سود و زیان‏ عمر

موضوع: سود و زيان‌ عمر
تاريخ پخش: 70/01/13

بسم الله الرحمن الرحيم‌

بحثمان را تحت عنوان درس‌هايى از قرآن خدمت بينندگان داريم. حدوداً 25 دقيقه تا نيم ساعت. بحث سود و زيان داريم.
1- سود و زيان در قرآن
آيه در قرآن زياد داريم كه انسان دائماً در حال معامله است و ليكن معاملاتى است كه اجبارى است. انسان معامله گر است. دنيا بازار است. مشترى يا خداست يا غير او.
جنس: تمام عمر و تمام حركات. نرخ: بى نهايت ارزان يا بى نهايت گران.
در اين دنيا كه مى‌گوييم بازار است، چون اميرالمؤمنين(ع) مى‌فرمايد: «الدُّنْيَا سُوق الخسران» (غررالحكم/ص‌142) دنيا بازار است. ما فروشنده هستيم و خدا خريدار، چون قرآن مى‌فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‌ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» (توبه/111) (به درستى كه خدا) «اشْتَرى» (مشترى) خداوند مشترى است.
از چه كسانى جنس مى‌خرد؟ «مِنَ الْمُؤْمِنينَ» از مؤمنين «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‌ مِنَ الْمُؤْمِنينَ» خدا مشترى است و از مومنين جنس مى‌خرد.
چه مى‌خرد؟ «أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ»
چقدر مى‌خرد؟ «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»
خدا مشترى است. مؤمنين فروشنده هستند. جنسى كه خدا مى‌خرد، جان و مال را مى‌خرد.
قيمتش، اجرش، بهشت است.
بعضى‌ها كلاه سرشان مى‌رود، بعضى‌ها خوب مى‌فروشند، بعضى‌ها بد مى‌فروشند.
چطور در معاملات هر روز دلّال، مى‌رود در بازار نرخ را مى‌گويد كه امروز سكه چند است. طلا چند است. دلار چند است؟ همين طور كه انسان مواظب خريد و فروش دنيايى‌اش هست، حساب كنيم مثلاً الآن در آستانه‌اى كه بيننده‌ها بحث را مى‌بينند، مقدارى از عمرتان رفته است. آن مقدار از عمرتان را كه رفته به چه كسى فروخته‌ايد؟ من نمى‌دانم شما كه پاى تلويزيون نشسته‌ايد چند سالتان است. هر چند ساله كه هستيد (سن داريد) بالاخره آن عمرتان را كجا مصرف كرديد؟
اميرالمؤمنين على(ع) مى‌فرمايد: دقيقه‌هاى آخرى كه روح بنا است از بدن خارج شود و لحظات آخر عمر آدم است، آدم فكر مى‌كند، فكرش اين است «فِيمَ أَفْنَى عُمُرَهُ» (نهج‌البلاغه/خطبه 109) در چه عمرش را فانى كرد؟ الآن شما كه در اين جا هستيد چه كرديد؟ عمرت را چه كردى؟ يك حساب بكن. امام كاظم(ع) فرمود: شيعه‌ي ما نيست كسى كه شب به شب حساب عمرش را نكند.
حساب كنيم ما، حالا شب به شب هيچى، ماه به ماه هيچى، سال به سال هيچى، بالاخره 20 سال به 20 سال كه…
الآن يك حساب كن. يك قلم و كاغذ بردار كه عمرمان را چه كرديم؟ چند تا سؤال:
1- يك ركعت نماز با توجه در كل عمرت خواندى يا نه؟ جوابش را بده.
2- در كل عمرت يك حركت كردى كه از مردم انتظار نداشته باشى برايت كف بزنند يا پول يا اضافه كارى، يك حركتى كه هيچ نيتى غير از رضاى خدا در آن نباشد؟
3- روزى كه در آن روز گناه نكردى كدام روز است؟
4- روزى كه يك نفر را از يك خطر نجات دادى كدام روز است؟
ما بنشينيم يك بررسى كنيم يك وقت مى‌بينيم در اين مسأله سود و زيان خيلى كلاه سرمان رفته و خداى نخواسته مى‌شود «فِيمَ أَفْنَى عُمُرَهُ» ماه رمضان آمد از اين ماه رمضانى كه يك
آيه خواندن ثواب يك ختم قرآن است، چند تا آيه قرآن خواندى؟
يك آيه در ماه رمضان خواندن ثواب خواندن كل قرآن را دارد.
اين مسجدى كه نزديك خانه‌تان هست در سال چند مرتبه به آن سر مى‌زنى؟ كتابخانه‌ي شهرمان را چند بار در سال رفته‌ايد؟
خانم‌ها هر روز دست روى تلويزيون مى‌كشيد گردَش را پاك مى‌كنيد، پارسال تا حالا چند دفعه دست روى سر چند تا بچه يتيم كشيده‌ايد؟
اگر يك چيزى كم و زياد شود، اگر نيم كيلو گوشتمان روى چراغ بسوزد، غصه مى‌خوريم چطور براى گوشت كه سوخت غصه مى‌خوريم، عمرمان سوخته غصه نمى‌خوريم؟
روى اين سود و زيان يك خورده دقت كنيم كه كجاى كار هستيم.
من يك خرده آيات و روايات برايتان بخوانم و ببينيم به كجا كشيده مى‌شويم.
قرآن مى‌فرمايد كه: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ» (توبه/111) بشارت باد، به همديگر بشارت بدهيد به اين معامله‌تان يعنى كسى كه عمرش را، مالش را داد و رضاى خدا را گرفت مبارك باشد.
عيد به هم مى‌گوييم مبارك باشد. حالا مثلاً اين عيد در من چه تغييرى پيدا شده است؟ خُب، ميش‌ها زاييدند، مبارك باشد. درختان گل كردند، مبارك باشد. بيابان‌ها سبز شد، مبارك باشد. من چه كردم؟
آخر يك كسى يك لُنگ 700 تومانى بست و رفت حمام. يك مرد حكيمى در حمام نشسته بود. رفت جلو گفت: پيرمرد، گفت: بله، گفت: نرخ من چقدر است؟ اين حكيم يك مقدار نگاهش كرد. گفت: 700 تومان گفت: خوش انصاف، بى انصاف، من لنگم 700 تومان است. گفت: بنده اتفاقاً قيمت لنگتان را گفتم. خودتان ارزش نداريد. آخر ما وقتى عيد مى‌گوييم مبارك باشد، چه چيزى مبارك باشد؟ عمرت زياد شد كه عمر زيادى كه مبارك ندارد. مگر هر كس پيرتر است ارزشش بيش‌تر است؟
اگر گناه شده است، گناه زياد هم كه مبارك ندارد.
ما كه در عيد مي‌گوييم مبارك باشد چه چيزى مبارك باشد؟ البته نمى‌گويم نگوييد. بگوييد، من خودم هم مى‌گويم. اما بعد از آن كه شوخى هايمان را كرديم بنشينيم جدى حرف بزنيم.
اول شوخى مى‌كنيم. آقا، واقعاً از ديدن شما خوشحال شدم؟ صد سال به اين سال‌ها. مبارك باشد. خوب، اين‌ها مد كانال يك است. بنشينيم كانال 2، چه چيزى مبارك باشد؟ يك سال پيرتر شدم. خوب، پيرى شرف است؟ اگر با سوادتر شدى، مبارك باشد. گره‌اى را باز كردى، مبارك باشد. ابتكارى كه كردى، مبارك باشد. كسى را نجات دادى، مبارك باشد. گامى برداشتى، مبارك باشد. اگر گناهم زياد شد، براى چه مبارك باشد؟
«فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ» بشارت باد به اين معامله. كدام معامله؟ به معامله‌اى كه آدم با خدا معامله كند. حالا در اين زمينه داريم كه: جنس‌هايى كه خدا بر مى‌دارد چند رقم است؟ تعبيرات قرآن مختلف است. بعضى آيات مى‌گويد: «جَنَّاتٍ» بهشت مى‌دهم. بعضى آيات مى‌گويد: «جَنَّتانِ» (الرحمن/46) دو تا بهشت مى‌دهم.
بعضى مى‌گويد: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي‌ إِلى‌ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلي‌ في‌ عِبادي وَ ادْخُلي‌ جَنَّتي‌» (فجر/30-27) اصلاً «جَنَّتى» به تو مى‌دهم. حضرت امام در تفسير فرمود: «جَنَّتي‌» غير از جنت است.
آخر بعضى وقت‌ها مى‌گويند: فلانى مرا برد پهلوى خودش غذا خورديم. اتاق خودش را به من داد. لباس خودش را به من داد.
امام رضا(ع) وقتى دعبل يك شعر خواند، دعبل يك كسى بود كه 20 سال عليه بنى عباس شعر مى‌گفت. بنا بود بگيرندش، بكشندش. 20 سال بيابان گرد بود در سن 94 سالگى پيدايش كردند. بعد از نماز صبح شهيد شد. شهيدش كردند، آمد شعرش را براي امام رضا(ع) خواند. امام رضا(ع) لباس خود را داد و فرمود: اين لباس شخصى خودم هست و در اين لباس يك ميليون ركعت نماز خواندم.
يك وقت مى‌گويد كه اين 500 تومان را بگير برو بازار براى خودت يك پيراهن بخر. اين مهم نيست. مهم اين است كه پيراهن خودش را بدهد. قرآن مى‌گويد: «جَنَّتي‌» غير از «جَنَّتانِ» است. «جَنَّتانِ» غير از آن است. باز «جَنَّاتِ عَدْنٍ» (توبه/72) يك چيز است. آيه‌ي ديگر مى‌گويد: فردوس، فردوس يك جاى ديگر است. درجات فرق مى‌كند. باز يك نوع تعبير ديگر، يك نوع تقسيم بندى ديگر. بعضى آيات مى‌گويد: «ضِعْفٌ» (اعراف/38) اگر يك كار بكنى «ضِعْف» يعني اگر يك كار خيرى بكنى دو برابر اجر دارد. بعضى آيات مى‌گويد: «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) يعنى ده برابر. آيه‌اى داريم كه: 700 برابر. آيه‌اى داريم كه: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» (سجده/17) اصلاً هيچ كس نمى‌داند چند برابر است؟ يعنى بى‌نهايت. عجب! ما راحت مى‌توانيم عمرمان را به اين‌ها بفروشيم. اين يك معامله، يك معامله‌ى ديگر هم هست به شما بگويم كه خيلى تلخ است. كه اين معامله‌ي تلخ در اين آيه‌ها مطرح شده است. بعضى آيه‌ها مى‌گويد: بشر! جوانيت رفت به عشق چى؟ كه چى؟ كجا؟ براى چه كسى؟ «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‌ خُسْرٍ» (عصر/2-1) خسارت كردى. بعضى مى‌گويند: نه كه فقط خسارت كردى، خيط كردى. مى‌گويند: يك واعظ رفت بالاى منبر، از منبر كه آمد پايين، به يكى از رفقايش گفت: منبر من چگونه بود؟ گفت: اول منبرت خوب نبود، ولى آخرش انصافاً خيط كردى. حالا گاهى اولش خُب جوانى است ديگر، اما ديگري مى‌گويد: آخرش انصافاً خيط كردى.
خسران مبين و باز مى‌گويد: يك دره پايين‌تر از اين دره هم هست «قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ» (زمر/15) يعنى خيلى خيلى خيط است. ببينيد آن اوج عظمت، اين اوج سقوط. يعنى يكى همه‌اش مى‌رود رشد مى‌كند و يكى ديگر سقوط مى‌كند. يكى «جَنَّتانِ» هست. «جَنَّتي‌» هست. فردوس هست «و رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ» (توبه/72) هست. يكى هى اوج مى‌گيرد و يكى هى سقوط مى‌كند «لَفي‌ خُسْرٍ» است. «الْخُسْرانُ الْمُبينُ» (حج/11) است. «الْأَخْسَرينَ» (انبياء/70) است. عجب بازارى است!
اين طور نيست كه حالا پرتقال كيلويى 20 تومان يا 30 تومان. سقوط است مثل هواپيما. آخر آدم گاهى خوابش مى‌گيرد مى‌افتد توى جوي. خلبان خوابش بگيرد توى جوي نمى‌افتد. فرق است ميان دوچرخه سوار كه خوابش بگيرد ويا خلبان خوابش بگيرد. خيلى مهم است.
ما در دنيا در يك بازار خيلى خطرناك هستيم. مشترى‌هاى ما خيلى فرق مى‌كند. اگر امام(ره) در حسينيه‌ي جماران صحبت مى‌كند (فرض كنيد) جمعيتى هم نشسته‌اند متوجه امام هستند از آن طرف حسينيه يك گربه پيدا شود، افرادى از پاى سخنرانى امام بلند شوند و پشت خود را به امام كنند و روى خود را به گربه، هر كه اين‌ها را ببيند مى‌زند توى سرشان مى‌گويد: خيلى بى شعور هستى. تو امام را ول كردى، رفتى سراغ گربه. يك مشترى خداست، يكي مشترى هوا.
يكي كار مى‌توانيم براى خدا بكنيم، يك كارى مى‌توانيم براى نفس بكنيم. به همين خاطر است كه مى‌گويد: روز قيامت وقتى نوار عمر آدم باز مى‌شود انسان وقتى عمر خود را نگاه مى‌كند، چنان حسرت مى‌خورد، چنان حسرت مى‌خورد كه اگر حسرتش را تقسيم كنند، همه‌ي مردم غمناك مى‌شوند. حسرت عظيم، كه عجب من مى‌توانستم با همچين كاري، همچين حركتى انجام دهم! ما مقدارى كه در دنيا هستيم بايد مواظب باشيم، دنيا چيزى نيست.
حالا شما پرسنل محترم شهربانى حقوقتان چقدر است؟ حالا كه مقدارى اضافه شده است. ما آن كه حقوقش خيلى موفق است مى‌خواهيم يك پليس موفق را بياوريم روى تخته سياه. يك كارمند بانك، آموزش و پرورشى، دانشگاهى، يك پرسنل موفق را بياوريم روى تخته سياه سي سال براى دولت خدمت مى‌كند، بيست سال هم بازنشستگى حقوق مى‌گيرد مى‌شود پنجاه سال. 25 سالگى هم استخدام شده مى‌شود، 75 ساله. ما 50 سال حقوق بگير دولت هستيم. 50 ضرب در 12 ماه مى‌شود 600 ماه. ما مى‌گوييم 10 هزار تومان پس انداز كند كه به 124 هزار پيامبر چنين چيزى نيست، اما حالا ما يك حرف الكى مى‌زنيم.
600 تا 10 هزار تومان مى‌شود 6 ميليون. اين استاد دانشگاه، اين آقاى كارمند چه داد؟ 50 سال چه جمع كرد؟ 6 ميليون؟! چه روى پيشانى او بنويسيم؟ بنويسيم «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‌ خُسْرٍ» چون 50 سال را به 6 ميليون دادى. اين سود و زيان خيلى مهم است. و لذا قرآن در باره‌ي تجارت مى‌گويد: دو رقم تجارت داريم «تِجارَةً لَنْ تَبُورَ» (فاطر/29) از طرفى جاى ديگر مى‌گويد: «وَ كانُوا قَوْماً بُوراً» (فرقان/18) در فارسى كه مى‌گويند فلانى بور شد، كاشانى‌ها كه مى‌گويند، شما هم مى‌گوييد؟ مى‌خواهند بگويند دماغش سوخت من رفتم آن جا بور شدم. (اين اصطلاح كاشانى هاست) ما يك جا كه مى‌گوييم رفتيم سر ما به سنگ خورد مى‌گوييم: فلانى بور شد. يعنى يخ كرد. همان سنگ روى يخ كه مى‌گوييد. سنگ روى يخ شد، موفق نشد. در قرآن هم «بور» داريم هم «لَنْ تَبُورَ» داريم يعنى يك سرى از آدم‌ها تجارتشان بور است، يك سرى از آدم‌ها «لَنْ تَبُورَ» است.
در قرآن داريم «تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ» (صف/10) يك معامله‌اى كه شما را آباد مى‌كند. بر عكس در مقابل «تِجارَةٍ تُنْجيكُمْ» داريم: افرادى در قيامت حسرت مى‌خورند كه چرا مفت باختند. آخر بعضى بدبخت‌ها مى‌خواهند به دنيا برسند، آخرت را مى‌دهند و به دنيا هم نمى‌رسند. يك كسى هم محكم توى سرش مى‌زد. گفتند: چه شده است؟ گفت: باختم، باختم. هى مى‌زد توى سرش. گفتند: چه شده؟ گفت: به من گفتند: برو امام حسين(ع) را در كربلا بكش جايزه مى‌گيرى. من ده درهم دادم براى خودم و اسبم و شمشيرم، رفتم امام حسين(ع) را كشتم برگشتم، شش درهم به من دادند. اين ديگر خيلى رسوايى است كه آدم در راه باطل برود از حق بماند به باطل هم نرسد. اين است كه مى‌گويند كلاه سرش رفت، يكى تا چانه‌اش است، يكى تا نافش است. كلاه بردارى هم فرق مى‌كند. گاهي آدم كلاه سر كسى مى‌گذارد در حد كلاه اسرائيلى‌ها كه مثل قيف است كه نوك كله مى‌گذارند و بعضى كلاه‌ها، خيلى آدم را بدبخت مي‌كند. كلاه نيست، رسوايى است. گفت: ترسيدى؟ گفت: نترسيدم، مُردَم. قرآن مى‌فرمايد: «ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ» (تغابن/9).
قيامت خيلى اسم دارد. يكى از اسم‌هاى قيامت كه در قرآن آمده تغابن است. مى‌گويد: «يَوْمُ التَّغابُنِ»، تغابن يعنى مغبون مى‌شود. حساب مى‌كند كه عمرم را چه كردم؟ چند صد ساعت براى تماشاى يك فيلم يا يك ورزش يا يك صحنه يا يك نمايش يا يك تئاتر صرف كرديم و چند تا دو دقيقه سر نماز ايستاديم.
روايت داريم: روز قيامت به افراد جهنمى جايشان را در بهشت نشان مى‌دهند. مى‌گويند: اگر تو از اين خط رفته بودى جايت آن جا بود. جايش را مى‌بيند، خيلى غصه مى‌خورد.
بگويند اگر كسانى كه اول وقت مى‌آيند يك شانه تخم مرغ مى‌دهيم، در سفر مكه، حاجى مى‌آمد مى‌گفت: آقا، اين ساعت مچى را چند خريدى؟ مى‌گفت: مثلاً صد تومان. مى‌گفت: خاك بر سر من. مى‌گفت: چه شد؟ مى‌گفت: من 120 تومان خريدم.
يك حاجى ما در طول عمرمان نديديم كه بگويد: آقا شما چند تا طواف كردى؟ بگويد: پنج تا، او بگويد: خاك بر سر من، من چهارتا طواف كردم. اصلاً دعوا سر قيامت نيست. دعوا سر دنيا است. گاهى پسرها با پدرهايشان دعوا مى‌كنند، مى‌گويند: اگر تو پدر عاقلى بودى، آن زمان كه اين جا بيابان بود مترى 20 تومان يك قطعه زمين مى‌خريدى براى مرگ و مير ما. نخريدى و نخريدى حالا شده مترى چهار هزار تومان. يعنى زمين از دستش برود غصه مى‌خورد و حال آن كه جوانى ما از دستمان رفت. يك نفر را ديده‌اي كه غصه بخورد كه جوانى‌ام كجا رفت؟
يك استاديوم ورزشى را حساب كنيد 100 هزار نفر. 100 هزار تا 4 ساعت مى‌شود 400 هزار ساعت. 400 هزار ساعت مى‌شود چند تا آپولو ساخت. من با ورزش موافق هستم. ولي با تماشايش يك خرده مسأله دارم، كه شما بازى كنيد، من بنشينم. چيزى كه به من نمى‌دهند. خُب، مى‌گويند شما بنشين من پول‌هايم را بشمارم. به شما چه؟ آخر وقتى من پول مى‌شمارم چيزى كه به شما نمي‌دهم. آن كه ورزش مى‌كند، حال مى‌آيد تو كه نشستى چى؟ يك مقدار حرام مى‌شويم، عمرمان تلف مى‌شود. يكى از آدم هايى كه حسرت مى‌خورد، آدمى است كه پول جمع مى‌كند خرج نمى‌كند، مى‌ميرد. بعد وارث خوبى دارد. وارث پول‌ها را به ارث مى‌برد آن وقت وارث از آن پول‌ها كار خير مى‌كند. روز قيامت مى‌بيند حمّالى مال اين بود، ثواب مال وارث. اين هم خيلى هست. روايت داريم. بسسيار حسرت مى‌خورند آن هايى كه مى‌بينند جمع مى‌كنند اما ديگران استفاده كردند «يَوْمَ الْحَسْرَةِ» (مريم/39) يكى از اسم‌هاى قيامت «يَوْمَ الْحَسْرَةِ» است. چون خيلى «يا حَسْرَةً» (يس/30) مى‌گوييم.
اميرالمؤمنين(ع) مى‌فرمايد: «المغبون من باع جَنّةً عليةً بمعصيةٍ دَنيّةٍ» (غررالحكم/ص185) مغبون كسى است كه قيامت را از دست بدهد. مغبون كسى است كه جوانى خود را آب كند. حالا اگر يك خانه يا يك ماشين خريدى 100 تومان 50هزار تومان كلاه سرت رفته است خيلى غصه نخور. خيلى مغبون نشده‌اى. مغبون آن است كه در كل نمازهايش يك ركعت نماز با توجه ندارد. اين‌ها غَبن است.
«قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ» (زمر/15) قرآن مى‌گويد: مغبون اين است كه «قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ» خاسر اين است «الَّذينَ خَسِرُوا» چه كسى باخت؟ خسارت مال كسى است كه «الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» كسى باخته است كه جانش را ضايع كرده است. فرق است بين خسارت و ضرر. نمى‌گويد: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‌ ضرر» مى‌گويد: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‌ خُسْرٍ» خسر و ضرر چه فرقى دارد؟ ضرر اين است كه سرمايه مانده باشد، قالى مى‌خرد 50 تومان، مى‌شود 40 تومان، خوب اين ضرر كرده اما قالى كه هست.
2- فرق بين ضرر و خسارت
اما خسارت اين است كه سرمايه از بين برود مثل يخ فروشى كه يخ مى‌آورد بفروشد. كسى يخ هايش را نمى‌خرد آخر شب آب مى‌شود. پس فرق است بين ضرر و خسارت. نمى‌گويد: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‌ ضرر» مى‌گويد: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‌ خُسْرٍ» يعنى مثل يخ آب شدى.
از پارسال ماه رمضان تا امسال ماه رمضان 365 روز آب شديم. چقدر كارها مى‌توانستيم با زبان بكنيم. چه حرف‌هاى حقى مى‌توانستيم بزنيم. با پا چه جاى حقى مى‌توانستيم برويم. با دست چه حرف‌هاى حقى مى‌توانستيم بنويسيم. با پول چه كار حقى مى‌توانستيم بكنيم. همين طور هدر رفتيم. مى‌نشينيم به همديگر مى‌گوييم مبارك باشد. البته مبارك باشد. اما چه چيزى مبارك باشد. پيرى يا عمل خير؟ پيرى كه مبارك نيست. عمل خيرى هم نيست كه مبارك باشد.
چرا آدم خسارت مى‌كند؟ اين دقيقه‌ي آخر بگويم. آدم گاهى هدف را نمى‌شناسد، نمى‌داند براى چه آمده است؟ قرآن مى‌گويد: من شما را آورده‌ام براى چند هدف «لِيَبْلُوَكُمْ» (ملك/2) آوردم تا شما را رشد بدهم. آزمايشتان كنم. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات/56) من شما را آوردم تا به كارهايتان خط الهى بدهيد. «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها» (هود/61) من شما را خلق كردم تا شما زمين را آباد كنيد. سه تا آيه داريم و هدف آفرينش در اين سه تا آيه است.
يك آيه مى‌گويد: من شما را آفريدم تا استعدادهايتان رشد كند. من بشر آفريدم تا به كارهايش رنگ الهى بدهد. من بشر آفريدم تا زمين را آباد كند.
شما حساب كن در كارهايت رشد كردى يا نه؟ به اين هدف رسيدى؟ به عدالت رسيدى؟ زمين را آباد كردى؟ كل قرآن البته تا آن جايى كه من بلد هستم براى آفرينش بشر در قرآن سه تا هدف است.
چرا بشر آفريده شد؟ رشد، رنگ الهى داشتن، آباد كردن زمين. رشد نه اين است كه سه كيلو بودم شدم 15 كيلو. اين كه مرغ هم رشد مى‌كند. نه، رشد معنوى. رشد معنوى كجاست؟ رنگ الهى كجاست؟ كجاى زمين را آباد كرديم؟ اينها آيات قرآن است.
خسارت زده كسى است كه نداند جوانى خود را كجا مصرف كند. بدبخت‌ترين مردم روز قيامت كسى است كه مى‌بيند آخرتش را براى يك چيزى بي ارزش داد. حالا، افرادى هستند بندگان خدا دو سال هست گناه مى‌كنند، حالا يك كسى هست يك دروغ مى‌گويد و ده ميليون گيرش مى‌آيد. خوب، اما افرادى هستند براى يك بستنى 22 تا دروغ مى‌گويند. براى يك چيز جزئى راحت دروغ مى‌گويد. خوب، دروغ گفتى به چه رسيدى؟
بزرگ‌ترين سرمايه، جان انسان است. بهترين مشترى و قيمت، خدا و بهشت است و ما بزرگ‌ترين سرمايه را هدر مى‌دهيم. براى اين كه هدف را نمى‌شناسيم. با بودن امام در حسينيه جماران رويمان را مى‌كنيم به گربه.
با اين كه خدا مى‌گويد: به من بفروش، به غير خدا مى‌فرشيم. عمر ما پله هايى است كه مى‌توانستيم برويم بالا، از اين پله آمديم پايين. نردبان را اگر درست مى‌گذاشتيم، مى‌رفتيم بالا. ولى خوابانديم و رفتيم پايين، سقوط كرديم. نرخ يا بى نهايت است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‌ أَحْسَنِ تَقْويمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلينَ» (تين/5-4)، يا اوج مى‌گيرد، يا سقوط مى‌كند.
تعبيرات قرآن، «جَنَّات» است و «جَنَّتي‌» هست و فردوس هست. «ضِعف» ‌است و «أَضْعاف» است «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» هست. تعبيراتى كه اوج مى‌گيرد متعدد است. تعبيرات سقوط خسر است و «الْخُسْرانُ الْمُبينُ» است و «الْأَخْسَرينَ» است. انسان يا در رشد اوج مى‌گيرد تا بى‌نهايت يا در سقوط، سقوط مى‌كند تا بى‌نهايت و دنيا بازار است و ما فروشنده و مجبور هم هستيم بفروشيم. بخواهى يا نخواهى بايد عمرت را بفروشى. يعنى شما در اين بازار دنيا فروشنده اجبارى هستى.
خوشا به حال كسى كه حالا كه بناست اجباراً عمرش بگذرد، در يك مسيرى بگذرد كه يا رشد باشد يا عبادت باشد يا آباد كردن زمين. خدايا، تا حالا هر چه باختيم بيامرز. خودت جلوى خسارت ما آب شدن ما، زيان ما را بگير.
خدايا خودت ما را از آب شدن و هدر رفتن كه آخرين لحظه عمر مى‌گوييم «فِيمَ أَفْنَى عُمُرَهُ» (نهج‌البلاغه/خطبه 109) غصه بخوريم عمرمان هدر شد. ما را از تباه شده‌ها، خاسرين اهل حسرت، اهل غبن، آن هايى كه جانشان را به آب دادند و به باد دادند ما را از خاسرين قرار نده. يكى از بازارها ماه رمضان است. ماه رمضان حديث داريم: ماه رمضان بازار است. در اين بازار چه مى‌كنيم؟ روزه مى‌خوريم و مى‌خوابيم. راهى، گاهى، فكرى، چه مى‌كنيم؟
خود ماه رمضان يك بازار شلوغى است. بازارى است كه اولياء خدا خوب در آن تجارت مى‌كنند و آدم هايى كه حاليشان نيست هيچ حاليشان نيست.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1937

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.