیزی گریه می‌‌‌‌کند فرمود چرا گریه می‌‌‌‌کنی گفت اربابم به من پول داده بروم جنس بخرم پولم گم شده می‌‌‌‌ترسم بروم خانه کتک بخورم فرمود خوب گریه ندارد این هم پول، پول را داد رفت بازار و برگشت و دید باز دارد گریه می‌‌‌‌کند فرمود دیگر چته؟ گفت تا حالا می‌‌‌‌ترسیدم بگوید پول را گم کرده‌‌‌‌ای حالا می‌‌‌‌ترسم کتکم بزند و بگوید چرا دیر آمدی حضرت او را به خانه‌‌‌‌اش رساند و صاحب خانه به افتخار این که حضرت امیر(ع) همراه ایشان آمده کنیز را بخشید. این که شما دست گمشده‌‌‌‌ای را می‌‌‌‌گیرید و می‌‌‌‌رسانید عبادت است. حدیث داریم اگر کسی بگوید جاده از این طرف است، راهنمایی گمشده ثواب صدقه دارد.
9- ایجاد امنیت عبادت است
ایجاد امنیت بزرگترین عبادت است قرآن می‌‌‌‌فرماید «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی‌» (نور/55). یعنی خداوند امنیت بوجود می‌‌‌‌آورد بعد از امنیت «یَعْبُدُونَنی‌» مردم عبادت می‌‌‌‌کنند. بنده وقتی توی خانه مطالعه می‌‌‌‌کنم چون کشور امن است. پنج حلقه‌‌‌‌ی حفاظتی است تا ما شب‌‌‌‌ها می‌‌‌‌خوابیم. یک، مرزها که نیروهای مسلح آن را حفظ می‌‌‌‌کنند. دو، جاده‌‌‌‌ها که نیروی انتظامی آن‌‌‌‌ها را حفظ می‌‌‌‌کند. سه، شهرها. چهار، خیابان کوچه. یک انسانی که این جا می‌‌‌‌خوابد پنج نفر بیدارند تا ایشان بخوابد خواب‌‌‌‌ها به صدقه سر بیداری ایشان است. ارزش امنیت این است. و لذا کسی که جزو نیروی انتظامی باشد افتخار می‌‌‌‌کنم.
10- امر به معروف و نهی از منکر وظیفه همه است
امر به معروف و نهی از منکر را شما بهتر می‌‌‌‌توانید انجام دهید. آقا با سرعت نرو. من یکی دو بار این کار را کردم مثلاً رسیدیم به جایی دیدیم در خیابان تنگ دوبله پارک کرده پیاده شده‌‌‌‌ام و کلید ماشین را برده‌‌‌‌ام نهضت سوادآموزی و گفته‌‌‌‌ام به صاحبش بگو بیاید آن جا. همه ما باید شهردار باشیم اگر دیدیم آشغال می‌‌‌‌ریزند توی جوی آب باید بگوییم آقا این کار را نکنید، همه باید آخوند باشیم. آقا این حرف غلط است فحش نده. امر به معروف و نهی از منکر وظیفه همه است. بنابراین باید احترام بگذاریم بخصوص این‌‌‌‌هایی که می‌‌‌‌بینیم تاسوعا و عاشورا ندارند، شادی و عزا ندارند و… با حقوق کم. اما شماها هم باید خوشحال باشید. بالاخره عمر ما باید بگذرد هر چه کار مقدس‌‌‌‌تر باشد ارزش کار بیش‌‌‌‌تر است امنیت در سایه شما است و بقیه کار می‌‌‌‌کنند پس در همه‌‌‌‌ی کارها شما شریک هستید.
تبعیض بین مسافرها نباشد. خود مسافرها خوب بالاخره یک سمت اتوبوس سایه است ویک سمت آن آفتاب. شما نشسته‌‌‌‌ای سایه می‌‌‌‌گویی الحمدلله ما زرنگی کردیم بلیط ما سمت سایه افتاد آقا یک مقدار سایه بودی گرچه بلیط تو این جاست پاشو بگو برادر، خانم آن جا آفتاب است بلند شو و نیم ساعت سایه بنشین. ایثار کنید.
11- نظم و انضباط لازمه زندگی است
سد معبر ممنوع است. خرما فروشی وسط خیابان خرمافروشی می‌‌‌‌کرد سه مرتبه حضرت امیر(ع) به او تذکر داد گوش نداد حضرت امیر(ع) فرمود خیمه‌‌‌‌اش را آتش بزنید. حتی نماز جماعتی که وسط خیابان بخوانی آن نماز باطل است چون که این جا جای رانندگی است نه نماز جماعت. اگر کسی می‌‌‌‌گوید نماز جماعت یعنی توی پارک البته نه پارکی که مزاحم تفریح مردم بشویم.
نظم و انضباط لازمه زندگی است. وجدان کاری لازمه‌‌‌‌ی زندگی است. اگر من بدون مطالعه منبر رفتم سر شما کلاه گذاشته‌‌‌‌ام. شما هم در کار دیگر سر من کلاه می‌‌‌‌گذارید. هر دو می‌‌‌‌رویم پیش مکانیکی، مکانیکی کلاه سر هر سه می‌‌‌‌گذارد. هر چهار نفر سوار تاکسی می‌‌‌‌شویم راننده می‌‌‌‌گوید همین دو قدمی پیاده شوید کوچه بغل بعد می‌‌‌‌بینی دو کیلومتر رفتی و به کوچه بغل نرسیدی شوفر تاکسی سر پنج نفر کلاه می‌‌‌‌گذارد. وقتی دنیا دنیای سرهم بندی شد همه سرهم بندی می‌‌‌‌کنیم.
دکتر می‌‌‌‌رویم و مریضی را تشخیص نمی‌‌‌‌دهد این جا باید دکتر بگوید مرض تو را نفهمیدم و فلان دکتر تخصصش از من بیشتر است این هم آدرس برو آن جا. اگر توی این پزشک‌‌‌‌های ما چند نفر داشتیم که به مردم راست بگویند. اما بعضی از دکترها مرض را تشخیص نمی‌‌‌‌دهند. یک نسخه می‌‌‌‌نویسد و نوشته لطفاً شما چهل و هشت ساعت دیگر برگردید تا ببینیم شما هستی یا نیستی اگر بودی نسخه را عوض می‌‌‌‌کنم!
به یک آقایی گفتند شب عیدفطر دو رکعت نماز مستحبی است که رکعت اول هزار «قُلْ هُوَ اللَّهُ» دارد. رکعت دومش چند تا؟ گفت والله رکعت دومش اگر زنده بودی یک «قُلْ هُوَ اللَّهُ» حالا آقای پزشک با جان و پول من بازی می‌‌‌‌کند. آقا راحت بگو بلد نیستم.
12- وقتی نمی‌‌‌‌دانیم بگوییم نمی‌‌‌‌دانیم
قرآن می‌‌‌‌گوید پیغمبر(ص) سوال کردند. «قُلْ» بگو، بگو «قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْری ما یُفْعَلُ بی‌ وَ لا بِکُمْ» (احقاف/9). بلد نیستم. یک آیه داریم «قُلْ» بگو «ما أَدْری» نمی‌‌‌‌دانم. وقتی پیغمبر(ص) می‌‌‌‌گوید نمی‌‌‌‌دانم تو هم بگو نمی‌‌‌‌دانم.
خدا رحمت کند علامه طباطبایی را از او سوالی کردند ایشان ترک بود وقتی فارسی حرف می‌‌‌‌زد خیلی شیرین بود. گفت اگر بگویم نمی‌‌‌‌دانم اشکالی ندارد. گفتند نه گفت نمی‌‌‌‌دانم. به قدری قشنگ گفت که آدم باید بخاطر(نمی دانم) زبانش را بوسید.
ما مملکت خوبی داریم تنها جایی که شاخ طاغوت شکست ایران است. در همه جا طاغوت حکومت می‌‌‌‌کند. بهترین امت ایرانی‌‌‌‌ها هستند حتی در ته دل دزدهای ایرانی یک چیزی هست. یک دزد را در مشهد گرفتند گفتند شما عمری دزدی کردی چه طور گیر افتادی گفت راستش را می‌‌‌‌خواهید من هر روز صبح که می‌‌‌‌رفتم دزدی به چهار طرف چهار «قُلْ هُوَ اللَّهُ» می‌‌‌‌خواندم اما امروز یادم رفت. ما وقتی شنیدیم خیلی خندیدیم که یک دزد حرفه‌‌‌‌ای است اما ته دلش یک رگه‌‌‌‌ی ایمان هست.
ما شاید مردم بی وجدان و بی دین و لجباز یک درصد داریم. اما ناآگاه داریم. این خانم فوکلش را نشان می‌‌‌‌دهد نه این که دین ندارد، دین دارد اما خیال می‌‌‌‌کند که روشنفکری است. نماز می‌‌‌‌خواند، برای امام حسین(ع) گریه می‌‌‌‌کند اما خیال می‌‌‌‌کند این تمدن است. روی خیال تمدن فوکل نشان می‌‌‌‌دهد نه این که بی دین باشد مردم ما مردم خوبی هستند دزد آن وقتی می‌‌‌‌رود دزدی چهار «قُلْ هُوَ اللَّهُ» می‌‌‌‌خواند منتهی متأسفانه تربیت نشده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2309

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.