موانع انفاق و كمك رسانی

1- ترس از فقر، مانع كمك به ديگران
2- غني و فقير در برابر امتحان الهي
3- بهره‌گيري دشمنان از ابزار تحريم اقتصادي
4- انفاق، كاهش نيست، افزايش است
5- ثروت، رزق الهي است نه ملك انساني
6- آثار و خطرات اجتماعي ترك انفاق
7- باقي ماندن انفاق و فاني شدن ديگر اموال

موضوع: موانع انفاق و كمك رساني

تاريخ پخش: 10/06/88

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

ديشب بحثي مطرح شد كه امروز مي‌خواهم بگويم، لا به لاي درس‌هايي از قرآن كه خيلي‌ها وقتي مي‌خواهند يك كمكي بكنند، حالا پول دارد از پولش، جان دارد از جانش، كتاب دارد از كتابش، خانه دارد از خانه‌اش، وقتي مي‌خواهد يك كمكي بكند گير دارد. خوب بعضي‌ها سخاوت دارند، بعضي‌ها گير دارند. بعضي‌ها هم نه، آنقدر سخاوت دارد كه جانش را مي‌دهد. شهيد مي‌شود يا اولادش را مي‌دهد. پدر شهيد مي‌شود. مادر شهيد مي‌شود. هستي‌اش را مي‌دهد. جواني‌اش را… بعضي‌ها هرچه دارند در راه خدا مي‌دهند. بعضي‌ها هم براي دادن يك خودنويس به بغل دستي‌اش گير دارد. گيرهايي كه انسان در كمك به مردم دارد، من ده تا گير نوشته‌ام، و بررسي كنيم ببينيم پاي تلويزيون به هر حال، رمضان 88 پاي سفره‌ي قرآن هستيم، بيست و هفت، هشت دقيقه ببينيم چرا بعضي‌ها مشتشان بسته است؟ البته فكر نكنيد بحث براي پولدارها است. بعضي‌ از افراد هم پولدار نيستند، همان چيزي كه دارد مثلاً ممكن است يك وسيله‌ي نقليه‌اش خيلي هم ارزان باشد. اما مثلاً مي‌گويد: براي چه سوارش كنم؟ من كه اين را دوست ندارم. براي چه به او وام بدهم؟ من كه او را دوست ندارم. براي چه مثلاً قرآن درس او بدهم؟ براي چه انگليسي درسش بدهم؟ براي چه كامپيوتر به او درس بدهم؟ اصلاً بخل مي‌كند. مشتش بسته است. حالا يا در پول، يا در هرچه… بنابراين موضوع بحث ما اين است كه گيرهاي كمك چيست، صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)

1- ترس از فقر، مانع كمك به ديگران

موضوع بحث: موانع و گيرهاي كمك، كمك به ديگران. بررسي مي‌كنيم. يكي از موانع احساس ترس از فقر است. قرآن يك آيه داريم مي‌گويد كه: اگر همه‌ي دنيا را هم به تو بدهند، باز هم مي‌ترسي كه فردا نادار شوي. «لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاق‏» (اسرا/100) يعني مشت تو بسته است، مي‌ترسي. مثلاً مي‌گوييم: آقا پول خرد داري؟ دارد، مي‌گويد: نه ندارم! مي‌گوييم: خوب تو كه داري. مي‌گويد: آخر اگر به او بدهم، ممكن است يك ساعت ديگر خودم خواسته باشم. قرآن جواب اين گير را چه مي‌دهد؟ مي‌گويد: «فَهُوَ يُخْلِفُه‏» (سبا/39) «يُخلِفُه» خليفه، معناي خليفه را بلد هستيد؟ جانشين! «فَهُوَ يُخْلِفُه‏» يعني خدا جايش را پر مي‌كند. خدا جايش را پر مي‌كند. نترس! امام جواد فرمود: من امام جواد هستم. به شيعيان من بگوييد: من ضامن هستم اگر خمس بدهيد، خدا جايش را پر مي‌كند. حالا، آن ترسش را قرآن مي‌گويد: «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ» (بقره/268) شيطان است كه مي‌گويد: بابا تو پيري داري. كوري داري. چراغي كه به خانه رواست، به مسجد حرام است. براي خودت ذخيره كن. براي چه… يك عمري اين بخيل زندگي مي‌كند، از ترس اينكه نكند در پيري گدا شود.

2- بعضي‌ها مي‌گويند: خوب خدا مي‌توانست به او بدهد. اينكه خدا به او نداده است لابد صلاح نيست او داشته باشد. اگر خدا مي‌خواست همينطور كه به من داده، به او هم مي‌دهد. اين هم يك گير است. احساس ترس از فقر، جوابش اين است. «فَهُوَ يُخْلِفُه‏» يعني خدا، جايش را پر مي‌كند. آيه‌ي ديگر مي‌گويد: «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ» او كه مي‌گويد: اگر بدهي فردا خودت هم ممكن است مي‌ترسي از فرداي خودت، مي‌گويد: «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ» اين شيطان است كه وعده‌ي فقر مي‌دهد. نترس كمك كن. گاهي وقت‌ها مي‌گويد كه: چرا خدا خودش به او نداد؟ اين هم آيه‌ي قرآن است، مي‌گويد: وقتي ‌گفتيم كمك كنيد،خوب به بغل دستي‌ات كمك كن. به من چه؟ اگر خدا مي‌خواست او را هم تيزهوش قرار مي‌داد. قرآن مي‌گويد كه: وقتي مي‌گوييم: كمك كنيد، مي‌گويد: «أَ نُطْعِمُ» (يس/47) ما غذا بدهيم؟ «مَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَه‏» (يس/47) اگر خدا مي‌خواست خودش به او مي‌داد.

2- غني و فقير در برابر امتحان الهي

اين هم جوابش اين است كه بابا خدا امتحان مي‌كند. آيه‌ي قرآن مي‌فرمايد كه: «فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْض‏» (انعام/53) من مي‌خواهم تو را امتحان كنم به تو دادم، نه اينكه حالا تو را دوست دارم به تو دادم، او را دوست ندارم. چون اگر همه‌ي مردم يكسان باشند، استعدادها شكوفا نمي‌شود. اگر همه‌ي مردم يكسان پول داشته باشند، شكلشان يكسان، صدايشان يكسان، پولشان يكسان، هوششان يكسان، اگر همه‌ي مردم يكسان باشند مثل قالب صابون، مثل استكان، اگر همه‌ي مردم يكسان باشند، معلوم نمي‌شود چه كسي سخي است و چه كسي بخيل. چه كسي تواضع… بايد من يك چيزي بلد باشم شما بلد نباشي، تا بيايي شاگردي من را بكني. شما هم يك هنري داري من بلد نيستم. من بايد بيايم شاگرد شما بشوم. اگر هركسي يك طور فكر مي‌كند اينها مردم زير بار همديگر… يعني اگر اين كارخانه همه چيزهايي كه توليد مي‌كند يك اندازه باشد، خوب ماشين نمي شود. كاميون لاستيك مي‌خواهد. چرخ مي‌خواهد. نمي‌دانم گاز مي‌خواهد. ترمز مي‌خواهد. باك مي‌خواهد. اگر تفاوت باشد زير بار همديگر مي‌روند. شما در يك كلمه اگر همه يك قد باشند، چنين مي شود. اَ اَ اَ… خوب اين چه مي‌شود؟ شما اگر مي‌خواهي ادب بنويسي، اَلِفش بايد بايستد. دالش بايد خم شود. «ب» بايد افقي باشد. اين عمودي است. اين افقي است. اين كج است. يعني اگر كلمه مي‌خواهي بايد تفاوت باشد. اگر همه يكسان باشند، كلمه تشكيل نمي‌شود. همه‌ي مردم يكسان باشند. خوب اين ماشين نمي‌شود. بايد تفاوت باشد. سلول پا غير از سلول چشم است. اين تفاوت‌ها بايد باشد. امروز به تو مي‌دهند، ببينند سخاوت داري يا نه! به او هم نمي‌دهند ببينند آن فقير صبر مي‌كند يا نه؟ فقير با صبر امتحان مي‌شود. غني با پول امتحان مي‌شود. قرآن مي‌گويد: «فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْض‏» يعني من اين تفاوت‌ها را قرار دادم تا شما را بشناسم. مي‌خواهم شما را امتحان كنم.

مي‌گويند كه: پيش‌نماز يك مسجدي از مسجد بيرون آمد، در خيابان در دكّان مريدش رفت كه پشت سر او نماز مي‌خواند. گفت: يك خربزه به ما بده. اين ميوه فروش هم يك خربزه برداشت و پيش‌نماز نگاه به خربزه كرد و گفت: اين خربزه خوب نيست. يكي ديگر بده. رفت سر جايش گذاشت و يك خربزه برداشت، باز پيش‌نماز به خربزه نگاه كرد، گفت: اين هم خوب نيست. هرچه خربزه برداشت، گفت: اين خوب نيست. گفت: آقا چه خربزه‌اي مي‌خواهي؟ گفت: ببين آن را بده! ميوه فروش هم فهميد كه آن شيخ چه قشنگ خربزه‌ها را مي‌شناسد. گفت: آقا تو خربزه هم مي‌شناختي؟ گفت: من خربزه را مي‌شناسم، تو را نمي‌شناسم كه يك عمري پشت سر من نماز مي‌خواني حالا مي‌خواهي كلاه سر من بگذاري. خربزه را مي‌شناسم، تو را نمي‌شناسم.

يكي از رفقا مي‌گفت: يك نفر پاي منبر ما چطور گريه مي‌كرد. معمار هم بود. ما مي‌خواستيم خانه بسازيم،گفتيم: اين از بس كه آدم خوبي است به اين بدهيم. مي‌گفت: وقتي به او داديم، چند ميليون كلاه سر ما گذاشت. يعني بايد آدم امتحان شود. امروز اين دارد… ولذا حديث داريم، قبل از امام زمان افراد مختلفي حكومت را بدست مي‌گيرند. هر دو سه روزي يك كسي. امروز اين بهار است. پاييز او مي‌شود. دوره‌ي بعد آن پاييزي مي‌شود بهارش، اين بهاري پاييزش مي‌شود. دنيا پايين و بالا مي‌رود. «تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها» (آل‌عمران/140) قرآن مي‌گويد: مي‌گردانيم. مي‌گردانيم تا شما را امتحان كنيم. «يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِر» (رعد/26) پس نگو اگر خدا مي‌خواست به او مي‌داد. خدا مي‌تواند به او هم بدهد. به او نمي‌دهد، به شما مي‌دهد. تا شما را امتحان كند.

خدا شهيد بهشتي و شهيد قدوسي را رحمت كند. يك مدرسه داشتند مدرسه‌ي حقاني در قم، من يك كلاس‌هايي در آنجا داشتم. قصه براي حدود 40 سال پيش است. سي و چند سال پيش، يك روز آمدم بروم ديدم كنار مدرسه يك كارتون است، پول در آن است. با يك دفتر هم كنارش است. نگاه كردم ديدم اين پر از پول است. ما فكر كرديم كارتون نان خشك هست، كه ته سفره‌ها نان‌هاي خشك را در آن بريزند و در گاوداري‌ها ببرند. ولي اين كارتون اسكناس است. يك خرده نگاهش كرديم و گفتيم: چرا كارتون اسكناس كنار مدرسه است؟ گفتند: هر طلبه‌اي نياز دارد بردارد، منتهي بنويسد كه من چند هزار تومان برداشتم، براي چه؟ من پرسيدم چه اين كار را كردند؟ گفت: ما مي‌خواهيم ببينيم طلبه‌ها دستشان به پول رسيد چقدر برمي‌دارند؟ يعني ضمن اينكه اينجا حوزه‌ي علميه است، مي‌خواهيم طلبه‌هايمان را هم امتحان كنيم. مي‌خواهيم ببينيم كه اين كه دستش به پول رسيد برمي‌دارد، برنمي‌دارد!

3- بهره‌گيري دشمنان از ابزار تحريم اقتصادي

مسئله‌ي سوم، گاهي مي‌گويد بابا من دوستش ندارم. آيه‌ي قرآن است. «لا تُنْفِقُوا عَلى‏ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ» (منافقون/7) به مسلمان‌ها پول ندهيد. «حَتَّى يَنْفَضُّوا» تا از دور پيغمبر خلوت شوند. چون پيغمبر را دوستشان نداريم، به اطرافيان پيغمبر پول ندهيد، تا فشار فقر به آنها، تا فقر به آنها فشار بياورد، پيغمبر را رها كنند. چون پيغمبر را دوست ندارند، دور مي‌شوند. اين هم قرآن مي‌گويد: «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (منافقون/7) خزينه‌هاي آسمان براي او است. تو فكر مي‌كني اگر پول ندهي، مثل اينكه مثلاً آمريكا مي‌گويد كه: ايران را در محاصره‌ي اقتصادي قرار بدهيم، در فشار كه قرار گرفت مي‌آيد بله قربان مي‌گويد. چون آمريكا ما را دوست ندارد، مي‌گويد: محاصره‌ي اقتصادي تا در فشار مجبور شوند تسليم شوند. آب را در كربلا به امام حسين قطع كنيد، تا تشنگي بر اينها فشار بياورد اينها بيايند تسليم بني اميه شوند. تسليم يزيد شوند. اين هم يكي. اين هم مي‌گويد: خزينه‌ها دست اوست. اين تشنه در تاريخ مي‌ماند و شما سيراب‌ها محو مي‌شويد. آمريكا روز به روز عزّت جهاني‌اش كم مي شود، ايران روز به روز عزّت جهاني‌اش بيشتر مي‌شود.

4- انفاق، كاهش نيست، افزايش است

گاهي وقت‌ها فكر مي‌كنند كه اگر پول بدهند، ضرر مي‌كنند. قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: «يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً» (توبه/98) بعضي‌ها مي‌گويند: آخر از دستم رفت. مثل اينكه مثلاً مي‌گويد: آخر مسجد بروم ضرر است.در خانه نمازم را مي‌خوانم. آقا! آخر من بايد 5 دقيقه بروم. 5 دقيقه بيايم. ده دقيقه بروم، ده دقيقه بيايم، مي‌داني يكي به يكي اقتدا كند، يك نفر يعني نماز جماعت يك نفره، آقا يكي… مأموم يكي. يكي به يكي اقتدا كند، 75 برابر مي‌شود. يعني يك ركعتش 75 ركعت مي‌شود. دو تا شوند، سه تا شوند، هي هرچه شوند، بيشتر به ده تا مي‌شوند. نماز جماعت كه به ده تا رسيد، امام جماعت يكي ده نفر، به ده نفر كه رسيد هيچ‌كس ثوابش را نمي‌تواند حساب كند. حتي فرشته‌هايي كه حساب شن‌ها و اتم‌ها و قطرات باران و برگ‌هاي درختان رادارند هم نمي‌توانند حساب جماعت را بكنند.

در اجلاس نماز يكوقت وزير بهداشت و درمان آمد صحبت كند، يك حرف قشنگي زد. در مورد همين ده تا. گفت: شما اگر يك انگشت داشته باشيد، چه مي‌كنيد؟ تلفن مي‌گيريد. دو تا داشته باشيد چه مي‌كنيد؟ سطل ماست بلند مي‌كنيد. سه تا داشته باشيد، سيب زميني و پرتقال برمي‌داري. چهار تا داشته باشي، سطل آب بلند مي‌كني. پنج تا داشته باشي، آمپول هم مي‌زني. يعني هر انگشتي اضافه شود كارايي‌اش بيشتر مي‌شود. به ده تا كه رسيد ديگر حساب و كتاب ندارد. يعني در طول تاريخ هيچ انساني پيدا نشده بگويد: والله يكجايي يك كارگر مي‌خواستند، يازده انگشته! متأسفانه چون من ده تا انگشت داشتم، استخدامم نكردند. يعني در تاريخ هنوز كاري پيدا نشده كه نياز به انگشت يازدهم باشد. يعني به ده‌تا كه رسيد ديگر حساب ندارد. كسي نمي‌گويد: سي رقم كار، چهل رقم كار، دو هزار رقم كار، ديگر حساب و كتاب ندارد. همينطور كه انگشت‌ها به ده‌تا رسيد، حساب و كتاب ندارد، نماز جماعت هم به ده تا رسيد…

يا مثلاً نمازش را خواند. خوب بعد از نماز بنشين يك خرده با خدا حرف بزن. لازم هم نيست عربي حرف بزني. ما اين هفده كلمه‌ي نماز را بايد عربي حرف بزنيم. باقي‌اش را فارسي حرف بزن. آخر وقتم تلف مي‌شود. تلف مي‌شود؟ بعضي فكر مي‌كنند، اگر دعا بخوانند تلف مي‌شوند. وقتشان گرفته مي‌شود. آنوقت مثلاً سه ساعت مي‌نشيند يك فيلم بي‌خود را مي‌بيند. چهار ساعت رفيقش چرت و پرت مي‌گويد. قرآن مي‌گويد كه: «وَ مِنَ الْأَعْراب‏» يك عده‌اي هستند كه «يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً» (توبه/98) احساس مي‌كند چرا خدا به خودش نداد؟ پاسخش اين است كه براي امتحان، مي‌خواهد امتحان كند. به يكي مي‌دهد، به يكي نمي‌دهد. تا اينها آزمايش شوند.

سوم مي‌گويد كه در فشار قرار دهيم تا تسليم شوند. آيه‌اش اين بود. به اطرافيان پيغمبر انفاق نكنيد تا در فشار قرار بگيرند، دور پيغمبر را خالي كنند. به امام حسين آب ندهيد، در فشار قرار بگيرند، تسليم شوند. ايران را در محاصره‌ي اقتصادي قرار بدهيد. تا در فشار قرار بگيرند، تسليم شوند. خدا مي‌گويد: «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» خزينه‌هاي آسمان ها و زمين دست او است. او خواسته باشد بدهد، مي‌دهد. ما آدم داريم شاعر است، شعرش را به رفيق‌هايش نمي‌دهد. مي‌گويد: مي‌رود شعر من را اين طرف و آن طرف مي‌خواند، آنوقت بازار من كساد مي‌شود. آدم هست كه دفتر يادداشت دارد ولي به كسي نمي‌دهد.

بعضي‌ها مي‌گويند: انفاق ضرر است. چهارم: مي‌گويد: كمك ضرر است. قرآن مي‌گويد: ضرر نيست، منفعت است. هرگز! درخت انگور را كه قيچي مي‌كني، فكر مي‌كني شاخه‌اش كم شد. به حسب ظاهر درخت انگور شاخه‌اش كوچك مي‌شود، اما بارش بيشتر مي‌شود. فكر مي‌كني خمس كه مي‌دهي بيست درصد مالت كم مي‌شود. امام جواد فرمود: من ضامن هستم كم نشود. و حديث هم داريم اگر پولي، حقي كمك نكني خدا يك چيزي دو برابر در راه باطل، در راه باطل مي‌شود. صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)

5- ثروت، رزق الهي است نه ملك انساني

گاهي وقت‌ها انفاق را تحميل مي‌دانند. مثل مهمان مي‌آيد، مي‌گويد: آخ! اين آمد. نمي‌دانيم مهمان كه مي‌آيد، حديث داريم مهمان كه مي‌آيد رزقش را هم مي‌آورد. بچّه‌دار نشويم خرجي نداريم. چقدر اينها از نظر ايماني ضعيف هستند. جلوي بچه‌دار شدن را مي‌گيرد، مي‌گويد: خرجي ندارم. اين فكر مي‌كند، اين خرجي‌اش را مي‌دهد. روي كره‌ي زمين، در شهرتان، در فاميل‌تان يك نفر را پيدا كنيد، يك نفر من واقعاً دنبال يك چنين آدمي مي‌گردم. كه بگويد: من قبل از ازدواج وضعم خوب بود، بعد از ازدواج وضعم بد شد. تمام اينها… از پدرانتان بپرسيد. تمام پدران ما، قبل از ازدواج زندگي شان كمرنگ بوده است. وقتي همسر گرفتند، بچه‌دار شدند، زندگي‌شان هم… آخر آن كسي كه خدا او را آفريده است، خرجي‌اش را هم مي‌دهد. تا زن حامله نشده است، سينه‌اش شير ندارد. همين كه حامله شد بچه زاييد، همراه بچه دار شدنش، سينه‌اش هم شير دارد. خدا مي‌خواهد چه بگويد؟ چقدر آخر آدم… آدم كسي را يكبار امتحان مي‌كند. دو بار امتحان مي‌كند. يعني سي ميليون بار بايد كسي خدا را بايد امتحان كرد. خدا را امتحان كردي، آخر اين يك دانه زير خاك مي‌دهي، يك خوشه به تو مي‌دهد. خدا را چقدر مي‌خواهي امتحان كني؟ در چاه آب كثيف مي‌رود، از بغلش آب تميز بيرون مي‌آيد. يك تخم هندوانه پرت مي‌كني، يك بوته‌ي هندوانه مي‌شود. يك تك سلول و اسپرم را خدا در رحم مادر مي‌گيرد، يك نوزاد نقلي به شما مي‌دهد. آخر يك تك‌ سلول گرفته يك نوزاد داده است. يك دانه گرفته، يك خوشه داده است. يك تخم هندوانه گرفته، يك بوته‌ي هندوانه داده است. هنوز هم مي‌ترسي پول بدهي؟ چقدر مي‌خواهي خدا را امتحان كني؟

عبادت‌هاي عادي، شما در ماه رمضان يك آيه‌ي قرآن بخواني، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (اخلاص/1) ثواب يك ختم قرآن را دارد. «اللَّهُ الصَّمَدُ» (اخلاص/2) ثواب يك ختم قرآن را دارد. خدا يك چنين خدايي است كه مي‌گويد: نفس كشيدن ثواب سبحان الله را دارد. كار عبادت بكني، ده برابر به تو مي‌دهيم.

 بعضي‌ها انفاق برايشان تحميل است. «وَ هُمْ كارِهُونَ» قرآن مي‌گويد: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُم‏» (آل عمران/180) فكر نكني اين پول، اين كه داري «خَيراً لَهُم»، «بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ» فكر نكنيد. اصلاً خدا مي‌گويد: به بعضي‌ها پول مي‌دهيم كه اينها را بسوزانيم. نمي‌فهمد! حالا…

6- آثار و خطرات اجتماعي ترك انفاق

بعضي‌ها مي‌گويند: آخر اگر ما انفاق كنيم لذت‌هايمان كم مي‌شود. رفاه ما، الآن چند تا چيز داشته باشيم، قرآن يك آيه دارد مي‌گويد: اگر انفاق نكنيد به هلاكت مي‌افتيد. وقتي به او ندادي فقر به او فشار آورد، او كودتا مي‌كند. مثل اينكه به بچّه مي‌گويي: مؤدب بنشين. حرف نزن! خفه شو! لبت را هم بگير! دو، سه مرتبه هي امر و نهي مي‌كني، اين بچه مي‌گويد: دليل ندارد كه من در اتاق راست اين بنشينم. بلند مي شود در كوچه مي‌رود. با بچه‌هايي كه با يك بستني گولش بزنند. پدر و مادري كه دائم به بچه تنگ بگيرند، مثل فنر است. دائم فشارش مي‌دهي تا دستت را برداشتي بالا مي‌پرد. 

زمان شاه يك كسي در ارتش در گوش يك سرباز زد، گفت: فاصله بگير. سربازها كنار هم رفته بودند. اين زد در گوش اين گفت: فاصله بگير. گفت: خيلي خوب فاصله مي‌گيرم. مرخصي آمد و از ايران كشور ديگر رفت. از آن كشور نامه به افسر نوشت كه تا اينجا فاصله گرفتم. باز هم مي‌خواهي بروم و فاصله بگيرم! اينطور نيست كه حالا ما فكر كنيم كه… قرآن مي‌گويد: اگر كمك نكني او عصباني مي‌شود يك مرتبه زندگي‌ات آتش مي‌گيرد. «انفقوا» پول خرج كنيد. بعد مي‌گويد: «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَة» (بقره/195) پول خرج نكني انفجار است. كشورهاي كمونيستي خيلي وقت‌ها همينطور است. وقتي سرمايه‌دار به كارگر فشار مي‌آورد، كارگر كودتا مي‌كند.

گاهي مي‌گويد: براي خودم است. به قارون مي‌گفتند: تو اين همه پول داري، «أَحْسِنْ» احسان كن. به ديگران هم كم كن. «كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْك‏» (قصص/77) خدا به تو داده است. گفت: خدا به من نداده است. براي خودم است. خدا به من نداده است. اين فكر مي‌كند براي خودش است.

مي‌گويند: يك طلبه‌اي بي‌پول شد. نجف درس مي‌خواند. رفت در حرم حضرت علي گفت: يا علي! به ما گفتند: تو در خانه‌ي فقرا شب‌ها چيزي مي‌دادي. حالا ما آمديم نجف درس بخوانيم، پولمان تمام شده است، حالا در خانه‌ي ما نيامدي هيچ، ما در خانه‌ي شما آمديم. يك صد توماني امشب براي ما بفرست دل ما را خوش كن. زيارتش را كرد و يواشكي به حضرت امير اين حرف‌ها را زد و ضريح را بوسيد. تا اين طرف‌تر آمد، يك نفر گفت: سلام حال شما؟ چند روز پيش من ايران بودم، در شهر شما پدر شما را در بازار ديدم، گفتم: من مي‌خواهم بروم عراق و نجف، ممكن است آقازاده‌ي شما را ببينم طلبه‌ي آنجا هستم، فرمايشي نداري؟ گفت: چرا. اگر پسر من را ديدي اين صد توماني را به او بده. مي‌گفت: صد توماني را داد و رفت. الآن به اميرالمؤمنين گفتم: صد تومان! گفت: يا علي ببين اين مال تو نيست. اين پول آقاي من است. اگر مي‌خواهي صد تومان خودت بفرست. بيرون آمديم و در اتاق رفتيم و رفتيم پول را خرج كنيم، ديدم نيست! اِ… هرچه نگاه كرديم. در حرم دويدم، ببينم جايي افتاده است. آقا كسي اينجا پول نديده است؟ كفشداري، اين طرف، آن طرف… خيلي حال ما گرفته شد. نداشتيم بيشتر بود، حالا نمي‌دانم آدم داشته باشد داغش را ببيند سخت است؟ خيلي مي‌گفت حالمان گرفته شد. مي‌گفت: اين را به استادمان گفتيم. كه آقا ما بي‌پول شديم، رفتيم در حرم چنين حرف‌هايي زديم يك نفر پيدا شد صد تومان داد، من به حضرت علي گفتم: اين براي تو نيست، اين براي آقاي من است. گفت: خوب تو بي‌ادب بودي. درست است پول براي پدرت است. ولي هزار و يك چيزي بايد درست شود، يعني بايد پدر شما آن زمان ممكن است اين آقا همينطور كه نزديك پدرت را در بازار ديد، ممكن است عطسه‌اش بيايد، تا بيايد عطسه كند (با بيان حركت) پدرت رد شود. و اين پدرت را نبيند. اينكه پدر شما در آن لحظه همديگر را ديدند، ممكن است آن لحظه پدر شما پول نداشته باشد. ممكن است پدر شما را ببيند، يادش برود كه به پدر شما بگويد كه من نجف مي‌روم، آخر هزار و يك محاسبه دارد. همين كه براي پدرت است… گفت: حالا… گفت: بله توهين كردي. به حضرت جسارت كردي. شما در حرم مي‌روي، به اميرالمومنين مي‌گويي: غلط كردم! توبه‌ي فارسي كن. توبه‌ي فارسي را من نمي‌توانم در تلويزيون بگويم چيست. حرف اولش «گاف» است. برو بگو غلط كردم و غيره! مي‌گفت: يك مدتي مقاومت كرديم و بالاخره رفتيم گفتيم: حالا امتحان كنيم. رفت گفت: يا علي! چند شب پيش ما اينجا آمديم يك چيزي خواستيم، يك چنين حادثه‌اي شد و به هر حال من غلط كردم. معذرت مي‌خواهم. تا گفتم: غلط كردم، يك زن عربي به من گفت: حاج آقا! من چند شب پيش اينجا يك پولي پيدا كردم. اگر كسي سراغ داريد نشاني‌اش را بدهي، گفت: نشانه‌ي آن اين نيست؟ گفت: چرا. فوري گفت: يا علي از تو است. از تو است. از تو است.

من گاهي وقت‌ها مي‌گويم: خودم درس خواندم. آقا چطور شما در مسابقات المپياد اول شدي؟ من زحمات خودم و استادم! خدا را فراموش مي‌كند. در فيلم‌هاي تلويزيون نشان مي‌دهد، از خواب بلند مي‌شود، صورتش را مي‌شويد، مسواك مي‌كند، صبحانه مي‌خورد. نماز در كشور نيست؟ خوش انصاف اين همه آدم نماز خوان هست. خوب نمازش را هم نشان بدهيد. يعني از رختخواب به مسواك و صبحانه و سفره. نماز را حذف مي‌كنند. حديث داريم هركس اين كلمه را بگويد مشرك است. بگويد: اگر فلاني نبود وضع من فلج بود. يعني چه؟ مثلاً خوب شد امسال باران آمد. اگر باران نبود، بگو: خدا باران فرستاد. مي‌آيي بگويي هوا چطور است، بگو: ما پيش‌بيني مي‌كنيم باران بيايد انشاءالله! انشاءالله نه در تلويزيون نه، زشت است انشاءالله بگوييم. خواهند گفت:… خيلي وقت‌ها هم پيش‌بيني مي‌كنند آنطور كه مي‌گويد: نمي‌شود.

من يكوقت در هواپيما نشسته بودم، اين آقاي هواپيمايي رفت گفت: كه تا چند دقيقه‌ي ديگر هواپيما مي‌نشيند. آمد و گفتم: بگو انشاءالله! گفت: انشاءالله نمي‌خواهد. كامپيوتر نشان داد. گفتم: نگاهت به كامپيوتر خورد خدا را فراموش كردي. اين هواپيمايي كه سقوط مي‌كند مگر كامپيوتر در آن نيست؟ خوب اگر بنا است هواپيما سقوط كند با كامپيوتر سقوط مي‌كند. تو چرا يك آدمي هستي كه نگاهت به كامپيوتر خورد، ديگر خدا را فراموش مي‌كني؟ خوب برو بگو. رفت گفت كه: تا چند لحظه‌ي ديگر انشاءالله هواپيما مي‌نشيند. آمد و گفتم: احسنتم! بعد دست كردم، خواستم چيزي به او جايزه بدهم، نداشتم و يكي از نماينده‌هاي مجلس بغل من نشسته بود. گفتم: چيزي نداري به او هديه بدهيم؟ گفت: چه؟ گفتم: حالا يك خودنويسي يك چيزي. خودنويس اين نماينده‌ي مجلس را گرفتيم و به او داديم و ياد دعاي ماه رجب افتاديم. ماه رجب يك دعايي است دستشان را به ريششان مي‌گيرند چنين مي‌كنند. يكي ريش نداشت، ريش بغلي را مي‌گرفت، چنين مي‌كرد. (خنده حضار) حالا ما اين خودنويس اين را گرفتيم، جايزه داديم و آمديم پايين رفتيم با هواپيمايي صحبت كرديم كه شما انشاءالله را هم بگوييد. حالا ديگر بخشنامه شده است. در همه‌ي هواپيماها مي‌گويند: تا چند لحظه‌ي ديگر انشاءالله مي‌نشينيم. ما فكر مي‌كنيم حالا كه كامپيوتر شد ديگر انشاءالله نمي‌خواهد.

يوسف كنار چاه خنديد. گفتند: چرا مي‌خندي؟ گفت: يك زماني ديدم ده تا برادر دارم،گفتم: با داشتن ده تا برادر هيچ كس نمي‌تواند بگويد: بالاي چشمت ابرو است. حالا مي‌بينم به همان‌هايي كه تكيه كردم، همان‌ها آمدند من را در چاه بياندازند. يعني يكوقت همان كسي كه فكري مي‌كني كمك تو مي‌كند، همان عذاب تو مي‌شود. گاهي آدم عاشق يك دختري، يا عاشق يك پسري مي‌شود فكر مي‌كند، نجات و سعادتش در همين است. همان باعث بدبختي‌اش است. و لذا حديث داريم به خدا نگو چه كن؟ به تو چه، بگو: خدايا يك همسر خوب قسمت من كن. نگو: خدايا اين! تو چه مي‌داني اين به نفع تو است؟ اصلاً به خدا نگو: خداياپول به من بده مكه بروم. به تو چه! بگو: «اللهم ارزقني حج بيتك الحرام» خدايا مي‌خواهم مكه بروم. نگو: «اللهم ارزقني مالاً لاحجة» خدايا پول به من بده كه مكه بروم. چون خيلي‌ها پول دارند مكه نمي‌روند، و خيلي‌ها هم پولي ندارند… به تو چه؟ اي خدا يك پسر به من بده، كمك من بكند. اينقدر آدم‌ها است، پسرهايي دارند يك سر سوزن كمك پدر و مادر نمي‌كنند. و آدم‌هايي هستند، كه اصلاً پسر ندارند، در و ديوار در اختيارشان است.

ما فكر مي‌كنيم مال خودمان است. به قارون گفتند: كمك كن خدا به تو داده است. گفت: خدا به من نداده است. «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدي‏» (قصص/78) «عِلْمٍ عِنْدي» آيه‌ي قرآن است. يعني نزد من يك علمي است. مغز! مغز، زرنگي، من دكتراي اقتصاد دارم. اينقدر دكتراي اقتصاد هست، گرسنگي مي‌خورد. بني‌صدر خودش را جامعه‌شناس مي‌دانست. اصلاً كسي را جزء آدم حساب نمي‌كرد. جامعه شناس، از جامعه فرار كرد. اينطور نيست كه حالا شما چهار تا اصطلاح بلد باشي، مي‌گفت: «عِلْمٍ عِنْدي‏»

7- باقي ماندن انفاق و فاني شدن ديگر اموال

 بعضي‌ها آينده‌نگر هستند. مي‌گويند: براي بعداً بگذاريم. براي بعداً بگذاريم. براي هر كاري آينده نگري مي‌كنند. قرآن مي‌گويد كه: بعضي‌ها انفاق را محو مال مي‌دانند. مي‌گويد: محو مال نيست. اين درآمد است. شما اگر پول را از اين كيسه‌ات آوردي، اين كيسه گذاشتي، پول تو محو نشده است. ذخيره كردي. گوسفندي بود كشتند، گوشتش را تقسيم كردند. حضرت فرمود: گوشت تقسيم شد؟ گفتند: آقا همه رفت. يك نيم كيلو مثلاً مقدار كمي براي خودمان مانده است. حضرت فرمود: چرا اينطور حرف مي‌زنيد؟ اگر گوشت به فقرا داديد، اين را بايد بگوييم: رفت؟ اين را كه خودمان مي‌خوريم بايد بگوييم: ماند؟ بگوييد: همه مانده است. چون چيزي كه براي خدا داديم، از بين نمي‌رود. بگوييد: همه مانده است. اينكه ما مي‌خوريم مي‌رود. مثلاً فكر مي‌كنيم ما هستيم، شهدا نيستند. نخير شهدا هستند، ما نيستيم. اگر شهدا نبودند، نماز جمعه نبود. شهدا نبودند، انقلاب نبود. شهدا نبودند، اين بركات نبود. چند تا دانشگاه در مركز شهرها بود. الآن در شهرهاي كوچك هم دانشگاه هست. اين همه كتابخانه نبود. اين همه آب و برق و جاده و گازرساني و تلفن و بالاخره شهدا نبودند، آمريكا حاكم ما بود. حالا يك مجتهد عادل خوب ولايت فقيه ما است. آن كسي كه رفت، نماز جمعه آورد. ولايت فقيه آورد. خط آمريكا را كور كرد. او كه رفت اين كارها را كرد. من و تو كه هستيم چه كرديم؟ ما كه هستيم، نيستيم! آن كه نيست، هست. آن كسي كه نيست، هست.

گاهي وقت‌ها هم دنيا شيرين است. دل نمي‌كند. قرآن چند بار گفته: بابا دل بكن، «مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ» (نسا/77) دنيا چيزي نيست. «وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏» (اعلي/17) دنيا عرض است، عارضي است. مثل عطر مي‌پرد. دنيا زودگذر است. قليل است. زَهره است، غنچه است.

گاهي هم فكر مي‌كند، از اين مالش كيف مي‌كند. قرآن مي‌گويد: روز قيامت افرادي كه كمك نمي‌كنند، پول را داغ مي‌كنند مي‌گذارند «فَتُكْوى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ» (توبه/35) فلز را داغ مي‌كنند، مي‌گذارند به پيشاني‌اش، به پهلويش مي‌گذارند. مي‌گويد: سوختم! مي‌گويند: «هذا ما كَنَزْتُم‏» اين گنجي بود كه پنهان كرده بودي. «هذا» يعني همين فلز را پنهان كردي، كه از اين فلز خير ببيني. همين فلز گداخته مي‌شود به پيشاني و پهلوي كسي مي‌گذارند كه پولش را احتكار كند، كنز داشته باشد، سرمايه‌اش را جمع كند در راه فقرا. بياييم اگر يك قطعه زمين بزرگي داريم، يك 50 متر آن را به يك بي‌خانه بدهيم. بياييم اگر پولي داريم به يك جوان وام بدهيم. بياييم يك گره‌اي را حل كنيم. مشكلي را حل كنيم. مشكل را حل كنيم، مشكل ما حل مي‌شود. گير ما در انفاق همه‌ي گيرها است. مي‌ترسيم آينده مي‌گوييم: چرا خود خدا نداد؟ من دوستش ندارم پس به او ندهم. اصلاً اگر دوستش داشتي عقدش كردي كه مهم نيست. مهم اين است كه آدم كسي را هم كه دوستش ندارد كمكش كند. چون اگر من تو را دوست داشته باشم، كمك تو كنم خوب اين به خاطر علاقه است. نه يك آدمي است تشنه‌اش است. امام صادق ديد يك كسي در جاده چنين مي‌كند، فرمود: برويد ببينيد اين چه مشكلي دارد؟ رفتند: گفتند: چه مشكلي دارد؟ گفتند: آب مي‌خواهد. فرمود: به او بدهيد. گفتند: آقا يهودي است. گفت: يهودي باشد. مگر اگر يهودي است بايد تشنه باشد؟ كسي هم كه دوستش نداريد، بالاخره «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحي/10) نگفته: «وَ أَمَّا السَّائِلَ المومن»، «وَ أَمَّا السَّائِلَ المعروف» اگر شناختي به او بده. يك مقداري از نظر فكري، علمي، اخلاقي، كتاب، خانه، زمين، پول، استعداد، هوش، هركس هرچه دارد به ديگران هم كمك كند.

خدايا يك ايماني به ما بده كه شُح و بخل در ما وجود نداشته باشد. آقايي كه قرآن بلد هستي، بگو: آقا بنده حاضر هستم روزي نيم ساعت در اين مسجد، در اين حسينيه، در اين خانه، قرآن درس بدهم. بخل نكن. درس بده. انگليسي بلد هستي، بگو: بچه‌ها تابستان است، من اگر درستان ضعيف است، من شش تا دانشجو ديدم رشته‌ي دكترا بودند، در يك محله، گفتند: رفيق شويم. بچه‌هاي دبيرستاني و راهنمايي كه تجديدي دارند از نظر نمره، ما اينها را در مسجد جمع كنيم نماز بخوانند. بعد از نماز هم هركسي آن درسي  كه بلد است به بچه‌هاي دبيرستان كمك كند. كمك كردن را تمرين كنيم. هركس هرچه دارد كمك كند.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3234

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.