خطر لجاجت در برابر حق(2)

1- لجاجت بت پرستان بر پرستش بت‌ها
2- محبت فرزند، زمينه لجاجت در برابر حق
3- اصرار بي‌جا، عامل شكست‌هاي زندگي
4- آثار لجاجت در زندگي فردي و خانوادگي
5- لجاجت در برابر حق، عامل دوزخي شدن
6- اصرار بي‌جا بر عقايد نادرست نياكان
7- اعتراف به اشتباه، به جاي اصرار بر اشتباه

موضوع: خطر لجاجت در برابر حق(2)

تاريخ پخش:  28/09/92

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

من فكر كردم بحث لجاجت را در يك جلسه مي‌توانم تمام كنم. تمام نشد. خيلي حرف ماند. درمان لجاجت چيست؟ آثار لجاجت چيست؟ نمونه‌هاي لجاجت چيست؟ چون بحثي است كه خيلي‌ها به آن گرفتار هستند، من اين را تيترهايش را مي‌نويسم و بعد مي‌نشينم برايتان توضيح مي‌دهم.

يك بچه به من نامه نوشته بود: قرائتي، تو هم اسراف‌كار هستي. گناه كبيره كردي. چون يك گچ كوچك دست تو بود از دستت افتاد، به جاي اينكه خم شوي برداري، پايت را رويش گذاشتي و يك گچ نو برداشتي، همين مقدار كه كردي، اسراف كردي. گفتم: راست مي‌گويي. توجه نداشتم. حالا اگر خدا خواسته باشد، مچ بگيرد چه خواهد گفت؟ چقدر ما شير را باز مي‌كنيم آب مي‌ريزد. همينطور شير مي‌رود صورتش را مي‌شويد. بابا شير را ببند، صورتت را بشوي. اسراف لباس، اسراف آب، اسراف كاغذ، اسراف عمر.

آثار لجاجت، نمونه‌هاي لجاجت، يكي هم درمان لجاجت. شروع كنيم بحث را بگوييم. اما موارد.

1- لجاجت بت پرستان بر پرستش بت‌ها

در مورد خاصي ندارد، همه چيزي مي‌شود باشد. لجبازي روي بت پرستي، قرآن مي‌گويد: «انْصُرُوا آلِهَتَكُم‏» (انبياء/68) بت‌ها را ياري كنيد، يعني روي بت پرستي مقاومت كنيد.

يك وقتي بختيار جاي شاه آمده بود، طرفداران بختيار اينطور شعار مي‌دادند، بختيار، بختيار، سنگرتو نگه دار. لجبازي روي اينكه حالا مثلاً اين بت را نگه داريم.

اصلاً ابليس كه ابليس شد به خاطر لجبازي بود. دو تا اشتباه داريم. يكي عذرخواهي كرد، يكي لجبازي كرد. خدا به ابليس گفت: سجده كن. گفت: نمي‌خواهم! در مقابل خدا لجبازي كرد. بعد هم به جاي عذرخواهي كند، گفت: نمي‌خواهم كه هيچ، حق هم با من است. معنايش اين است كه تو بي‌خود مي‌گويي: سجده كن. «خَلَقْتَني‏ مِنْ نار» (ص/76) عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. نار يعني چه؟ «وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» (ص/76) آدم از گل است. من از آتش هستم، نژاد من بهتر است، من به او سجده كنم؟ لجبازي كرد، ابليس، ابليس شد. بعد هم گفت: حالا كه اينطور شد، «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ» (اعراف/16) از دَم تا دُم همه را گمراه مي‌كنم. «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ» (حجر/40) من فقط حريف بنده‌هاي مخلص نمي‌شوم. باقي همه را گول مي‌زنم. يعني يك لجبازي ابليس را ابليس كرد.

به حضرت آدم گفتند: گندم را نخور، خورد. گفت: چرا خوردي؟ مي‌دانم، من ظلم كردم، معذرت مي‌خواهم. يك معذرت خواهي كرد، آدم شد. يك لجبازي كرد ابليس شد. آدم و ابليس هردو خلاف كردند. هم آدم را گفتند نخور، خورد. هم ابليس را گفتند: سجده كن، نكرد. هردو دستور خدا را بي‌اعتنايي كردند. يكي عذرخواهي كرد، آدم شد. يكي لجبازي كرد، ابليس شد. ببين لجبازي آدم را به كجا مي‌كشاند.

اصرار بر ملت، به پيغمبر ما گفتند: «لَتَعُودُنَّ في‏ مِلَّتِنا» (اعراف/88) تو بايد مثل ما باشي. هرطور ما مي‌گوييم باشي.

2- محبت فرزند، زمينه لجاجت در برابر حق

اصرار بر فرزند، وقتي خداوند بنا شد از زمين و آسمان آب بجوشد، زمين زير آب برود و كفار غرق شوند، حضرت نوح گفت: «اِنَّ» يعني چه؟ «اِبن» يعني چه؟ «إِنَّ ابْني‏ مِنْ أَهْلي‏» (هود/45) خدايا پسرم از اهل من است. نجاتش دهيد. فرمود: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِك‏» (هود/46) گفت: پسر مرا نجات بده. فرمود: پسر تو هم مثل باقي‌ها، اينجا پارتي بازي نيست، نور چشم بازي هم نيست، آقازادگي هم نيست. پسر تو چون راهش كج است بايد آن هم جزء غرق شده‌ها باشد.

ما گاهي وقت‌ها روي خودمان… يك جوان در دانشگاه به من گفت: حاج آقا مهريه‌ها گران شده. در تلويزيون بگو: مهريه‌ها را سبك كنند. در گوش او گفتم: خواهر هم داري؟ گفت: بله. گفتم: من يك داماد برايت بفرستم به 14 سكه مي‌دهي؟ گفت: آخر 14 سكه كه… گفت: آخر دختر مردم با 14 سكه بگيري، اما خواهر خودت را به هزار سكه مي‌دهي؟ ببين اين خجالت كشيد و رفت.

گاهي افرادي روي خواهر خودشان، هزار سكه، پانصد سكه، اما وقتي مي‌خواهد ازدواج كند مي‌گويد: بابا اسلام چه گفته؟ در قرآن يك آيه داريم، مي‌گويد: هرجا به نفعشان است مي‌گويند: آقا چه مي‌گويد؟ ما مسلمان هستيم، ببينيم مراجع چه مي‌گويند؟ آقا چه مي‌گويد؟ هرچه آقا گفت. چون مي‌داند آقا به نفعش مي‌گويد. اگر ببيند آقا به نفش مي‌گويد: مي‌گويد بله خيلي خوب اسلام به روي چشم! اما قوانين بين‌الملل، آداب، رسوم، آيه‌اش را بخوانم. «إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ» (نور/49) اگر حق به نفشعان بود، «يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنينَ» (نور/49) با اذعان مي‌گويند: بله قربان، بله قربان. قربان اسلام بروم، چه دين خوبي است! اما اگر عليه او بود، چيز مي‌كنند.

3- اصرار بي‌جا، عامل شكست‌هاي زندگي

اصرار بر منطقه، اصرار بر اينكه من مي‌خواهم دانشگاه بروم. چه اصراري دارد؟ برو دانشگاه موفق شدي درس بخوان، موفق نشدي يك راه ديگر. اصرار به اينكه اين طلبه فقيه شود. شما مي‌روي طلبه مي‌شوي، چند سالي هم درس مي‌خواني، بعد اگر ديدي استعداد اجتهاد داري، «الْحَمْدُ لِلَّه‏». اگر ديدي استعداد اجتهاد نداري ديگر بي‌خود در قم نايست. ديگر بي‌خود در نجف و مشهد نايست. برو به منطقه‌اي كه روحاني ندارد. امام جمعه هست، معلم هست، قاضي هست، دبير تعليمات ديني هست. يك كار ديگر. وقتي ديديم در يك كاري موفق نيستيم. حديث داريم. اينكه مي‌گويم حديث است. حديث داريم كه اگر در يك كاري موفق نيستي، نگو: بختم بد است. چون بعضي زن‌ها در ازدواج اول شكست مي‌خورند. يا مردها، مي‌گويد: نه من ديگر ازدواج نمي‌كنم. پيداست من بختم بد است. پيداست يك كسي بختم را بسته است. همين را مي‌گويند؟ طلسم شدم. نه آقا، حديث داريم اگر يك جا شكست خوردي، كارت را عوض كن. ممكن است در يك كار ديگر موفق باشي. خيلي از آدم‌ها هستند در يك رشته شكست مي‌خورند، شغلشان را عوض مي‌كنند. شغلشان را عوض كنند مشكل حل مي‌شود. اصرار روي شغل، اصرار روي چيزي نداشته باشيم.

قرآن مي‌گويد: وقتي عزرائيل مي‌آيد جان كسي را بگيرد، ملائكه و مأمورين خدا وقتي مي‌آيند كه جان را بگيرند، مي‌گويد: «فيمَ كُنْتُمْ» (نساء/97) چه كاره بودي؟ مي‌گويند: ما هيچي، طبقه 12 بوديم. هشتمان گرو نه بود و نه هم گرو هشت بود. «كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ» ما مستضعف بوديم. مي‌گويد: مستضعف بودي چرا تكان نخوردي؟«قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا» (نساء/97) خوب بلند مي‌شدي آن طرف‌تر مي‌رفتي. چه كسي گفت: شما در تهران زندگي كني كه خانه‌ات 45 متر شود؟ خوب يك شهر ديگر برو. خوب بله اگر خلبان هستي، مي‌گويي: آقا در نائين فرودگاه نيست. مگر اينجا خلبان هستي كه بايد در تهران زندگي كني. خيلي آدم‌ها بي‌خود در تهران هستند. در خانه‌ي تنگ زجر مي‌كشد! ولي دلش به اين خوش است كه بگويد: بله من در تهران هستم! خوب حالا تهران هستي، دود مي‌خوري.

شما مي‌دانيد تهراني‌ها يك هشتم عمرشان آتش مي‌گيرد. ميانگين من حساب كردم. ممكن است بيشتر باشد. بعضي بيشتر، بعضي كمتر. هر انساني به طور ميانگين سه ساعت در ماشين است. رفت و برگشت از سر كار. عرض كردم آدم بيشتر داريم، كمتر هم داريم. سه ساعت يك هشتم 24 ساعت است. پس يك هشتم عمرمان را در ماشين هستيم. يك هشتم يعني چه؟ يعني هشتاد ساله‌هاي تهران، 70 سال عمر مي‌كنند. يك هشتم هشتاد سال ده سال مي‌شود. ده سال از عمرمان را در ماشين هستيم. به چه دليل؟ بله يكوقت يك كاري است كه الا و لابد بايد آدم در تهران باشد. نگويند: چرا قرائتي خودت تهران آمدي؟ من ده سال در تهران نماز شكسته خواندم. يعني واقعاً دوست نداشتم تهران وطنم باشد. تهران جاي خوبي است، منتهي من آخوند مي‌خواهم حديث مطالعه كنم، حرف بزنم. مي‌آيم پشت تلويزيون حرف مي‌زنم، برمي‌گردم. ديگر بعد ديدم كه نه، بند شدم به تهران. نماز و زكات و راديو و تلويزيون و نهضت سواد آموزي. ديدم همه كارهايم به تهران بند است. حالا ديگر بعد از ده سال نمازم را چهار ركعتي مي‌خوانم. ولي ده سال من هرچه مي‌خواستم بگويم: تهران به درد وطن من نمي‌خورد، به درد تو نمي‌خورد، به درد كس ديگر مي‌خورد. خيلي‌ها در تهران… مثلاً سر چهارراه مي‌آيد، گربه مي‌فروشد. يك چيزهاي دستي، خوب آخر تو حيف هستي. رحم به خودت و جواني‌ات كن. يك هنري ياد بگير.

يكوقت خدمت رئيس جمهور، آقاي روحاني بوديم. گفت: ما يك سال ديگر، دو سال و نيم ديگر، گفت: ما دو سه سال ديگر ما هفت ميليون تحصيل كرده‌ي بيكار خواهيم داشت. يا بيكار خواهيم داشت كه بخشي عظيمي از اينها تحصيل‌ كرده‌هاي سطوح عاليه هستند. و الآن ما يك ميليون افغاني داريم كه اينجا كار مي‌كنند كه اگر اين افغاني‌ها را بفرستيم افغانستان، ايراني‌ها نمي‌آيند كار كنند. مي‌گويند: آخر در شأن ما نيست. ما ميز باشد طوري نيست. زير مدير كل ديگر در شأن ما نيست. خيلي از مديركل‌ها هم الاف هستند. خيلي كارها را بدون مدير كل‌ها مي‌شود عوض كرد.

يك سالي ما وقتي كه جان داشتيم و جوان بوديم و اينها، هر سال مكه مي‌رفتيم براي اينكه هم سخنراني كنيم و هم مسأله بگوييم. ما در بعثه كه بوديم، مدير كاروان با يك موتور، با يك تاكسي مي‌آمد مي‌گفت: آقاي قرائتي، امشب حاجي‌هاي ما در مكه جمع شدند، بيا سخنراني كن. ما با يك موتور و تاكسي مي‌رفتيم سخنراني مي‌كرديم و برمي‌گشتيم. يك سال گفتند: كارها بايد تشكيلاتي باشد. اينطوري هيأتي خوب نيست. يك مقدار تشكيلاتي باشد. گفتيم: خوب تشكيلاتي باشد. چه كنيم؟ گفتند: هر مدير كارواني مي‌آيد آخوند بگيرد اول روابط عمومي برود. بگويد: اينجانب مدير كاروان شماره فلان، آخوند مي‌خواهم. روابط عمومي ايشان را ارجاع مي‌دهد به مسؤول اعزام مبلغ. مي‌رود يك اتاق ديگر، او مي‌گويد: چه كسي را مي‌خواهي؟ مي‌گويد: من فلاني را مي‌خواهم. اعزام مبلغ دستور مي‌دهد به موتوري كه ماشين تهيه كند. موتوري دستور مي‌دهد به روابط عمومي كه بلندگو را آنجا ببرد و نصب كند در آمدن آقاي الف. بعد مي‌دهد به تداركات كه آب ميوه و آب خنك و … ما يك مرتبه ديديم سخنراني ما كه با يك تاكسي تمام مي‌شد، الآن با سيزده نفر دارد تمام مي‌شود. همه الكي! او مسؤول سرفه، او مسؤول عطسه، اين مسؤول بين سرفه و عطسه. او روابط عمومي بين عطسه و سرفه. همينطور الكي مدير كل است. كره‌ي زمين با 313 مدير اداره مي‌شود. دليل؟ امام زمان 313 مدير دارد. معلوم مي‌شود كه مي‌شود مملكت را با 313 نفر اداره كرد. دلتان را به پست‌ها خوش نكنيد. واقعاً احساس كنيد مفيد هستيد، يا مفيد نيستيد.

گاهي وقت‌ها جاها پز دارد، مفيد نيست. نماز جمعه‌ي تهران پز دارد. ولي من بيش از 25 سال است ديگر قبل از خطبه‌ها سخنراني نمي‌كنم. براي اينكه ديدم بگويند: قرائتي نماز جمعه تهران آمد يا نيامد، هيچ عدد نماز جمعه‌ها زياد نمي‌شود. اما اگر يك شهر كوچك بروم، بگويند: قرائتي قبل از خطبه‌ها صحبت مي‌كند، شايد صد نفر به نماز جمعه‌ زياد شود. گاهي يك شهر كوچك صد نفر توليدي دارد. شهر بزرگ يك توليدي هم ندارد. نه من بايد نماز جمعه تهران صحبت كنم. بروم نماز جمعه قرچك؟ بروم نماز جمعه اشتهارد؟ اينها شهرهاي كوچك است. تهران! بعد هم بگويند: سخنراني خوب نيست.

گاهي افرادي در تلويزيون مي‌آيند، مي‌نويسد استاد حوزه و دانشگاه. بعد نگاه مي‌كني مي‌بيني هم استاد حوزه هست و هم دانشگاه ولي مردم خاموش مي‌كنند. مردم ديگر كار به دكتر و آيت الله ندارند. مي‌گويد: بگو ببينم چه مي‌گويي؟

يك كسي به يك نفر از بستگان ما گفت: خوشا به حالت فاميل قرائتي هستي. گفت: قرائتي براي تو، يك بستني بده بخوريم! (خنده حضار)

مردم دنبال كار خودشان هستند. به يك كسي گفتند: بيا برويم روضه گفت: من شام خوردم. (خنده حضار)

البته نمي‌خواهم بگويم: همه عين هم هستند. مي‌خواهم بگويم: بعضي‌ها كار به اين القاب ندارند. ما هم نبايد خودمان را سر كار بگذاريم. واقعاً مفيد هستي؟ گاهي وقت‌ها انسان يك شغل كم‌درآمدي دارد ولي وقتي مي‌خوابد مي‌گويد: «الْحَمْدُ لِلَّه‏»! به 500 نفر نان دادم. ولو خميرگير هستم و شغلم كم درآمد است. ولي گاهي وقت‌ها هم مثلاً مسؤول نمي‌دانم اتوي يك كراوات مي‌شود. حالا چند تا كراوات داريم و چند تا كراواتي داريم؟ حالا اين اتو و اين كراوات را اين رقمي بدوزي يا ندوزي مثلاً چه مشكلي حل مي‌شود؟ شغلتان يك شغلي باشد كه… من به طلبه‌ها گفتم: آخوند خوب آخوندي است كه اگر بميرد جايش خالي باشد. حديث داريم آخوند خوب «اذا مات العالم» الآن مطهري جايش نيست. بهشتي جايش نيست. امام جايش نيست، صدوقي، دستغيب، اينها جايشان نيست. اما گاهي وقت‌ها يك كسي مثلاً مسؤول بايگاني مي‌شود. مسؤول نمي‌دانم فرض كنيد يك چيزهايي كه همينطور عمرتان را تلف نكنيد. حالا من يك بحث‌هاي مفصلي دارم راجع به اينهايي كه همينطور عمرشان را آتش مي‌زنند. اصرار نكنيم براي اينكه شغل ما اين باشد. اينها نمونه‌هاي موارد لجاجت بود. اما آثارش… يك صلوات بفرستيد آثارش را هم بگوييم. (صلوات حضار)

4- آثار لجاجت در زندگي فردي و خانوادگي

من هشت آثار را همينطور به ذهنم آمده و نوشتم. اينهايي كه مي‌گويم اينطور نيست كه حتماً هشت تا، ده تا نشود. من به عقل ناقصم اينها آمده نوشتم. مي‌خواهم شوخي كنم، رويم نمي‌شود. نمي‌گويم. حالا بگذاريد… بگويم؟ نگويم؟ مرحوم آيت الله طالقاني تفسير كه مي‌گفت، مي‌فرمود: اين به ذهن ناقص من آمده است. بعد مي‌گفت: ببينم به ذهن ناقص شما چه مي‌آيد؟ (خنده حضار) اين هشت مورد را ما نوشتيم. ممكن است فكر كنيد بيشتر باشد.

1- آدمي كه لجباز است، از چشم مردم مي‌افتد. مردم او را به عنوان يك آدم عقده‌اي، كينه‌اي، بد عنق.

2- از بركات منطق محروم مي‌شود. چون منطقي نيست، لجباز است. مي‌گويند: به اين دليل، مي‌گويد: من دليل تو را نمي‌خواهم. مي‌فهمد دليل درست است، لجبازي مي‌كند. از منطق و استدلال محروم است. از چشم مردم مي‌افتد.

مردم را به مقابله به مثل وا مي‌دارد. آدم لجباز مي‌گويد: خوب حالا اگر تو لجبازي مي‌كني، پس من هم لجبازي مي‌كنم. يعني يك لجباز هم توليد مي‌كند. مثل معتادها! معتادها خودشان كه معتاد هستند، يك معتاد هم توليد مي‌كنند. يعني توليد لجبازي.

بار گناهش را سنگين‌تر مي‌كند. چون هرچه استدلال بيشتر بگويي، يك لجبازي كه مي‌كند قرآن مي‌گويد: هروقت يك آيه‌اي كه مي‌خواني، آيه‌ را كه مي‌شنوند، گناهشان بيشتر مي‌شود. چون در مقابل هر آيه مقاومت مي‌كنند.

5- لجاجت در برابر حق، عامل دوزخي شدن

به خاطر لجبازي از اولياي خدا جدا مي‌شوند. به خاطر لجبازي جهنمي مي‌شود. قرآن مي‌گويد: جهنمي‌ها روز قيامت مي‌گويند: اگر ما لجباز نبوديم. «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ» (ملك/10) اگر ما به حرف حق گوش مي‌داديم، تعقل مي‌كرديم و لجبازي نمي‌كرديم «ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعيرِ» (ملك/10) لجبازي كرديم كه الآن جهنمي شديم. اصولاً ادم لجباز عقل را كنار مي‌گذارد، وجدان را كنار مي‌گذارد، عاطفه را كنار مي‌گذارد، منطق را كنار مي‌گذارد. «في‏ طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ» (بقره/15)

آدم لجباز ديگران را تحقير مي‌كند. يعني حرف كه مي‌زني مي‌گويد: نه، نه يعني چه؟ يعني كشك! يعني منطق ديگران را تحقير مي‌كند. به ديگران تهمت مي‌زند. «أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ» (صافات/36) پيغمبر براي اينها دليل مي‌آورد. مي‌گفت: من به خاطر حرف‌هاي تو تحقير مي‌كرد. «أَ هذَا الَّذي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً» (فرقان/41) عربي‌هايي كه مي‌خوانيم قرآن است. فرعون مي‌گفت: «أَنَا خَيْر» (زخرف/52) من بهتر هستم يا اين «مَهين» آدم مورد اهانت شده. آدم لجباز اولياي خدا را تحقير مي‌كند. منطق را تحقير مي‌كند. از چشم مردم مي‌افتد. گناهي را سنگين مي‌كند. اين هم آثار لجاجت.

نمونه‌ها، بسياري از تفرقه‌ها و انشعاب‌ها به خاطر لجبازي است. اين يك حزب تبديل به دو حزب مي‌شود. اين هيأت، هيأت حسينيه مي‌شود انصار‌الحسيني. هيأت‌ها، حزب‌ها، روزنامه‌ها، خيلي از كارهايي كه انشعاب مي‌شود، انشعابات، تفرقه‌ها، يعني لجبازي باعث نخ نخ شدن است.

انتقام، بسياري از انتقام‌ها به خاطر لجبازي است. حالا كه چنين شد، پس من هم چنين مي‌كنم. انتقام مي‌گيرد. چشم و هم چشمي‌ها، رياكاري‌ها، تبليغات نابه‌جا، حالا كه اينطور شد، پس من هم اين كار را مي‌كنم. در تبليغات رئيس جمهوري هست، در تبليغات شوراي مجلس، شوراي شهر، يعني خيلي وقت‌ها انسان روي لج و لجبازي، حتي در بنايي، پس حالا كه چنين شد، اينطور بشود.

يك بنده خدايي شتري كشت، آبگوشتي درست كرد، قابلمه قابلمه در خانه‌ها مي‌داد. يك قابلمه را هم در خانه‌‌ي يكي از رؤساي قبيله برد. گفت: من خودم رئيس قبيله هستم. شما قابلمه‌ي آبگوشت براي من آوردي؟ من خودم يك كسي هستم. لگد زد و قابلمه را زمين انداخت. به قبيله‌‌اش گفت: به كوري چشم ايشان، دو تا شتر بكش. آن يك نفر كه اول آبگوشت پخته بود، گفت: به كوري او سه تا بكش. همينطور به كوري، به كوري صد تا شتر كشتند.حضرت امير فرمود: هيچكس از اين نخورد. بريزيد در بيابان براي شغال‌ها. چيزي كه براساس… قرآن مي‌گويد: «أُسِّسَ عَلَى التَّقْوي» (توبه/108) بايد براساس تقوا باشد. حالا كه مكه رفت با من خداحافظي نكرد، من هم ديدنش نمي‌روم. اي بابا! برو ديدنش. هركس زيارت مكه برود، ثواب مكه دارد. اگر يك كسي از كربلا آمد، من زيارتش رفتم، ثواب زيارت امام حسين را دارم. «من كان زائرنا كمن زارنا» نه ايشان رفت، خداحافظي نكرد. دختر من عروس شد چيزي نياورد، پس من هم نمي‌برم. پس حالا كه چنين شد، من هم چنين مي‌كنم. لجبازي مي‌كنيم. معامله مي‌كنيم. اين لجبازي‌ها خيلي پير درمي‌آورد.

بنا شد دو نفر دروغ بگويند. منتهي گفتند: دروغ درشت. بزرگ‌ترين دروغ را بگوييم ببينيم. گفتند: فرصت! رفتند و آمدند. گفت: تو يك دروغ بزرگ بگو. گفت: پدر من يك طويله داشت، يك اسب كه از اين طرف مي‌خواست به آخر طويله برود، چند بار حامله مي‌شد، مي‌زاييد و آخرش هم به آخر طويله نمي‌رسيد. گفت: انصافاً دروغ بزرگي است. گفت: حالا تو! گفت: پدر من يك چوب داشت، هروقت هوا ابر مي‌شد، اين چوب را برمي‌داشت، جا‌به‌جا مي‌كرد آفتاب مي‌شد. گفت: وقتي ابر نبود، اين چوب بلند را كجا مي‌گذاشت؟ گفت: مي‌گذاشت در طويله‌ي پدر تو! يعني وقتي بناي لجبازي شد، مي‌گويد: حالا وقتي تو لجبازي كردي، من هم لجبازي مي‌كنم.

6- اصرار بي‌جا بر عقايد نادرست نياكان

مي‌دانيد چرا بت‌پرست‌ها، بت پرست بودند؟ مي‌گفتيم: بابا، بت… مي‌گفتند: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا» (زخرف/22) پدران ما بت‌پرست بودند. اصرار روي اينكه كار پدران و ميراث فرهنگي درست است. ميراث فرهنگي گاهي درست است، گاهي غلط است.

به امام پيشنهاد شد كه قبر رضاشاه را نگه دارند، براي كتابخانه. بايگاني، كتابخانه‌اي، چيزي. فرمود: قبر رضاشاه بايد از ريشه دربيايد. ما خيلي جاها بايد براي اينكه محو كفر شود، از طلا بايد بگذريم. سامري يك گوساله‌اي درست كرده بود، قرآن مي‌گويد: موسي گفت: «لَنُحَرِّقَنَّه‏» (طه/97) تحريق، احراق يعني چه؟ آتش زدن، «لَنُحَرِّقَنَّه‏» عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. «لَنُحَرِّقَنَّه‏» اين گوساله‌ي طلايي را آتش مي‌زنم. «ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً» (طه/97) خاكسترش را به دريا مي‌اندازم. آقا طلاست، حيف است. مي‌داني چقدر… گور پدر طلا، اين گوساله يك عده را منحرف كرده. اگر يك جايي فسادخانه است بايد با بولديزر خراب كرد. نبايد بگوييم: آهن‌هايش حيف است. لامپ‌هايش حيف است. آجرهايش حيف است. سنگ‌هاي مرمرش حيف است. اين قرآن است. قرآني كه مي‌گويد: «أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفينَ» (انبياء/9) ما اگر كسي اسراف كند، ما هلاكش مي‌كنيم، اسراف گناه كبيره است. همين قرآني كه مي‌گويد: اسراف نكنيد، همين قرآن مي‌گويد: طلا را بايد آتش زد. چرا؟ براي اينكه اين طلا منشأ…

گاهي وقت‌ها آدم بايد يك شيشه‌اي را هم بشكند. حضرت موسي كتاب آسماني را پرت كرد. «أَلْقَى الْأَلْواح‏» (اعراف/150) چرا؟ براي اينكه مي‌خواست عصبانيت خودش را نشان بدهد. عجب! من كوه طور رفتم شما رفتيد گوساله پرست شديد؟ سامري يك هنرمند منفي بود، از طلاهاي زن و مردها گرفت، يك مجسمه‌ي طلايي درست كرد. يك عده هم دور اين مجسمه جمع شدند. گفت: «هذا إِلهُكُم‏» (طه/88) خداي شما همين گوساله است. يكسري جاها…

ريخت و پاش‌‌ها به خاطر اسراف است. ريشه‌ي بسياري از قهرها، ما سه تا قلب داريم. قلب سليم، «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ» (شعرا/89) قلب منيب «وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنيبٍ» (ق/33) قلب مريض «في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَض‏» (بقره/10) سه قلب در قرآن است. قلب يعني روح، روح سالم، قلب سليم، قلب منيب، قلب مريض. لجوج مريض است. قلب مريض! حالا درمانش…

1- توجه به اينكه… يك بحث ديگر هم بود كه ريشه‌ي لجاجت چيه؟ مثل اينكه اينجا ننوشتم. اينجا نوشتم يادم رفت. چطور آدم لجباز مي‌شود؟ 1- خيال كند اعتراف كند، ضعف است. مي‌گويد: من زن ذليل نيستم. من مرد ذليل نيستم. بايد گربه را دم حجله بكشم. روي قوز خودش مي‌افتد. شما هم قوز مي‌گوييد؟ كاشي‌ها قوز مي‌گويند. [پاسخ حضار] روي يك دنده مي‌افتد. فكر مي‌كند كه اگر اعتراف كند اشتباه كردم، اين ضعفش است.

7- اعتراف به اشتباه، به جاي اصرار بر اشتباه

در جلسه‌ي قبل گفتم: خيلي از مراجع ما يعني بعضي از مراجع ما گاهي فتوايشان عوض مي‌شود. هشتاد سال، درس خوانده فتوا مي‌دهد، بعد مي‌گويد: تحقيق كردم. الآن نظرم برگشت. بابا مگر دكترها نسخه‌شان را عوض نمي‌كنند. ممكن است دكتر يك نسخه بدهد، بعد بگويد: آقا بيا نسخه‌تان را عوض كنم. اعتراف به اشتباه ضعف است. فكر مي‌كند استقامت است. آخر استقامت با لجبازي چه فرقي مي‌كند؟ استقامت يعني «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/30) استقامت يعني مقاومت در راه حق. لجبازي يعني مقاومت در راه باطل. فكر مي‌كند كارش استقامت است. يعني با استقامت قاطي كرده است. مثل اينهايي كه دو شاخه‌ي تلفن را با برق قاطي مي‌كنند. دو شاخ تلفن را در برق مي‌زند، دو شاخ برق را در تلفن مي‌زند. فكر مي‌كند اگر لجبازي كند، مي‌گويند: استقامت.

ريشه‌ي لجاجت يكي خيال مي‌كند اگر اعتراف كند ضعف است. يكي خيال مي‌كند كارش استقامت است. يكي از افراد منصف دور است. دور و اطرافيانش هم آدم‌هاي لجبازي است. مي‌گويند: مقاومت كن. بايست! عقب گرد نكني. يعني به جاي اينكه چهار نفر دورش را بگيرند، بگويند: حالا اعتراف كن، طوري نمي‌شود، از افراد منصف دور است.

سرزنش و ملامت، اگر كسي خيلي سر به سر كسي بگذارد، لجباز مي‌شود. حالا يك نمره كم آورده، بلند شو، بلند شو تو كه نمره‌ات كم شده، استكان‌ها را بشوي. برو نان بگير، حالا كه نمره كم آوردي. اينقدر مي‌گويند: نمره كم آوردي، نمره كم آوردي، اين بچه را فراري‌اش مي‌دهند. حديث داريم اگر يك چيزي را عيبي ديدي، هي سر به سر كسي گذاشتي، پشت رد هم نيش به او زدي، اين آدم لجباز مي‌شود. حديث داريم.

يكي از دلايلي كه فرد لجباز مي‌شود، سرزنش است. يكي ضعف و اراده است. اراده ندارد. يك كسي آمد گفت: من دختر زيبا مي‌بينم نمي‌توانم نگاهش نكنم. اصلاً چشمم مي‌رود. به او گفتم: يك مبلغ بگذار و خودت را جريمه كن. بگو: اگر به دختر مردم نگاه كردم، فلان مبلغ جريمه. دو تا بيست هزار تومان بدهي، دو تا پنجاه هزار تومان بدهي، ديگر چشمت مثل آهن مي‌شود. اراده!

كسي آمد به من گفت: نمي‌توانم مكه بروم، ولي پول مكه را در راه فقرا مي‌دهم. گفتم: اگرخانمت مرد، باز هم مغازه را باز مي‌كني؟ گفت: نه. خانم را مي‌نويسم به علت فوت نابهنگام همسر گرامي. گفتم: اگر بعد از دو روز رفتي باز كني، پدرت مرد. دو روز هم به خاطر آن. تا رفتي باز كني، مادرت مرد. تا رفتي باز كني، خواهرت مرد. تا رفتي باز كني، حالا شايد هم به عكس باشد. حالا زن‌ها نگويند: چرا اول ما بميريم؟ اول خواهرش بميرد. (خنده حضار) حالا يا از اين طرف، يا از آن طرف، فرق نمي‌كند. اگر شش تا از فاميل‌هاي شما پشت سر هم مردند، حالا يا از همسر به خواهر، يا از خواهر به همسر، بالاخره شما مجبور هستي چهارده، پانزده روز در مغازه را ببندي. گفت: بله، گفتم: پس مي‌تواني مكه بروي. پس برو مكه. اراده!

يك زني بود، من نمي‌توانم حمد و سوره را درست بخوانم. به او گفته شد: تو اگر حمد و سوره را درست بخواني، يك عمره‌ي مجاني. گفت: تو ربا به خدا! گفت: بله. گفت: تا فردا درست مي‌كنم.       

بعضي‌ها فكر مي‌كنند نمي‌تواند بدود. بنده كه با عصا راه مي‌روم. اگر يك گرگ دنبالم كند، سي كيلومتر مي‌دوم. بعضي‌ها اراده ندارند. چون اراده ندارند، لجبازي مي‌كنند. بعضي‌ها هم راحت‌طلب هستند. مثلاً مي‌گويي: اين كارت بد است، مي‌گويد: ببين عادت كردم به اين كار. حالش را ندارم از اينجا بلند شوم، شغلم را عوض كنم، حرفم را عوض كنم، منطقم را عوض كنم، اين لجبازي كه مي‌كند، به خاطر بي‌حالي‌اش است. مثلاً مي‌گوييم: آقا اينجا كه خوابيدي، درست نيست. لجبازي مي‌كند مي‌گوييم: آخر چرا لج مي‌كني؟ مي‌گوييم: بلند شو. بعد مي‌بينيم حال ندارد بلند شود. روي رفاه طلبي!

بعضي وقت‌ها هم حسادت است. اين نگران است كه اگر اعتراف كند، رفيقش بزرگ شود. اصرار دارد كه مثلاً حتماً رئيس جمهور شود، يا رئيس مجلس شود، يا رئيس شوراي شهر شود، يا نماينده مجلس شود. مي‌گوييم: آقا ببين رأي نمي‌آوري بي‌خود پول خرج نكن. مي‌گويد: من هم به فكرم هست كه رأي نمي‌آورم. ولي آقاي قرائتي ببين من اگر الآن كنار بروم، او پر زور مي‌شود. مثل بچه‌ها را ديدي، به بچه‌ها مي‌گويند: بخور. مي‌گويد: نمي‌خواهم. مي‌گويند: ببين، نخوري مي‌دهم به او بخورد. مي‌گويد: هام! يعني اول مي‌گوييم: بخور، مي‌گويد: نمي‌خورم. بعد مي‌گويم: نخوري مي‌دهم به او، تا مي‌بيند رقيب است، مي‌گويد: هام! يعني از ترس اينكه او نخورد، مي‌گويد: هام.

گاهي وقت‌ها مي‌گويد: من اگر دست بردارم، او بزرگ مي‌شود. بگو: اشتباه كردم. خوب بگويم: اشتباه كردم مردم ممكن است من بگويم: اشتباه كردم، خوب اشتباه كردي، مردم يك مسجد ديگر مي‌روند. مي‌گويم: نه، من اگر بگويم: اشتباه كردم، مردم آن مسجد مي‌روند، و آن مسجد شلوغ مي‌شود و رقيب من قوي مي‌شود. گاهي وقت‌ها هم اينطور است. انسان روي يك دنده مي‌افتد، مي‌گويد…

تكبر دارد حرف ديگران را قبول نمي‌كند. گاهي هم ارثي است. مثلاً پدر و مادر در خانه لجبازي مي‌كنند، بچه لجبازي اينها را مي‌بيند و او هم لجباز مي‌شود. اينها هم ريشه‌هايش. آنوقت درمانش را ديگر اشاره مي‌كنند وقت تمام شد.

درمانش هم همين است حالا در يك دقيقه. بدانيم كه دليل نجات براي قيامت اين است. اگر مي‌خواهيد قيامت رستگار شويد، قرآن يازده تا قسم خورده بعضي از آيه‌هاي سوره‌ي قرآن يك قسم خورده مثل والعصر. يك قسم است. بعضي را دو قسم خورده است. بعضي سه تا، يك سوره داريم يازده قسم خورده است. 1- «وَ الشَّمْسِ» (شمس/1) 2- «وَ ضُحاها» (شمس/1)، «وَ الْقَمَرِ» (شمس/2)، «وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها» (شمس/6)، «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» (شمس/7)، خدا در قرآن يازده قسم خورده، آخر يازده قسم، مي‌گويد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (شمس/9) هركس بتواند جلوس نفسش را بگيرد، اين اهل رستگاري است. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» ما بدانيم كه اگر لجبازي را كنار بگذاريم، پهلوي خدا رو سفيد هستي. دوستان ما افراد با انصافي باشند. لجباز نباشد. اول از چيزهاي جزئي تمرين كنيم تا به چيزهاي كلي برسيم.

دعاد مي‌كنم، خدايا به آبروي كساني كه در قرآن از آنها ستايش كردي، به آبروي انبياء و اوصياء و پيغمبر و اهل بيت‌اش تمام رگه‌هاي بخل، تكبر و لجبازي را از ما دور بفرما. ما را منصف قرار بده، بد كرديم بگوييم: آقا باسمه تعالي بد كردم. دست بچه‌ات را ببوس. بگو: من بي‌خود سر تو داد زدم. من معذرت مي‌خواهم. نه! پدر نبايد دست بچه‌اش را ببوسد. مادر نبايد از بچه‌اش عذرخواهي كند. بابا غلط است عذرخواهي كن. خدايا اگر تا حالا لجبازي كرديم ببخش و از اين به بعد ما را آدم‌هاي منصف قرار بده و صفت لجبازي را از ما دور بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

«سؤالات مسابقه»

1- تفاوت آدم و ابليس كه هر دو نافرماني خدا كردند، چه بود؟

1) عذرخواهي آدم از خطا

2) لجاجت ابليس بر خطا

3) هر دو مورد

2- آيه 97 سوره نساء به چه امري اشاره دارد؟

1) لزوم هجرت از مناطق ناسالم

2) لزوم هجرت براي جهاد

3) لزوم هجرت براي دعوت

3- از نظر قرآن، منشأ گمراهي بت پرستان چه بود؟

1) جاذبه بت‌ها و مجسمه‌ها

2) مادي و محسوس بودن بت‌ها

3) اصرار بر پيروي از نياكان

4- لجاجت با حق، نشانه كدام ويژگي دروني است؟

1) قلب منيب

2) قلب مريض

3) قلب سليم

5- آيه 30 سوره فصلت به كدام ويژگي مؤمنان راستين اشاره دارد؟

1) تعصب و غيرت

2) استقامت در راه حق

3) قاطعيت و ايستادگي

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3544

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.