کوثر، عطیه الهی به پیامبر

1- کوثر، خیر کثیر و پربرکت
2- عطای کوثر، در برابر نیش زبان دشمن
3- کوثر شمردن فاطمه در برابر فکر خرافی اعراب
4- شرست فاطمه، از میوه‌ی بهشتی
5- فعالیت و استقامت، در مدار فرمان الهی
6- دقت و تأمل در نحوه انفاق و هزینه
7- تسبیحات حضرت زهرا(س)، در تعقیب هر نماز

موضوع: کوثر، عطیه الهی به پیامبر

تاریخ پخش: 07/03/88

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

چون این بحث زمانی پخش می‌شود که شهادت حضرت زهرا است، من هم سوره‌‌ای را که همه‌ی ایرانی‌ها تقریباً حفظ هستند و مربوط به حضرت زهرا است، این سوره را می‌خواهم تفسیر کنم. شما هم که پای تلویزیون نشستید و پای حرف‌های من این سوره را با هم همه‌ بخوانیم، ثوابش را به حضرت زهرا هدیه کنیم. کوچکترین سوره‌های قرآن است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»‏ «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَر» (کوثر/1) «فَصَلّ‏ِ لِرَبِّکَ وَ انحَْرْ» (کوثر/2) «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْترَ» (کوثر/3)

خوب عرض کنم که در قرآن هم «اِنّی» داریم، هم «إِنَّا». «انِّی» یعنی من «إِنَّا» یعنی ما. بعضی جاها خدا می‌گوید: من این کار را کردم. بعضی جاها خدا می‌گوید: ما این کار را کردیم. کجا می‌گوید: من کجا می‌گوید: ما؟ آنجایی که دعوت به توحید است می‌گوید: من. مثلاً قرآن می‌فرماید که: «أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُون‏» (انبیا/92) می‌خواهد بگوید: عبادت مخصوص خداست. می‌گوید: «أَنا» من. نه ما، من!«أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُون‏» یا مثلاً می‌گوید: «أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُون‏» (مومنون/52) «أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُون‏»، «أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُون‏» آنجایی که دعوت به توحید است می‌گوید: من، کس دیگر نه. بعضی وقت‌ها هم خدا کار خودش را انجام می‌دهد. بی‌واسطه. مثلاً بخشش کار خداست. می‌گوید: «أَنِّی أَنَا الْغَفُور» (حجر/49) خودم می‌بخشم. بخشش کار خداست. اما آنجایی که می‌گوید: ما، آنجایی که می‌گوید: ما، جاهایی است که خداوند می‌خواهد کارهایی را با واسطه بکند. می‌گوید: ما، مثلاً اولاد را با واسطه به پدر و مادر می‌دهند. در تولد اولاد اسپرم و نطفه هست، رحم هست. شیر مادر هست. مثلاً می‌گوید: «أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماء» ما باران دادیم. در باران خورشید هست. بخار اقیانوس و دریا هست. این بخارها ابر هست. تراکم ابرها هست. بادها این ابرها را جا به جا می‌کنند، هست. فشردگی ابرها هست. یعنی خدا باران می‌دهد، اما به واسطه‌ی خورشید و حرارت و بخار و ابر و باد و… یعنی ابر و باد و مه و خورشید در کار هستند. یک وقت می‌گویید: من ساکت شدم. چون سکوت کار دیگری نیست. سکوت فقط کار شماست. می‌توانستی بگویی: من ساکت شدم. اما وقتی می‌گویی: غذا پختم، اینجا پختن دیگ می‌خواهد. چراغ گاز می‌خواهد. مواد اولیّه می‌خواهد. آب می‌خواهد. نمی‌دانم زردچوبه می‌خواهد. نمک می‌خواهد. یعنی اگر یک کاری را خدا با واسطه می‌کند می‌گوید: ما، یک کاری را بی‌واسطه می‌کند، می‌گوید: من.

1- کوثر، خیر کثیر و پربرکت

حالا «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَر» ما به تو کوثر دادیم. کوثر از کثیر است. کثیر یعنی زیاد. منتهی هر زیادی کوثر نیست. شن‌های بیابان هم زیاد است. اما کسی به شن بیابان کوثر نمی‌گوید. برگ درختان هم زیاد است ولی کسی کوثر نمی‌گوید. به آن زیادی کوثر می‌گویند که هم زیاد باشد و هم برکت داشته باشد. ممکن است چیزی زیاد باشد ولی برکت ندارد. قطره باران، اینها همه زیاد است. اما به زیادیِ کوثر می‌گویند که هم زیاد است، هم برکت دارد.

«إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَر» ما به تو کوثر دادیم. در اینکه کوثر چیست، نبّوت ممکن است. علم ممکن است. ما به تو خیر زیاد دادیم. یعنی پیغمبرت کردیم، علم زیاد دادیم. خلق عظیم به تو دادیم. امّت مهم به تو دادیم. تو را آخرین پیغمبر قرار دادیم. اینها همه جزء خیر کثیر است. اما آخر آیه یک چیزی می‌گوید که اول آیه را معنا می‌کند. چون گاهی وقت‌ها یک کلمه را آدم نمی‌فهمد چیست؟ مثلاً می‌گوید: شیر دیدم. شیر دیدم. شیر بیابان، شیری که می‌خوریم. شیر سماور، شیر آب، شیر دیدم! این شیر ممکن است همه‌ی اینها معنا شود. اما اگر گفتی: شیر دیدم در حمّام. با شیری گفتگو کردم. اگر گفتی گفتگو کردم پیداست شیر حمّام را آدم با آن حرف نمی‌زند. با شیر جنگل هم آدم حرف نمی‌زند. معلوم می‌شود یک مرد شجاعی بوده، شما می‌گویی: با شیری حرف زدم، یعنی با یک مرد… یعنی این گفتگو این شیر را معنا می‌کند.

2- عطای کوثر، در برابر نیش زبان دشمن

اول می‌گوید: ما به تو کوثر دادیم. یعنی مقام نبّوت، علم، اخلاق، امّت، همه‌ی اینها خیر کثیر است. بعد می‌گوید: دشمن تو ابتر است. «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْترَ»  آن جمله‌ی «إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْترَ» معنا می‌کند که کوثر یعنی نسل، ما به تو یک فاطمه دادیم، که نسل فاطمه کره‌ی زمین سر و کله‌اش پیدا می‌شود. چون ابتر یعنی بی‌عقبه، به کسی که عقبه ندارد، ما می‌گوییم اجاقش کور است. کسی که نسلی ندارد می‌گویند: ابتر است. یعنی بی‌عقبه است. پیغمبر ما پسرهایی داشت در کودکی از دنیا رفتند. آن کسی که ماند، فاطمه ماند. عرب‌ها هم در زمان جاهلیت دختر را جزء آدم حساب نمی‌کردند. می‌گفتند: پسرهایش که رفتند. دختر هم که کسی نیست، به چشم آنها. بنابراین پیغمبر ابتر است. پدر عمرو عاص به پیغمبر گفت: «ابتر» یعنی بی‌عقبه. یعنی اجاق خاموش، خلاص!

خدا می‌گوید: دشمن تو اجاقش خاموش است. پیداست یک کسی به پیغمبر گفته: بی‌عقبه، خدا می‌گوید: خودت بی‌عقبه هستی. پس معلوم شد کوثر می‌خواهد بگوید: ما به تو کوثر دادیم، یعنی یک نسل با عقبه‌ای می‌دهیم. جالب این است که فخر رازی که از علمای مهم اهل سنت است، در تفسیرش می‌گوید: چه نسلی با برکت‌تر از فاطمه؟ بعد فخر رازی اسم می‌برد. می‌گوید: نسلی که امام صادق از او پیدا شد. نسلی که امام باقر از او پیدا شد. نسلی که علی‌بن موسی الرضا از او پیدا شد. نسلی که مهدی از او پیدا شد. چه نسلی با برکت‌تر از این … اگر کسانی که پدر و مادرشان سید است، و کسانی که حتی مادرشان سید است، اینها را حساب کنیم، می‌بینیم که بخش عظیمی از مردم سید هستند. ما به تو کوثر دادیم. زهرا دادیم.

چهار سوره‌ی قرآن با «اِنّا» شروع می‌شود. «بسم الله الرحمن الرحیم». «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» (نوح/1) ما حضرت نوح را فرستادیم. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَهِ الْقَدْر» (قدر/1) «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَر»، «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبینا» (فتح/1) این چهار تا با «إِنَّا» شروع شده است. رابطه‌ بین اینها هست یا نیست؟ 114 سوره داریم، چهار تا با «إِنَّا» شروع می‌شود. نگاه می‌کنیم به این چهار سوره، هر کدام هم یک امتیازی دارد. نوح، «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» نوح اولین پیغمبر اولوالعزم است. قبل از نوح آدم هم بوده ولی آدم پیغمبر اولوالعزم نبوده است. اولین پیغمبر اولوالعزم، نوح است. حساب نوح از همه‌ی انبیا جدا است. ابراهیم، «وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیم‏» (صافات/83) ابراهیم یکی از شیعیان و پیروان نوح بود. نوح پدر دوم بشر است. بیشترین عمر برای نوح بوده است. پدر دوم بشر است. خدا به همه‌ی انبیا سلام خالی می‌کند. فقط یک سلام می‌کند. «سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهیم‏» (صافات/109) بسش است. «سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُون‏» (صافات/120) بس است. ولی به نوح که می‌رسد نمی‌گوید: «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ» می‌گوید: «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِی الْعالَمین‏» (صافات/79) یک «فِی الْعالَمین» اضافه می‌کند. این پیداست که حساب نوح با باقی‌ها فرق می‌کند. اولین پیغمبر است.

بعد بالاترین کتاب، «‏إِنَّا أَنْزَلْناهُ» یکی برای بالاترین پیغمبر است. یکی برای بالاترین کتاب است. یکی می‌گوید: «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ» بالاترین نسل است. یکی می‌گوید: «إِنَّا فَتَحْنا» بالاترین پیروزی است. یعنی هرکدام از اینها یک خصوصیتی دارد. این الکی نیست. «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَر» خوب حالا …

3- کوثر شمردن فاطمه در برابر فکر خرافی اعراب

در زمانی خدا به دختر کوثر گفت که «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏» اگر به مرد بشارت می‌دادند که خانم تو دختر زاییده است، «ظَلَّ وَجْهُهُ» وجه یعنی چه؟«ظَلَّ وَجْهُهُ   مُسْوَدًّا» (نحل/58) یعنی صورتش از غصّه سیاه می‌شد. اگر می‌گفتند: خانم تو دختر زاییده است، از غصّه دِق می‌کرد. بعد می‌گفت: چه خاکی بر سرم کنم؟ «یَتَوَارَى‏ مِنَ الْقَوْم‏» (نحل/59) «یَتَواری» یعنی متواری شوم. یعنی فرار کنم. از شهر بیرون بروم. «یَتَواری» این «یَتَواری» آیه‌ی قرآن است. متواری شوم، فرار کنم. «یَدُسُّهُ فىِ الترَُّاب‏» (نحل/59) این هم آیه‌ی قرآن است. زیر خاکش کنم. زنده به گورش کنم. یا با ننگ و بدبختی بسازم. یعنی دختر ننگ بود. آن زمانی که دختر ننگ بود، پیغمبر فرمود: دختر کوثر است. گاهی وقت‌ها فکر باید عوض شود.پیغمبر با کلمه‌ی کوثر افکار جامعه، دختر ننگ که نیست هیچ، اصلاً کوثر است. به پسر کوثر نگفتند. به دختر کوثر گفته‌اند. چطور شد که این کوثر نصیب خدیجه شد؟ خدیجه مال کثیر داد، کوثر گرفت. مال زیاد داشت. تمام اموالش را به پیغمبر بخشید. نه بخشید که بگوید: آقاجانم، آقا جانم، آقاجانم هم نگفت. آخر گاهی وقت‌ها ممکن است یک خانمی حقوقش را به شوهرش بدهد. دائم بگوید: پول آب را که از حقوق من دادی. پول برق هم که از حقوق من بوده. ارث پدرم هم که خرج کردی. دائم این شوهرش یا پدرش را، حقوقش را در کلهّ‌ی شوهرش می‌زند. نه! اموالش را به پیغمبر داد، بعد هم گفت: من کنیز تو هستم. من کنیز تو هستم. هیچ چیز نمی‌خواهم. فقط اگر مُردم، عبایت را به من بده، عَبای تو کفن من باشد. معرفت به کجا کشیده شد. چه خواستگارهایی برای خدیجه آمدند. گفت: نمی‌خواهم. من برایم چیزی ارزش است که نزد شما ارزش نیست.

گاهی وقت‌ها یک جوانی با تقوا است. مهریه ندارد. خانه هم ندارد. سربازی هم نرفته است. این به درد ازدواج می‌خورد. امام حسن مجتبی فرمود: اگر می‌خواهید شوهر کنید، یک جوانی پیدا کنید دین داشته باشد. چون اگر دین داشته باشد، یا دختر را دوست دارد یا دوست ندارد. اگر دوستش داشت، که زندگی‌شان هم شیرین است. اگر هم احیاناً یک مسئله‌ای پیش آمد، زنش را دوست نداشت، چون دین دارد، لااقل ظلم نمی‌کند. چون دین دارد ظلم نمی‌کند. اگر دوستش داشته باشد زندگی‌اش شیرین است. خدای نکرده اگر یک مشکلی هم پیش آمد که همدیگر را دوست نداشتند، ظلم نمی‌کند. مثل زن و شوهری که با هم قهر هستند. حالا چون دین دارند نماز را می‌خوانند. ممکن است با هم حرف نزنند.

4- شرست فاطمه، از میوه‌ی بهشتی

«إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَر» ما به تو خیر زیاد دادیم. فاطمه دادیم. چه بود؟ اصلاً فاطمه نژادش با باقی نژادها فرق می‌کند. به پیغمبر گفته شد: 40 روز از خدیجه فاصله بگیر. حتی خدیجه احتمال می‌داد که مشکلی پیش آمده، پیامبر قهر کرده است. چیزی از ما دیده ناراحت است، فرمود: نه! یک مسئله‌ای در کار است که من باید 40 روز این غذاها را نخورم. میوه‌ی بهشتی به پیغمبر دادند. گفتند: از این میوه بخور، تا بچّه‌ات بشود…

راجع به کربلایی کاظم، کربلایی کاظم، در استان مرکزی در اطراف اراک، یک پیرمردی بود بی‌سواد، بی‌سواد، بی‌سواد. هیچ سوادی نداشت. یک مرتبه دیدند تمام قرآن را حفظ است. کل قرآن را حفظ شده است. او را قم خدمت آیت الله بروجردی از علمای قم آوردند. بعضی از علمای فیضیه هم ایشان را دیده بودند. پسرش هم هنوز زنده است. گفتند: آخر چطور؟ گفت: بنده سعی کردم از اول عمر نان حرام در شکمم نرود. خیلی به زکات مقیّد بودم. به خمس، نان حرام نخوردم. «کَسْبُ الْحَرَامِ یَبِینُ فِی الذُّرِّیَّهِ» (کافی/ج5/ص124) حدیث داریم لقمه‌ی حرام در نسل اثر دارد. امام حسین روز عاشورا فرمود: اینکه من هر کاری می‌کنم فایده ندارد، لقمه‌ی حرام در شکمتان است. آموزش و پرورش اگر می‌خواهد بچّه‌ها را تعلیم و تربیت کند، باید مواظب لقمه‌ی حرام باشد. این خیلی مهم است.

یک زمانی خیّرین مدرسه‌ساز را در یک جایی جمع کردند. به من گفتند: سخنرانی کن. رفتم گفتم: آقایان خیّرین! دستتان درد نکند. با پولتان مدرسه ساختید، در اختیار آموزش و پرورش گذاشتید، خدا جزای خیرتان بدهد. اما یک چیزی را به شما بگویم. اگر شما خمس ندادید، اگر زکات ندادید، اگر مال مردم در مال شما است، صد تا مدرسه هم بسازید، باز هم جهنم می‌روید. مثل آدمی که جنب است، صبح تا شب هم شیرجه می‌رود. آخرش هم جنب است. شما باید نیّت غسل کنی تا پاک شوی. آن آقا که دعوت کرده بود از من ناراحت شد. بعداً آمد گفت: به شرطی تو را دعوت می‌کنم که حرفی از خمس و زکات نزنی. گفتم: برو دنبال کارِت! من تعجّب می‌کنم. البته همه‌ی آموزش و پرورشی ها اینطور نیستند. یک اموزش و پرورشی پیدا شد یک چنین چرندی گفت. که گفت: از خیّرین مدرسه ساز تشکّر کن. سرت مثل چه کسی می‌ماند؟ دماغت مثل چه کسی می‌ماند؟ بعد از سرما مَویز است. سومین بهشتی تو هستی. نه آقا! ممکن است کسی خیّر مدرسه‌ساز باشد. اموال بسیاری را وقف کند، اما… مثل مردی که به زنش نان ندهد. بعد برود محله‌ی دیگر پلو بدهد. خوب این مرد، مرد حسابی نیست. زن و بچه‌ی خودش گرسنه هستند، می‌رود به کس دیگر غذا می‌دهد. «لَا صَدَقَهَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاج‏» (بحارالانوار/ج74/ص58) حدیث داریم اگر فامیل تو نیاز دارند، تو می‌روی جای دیگر پول خرج می‌کنی… روایات زیادی داریم «لَیْسَ السَّخِی‏» (بحارالانوار/ج68/ص352) سخی آن نیست که پول خرج کند، سخی کسی است که آنجا پول خرج کند. «لَیْسَ الْبِر» (بحارالانوار/ج2/ص104) نیکی این نیست. «ولکن البر این»، «لیس الشجاعه» شجاعت این نیست. شجاعت آن است. «لیس التقوا این» تقوا این نیست که تو داری. تقوا آن است. «لیس الزهد این» ما آدم داریم با چادر مشکی، روضه می‌رود. تا آقا بیاید بیست تا غیبت می‌کند. روضه هم که تمام شد، بیست تا دیگر غیبت می‌کند. هم چادر مشکی سرش است، هم یک لیتر گریه کرده است، هم چهل و چهار تا غیبت کرده است. تقوا چیست؟ روایات داریم آن چه که تو می‌گویی این نیست، چیز دیگر است. من خیلی از آن آقا بدم آمد و گفتم: دیگر نمی‌آیم صحبت کنم. حالا هرکس خیّرین مدرسه‌ساز، البته خیّرین هم اکثرشان این کار را می‌کنند. یعنی کسی که کار خیر می‌کند حتماً واجباتش را هم می‌دهد. دستشان درد نکند. حالا چون من دیدم در بعضی از خیّرین، اینها وجوهات دینی‌شان را نمی‌دهند. همینطور پول می‌دهند. شما در ارتش اگر گفتند: دستت را اینجا بگذار، شما بگو: آقا من دستم را اینجا نمی‌گذارم. دو تا دستم را بالای سرم می‌گذارم. احترام نکردی. چون به حرف او گوش ندادی. شهرداری می‌گوید: نقشه را اینطوری بساز. غیر از آن بسازی، هرچه هم پول خرج کنی، بولدوزر می‌آید خراب می‌کند. می‌گوید: طبق نقشه نیست. من به تو پایان کار نمی‌دهم. این نقشه‌ی تو… طبق نقشه ساختمان نساختی.

5- فعالیت و استقامت، در مدار فرمان الهی

در قرآن یک آیه داریم می‌گوید: «عَامِلَهٌ نَّاصِبَهٌ» (غاشیه/3) «تَصْلىَ‏ نَارًا حَامِیَه» (غاشیه/4) «عَامِلَهٌ» یعنی جان کنده است. «نَّاصِبَهٌ» خودش را هم به درد سر انداخته است. اما به جهنّم می‌رود. چرا؟ برای اینکه جانی که کنده است روی فرم و روی نقشه نبوده است. خوب قرآن می‌گوید: «فَاسْتَقِمْ»، «فَاسْتَقِمْ» یعنی استقامت کن. «فَاسْتَقِمْ» بعد می‌گوید: «کَما أُمِرْتَ» (هود/112) همینطور که به تو دستور دادیم. «کَما أُمِرْتَ» این «کَما أُمِرْتَ» پیر درمی‌آورد. می‌گوید: همانطور که من گفتم استقامت کن. وگرنه ممکن است یک توده‌ای هم سی سال زندان بماند. مقاومت کند. افرادی هستند، مثلاً منافقین، سی سال است در کشورهای مختلف ذلیل شدند و آواره‌اند. اخیراً مترجم آمریکایی‌ها در عراق شده‌اند. ببین چقدر انسان باید رذل باشد که بازوی آمریکا باشد، برای ترور مردم، در کشور کنار امام حسین. لجبازی می‌کنند. سی سال است مقاومت کردند، منتهی «اِستَقِم» استقامت کرده اما استقامت براساس هوا و هوس خودش بوده است. «کَما أُمِرْتَ» بعضی افراد می‌گویند: نه! من گفتم: با او حرف نمی‌زنم، دیگر حرف نمی‌زنم. بسیار غلط کردی این حرف را زدی. گفتی حرف نمی‌زنم، استقامت. نه بگو: من با تو حرف نمی‌زنم. بعد هم برو بگو که بی‌خود حرف نمی‌زنم. به چه دلیل حرف نمی‌زنی؟ برو با او حرف بزن. نه من خانه‌ی پدرم رفتم، باید شوهرم بیاید در خانه‌ی پدرم را ببوسد، ناز من را بکشد و من را ببرد. من می‌خواهم شوهرم را تنبیه کنم. مرد می‌گوید: من می‌خواهم زنم را تنبیه کنم. اینها یک دندگی است. یعنی «اِستَقِم» است اما«کَما أُمِرْتَ» نیست. «کَما أُمِرْتَ» یعنی همانطور که من گفتم. خدا به شیطان گفت: به آدم سجده کن. گفت: ببین این سجده را از من بردار، تو که می‌دانی من شش هزار سال برای تو عبادت کردم. شش هزار سال دیگر هم عبادت می‌کنم. گفت: من همین عبادت را می‌خواهم. گاهی دست آدم خونی می‌شود، می‌گویم: آقا یک پارچه بیاور من بپیچم. می‌گوید: آقا ده تا لحاف کرسی برایت می‌آورم. این پارچه را نمی‌خواهم عوض آن100 کیلو پنبه می‌دهم. می‌گویم: نمی‌خواهم، من همین که می‌گویم، می‌خواهم. شما برای تلفن پول فلزی می‌خواهی، حالا هزار تا چک تراول هم بدهی من نمی‌خواهم. اینکه من می‌خواهم «کَما أُمِرْتَ». «عَامِلَهٌ» زحمت کشیده، «نَّاصِبَهٌ»، «تَصْلىَ‏ نَارًا حَامِیَه»

6- دقت و تأمل در نحوه انفاق و هزینه

«إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَر» ما به تو کوثر دادیم. خدیجه چه داد، چه گرفت؟ مال داد. مادر فاطمه شد. فاطمه چه کسی شد؟فاطمه مادر یازده امام شد. چه معاملاتی! بعضی‌ها می‌فهمند چه کنند. بعضی‌ها می‌فهمند چه کنند. بعضی‌ها هم نمی‌فهمند. ما آدم‌هایی داریم که مثلاً می‌رود افراد نابغه‌ای را شکار می‌کند، می‌بیند این نبوغ دارد. اگر در حوزه باشد، یک آیت‌الله العظمی و مرجع تقلید می‌شود. اگر در دانشگاه باشد، یک دانشمند با عظمتی می‌شود. می‌رود این را پیدا می‌کند، می‌بیند پدرش فقیر است. پول ندارد این را بفرستد رشد کند. می‌گوید: آقاجان! شما برو درس بخوان، تمام مخارجت را من اداره می‌کنم. پول خرج می‌کند اما یک مجتهد تحویل می‌دهد یا یک دانشمند درجه یک. پولش را خرج مخ می‌کند. آدم هم هست عوض اینکه پولش را خرج مخ کند، پولش را خرج آجر می‌کند. آجر را برمی‌دارد، سنگ می‌گذارد. سنگ را برمی‌دارد، مرمر می‌کند. مرمر را برمی‌دارد، نمی‌دانم… یعنی دائم با جمادات ور می‌رود. عوض اینکه با مخ ور برود، با جمادات ور می‌رود. صندلی‌اش را عوض می‌کند. قالی‌اش را عوض می‌کند. اینکه آدم بفهمد چه می‌کند، خیلی مهم است. پول خرج کردن هم الهام الهی می‌خواهد. اصلاً حدیث داریم کسی را که خدا دوست دارد، «أَلْهَمَهُ الِاقْتِصَاد» (غررالحکم/353) یادش می‌دهد که اینجا پولت را خرج نکن.آدمی که خدا او را دوست ندارد رهایش می‌کنند، پولش را هرطور دوست دارد خرج می‌کند. هرجا پول را دوست داشتیم خرج کردیم، پیداست خدا ما را رها کرده است. به ما الهام کن کجا پول خرج کنیم.

زنی زاییده است. می‌توانم یک گل خانه‌اش ببرم. بعد از دو روز هم گل پرپر شود. می‌توانم یک کتاب کودک آقای فلسفی را بخرم، بگویم: آقا مرحوم فلسفی راجع به تربیت کودک این کتاب را نوشته است. شما خانم تحصیل کرده جوان، خدا به تو بچه داده است، این را بخوان روش تربیت بچه را یاد بگیر. می‌شود کتاب کودک فلسفی را برد، می‌شود هم یک گل برد. در اینکه گل بخرم یا کتاب، مهم است. فوتبال برنده شدند. خیلی خوب، می‌توانیم به این فوتبالیست گل سر او بریزیم. می‌توانیم پول به حسابش بریزیم. اصلاً این برنده‌ها وقتی برنده می‌شوند، هر تیمی برنده شد، دولت و ملّت جمع شوند یک کارخانه‌ی لباس تولید لباس ورزش به اسم این فوتبالیست‌های این تیم بخرند. تولید لباس به بچه‌های کمیته‌ی امداد بدهیم. هرکس لباس ورزش ندارد، بچه‌های یتیم و فقیر لباس‌دار شوند. یک سی، چهل نفر هم در این کارخانه ایجاد اشتغال بکنند. این کارخانه هم که امروز 100 میلیون خرجش شد، سال دیگر دویست میلیون ارزش پیدا می‌کند، این فوتبالیست‌ هم که همیشه که آدم درجه یک نیست، فردا از گردونه می‌افتد. فردا از گردونه می‌افتد. بنده که همیشه در تلویزیون نیستم. یک مگس دماغ من را بگزد، دماغ من کلفت شود دیگر خدا می‌داند پشت دوربین نمی‌آیم. یعنی سرنوشت من به یک پشه بند است. این وزنه‌بردار به یک پوست خیار بند است. پایش را روی پوست خیار بگذارد از عقب می‌افتد، ویلچری می‌شود. نخاعی شد. یک سرمایه‌گذاری کنیم برای برندگان که فردا این برنده‌ها هم در خودشان، برادرشان، خواهرشان، ایجاد اشتغال شود، تولید لباس بالا برود. فقرای برهنه هم لباس‌دار شوند. سرمایه ذخیره‌شان بشود. اینکه پولمان را کجا خرج کنیم، ما مشکلمان مخ است. کجا پول خرج کنیم؟ فاطمه، حضرت خدیجه بلد بود پولش را کجا خرج کند. پولش را به اسلام داد، خدا هم در دنیا زهرا به او داد. آخرت هم که چه مقامی دارد. «إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَر» اصلاً خیلی از وقت‌ها ما اگر بلد باشیم چه کنیم، جنس‌ها ارزان می‌شود. ببینید یک کارخانه‌دار، یک کارخانه اینجا دارد. این کارخانه‌ا‌ش است. دو تا هم کارخانه باید اینجا داشته باشد، که اموالی که تولید می‌کند بیاید اینجا بچیند. این اجناس، باید تولیدهایش را در این کارخانه بچیند. دو تا کارخانه هم باید اینجا داشته باشد. که مواد خامش را اینجا ذخیره کند. یعنی صد تا، دویست تا، پانصد تا کارگر کار می‌کنند، دو تا انبار باید داشته باشد که مواد اولیّه را در آن ذخیره کند، دو تا هم انبار که تولیداتش را اینجا بگذارد تا کم کم بعداً فروش برود. این دو تا و دو تا چهار تا، چهار تا کارخانه چقدر سرمایه الاّف است؟ چقدر جنس الاّف است؟ چقدر سرمایه می‌خوابد؟ آنوقت این چیزی که تولید می‌کنند، تمام پول انبار و سرمایه‌گذاری که برای انبار کرده، پولی که برای حراستش گذاشته است، پولی که برای بیمه گذاشته است، سود آن پولی که سرمایه معطّل شده است، تمام اینها را روی این ماشین لباسشویی می‌کشد. روی این آب‌گرمکن می‌کشد. روی این چرخ خیاطی می‌کشد. اما اگر مدیریت طوری بود که لحظه‌ای که می‌خواهیم تولید کنیم جنس وارد کارخانه شود، طوری هم برنامه کنیم که آنچه تولید شد فوری پخش شود. چهار تا کارخانه یک مرتبه که این قیمت تمام شده‌اش باید دویست هزار تومان شود، قیمت تمام شده صد هزار تومان می‌شود. یعنی اجناس نصف می‌شود. اجناس نصف می‌شود. انسان بفهمد چه کند؟ لباسی بخریم که هم این بپوشد و هم او. هم زمستانی باشد و هم تابستانی. هم نمی‌دانم بشود در عروسی پوشید، هم در عزا. خانه‌ای بسازیم که هم بشود در آن افطاری داد، هم بشود روضه خواند و هم بشود جشن گرفت. هم بشود، هم بشود، هم بشود. سالنی بسازیم که هم بشود در آن نماز خواند. هم در آن کلاس درست کرد. ما سالن‌ها را یک طوری می‌سازیم سربالایی، فقط می‌گوییم: آمفی تئاتر. می‌گوییم: نماز، می‌گوید: ببخشید نمازخانه نداریم. آمفی تئاتر امسال ساخته می‌شود نمازخانه بعد از سی سال! از اول می‌شود سالن را طوری ساخت، در وقت سخنرانی یک کسی بالا بیاید بنشیند روی صندلی سخنرانی کند، در یک لحظه هم صندلی‌ها روی هم سوار کنند همین‌جا… یعنی سی سال از نماز جماعت عقب هستیم برای اینکه کف سالن را کج کردند. خیلی ولخرجی می‌کنیم.

یکوقت یک کسی در کلاس ریاضی حساب کرد. گفت: حوضی داریم سه تا فوّاره دارد. در آن آب می‌ریزد. از سه شیر، سه تا هم زیر آب دارد. ثابت کنید این حوض چه وقت پر می‌شود؟ شاگرد گفت: آقا نفهمیدیم. اگر می‌خواهید پرش کنید، چرا زیر آبش را کشیدی. اگر می‌خواهید خالی‌اش کنید. چرا فوّاره را آب کردی؟ این مثل این که صاحبخانه گیج است. هم فواّره روشن می‌کند، الآن در اتاق‌ها و اداره‌ها تا دلت بخواهد آدم گیج هست. هم فنکوئل روشن می‌کند، بعد می‌گوید: گرم شد در اتاق را باز می‌کند. اگر می‌خواهی خنک شوی خوب بخاری را خاموش کن. هم بخاری روشن است. هم فنکوئل روشن است. هم در را باز می‌کنیم. ماست می‌خوریم بعد می‌گوییم: سردم شد. می‌گوییم: پس دو تا خرما بخورم. خرما می‌خوریم، می‌گوییم: گرمم شد. یک خرده خیار بخوریم. خیار می‌خوریم می‌گوییم: سردم شد. زنجبیل بخور. زنجبیل می‌خوریم، گرمم شد، هندوانه بخور. هندوانه می‌خوریم سردم شد. چایی نبات می خوریم. بابا چه مشکلی داری؟ یعنی یک مقداری در مصرف ما و الگوی مصرف نمی‌دانیم چه کنیم. آدم بفهمد چه کند.

برنده در تاریخ چه کسی است؟ خدیجه برنده شد. برنده چه کسی است؟ آنها که چهار نفر نابغه را می‌روند شناسایی می‌کنند، اینها را از نظر علمی رشد می‌دهند. اینها برنده هستند. برنده چه کسی است؟ آن کسی که از تزئینات کم می‌کند یک مشکلی را حل می‌کند.

فاطمه مقامی دارد. پدرش می‌گفت: «ام ابیها» تو مادر پدرت هستی. چون وقتی حضرت از جنگ می‌آمد، خون‌های دندان پیغمبر را می‌شست. مثل مادر. برای پدرش مادر بود. می‌گفت: «ام ابیها» تو دختر من هستی یا مادر من؟ کارهایی که می‌کنی کارهای دختر نیست، کارهای مادر است.

7- تسبیحات حضرت زهرا(س)، در تعقیب هر نماز

در خندق برای پیغمبر غذا می‌برد. امیرالمومنین را تشویق می‌کرد جبهه برود. به زن‌های مدینه آموزش می‌داد. یک روز به پیغمبر گفت: یا رسول الله! من مشکل دارم. چهار تا بچه ی کوچولو دارم، شوهرم هم اکثراً جبهه هست، آموزش زن‌ها هم هست، کارهای خانه هم هست، اگر می‌شود یک کلفتی، یک کنیزی بیاید کمک من کند. فرمود: سی و چهار بار الله اکبر بگو. سی و سه بار الحمدلله، سی و سه بار سبحان الله. من کنیز می‌خواهم. می‌گوید: ذکر خدا بگو. نمی‌دانم یعنی چه؟ یعنی می‌خواهد بگوید: فاطمه این حرف‌ها را به من نزن. ما مصرفمان باید روی شمعک باشد. بنا نیست که خانه‌ی پیغمبر هم نوکر و کلفت باشد. فاطمه قبول کرد. رفت یک پارچه‌ی نخی داشت، یک نخ سیاه برداشت، سی و چهار تا گره به آن زد. الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، بعد در اُحُد حضرت حمزه که شهید شد، خاک قبر احد را برداشت تسبیح تربت درست کرد، بعد امام حسین که شهید شد، خاک مدینه و احد تبدیل شد به خاک کربلا. آنوقت داریم که حضرت امیر فرمود: تسبیحات حضرت زهرا را من هم تا به حال فراموش نکردم. حتی در شب صفیّن یعنی در گرماگرم جنگ هم من تسبیحات را فراموش نکردم. و حدیث داریم کسی بعد از نماز 34 بار الله اکبر، 33 بار الحمدلله، 33 بار سبحان الله بگوید، این ثواب هزار رکعت نماز دارد. و بیشترین ذکری که الحمدلله ما می‌گوییم همین تسبیحات است. یعنی فاطمه‌ی زهرا به نماز وصل شد. هرکس نماز می‌خواند… کما اینکه امام حسین به نماز وصل شد. تربت امام حسین سجده، سرت را می‌گذاری در سجده. یعنی انسان با یک کمالات به بی‌نهایت وصل می‌شود.

دقیقه‌ی آخر، چرا به فاطمه می‌گویند: فاطمه؟ «فطم» یعنی جدا شد. اینکه به فاطمه، می‌گویند: فاطمه، یعنی مُخ مردم به فهم او نمی‌رسد. فاطمه، فاطمه هست، یعنی ما از درک او عاجز هستیم.  یا روایتی داریم که کسانی که فاطمه را دوست داشته باشند، از قهر خدا جدا هستند. یعنی قهر خدا به آنها نمی‌رسد. چرا می‌گویند: زهرا؟ زهرا یعنی درخشنده، فاطمه (سلام الله علیها) سر نماز نوری داشت که نورش برای اهل آسمان جلوه داشت. اصلاً فاطمه عصاره‌ی هستی است. چون پیغمبر ما وارث همه‌ی انبیا است، و پیغمبر ما که از دنیا رفت تنها وارثش فاطمه بود. یعنی پیغمبر ما وارث همه‌ی انبیاء است و فاطمه وارث پیغمبر ما است. غضب فاطمه غضب رسول خدا است و غضب خدا. سنی و شیعه نقل کرده‌اند. رضای فاطمه رضای پیغمبر است و رضای خداست. سنی و شیعه نقل کرده است.

یک شب پیغمبر به فاطمه گفت: شب‌ها که می‌خوابی یک ختم قرآن کن. گفت: وقت خواب یک ختم قرآن، مگر می‌شود؟ فرمود: سه تا قل هو الله بخوان، ثواب یک ختم قرآن را دارد. گفت: شفاعت انبیاء را برای خودت جور کن. گفت: چطور؟ گفت: بگو «اللهم صل علی محمد و آل محمد» این جمله را اضافه کن. بگو: «و صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین» انگار همه‌ی ‌انبیاء… اگر می‌خواهی بخوابی یک حج و یک عمره را هم انجام بده. گفت: یک حج و یک عمره وقت خواب! گفت: بگو: «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» خدا یک طوری برنامه‌ریزی کرده است که آن کسی که می‌تواند مکّه برود، برود. ان کسی هم که نمی‌تواند مکّه برود نماز جمعه برود. حدیث داریم نماز جمعه انگار یک حج مستحبی است. وقتی فقیر نماز جمعه می‌رود، خدا ثواب پولداری را می‌دهد که… چون خدا به مبلغ نگاه نمی‌کند، نگاه می‌کند به نسبت. کسی ده میلیون دارد، یک میلیون صدقه بدهد. یک دهم بدهد. کسی ده ریال دارد، یک ریال به فقیر بدهد. ثواب یک ریال و یک میلیون یک طور است. چون ده میلیون، یک میلیون یک دهم است. ده ریال، یک ریال آن هم یک دهم است. خدا نگاه نمی‌کند چه کسی یک قران داد و چه کسی یک میلیون، نگاه می‌کند یک میلیون یک دهم است. یک ریال هم یک دهم است. یعنی خدا نسبت‌ها را نگاه می‌کند. نه مبلغ‌ها را!

خدایا تو را به حق فاطمه‌ی زهرا در ظهور فرزندش مهدی تعجیل بفرما. ما را بازوی حضرت مهدی قرار بده. روز به روز بر معرفت ما، محبت ما، مودّت ما، اطاعت ما نسبت به اهل بیت بیافزا.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- کوچک‌ترین سوره قرآن، کدام است؟
1) سوره توحید
2 ) سوره کوثر
3) سوره ناس
2- کدام کلمه در سوره کوثر، نشان می‌دهد که مراد از کوثر حضرت زهراست؟
1) وَ انحَْرْ
2) شَانِئَکَ
3) أَبْترَ
3- چند سوره در قرآن، با کلمه‌ی «انّا» آغاز شده است؟
1) چهار سوره
2) ده سوره
3) یک سوره
4- قرآن در سوره هود، بر چه استقامتی تأکید می‌ورزد؟
1) استقامت تا پای جان
2) استقامت تا پایان عمر
3) استقامت بر اساس فرمان الهی
5- چه عملی بعد از هر نماز، ثواب هزار رکعت نماز مستحبی دارد؟
1) تلاوت یک سوره از قرآن
2) تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها)
3) ذکر صلوات بر پیامبر

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3212

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.