Deprecated: Implicit conversion from float 79.9 to int loses precision in /home/gharaati/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php on line 85

Deprecated: Implicit conversion from float 79.9 to int loses precision in /home/gharaati/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php on line 87
كودك و فرزند – وظایف والدین – درسهایی از قرآن
Warning: Undefined array key "beoreo" in /home/gharaati/public_html/wp-content/themes/publisher-child/functions.php on line 185

Deprecated: md5(): Passing null to parameter #1 ($string) of type string is deprecated in /home/gharaati/public_html/wp-content/themes/publisher-child/functions.php on line 185

کودک و فرزند – وظایف والدین

موضوع بحث: کودک و فرزند – وظایف والدین
تاریخ پخش: 15/09/69
بسم الله الرحمن الرحیم
دو جلسه قبل در مورد کودک صحبت کردیم. اکنون موضوع بحثمان وظایف والدین است.
من دیشب وقتی این فیش برداری‌ها را دیدم، مطالب را دسته بندی کردم. برای کسانی که می‌خواهند مطالب را یادداشت کنند و یا اگر خواستند منتقل کنند برایشان آسان باشد. چون ما دو رقم بحث داریم. یک بحثی داریم که آبگوشتی است و یک بحث داریم که مغز بادامی است. بحث‌های آبگوشتی بحث‌هایی است که پای دیگ و داغ، داغ خوب است. اما اگر بخواهی آنرا منتقل کنی، هم سرد می‌شود، هم چربیش می‌ماسد و هم بی مزه می‌شود. اما بعضی وقت‌ها بحث مغز بادامی است. یعنی آدم می‌تواند در جلسه بحث را بجود و هم در هر جای کره زمین قابل دسته بندی و بسته بندی است. کار خوبی است که اگر هرمعلمی بتواند بحث خود را جمع کند. روایات در تمامی زمینه‌ها وجود دارد. ما اگر خواسته باشیم می‌توانیم در هر زمینه‌ای، آن‌ها را دسته بندی کنیم.
وظایف والدین چند رقم است: 1- وظایف تربیتی 2- وظایف روحی و روانی 3- وظایف آموزشی 4- وظایف عبادی 5- وظایف اعتقادی 6- وظایف مربوط به امور بهداشتی و … 7- امور جنسی 8- امور اقتصادی که در رأس همه است.
1- وظایف اعتقادی والدین در برابر فرزندان
اما وظایف اعتقادی:
قرآن چهار بار فرموده است: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»(بقره/83) اما در کنار «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» فرموده اگر پدر و مادر خواستند شما را منحرف کنند، اینجا گوش ندهید. «فَلا تُطِعْهُما»(عنکبوت/8) اگر پدر و مادر خواستند تو را منحرف کنند قرآن می‌گوید: «فَلا تُطِعْهُما» اطاعت نکن. چون گاهی پدر و مادر درست نمی‌فهمند و بچه سالمتر از پدر و مادر است. بچه به طور طبیعی و فطری حق و باطل را می‌فهمد. اصلاً وقتی پدر در خانه است و به بچه‌اش می‌گوید: «برو بگو نیست» این بچه نگاه می‌کند و می‌گوید تو که هستی چرا بگویم نیست؟ بچه این تضاد و دروغ و بدی دروغ را لمس می‌کند.
بچه اگر گفت این سیب مرا بگیر تا دستم را بشویم و برگردم و بعد وقتی برگشت دید سیب او را خورده‌ای، گریه می‌کند و فریاد می‌زند و می‌خواهد بگوید: «سیب امانت بود و تو به امانت خیانت کردی» یعنی بدی را به طور فطری می‌فهمد.
قرآن می‌گوید: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(شمس/8) فجور و تقوی را خدا به بشر الهام کرده است. قرآن می‌فرماید: «وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی‌ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»(عنکبوت/8) اگر پدر و مادر خواستند تو را به غیر خدا بنده کنند، اینجا اطاعت نکن. خدا از پدر و مادرها در سوره اعراف آیه 190 گله می‌کند. یک ماجرایی است که آیه قرآن است، ولی مسئله جنسی است. «فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ»(اعراف/189) وقتی که بچه دار شدند «حَمْلاً خَفیفاً» یعنی حمل او خفیف است. یعنی مادر می‌فهمد که ماه اول و دوم است، ماه سوم و چهارم است، یعنی حالا خفیف است ولی احساس می‌کند که دارد بچه دار می‌شود. «فَمَرَّتْ بِهِ» چند ماهی می‌گذرد «أَثْقَلَتْ» ثقیل می‌شود. حملش اول خفیف است بعد ثقیل می‌شود. «دَعَوَا» پدر و مادر با هم دعا می‌کنند. «دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما» از رب خودشان می‌خواهند، می‌گویند‌ای خدا! «انشاالله، انشاالله» «لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً» اگر یک بچه خوبی به ما دادی «لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ» انشاالله همه شکر می‌کنیم. اسم او را رضا می‌گذاریم. اسم او را علیرضا می‌گذاریم، اسم او را محمد، حمید، محمود، عبدالله و… می‌گذاریم. اسم خوب روی او می‌گذاریم. انشاالله کام او را با تربت برمی داریم و از این قبیل حرف‌ها می‌زنند.
«فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ»(اعراف/190) اما همین که خدا بچه صالح به آن‌ها داد، پدر و مادر کلک می‌زنند. «جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ» پدر و مادربرای خدا شریک قائل می‌شوند. «فیما آتاهُما» در همین بچه‌ای که خدا به آن‌ها داد برای خدا شریک قائل می‌شوند. به بچه‌اش می‌گوید: می‌دانی نمازت را هم بخوان، اما درس هم بخوان. می‌دانی آدم باید هم خدا را داشته باشد و هم خرما را داشته باشد.
از اول اسم که می‌خواهد بگذارد، دو تا اسم می‌گذارد. یک اسم سوپر دولوکس و امروزی و یک اسم خدا و پیغمبری می‌گذارند. اگر یک وقت آخوندی به خانه آنها آمد، می‌گوید: اسم او زهرا است. من خیلی ارادتمند حضرت زهرا هستم. اما اگر یک وقت از این سوپردولوکس‌ها خانه‌اش آمد، خجالت می‌کشد بگوید نام او زهراست. نگران است که بگوید من بنده خدا هستم. اگر یک وقت یک مهمان مذهبی پیدا کرد، می‌گوید بگو ببینم اصول دین چند تا است؟ (توحید، عدل، و. . .) اما اگر فرد غیر مذهبی آمد می‌گوید آن شعر‌های کذایی را بخوان. به هر حال در زندگی دو راه باز می‌کنند.
2- استفاده از فرصت نه فرصت‌سوزی
این‌ها که قبلا به خدا می‌گفتند: «لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ» اگر اولاد صالحی به ما بدهی ما شاکر و شکر گذاریم. «فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً» همین که خدا اولاد صالحی به آن‌ها داد، آن وقت نمی‌گذارند این بنده، فقط مال خدا باشد.
به شخصی گفتم در فلان کار خیر شما شریک شوید. گفت: خداوند به من بچه‌ای داده که این بچه در شکم مادرش که بود، من گفتم خدایا این بچه مال اسلام باشد. حالا شما دعا کنید این بچه ما بزرگ شود. انشاالله برای اسلام. . . گفتم: خودت زنده‌ای، نفس داری، پول داری، جان داری حالا من صبر کنم 25 سال بعد بچه‌ات بزرگ شود تا. . . گفتم: نمی‌خواهی نباش. اما این حرف را هم نزن. تو سر مرا به چه چیزی گرم می‌کنی؟ این‌ها دل خوشی‌های کاذب است.
نقل شده یک پیرمرد پولداری در تهران بود، که پسر هرزه‌ای داشت. همین که احساس کرد نزدیک به مرگش است، به قم آمد و پول هایش را به مرجع تقلید آیت الله العظمی بروجردی در قم داد. گفت: آقا من پیر شده‌ام و پولی دارم که خلاصه عمرم هست. پسرم یک آدم بسیار هرزه‌ای است. نمی‌خواهم خلاصه عمرم دست یک آدم فاسد بیفتد. این پول‌ها را بگیر و یک کتابخانه‌ای، حوزه علمیه‌ای، بالاخره در یک راه خیر مصرف کن. پول هایش را به آیت الله بروجردی داد و بعد از مدتی هم مرد. این پسر هرزه به قم آمد. گفت: من می‌خواهم حرفی به آیت الله بروجردی بزنم. بالاخره خدمت آقا آمد. گفت: آقا من پسر هرزه همان حاج آقا هستم. پول هایش را به شما داده که به دست من نرسد. چون من یک آدم فاسدی هستم. راست می‌گوید من خراب هستم. همه گناه‌ها و فساد‌ها را انجام داده‌ام، پدرم راست گفته است. اما شما همه پول‌ها را به من بدهید، من آدم خوبی می‌شوم. نقل شده که مرحوم آقای بروجردی گفتند: پول‌ها را به او دهید. کسانی که آنجا بودند، خیلی ناراحت شدند. زمان آقای بروجردی حقوق یک طلبه 60 تومان بود. اما ایشان یک مرتبه چند صد هزار تومان پول را به یک آدم لات تحویل داد. اطرافیان گفتند: آقا شما عجله نکنید، تجدید نظر کنید. خیلی آقایانی که آنجا بودند دست و پا زدند که آقای بروجردی از عقیده‌اش برگردد. آقای بروجردی یک بیانی کرد. نقل شد که آقای بروجردی چنین فرمود:
«چه شده که می‌گویید پول را ندهم؟ می‌گویید از این پول چه بسازیم؟ یک مدرسه، حوزه علمیه خوب و… در مدرسه چه کنیم؟ مثلاً مطهری تربیت کنیم. خوب مطهری چه کند؟ کتابی بنویسد. کتاب را چه کنند؟ چاپ شود، بعد بخوانند، بعد تحت تاثیر قرار بگیرند، بعد در خط اسلام بیایند. خوب وقتی می‌خواهیم پول خرج کنیم که 40 سال بعد نتیجه بدهد، خوب او از حالا می‌گوید خوب می‌شوم. چرا 40 سال طول بدهیم، پول را بدهید او برود.
حالا به این آقا می‌گویی بیا کار خوب کن. می‌گوید: می‌دانی من حالا خودم فعلاً نمی‌رسم. بچه‌ام انشاالله در آینده مال اسلام است. گاهی وقتی پدر و مادر‌ها کلک می‌زنند. می‌خواهند هم مذهبی باشند و هم غیر آن ما می‌گوییم: می‌دانی آقا، جوانی است. بگذار حالا خوش باشد، انشاالله پیر که شد توبه می‌کند. یک مثلثی در ذهنمان است می‌گوییم: ببینید این خط مستقیم را می‌دانم چیست. می‌گویم حالا اول جوانی است کاری نداشته باش. یک شب عروسی است، یک شب مهمانی است، هر شب که نمی‌شود. حالا بگذار این‌ها هر کاری می‌خواهند بکنند. عوضش پیر که شدند بر می‌گردند. آدم خوبی می‌شوند. یک مثلث در مغز ماست.
یکی اینکه وقتی منحرف شدی دیگر بالا نمی‌روی و سقوط می‌کنی. از همه گذشته آخر خط معلوم است، اما آخر عمر معلوم نیست. شما بنویس 60 سال عمرت است، من هم زیرش می‌نویسم 58 سال آزاد باش و دو سال آخر برگرد.
آخر آدم نمی‌داند که تا چه وقت زنده است. می‌گویی: حالا آزاد هستم و دو سال آخر عمرم برمی گردم. اما آدم نمی‌داند دو سال آخر عمر چه وقتی است. ممکن است آدم 10 روز دیگر زنده نباشد. پس آخر خط معلوم است. ولی آخر عمر معلوم نیست. شما در روی خط به بالا می‌روی در گناه آدم رو به پایین می‌آید. از همه گذشته شما زمانی که توبه کنی تازه مثل اول می‌شوی. مثل اینکه یک ماشینی در خیابان اشتباه آمده، حالا تازه سر خانه اول برمی گردد. آدمی هم که توبه کند سر خانه اول می‌رود، یعنی دوباره نو و تازه می‌شود. او غیر از کسی هست که در راه بوده، کسی که در راه بوده صد فرسخ رفته، ولی آدمی که 50 سال بی راه رفته اگر توبه کند و توبه‌اش قبول شود، تازه به اول خط می‌رسد. مثل روزی که از مادر متولد شده باشد. آدم توبه کننده صفر می‌شود. مثل لباسی که کثیف می‌شود و آن را می‌شوییم. توبه رشد نیست، جبران خسارت است.
می گویند: یک کسی سه دعای مستجاب داشت. گفتند که از این سه تا دعا استفاده کن. گفت: دعای اول من این است که خدایا شکل زن من زیباترین زن روی کره زمین باشد. دعای او مستجاب شد. زن او خیلی خوش صورت شد. اسباب دردسر شد. یک وقت دید زنش که می‌خواهد بیرون بیاید، همه صف کشیده‌اند که خانم او را ببینند. خیلی برای او مشکل شد. ناراحت شد. زندگی برایش تلخ شد. گفت: خدایا دعای دوم مرا مستجاب کن و شکل زن من بدترین شکل‌ها باشد. دوباره دید چه شد. اصلا نمی‌شود با او زندگی کرد. گفت: دعای سوم من این است که چهره او مثل اولش باشد. یعنی سه تا دعا داشت، ولی هدر داد. یعنی هیچ رشدی نکرد. آدمی که 50 سال منحرف می‌شود تازه توبه می‌کند هیچ رشدی نکرده و این خسارت است.
3- پرهیز از گرایش باطل و شرک
پس گاهی پدر و مادر برای خدا شریک قائل می‌شوند. «جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ» البته آدم زود شرک پیدا می‌کند. به هر چیزی غیر خدا تکیه کنی شرک است. شرک تنها خورشیدپرستی و ماه پرستی نیست و گاهی هم شخص خداپرست، شرک دارد. اما از مرز خدا بیرون می‌رود، می‌داند خلاف است ولی می‌گوید: پول در آن است، نان در آن است، تکیه اگر گاهی غیر خدا باشد شرک است.
می‌گوییم: آقا یک آیه الکرسی بخوان. می‌گوید: برای چه؟ می‌گوییم خوب یک آیه الکرسی بخوان ماشین شما در مسافرت حفظ شود. می‌گوید: برو بابا! ماشینم را دیشب از کمپانی گرفته‌ام. می‌گوییم: خدا. می‌گوید: کمپانی. این شرک است. می‌گوییم: آقا از خدا بخواه وضعت را خوب کند. می‌گوید: خدا! بله ولی آدم باید پول داشته باشد که وضعش خوب شود. ما می‌گوییم خدا. او می‌گوید: پول.
می‌گوییم: از خدا بخواه آدم خوشبخت شود. می‌گوید: اگر آدم تحصیل کند خوشبخت می‌شود. غافل از اینکه تحصیل کرده بدبخت هم داریم. پولدار بدبخت هم داریم. نوح به پسرش گفت: ایمان بیاور وگرنه خدا غرقت می‌کند. گفت: فوری سرکوه می‌روم. «قالَ سَآوی إِلى‌ جَبَلٍ یَعْصِمُنی‌ مِنَ الْماءِ»(هود/43) نوح می‌گفت: غرق می‌شوی و قهر خدا تو را می‌گیرد. می‌گفت: کوه مرا نجات می‌دهد. «سَآوی إِلى‌ جَبَلٍ یَعْصِمُنی» نوح می‌گفت: خدا غضب می‌کند. پسر می‌گفت: کوه مرا نجات می‌دهد. این تفکر، شرک است. که در مقابل خدا آدم تکیه گاه دیگری داشته باشد. و شرک هم خیلی زود در زندگی آدم رخنه می‌کند. بچه جان لباس هایت را بپوش. می‌گوید: اتو کن که مردم دوستت داشته باشند. خوب این شرک است. خدا گفته که لباس تمیز را دوست دارد، خداوند آدم نظیف را دوست دارد. بعد اگر می‌خواهی خدا دوست داشته باشد بگو: خدایا یک کاری کن مردم مرا دوست داشته باشند. نگو نه این نخ مرا در جامعه عزیز می‌کند. به هر چیزی غیر خدا تکیه کنیم شرک است.
در حدیث است که امام معصوم فرمود: هرکس بگوید اگر فلانی نبود، فلج بودم، شرک است. فلانی کیست؟ فلانی خودش از ترس پشه، در پشه بند می‌رود. پس وظیفه اعتقادی این است که بچه را به خدا گره بزند.
4- وظیفه تربیتی  مستقیم و غیر مستقیم
در مورد مسائل تربیتی داریم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ إِذَا کَانَ ذَکَراً أَنْ یَسْتَفْرِهَ أُمَّهِ وَ یَسْتَحْسِنَ اسْمَهُ وَ یُعَلِّمَهُ کِتَابَ اللَّهِ وَ یُطَهِّرَهُ وَ یُعَلِّمَهُ السِّبَاحَهَ»(کافی/ ج‌6/ ص‌48) یکی از وظایف بچه بر پدر و مادر این است که پدر احترام مادر را بگیرد. این حق است که پدر احترام مادر را بگیرد. همانطور که پدر و مادر به بچه حق دارد، بچه هم به پدرش حق دارد. حق بچه بر پدرش این است که پدرش، مادرش را خوب صدا بزند.
من از یکی از مدرسه‌های تهران بسیار خوشم آمد. بچه را برده بودند اسم بنویسند. روز اول کلاس اول ابتدایی به بچه گفتند بیا. به مادرش گفتند برو بیرون. گفتند: پدر و مادرت در خانه همدیگر را چگونه صدا می‌زنند؟ یعنی اینکه پدر و مادر چگونه در خانه با هم حرف می‌زنند؟ معلم می‌فهمد که اخلاق و نظام، فرهنگ خانواده و فضای خانواده چگونه است. در بعضی از خانواده‌ها پدر و مادر به هم فحش می‌دهند. خوب این بچه فحاش بار می‌آید. «کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَها»(اعراف/38) به یکدیگر فحش می‌دهند. خوب این بچه هم در فضای فحش، فحش دهنده بار می‌آید. اما یک وقت فضای خانه فضای بهشت است. قرآن می‌گوید: در بهشت «إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاماً»(واقعه/26) خیلی با کرامت همدیگر را صدا می‌زنند. «أَنْ یَسْتَفْرِهَ أُمَّهِ» باید پدر رو به روی بچه، مادر را محترمانه صدا بزند و اسم او را زیبا ببرد. «وَ یُطَهِّرَهُ وَ یُعَلِّمَهُ السِّبَاحَهَ» بچه را تمیز نگه دارد. و شنا به بچه‌اش یاد دهد.
در مورد وظیفه تربیتی داریم که اگر به بچه هایتان هدیه می‌دهید، یک جور هدیه دهید. لباس می‌خرید، جهازیه تهیه می‌کنید، یک جور باشد. (ساوی) مساوات را در بین بچه هایتان رعایت کنید. «اعْدِلُوا بَیْنَ أَوْلَادِکُمْ»(مکارم‌الأخلاق/ ص‌220) به بچه هایتان اگر عیدی کادو می‌دهید، یک جور بدهید. حتی بچه هایتان را می‌بوسید، یک جور ببوسید. این طور نمی‌شود. یک بچه را یک بار ببوسی و یک بچه را دو بار ببوسی. بچه‌ها می‌فهمند. بچه خودم سه ساله بود. بچه مهمانم هم سه ساله بود. من بچه مهمانم را بوسیدم، دیدم بچه خودم نگاه می‌کند، بچه خودم را هم بوسیدم. یک بار گفت: «پدر تو مرا الکی بوسیدی. » خیلی تکان خوردم، من یک خورده ماتم زد. هیجان مرا گرفت که این چطور فهمید. بعد گفت: دیدی پدر چه به شما گفتم. چشم هایت را چنین کردی. باز یک تک زد. باید مواظب باشیم. بچه می‌فهمد. حدیث داریم حتی در بوسیدن بچه مواظب باشید.
قَالَ الصَّادِقُ(ع): «دَعِ ابْنَکَ یَلْعَبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ یُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِینَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنِینَ فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَا خَیْرَ فِیهِ»(من‌لایحضره‌الفقیه/ ج‌3/ ص‌492). حدیث داریم بچه را 7 سال آزاد بگذار، که بازی کند. نباید بگوییم که: «بچه بنشین و شیطانی نکن» اسلام می‌گوید بچه را 7 سال آزاد بگذار که بازی کند. می‌زند، می‌شکند، آزادش بگذارید. نگو دو زانو بنشین، پایت را بینداز و… «وَ یُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِینَ» از 7 سالگی تا 14 سالگی وقت ادب است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «أَحِبُّوا الصِّبْیَانَ وَ ارْحَمُوهُمْ وَ إِذَا وَعَدْتُمُوهُمْ شَیْئاً فَفُوا لَهُمْ فَإِنَّهُمْ لَا یَدْرُونَ إِلَّا أَنَّکُمْ تَرْزُقُونَهُمْ»(کافی/ ج‌6/ ص‌49). قول دادید به قولتان عمل کنید. به بچه نگویید چیزی برایت می‌خرم. اگر گفتی می‌خرم حتماً برایش بخرید. و در غیر این صورت از اول قول ندهید. «فَإِنَّهُمْ لَا یَدْرُونَ إِلَّا أَنَّکُمْ تَرْزُقُونَهُمْ». آن‌ها، رازق را شما می‌دانند. بچه رازقش را پدر و مادرش می‌داند. به قولتان عمل کنید. نگویید حالا بچه بود یک چیزی گفتیم. خوب بچه باشد.
5- پرهیز از تلقین و تربیت منفی
تلقین بد به بچه نکنید. آقا بیرون بروی لولو است. خوب در یک لحظه می‌ترسد و بیرون نمی‌رود. اما بعد که می‌خواهد تنهایی در خانه بخوابد، می‌ترسد. این تلقین‌ها که پدر و مادر‌ها می‌کنند مخرّب است. اصلاً ترس بچه‌ها به خاطر این تلقین‌های غلط است. و متاسفانه چقدر هنوز در خانه‌های ما این تلقین‌ها هست. من خودم یادم است بچه که بودم چه طوری مرا می‌ترساندند. دیگ را برمی داشتند و کله‌شان را در دیگ می‌کردند، پوستین را سرشان می‌انداختند، با پوستین برعکس و دیگ سیاه وارد اتاق می‌شدند و ما از ترس خشک می‌شدیم. این کار ما، کار‌های غلطی است.
در مورد تلقین بد حضرت علی(ع) می‌فرماید: «لا تلقنوا الکذب فتکذبوا فإن بنی یعقوب لم یعلموا أن الذئب یأکل الإنسان حتى لقنهم أبوهم»(قصص‌الأنبیاءجزائری/ص‌159) پسران یعقوب اصلا نمی‌دانستند گرگ آدم را می‌درد. پدرشان حضرت یعقوب یک دسته گل آب داد، نه اینکه گناه کرده باشد، پیامبر گناه نمی‌کند. اما بالاخره یک مسائلی هست. امیرالمومنین(ع) می‌فرماید که حضرت یعقوب گفت: می‌ترسم یوسف را به بازی ببرید و در آنجا گرگ او را بخورد. آمدند و گفتند: گرگ او را خورد. امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: اگر پدر آن‌ها به آن‌ها نمی‌گفت گرگ او را می‌خورد، آن‌ها به مغزشان نمی‌آمد که بگویند گرگ او را خورد. گاهی وقت‌ها بچه اصلاً نمی‌فهمد و پدر و مادر یادش می‌دهند.
درقم، قدیم که مثل شهر‌های دیگر ماشین نبود. افراد، روی الاغ گچ بار می‌کردند و می‌بردند. یک نفر 10 الی 20 الاغ گچ بار کرده بود و برای بنایی می‌برد. کسی که همراه الاغ می‌رفت دید بچه‌های قمی دارند بازی می‌کنند. خودش دوید و گفت: «بچه‌ها کاری به الاغ من نداشته باشید» این‌ها داشتند بازی می‌کردند، تا که گفت به الاغ من کار نداشته باشید، آمدند گچ الاغ‌ها را ریختند. اصلاً گاهی وقت‌ها با تلقین شما چیزی که نمی‌خواهید، به ذهن بچه‌ها می‌رود. انسان نسبت به چیزی که از آن منع شده باشد، حریص است.
خود ما بچه را حسود بار می‌آوریم. سر سفره می‌گوییم: بخور! می‌گوید: نمی‌خورم! می‌گوییم اگر نخوری می‌دهیم برادرت بخورد. این از ترس اینکه برادرش نخورد، می‌خورد. ضمن اینکه دهانش غذا می‌گذاریم او را حسود هم بار می‌آوریم. یعنی براساس ترسی که او نخورد من می‌خورم، به بچه غذا می‌دهیم. این‌ها تربیت‌های خطرناکی است.
مسئله دیگر این است که گاهی آدم بچه هایش را دوست ندارد. البته آدم باید همه را دوست داشته باشد ولی حالا به دلیلی دوستش ندارد.
امام صادق(ع) فرمود که پدرم گفت: من بعضی از بچه هایم را دوست ندارم. اما اگر این مطلب را اظهار کنم، حسادت آن‌ها بیشتر می‌شود. و لذا: «وَ اللَّهِ إِنِّی لَأُصَانِعُ بَعْضَ وُلْدِی وَ أُجْلِسُهُ عَلَى فَخِذِی(وَ أُفْکِرُ لَهُ فِی الْمِلْحِ) وَ أُکْثِرُ لَهُ الشُّکْرَ وَ إِنَّ الْحَقَّ لِغَیْرِهِ مِنْ وُلْدِی»(تفسیرعیاشی/ ج‌2/ ص‌166). من گاهی وقت‌ها صحبت می‌کنم در حالیکه این بچه لیاقت مرا ندارد. اما می‌بینم اگر این محبت را به او نکنم، نسبت به برادر دیگر کینه پیدا می‌کند.
بچه‌ها را مثل خودتان بار نیاورید. بچه همیشه باید یک قدم جلوتر باشد. اصولاً چون بچه برای آینده است، بچه را به تناسب زمان و به روز بار بیاورید. مثل این که زمانی برای خودت خانه می‌سازی، خودت ماشین نداری ولی مهمان هایت ماشین دارند و لذا در خانه باید بزرگ باشد. پدرانمان باخر آمده‌اند و رفته‌اند. خدا آن‌ها را بیامرزد ولی پسران شما با ماشین می‌آیند و می‌روند.
باید به فکر آینده باشیم. ما اصولاً این سیاست را در خیابان کشی هم رعایت نمی‌کنیم. آقا حالا خیابان 50-40 متری می‌خواهد چه کند؟ اصولاً فکر باید بزرگ باشد. آدم غصه‌اش می‌گیرد. بعضی از کشور‌های 45 سال پیش خیابان کشیدند و هنوز جایشان تنگ نیست. قربان خودمان بشوم، 7 سال پیش خیابان کشیدیم الان تنگ است. یعنی همان کوچه و خیابان بندی ما به مقتضای همین زندگی امروز ماست.
امیرالمومنین علی(ع) می‌فرماید: بچه هایتان و زندگیتان را جوری بار بیاورید و تربیت کنید که برای آینده هم خوب باشند. خدا شهید مظلوم بهشتی را رحمت کند و خدا آیت الله حائری را رحمت کند. این دو عالم بزرگوار دو تا نصیحت به من کردند. 20 سال پیش من تصمیم گرفتم بروم پای تخته سیاه و برای بچه‌ها قصه و قرآن و اصول دین بگویم. این مطلب را برای این دو بزرگوار مطرح کردم که در این کار افتاده‌ام. هر دو یک جمله گفتند. فرمودند: آقای قرائتی طوری حرف بزن که دیگران بیایند و رویش را بسازند. یعنی پایه را محکم بگیر. طوری بچه را تربیت نکن که دیگران بیایند و با بلدیزر خاک برداری کنند.
بعضی خانه‌های حتی یک طبقه را چنان با نقشه و سیستم خوبی می‌سازند که هرکس خرید می‌گوید خدا هر کسی را که این خانه را ساخته، رحمت کند. ولی بعضی از خانه‌ها را طوری می‌سازند که 10 سال بعد خود صاحبخانه پایه‌اش را از ریشه می‌کند. امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: که بچه را طوری تربیت کنید که برای آینده‌تان خوب باشد.
سفارش بسیار داریم که در مسائل تربیتی که یک کاری بکنید که بچه هایتان علاقمند به عبادت شوند. و لذا حدیث داریم که امام صادق(ع) فرمود: «إِنَّا نَأْمُرُ الصِّبْیَانَ أَنْ یَجْمَعُوا بَیْنَ الصَّلَاتَیْنِ الْأُولَى وَ الْعَصْرِ وَ بَیْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَهِ مَا دَامُوا عَلَى وُضُوءٍ قَبْلَ أَنْ یَشْتَغِلُوا»(کافى/ ج‌6/ ص‌47) با اینکه خود امام نماز مغربش را می‌خواند و بعد از حدود یک ساعت و نیم نماز عشایش را می‌خواند. ظهرش را ظهر می‌خواند و نماز عصر را عصر می‌خواند. ولی می‌گفت: برای اینکه بچه‌ها دوباره وضو نگیرند و دوباره به مسجد نیایند و به آن‌ها سخت نگذرد، من به بچه‌ها می‌گویم نماز مغرب و عشایشان را با هم بخوانند و ضمناً معلوم می‌شود ما ایرانی‌ها مثل بچه‌ها هستیم. یعنی پیداست که حال اینکه دوبار به مسجد برویم را نداریم.
6- آموزش فرزندان
مسائل آموزشی:
«وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتَابَهَ وَ یُزَوِّجُهُ إِذَا بَلَغَ»(مکارم‌الأخلاق/ ص‌220). حتماً به بچه‌ها یاد بدهید و آموزش بدهید. اصلاً یکی از مشکلات ما در نهضت سوادآموزی این است که هنوز در بعضی قسمت‌های ایران به بچه‌اش می‌گوید برو کاسبی کند. 10 تومان 20 تومان و 30 تومان. . . البته فقر مادی است. ولی حساب نمی‌کند که اگر بچه‌اش امروز 30 تومان کمکش می‌کند. این تا آخر عمرش 30 تومانش می‌شود 100 تومان ولی اگر باسواد باشد 100 تومان او 700 تومان می‌شود. این به خاطر این است که امروز را می‌بیند و فردا را نمی‌بیند.
امام می‌فرماید: «وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتَابَهَ» به همه بچه‌ها چیزهایی را یاد بدهید. بعد هم می‌فرماید که: «وَ یُزَوِّجُهُ إِذَا بَلَغَ». همین که رشد کرد زود خواستگار را رد نکنید. نشانه پدر با سعادت و سعادتمند و پدر خوب این است که دخترش را زود شوهر دهد. خواستگار را رد نکنید. و در مورد پسر هم پدر اگر وضع مالی او خوب است، زود پسر را داماد کند. و بعد هم فرمود: اگر کسی دختر بزرگ و پسر بزرگ دارد و پول دارد این را داماد کند، و دختر را عروس کند و جهاز دهد. بعد این دختر و پسر بزرگ که پدر و مادر پولدار دارد، اگر رهایش می‌کنند و می‌گویند: «دهانت هنوز بوی شیر می‌دهد» اگر طفره می‌روند و قدم جلو نمی‌گذارند. این بچه یک گناهی کرد، گناه او به گردن پدر و مادر است. چه بسا پدرها و مادرهایی که گناه نمی‌کنند، ولی حق العمل کاری گناهشان را دریافت می‌کنند. در حدیث داریم: «بَادِرُوا أَوْلَادَکُمْ بِالْحَدِیثِ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَکُمْ إِلَیْهِمُ الْمُرْجِئَهُ»(کافی/ ج‌6/ ص‌47) مواظب باشید و ببینید که در جامعه افکار انحرافی چیست. در هر زمانی فکر انحرافی وجود دارد. فوراً بچه‌ها را واکسینه کنید که در مقابل آن فکر انحرافی بتوانند جوابگو باشد.
اگر معلم اولین کلمه‌ای که به بچه یاد می‌دهد «بسم الله الرحمن الرحیم» باشد، خداوند برای آن بچه و پدر و مادرش و معلم او، برائت از آتش جهنم امضاء می‌کند.
1- آموزش شناوتیراندازی که حتما آموزش دهید و بسیار سفارش شده است.
2- آموزش قلم (آموزش نوشتن که این حداقل آموزش است و تخصص هم حسابش جداست)
3- آموزش تفکرات
در مورد تخصص داریم که: «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً»(نساء/141) کفار نباید راه نفوذ بر مؤمنین را داشته باشند و اگر مؤمنین متخصص نباشند راه نفوذ کفار بر آنان باز است. معنی آیه این است خدا برای کفار، برگردن مؤمنین راهی قرار نداده است. کفار نباید راه نفوذ بر مومنین داشته باشند. و اگر مؤمنین متخصص نداشته باشند کفار به اسم کارشناس و دکتر و مهندس و. . . می‌آیند و زمین ما را، منابع ما را، افکار ما را، کتب خطی ما را، عتیقه‌های ما را و. . . را جذب می‌کنند. ما باید پیشقدم باشیم و از پیامبرمان یاد بگیریم.
هیچ می‌دانید پیامبر برای چه به معراج رفت؟ چون وقتی مردم با آپولو به کره ماه می‌روند، وقتی مردم سوار هواپیما می‌شوند و. . . کسی که می‌خواهد پیامبر هواپیماسوار باشد باید خودش به معراج برود. پیامبری که شتر سوار می‌شود که نمی‌تواند پیامبر هواپیما سوار باشد.
این خودش یک الهام به ما می‌دهد. یعنی امت هواپیماساز باید پیامبرش به معراج رفته باشد وگرنه زیر بار نمی‌رود. در دنیای علم و تخصص ما که می‌گوییم نه شرقی نه غربی مگر می‌توانیم اطلاعات شرق و غرب را نداشته باشیم؟ ما باید علوم آن‌ها را داشته باشیم بعد بگوییم کاری به شما نداریم.
7- علاقه و محبت به فرزندان
علاقه و محبت:
علاقه و محبت چیزی نیست که آدم بگوید پدر و مادر ما دیگر علاقه ندارند. علاقه باید خط و مسیر داشته باشد. و بچه اگر شیطانی می‌کند او را نزنید. چون امام کاظم(ع) فرمود: هرقدر بچه شر باشد، ارزش است. چون بچه اگر در بچگی پر تحرک  و شر باشد در بزرگی روحش بزرگ است. بچه‌هایی که همینطور مثل گونی کاه یکجا می‌نشینند، این‌ها خاصیتی ندارند. بچه باید پر تحرک و شر باشد. اصولا آدم‌هایی که در بزرگی، قهرمانی‌هایی دارند، آثار قهرمانی آن‌ها در بچگی هم باید باشد. یکی از علمای قم آیت الله بهاء الدینی است که الان هم زنده هستند، خدا سلامتشان بدارد. ایشان با امام از جوانی با هم بودند. هفته گذشته ما به دیدن این آقا رفتیم. یک چیزی از امام نقل کردند. گفت: امام(بنیان گذار جمهوری اسلامی) 25 سالش بود. و زمان رضاشاه بود. یک کسی تقریبا 75 ساله بود که بند به تولیت قم هم بود. تولیت قم هم زمان قدیم خیلی زور داشت، یعنی شخص اول قم بود. ایشان هم از بستگان او بود. آدم محترم، متشخص، 75 ساله اما یک حرف زشتی به روحانیت زد. نه اینکه زمان رضاشاه اکثراً ضد آخوند بودند، او هم حالا جو زده شده بود و یک چیزی و یا متلکی به آخوندها گفتند. می‌گفت: امام 25 ساله چنان تو صورت ایشان گذاشت که عینکش چهار تکه شد. آخر مگر الکی است که یک کسی بلند شود و بگوید: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. » آن کسی که به شاپور بختیار می‌گوید: «من تو دهن این دولت می‌زنم» این باید یک رگش در 25 سالگی باشد.
حضرت موسی در دفاع از مؤمنی در کوچه چنان مشت زد که قرآن می‌گوید: «فَوَکَزَهُ مُوسى‌ فَقَضى‌ عَلَیْهِ»(قصص/15) یعنی یک مشت خورد و مرد. حالا ایشان کجا تمرین کرده بود، نمی‌دانم. البته زدن همه‌جا درست نیست.
8- روش برخورد با بی‌حجابی
خیلی راحت می‌شود جلوی بی حجابی را گرفت. آقا یک بخشنامه می‌شود کرد که ما مدرک دیپلم به دختران بدحجاب نمی‌دهیم. حالا هرجوری می‌خواهی بیرون بیا. بچه‌های کمیته هم کاری با شما ندارند. حالا که بی حجابی بی آزادی است، من هم آزادم مدرک دیپلم به تو ندهم. کبوتر بازی رفته بود بالای پشت بام، به او گفتند بابا زن و بچه ما لخت است. می‌آیی بالای پشت بام یا الله بگو. گفت پشت بام خانه خودم است، آزادی است. گفت خیلی خوب ایشان هم یک چوب و یک حلبی برداشت و هروقت کبوتر هایش جمع می‌شدند(تق- تق) می‌زد و کبوتر‌ها پر می‌زدند و می‌رفتند. می‌گفت بابا کبوتر‌ها را پراندی. می‌گفت: پشت بام خودم است و طبل هم مال خودم دوست دارم بزنم. آزادی تو در مقابل آزادی من.
در مورد این دختر خانم‌ها و خانم‌ها که بی حجاب هستند:
اول از همه اینکه با خدا لج هستند. اصلاً آدمی چنان تحفه‌ای نبوده اولش یک نطفه گندیده بوده و بعد هم یک لاشه مرده گندیده می‌شود و حالا هم شکمش نجاست است. این سخن حضرت امیر است. به متکبر‌ها، به مرد‌ها و زن‌ها می‌گوید: «مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ أَوَّلُهُ نُطْفَهٌ وَ آخِرُهُ جِیفَهٌ وَ لَا یَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لَا یَدْفَعُ حَتْفَهُ»(نهج‌البلاغه/ حکمت 454) اولش که چیزی نبودی! اولت نطفه، آخرت لاشه، وسطت هم چیزی نیست.
دوم اینکه حالا مثلاً می‌خواهی دل چه کسی را خوش کنی؟ می‌خواهی دل شاپور و بختیار را خوش کنی؟ شاه رفت، کارتر رفت، غرب رفت و همه‌شان گورشان را گم کردند. این‌ها در جامعه ما آبرویی ندارند، ولیکن بی غیرتی مرد‌ها است. اگر واقعا بازاری‌های ما به یک زن بدحجاب بگویند که از فروش جنس معذوریم. از فروش جنس به خانم‌های بدحجاب معذوریم. شاید اوضاع خیلی از این بهتر باشد. این‌ها باید در جامعه تحقیر شوند. زنی که مو هایش را بیرون می‌گذارد، می‌خواهد که نگاهش کنند اگر شما رسیدی تف انداختی در زمین، این پیش می‌کشد. چون نگاهش می‌کنی مو هایش را بیرون می‌گذارد. این‌ها باید تحقیر شوند. چون این‌ها انقلاب را تحقیر می‌کنند. قرآن فرموده: حجاب واجب است. رسول خدا فرموده: حجاب واجب است. امام می‌فرماید: حجاب واجب است. وصیت شهدایی که قطعه قطعه شده‌اند این است که حجاب واجب است.
آخر با چه کسی می‌خواهی لج کنی؟ مملکتی که این همه شهید دارد. آخر غیرتتان کجا رفته است؟ به هرحال ما ناراحت از بی حجاب‌ها نیستیم. چون می‌دانیم یک لحظه مقام معظم رهبری یک اشاره کند، بچه‌های حزب اللهی روزگار این‌ها را سیاه می‌کنند. اما نمی‌خواهد به آنجا بکشد. این‌ها دل چه کسانی را می‌خواهند زخم کنند و به چه کسانی می‌خواهند پشت کنند، من نمی‌دانم. بی حجابی یعنی چراغ سبز به اروپا و آمریکا. بی حجابی یعنی دهن کجی به انقلاب. بی حجابی یعنی مخالفت با اسلام. این کار را نکنید.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1910

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


Deprecated: stripos(): Passing null to parameter #1 ($haystack) of type string is deprecated in /home/gharaati/public_html/wp-includes/functions.wp-scripts.php on line 133