ویژگی‌های امام خمینی(رحمه الله علیه)

1- نیاز جامعه به رهبر و حاکم
2- سابقه ولایت فقیه در ادیان پیشین
3- ولایت فقیه، بر مبنای رضای خدا و حق و عدالت
4- مبارزه علمی امام با انحراف‌های فکری
5- تواضع حضرت امام در برابر علماء و مردم
6- شجاعت حضرت امام در برابر دشمنان
7- حضرت امام و صرفه جویی در زندگی
8- امام خمینی و مدیریت بحران‌های جامعه

موضوع: ویژگی‌های امام خمینی(رحمه الله علیه)

تاریخ پخش: 14/03/88

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحث ما را بیننده‌ها وقتی می‌بینند که روز رحلت امام است و 14 خرداد است، من ویژگی‌های امام را چند تا را یادداشت کردم، برایتان بگویم. گرچه خیلی‌ها هم می‌دانند. پس موضوع بحث: ویژگی‌های امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)

اولین ویژگی: طرح حکومت اسلامی، ولایت فقیه.

مجلس در همه دنیا هست. رییس جمهور در همه‌ی دنیا هست. آنچه که در ایران هست و جای دیگر نیست، ولایت فقیه است. ولایت یعنی حکومت. والی شهر یعنی حاکم شهر. تولیت مدرسه، یعنی حکومت مدرسه دست چه کسی است؟ والی، تولیت، ولایت…

حالا یک محاسبه‌ی عقلی هم برایتان بگویم. هرچه شما گفتید من می‌گویم. چون نسل نو هستید و تحصیل‌ کرده. جامعه رهبر می‌خواهد یا نمی‌خواهد. هر جامعه‌ای کار به ایران نداریم. اصولاً جمعیت رهبر می‌خواهد یا نمی خواهد. حالا خوب یا بد! رهبر می‌خواهد. یعنی اگر نباشد هرج و مرج می‌شود.

1- نیاز جامعه به رهبر و حاکم

امیرالمومنین می‌فرماید: «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ» (نهج‌البلاغه/ص82) حتماً یک امیری می‌خواهد. «بَرٍّ أَوْ فَاجِر» (نهج‌البلاغه/ص82) چه خوب، چه بد. پس ببینید. جامعه رهبر می‌خواهد. رهبر جامعه باید به جامعه بخورد، یا نخورد. باید هماهنگ باشد. یعنی اگر جامعه اسلامی است، باید رهبرش هم اسلام‌شناس باشد. اسلام‌شناس که شد، اسلام شناس یا عادل باشد، یا فاسق. کدام باشد؟ عادل باشد. خیلی خوب! ولایت فقیه یعنی جامعه رهبر می‌خواهد، رهبرش هم چون امت اسلامی است، رهبرش هم باید اسلام شناس باشد، اسلام شناس هم باید عادل باشد. ولایت فقیه همین است. یعنی یک اسلام شناس عادل زمام حکومت دستش باشد. چیز خاصی هم نیست. اگر از شما بپرسند آقا ولایت فقیه چیست؟ جواب می‌دهیم مردم هرجای کره‌‌ی زمین یک امینی می‌خواهند. حتی حدیث داریم اگر سه نفر با هم مسافرت می‌روند یکی رییس باشد، یکی از آنها حرف آخر را بزند، یعنی اگر اختلاف شد بگویند ببین، یا آراء اکثریت، یا اگر درگیری شد هرکسی یک چیز گفت، یک نفر را داور و حَکَم قرار بدهند. در همه‌ی بازی‌ها هم داور دارد. 1- پس جامعه رهبر می‌خواهد. 2- چون جامعه مسلمان هستند، رهبرش هم باید اسلام شناس باشد. در اسلام‌شناس‌ها هم عادل و فاسق داریم. باید رهبرش. یک مجتهد عادل حکومت را دست بگیرد. که اگر وزرا، وکلا، سفرا، مسئولین نظامی، انتظامی، هرکس اختلافی داشت، حرف آخر را او بزند. و بداند حرف آخری هم که می‌زند روی هوا و هوس نباشد. ولایت فقیه این است چیز خاصی هم نیست. حالا این ولایت فقیه برای اسلام است. نه!

تفسیری است که جناب آیت الله رفسنجانی، هاشمی رفسنجانی در زندان، زمان شاه نوشته. ایشان یک قرآن داشته و هیچ کتابی نداشته است. یک قرآن داشته و هیچ کتابی نداشته است. مدت‌های زیادی که در زندان بوده، آیه به آیه دقت کرده هرچه از آیه می‌فهمیده، می‌نوشته است. بعد خانمش که دیدنش می‌آمده این دفتر را می‌داده، یک دفتر سفید می‌داده است. شاید بگویم حالا یک کیسه‌ی بزرگ از دفترها. سالها گذشت و انقلاب شد و این دفترها را حوزه‌ی علمیه‌ی قم گرفتند، یک ده، بیست تا طلبه روی این دفترها کار کردند، یک تفسیری به نام تفسیر راهنما درآمد. بیست جلد است. که کتاب سال جمهوری اسلامی شد. خوب هر تفسیری یک حرف نوی دارد. این مطلب از آن تفسیر است. که آیا ولایت فقیه برای مسلمان‌ها است؟ می‌گوید: نه!

2- سابقه ولایت فقیه در ادیان پیشین

این مسئله‌ی ولایت فقیه برای اسلام نیست. قبل از اسلام پیغمبر اولوالعزم عیسی بوده، قبل از عیسی، موسی بوده است. موسی کتابی داشته، کتاب آسمانی موسی اسمش تورات بوده است. حالا من این آیه را برایتان بخوانیم. سوره‌ی مائده آیه‌ی 44. ببینید که این مسئله‌ی ولایت فقیه چه سابقه‌ای در ادیان قبل داشته است. «بسم الله الرحمن الرحیم». قرآن می‌فرماید: «إِنَّا» به درستی که ما «أَنْزَلْنَا» را شما معنا کنید. نازل کردیم، «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ» تورات را هم که می‌دانید یعنی چه. ما کتاب تورات را نازل کردیم. «فیها» یعنی چه؟در آن، در تورات «هُدىً وَ نُورٌ»  هدایت و نور در تورات و کتاب آسمانی هست. در کتاب آسمانی تورات هدایت و نور بوده است. حالا بعد تحریفاتی هم متأسفانه شده است. «یَحْکُمُ بِهَا» حکومت می‌کند. «بِهَا» یعنی به همین تورات، «النَّبِیُّونَ» بعد می‌گوید: «النَّبِیُّونَ» نبیون چه کسانی هستند. «الَّذینَ أَسْلَمُوا» بعد می‌گوید: «وَ الرَّبَّانِیُّونَ» بعد می‌گوید: «وَ الْأَحْبارُ»، «النَّبِیُّونَ» یعنی انبیاء، «الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ» یعنی علماء، ببینید آیه‌ی قرآن است. سوره‌ی مائده آیه ی 44. بحث این است که ولایت فقیه مخصوص اسلام نیست. ما نازل کردیم تورات را، در تورات هدایت و نور است. «یَحْکُمُ» دو تا معنا دارد. یا حکومت می‌کند، یا حَکَمیت، داوری می‌کند. حالا فرق نمی‌کند. قاضی هم باشد و داور باشد، داوری هم از شئون حکومت است. حکومت می‌کند به این تورات پیغمبران و علما. یعنی حکومت علما براساس تورات. ما تورات را فرستادیم، که طبق تورات حکومت کنند هم پیغمبرها، هم علما. یعنی حکومت علما براساس کتاب آسمانی. ولایت فقیه هم همین است. ولایت فقیه یعنی چه؟ یعنی فقیهی طبق قرآن بر مردم حکومت کند. هروقت هم این فقیه یک گناه از او سر زد، اتوماتیک از همه‌ی پست‌ها می‌افتد. یعنی دیگر لازم نیست، جلسه‌ای بگیرند، عزل کنند. خود به خود عزل می‌شود. عزل می‌شود. با استبداد چه فرقی می‌کند؟ استبداد یک نفر حکومت می‌کند، با زور. فقیه یک نفر حکومت می‌کند با عدالت. من این را قبلاً هم گفتم، سالهای قبل اجازه بدهید تکرار کنم.

یک جوانی، یک کسی یک وقت از من پرسید که فرق بین شاه و ولایت فقیه چیست؟ زمان شاه قدرت دست شاه بود، الآن قدرت دست ولی فقیه است. آن یک نفر بود و آن هم یک نفر. گفتم: قصه‌ی یوسف را شنیدی؟ گفت: بله. دیگر حالا قصه‌ی یوسف را همه‌ی ایرانی‌ها بلد هستند. وقتی زلیخا عاشق یوسف شد، درها را بست. وقتی یوسف دید درها را می‌بندد و زلیخا قصد بدی دارد، یوسف چه کرد؟ فرار کرد. وقتی یوسف داشت فرار می‌کرد، زلیخا چه کرد؟ او هم دنبالش کرد. هر دو می‌دویدند. فرق این دو تا دو چیست؟ او می‌دوید و من می‌دویدم. یعنی هم یوسف می‌دوید و هم زلیخا. هر دو می‌دوند. یوسف می‌دوید که گناه نکند. زلیخا می‌دوید که گناه بکند. دویدن، دویدن است. هردو می‌دویدند. قرآن هم می‌گوید: هردو می‌دویدند. «وَ اسْتَبَقَا الْباب‏» (یوسف/25) «اسْتَبَقَا» یعنی مسابقه گذاشتند. «باب» یعنی در. به سمت در هر دو دویدند. فیزیک هردو یکی است. هر دو می‌دوند. شیمی‌اش فرق می‌کند. یکی می‌دود که گناه نکند، یکی می‌دود که گناه بکند.

3- ولایت فقیه، بر مبنای رضای خدا و حق و عدالت

ما زمان شاه، به شاه بله قربان می‌گفتیم، الآن هم به ولایت فقیه بله قربان می‌گوییم. هردو بله قربان است. منتهی شاه فاسق بود، فقیه عادل. شاه نظر شخصی‌اش را می‌گفت. فقیه نظر پیغمبر را می‌گوید. هدف شاه راضی کردن آمریکا بود. هدف فقیه رضای خداست. بله قربان گفتن، به عادلی که نظر اسلام را برای رضای خدا می‌گوید، فرق می‌کند به بله قربان، به فاسقی که نظر شخصی‌اش را برای رضای آمریکا می‌گوید.

یکی از ویژگی‌های امام این کشاندن مسئله‌ی ولایت فقیه است. امتحان هوش، کدام سوره بود؟ کدام آیه؟ (مائده/44) قبل از پیغمبر ما عیسی بود. قبل از عیسی، موسی بود. قرآن درباره‌ی کتاب موسی می‌گوید: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ» ما تورات را فرستادیم. «یَحْکُمُ بِهَا» حکومت می‌کنند و داوری می‌کنند، به همین تورات «النَّبِیُّونَ»، «وَ الرَّبَّانِیُّونَ»، «وَ الْأَحْبارُ» انبیا و علما طبق قانون تورات بر مردم حکومت می‌کنند. اگر هم یک وقت خلاف شرعی، گناه کبیره‌ای از آنها سر زد، بدون عزل، خودشان عزل می‌شوند.

4- مبارزه علمی امام با انحراف‌های فکری

مسئله‌ی دوم: امام اهل مبارزه‌ی قلمی بود. یک نامردی پیدا شد، به اسلام حمله کرد. کتابی نوشت. نقل شد امام درس‌هایش را تعطیل کرد، کشف اسرار نوشت. کشف اسرار کتابی است که امام خمینی نوشت در جلوی آن شبهات. یعنی پاسخگوی شبهات. مبارزه‌ی قلمی. یکی از ویژگی‌های امام اخلاصش بود. مسئله‌ی اخلاص. این مهم است که برای خدا بود. یک قصه برایتان بگویم.

یکوقتی یک استاد دانشگاهی تهران با یک نواری آمد. گفت که عوامل ایجاد موج چیست؟ چگونه می‌شود در جامعه موج انداخت؟ یک بودجه‌ای تعیین کردند برای این پژوهش و تحقیق. چه کنیم در جامعه موج بیاندازیم؟ گفتم: مگر بنا است موج بیاندازید؟ گفت: نه مثلاً امام خمینی موج انداخت. گفتم: امام خمینی که نمی‌خواست موج بیاندازد. او می‌خواست به وظیفه‌ی شرعی‌اش عمل کند، در انجام وظیفه‌ی شرعی موج افتاد. مثل یک خانم، یک آقا یا یک خانم وقتی می‌رود لباس بشوید هدفش لباس شستن است. منتها وقتی می‌رود لباس بشوید عرق بدنش هم در می‌‌آید. هدف این خانم بیرون آمدن عرق بدنش، غذایش هم هضم می‌شود. ورزش هم می‌کند. ولی هدف چیست؟ ما که سجده می‌رویم هدف ما بندگی خداست. منتهی وقتی آدم در حال سجده رفت، خون هم به مغز بهتر می‌رسد. هیچ کس در وقت سجده اگر با او مصاحبه کنند آقا «سمع الله لمن حمده» الله اکبر! غرض شما چیست؟ غرض بنده این است که خون به مغز من برسد. هدف سجده برای خداست. منتهی در حال سجده بهترین وقتی است که خون به مغز هم می‌رسد. هدف امام که موج نبود. هدف ابراهیم این بود که تبر برداشت بت‌ها را شکست، منتهی موج افتاد. امام حسین هدفش این بود که گفت: «إنی أرید أن آمر بالمعروف‏» (مجموعه ورام/ج2/ص11) من می‌خواهم امر به معروف کنم. نهی از منکر کنم. حکومت بنی‌امیّه منکر است. من باید رژیم را بردارم. منتهی در مبارزه با بنی‌امیّه کربلا پیدا شد  موج هم افتاد. یک خرده اینها را گفتیم. استاد دانشگاه هم آدم خوب و با انصافی بود. گفت: راست می‌گویی؟ گفت: پس چرا میلیون‌ها تومان پول برای این کار گذاشتند؟ گفتم: خوب پول را نمی‌دانند چه کنند؟ می‌گویند: برو یک پژوهش انجام بده. ما الآن در دانشگاه‌ها خیلی پژوهش بی‌خاصیت داریم. راجع به یک موضوعی تحقیق می‌کنند که هیچ خاصیّتی برای فرد و جامعه ندارد. ما هم یک سؤال‌هایی می‌کنیم که هیچ خاصیتی ندارد. مثلاً می‌پرسند: آقا این حدیث از امام حسن است یا امام حسین؟ حالا چه فرق دارد؟ مثل کسی که آمده نماز جمعه، بگوییم: ببخشید با کدام شیرها وضو گرفتی؟ حالا یا با این شیر، آبش یکی است. سؤال‌هایی که هیچ خاصیّتی ندارد و سؤال‌های لغو است. متأسفانه مذهبی‌ها هم به اسم دین این سؤال‌ها را می‌کنند. حالا… یکی از ویژگی‌های امام اخلاص بود. برای موج این کار را نکرد. اصلاً هرجا که مطرح می‌شد خودش را کنار می‌کشید.

یکی از علمای تهران، خدا رحمتش کند، مرحوم سروش محلّاتی از علمای تهران بود، یک مدتی هم کنار شهر ما راوند، روحانی راوند بود. از علمای تهران، ایشان شاگرد امام بود. خودش دو هزار تومان چهل، پنجاه سال پیش را… خودش پول داد رساله‌ی امام را چاپ کرد. یعنی مرجعی شد که تا بعد از مرجعیّت هم رساله نداشت. یک زمانی که طرفدارهای شاه عکس امام را پاره می‌کردند، من خودم از امام شنیدم، فرمود: بگذارید عکس من را پاره کنند، شما روی عکس من هیچ حساسیّتی نشان ندهید. ما هدفمان اسلام است. نه عکس خودمان! یک وقت امام می‌خواست راه برود، نگاه می‌کرد افرادی پشت سر او هستند. فرمود: آقا بفرمایید بروید. شما عروس که نمی‌برید. خوب بروید من تنها می‌روم. دَنگ و فَنگ و رساله‌اش را چاپ کند. عکسش را چاپ کند.!

به امام گفتند: آقا این همسایه‌ی شما روضه می‌خواند، یک شب روضه بروید. گفت: می‌خواهم روضه بروم، ولی چون همسایه لب در ایستاده نگاه نگاه می‌کند، من می‌ترسم برای نگاه او روضه بروم. قصد خدا در من نباشد. من می‌خواهم اگر روضه می‌روم برای خاطر خدا بروم. نه به خاطر اینکه حالا که نگاه کرد، پس برویم یک چند دقیقه‌ای روضه‌اش بنشینیم. چون آخر بعضی‌ها نگاه می‌کنند. اخلاص امام!

یک روز یکی از علما در یک ماجرایی به امام گفت: حوزه‌ی نجف سنگین شده است، حوزه‌ی قم سبک! فرمود: چرا؟ گفت: چون طلبه‌های با سواد نجف می‌روند، طلبه‌های نو و مبتدی، طلبه‌های تازه‌کار قم می‌ایستند. حوزه‌ی قم برای بچه‌های طلبه می‌شود. حوزه‌ی نجف دانشمندان می‌شود. امام فرمود: سبک چیست؟ سنگین چیست؟ در چه فکری هستی؟ آن عالم می‌گفت: حدود دو، سه ساعت، امام با من صحبت کرد، که کسی فکر کند این کار را بکنیم، سنگین است. این کار را بکنیم سبک است. این حرف‌ها چیست؟

5- تواضع حضرت امام در برابر علماء و مردم

مسئله‌ی تواضع امام، جوان بودم، شاید حدود بیست و دو، بیست و سه سال. امام قیام کرد. فرمود: من دست مراجع را می‌بوسم. بعد فرمود: دست بقّال‌ها و کاسب‌ها و افراد عادی را هم می‌بوسم. یکبار یک بچه‌ی 13 ساله که به نام حسین فهمیده شد. فرمود: رهبر من همان پسر 13 ساله است. یک مرتبه فرمود: رهبر من زن‌های خیابان چهارمردان قم هستند. یعنی هیچ عارش نمی‌شد که بگوید. ما زود عارمان می‌شود.

ببینید خدا را ببینید. خالق است. ولی از لقمان حرف می‌زند. «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُه‏» (لقمان/13) لقمان به پسرش چنین گفت. خدایا تو خالق هستی. می‌گوید: من خالق هستم. ولی من می‌خواهم، از مخلوقم حرف نقل کنم. ما الآن گاهی وقت‌ها حاضر نیستیم، بگوییم: این را چه کسی یاد گرفته است؟ مثلاً یک چیزی را نقل می‌کنیم، می‌گویند: از چه کسی است؟ عارمان می‌شود بگوییم از چه کسی است؟ بگو: بلد نبودم از این یاد گرفتم. آقا این بشقاب را از این همسایه قرض کردم. آقا این خانه را از ایشان پول گرفتم. طوری نیست. البته لازم نیست بگوییم. ولی اگر پرسیدند، طوری نیست. عارمان نشود. آقا من بلد نیستم. نمی‌دانستم. ندارم. یعنی گیر خودمان هستیم. برای ما سنگین است بگوییم: نمی‌دانم. استاد سر کلاس سؤال می‌کنند. بگویی: آقا من بلد نیستم. فردا جواب او را بده. بلد نیستم. تواضع امام، احترام به بزرگان.

شاید شانزده، هفده ساله بودم. اول طلبگی‌ام بود. در کاشان یک زمینی بود، سابقه‌ی قبرستانی داشت. می‌خواستند حمّام بسازند. حالا الآن هم می‌دانم، حمّام کجاست. زمین کجاست. در کدام خیابان است. در ذهنم هست. یادم نرفته است. منتهی قبرستان تا سی سال نمی‌شود نبش قبر کرد. اگر سی سال گذشت و آثاری نبود، آن یک حکم دیگر دارد. مردم کاشان گفتند: چون آنجا قبرستان بوده، می‌خواهید حمّام درست کنید، غسل در زمین غصبی حرام است و گیر دارد و فلان است. بنا شد بپرسند. یک نوشته‌ای به ما دادند. آقای بروجردی زنده بود. ما دیدیم دستمان به آقای بروجردی نمی‌رسد. گفتیم: دیگر مجتهد چه کسی است؟ یکی از مجتهدان آن زمان گفتند: امام است. طلبه‌ی هفده ساله بودم. رفتم در خانه‌ی امام را شب زدم. یک بچه دختری آمد. پسری بود، یادم نیست. بچه‌ی ده، دوازده ساله کمتر. گفتم: یک سؤال است به ایشان بدهید جواب بدهد. سؤال این بود که اگر قبرستانی مثلاً شصت سال از آن گذشته است،می‌شود این قبرستان را حمّام ساخت یا نه؟ امام این را که خواند، فرمود که: این از شئون فقیه موجود است. خانه‌ی آقای بروجردی بروید. یعنی ادب می‌کرد. این ادب خیلی مهم است. فقیر پهلوی امام حسین آمد. گفت: چقدر به تو داده است؟ گفت: امام حسن صد درهم به من داد. فرمود: پس من 99 درهم می‌دهم. چون اگر من صد تا بدهم، امام حسن هم صد تا این معنی این است من هم حد حسن هستم. حالا که برادر بزرگ من صد تا داد، من 99 تا می‌دهم که احترام برادر بزرگ را بگیرم. چون امام حسن ده سال امامِ امام حسین هم بود. امام حسین(ع) یک دقیقه امامِ امام حسن نبود. ولی امام حسن ده سال همینطور که امام همه بود، امامِ امام حسین هم بود. احترام برادر بزرگ‌تر. اینها نکته است.

وقتی رفتند فرودگاه امام خمینی را بیاورند، برادری داشت، آیت الله پسندیده بزرگ‌تر از امام بود. امام فرمود: شما جلو برو، من عقب! گفت: بابا همه‌ی ایران منتظر شما هستند. روز ورود امام به ایران، همه‌ی ایران منتظر شما هستند. فرمود: تو برادر بزرگ هستی. تو جلو برو. خواهر بزرگ، برادر بزرگ، احترام بزرگان.

6- شجاعت حضرت امام در برابر دشمنان

شجاعت! یک آیه در قرآن است که اگر ما امام خمینی را نمی‌دیدیم، می‌گفتیم: این آیه چه کسی را می‌گوید؟ آیه این است. می‌خوانم شما ترجمه‌اش را می‌فهمید. «لا یَخْشَوْنَ أَحَدا» (احزاب/39) یعنی چه؟ یعنی از احدی نمی‌ترسد. می‌گفتیم: از احدی نمی‌ترسد. اصلاً مگر می‌شود؟ آدم از سوسک می‌ترسد. بعضی‌ها یک سوسک می‌بینند، جیغ می‌زنند. بعضی‌ها از یک موش می‌ترسند. بعضی‌ها از گربه می‌ترسند. بعضی‌ها از سگ می‌ترسند. بعضی‌ها از آدم‌ها می‌ترسند. از احدی نمی‌ترسد. بنده با دو گوش خودم شنیدم که امام فرمود: والله در عمرم نترسیدم. آخر بعضی آیات قرآن را همه عمل می‌کنند. آن آیه که همه‌ی مردم به آن عمل می‌کنند، می‌دانید کدام آیه است؟ «کُلُوا» بخورید. تنها آیه‌ای است که همه به آن عمل می‌کنند. یک آیه داریم هیچ‌کس به آن عمل نمی‌کند مثل «لا یَخْشَوْنَ أَحَدا»، یک آیه هم داریم همه عمل می‌کنند.

شجاعت! و این شجاعت هم از جوانی‌هایش داشت. امام بیست سالش بود. از خمین و اراک، به قم آمده بود. زمان رضاشاه یک آقایی، چرندی گفت. جسارت کرد. آن آقایی که چرند را گفت، 75 سالش بود و از مهمترین شخصّیت‌های مملکتی آن زمان در قم بود. آیت‌الله بهاءالدینی می‌گفت: امام چنان در گوش این پیرمرد زد، که عینک او چهار قطعه شد. یعنی آن زمانی هم که امام 20 سالش بود، شجاع بود. حساب نمی‌کرد که این چه کسی است؟ بزرگ ترین شخصیت مملکتی است. به همین خاطر هم وقتی از پاریس به بهشت زهرا آمد، به شاپور بختیار گفت: من در دهان این دولت می‌زنم. یعنی رگ زدن او را دارد. جوان‌ها! رگ دارید یا رگ ندارید؟ اگر رگ ندارید، پروفسور هم بشوید، پروفسور بی‌رگ هستید. دکتر بی‌رگ، مهندس بی‌رگ، حجت الاسلام بی‌خاصیّت، بی‌رگ. اگر رگ دارید، باید از حالا رگ شما معلوم باشد. در خانه‌تان چه نقش دارید؟ در مسجد محله‌تان؟ در همشاگردی‌هایتان؟

صبح یک کسی به من گفت: فاطمه‌ی زهرا در زمان ما هم می‌تواند الگو باشد؟ گفتم: بله! گفت: آخر گفتم: دانشجو کنار دستش نشسته، خود نویسش را به بغل دستی‌اش نمی‌دهد. البته نه همه، بعضی! حضرت زهرا خانه‌ی شوهر می‌رفت در راه پیراهن عروسی‌اش را داد. این آقا خود نویسش را به بغل‌دستی‌اش نمی‌دهد؟ اصلاً فاصله‌ی ما با آنها، هیچ چیز ما به هیچ فاصله نمی‌خورد. فاصله 15 و 16 نیست. صفر و میلیارد است.

الگوی مصرف! نمی‌دانم حسینیه جماران رفتید یا نه؟ اگر رفتید که رفتید. اگر نرفتید خبرش را از من بشنوید. حسینیه جماران گچ و خاک است. فرمود: من نمی‌خواهم در این حسینیه که من آمدم حتّی سفید کنید. گچ‌بری که هیچ، اصلاً سفید هم نکنید.در همین حسینیه‌ی جماران بنی‌صدر را عزل کرد. در همین حسینیه‌ی جماران چند رییس جمهور را نصب کرد. یعنی کسی اگر جوهر داشته بشد خیلی گیر امکانات نیست. یک چیزی برایتان بگویم. زیادی گوش بدهید.

در انبیای ما با برکت‌ترین پیغمبر حضرت ابراهیم بوده است. از کجا می‌گویی؟ از اینجایی که ما در دعاها وقتی می‌گوییم: خدایا بر پیغمبر صلوات بفرست، می‌گوییم: از این صلوات‌های ابراهیمی. «بارک» به محمد برکت بده. «کَما بارکت علی ابراهیم» یعنی از آن برکت‌های ابراهیمی. معلوم می‌شود برکت ابراهیمی یک برکت ویژه‌ای است که می‌گوییم: خدایا! از آن صلوات‌ها و از آن برکت‌ها به پیغمبر… چون عیسی از نسل ابراهیم است. موسی از نسل ابراهیم است. پیغمبر ما هم از نسل ابراهیم است. انبیاء از نسل ابراهیم هستند. حالا ابراهیم که اینقدر با برکت بود و مبارک بود، چه چیزی داشت؟ کامپیوتر داشت؟ می‌گوید: یک درخت هم نداشت. یک جرعه آب هم نداشت. قرآن بخوانم. «بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْع‏» (ابراهیم/37) یعنی در بیابانی که هیچ چیز نداشت. می‌دانی می‌خواهد چه بگوید؟ می‌خواهد بگوید: اگر آدم خودش ابراهیم باشد و جوهر داشته باشد و بند به خدا باشد، با دست خالی موفق می‌شود. ولی اگر آدم خودش جوهر نداشته باشد، دور تا دورش هم کتابخانه و کامپیوتر بچینند، این اهل مطالعه نیست.

آیت الله سبحانی می‌گفت: الغدیر چاپ شد، امام می‌خواست مطالعه کند، پول نداشت بخرد. یک جلد یک جلد از آیت الله زنجانی، آقا سید احمد زنجانی، قرض می‌کرد، مطالعه می‌کرد، پس می‌داد. ایشان الغدیر قرضی را یازده جلد مطالعه کرد. محسن قرائتی چهل سال است الغدیر خریده است، مطالعه نکرده است. خیلی‌ها یک کاسه‌ی روحی دارند، هزار تا آدم از آن آب می‌خورد. خیلی‌ها تنگ مُرصّع دارند، در دکور گذاشتند، احدی از آن آب نمی‌خورد. خیلی‌ها روی موکت به مردم غذا می‌دهند. خیلی‌ها در خانه‌شان قالی ابریشمی است، سال می‌آید و می‌رود یک گرسنه روی این قالی ابریشمی سیر نمی‌شود. خیلی‌ها با یک خودکار ساده حرف‌های خوبی را می‌نویسند، خیلی‌ها با خودنویس گران قیمت هیچ غلطی نمی‌کنند. این مسئله‌ی جوهر داشتن. دانشمند شدن خیلی کتاب نمی‌خواهد. غیرت دین می‌خواهد. غیرت مطالعه می‌خواهد. اینقدر بچّه‌های فقیر درس‌هایشان خوب است و اینقدر بچّه‌ها که همه امکاناتی دارند، در درس پیلی پیلی می‌خورند. حاج احمد آقا می‌گفت: هیچوقت کتاب‌های امام دویست تا بیشتر نشد. با دویست تا کتاب دنیا را تکان داد.

7- حضرت امام و صرفه جویی در زندگی

الگوی مصرف! در اتاق امام سه رقم لامپ بود. ناقل این آقای رحیمیان است که در بیت امام بود. نماینده‌ی آقا در بنیاد شهید. می‌گفت: یک لامپ خواب داشت. خیلی لامپ کوچولو بود. مثل این لامپ‌های شیشه‌ای، کوچولو اندازه‌ی آلبالو بود، ریز، یک لامپ خواب داشت. یک مهتابی داشت. یک لامپ آویز. هروقت امام می‌خواست مطالعه کند، هم لامپ آویز را روشن می کرد، هم مهتابی را. چون می‌خواست مطالعه کند باید نور قوی باشد. وقتی کتاب را کنار می‌گذاشت، دست می‌کرد این لامپ را خاموش می‌کرد. می‌گفت: من می‌خواهم شما را ببینم، با یک لامپ هم می‌بینم. وقتی می‌خواست نماز بخواند، دو تا لامپ را خاموش می‌کرد، با لامپ خواب نماز می‌خواند. یعنی برای نمازش یک لامپ خواب، برای ملاقات دوستانش یک مهتابی، برای مطالعه دو تا لامپ، الگوی مصرف این است.

حاج احمد آقا می گفت: امام آبی را نوشید. کنار گذاشت. یک دستمالی را برداشت، دَرِ این لیوان گذاشت. گفتند: این دستمال را چرا اینجا می‌گذاری؟ فرمود: عصری که تشنه شدم باقی‌اش را می‌خورم. دور ریختن نصف لیوان آب هم اسراف است و اسراف گناه کبیره است. حالا ما شیلنگ دست می‌گیریم، چقدر آب می‌ریزیم. یک قصه برای شما بگویم. این را از مقام معظم رهبری شنیدم. او هم از کارشناس‌ها شنیده بود. در سخنرانی رسمی‌اش نبود. در سخنرانی مسئولین خدمت ایشان رسیده بودند، ایشان فرمود: یک دهم آب کشور خرج عطش، انسان ها و حیوان‌ها و صنعت می‌شود. کارخانه‌ها! یعنی انسان‌ها و حیوان‌ها و صنعت یک دهم آب است. نُه، دهم آن برای کشاورزی است. این کشاورز‌های ما اگر تدبیری بیاندیشند که یک دهم آب را صرفه‌جویی کنند، یعنی به اندازه‌ی تمام انسان‌ها و تمام حیوان‌ها و تمام کارخانه‌ها، یعنی یک دهم صرفه‌جویی کنیم اینقدر است.

امام در الگوی مصرف! اصلاً امام یعنی پیشوا، پیشوا یعنی هرکاری می‌کند، البته الگوی مصرف هم این را بگویم. حالا این را گفتم این را هم از امام بگویم. یکی از علما می‌گفت: وقتی امام از نجف، می‌خواست کربلا برود، می‌گفت: یک ماشین خوب تهیّه کنید. گفتیم: آقا شما سر ماشین می‌گویی: خوب! مثلاً نمی‌گویی: یک فرش خوب بخر. یک پارچه‌ی خوب برای لباس بخر. یک غذای خوب درست کن. این کلمه‌ی خوب را برای هیچ چیز نمی‌گویی. به ماشین که می‌رسی، می‌گویی: ماشین خوب تهیّه کنید. ما نمی‌فهمیم چرا راجع به ماشین می‌گویی: خوب!؟ امام فرمود: گونی و پتو و نمد، زیلو، موکت، فرش ساده آدم را نمی‌کُشد. نان خالی آدم را نمی‌کشد. اما ماشین قراضه آدم را می‌کشد. ماشین باید ماشین سالم باشد. در ماشین صرفه‌جویی نکنید. نه یعنی ماشین تجمّلات، سالم باشد، سالم باشد. خانه سالم است. حالا گچ‌بری ندارد ولی پایه‌هایش محکم است. یک جاهایی صرفه‌جویی غلط است. الگوی مصرف باید ببینیم کجا خرج کنیم و چه طور خرج کنیم؟

دوستی داشتیم می‌گفت: یک کاسه‌ی سفالی داشتم، شکست. خوب باید دور بیاندازم. دلم نیامد دور بیاندازم. گفتم: این اسراف است. خواستم این سفال‌ها را به هم بچسبانم،250 تومان دادم چسب خریدم که یک کاسه‌ی 50 تومانی را به هم بچسبانم. بعد می‌گفت: چسب روی لباس ریخت، 250 تومان به اتوشویی دادم. یعنی گاهی وقت‌ها هم همه‌جا صرفه‌جویی عاقلانه نیست. خیلی‌جاها صرفه‌جویی بی‌عقلی است. خیلی جاها پول خرج کردن غلط است و خیلی جاها پول خرج نکردن غلط است. این کارشناس می‌خواهد. مثلاً فیلم‌برداری می‌شود با یک دوربین درجه یک فیلم‌برداری کرد که این فیلم تا چند قرن بماند. می‌شود با یک دوربینی فیلم‌برداری کرد که بعد از یک مدّت کمی… دوربین خوب اسراف نیست. گران‌ترین دوربین ها اسراف نیست. برای اینکه این برنامه برای طول تاریخ ضبط می‌شود. ماشین خوب اسراف نیست. فرش دست باف اسراف نیست اگر کسی پول دارد بخرد. فرش دست باف از فرش ماشینی بهتر است. چون فرش دست باف را می‌خری، دست دومّش قیمت فرش ماشینی است. بعد بیست سال که روی آن می‌نشینی، تازه چند برابر قیمت اوّل… باید نگاه کرد وقتی می‌گوییم: اسراف، کسی نگوید: قالی دست باف اسراف است. این ماشین اسراف است. زود هم نگویید: اسراف است. ببینید کارآیی آن چقدر است؟

8- امام خمینی و مدیریت بحران‌های جامعه

یکی از خصوصیّات امام که دقیقه‌ی آخر است بگویم، مدیریت بحران است. الآن در دانشکده‌ی مدیریت، یک مدیریت است به نام مدیریت بحران، که این در شرایط حاد طرف چطور تصمیم‌گیری کند؟ در مدیریت بحران چون امام در کل عمرشان مدیریتش بحران بود. یعنی شرایط دائم بحران بود. لیبرال‌ها بحران بود. در جنگ بحران بود. منافقین بحران بود. نمی‌دانم خلق چه و خلق چه و خلق چه بحران بود. ناامنی مرزها، کومله و دموکرات، بحران بود. ترور شخصیت‌ها، شهدای محراب، ترورهای کور، ایجاد قانون اساسی، ایجاد قانون خبرگان، اینها همه بحران بود. مدیریت بحران، و همّت بلند. آخر بعضی جوان‌ها می‌گویند: خدایا! فقط کنکور قبول شوم، همین! هیچ آرزویی ندارد جز اینکه در دانشگاه برود. ولی آرزوی امام چه بود؟ می‌گفت: تا رفع کلّ فتنه از جهان، وقتی گفتند: جنگ جنگ تا پیروزی… فرمود: نه تا پیروزی، ما پیروز شویم، یک گوشه‌ی ایران پیروز شده است، بایدآرزوی ما چشم‌انداز ما باشد که کل فتنه‌ها از جهان رفع شود… یکبار امام در اعلامیّه‌اش فرمود: مسلمان‌های همه‌ی دنیا، هسته های مقاومت تشکیل بدهند. یعنی ایجاد هسته‌ی مقاومت در کل دنیا. خوب این چشم‌اندازش کره‌ی زمین، چشم‌اندازش قیامت. نامه به گورباچف می‌نویسد. بعد آخرین حرف، اشک‌های امام. حاج احمد آقا می‌گفت: اول امام با دستمال اشک‌هایش را پاک می‌کرد، بعد از مدتی با حوله، یعنی اهل اشک و مناجات بود. این خصوصیات امام است. چهاردهم خرداد بحث را می‌شنوید. برای شادی روح امام و همه‌ی مراجع و همه‌ی شهدا و همه‌ی کسانی که به گردن ما حق دارند، سه تا صلوات بفرستید.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- از نظر حضرت علی(علیه‌السلام) وجود چه فردی برای جامعه ضروری است؟ چه عادل، چه فاسق؟
1) حاکم
2 ) عالم
3) طبیب
2- آیه 44 سوره مائده بر چه امری تأکید دارد؟
1) نزول تورات بر عالمان ربّانی
2) تحریف تورات توسط عالمان فاسق
3) حکومت عالمان ربّانی بر اساس تورات
3- کدام ویژگی امام خمینی با آیه 39 سوره احزاب تطبیق می‌کند؟
1) عبادت
2) شجاعت
3) سیاست
4- حضرت امام در دفاع از مبانی اسلامی چه کتابی را نوشت؟
1) اسرار الصلوه
2) کشف اسرار
3) ولایت فقیه
5- امام خمینی در زمان جنگ تحمیلی، چه کسی را رهبر خود معرفی کرد؟
1) نوجوان 13 ساله رزمنده
2) فرماندهان جبهه
3) پدران و مادران شهداء

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3213

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.