جهاد، مقایسه حج و جهاد

موضوع بحث: جهاد، مقايسه حج و جهاد
تاريخ پخش: 18/7/64

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

بحث ما در اين شب جمعه درباره‌ي سيماي رزمنده و اهميت جهاد است. براي اين كه من سيماي رزمنده و اهميت جهاد را بگويم، تقاضا مي‌كنم افرادي كه بچه‌هايشان در جبهه هستند براي نوشتن نامه به اين بحث گوش كنند. از ارتشي‌ها و برادران عقيدتي سياسي ارتش، بسيجي‌ها، سپاهي‌ها گرفته تا شهرباني و ژاندارمري و رزمندگاني كه در جبهه هستند مي‌توانند بحث امشب را به صورت تابلويي درآورند. چرا كه تابلوي زيبايي خواهد شد. اگر هم وقت ندارند مي‌توانند اين بحث را به عنوان نامه‌اي به رزمنده حساب كنند.
1- اهميت جهاد
براي اين كه بحث براي افرادي كه به حج نرفته‌اند، خوب مطرح شود ابتدا مقايسه‌اي ميان حج و جهاد مي‌كنيم. شايد اين بحث براي عده‌اي از شنوندگان كمي سنگين باشد. اسلام مي‌گويد: در مسائل اساسي نقش جهاد خيلي مهم‌تر از همه عبادات است. مثلاً اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: «ثواب الجهاد أعظم الثواب»(غررالحكم، ص‏333) يعني ثواب جهاد عظيم‌تر از ثواب‌هاي ديگر و عبادت‌هاي ديگر است. مثلاً جهاد ثواب بيشتري از حج مستحبي دارد. اين حديث از غررالحكم بود. حديث ديگري داريم كه از احاديث آسان است. «لَا فَضِيلَةَ كَالْجِهَادِ»(تحف‏‌العقول، ص‏286) اين حديث از بحار الانوار بود. حديثي از پيامبر داريم كه «لا يقاربه شي ء» (وسايل الشيعه/ج10/ص475)يعني هيچ عملي حتي نزديك جهاد نمي‌باشد.
حديثي داريم جهاد كاري است كه جز افراد افضل كسي به آن وارد و نائل نمي‌شود. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ»(كافى، ج‏5، ص‏53) يعني بالاي هر خوبي يك خوبي هست. مگر شهادت در راه خدا. شخصي به امام زين العابدين گفت: جبهه را رها كردي و به حج آمده‌اي؟ حضرت فرمود: يار نداشتم و اگر به اندازه‌ي اين گلّه يار داشتم، به حج نمي‌آمدم و جهاد مي‌كردم. گوسفندان را شمردند، ديدند ده يا بيست عدد بودند. پس اهميت جبهه از حج خيلي بيش‌تر است. بحث امشب معنايش اين نيست كه مقام حج پايين بيايد. بلكه براي اين است كه مقام جبهه بالا برود. براي جوانان ايراني جبهه اهميت دارد، اما بايد توجه داشت كه مردم مثل توت مي‌باشند. بعضي توت‌ها زود مي‌رسند ولي بعضي توت‌ها همواره بايد خورشيد به آن‌ها بتابد تا كم كم رسيده شوند. اين آيه‌ها و بحث امشب براي ميوه‌هاي ديررس جمهوري اسلامي است. چون ميوه‌هاي رسيده به جبهه رفته و شهيد شده‌اند. البته عده‌اي هم مفقود و اسير شده و يا اين كه برگشته‌اند.
افرادي كه بعضي از آن‌ها روحاني هم هستند، ده بار به حج عمره رفته‌اند ولي ده بار به جبهه نرفته‌اند. اين بحث براي افرادي است كه دلشان براي سوريه و عمره بيش‌تر از جبهه مي‌تپد و همچنين خانواده‌هايي كه بچه هايشان به جبهه رفته و يا مفقود و اسير شده‌اند. مي‌خواهيم مقايسه‌اي بين حج و جبهه داشته باشيم.
2- مقايسه جهاد وحج
1- حج در زمان خاصي است. اما جبهه هميشه هست. حج سالي يك ماه مي‌باشد ولي دفاع و پاسداري از فكر وعقيده و مملكت هميشگي است.
قرآن درباره‌ي حج مي‌فرمايد: «أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ»(آل عمران/24) يعني چند روز خاصي دارد. اما درباره‌ي جبهه مي‌فرمايد: «حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ»(بقره/191) يعني هر كجا بود «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»(انفال/60) هرجا مي‌توانيد و هرجا پيدا كرديد.
2- حج در مكان خاصي است اما جبهه همه جا مي‌باشد.
نداريم «كل أرض مكه » اما داريم «كل أرض كربلا» همچنين نداريم «كل يوم عرفه» ولي داريم «كل يوم عاشورا».
3- حج سراغ كوي دوست است ولي جبهه سراغ روي دوست است.
در قرآن داريم «إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ»(قيامت/23) يعني مقربان درگاه خداوند به الطاف او نظر مي‌كنند. شهيد به وجه اللّه نظر مي‌كند. او به سراغ و خانه و كوي مي‌رود و او به سراغ رو مي‌رود.
4- در حج جاي پاي ابراهيم را مي‌بينند و در جبهه به سراغ خود ابراهيم و اولياء خدا مي‌روند.
5 – ما به حج مي‌رويم تا منافع را بگيريم. ولي به جبهه مي‌رويم تا منافع را بدهيم.
در قرآن درباره‌ي حج داريم كه «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ»(حج/28) يعني به حج برويد تا شاهد منافع باشيد و منفعت به دست آوريد. در حج منافع سياسي، اجتماعي، تجاري و ديدار مردم و ثواب اخروي و تبادل نظرات است. ولي رزمنده تارك منافع است.
6- حاجيان به حج مي‌روند كه برگردند ولي رزمنده مي‌رود كه رفته باشد.
7- در حج مُحرم مي‌شويم و در جبهه مَحرم مي‌شويم.
مُحرم چيست؟ وقتي حاجيان نزديك مكه رسيدند، مُحرم مي‌شوند. يعني بيش از بيست چيز بر آن‌ها حرام مي‌شود. مي‌گويند: به آينه نگاه نكن. به همسرت دست نزن. غذاي بودار نخور. لباس دوخته نپوش. زير سايه نرو. شكار نكن. به اين مُحرم مي‌گويند. يعني خيلي چيزها بر شما حرام مي‌شود. در حج مُحرم مي‌شويم. اما رزمنده مَحرم مي‌شود. به او گفته مي‌شود «فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي وَ ادْخُلي‏ جَنَّتي‏»(فجر/30-29) خيلي چيزهايي كه به حاجي جواب منفي مي‌دهند ولي به رزمنده مي‌گويند: بله.
8- در حج ما به خدا لبيك مي‌گوييم، ولي در جبهه خدا به ما لبيك مي‌گويد.
حاجي وقتي به مكه مي‌رود، اولين كاري كه مي‌كند اين است كه در نزديك مكه در ميقات مي‌گويد: لبيك. يعني خدايا آمدم ولي در جبهه خدا به رزمنده لبيك مي‌گويد.
9- در حج به دور خانه مي‌گرديم. ولي كسي كه به جبهه مي‌رود به دور صاحب خانه مي‌گردد.
10- در حج دست خدا را مي‌بوسيم و در جبهه خود يداللّه مي‌شويم.
در مكه و خانه‌ي خدا چسبيده به كعبه سنگي به نام حجرالاسود وجود دارد كه حاجي براي هفت بار طواف خود بايد از آنجا طواف‌هايش را شروع كند و خوب است كه اگر مانعي نيست يعني فشار و اذيتي نيست، اين سنگ را ببوسد و در حديث مي‌خوانيم كه اين سنگ به منزله‌ي دست خداست و دست گذاشتن روي سنگ به منزله‌ي دست دادن به خداست و اين يک رمزي است. مثل اين كه دادن انگشتر به يكديگر، رمز يادگاري است.
در حج يداللّه را مي‌بوسيم و در جبهه رزمنده خودش يداللّه مي‌شود.
11- در حج عدد زياد است و اثر كم است. ولي در جبهه و كربلا عدد كم است و اثر زياد است.
يعني در حج با كميت و عدد آشنا مي‌شويم. ولي در جبهه با كيفيت و اثر آشنا مي‌شويم. در حج عدد زياد است ولي همه از اسرائيل توسري مي‌خورند.
12- در حج در منطقه‌ي امن نماز مي‌خوانيم و عبادت مي‌كنيم، ولي در جبهه مي‌رود تا امنيت خلق كند. چون حج درمنطقه‌ي امن برگزار مي‌شود.
رزمنده مي‌رود تا امنيت بياورد، تا ديگر كسي پيدا نشود كه حمله كند. تا متجاوز ادب شود. رزمنده مي‌رود تا امنيت خلق كند و حاجي مي‌رود تا از امنيت خلق شده استفاده كند. خيلي فرق دارد در اين كه او مي‌رود كه درخت بكارد و او مي‌رود كه از ميوه‌ي درخت استفاده كند و آن را بچيند.
13- در حج حاجي دور زادگاه جسم علي مي‌گردد. در جبهه و كربلا رزمنده دور زادگاه فكر علي مي‌چرخد.
كعبه قبله گاه مسلمين است و علي در كعبه متولد شد و در حج دور زادگاه جسم علي مي‌گرديم. ولي در كربلا رزمنده دور زادگاه فكر علي مي‌گردد. يعني او قبله‌اش كعبه است و او قبله‌اش كربلا است. او از كعبه كه زادگاه جسم علي است، درس مي‌گيرد و رزمنده از كربلا الهام مي‌گيرد كه كربلا زادگاه فكر علي است.
14- درحج دور بيت عتيق مي‌گرديم. يعني دور خانه‌ي آزاد مي‌گرديم. ولي ما در جبهه خود را آزاد مي‌كنيم. يكي از نام‌هاي كعبه «بيت عتيق» است و قرآن مي‌گويد: «وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ»(حج/29) يعني بايد به دور بيت عتيق طواف كنيد.
«عتيق» از «عتق» گرفته شده و «عتق» به معني «آزاد» است. كعبه عتيق است. يعني ملك كسي نيست. يعني هيچ كس در طول تاريخ دفترچه سند مالكيت براي كعبه نداشته است. كعبه آزاد است. ما در حج دور خانه‌ي آزاد مي‌گرديم اما در جبهه خودمان را آزاد مي‌كنيم. وطن و فكر را آزاد مي‌كنيم و از وابستگي‌ها دل مي‌كنيم.
15- در حج سيماي اسلام را مي‌بينيم و در جبهه سيماي ايمان را مي‌بينيم.
ميان اسلام و ايمان تفاوت وجود دارد. هركس بگويد «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» مسلمان است. درحج مسلمان زياد است ولي ايمان چه؟ ايمان را كسي دارد كه بگذرد. در حج سيماي اسلام است و در جبهه سيماي ايمان وجود دارد.
حج گلاب است و جبهه عطر او است. حج ميوه است و جهاد آب ميوه است. در جبهه معلوم مي‌شود چه كسي چند مرده حلاج است؟
شخصي خدمت يكي از امامان آمد و گفت: چرا شما قيام نمي‌كنيد در حالي كه كلي طرفدار داريد؟ امام فرمود: وقت آن فرا نرسيده است. گفت: آقا نيروها هدر مي‌روند. صد هزار يار داريد. جوان‌هاي حزب اللّهي و خوب داريد. بلند شو طاغوت را بكش و حكومت را بگير. آتش او خيلي تند بود. آمده بود تا امام را راه بيندازد. امام فرمود: جناب عالي هم از آن حزب اللّهي‌ها هستيد؟ گفت: بله. بنده هم يكي از آن صد هزار نفر هستم. امام فرمود: بفرماييد و در اين تنور آتش برويد. گفت: آقا بنده جسارتي نكردم. امام دوباره فرمود: به داخل تنور برو. گفت: آخر كاري نكردم. حرف بدي نزدم. مرا ببخشيد. امام فرمود: خوب بنشين و حرف نزن. بعد از مدتي فردي وارد شد و در حاليكه گيوه هايش را زير بغل زده بود. گفت: سلام عليكم. امام فرمود: و عليكم السلام. لطفاً داخل آتش تنور برويد. آن مرد فوري داخل آتش رفت. ازطرفي آن مردي كه از رفتن به تنور امتناع كرده بود، بي‌تابي مي‌كرد و نگران سوختن آن مرد تازه وارد بود. اين در حالي بود كه امام با آرامش كامل نشسته بود. بعد از مدتي اين مرد داخل تنور را ديد و مشاهده كرد كه آن مرد در داخل آتش نشسته و آتش به امر خدا سرد شده است. بعد امام فرمود: از آن صد هزار نفر كه گفتي چند نفر مسلمان تنوري هستند؟ گفت: هيچ كدام. امام فرمود: ما تا مسلمان تنوري نداشته باشيم، قيام نمي‌كنيم. حج جاي شعار است اما جبهه جاي شعور است. حج جاي سخن است و جبهه جاي عمل است.
البته اين حرف‌ها كه زده مي‌شود به معناي سبك بودن حج نيست. چرا كه حج يكي از مبناها و پايه‌هاي اسلام است. هيچ چيز حج واجب را جبران نمي‌كند. بحث ما درباره‌ي حج مستحبي است. خطاب من به آن مردان و زناني است كه براي عمره رفتن به شوهر خود اصرار مي‌كنند كه اسم آن‌ها را بنويسد. ولي هنگامي كه پسرش مي‌خواهد به جبهه برود نذر مي‌كند كه اين كار را نكند و به جبهه نرود. يعني حاجيه خانم حج عمره را بر جهاد ترجيح مي‌دهد.
16- در حج اهل مكنت و پول دارها را مي‌بينيم و در جبهه عاشقان را ديدار مي‌كنيم.
روزي در جبهه تصميم گرفتم كه از رزمندگان بپرسم كه پدرانشان چه كاره‌اند. براي همين پرسيدم كساني كه پدرانشان كشاورز و كارگرند، دستان خود را بلند كنند. جز يك يا دو نفر همه فرزندان كشاورز و كارگر بودند.
گفتم: كساني كه پولي ذخيره دارند، دستانشان را بلندكنند. يك نفر دستش را بلند كرد و گفت: من ده هزار تومان دارم. گفتم: آن را از كجا آوردي؟ گفت: شاگرد مكانيك بودم.
17- در حج كوه صفاست و در جبهه روح صفاست.
در حج بعد از اين كه طواف كردند بايد سعي بين صفا و مروه را كه حدوداً چهارصد متر با هم فاصله دارند را انجام دهند. يعني بايد فاصله‌ي اين دو كوه را طي كنند. البته روي اين چهارصد متر سقفي زده‌اند و آن را مثل يك خيابان سرپوشيده كرده‌اند.
18- از حج مي‌توان به جبهه رفت ولي از جبهه نمي‌توان به حج رفت.
مثلاً اگر شما در حال انجام اعمال حج بوديد و خطري احساس كرديد مي‌توانيد دست از انجام مابقي اعمال بكشيد. امام حسين(ع) در وسط انجام اعمال حج، آن را نيمه تمام رها كرد. پس مي‌شود حج را رها كرد و به جبهه رفت. ولي اگر دشمن در خط باشد و جبهه به شما نياز داشته باشد، نمي‌توانيد جبهه را ترك كنيد. ازحج به جبهه ميتوان رفت. ولي از جبهه به حج نمي‌توان رفت.
19- در حج سير افقي مي‌شود و در جبهه سير عمودي مي‌شود.
در حج چهارصد متر مي‌روند و بعد برمي‌گردند و خلاصه سير، سير افقي است. اما در جبهه «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً»(فجر/28-27)
20- در حج مو و ناخن را كم مي‌كنند و درجبهه ميل‌ها و آرزوها را كم مي‌كنند.
در حج هفت مرتبه بين كوه صفا و مروه را طي مي‌كنيم و بعد از آن مو و ناخن كوتاه مي‌شود. ولي درجبهه تمايلات و آرزوها كوتاه مي‌شود.
21- در حج به عرفات مي‌رويم و در جبهه به عرصات مي‌رويم.
22- در حج فرش مي‌پيماييم و در جبهه عرش مي‌پيماييم.
23- در حج عرق مي‌ريزيم و در جبهه خون مي‌ريزيم.
آقاياني كه چند بار به مكه رفته‌اند و پايشان را به جبهه نگذاشته‌اند، از رفتن به مكه‌ي خود خيلي خوشحال نباشند. يك رزمنده اجر و قرب فراواني دارد و وقتي كه نامه‌ها باز شود معلوم مي‌شود چه كسي برنده بوده و چه كسي بازنده است؟ «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ»(تكوير/10) هنگامي كه پرونده‌ي اعمال باز مي‌شود، برنده و بازنده معلوم مي‌شود. البته نمي‌گويم حج بد است يا ارزش آن كم است. حج خيلي هم مهم است. چرا كه يك درهم در راه حج خرج كردن ثواب يك ميليون درهم را دارد. انسان كه به حج مي‌رود، بخشيده مي‌شود. حج از پايه‌هاي اسلام است و خلاصه خيلي مهم است. ولي در عين حال وقتي حج مستحبي شد حساب آن جدا مي‌شود.
24- در حج چادر است ولي در جبهه سنگراست.
در حج در روز عيد قربان حاجيان، هفت بار سنگ‌هايي را به سمت شيطان پرتاب مي‌كنند.
شيطان چيست؟ شيطان حضرت ابراهيم را در هنگام قرباني كردن حضرت اسماعيل وسوسه مي‌كرد و حضرت ابراهيم به شيطان سنگ زد و به خاطر همين در حج هفت عدد سنگ ريزه به طرف مکان شيطان پرتاب مي‌كنند.
25- در حج سنگ كوچك به جايگاه شيطان پرتاب مي‌شود و در جبهه موشك بزرگ به خود شيطان مي‌اندازيم.
حاجي سنگ به شيطان زمان ابراهيم مي‌اندازد. رزمنده موشك به شيطان زمان خودش مي‌اندازد.
حاجي سنگ كوچك و رزمنده موشك بزرگ را پرتاب مي‌كند. حاجي به جاي شيطان و رزمنده به خود شيطان سنگ مي‌زند. او شيطان قديم است و اين شيطان جديد است.
26- در حج، حاجي گوسفند قرباني مي‌كند و درجبهه رزمنده خودش را قرباني مي‌كند.
27- در حج حاجي حلق سر مي‌كند و از مو مي‌گذرد و در جبهه رزمنده ترك سر مي‌كند.
درعيد قربان حاجياني كه سفر اولشان است، بايد سرهايشان را تيغ بزنند و آن را بتراشند. «حلق» به معني «تراشيدن» است. عرب‌ها به آرايشگر «حلّاق» مي‌گويند. «حلاق» به معني «سرتراش» است. خوشا به حال آن‌هايي كه به جبهه رفته‌اند. در حج مكاني به نام مني است. مني زميني كنار مكه است، كه حاجيان به آن جا مي‌روند. «مني» به معني «آرزو» است.
28- در حج به مني مي‌رويم و در جبهه دست از آرزوها و مناها مي‌كشيم.
در حج شكل فرشته مي‌شويم. كعبه در زمين مكه قرار دارد. در حديث داريم وقتي حاجيان دور كعبه مي‌چرخند، درست در مقابل كعبه در آسمان جايي به نام «بيت المعمور» است كه فرشتگان به دور آن مي‌چرخند و به خاطر شبيه شدن به فرشته‌ها ما به دور كعبه مي‌چرخيم.
29- در حج كه ما طواف مي‌كنيم، شبيه فرشته‌ها مي‌شويم اما كسي كه در جبهه‌ها حاضر است جان خود را فدا مي‌كند و از فرشته برتر مي‌شود.
اميرالمؤمنين در شب هجرت در جاي پيامبر خوابيد، كه جان و خون خود را فداي پيامبر كند. خداوند به جبرئيل و ميكائيل گفت: كدام يك از شما حاضر هستيد تا جان خود را فداي يكديگر كنيد؟ هيچ كدام حاضرنشدند. خدا فرمود: ببينيد در زمين آدمي هست كه جان خود را فداي ديگري مي‌كند. پس انسان در حج شبيه فرشته مي‌شود ولي انساني كه حاضر شد ايثار كند از فرشته برتر مي‌شود.
30- در حج به ظالم آرامش و امان مي‌دهند ولي جبهه به ظالم وحشت و دلهره مي‌دهد.
يعني اگر ظالمي با چاقو آدمي را بكشد. قرآن مي‌فرمايد: اگر به مكه آمد به احترام مكه به او امان دهيد.
31- حج مكنت مي‌خواهد و جبهه جرأت مي‌خواهد. «مكنت» به معني «پول و سلامتي» است.
32 – اثر حج مدت كوتاهي است و اثر خون در طول تاريخ خواهد بود. پس اثر حج محدود است و اثر خون نامحدود است.
33- رهبر حاجي، ابراهيم و هاجر مي‌باشند كه يك قرباني دادند. ولي رهبر رزمنده حسين و زينب هستند كه هفتاد ودو قرباني دادند. البته ابراهيم و هاجر حاضر شدند كه قرباني بدهند و در عمل اين كار نشد.
34- خبر از آمدن حاجي را خويش و قوم مي‌دهند و خبر از آمدن شهيد را شهداي قبلي مي‌دهند. يعني بهشتي مي‌گويد: رجايي و باهنر هم سه، چهار روز ديگر مي‌آيند.
قرآن مي‌فرمايد: «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ»(آل عمران/170) يعني شهداي قبلي بشارت مي‌دهند كه فلاني چند روز ديگر به آن‌ها ملحق مي‌شود. يعني بشارت حاجي را خويش و قوم‌ها مي‌گويند و بشارت رزمندگان را شهداي قبلي مي‌دهند.
35- اعمال حاجي كه تمام شد. خدا او را مي‌بخشد ولي خداوند رزمنده را همان وقتي كه از خانه‌اش بيرون مي‌رود، مي‌بخشد. غروب عرفه و بعد از نماز طواف خدا حاجيان را مي‌بخشد. عفو حاجي پايان كار است. عفو رزمنده اول كار است.
36- حاجي كه مي‌آيد مردم به استقبالش مي‌روند ولي براي رزمنده فرشته‌ها به استقبال او مي‌آيند.
37- هديه‌ي حاجي بلوز و شلوار و لباس و پيراهن است و هديه‌ي رزمنده شفاعت است.
38 – حاجي به مكه مي‌رود و خودش عزيز مي‌شود و رزمنده مي‌رود تا اسلام را عزيز كند.
زهرا حاجيه زهرا مي‌شود. فاطمه حاجيه فاطمه مي‌شود. حسن حاج حسن آقا مي‌شود. در حج مي‌گويند: خوب بخوريد و خوب خرج كنيد. امام چهارم وقتي مي‌خواهد به مكه برود مغز بادام را با روغن سرخ مي‌كنند. يعني باقلوا درست مي‌كردند و در دعا داريم «فِي يُسْرٍ وَ عَافِيَةٍ»(إقبال‏‌ا‌لأعمال، ص‏415) يعني خدايا حجي بروم كه به آساني و راحتي برسم و دست ودلم باز باشد.
39- در حج مي‌گويند: آسوده باش و در كربلا مي‌گويند: ژوليده باش.
زوار كربلا نبايد لباس نو بپوشد و زلفش را شانه كند و با همان خاك‌هاي سفر وارد حرم شود. در حج مي‌گويند: شيك وآسوده باش. ولي در كربلا مي‌گويند: زاهد و ژوليده باش.
40- امامي داريم كه به حج نرفته باشد اما امامي نداريم كه شهيد نشده باشد. امام حسن عسگري(ع) به حج نرفته‌اند.
41- خلفا و طاغوت‌ها جلوي حج را نمي‌گرفتند اما بارها جلوي رفتن به كربلا را گرفتند.
چرا مردم كه به حج مي‌رفتند، تنها عبادت مي‌كردند و حركتي در آن‌ها رخ نمي‌داد اما وقتي مردم به زيارت امام حسين مي‌روند، خونشان به جوش مي‌آيد و وقتي برمي‌گردند، انقلابي مي‌شوند. يعني ديدن مكه مردم را عليه طاغوت به حركت در نمي‌آورد. ولي ديدن كربلا مردم را به حركت مي‌انداخت. براي همين خلفا در طول تاريخ جلوي حج را نگرفتند اما جلوي جبهه را گرفتند.
قرآن درباره‌ي حج مي‌فرمايد: «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ»(حج/28) يعني حاجي‌ها به مكه مي‌روند تا شاهد منافع براي خودشان باشند. ولي رزمنده منافعش براي مردم است «وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ»(حديد/25) «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا» (آل عمران/170) يعني منافع رزمنده براي آينده و يوم الحساب و بچه‌ها و مستضعفان جهان مي‌باشد.
42- حاجي مي‌رود كه خودش شاهد منافع باشد ولي رزمنده مي‌رود تا منافعي را براي مستضعفين و كل تاريخ به وجود آورد.
ديشب من 57 فرق را بين حاجي و رزمنده نوشتم و يادم آمد كه رهبر رزمندگان امام حسين است. سن مبارك امام حسين(ع) 57 سال مي‌باشد. 57 امتياز براي رزمنده هست كه براي حاجي نمي‌باشد. گفتيم كه معني حرف هايمان اين نيست كه حج سبك است. حج خيلي مهم است.
«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ»(كافى، ج‏2، ص‏18) يعني بناي اسلام بر چند چيز است و يكي از آن‌ها حج است. حديث داريم تا كعبه هست دين هم هست. حديث داريم اگر زماني مكه خلوت شد، امام مسلمين بايد با پول بيت المال مردم را به مكه بفرستد تا حج شلوغ شود. يك ركعت نماز در مسجدالحرام ثواب چندصد ركعت نماز را دارد. حج خيلي مهم است اما اگر حج مستحبي باشد حساب جبهه فرق مي‌كند.
عده‌اي دير تلويزيون را روشن كرده‌اند، مي‌گويند: امشب قرائتي چه مطالبي را گفت؟ بحث ما اين شب جمعه درباره سيماي رزمنده بود. اين بحث را بعد از ماه ذي الحجه و بازگشت حاجيان و در ماه محرم مي‌گوييم تا هديه به روح مقدس شهيدانمان وعزيزان اسيرمان و عزيزتر از اسرا، مفقودالاثرهايمان باشد.
خانواده‌هاي مفقودالاثرها از خانواده‌ي شهدا و اسرا خيلي عزيزتر هستند. چرا كه خانواده‌ي شهيد و اسير مي‌دانند كه چه اتفاقي براي بچه هايشان افتاده است، ولي مفقودالاثر اينطور نيست. گاهي مي‌گويد: اگر كفشي مي‌آوردند و مي‌گفتند: اين كفش بچه‌ات است. آن وقت دلمان به آن خوش بود. رنج خانواده‌هاي مفقودالاثر از خانواده‌هاي شهدا و اسرا بيشتر است.
ابتدا سراغ منابع اسلامي رفتيم. گفتيم كه در حديث داريم «ثواب الجهاد أعظم الثواب»(غررالحكم، ص‏333) اين در غرر الحكم بود «لَا فَضِيلَةَ كَالْجِهَادِ»(تحف‏العقول، ص‏286) اين حديث در بحار بود «لا يقاربه شي ء» يعني هيچ عملي به پاي جهاد نمي‌رسد. حاجي در قيامت از راه عمومي به بهشت مي‌رود اما در حديث داريم كه در قيامت براي بهشت دري خصوصي وجود دارد كه فقط شهدا از آن داخل بهشت مي‌شوند. نام اين در «باب المجاهدين» است. يعني دري كه مخصوص رزمندگان است.
43- خداوند حج را نصيب خيلي از افراد مي‌كند ولي خدا شهادت را نصيب هركسي نمي‌كند. در حديث داريم كه بالاي هر خوبي عملي خوب‌تر مي‌باشد. ولي بالاتر از جبهه و جهاد چيزي نيست.
بعد از بيان حديث‌ها به مقايسه‌ي حج و جبهه پرداختيم كه فهرست آن اين چنين است:
1- حج در زمان خاص است. فقط سالي يك ماه است. ولي جنگ و جبهه و دفاع هميشگي است.
2- حج در مكان خاص است. فقط در مكه است. ولي جبهه و دفاع در هر جايي كه ظالم باشد مي‌باشد.
3- حج جريان نيست و مقطعي است اما جبهه جريان است. «كل أرض كربلا» ولي نداريم «كل أرض مكه» همچنين داريم «كل يوم عاشورا» ولي نداريم «كل يو م عرفه».
4- در حج سراغ كوي دوست مي‌رويم ولي در جبهه سراغ روي دوست مي‌رويم.
5- در حج جا پاي ابراهيم و اولياء خدا را مي‌بينيم ولي در جبهه رزمنده مي‌رود كه خود اولياء را ببيند.
6- به حج مي‌رويم تا شاهد منافع باشيم. قرآن مي‌فرمايد «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ»(حج/28) ولي رزمنده مي‌رود كه از منافع خود بگذرد.
7- حاجي مي‌رود كه برگردد ولي رزمنده مي‌رود كه رفته باشد.
8- در حج مُحرم مي‌شويم. يعني مي‌گويند: نكن، نخور، نپوش، نرو، همواره مي‌گويند: نه، نه، نه! ولي رزمنده مَحرم مي‌شود.
9- در حج مي‌گويند: لباس هايتان را بيرون بياوريد و لباس احرام بپوشيد. ولي به رزمنده مي‌گويند: با همان لباسي كه درخون خود غلتيدي، با همان بيا.
10- به او مي‌گويند: نيا! ولي به رزمنده مي‌گويند: «فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي»(فجر/29) به كسي كه نامحرم باشد. مي‌گويند: به خانه نيا، تا چادر سر كنيم. ولي اگر مَحرم بود به همان وضع او را راه مي‌دهند. در حج مُحرم مي‌شويم ولي رزمنده مَحرم مي‌شود.
11- درحج ما لبيك مي‌گوييم ولي خداوند به رزمنده لبيك مي‌گويد.
12- در حج دور خانه مي‌گرديم. در جبهه دور صاحب خانه مي‌گرديم.
13- در حج استلام حجر مي‌كنيم. يعني حجرالاسود را مي‌بوسيم و دست خدا را مي‌بوسيم. ولي در جبهه خودمان يداللّه و دست خدا مي‌شويم.
14- در حج عدد زياد است و اثر كم است ولي در جبهه عدد كم است و اثر زياد است.
15- حاجي دور كعبه مي‌گردد و كعبه زادگاه جسم علي است ولي رزمنده دلش دور كربلا مي‌گردد كه زادگاه فكرعلي است.
16- در حج دور خانه‌ي آزاد مي‌گردد «وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتيقِ»(حج/29) ولي رزمنده خودش آزاد است و خالق آزادي است. «بيت العتيق» به معني «خانه‌ي آزاد» و خانه‌اي كه در ملك كسي نيست.
17- در حج سيماي اسلام را مي‌بينيم و در جبهه سيماي ايمان را مي‌بينيم.
18- در حج كوه صفاست و براي رزمنده روح صفاست.
19- در حج هروله مي‌كنيم، در جبهه پرواز مي‌كنيم.
20- اگر خطري پيش بيايد مي‌توان از حج گذشت و به جبهه آمد. ولي هرگز نمي‌شود جنگ و جبهه را رها كرد و به حج رفت.
21- در حج سير افقي داريم. از ايران تا مكه، سعي بين صفا و مروه، ولي در جبهه سيرها عمودي است «ارْجِعي‏ إِلى‏ رَبِّكِ»(فجر/28) پرواز مي‌كنيم.
22- در حج روي كوه مروه، مو و ناخن را كم و كوتاه مي‌كنيم. ولي در جبهه ميل‌ها و آرزوها را كوتاه مي‌كنيم.
23- در حج به عرفات مي‌رويم. در جبهه به عرصات مي‌رويم.
24- در حج فرش مي‌پيماييم ولي در جبهه عرش مي‌پيماييم.
25- در حج عرق مي‌ريزيم و در جبهه خون مي‌ريزيم.
26- در حج حلق سر مي‌كنيم و در جبهه ترك سر مي‌كنيم.
27- در حج به مني مي‌رويم و در جبهه از مناها و آرزوها مي‌گذريم.
28- در حج شبيه فرشته مي‌شويم و در جبهه برتر از فرشته مي‌شويم.
29- براي حج اقوام بشارت مي‌دهند كه چه وقت مي‌آيد ولي براي رزمنده شهيد شهداي قبلي خبر و بشارت شهادت مي‌دهند «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ»(آل عمران/170)
30- در حج بعد از اعمال حاجي بخشيده مي‌شود، ولي رزمنده همين كه از منزل خارج مي‌شود خدا او را مي‌بخشد.
31- مردم از حاجي استقبال مي‌كنند ولي از رزمنده فرشته‌ها استقبال مي‌كنند.
32- در حج لقب حاجي به ما اضافه مي‌شود و ما عزيز مي‌شويم و در جبهه اسلام را عزت مي‌دهيم و به هر حال بين آن‌ها خيلي فرق مي‌باشد با اين كه حج خيلي مهم است، ولي جهاد چيز ديگري است. خدا ان شاءاللّه همه رزمندگان ما را پيروز نمايد و به همه قسمت كند، كه همه به كربلا و هم به مكه بروند. بحث امشب ما براي اين بود كه اهميت جبهه را بگوييم. مادراني كه گمان مي‌كنند كه حج رفتن بچه هايشان افتخار است و با شنيدن خبر حج رفتن آن‌ها خوشحال مي‌شوند و باز مي‌شوند و با شنيدن اين كه مي‌خواهند به جبهه بروند گرفته مي‌شوند، نبايد اينطور باشند. عمر مي‌بايست بگذرد.
خدايا تو را به حق محمّد و آل محمّد رزمندگان ما را پيروز بگردان.
توطئه‌ها عليه اسلام و مسلمين خنثي و توطئه گران را نابود بفرما.
خدايا بحث شهادت را كرديم، پايان عمر ما را شهادت قرار بده.
شهداي ما را با شهداي كربلا محشور بفرما و به خانواده هايشان صبر عطا بفرما.
عزيزان اسير را آزاد كن. خانواده‌هاي مفقودالاثر را دلشاد بفرما.
جانبازان را شفا بده. رزمندگان را پيروزمندانه به وطن بازگردان.
به خانواده‌هاي شهدا صبر و اجر كامل مرحمت بفرما.
بچه‌هاي شهدا را از ياران اسلام و امام زمان قرار بده.
رهبر عزيز انقلاب را مؤيد و منصور بدار.
هرچه عمر ما را زياد مي‌كني، ايمانمان و علم و كار و اخلاص و عمق و بركت كارمان را زياد بفرما.
اوايل مهر ماه است. پانزده ميليون بي سواد داريم. پانزده ميليون باسواد داريم. فرمان امام اين است كه باسوادها به پاخيزند. فرمان امام اين است که بي سوادها خجالت نكشند. پارسال اول مهر صدها هزار بي سواد آمدند و امسال از نهضت سواد آموزي كارنامه گرفتند. الان هم در همه‌ي ايران دفاتر نهضت به شدت دارند، اسم نويسي مي‌كنند. ‌اي برادري كه سواد داري با زور پدر و مادر را ببر و اسم او را در كلاس‌هاي نهضت بنويس. در كارهاي خانه كمي به آن‌ها كمك كنيد. وقت مادرت را آزاد كن تا بتواند به كلاس نهضت برود. دو، سه سال است كه ما در تلويزيون مي‌گوييم: اول مهر وقت كار ماست. چون روستاييان از مزرعه به ده آمده‌اند.
مدارس، مساجد، روستاها، تكايا، روحانيون و محصلين حركتي كنند. مي‌توانيم به كمك هم اين پانزده ميليون بي سواد را با سواد كنيم. از همه كساني كه دست اندر كار هستند، تشكر مي‌كنم.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1649

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.