پیامبر اسلام(ص)، میراث
موضوع: پیامبر اسلام(ص)، میراث
تاریخ پخش: 74/05/05
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در یکی از مساجد جنوب شهر تهران هستیم. در منطقهای هستیم که مردم آن مستضعف هستند ولی بسیار با نشاط هستند. باید گفت: که این مسجد از مسجدهای زنده و جوان است. قبل از بحث یک دعا میکنم و بحث را شروع میکنم. خدایا مسجدهای ما را روز به روز زندهتر کن.
این بحث زمانی پخش میشود که ایام رحلت پیغمبر اسلام حضرت محمدبن عبدالله(ص) و شهادت امام حسن مجتبی و امام رضا(ع) است. یعنی این بحث در آخر ماه صفر پخش میشود. چیزی را که یادداشت کردم، خدمت بینندههای عزیز بگویم.
1- قرآن، معجزهی و میراث پیامبر
موضوع بحث ما دربارهی پیامبر است. میراث پیامبر اسلام چه بود؟ پیامبر، که از دنیا رفت، برای ما چه گذاشت؟ پیامبر، قرآن و اهل بیت را برای ما گذاشت. گرچه من گاهی به مناسبت ماه رمضان بحث قرآن را کردم. اما شاید در تابستان بحث قرآن شنیدنیتر باشد. چون بحث قرآن در ماه رمضان در شرایطی است که مدرسهها و دانشگاهها باز شده و گرسنگی به انسان فشار میآورد. من میخواهم مقداری راجع به قرآن صحبت کنم. قرآن با همهی معجزهها فرق میکند. همهی قرآن معجزه است. حضرت موسی(ع) معجزهاش یک چیز بود، بیانش چیز دیگر بود. عصا را میا نداخت، اژدها میشد. بعد که معجزهاش تمام میشد، میایستاد و سخنرانی میکرد. میگفت: این کار را بکنید و این کار را نکنید. یعنی معجزه یک چیز بود و احکام چیز دیگری بود. قرآن هم معجزه است. هم احکام و هم اخلاق و برهان است.
قرآن لقبهای زیادی دارد. آیات به معنی نشانهی حق است. «أَحْسَنَ الْحَدیثِ»(زمر/23) این لقبها، لقبهایی است که در قرآن آمده است. یعنی قرآن خودش به خودش این همه لقب داده است. قرآن القاب زیادی دارد: ام الکتاب، برهان، بشری، بصائر، بینه، دلیل روشن، تذکره، تذکر، حکم، حکمت، حق، حکیم، ذکر، مبارک، کریم، مجید، رحمت، شفاء، صحف، صدق، عربی، عروه الوثقی، عزیز، علی، قرآن عظیم، قرآن کریم، قرآن حکیم، قرآن مبین، قرآن مجید، قیم، کتاب الله، مطهره، مفصل، مهیمن، از القاب قرآن است.
قرآن دریایی است که عمق ندارد. قرآنی که ما آن را میبوسیم، پوست است. قرآن دریایی است که عمق ندارد. ما به پوست قرآن چسبیدیم. داخل کیف عروس بگذاریم. بالای سر مسافر بگذاریم. شب بیست و یکم «بک یا الله» بگوییم و قسم بخوریم. با قرآن استخاره کنیم. وقتی خانهی جدید میخریم اول قرآن و آینه را در آن ببریم. با آیات قرآن محراب را کاشی کاری کنیم. این استفادههایی که ما از قرآن میکنیم، استفادههای دکوری است. ما هنوز دستمان به روح قرآن نرسیده است. «فَاسْتَنْطِقُوهُ» (نهجالبلاغه/ خطبه 158) یعنی وقتی قرآن میخوانید، هرآیهای مثل گنج است. صبر کنید و از این گنج چیزی استخراج کنید. از قرآن ساده نگذرید. میگویند: در ژاپن در یک سطل آب، بوتهی گوجه کاشتهاند که پنجاه کیلو گوجه در آن پرورش یافته است. این ما هستیم که آب را رها میکنیم و از آن استفاده نمیکنیم. چون کمبود خاک دارند، در آب کشت میکنند. در یک سطل آب، از یک بوته پنجاه کیلو گوجه در میآورند. میگویند: در یک لیوان آب آنقدر قدرت هست که میشود، برق یک شهر را تامین کرد. علم میخواهد تا این قدرت را از درون آب بیرون بیاورد. هیچ میدانید که دنیا هنوز انسان را نفهمیده است. بعضی از کشورها میگویند: انسان با یک وسیله تولید مساوی است. کشور داریم که اگر کسی گاوی را بکشد، جریمهاش بیش از این است که آدمی را بکشد. یعنی ارزش گاو از انسان بیشتر است. بسیاری از کشورها هستند که میگویند: ارزش ماشین تولید از انسان بیشتر است. انسان خودش را نشناخته است. اصلاً اگر انسان خودش را بشناسد حاضر نیست اینقدر خودش را ارزان بفروشد. آدم وقتی بفهمد این حلب است، رایگان میدهد. اما اگر بفهمد که طلا است، حواسش را جمع میکند. ما نفهمیدیم که انسان چیست؟ قرآن به ما میگوید: انسان قدر خودت را داشته باش. تو خلیفهی خدا هستی. شکم نیستی. تمام استعدادها در تو وجود دارد. تو ساده نیستی. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» (بقره/31) انسان ظرفیت دارد که تمام علوم را یاد بگیرد. امام صادق(ع) فرمود: «إِنَّ الْعَزِیزَ الْجَبَّارَ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ کِتَابَهُ وَ هُوَ الصَّادِقُ الْبَارُّ فِیهِ خَبَرُکُمْ وَ خَبَرُ مَنْ قَبْلَکُمْ وَ خَبَرُ مَنْ بَعْدَکُمْ وَ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لَوْ أَتَاکُمْ مَنْ یُخْبِرُکُمْ عَنْ ذَلِکَ لَتَعَجَّبْتُمْ» (کافی/ ج2/ ص599) تاریخ قرآن با تاریخهای دیگر فرق میکند. در قرآن صد و چهارده سوره است. یکی از سورهها سورهی کهف است. کهف به معنی غار است. ماجرا به این صورت بوده است که یک حکومت باطلی مشرک بودند. همهی مردم آن شهر منحرف بودند. چند نفر خداپرست جوانمرد گفتند: ما نمیتوانیم در این شهر زندگی کنیم. اگر اینجا باشیم فشار و خفقان ما را نابود میکند. بیایید ما از این شهر برویم و خودمان را آزاد کنیم. به غاری رفتند. خداوند بر اینها خواب را مسلط کرد. این ماجرا قصهای دارد. میگوید: ای انسان هیچ وقت نگو که محیط فاسد است. در محیط فاسد هم میشود خوب بود. ممکن است که همهی همشاگردیها و دوستان و فامیل بد باشند، اما میشود خود را نگه داشت و خوب بود.
2- پندآموزی از قصهی اصحاب کهف
اصحاب کهف به ما میگوید: که میشود در محیط فاسد خوب بود. اصحاب کهف میگوید: حتی اگر کم هستید از کم بودن خود نترسید. اصحاب کهف میگوید: زندگی در غار که گناه نباشد، بهتر از زندگی در شهر است که در آن گناه باشد. اصحاب کهف میگوید: جامعه انسان را نمیسازد. انسان جامعه را میسازد. اصحاب کهف پیر بودند. اما قرآن به آنها جوانمرد میگوید. یعنی پیری که فکر جوان داشته باشد، جوان است و جوان وارسته پیر است. پیر سرزنده و زنده دل، جوان است و جوان وارسته پیر است. اینکه اسم حاکم شهر چه بود، مهم نیست. تعداد اصحاب کهف مهم نیست. اینکه غار چند متر بود، مهم نیست. امروزه درس تاریخ تغییر کرده است. در مدارس و دانشگاهها یک سری چرندیات تحویل بچهها میدهند. در حوزه هم یک سری علومی هست که واجب نیست خوانده شود. نه واجب است. نه مستحب و نه نیاز جامعه است. تاریخ آن تاریخی است که وقتی آن را خواندم، چشمم روشن شود. اینکه شما در کتابها بخوانی بوعلی سینا چند کیلو بود، فایدهای ندارد. بسیاری از اطلاعات در تاریخ و جغرافی هست که دانستن و ندانستن آن مشکلی را حل نمیکند. ندانستن آن خطر بوجود نمیآورد. گاهی وقتها دانستن یک سری از مسائل مهم است. مثلاً اینکه بدانی چراغ والر را نباید در حین روشن بودن نفت در آن ریخت، مهم است. اما دانستن اینکه ارسطو در چه تاریخی متولد شد، فایده ندارد. بیاییم از قرآن یاد بگیریم. قرآن قصه اصحاب کهف را میگوید. اما حرفی از تعداد اصحاب، محل غار، وسعت غار، اسم پادشاه، سن اصحاب نمیزند. یعنی دانستن این مسائل مهم نیست. باید یک انقلابی ایجاد شود. دانستن هرعلمی مشکلی را حل نمیکند و ندانستنش خطری را بوجود نمیآورد. به امید روزی که یک چنین حرکتی ایجاد شود. قرآن تاریخ زنده را میگوید. «فِیهِ خَبَرُکُمْ» به تو میگوید: بشر ماشین اقتصادی نیستی. شهوت نیستی. شکم نیستی. تو انسان هستی. البته انسان شهوت هم دارد. شکم هم دارد. اما نباید خدای شکم و شهوت باشد. تو خلیفهی خدا هستی.
معرفی انسان در قرآن است. معرفی تاریخ صحیح در قرآن است. قصههای قرآن راست است. اکثر قصهها دروغ است. قصههای قرآن مایه دارد و مفید است. در قصههای قرآن احکام وجود دارد. در قصههای قرآن اخلاق وجود دارد. در قصههای قرآن تجربه وجود دارد. در قصههای قرآن تاریخ وجود دارد. قصههای قرآن با همهی قصهها فرق میکند. قرآن 268 قصه دارد. اینها مفید است. ما مواظب باشیم که وقتی به سمت قرآن میرویم کاری بکنیم که بار داشته باشد. مثلاً همخوانی چیز خوبی است. اما تواشیح سخت است. تواشیح عربی برای نوجوانانی که زبان عربی نمیدانند سخت است. البته همخوانی خوبست. همخوانی یک هنر است که میتوانند با هم بخوانند. اما چه بهتر است که اشعار فارسی را همخوانی کنیم. با این کار متوجه میشویم که چه میخوانیم. بعضی از بچهها قرآن را حفظ میکنند. این خیلی خوب است. ولی اینکه بیایند شمارهی صفحه و شمارهی آیه را حفظ کنند، سخت است. بسیاری از بچهها را برای حفظ قرآن در مسجد جمع میکنند. اما چیزهایی میگویند که باعث فرار کردن بچهها از مسجد میشوند. بیاییم بیشتر بر روی داستانهای قرآن دقت کنیم. ببینیم نظر قرآن راجع به شعر چیست؟ نظر قرآن راجع به ازدواج چیست؟ همسر خوب چگونه همسری است؟ قرآن مقدار مهریه را چه مقدار تعیین کرده است؟ قرآن در مورد دوست چه میگوید؟ در مورد آیین همسرداری چه میگوید؟ بیاییم قدری بر روی چیزهای مهم کار کنیم. من از مسئول فرهنگی روابط بین الملل پرسیدم: در ایران چه کتابی چاپ شده است که به بیشترین زبان در کره زمین ترجمه شده است؟ گفتند: کتاب آیین همسرداری و آیین تربیت آیت الله امینی تا به حال به بسیاری از زبانهای دنیا ترجمه شده است. پس پیداست که دنیا هم در آیین تربیت و آیین همسرداری مشکل دارد. غرب و شرق هم برای این دردها نسخه ندارند. ببینید آیین همسرداری در قرآن ما آمده است. در قرآن آیین جنگ و صلح هم آمده است. بیایید روی این محتواها کار بکنیم. متأسفانه بچهها را جمع میکنند و میگویند: ببینید که فلان کلمه چند بار در قرآن آمده است. آیا این مهم است که بچه بداند که پیامبرچند عمو داشت؟ مغز بچهها را از حرفهایی که نه واجب است، نه مستحب است و نه گرهی جامعه با آن باز میشود، پرمیکنیم.
3- آشنایی با آیات
در هر کلمهی قرآن گنجی وجود دارد. برخلاف کتابهای حوزه و دانشگاه و دبیرستان که گاهی وقتها در ده صفحهاش هیچ حرفی وجود ندارد. قرآن میگوید: «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ» (مائده/6) یعنی وضو که میگیرید، رأس سر خود را مسح کنید. میگویند: چرا یک گوشه از سر را مسح میکنیم؟ چرا همهی سر را مسح نمیکنیم؟ امام باقر(ع) میفرماید: «لِمَکَانِ الْبَاءِ» (کافی/ ج3/ ص30) کلمهی «باء» به معنی بعضی است. یعنی همه جا نه، قسمتی از آن! یک آیه در سورهی زمر داریم که میگوید: اهل جهنم «فُتِحَتْ» (زمر/71) یک جا میگوید: «وَ فُتِحَتْ» (زمر/73) میگوید: جهنمیها را به جهنم میبرند و بهشتیها را به بهشت میبرند. کلی نکته در این هست که چرا یک آیه «واو» دارد و یک آیه «واو» ندارد. در قرآن هر کلمه یک نکته دارد. آن جایی که میگوید: «عَلیمٌ خَبیرٌ» (لقمان/34) یک معنا دارد. آنجا که میگوید: «عَزیزٌ حَکیمٌ» (بقره/209) معنای دیگر دارد. کدام یک فرق میکند؟ قرآن به پولدارها میگوید: «وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ» (بقره/43) یعنی نماز را در کنار زکات قرار میدهد. اما به بچههایی که پول ندارند، میگوید: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» (لقمان/17) تو که پول نداری، امر به معروف کن. یک جا میگوید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ» (مائده/41) یک جا میگوید: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ» (انفال/64) یک جا میگوید: «یا أَیُّهَا النَّاس» (بقره/21) یک جا میگوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» (بقره/104) من امام جمعههای عزیزی را از خواب بیدار کردم. گفتم: آقا زود بگو که دیر میشود. نمیدانم که خدا از سر تقصیرات من میگذرد یا نه؟ برادرهایی که گندم و جو را درو میکنید و به سیلوها میفروشید یا به خونه میبرید. گندم و جو زکات دارد و زکات واجب است. اهمیت زکات از خمس بیشتر است. خمس در قرآن یک آیه دارد. اما دربارهی زکات 30 آیه در قرآن آمده است. در قرآن آمده است اگر کسی زکات ندهد، نمازش باطل است. خوردن مالی که زکات آن داده نشده باشد، اشکال دارد. چند استاندار به مناطقی که گندم کاری میکردند، رفتند. به کشاورزها گفتند: گندم شما زیاد شده است. اگر زکات بدهید ما زکات را از اینجا بیرون نمیبریم. هرچه پول زکات جمع کنید، همان مقدار هم ما روی آن میگذاریم. اگر شما سه میلیون زکات جمع کردید، سه میلیون هم ما روی آن میگذاریم. هر مشکلی دارید با همین پول حل کنید. اگر درمانگاه ندارید، درمانگاه بسازید. اگر مدرسه ندارید، مدرسه بسازید. اگر جاده ندارید، جاده بسازید. چون زکات یک قانون دارد که غیر از خمس است. خمس باید در یکجا جمع شود. اما زکات اینطور نیست. تا در منطقهای فقیر هست، حق ندارید زکات را از این منطقه به جای دیگری ببرید. بنابراین روستاییان عزیز! کسانی که گوسفند و گاو دارند و پول علف نمیدهند، باید زکات بدهند. اما آنها که پول علف میدهند، زکات ندهند. پارسال در ایلام مردم جمع شدند و زکات دادند و امسال تولیدشان دو برابر شد.
امام صادق(ع) فرمود: هرحادثهای برای روستاها میآید، برای این است که زکات نمیدهند. امام صادق(ع) فرمود: مالی تلف نمیشود جز اینکه مردم زکات مال خود را ندهند. حواس خود را جمع کنید. زکات واجب است. تابستان است و تعطیل هستید. جوانها گروه، گروه شوید و با روح قرآن آشنا شوید.
الحمدلله تفسیر نمونه هست. تفسیر نمونه تفسیری آسان است. زیاد مطالعه کنید. مطالعه به پول کار ندارد. امام میخواست الغدیر مطالعه کند. اما پول نداشت. الغدیر را گرفت و مطالعه کرد و پس داد. خدا حاج احمد آقا را رحمت کند. میگفت: هیچ وقت تعداد کتابهای امام از دویست عدد بیشتر نشد. بسیاری از ما کتاب داریم اما حال مطالعه نداریم. اگر آدم اهل مطالعه باشد، بدون کتاب هم میتواند مطالعه کند. الان که وزارت ارشاد بسیج شده است، در هر شهر و روستایی چند کتابخانه ایجاد کند. امسال به دستور مقام معظم رهبری به سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات از حوزههای علمیه پخش شدند و برای کلاسگذاری راه افتادند. آقایان بچههای خود را در این کلاسها بگذارید. هرکس بچهی خوش استعدادی دارد در این کلاسها بگذارد تا طلبه شود. ما به روحانی نیاز داریم. پنجاه و یک کشور هست که نیاز به روحانی دارد. چین سیصد نفر را تربیت کرده است که فارسی حرف بزنند. اما ما یک روحانی نداریم که به زبان چینی حرف بزند. کتاب مسیحیها به دو هزار زبان ترجمه شده است. اما قرآن ما به حدود چهل زبان ترجمه شده است. ما در تبلیغات خیلی عقب هستیم. به امید روزی که این کارها انجام شود.
4- سیره و روش معصومان در زندگی
شخصی میوه میخورد. میوه را نیمه دور انداخت. امام رضا چنان عصبانی شد و فرمود: آقا شما که میوه را نیمه خور میکنی، بدان که خیلیها نمیتوانند این میوه را بخورند. مقام معظم رهبری امسال فرمود: انضباط اقتصادی و صرفهجویی را پیش گیرید.
راجع به صرفه جویی چند نکته هست که من خدمت شما میگویم. ما هرسال حدوداً بیست میلیارد تومان پول کاغذ میدهیم که اگر هر بچهای در طول سال کتابهای خود را مرتب نگه دارد، دیگر این مقدار پول هزینه نمیشود. جمهوری اسلامی از پنج کشور کاغذ میخرد. یکی از این کشورها آلمان است. خود آلمان که کاغذ تولید میکند، هر کتاب درسی را نه بار میخواند. ولی ما میگوییم: نمیشود یک کتاب را دوبار خواند. آن کشوری که خودش کاغذ تولید میکند، یک کتاب را دوبار میخواند. اما ما که دلار میدهیم و با زحمت یک کتاب را تهیه میکنیم، یک کتاب را دو بار میخوانیم. ما بچههای خود را درست تربیت نکردیم که از یک کتاب چند بار استفاده کنند. اگر بچهها یک سال صرفه جویی کنند، ما دیگر در جمهوری اسلامی مدرسهی دو شیفته نخواهیم داشت. اگر هر دانشجویی ده روز عملگی کند و بگوید: من میخواهم کمک کنم تا دیگر هیچ دانشجویی مشکل خوابگاه نداشته باشد، دیگر ما مشکل کمبود خوابگاه نداریم. الان تابستان است و دهها هزار طلبه بیکار هستند. یعنی حوزه تعطیل است که طلبهها مطالعه کنند. هر طلبهای میتواند فامیل خود را جمع کند تا مسائل دینی را با هم یاد بگیرند. با این کار تمام نسل نو در مقابل تهاجم فرهنگی بیمه میشوند. علت اینکه تا به حال این کارها را نکردیم این است که در خط نبودیم. این کارها باید همه گیر شود. اندونزی صد برابر نیاز خودش کاغذ تولید میکند. جمعیت اندونزی صد و شصت میلیون است. اندونزی کشوری مسلمان است. بزرگترین کشور اسلامی است که حدود صد و شصت و پنج میلیون نفر جمعیت دارد. حدود سه برابر ما جمعیت دارد و صد برابر نیازش کاغذ تولید میکند اما یک بار کتابهایش را نمیخواند. بلکه هر کتاب را دو بار میخواند. یعنی این همه کاغذ دارند اما مصرف نمیکنند. ما کاغذ نداریم اما زیاد هم مصرف میکنیم. باید یک مقدار صرفه جویی کنیم. الآن در اکثر ادارهها وقتی میخواهند چیزی را تایپ کنند، فقط در یک طرف صفحه تایپ میکنند و در طرف دیگر چیزی را تایپ نمیکنند. گاهی اوقات یک متن پنج سطری را در یک کاغذ بزرگ تایپ میکنند. سعی کنید که مقداری صرفه جویی کنید. ما امروز الگوی مصرف نداریم. مدیر کلها و مسئولین ادارهها باید این الگوهای مصرف را در خدمت کارمندان خود بگذارند. خوب است که مردم ما نه تنها در مصرف کاغذ بلکه در مصرف سوخت هم صرفه جویی کنند. بهتر است که مردم راههای حدود دو، سه کیلومتر را با دوچرخه بروند و فرهنگ دوچرخه سواری را زنده کنند. با این کار صد مشکل در یک روز حل میشود. محیط زیست و هوای تهران سالم میشود اگر فرهنگ دوچرخه در کشور ما رسم بشود، قیمت ماشین یکباره پایین میآید. هوا سالم میشود. دیگر دنبال ورزش نمیرویم. چون خود دوچرخه سواری ورزش است. ما در خط دوچرخه سواری نرفتهایم. در خط این نیستیم که سالی دو روز عملگی کنیم تا مشکل کمبود خوابگاه ما حل شود. در خط این نیستیم که کتاب را تمیز جلد کنیم و آن را نگه داریم. اگر این کار را بکنیم، با آن پولی که قرار است برای خرید کتاب هزینه شود، برای معلمهایی که خانه ندارند، خانهای تهیه میشود. اگر بچهها یک سال کتابهای خود را تمیز نگه دارند، دیگر مدرسهها دو شیفته نمیشوند.
امام رضا فرمود: صرفه جویی کن. تو بنا هستی. چقدر اسراف میکنی. بعضی از آدمها مرض خودنمایی دارند. مثلاً همه برایش پپسی میآورند. میگوید: ببخشید برای من کانادا بیاورید. تا همه کانادا میخورند میگوید: ببخشید برای من کوکا بیاورید. به خدا قسم که نمیداند پپسی و کوکا چیست. فقط میخواهد یک کاری را انجام دهد که حرکتش با همه فرق داشته باشد. مرضی دارد که دلش میخواهد آن را نشان دهد. در بنًایی هم بعضی افراد چنین مرضی دارند. میگوید: من میخواهم خانهام، خانهای باشد که نمونه باشد. این یک مریضی است. میخواهد خانهای داشته باشد که با دیدن آن همه در تعجب فرو روند.
امام فرمود: هرکس خانهای بسازد که دلهای مردم را به آن خانه جذب کند، آن خانه غل و زنجیر میشود و قیامت گردنش میافتد. چه خبر است؟ چه اشکالی دارد که خانهمان، خانهای طبیعی باشد؟ رانندگیات طبیعی باشد. آدم باید در لباس پوشیدن خود فکر کند. شلواری میپوشد که ران پای آن تنگ است و ساق پا آزاد. فقط به خاطر اینکه مد است، چنین لباسی میپوشد. این شستشوی مغزی است.
رسول خدا به طائف آمد. مشرکین او را سنگباران کردند. پیغمبر از طائف بیرون رفت. پیغمبر تنها شد. خسته شد. به یک دیوار باغی تکیه داد. یک نفر از باغ بیرون آمد. حضرت فرمود: بیا! آمد. گفت: این باغی که من به آن تکیه دادم، باغ چه کسی است؟ گفتند: باغ فلان یهودی یا مشرک است. گفت: مسلمان به دیوار یهودی تکیه نمیدهد. خواست بلند شود. اما دیگر رمق نداشت. خیلی خسته بود. این درس استقلال است. صرفه جویی شیوهی امام رضا است. از امام رضا یاد بگیریم. محبت بچه را از پیغمبر یاد بگیریم.
یک روز یک دختر بچهی دو سه ساله در مدینه راه میرفت. پیغمبر را دید. گفت: دستت را به من بده. حضرت هم دست خود را به او داد. دختر گفت: برویم. این دختر پیغمبر را راه برد و بعد گفت: حالا به خانهات برو. یک نفر گفت: یا رسول الله! شما وجود شریف خودت را در اختیار یک بچهی دو ساله میگذاری؟ فرمود: میخواستم دل این را بدست بیاورم.
امام حسن مجتبی سوار اسب بود. یک نفر دائم نگاه میکرد. امام فرمود: خیلی به من نگاه میکنی. چه شده است؟ فرمود: چه اسب خوبی داری؟ حضرت پیاده شد. گفت: این اسب را بگیر. این کمال امام حسن است. ثواب زیارت امام رضا از ثواب زیارت امام حسین بیشتر است. چهارصدسال پیش امام رضا هزار نفر زوار داشت. زوارهایش با قاطر و الاغ و شتر میرفتند. برای هزار نفر زوار قدم به قدم کاروان سرای شاه عباسی ساخته بودند. ما در جمهوری اسلامی اتوبان داریم. پرواز داریم. قطارداریم. اما کاروان سرا نداریم. اگر هم داریم خیلی کم هستند. امام رضا ماهی چند میلیون زوار دارد. شهرهایی که در مسیر مشهد است، کاروان سرا ندارند. ساختن کاروان سرا برای زوار امام رضا کار سختی نیست. همه با هم جمع شوید و یک مکانی را به عنوان کاروان سرا و محل استراحت زوار درست کنید تا زوار امام رضا در خیابان نمانند. بعضیها میگویند: من را میبینی. من ماهی یک بار با هواپیما به مشهد میروم و برمیگردم. هنر نکردی که پول خود را خرج خودت میکنی. اگر فکر میکنید که خیلی مرد هستید، چهار نفر بیبضاعت را جمع کنید و با خود به مشهد ببرید. قدیم تهرانیها یک زائرسرا درکربلا، کنار فلکه امام حسین ساخته بودند. تا هر ایرانی به این مسافرخانه برود و استراحت کند. خدا لعنت کند رژیم بعث را که نگذاشتند. تجار تهران میتوانند یک زائرسرا بسازند. بد است که زوار امام رضا در پشه و مگس و محرم و نامحرم باشند. طبقهی مستضعف با ماشین میروند. طبقهی مرفه با هواپیما میروند. افرادی هم هستند که با مینی بوس به مشهد میروند. در نهضت سوادآموزی یک نفر هفت میلیون تومان داد و یک خانه در مشهد خرید. گفت: هرکس در نهضت سواد آموزی هست به آنجا برود. هرهفته دو، سه مینی بوس با هزار تومان به مشهد میروند و برمیگردند. میلیونها آدم داریم که هنوز امام رضا را زیارت نکرده است. بازار تهران یک زائرسرا بسازد، تا زوار به راحتی به مشهد بروند. بازار اصفهان هم همین کار را بکند. آقای هاشمی رفسنجانی هفتهی گذشته یک حرکت عمومی انجام دادند. ایشان دستور دادند کنار هر پمپ بنزینی یک اتاق 20متری برای نماز خواندن ساخته شود. چون در اکثر پمپ بنزینها همه چیز هست اما نماز خانه نیست. در جمهوری اسلامی باید این کار انجام شود. ما خیلی کار انجام نشده داریم. ما به چین و اتریش و آلمان روحانی میفرستیم که شتر و گوسفند و گاوی که میخریم، اسلامی ذبح کند. قصاب از ایران میبریم و گوشت چین و اتریش را حلال میکنیم. در حالی که گندم خودمان حلال نیست. باید زکات گندم را داد. زکات واجب است. فصل درو، زکات واجب است. صرفهجویی در کتابهای درسی واجب است. دانشآموزان از کتابهایشان درست استفاده کنند که اینقدر هزینه نشود. با این کار هم مشکل مسکن معلمین حل میشود و هم فضای آموزشی برای دانش آموزان تأمین میشود.
امام رضا(ع) فرمود: میوه را نیمه خور نکنید. از مهمان کار نکشید. امام رضا مهمان داشت. فتیلهی چراغ خراب شد. مهمان دستش را دراز کرد تا فتیله را درست کند. امام رضا فوراً دست او را گرفت و گفت: بگذار خودم درست کنم. گفت: آقا زحمتی نیست. فرمود: کسی که از مهمان کار بکشد نامرد است و چون تو مهمان من هستی، نمیخواستم دستت را دراز کنی. مراعات محرومین را بکنیم. امام رضا زهر خورده بود و از شدت درد به خود میپیچید. یکباره دید که بردهها سر سفره آمدند و سفره را باز کردند. غلامان غذا خوردند و رفتند. امام رضا دوباره به زمین افتاد. گفتند: آقا چه شده است؟ گفت: دو سه ساعت است که من اینطور هستم. گفتند: الآن آرام بودید. فرمودند: من میسوختم. ولی دیدم که اگر بگویم غذا به دل شما نمینشیند. رسول ما دستش را در دست دختر سه ساله میگذارد تا دل بچه را شاد کند. امام رضای ما میسوزد تا دل برده را شاد کند. بیاییم قدری بیشتر به مکتب برسیم.
خدایا به آبروی رسول الله و به آبروی امام حسن مجتبی و به آبروی امام رضا مشکلات مملکت ما را یکی پس از دیگری حل و کشور ما را کشور نمونه قرار بده. هرچه بر عمر ما میافزایی بر ایمان و علم و عمل و اخلاص و عمق کار ما بیفزا. رهبر ما، امت ما، نسل و ناموس ما، دین و دنیای ما، مرز و بوم ما را حفظ بفرما. کسانی را که به مملکت ما خدمت میکنند، یاری بفرما و دستی را که به ما خیانت میکند، قطع کن. ما را از خادمین قرار بده. ما را شرمندهی شهدا قرارنده.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»