روزی حلال – 2

موضوع بحث: روزی حلال – 2
تاریخ پخش: 01/06/64

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

در جلسه‌ی قبل بحثمان در مورد نان حلال بود و بحث خوبی است و همه به آن نیاز داریم. حالا این هفته به دانشکده افسری آمدیم. اما فقط برای دانشجوها نمی‌خواهیم بگوییم. می‌خواهیم برای همه بگوییم. ولی برای برادرهای دانشجو یک بحث‌هایی داریم که مربوط به صنف خودشان است. بحث امشب ما عمومی است.
1- روزی حلال
درباره نان حلال که صحبت کردیم، گفتیم که گروهی انقلابی از منطقه‌ی شرک فرار کردند و در غار رفتند. بعد از مدت‌ها گرسنگی، وقتی از خواب بیدار شدند، انقلابی مخلص و مهاجر بودند. گفتند: یک نفر برود و یک غذایی بگیرد تا بخوریم ولی «فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکى‏ طَعاماً»(کهف/19) دنبال غذای پاک بگردید. انقلابی کسی است که دنبال غذای پاک و روزی حلال باشد. من یک مقدار در مورد روزی حلال و نان حلال صحبت کردم. امروز هم می‌خواهم یک خورده دیگر راجع به این موضوع صحبت کنم. جلسه‌ی قبل صحبت کردم، اما این جلسه می‌خواهم مسائل دیگری را بگویم.
2- پیامبر با گداپروری مخالف بود
شخصی خدمت پیامبر آمد و گفت: وضع من خراب است. می‌شود شما یک پولی به من بدهید. ایشان فرمودند: وضعت خراب است. برو چیزهایی که در خانه داری بفروش. گفت: آقاچیزی ندارم فقیر هستم. فرمود: برو در خانه و هرچیزی هست بفروش. گفت: آقا هیچ چیز نیست. فرمود: هرچیز هست. گفت: باشد. رفت یک پلاس کهنه‌ای، یک قدح، یک ظرف، یک کاسه آب آورد. گفت: آقا زندگی من همین است. پیغمبر نگاهی به اصحاب کرد و فرمود: چه کسی این‌ها را می‌خرد؟ اصحاب همه نگاه کردند و یکی گفت: من دوتا از آنها را یک درهم می‌خرم. بعد فرمود: چه کسی بیشتر می‌خرد؟ (مزایده گذاشت) چون یک قانون هست که اگر خواستید جنس دولتی را بفروشید، مزایده بگذارید. هرکس بیشتر خرید، به او بدهید. فرمود: چه کسی بیشتر می‌خرد؟ یکی گفت: من دو درهم می‌خرم. دیگر کسی بیش‌تر از دو درهم پیدا نشد. فرمود: به تو فروختم. دو درهم فروخت و دو درهم به آقایی داد که آمده بود گدایی و فقیری می‌کرد. گفت: آقا برو یک درهم آن را برای زن و بچه‌ات نان وگوشت بخر و یک درهم آن را هم تبر بخر و این جا بیا. نان و گوشت را خرید و رفت که تبر بخرد دید به یک درهم تبر نمی‌دهند. گفت: بابا حالا پیغمبر گفته است که من با این یک درهم تبر بخرم. گفت: نمی‌شود. اگر تبر بی دسته می‌خواهی می‌دهم. گفت: بده. تبر بی دسته را خرید و نزد پیامبر آمد و گفت: ‌ای رسول اللّه! با یک درهم تبر بی دسته دادند. پیامبرتبر بی دسته را آنجا گذاشت و به اصحابش گفت: چه کسی چوبی دارد که ما بتوانیم برای این تبر، دسته درست کنیم؟ یک نفر گفت: من یک چوبی دارم که به درد دسته‌ی تبر می‌خورد. گفت: برو و آن را بیاور. رفت و آورد. خود پیغمبر نجار شد. پیامبر روبروی جمعیت این تبر و چوب را به هم بست و کناره هایش را کوبید و سفت کرد و گفت: بیا این ابزار تولید، برو هیزم بکن و به دوش خود بگیر و در شهر بفروش، ان شاءاللّه وضعت خوب می‌شود. رفت و مدتی کار کرد و از فقر نجات پیدا کرد.
از این مطلب چه چیزی می‌فهمیم؟ از این می‌فهمیم که در حکومت حق و حکومت اسلامی باید به جایی برسیم که ابزار تولید را در اختیار جوانان بگذاریم. (خدا لعنت کند آن‌هایی را که جنگ را به ما تحمیل کردند و بودجه‌مان را به سوی جنوب و غرب هل دادند) و گرنه با بودجه حکومت اسلامی باید ابزار تولید در اختیار جوانان بی کار گذاشت. چون پیامبر هیچ چیزی نداشت و ابزار تولید در آن زمان تبر بود. تبر درست کردن و در اختیار جوان گذاشتن یعنی چه؟ یعنی کارخانه به کارگر دادن. یعنی زمین به کشاورز دادن. یعنی چرخ خیاطی به دختر دادن. یعنی تعلیم هنر و وادار کردن به کار. آن وقت جالب این که پیامبر در فروش نماینده می‌شود. از این حدیث چه می‌فهمیم؟ می‌فهمیم که خانم‌هایی که وضع شوهرشان خراب است، به شوهشان کمک کنند. چه مانعی دارد که طلاها و قالی هایت را بدهی، تا شوهرت بفروشد و وسیله‌ی کار بخرد. از این که پیامبر پلاس و ظرف را فروخت، درس بگیر. شما هم طلا و فرشت را برای کار شوهرت بفروش. نگو من پهلوی دختر عموهایم پایین می‌آیم. باید اتاقم عین اتاق دختر عمویم باشد. خانم‌ها باید از این حرف‌ها بیرون بیایند. پلاس کهنه و قدح را فروخت و ابزار تولید درست کرد. خانم‌ها به شوهرانتان که وسیله‌ی کار ندارند کمک کنید. می‌خواهد یک ماشینی بخرد تا کارکند. می‌خواهد تاکسی بخرد و با آن کار کند. یکی دیگر می‌خواهد با آن‌ آش بپزد. هرچه می‌توانید کمک کنید. البته بیشتر زن‌ها کمک می‌کنند. من حرفم به خاطر بعضی از زن‌های لجبازی است که حاضر نیستند یک خورده زندگیشان تکان بخورد، حتی اگر شوهرش بسوزد. مثل خانم‌های قدیم، خانم‌های قدیم دستشان را به کمرشان می‌گذاشتند و راه می‌رفتند. آن وقت یکی از آن‌ها در چاه افتاد. طناب انداختند و گفتند: بیا بالا. گفت: اگر من دستم را به طناب بگیرم، خان زادگی‌ام به هم می‌خورد. گفت: خوب بمان تا پدرت دربیاید. یعنی بعضی از زن‌ها مثل خان‌های قدیم نمی‌خواهند ژست اتاقشان به هم بخورد. لوستر می‌خواهی چه کنی؟ مگر با لامپ روشن نمی‌شود؟ دو سه پرده روی هم می‌خواهی چه کنی؟ خیلی از چیزها را نمی‌خواهیم. بسیاری از شوهرها در فقر می‌سوزند. خجالت زن و بچه را می‌کشند. خانم اگر اثاثیه خانه داری بفروش و به شوهرت کمک کن. حدیث خوبی است که می‌گوید: پلاس و قدح را فروخت و ابزار تولید درست کرد. جنس خانه فروختن عیب نیست.
3- چرا بعضی دعاهایمان مستجاب نمی‌شود؟
امیرالمؤمنین می‌خواست داماد شود، چیزی نداشت. مثل همین دانشجوهای افسری که چیزی ندارند. گاهی با آدم ازدواج نمی‌کنند. اول این را به شما بگویم که طوری نیست. گاهی وقت‌ها یک موردی است و می‌خواهد با او ازدواج کند ولی نمی‌شود. غصه می‌خورد. بعد می‌فهمد که خوب شد که نشد ما چه می‌دانیم که خیر ما کجاست؟ خیرتان را از خدا بخواهید. خیلی روی یک مورد اصرار نداشته باشید. شخصی نزد امام آمد. گفت: آقا مگر خدا نفرموده که «ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ»(غافر/60) شما دعا کنید، من مستجاب می‌کنم. این آیه‌ی قرآن است؟ گفت: بله. گفت: ما که هرچه دعا کردیم مستجاب نشد. علّامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید: این «أدعونی» یک چیزی دارد. یا نیت، چیزی دارد. چون «أدعوا» یعنی دعا، دعا یعنی چه؟ دعا به معنی خیر خواستن است. گاهی وقت‌ها چیزهایی که ما دعا می‌کنیم واقعاً خیر نیست. خیال می‌کنیم. «نی» یعنی چه؟ یعنی «فقط از من»! خدا می‌گوید: اگر فقط از من بخواهی به تو می‌دهم. ما گاهی وقت‌ها یک الهی می‌گوییم و صد تا به ناکس و کس دیگر می‌گوییم.
می گوید: اگر هم خیر بخواهی، فقط از من بخواهی من مستجاب می‌کنم. پس چیزهایی که مستجاب نمی‌کنم یا واقعاً خیر نیست و تو خیال می‌کنی که خیراست. یا اینکه خیر است ولی تو یک اللّه گفتی و پیش صد تا کس و ناکس هم رفتی. یا دعایش دعا نیست یا نیتش، نیت نیست. اگر دعایش واقعاً خیر باشد و نیت، هم واقعاً نیت باشد، یعنی در دعا اخلاص باشد، واقعیت را هم بخواهی خدا می‌دهد.
4- مقام کاسب
آن دختری که در ازدواج چانه می‌زند. می‌گوید: من شوهری می‌خواهم که خانه‌ی دربست داشته باشد، . . . این دختر دست و پا می‌زند و خیلی خودش را اذیت می‌کند و اشتباه می‌کند. اگر جوان، جوان مسلمانی بود، شما با او ازدواج کن. خداوند تأمین می‌کند. «إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(نور/32) چون حالا در تلویزیون است، نمی‌توانم همه حرف را بزنم. از این حدیث می‌فهمیم که پیامبر مستقیماً ابزار تولید را دست کارگر می‌گذاشت. بعدگفتند: این کاری که می‌کنی بهتر از این است که شرمنده شوی و دستت را جلوی مردم دراز کنی. «مَنْ أَکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ کَانَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِی عِدَادِ الْأَنْبِیَاءِ وَ یَأْخُذُ ثَوَابَ الْأَنْبِیَاءِ»(جامع‌‏الأخبار، ص‏139) این حدیث در بحار است. فرمود: اگر کسی با دستش کار کند و روزی بخورد، در روز قیامت در زمره و گروه انبیا است و خدا ثواب انبیا را به او می‌دهدَ «الْکَادُّ عَلَى عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»(کافى، ج‏5، ص‏88) کسی که کار می‌کند تا خرجی زن و بچه‌اش را پیدا کند، مثل کسی است که در جبهه می‌جنگد. (فروع کافی)
«مَنْ کَسَبَ مَالًا مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ أَفْقَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»(أمالى طوسى، ص‏182) حدیث عجیبی است. پیامبر فرمود: کسانی که نان حلال را رها می‌کنند و به دنبال حرام می‌گردند، به خیال این که از راه حرام درآمد پیدا کنند «أَفْقَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»: خدا به فقر مبتلایش می‌کند.
نان حرام پیدا کردی، خدا به فقر مبتلایت می‌کند. حالا بگو نه! ما داریم کسی را که درآمدش حرام است و فقیر نیست. از دور نمی‌شود قضاوت کرد. باید از نزدیک مردم را دید. بعضی از افراد حرص می‌زنند و شبانه روز کار می‌کنند. البته کارها شیفتی است. مثل پلیس، پزشک، ماما، بهداری، پاسدار، کلانتری، ژاندارمری، آن‌ها که شب‌ها باید برای امنیت کار می‌کنند. حساب آنها جداست. اما کسانی که از روی حرص کار می‌کنند. امام صادق فرمود: «مَنْ بَاتَ سَاهِراً فِی کَسْبٍ وَ لَمْ یُعْطِ الْعَیْنَ حَظَّهَا مِنَ النَّوْمِ فَکَسْبُهُ ذَلِکَ حَرَامٌ»(کافى، ج‏5، ص‏127) کسی که شب‌ها نمی‌خوابد تا صد تومان بیش‌تر گیر بیاورد «وَ لَمْ یُعْطِ الْعَیْنَ حَظَّهَا مِنَ النَّوْمِ» کمی خوابش می‌برد و بیدار می‌شود هی چشمش می‌سوزد و کار می‌کند «فَکَسْبُهُ ذَلِکَ حَرَامٌ» آن کسی که حق چشمش را نمی‌دهد. بد خوابی و بی خوابی را به خودش تحمیل می‌کند، درآمدش گوارا نیست. «فَکَسْبُهُ ذَلِکَ حَرَامٌ» البته این حرام، حرام فقهی نیست. حرام اخلاقی است.
5- خدا چه کسانی را دوست دارد؟
خوب من می‌خواهم در بحث رزق چند مورد تذکر بدهم. چیزهای جالبی است. تذکرات در بحث رزق: 1- تذکر اول این که داده‌ها دلیل بر لطف خدا نیست و گرفتن‌ها دلیل قهر خدا نیست. این اصل است. خیال نکنید به هرکس که می‌دهیم دوستش داریم. خیال نکنید به هر کس که نمی‌دهیم با او قهر هستیم.
سلام و صلوات خدا بر امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) باد. حضرت علی در نهج البلاغه بحثی دارد، اکثر انبیا فقیر بودند. پس نگو خدا او را دوست دارد. خدا او را دوست ندارد. بعضی‌ها می‌گویند: نه! اگر خدا دوستمان نداشت به ما نمی‌داد. داده‌ها دلیل بر این نیست که خدا شما را دوست دارد. چون چند نوع اصل داریم: اول، اصل استدراج: استدراج یک خورده آخوندی است و من نمی‌دانم که آن را چه طور بگویم. قرآن می‌فرماید: گاهی وقت‌ها می‌خواهیم کسی را اذیت کنیم، به او پول می‌دهیم که او را اذیت کنیم. شما راحت خوابیدی. من می‌آیم می‌گویم: احمد آقا من دوست دارم هزار تومان به شما بدهم. همین که گفتم می‌خواهم این پول را به تو بدهم، امشب خواب را از تو گرفتم. دائم به این فکر می‌کنی که با آن پول چه کار کنی. یک قواره زمین بخرم. با آن داماد شوم. شرکت باز کنم. همین تو را زجرکش می‌کند. آخر هم صبح به تو نمی‌دهم. قرآن می‌گوید: اگر بخواهیم بعضی‌ها را بسوزانیم، به او پول می‌دهیم. آیه‌اش هم این است: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا»(توبه/55)(فقط خدا اراده کرده است که این‌ها را عذاب دهد) به بعضی پول می‌دهیم ولی نه به دلیل اینکه دوستش داریم. خدا می‌خواهد این‌ها را بسوزاند به آنها پول می‌دهد. پس داده‌ها دلیل بر لطف خدا نیست.
یکی از اولیاء خدا خانه‌ی کسی مهمانی آمد، همان طور که رد می‌شد دید یک تخم مرغی از روی تاقچه پایین افتاده و به یک چیز دیگر که پایین‌تر از آن است، گیر کرده است. تخم مرغی افتاده و زمین نخورده است. گفت: آقا! خدا آن قدر دوستم دارد که در طول عمرم هیچ ضرری به من وارد نشده است. ببین این تخم مرغ نیفتاده بشکند. آن وقت فرمود: معلوم شد که خدا دوستت ندارد. اگر خدا کسی را دوست داشته باشد، گاهی گوشش را می‌مالد و یک زنگ بیدار باش به او نشان می‌دهد. تو که هیچ سختی را احساس نمی‌کنی، شاید خدا یکباره حسابت را تسویه کند.
یک روایت بود که قبلاً به مناسبتی آن را خواندم. حالا شاید در تلویزیون نبوده و در سخنرانی دیگر بوده است، خوب توجه کنید.
یک جوانی به یک دختر که داشت می‌رفت، نگاه کرد. همانطور که به دختر خیره شده بود دنبالش راه افتاد. بعد همانطور که نگاهش می‌کرد، به دیوار خورد و یک مقدار خاک و کلوخ به صورتش خورد و صورتش خراشیده شد و خون آمد. دید خون آمد گفت: ما شانس نداریم، برگشت. همان طور که برمی گشت، در راه امام صادق را دید. گفت چه شده است؟ گفت: قصه این است. امام صادق فرمود: خدا دوستت داشته که زود وسط راه گوش مالیت داده است. اگر خدا دوستت نداشت می‌رفتی تا به گناه بیفتی. پس بدان که خدا دوستت دارد. پس این اصل یادمان باشد که هرکس هر چه دارد دلیل بر لطف او نیست.
دوم: اصل دوم این است که رزق دو رقم است: 1- قطعی 2- اکتسابی. که ما باید دنبالش برویم. می‌گویند: خدا خودش می‌رساند. من بنشینم چون خدا می‌رساند؟ یک سری روزی‌ها قطعی است. یعنی هر کاری کنی این را خدا مقدر کرده است «وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها»(هود/6)(قرآن) الان که شما این جا نشستید، خداوند اکسیژن را رزق شما قرار داده است. علم رزق شماست. همانطور که نشستید کلاغ می‌پرد و شما از پریدن کلاغ یک چیز را یاد می‌گیرید. یک مرتبه دستت را می‌گیرند و به مکه می‌برند. یک موقع جلویت در می‌آیند و تو را سوار می‌کنند. یک مرتبه خدا رزق را بدون برنامه مقدر کرده است. بعضی وقت‌ها هم رزق اکتسابی است. خود شما رزق هستید. چشم‌های سالمی دارید. گوش شنوایی دارید. سلامتی و جوانی دارید. اعصاب سالم دارید. الان که خدا این را به شما داده است، رزقی قطعی است و دست خودت هم نیست. اما یک سری رزق‌ها اکتسابی است و ما که گفتیم: روزی دست خداست، معنایش این نیست که دنبال روزی نرویم. چون حدیث داریم که اگر کسی بین طلوع فجر وآفتاب بخوابد، روزی او کم می‌شود. امام فرمود: دو نوع روزی داریم. یک نوع روزی است که خدا به همه می‌دهد و دوم روزی است که خدا بین الطلوعین می‌دهد. من که می‌گویم: بین طلوعین نخوابید، برای این است که آن قسمتی که از فضل خداست از دستتان نرود.
اگر ما گفتیم که خدا روزی می‌دهد. معنایش این است که خدا همه‌ی روزی‌ها را می‌دهد. یک سری از روزی‌های قطعی را می‌دهد. یک سری هم روزی‌هایی است که باید برای آن جان بکنی. مسئله‌ی سوم رزق این است که در فرهنگ قرآن، فقط خوردنی‌ها نیست. آبرو هم رزق است. «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرَامِ»(إقبال‏‌الأعمال، ص‏24) حج خدا که خوردنی نیست. می‌گویند: خدا رزقتان را حج قرار دهد. هرچه خدا به شما بدهد رزق است.
می گویند: فلانی رزقش بسیار است. رزق فقط خوردنی نیست. اما ببینید یک کسی کنار خیابان خوابیده است و خانه ندارد ولی چنان خور و پف می‌کند که انگار هیچ غصه‌ای ندارد. آدم می‌گوید: خوشا به حال این! ببین چه راحت خوابیده است. خدا به یکی اینطور خواب می‌دهد. به یکی هم یک متکا پر و یک تشک نرم و یک تختخواب و یک چراغ خواب آنچنانی می‌دهد. ولی تا یک قرص نخورد خوابش نمی‌رود. او خواب روی آجر رزقش است. اما برای دیگری خواب روی متکای پر رزق نیست. رزق فقط خوردنی‌ها نیست. آبرو رزق است. کمی رزق دلایلی دارد. بعضی‌ها رزقشان کم است، کاسبی می‌کنند ورشکست می‌شوند. مسافرکشی می‌کنند تصادف می‌کنند. لبوفروشی می‌کنند، دیگ لبویش می‌سوزد. می‌گوید که:
هر که را بخت از او برگردد *** اسب او در طویله خر گردد
یعنی بختش برگشته و در طویله هم که می‌رود اسبش الاغ شده است. گاهی وقت‌ها به هر دری می‌زند نمی‌شود. دلائلی دارد: 1- ممکن است به خاطر آزمایش باشد. خدا او را از این طریق آزمایش می‌کند. 2- گاهی ممکن است به خاطر این باشد که سوء نیت باشد. حدیث داریم که هرکسی خیر خواه مردم باشد، خدا روزی او را وسیع می‌کند. مثلاً خیرخواه است. این سوهانی را که درست می‌کند با روغن خوب می‌پزد. نان را خوب درست می‌کند. لباس را قشنگ می‌دوزد. دلش به حال مردم می‌سوزد، چون مردم را دوست دارد. چیز خوب درست می‌کند، چون خیرخواه مردم است. مردم هم فلان دکان می‌روند و حاضرند دو برابر هم پول بدهند ولی می‌دانند جنس خوب دارد. حدیث داریم هرکسی خیرخواه مردم باشد، روزی او زیاد می‌شود. هرکسی خیرخواه نباشد، سوءقصد است. می‌گوید: سهم بندی کنیم. هرکسی که سوءنیت داشته باشد خدا رزقش را کم می‌کند. چرا در چلوکبابی‌های وسط راه بیش‌تر مسافرها غذا نمی‌خورند. وقتی یک اتوبوس می‌ایستد از 44 نفر، فقط10 نفر غذای آن چلوکبابی را می‌خورند. به خاطر این که خیلی از چلوکبابی‌ها می‌گویند: بابا هر آشغالی را سر هم کن، مسافر است می‌خورد و می‌رود. ما که دیگر او را نمی‌بینیم. به یک نفر گفتند: این قدر سیب زمینی و برنج نخور چاق می‌شوی. گفت: چاقی که عیب ندارد. فقط یک عیب دارد آن هم این است که جنازه‌ی آدم سنگین می‌شود. آدم که نمی‌فهمد. هرکسی زیر جنازه را بلند کرد، می‌خواهد فحش بدهد، بدهد. عیب چاقی فقط این است که جنازه آدم سنگین می‌شود. من هم که مرده‌ام نمی‌فهمم. هرکسی می‌خواهد زیر جنازه من فحش بدهد. غذای در بین راه معمولاً سر هم بندی است چون می‌گوید: غذا را که خورد، نیست که شکایت کند و وقتی سرهم بندی شد، 20 تومان دیگر از روزی او کم می‌شود. خیر خواه مردم باشید.
6- خاطره‌ای از شهید رجایی
حدیث داریم خداوند به حضرت موسی می‌گوید: می‌دانی چرا تو را پیامبر کردم؟ گفت: نه. گفت: برای این که دل تو برای مردم می‌سوخت. یک سوزی در تو وجود داشت و من به خاطر همان سوز تو را پیامبر کردم. خدا شهید رجایی را رحمت کند. یک نفر او را صدا کرد و دو میلیون پول به او داد و گفت: برو و یک سال غذای فقرا را تهیه کن. گفت: شما من را می‌شناسید که دو میلیون به من پول می‌دهید. گفت: بله من از شما سوزی دیده‌ام. گفت: شما پلو و خورشت درست می‌کردی و پشت موتور می‌گذاشتی و به محل فقرا می‌بردی و پخش می‌کردی. یک روز یک دیگ را روی موتور گذاشتی، دیدی سنگین است. چند نفر هم ایستاده بودند. گفتی: آیا یک مرد نیست که این دیگ را بگیرد؟ گفتم: چرا. آمدم و دیگ را پشت موتور گذاشتم و با هم رفتیم و در محل فقرا پخش کردیم. چون من در تو این سوز را دیده‌ام این دو میلیون را بگیر و یک آشپزخانه مفصل درست کن و رسمی در آنجا غذا بده. یعنی بشر هم همین طور است. باید یک سوزی در او باشد.
خدا آقای رجایی را رحمت کند. با کسی شریک بود یک سال با هم جنس خریدند و با دوچرخه در کوچه و بازار تهران می‌فروختند. آخر سال هزار تومان درآمد داشتند، رفتند که تقسیم کنند. گفت: یک طور تقسیم نکنیم. تو چند تا بچه داری؟ گفت: من چهار بچه دارم. رجایی آن زمان دو بچه داشت. گفت: خوب اینقدر تومان برای تو باشد چون بچه دار هستی. باقی آن هم برای من باشد. چون دو تا بچه دارم. بیخودی یک کسی از خواب بیدار نمی‌شود که رئیس جمهور شود. یعنی شما هم که می‌خواهی رأی بدهی باید یک سوزی داشته باشی. در روز انتخابات یک کسی داد می‌زد و می‌گفت: باید به فلانی رأی بدهیم. در وانت نشسته بود. سرش را بیرون کرده بود و داد می‌زد. عکس آن وکیل را هم به در و دیوار ماشین خود زده بود. هم می‌راند و هم جیغ می‌زد. گفتند: صدایش کنیم ببینیم چه شده است؟
گفتند: راستش را بگو. چه کسی تو را کوک کرده است؟ گفت: هیچ کس. پسرمن بسیجی است، به جبهه رفته است. ترکش خورده و در خانه خوابیده است. این آقای دبیر سوزی دارد. هر هفته می‌آید به پسرم درس خصوصی می‌دهد. هفته‌ای دو سه روز می‌آید که پسرم از درس عقب نماند. حالا که خودش را کاندیدا کرده است، خانه‌ام را آتش می‌زنم تا ایشان انتخاب شود. یعنی مردم هم که ببینند یک کسی مرد است، برایش از تمام وجود مایه می‌گذارند. یک مثل هست می‌گویند: هرکسی آب نیت خودش را می‌خورد. این حقیقت است.
7- چرا بعضی‌ها زیاد دارند و بعضی‌ها کم؟
مسئله‌ی دیگر این است که گاهی انسان کم می‌آورد برای این است که جلوی طغیان گرفته شود. قرآن می‌گوید: «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ»(شورى/27) آیه‌ی قشنگی است. «لو» به معنی(اگر) است. «بسط» به معنی(وسیع) است. می‌گویند: بسطش بدهید. یعنی توسعه «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ» اگر خداوند رزق مردم را توسعه بدهد «لَبَغَوْا» یاغی می‌شوند. اگر شکم‌ها سیرشود یاغی می‌شوند. کم می‌دهیم تا یاغی نشوند. مثل یک جوان، جوان عذب، اگر خیلی بخورد و در غذاهایش هم مراعات نکند، هرچه که هست بخورد. می‌گویند: تو جوان عذب هستی. یک خورده کم‌تر بخور. گاهی که انسان کم می‌آورد، کم می‌دهد که جلوی طغیان را بگیرد.
پهلوی امام آمد و گفت: آقا جوان هستم. زن ندارم و بسیار ناراحت هستم. فرمود: روزه بگیر به خاطر این که روزه کمی ضعف می‌آورد و کنترلت می‌کند.
گاهی به خاطر کفران نعمت است. خداوند نعمتی را به تو داده و تو نعمت را کفران کردی. به خاطر همین آن را از تو گرفت. چرا روزی من کم است؟ گاهی خدا برای امتحان کم می‌دهد. گاهی وقت‌ها کم می‌دهد برای این که جنس روحت، ذاتت خراب است. گاهی برای این که شکمت سیر شود. یک مثلی داریم که می‌گوید: خدا الاغ را شناخت که شاخش نداد. یعنی می‌داند که اگر شکمت سیر شود چنین است. قبلاً به تو داده است و تو کفران کردی. حالا آن را از تو گرفته است. قرآن می‌گوید: «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ کَثیراً»(نساء/160) «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا» به خاطر این که یک عده ظلم کردند، «حَرَّمْنا» تحریم کردیم. ما یک سری چیزها را به آن‌ها تحریم کردیم و از آنها گرفتیم. گاهی به خاطر کفران نعمت است. «فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ»(نحل/112) قرآن می‌گوید: نعمت‌ها را کفران کردند «فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ» مسئله‌ی دیگر این است که قرآن می‌گوید: بعضی از افراد تا زمانی که روزیشان خوب است می‌گویند: «ربی اکرمن» خدا دوستم دارد. بعضی از افراد تا روزیشان بد می‌شود می‌گویند: «ربی اهانن» خدا به من اهانت کرده است. می‌گوید: نه(کلّا) هرگز! من به کسی اهانت نمی‌کنم. می‌دانی چرا روزیت کم است؟ «کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ»(فجر/17) به یتیم‌ها سرکشی نکردی. در سوره‌ی حجر داریم که «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ»(فجر/16) وقتی خدا او را آزمایش می‌کند و روزیش را کم می‌گیرد «فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ» می‌گوید: خدا برای من کم گذاشته است. گاهی می‌گویند: خدا عادل است؟ می‌گوییم: بله. می‌گوید: اگر خدا عادل است پس چرا به او بیش‌تر داده است؟ می‌گوییم: آقا شما از من طلبی داری؟ نه از من که طلبی نداری. به یکی سه تا گل می‌دهند و به یکی یک گل می‌دهند. هر دو را هم آزمایش می‌کنند. آن که یک گل دارد یا صبرمی‌کند یا جیغ می‌زند و آن که سه تا گل دارد بد مستی می‌کند. چون من می‌خواهم خصلت‌های انسانی شما را آزمایش کنم و برای این که خصلت‌های شما را آزمایش کنم، باید یک تفاوت‌هایی باشد وگرنه اگر همه‌ی مردم یک شکل باشند، دیگر به هم نیازی ندارند. اگر انسان همه چیزش یکی باشد، استعدادهایش شکوفا نمی‌شود. باید یکی خوش استعداد باشد. یکی کم استعداد باشد. کم استعداد تواضع کند، بیاید شاگردی کند و با تواضعش رشد کند. خودش تواضع کند و به او درس دهد تا او با تواضعش چیزی به او یاد دهد. بالاخره اگر من و شما قدرتمان، سنمان، علممان، فهممان، رزقمان، شعورمان، سوادمان، خطمان، طبع شعرمان اگرهمه‌ی ما یک شکل باشیم، دیگر به هم نیازی نخواهیم داشت و اگر به هم نیازی نداشته باشیم، استعدادهای ما شکوفا نمی‌شود و رشد نمی‌کند. بچه‌ی شما به جبهه می‌رود و برای اسلام خون می‌دهد. خون بچه‌ی شما محل شما را راه می‌اندازد و محله به پشت جبهه کمک می‌کند و مردم محله‌ی دیگر به این‌ها نگاه می‌کنند و به غیرتشان برمی خورد و آنها هم کمک می‌کنند و همین طور محله به محله پیش می‌رود. یک موقع می‌بینی یک شهر راه افتاد. اگر همه‌ی مردم در خدمت‌ها یک شکل باشند، استعدادها یک شکل نیستند.
8- چرا روزی بعضی‌ها کم است؟
خداوند می‌گوید: گاهی رزق انسان را کم می‌کنیم. «کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ» به یتیم ندادی رزقت کم شد.
«وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْکینِ»(فجر/18) به فقرا کمک نکردید، به چنین روزی مبتلا شدید. الان ما خیلی فقیر داریم. در زمستان چقدر آدم هست که یا نفت ندارد یا برق ندارد. در انبار خانه هایتان چقدر نفت هست؟ آقایانی که لوله کشی گاز کردید، بخاری هایتان را کنار گذاشته‌اید آنها را به چهار نفر بدهید که ندارند. آقایانی که بخاری دارید و کنار گذاشتید. الان در بعضی از خانه‌ها، در انبار را که باز می‌کنی سماور ذغالی و سماور برقی و سماور نفتی هست. یعنی در هر نسلی که سماور آمده و عوض شده ما همه‌ی اینها را داشتیم. خوب اینکه آمده و کهنه شده است. لا اقل به کسی که ندارد، بدهید. به فقرا نرسیده‌اید «وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا»(فجر/20-19) ارث که به شما رسید، بدون اینکه راجع به آن تحقیق کنید آن را خوردید. نظر اسلام در مورد مال چیست؟ مال خوب است یا بد است؟ مال خوب است، اما علاقه‌ی به مال بد است. قرآن می‌گوید: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا»(کهف/46) مال زینت دنیا است. زینت هم خوب است. خدا می‌گوید: «إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا»(صافات/6) آسمان را زینت کردم. می‌گوید: دنیا هم باید زینت داشته باشد. مال خوب است. قرآن می‌گوید: وقتی نماز جمعه را خواندی «فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ»(جمعه/10) مال فضل اللّه است. مال خوب است، اما آن چیزی که بد است «جمع ماله وعدّده» جمع مال است «لحب الخیر لشدید» علاقه‌ی به مال بد است.
مسئله‌ی دیگر که باید در این جا مطرح کنم این است که حرص ما خیلی نقش ندارد. بعضی‌ها خیال می‌کنند که هرچه بیشتر حرص بزنند، بیشتر بدست می‌آورند. در صورتی که تجربه نشان داده است، افرادی که خیلی حرص می‌زنند، پول زیادی جمع نمی‌کنند. ما باید این‌ها را تجربه کنیم. یکی گفت: آقا اگرآدم 5 تا بچه داشته باشد به تربیت آن‌ها می‌رسد. گفتم: ما هیچ آماری نداریم که هرکسی فرزند کم‌تر داشته باشد، بهتر آنها تربیت می‌کند. هیچ آماری نداریم که اگر کسی زیاد بچه داشته باشد، بچه هایش بی ادب هستند و اگر کسی یک بچه داشته باشد، بچه‌اش باادب است. افرادی هستند که 12 تا بچه دارند، 12 تا گل دارند. افرادی هستند که یک بچه دارند ولی یک گرگ دارند. ما هیچ آماری نداریم که هرکسی بچه کم‌تر داشته باشد، ادبش بیش‌تر است.
مسئله‌ی دیگر این که در رزق کفاف بهتر است. می‌گویند: یکی از اولیاء خدا داشت می‌رفت، نیاز به غذا پیدا کرد به یک چوپانی گفت: آقا از این شیرت به من می‌فروشی. مقداری از شیرت را به من هدیه می‌کنی؟ گفت: نه. گفت: خدا ان شاءاللّه به تو مال زیادی بدهد. رفت به یک کسی دیگر گفت: آقا من غذا می‌خواهم. این پول را می‌گیری به من غذا بدهی؟ یا مجانی می‌دهی؟ گفت: بله. گفت: خدا ان شاءاللّه به قدری به تو بدهد که برای تو بس باشد. اصحاب گفتند: آقا آن کسی که به شما نداد به او گفتید: خدا خیلی به تو بدهد و به آن کسی که به شما غذا داد، گفتی: که خدا به اندازه‌ی کفافت به تو بدهد. گفت: آن یکی را نفرین کردم. شما نمی‌فهمید. در دعای مکارم الاخلاق داریم خدایا «وَ تَوِّجْنِی» تاج بر سرم کند «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ تَوِّجْنِی بِالْکِفَایَهِ»(صحیفه سجادیه، دعاى 20) در دعای مکارم الاخلاق داریم، یعنی یک طوری که به اندازه‌ی امرار زندگیم داشته باشم.
روزی حلال به قدری ارزش دارد که حدیث داریم: کسی که روزی حلال دنبال کند و تاجر امینی باشد و راست گو باشد در قیامت با شهدا محشور می‌شود. حدیث داریم کسی که نان حلال بخورد، قلبش نورانی می‌شود. حدیث داریم: کسی که دنبال نان حلال نرود و زن و بچه‌اش را آواره کند، ملعون است. خدا لعنت کند مردی را که زن و بچه‌اش را به امید خدا رها می‌کند. می‌گوید: خودتان می‌دانید. خدا لعنت کند مردی را که دنبال روزی زن و بچه‌اش نمی‌رود و پی کار کردن نیست.
نان حلال پیدا کردن عبادت است. کسی که دنبال نان حلال برود مثل این است که جهاد می‌کند. لقمه‌ی حرام در بچه اثر می‌گذارد. لقمه‌ی حرام باعث می‌شود که نصیحت‌های امام حسین در ظهر عاشورا در قلبش اثر نکند. امام حسین پیش از ظهر عاشورا فرمود: شکم شما از حرام پر شده است. لقمه‌ی حرام قساوت قلب می‌آورد. نگاه نکنید به این که یک نفر چه قدر درآمد دارد. حساب کنید که شما کجا هستید.
خدا به حق محمّد و آل محمّد به همه‌ی شما توفیق دهد که لقمه هایمان حلال باشد. ان شاءاللّه جامعه ما کم کاری، کم فروشی، احتکار، خیانت، دزدی، رشوه، و تمام لقمه‌های حرام را به روی خود ببندد و یک کشور الگو باشیم.
خدایا خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1648

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.