نبوت، نیاز به وحی

موضوع: نبوت، نياز به وحي
تاريخ پخش: 76/09/06

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بينندگان عزيز، اين بحث را در روز عيد مبعث مي‌بينند. يعني شب 27 رجب؛ موضوع بحث اين هفته درباره نبوت و وحي است. من راجع به وحي و نياز به نبوت، مسايلي را خدمت بينندگان عزيز عرض مي‌کنم.
1- ادله نياز به وحي و پيامبر
آيا انسان نياز به پيغمبر دارد؟ بله. به چه علت؟! دلايل نياز انسان به پيغمبر:
1- چون جاهل است معلم مي‌خواهد. معلمان دبيرستان و حوزه و دانشگاه کافي نيستند. چون يک سري چيزها از يک عالم ديگر است. دست عقل بشر به آنها نمي‌رسد. قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» (بقره/151) نفرموده: «وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَا تَعْلَمُونَ» بين اين دو جمله فرق است. اساتيد حوزه و دانشگاه براي جمله دوم، مناسب هستند. به ما آنچه را مي‌آموزند که بلد نيستيم. قرآن نمي‌گويد: پيغمبران آنچه را که بلد نبودند به شما تعليم دادند، بلکه مي‌فرمايد: «وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ»، «تَكُونُوا» يعني خودت و جد و آبائت، امکان يادگرفتن را نداريد. بله، يک وقت انسان چيزي را نمي‌داند و از انسان دانا مي‌پرسد. آن شخص معلم او مي‌شود. مسئله مي‌پرسد، شيخ به او جواب مي‌دهد. حتي يک بچه کوچولو مي‌تواند معلم باشد. مي‌گوييم: ببين آب سرد است يا گرم؟ دست مي‌زند و جواب مي‌دهد. «ما لَمْ تَكُونُوا» يعني شما نمي‌توانيد بفهميد. ما از قيامت خبر نداريم. حتي اگر همه اساتيد هم فکر کنند و نظرهايشان را روي هم بگذارند مي‌توانند خبر از غيب بدهند.
بعضي چيزها را ممکن است ياد بگيريم اما دير مي‌شود! پيغمبر از طرف خدا مي‌آيد و مي‌فرمايد: گوشت خوک حرام است. بگو نه خير! دنياي علم پيش مي‌رود و مي‌فهمد! تا دنياي علم پيش برود و دنيا بفهمد که گوشت خوک، کرم کدو و تريشن دارد هزار سال مي‌گذرد و مردم گرفتار هستند تا علم به آنجا برسد. پيغمبر(ص) قبلا اين خبر را داده است.
پيغمبر(ص) مي‌فرمايد: ميوه را بشوييد و سپس با پوست بخوريد. 1400 سال پوست آن را مي‌کنيم و مي‌خوريم، بعد مي‌فهميم که عجب! پوست ميوه اثري دارد و خود ميوه اثري ديگر. ميوه با پوستش مفيد است. بسياري از ميوه‌ها با کندن پوست خيلي از فوايدشان را از دست مي‌دهند. دانشکده‌هاي غذاشناسي ممکن است اين را بفهمند ولي 1400 سال ديرتر.
اسلام مي‌فرمايد: بنشين و ادرار کن. اين آقا در اروپا مي‌ايستد و ادرار مي‌کند! بعد از 1400 سال از مجراي ادرار که فيلمبرداري مي‌کنند مي‌فهمند که: راه بول در حال نشسته، بيشتر باز است و راحت‌تر خارج مي‌شود. در حال ايستاده که هست قطرات کامل بيرون نمي‌آيند. حالا تا دوربين کشف شود و از مجراي ادرار فيلمبرداري کنند 1400 سال طول مي‌کشد. چرا؟! پس چون جاهليم معلم مي‌خواهيم.
2- نياز به دليل تحير انسان و غرائز او
2- انسان چون متحير است به انبياء نياز دارد. چون متحير هستيم راهنما مي‌خواهيم. چه کسي مي‌گويد من تحير نداشته‌ام؟! چه کسي جرأت دارد بگويد: من در عمرم شک نکرده‌ام؟! همه انسان‌ها شک مي‌کنند که: اين کار را انجام بدهند يا نه؟ اين حرف را بگويند يا نه؟! نمي‌دانيم. پزشکان متخصص وقتي نسخه مي‌نويسند مي‌گويند: لطفاً بعدا هم تشريف بياوريد. ببينم که اين نسخه تو را کشت يا نجاتت داد؟! پزشک هم، آيت الله هم و بالاتر از اينها همه شک دارند. و چون انسان شک دارد به راهنما نياز دارد.
3- در دنيا چون هوس‌ها و غرايز داريم، تزکيه مي‌خواهيم. انسان انواع هوس‌ها را دارد. غيظش مي‌گيرد کاري مي‌کند، شهوتش گل مي‌کند کاري مي‌کند، تحريکش مي‌کنند يک کاري مي‌کند. انسان نياز به تزکيه دارد. الآن دنيا مشکلات ماديش را حل کرده است. يک چيزي برايتان بگويم: جناب آقاي هاشمي رفسنجاني در اجلاس هفتم نماز در اروميه (امسال) فرمود: ما با سران کشورها که صحبت مي‌کرديم، آنها خيلي مشکلات مادي نداشتند. يعني در مورد اتوبان و بلوار و پل و انرژي اتمي و پتروشيمي و پارک و استخر و زمين ورزش و بيمه و بهداشت و آموزش و پرورش و… مشکلاتشان را حل کرده‌اند. مشکلشان اين است که نسلشان در حال فساد است. يعني حالا که خوراک و پوشاک و مسکن درست شده‌اند، نسلشان کجروي مي‌کند. از اينرو انسان نياز به تزکيه دارد: «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتاب» (آل‌عمران/164). پيغمبران مي‌آيند چه کنند؟ «الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‌ كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (اعراف/157).
«يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ» مي‌آيند مردم را امر به معروف کنند. و مي‌آيند مردم را از منکر بازدارند. «وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ» چيزهايي که حلال است معرفي کنند، خبائث را معرفي کنند. اين طيب است ميل کنيد، اين خبيث است ميل نکنيد. «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‌ كانَتْ عَلَيْهِمْ» الآن دنيا مملو از خرافات است. در خانه‌هاي پيشرفته و عقب مانده. کشورهاي پيشرفته و عقب مانده. همه گرفتار خرافات هستند. چه کسي بايد اينها را بردارد؟ انسان در ظلمات است. قرآن مي‌فرمايد: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‌ صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ» (ابراهيم/1) پيغمبران آمده‌اند مردم را از ظلمات نجات دهند. «ظلمات» چه است؟ ظلمت تفرقه، ظلمت جهل، ظلمت شرک و… اتمام حجت: اگر پيغمبر نباشد… گاهي وقتها مي‌گويند: آب چه خوبي دارد؟! مي‌گوييم: اگر مي‌خواهي بداني آب چه فايده‌هايي دارد، مدتي از آن استفاده نکن، خواهي فهميد. اگر چشم نباشد انسان زمين مي‌خورد. اگر مي‌خواهيد بدانيد بعثت انبيا چه فايده‌اي دارد ببينيد کشورهايي که دستشان در دست انبيا نيست، دستشان در دست چه کساني است. کسي که دستش در دست پيغمبر نيست در دست فرعون است. اگر در دست حسين(ع) نيست در دست يزيد است. در دست اميرالمؤمنين(ع) نيست در دست معاويه است. و بالاخره در دست طاغوت‌ها خواهد بود. آنهايي که دنبال موسي(ع) نرفتند گرفتار فرعون شدند. قرآن مي‌فرمايد: ما در بين مردم پيغمبر فرستاديم تا: «رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيماً» (نساء/165) بعد از رسل، ديگر کسي حجت ندارد. و گرنه مردم در روز قيامت مي‌گويند: ما نمي‌دانستيم. راهنما خيلي مهم است. اگر راهنما نباشد دعوت لغو است. اگر نبوت و بعثت انبياء نباشد، ابر و باد و مه و خورشيد و فلک همه کشکند. چون همه اينها براي « من» است. من براي چه هستم. براي اينکه بنده او باشم. براي اينکه بنده او شوم نياز به راهنما دارم. يا سفره هستي را جمع کن و يا کسي را بفرست تا مرا راهنمايي کند.
3- نياز آفرينش و آفريده‌ها
4- آفرينش بدون بعثت انبياء بيهوده است. چون خدا آفرينش را براي انسان آفريده است. اگر راهنمايي نباشد، انسان خط را گم مي‌کند. در اين صورت آفرينش به درد نمي‌خورد! اگر او کسي را نفرستد ما ديگر بنده او نيستيم بلکه بنده شيطانيم. بنده طاغوتها و هوس‌هاي خودمان خواهيم بود. خداوند مي‌فرمايد: «سَخَّرَ لَكُمْ»، «خَلَقَ لَكُمْ»، «مَتاعاً لَكُمْ» هستي براي ما آفريده شده و «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات/56) ما براي اينکه بنده او باشيم، بندگي او مربوط به اين است که دست ما را بگيرد. « بعثت» يعني خداوند به پيغمبر «وحي» کرده است.
4- تعريف وحي و انواع وحي
«وحي» يعني چه؟ آنچه از غيب نازل مي‌شود« وحي» است. عبارات مختلفي دارد: وحي، القاء تکليم، انزال، تنزيل،… بالاخره وحي يعني رابطه بين خالق و خلق. اينکه مي‌گويند: به فلاني وحي شد، وحي شد يعني يک انتقال سريع، يعني يک القاء مخفي، علامت وحي اين است که وقتي وحي شد انسان بکنم و نکنم نمي‌گويد. دو دل نخواهد بود. وحي سبب يقين است. يک نوري يک توجهي انسان پيدا مي‌کند. معناي وحي: وحي يعني انتقال سريع و مخفي که سبب يقين مي‌شود. يک چيزي به قلب و مغز و روح شما منتقل مي‌شود منتهي خيلي سريع. اگر چيزي را بعد از دو ساعت خواندن بفهمي وحي نيست.
«قرآن» وحي است. يعني با يک سري کلمات، مطالبي وارد قلب پيغمبر(ص) مي‌شود. اول سوره شوري مي‌فرمايد: «حم عسق» (شورى/2-1) بعد مي‌فرمايد: «كَذلِكَ يُوحي‌ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزيزُ الْحَكيمُ» (شورى/3) يعني قرآني که وحي مي‌شود با همين الفباء است. گاهي وحي را جبرئيل مي‌آورد. گاهي مستقيما خدا القاء مي‌کند. گاهي هم در فضا انسان يک موجي را مي‌شنود ولي نمي‌فهمد چه کسي است. پس سه رقم وحي داريم که در قرآن آمده است. اينکه مي‌گوييم وحي يقين مي‌آورد اين است: «فَأَوْحى‌ إِلى‌ عَبْدِهِ ما أَوْحى‌ ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‌» (نجم/11-10) خداوند که وحي کرد ديگر دل نق و نق ندارد.
انواع وحي: آيا به هرکسي وحي مي‌شود؟ خير. مگر شما در هر ظرفي غذا مي‌ريزيد؟ در يک ظرفي که مگس و سوسک و غيره مرده مگر انسان شير مي‌ريزد؟ در ظرف آلوده، انسان غذا نمي‌ريزد. آخر بعضي مي‌گويند: نمي‌شود خدا به ما وحي کند؟! به تو وحي کند؟! تلويزيون آنتن دارد. بايد جهت آنتن تنظيم باشد تا تلويزيون شفاف نشان بدهد. اگر روح پاک بود به آن وحي مي‌شود.
البته نمونه‌هاي کمرنگ وحي در شماها هم هست. قرآن مي‌فرمايد: ما به آدمهاي باتقوا يک نوري مي‌دهيم: «وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» (حديد/28) با آن نور مي‌فهمند چه کنند. وقتي مي‌خواهند يک جوان با تقوا را گول بزنند همان نور به او مي‌گويد که اين يک توطئه است. مگر حضرت امام (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران دانشکده سياسي رفته بود؟! مگر ليسانس علوم سياسي داشت؟! مگر کتابهاي سياسي خوانده بود؟ شب 21 بهمن گفتند: حکومت نظامي است. دستور داده بودند که کسي از خانه بيرون نيايد. و بريزند و امام (ره) را دستگير کنند. امام(ره) فرمود: مردم بريزند در خيابان‌ها. گفتند: حکومت نظامي است. اگر کسي تير خورد خونش گردن شماست. فرمود: باشد! حتي نقل شده که آيت الله طالقاني(ره) به امام(ره) تلفن نمود که: آقا! مي‌دانيد اگر مردم در حکومت نظامي بريزند چه خطري است؟! بالاخره امام(ره) فرمود: قصه از جاي ديگر آب مي‌خورد. افرادي در يک صحنه‌هايي خدا به آنها نور مي‌دهد.
آيه ديگري داريم که: کساني که تقوا داشته باشند به ايشان فرقان مي‌دهيم. «فرقان» يعني اينکه: يک ديدي به آنها مي‌دهيم که فرق مي‌دهد حق و باطل را، تشخيص مي‌دهد. يکي از منافقين رفته بود پيش امام(ره) خيلي از قرآن و نهج البلاغه بر سخنانش دليل مي‌آورد. حرف مي‌زد و قرآن و نهج البلاغه مي‌خواند. از ايران هم زنگ زده بود که: شخصي که پيش شما مي‌آيد از مغزهاي اسلام شناسي است! امام مي‌گفت: همانطور که قرآن و نهج البلاغه مي‌خواند، از لابلاي قرآن و نهج البلاغه فهميدم که او شيطان است.
گاهي در خواب به انسان الهام مي‌شود. يعني يک رابطه‌هاي مرموزي بين خالق و مخلوق است. خوابهايي که درست است يك هفتادم وحي است. حديث داريم: بعضي خوابهاي صادق خوابهايي که درست از آب در مي‌آيد آن خوابها يك هفتادم وحي است. مثلا بعضي‌ها مي‌دانند که کي مي‌ميرند و همان روز هم مرده‌اند.
به يک سري از آدمهايي که پاکند و صافند و باتقوا، يک نورهايي داده مي‌شود. آن نورها شعاع وحي است. خدا رحمت کند اموات را، بچه بودم، به پدرم گفتم: مي‌خواهم بروم چراغاني، پدرم گفت: اين يک لامپ را ببين، گفتم: خوب ديدم. گفت: آنجا هم دوهزار تا مثل اين است. پس مي‌شود انسان در بين کارها حق و باطل را بفهمد. البته همه خوابها هم اينطور نيستند. بعضي خوابها دکان هستند! بعضي خوابها دروغند. بعضي خوابها با معيارهاي اسلامي جور در نمي‌آيند. مثلا مي‌گويد: خواب ديدم که به من گفتند: نمي‌خواهد نماز بخواني، دلت پاک باشد! يعني چه؟ اين خانم حجابش بد است. صد رقم چشم بد به او نگاه مي‌کنند، بعد به من زنگ مي‌زند و مي‌گويد: آقاي قرائتي من يک خانمي هستم که البته حجابم را رعايت نمي‌کنم ولي ديشب اباالفضل(ع) را در خواب ديدم!! يعني نعوذ بالله اباالفضل(ع) اينقدر بيکار است؟! اگر هم قرار است به خواب تو بيايد بايد در صف بايستي، و تا روز قيامت هم نوبت به تو نمي‌رسد. اين اباالفضل(ع)‌هايي که به خواب اينها مي‌آيند اباالفضل نيستند بلکه شيطانند!
«وحي» نور است، علم است الهام مي‌شود به انسان و انسان آنرا دريافت مي‌کند و بعد از آنکه دريافت کرد ديگر شک نمي‌کند.
5- وحي و انواع وحي در قرآن
يک روايتي داريم از اميرالمؤمنين(ع) از کتاب بحار که آنرا براي شما مي‌خوانم؛ اميرالمؤمنين علي(ع) فرمودند: وحي چيست؟ وحي گاهي به معناي نبوت است که مي‌فرمايد: «إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‌ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ» (نساء/163) پيغمبر به تو وحي کرديم همانطور که به ساير انبياء قبل هم وحي کرديم. اين وحي درجه يک است. گاهي وحي، الهام است. قرآن مي‌فرمايد: «وَ أَوْحى‌ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ» (نحل/68) وحي کرديم به زنبور که در کوهها گلها را بمکد و عسل درست کند. اين که قرآن مي‌فرمايد: به زنبور عسل وحي کرديم يعني او را با اين غريزه خلق کرديم. که مراد از وحي در اينجا يعني يک آموزشهاي غريزي.
يا اينکه داريم: «وَ أَوْحَيْنا إِلى‌‌ام مُوسى‌ أَنْ أَرْضِعيهِ» (قصص/7) به مادر موسي وحي کرديم که بچه‌ات را شير بده. گاهي وحي به معناي اشاره است. که حضرت زکريا: «فَخَرَجَ عَلى‌ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‌ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا» (مريم/11) يعني گاهي اشاره مي‌کند. اشاره يعني وحي. گاهي هم وحي به معناي تقدير است. اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد «وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‌ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ» (فصلت/10) خداوند آسمانها را هفت طبقه قرار داد و در هر آسماني نظمي درست کرد. در هر آسماني يک تدبيراتي را به کار گرفت. که اينجا (در زمين) وحي است.
«وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بي‌ وَ بِرَسُولي‌ قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ» (مائده/111) به ياران حضرت عيسي(ع) وحي شد. به مؤمنين ممکن است وحي شود.
بسياري از علومي که بشر در ابتکارات و اکتشافات به دست آورده است وحي است. يعني گاهي اوقات چيزي به انسان القاء مي‌شود. و اين القاء، القاء درستي است.
وحي لازم نيست همه‌اش مادي باشد، مي‌تواند معنوي باشد. مثل: قرآن. بعضي وقتها هم، وحي مربوط به مسايل مادي است. قرآن مي‌فرمايد: «فَأَوْحَيْنا إِلى‌ مُوسى‌ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظيمِ» (شعراء/63) به موسي وحي کرديم عصايت را به اين سنگ بزن تا از آن آب در بيايد! موسي با يارانش تحت تعقيب بودند، رسيدند به دريا. ديدند عجب گيري افتاده‌اند. جلويشان درياست و پشت سرشان فرعون. قرآن مي‌فرمايد: «فَأَوْحَيْنا إِلى‌ مُوسى‌ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ» به موسي(ع) گفتيم: چوبت را بزن به دريا، آب دريا روي هم سوار مي‌شود و آب دريا کنار مي‌رود با اراده و قدرت ما. خشک شدن دريا، آيه قرآن نيست. آب از سر آمدن آيه قرآن نيست مي‌خواهم بگويم: همه وحي‌ها لازم نيست وحي آسماني باشد يعني وحيي باشد که مربوط به مسايل معنوي باشد گاهي براي نان و آب به انبياء وحي مي‌شد. البته وحي معنوي هم داريم: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا» (شورى/7) قرآن وحي است، «نُوحي‌ إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ» (انبياء/25)، «ذلِكَ مِمَّا أَوْحى‌ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ» (اسراء/39) حکمت وحي است. پس وحي گاهي مربوط به مسايل فکري و اعتقادي است، گاهي هم وحي مربوط به مسايل مادي است.
6- نقص و ناكارآمدي قوانين بشري
آيا نمي‌شود قوانين بين الملل اين کارها را بکنند؟! نه خير. قانونگذار بايد شرايطي داشته باشد. کسي که مي‌خواهد براي بشر قانون وضع کند بايد شرايطي داشته باشد. قانون بشر کافي نيست. چرا؟
شرايط قانونگذار: اول بايد انسان شناس باشد. يعني اسرار جسم انسان را بداند. با وجود اين همه پيشرفت علمي، ما هنوز اسرار جسم انسان را کشف نکرده‌ايم. و لذا مدتي شير خشک استفاده مي‌کنند و بعد از مدتي مي‌گويند: همان شير مادر!
دوم: اسرار روح را هم بايد بداند. زياد خوردن گوشت، انسان را سنگدل مي‌کند. (طبق حديث) آرزوها را بايد بداند. فطريات را بايد بداند. اصول حاکم بر روابط انساني را بايد بداند. بايد يک انسان شناس کامل باشد.
قانونگذار بايد خدا باشد. چون اوست که از همه اسرار عالم خبر دارد. او انسان شناس کامل است. بايد از گذشته مطلع باشد. کسي مي‌تواند قانونگذار خوبي باشد که از قانونهاي گذشته باخبر باشد. وقتي انسان پيش دکتر مي‌رود او از سابقه بيماري انسان سؤالي مي‌کند. آشنايي با سابقه‌اش را مي‌گذارد در قانون. چه کسي گذشته انسان را بهتر از خدا بداند؟ بنده که اينجا هستم قبر پدر پدر پدرم را نمي‌دانم. قانون گذار بايد از آينده باخبر باشد.
قانوني که اجرا مي‌کند بايد عملي باشد. اسلام يک قانون ندارد که عملي نباشد. قانون اساسي آمريکا تا به حال 25 بار عوض شده است. قانون بعضي از کشورهاي اروپايي تا حالا 119 بار عوض شده است. خيلي از قانونها عملي نيست. بايد قانون ضمانت اجرايي داشته باشد. بشر نمي‌تواند. قانون وقتي از طرف خدا است و ضامن اجرايي‌اش ايمان است، اين ايمان است که انسان را از انجام کارهاي ناپسند جلوگيري مي‌کند. ايمان ضامن اجرايي است. قانون بشر ضامن اجرايي ندارد.
قانون بايد ارزش و قداست داشته باشد. بشري که هم عاجز است هم جاهل است هم پشيمان مي‌شود و هم متحير است، نمي‌تواند براي نوع خودش قانون وضع کند. ما آزاد آفريده شده‌ايم و دليلي ندارد که بله قربان گوي همديگر باشيم.
قانون بايد از طرف خدا باشد چون او ما را آفريده، کسي که مرا آفريده حق دارد براي من قانون وضع کند. قانون بشري ارزش ندارد. قانون بايد مفهوم باشد. روشن باشد «عَرَبِيٍّ مُبينٍ» (شعراء/195).
قانونگذار بايد دلسوز باشد. خداوند (قانونگذار هستي) رحمان است و رحيم. انسان‌ها رحمان و رحيم نيستند. اگر هم کار خيري براي کسي انجام مي‌دهند منتظر پاداش و نتيجه هستند. اگر به مرغ دانه مي‌دهند از او انتظار تخم مرغ و گوشت را دارند و… بشر ما را دوست ندارد و قوانين را به نفع خودش وضع مي‌کند. حتي اگر به ضرر ديگران باشد. 8 سال بمباران شديم و هيچکس کمکمان نکرد! قانونگذار بايد از احدي نترسد. نبايد ترس داشته باشيم.
به همين جهت ما به بعثت انبيا و وحي نيازمنديم. شرايط قانونگذاري جز در خداوند عالم وجود ندارد. پس قانون را بايد خدا تعيين کند. و مبعث يعني خداوند توسط يک فرد معصوم(ص) اين قانون را براي ما آورد. بايد قانون وحي را دو دستي بگيريم و به آن پايبند باشيم و در اجراي آن بکوشيم.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2404

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.