سود و زیان عمر
موضوع: سود و زیان عمر
تاریخ پخش: 70/01/13
بسم الله الرحمن الرحیم
بحثمان را تحت عنوان درسهایى از قرآن خدمت بینندگان داریم. حدوداً 25 دقیقه تا نیم ساعت. بحث سود و زیان داریم.
1- سود و زیان در قرآن
آیه در قرآن زیاد داریم که انسان دائماً در حال معامله است و لیکن معاملاتى است که اجبارى است. انسان معامله گر است. دنیا بازار است. مشترى یا خداست یا غیر او.
جنس: تمام عمر و تمام حرکات. نرخ: بى نهایت ارزان یا بى نهایت گران.
در این دنیا که مىگوییم بازار است، چون امیرالمؤمنین(ع) مىفرماید: «الدُّنْیَا سُوق الخسران» (غررالحکم/ص142) دنیا بازار است. ما فروشنده هستیم و خدا خریدار، چون قرآن مىفرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ» (توبه/111) (به درستى که خدا) «اشْتَرى» (مشترى) خداوند مشترى است.
از چه کسانى جنس مىخرد؟ «مِنَ الْمُؤْمِنینَ» از مؤمنین «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ» خدا مشترى است و از مومنین جنس مىخرد.
چه مىخرد؟ «أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ»
چقدر مىخرد؟ «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ»
خدا مشترى است. مؤمنین فروشنده هستند. جنسى که خدا مىخرد، جان و مال را مىخرد.
قیمتش، اجرش، بهشت است.
بعضىها کلاه سرشان مىرود، بعضىها خوب مىفروشند، بعضىها بد مىفروشند.
چطور در معاملات هر روز دلّال، مىرود در بازار نرخ را مىگوید که امروز سکه چند است. طلا چند است. دلار چند است؟ همین طور که انسان مواظب خرید و فروش دنیایىاش هست، حساب کنیم مثلاً الآن در آستانهاى که بینندهها بحث را مىبینند، مقدارى از عمرتان رفته است. آن مقدار از عمرتان را که رفته به چه کسى فروختهاید؟ من نمىدانم شما که پاى تلویزیون نشستهاید چند سالتان است. هر چند ساله که هستید (سن دارید) بالاخره آن عمرتان را کجا مصرف کردید؟
امیرالمؤمنین على(ع) مىفرماید: دقیقههاى آخرى که روح بنا است از بدن خارج شود و لحظات آخر عمر آدم است، آدم فکر مىکند، فکرش این است «فِیمَ أَفْنَى عُمُرَهُ» (نهجالبلاغه/خطبه 109) در چه عمرش را فانى کرد؟ الآن شما که در این جا هستید چه کردید؟ عمرت را چه کردى؟ یک حساب بکن. امام کاظم(ع) فرمود: شیعهی ما نیست کسى که شب به شب حساب عمرش را نکند.
حساب کنیم ما، حالا شب به شب هیچى، ماه به ماه هیچى، سال به سال هیچى، بالاخره 20 سال به 20 سال که…
الآن یک حساب کن. یک قلم و کاغذ بردار که عمرمان را چه کردیم؟ چند تا سؤال:
1- یک رکعت نماز با توجه در کل عمرت خواندى یا نه؟ جوابش را بده.
2- در کل عمرت یک حرکت کردى که از مردم انتظار نداشته باشى برایت کف بزنند یا پول یا اضافه کارى، یک حرکتى که هیچ نیتى غیر از رضاى خدا در آن نباشد؟
3- روزى که در آن روز گناه نکردى کدام روز است؟
4- روزى که یک نفر را از یک خطر نجات دادى کدام روز است؟
ما بنشینیم یک بررسى کنیم یک وقت مىبینیم در این مسأله سود و زیان خیلى کلاه سرمان رفته و خداى نخواسته مىشود «فِیمَ أَفْنَى عُمُرَهُ» ماه رمضان آمد از این ماه رمضانى که یک
آیه خواندن ثواب یک ختم قرآن است، چند تا آیه قرآن خواندى؟
یک آیه در ماه رمضان خواندن ثواب خواندن کل قرآن را دارد.
این مسجدى که نزدیک خانهتان هست در سال چند مرتبه به آن سر مىزنى؟ کتابخانهی شهرمان را چند بار در سال رفتهاید؟
خانمها هر روز دست روى تلویزیون مىکشید گردَش را پاک مىکنید، پارسال تا حالا چند دفعه دست روى سر چند تا بچه یتیم کشیدهاید؟
اگر یک چیزى کم و زیاد شود، اگر نیم کیلو گوشتمان روى چراغ بسوزد، غصه مىخوریم چطور براى گوشت که سوخت غصه مىخوریم، عمرمان سوخته غصه نمىخوریم؟
روى این سود و زیان یک خورده دقت کنیم که کجاى کار هستیم.
من یک خرده آیات و روایات برایتان بخوانم و ببینیم به کجا کشیده مىشویم.
قرآن مىفرماید که: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ» (توبه/111) بشارت باد، به همدیگر بشارت بدهید به این معاملهتان یعنى کسى که عمرش را، مالش را داد و رضاى خدا را گرفت مبارک باشد.
عید به هم مىگوییم مبارک باشد. حالا مثلاً این عید در من چه تغییرى پیدا شده است؟ خُب، میشها زاییدند، مبارک باشد. درختان گل کردند، مبارک باشد. بیابانها سبز شد، مبارک باشد. من چه کردم؟
آخر یک کسى یک لُنگ 700 تومانى بست و رفت حمام. یک مرد حکیمى در حمام نشسته بود. رفت جلو گفت: پیرمرد، گفت: بله، گفت: نرخ من چقدر است؟ این حکیم یک مقدار نگاهش کرد. گفت: 700 تومان گفت: خوش انصاف، بى انصاف، من لنگم 700 تومان است. گفت: بنده اتفاقاً قیمت لنگتان را گفتم. خودتان ارزش ندارید. آخر ما وقتى عید مىگوییم مبارک باشد، چه چیزى مبارک باشد؟ عمرت زیاد شد که عمر زیادى که مبارک ندارد. مگر هر کس پیرتر است ارزشش بیشتر است؟
اگر گناه شده است، گناه زیاد هم که مبارک ندارد.
ما که در عید میگوییم مبارک باشد چه چیزى مبارک باشد؟ البته نمىگویم نگویید. بگویید، من خودم هم مىگویم. اما بعد از آن که شوخى هایمان را کردیم بنشینیم جدى حرف بزنیم.
اول شوخى مىکنیم. آقا، واقعاً از دیدن شما خوشحال شدم؟ صد سال به این سالها. مبارک باشد. خوب، اینها مد کانال یک است. بنشینیم کانال 2، چه چیزى مبارک باشد؟ یک سال پیرتر شدم. خوب، پیرى شرف است؟ اگر با سوادتر شدى، مبارک باشد. گرهاى را باز کردى، مبارک باشد. ابتکارى که کردى، مبارک باشد. کسى را نجات دادى، مبارک باشد. گامى برداشتى، مبارک باشد. اگر گناهم زیاد شد، براى چه مبارک باشد؟
«فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ» بشارت باد به این معامله. کدام معامله؟ به معاملهاى که آدم با خدا معامله کند. حالا در این زمینه داریم که: جنسهایى که خدا بر مىدارد چند رقم است؟ تعبیرات قرآن مختلف است. بعضى آیات مىگوید: «جَنَّاتٍ» بهشت مىدهم. بعضى آیات مىگوید: «جَنَّتانِ» (الرحمن/46) دو تا بهشت مىدهم.
بعضى مىگوید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی» (فجر/30-27) اصلاً «جَنَّتى» به تو مىدهم. حضرت امام در تفسیر فرمود: «جَنَّتی» غیر از جنت است.
آخر بعضى وقتها مىگویند: فلانى مرا برد پهلوى خودش غذا خوردیم. اتاق خودش را به من داد. لباس خودش را به من داد.
امام رضا(ع) وقتى دعبل یک شعر خواند، دعبل یک کسى بود که 20 سال علیه بنى عباس شعر مىگفت. بنا بود بگیرندش، بکشندش. 20 سال بیابان گرد بود در سن 94 سالگى پیدایش کردند. بعد از نماز صبح شهید شد. شهیدش کردند، آمد شعرش را برای امام رضا(ع) خواند. امام رضا(ع) لباس خود را داد و فرمود: این لباس شخصى خودم هست و در این لباس یک میلیون رکعت نماز خواندم.
یک وقت مىگوید که این 500 تومان را بگیر برو بازار براى خودت یک پیراهن بخر. این مهم نیست. مهم این است که پیراهن خودش را بدهد. قرآن مىگوید: «جَنَّتی» غیر از «جَنَّتانِ» است. «جَنَّتانِ» غیر از آن است. باز «جَنَّاتِ عَدْنٍ» (توبه/72) یک چیز است. آیهی دیگر مىگوید: فردوس، فردوس یک جاى دیگر است. درجات فرق مىکند. باز یک نوع تعبیر دیگر، یک نوع تقسیم بندى دیگر. بعضى آیات مىگوید: «ضِعْفٌ» (اعراف/38) اگر یک کار بکنى «ضِعْف» یعنی اگر یک کار خیرى بکنى دو برابر اجر دارد. بعضى آیات مىگوید: «فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) یعنى ده برابر. آیهاى داریم که: 700 برابر. آیهاى داریم که: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» (سجده/17) اصلاً هیچ کس نمىداند چند برابر است؟ یعنى بىنهایت. عجب! ما راحت مىتوانیم عمرمان را به اینها بفروشیم. این یک معامله، یک معاملهى دیگر هم هست به شما بگویم که خیلى تلخ است. که این معاملهی تلخ در این آیهها مطرح شده است. بعضى آیهها مىگوید: بشر! جوانیت رفت به عشق چى؟ که چى؟ کجا؟ براى چه کسى؟ «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ» (عصر/2-1) خسارت کردى. بعضى مىگویند: نه که فقط خسارت کردى، خیط کردى. مىگویند: یک واعظ رفت بالاى منبر، از منبر که آمد پایین، به یکى از رفقایش گفت: منبر من چگونه بود؟ گفت: اول منبرت خوب نبود، ولى آخرش انصافاً خیط کردى. حالا گاهى اولش خُب جوانى است دیگر، اما دیگری مىگوید: آخرش انصافاً خیط کردى.
خسران مبین و باز مىگوید: یک دره پایینتر از این دره هم هست «قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ» (زمر/15) یعنى خیلى خیلى خیط است. ببینید آن اوج عظمت، این اوج سقوط. یعنى یکى همهاش مىرود رشد مىکند و یکى دیگر سقوط مىکند. یکى «جَنَّتانِ» هست. «جَنَّتی» هست. فردوس هست «و رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ» (توبه/72) هست. یکى هى اوج مىگیرد و یکى هى سقوط مىکند «لَفی خُسْرٍ» است. «الْخُسْرانُ الْمُبینُ» (حج/11) است. «الْأَخْسَرینَ» (انبیاء/70) است. عجب بازارى است!
این طور نیست که حالا پرتقال کیلویى 20 تومان یا 30 تومان. سقوط است مثل هواپیما. آخر آدم گاهى خوابش مىگیرد مىافتد توى جوی. خلبان خوابش بگیرد توى جوی نمىافتد. فرق است میان دوچرخه سوار که خوابش بگیرد ویا خلبان خوابش بگیرد. خیلى مهم است.
ما در دنیا در یک بازار خیلى خطرناک هستیم. مشترىهاى ما خیلى فرق مىکند. اگر امام(ره) در حسینیهی جماران صحبت مىکند (فرض کنید) جمعیتى هم نشستهاند متوجه امام هستند از آن طرف حسینیه یک گربه پیدا شود، افرادى از پاى سخنرانى امام بلند شوند و پشت خود را به امام کنند و روى خود را به گربه، هر که اینها را ببیند مىزند توى سرشان مىگوید: خیلى بى شعور هستى. تو امام را ول کردى، رفتى سراغ گربه. یک مشترى خداست، یکی مشترى هوا.
یکی کار مىتوانیم براى خدا بکنیم، یک کارى مىتوانیم براى نفس بکنیم. به همین خاطر است که مىگوید: روز قیامت وقتى نوار عمر آدم باز مىشود انسان وقتى عمر خود را نگاه مىکند، چنان حسرت مىخورد، چنان حسرت مىخورد که اگر حسرتش را تقسیم کنند، همهی مردم غمناک مىشوند. حسرت عظیم، که عجب من مىتوانستم با همچین کاری، همچین حرکتى انجام دهم! ما مقدارى که در دنیا هستیم باید مواظب باشیم، دنیا چیزى نیست.
حالا شما پرسنل محترم شهربانى حقوقتان چقدر است؟ حالا که مقدارى اضافه شده است. ما آن که حقوقش خیلى موفق است مىخواهیم یک پلیس موفق را بیاوریم روى تخته سیاه. یک کارمند بانک، آموزش و پرورشى، دانشگاهى، یک پرسنل موفق را بیاوریم روى تخته سیاه سی سال براى دولت خدمت مىکند، بیست سال هم بازنشستگى حقوق مىگیرد مىشود پنجاه سال. 25 سالگى هم استخدام شده مىشود، 75 ساله. ما 50 سال حقوق بگیر دولت هستیم. 50 ضرب در 12 ماه مىشود 600 ماه. ما مىگوییم 10 هزار تومان پس انداز کند که به 124 هزار پیامبر چنین چیزى نیست، اما حالا ما یک حرف الکى مىزنیم.
600 تا 10 هزار تومان مىشود 6 میلیون. این استاد دانشگاه، این آقاى کارمند چه داد؟ 50 سال چه جمع کرد؟ 6 میلیون؟! چه روى پیشانى او بنویسیم؟ بنویسیم «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ» چون 50 سال را به 6 میلیون دادى. این سود و زیان خیلى مهم است. و لذا قرآن در بارهی تجارت مىگوید: دو رقم تجارت داریم «تِجارَهً لَنْ تَبُورَ» (فاطر/29) از طرفى جاى دیگر مىگوید: «وَ کانُوا قَوْماً بُوراً» (فرقان/18) در فارسى که مىگویند فلانى بور شد، کاشانىها که مىگویند، شما هم مىگویید؟ مىخواهند بگویند دماغش سوخت من رفتم آن جا بور شدم. (این اصطلاح کاشانى هاست) ما یک جا که مىگوییم رفتیم سر ما به سنگ خورد مىگوییم: فلانى بور شد. یعنى یخ کرد. همان سنگ روى یخ که مىگویید. سنگ روى یخ شد، موفق نشد. در قرآن هم «بور» داریم هم «لَنْ تَبُورَ» داریم یعنى یک سرى از آدمها تجارتشان بور است، یک سرى از آدمها «لَنْ تَبُورَ» است.
در قرآن داریم «تِجارَهٍ تُنْجیکُمْ» (صف/10) یک معاملهاى که شما را آباد مىکند. بر عکس در مقابل «تِجارَهٍ تُنْجیکُمْ» داریم: افرادى در قیامت حسرت مىخورند که چرا مفت باختند. آخر بعضى بدبختها مىخواهند به دنیا برسند، آخرت را مىدهند و به دنیا هم نمىرسند. یک کسى هم محکم توى سرش مىزد. گفتند: چه شده است؟ گفت: باختم، باختم. هى مىزد توى سرش. گفتند: چه شده؟ گفت: به من گفتند: برو امام حسین(ع) را در کربلا بکش جایزه مىگیرى. من ده درهم دادم براى خودم و اسبم و شمشیرم، رفتم امام حسین(ع) را کشتم برگشتم، شش درهم به من دادند. این دیگر خیلى رسوایى است که آدم در راه باطل برود از حق بماند به باطل هم نرسد. این است که مىگویند کلاه سرش رفت، یکى تا چانهاش است، یکى تا نافش است. کلاه بردارى هم فرق مىکند. گاهی آدم کلاه سر کسى مىگذارد در حد کلاه اسرائیلىها که مثل قیف است که نوک کله مىگذارند و بعضى کلاهها، خیلى آدم را بدبخت میکند. کلاه نیست، رسوایى است. گفت: ترسیدى؟ گفت: نترسیدم، مُردَم. قرآن مىفرماید: «ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ» (تغابن/9).
قیامت خیلى اسم دارد. یکى از اسمهاى قیامت که در قرآن آمده تغابن است. مىگوید: «یَوْمُ التَّغابُنِ»، تغابن یعنى مغبون مىشود. حساب مىکند که عمرم را چه کردم؟ چند صد ساعت براى تماشاى یک فیلم یا یک ورزش یا یک صحنه یا یک نمایش یا یک تئاتر صرف کردیم و چند تا دو دقیقه سر نماز ایستادیم.
روایت داریم: روز قیامت به افراد جهنمى جایشان را در بهشت نشان مىدهند. مىگویند: اگر تو از این خط رفته بودى جایت آن جا بود. جایش را مىبیند، خیلى غصه مىخورد.
بگویند اگر کسانى که اول وقت مىآیند یک شانه تخم مرغ مىدهیم، در سفر مکه، حاجى مىآمد مىگفت: آقا، این ساعت مچى را چند خریدى؟ مىگفت: مثلاً صد تومان. مىگفت: خاک بر سر من. مىگفت: چه شد؟ مىگفت: من 120 تومان خریدم.
یک حاجى ما در طول عمرمان ندیدیم که بگوید: آقا شما چند تا طواف کردى؟ بگوید: پنج تا، او بگوید: خاک بر سر من، من چهارتا طواف کردم. اصلاً دعوا سر قیامت نیست. دعوا سر دنیا است. گاهى پسرها با پدرهایشان دعوا مىکنند، مىگویند: اگر تو پدر عاقلى بودى، آن زمان که این جا بیابان بود مترى 20 تومان یک قطعه زمین مىخریدى براى مرگ و میر ما. نخریدى و نخریدى حالا شده مترى چهار هزار تومان. یعنى زمین از دستش برود غصه مىخورد و حال آن که جوانى ما از دستمان رفت. یک نفر را دیدهای که غصه بخورد که جوانىام کجا رفت؟
یک استادیوم ورزشى را حساب کنید 100 هزار نفر. 100 هزار تا 4 ساعت مىشود 400 هزار ساعت. 400 هزار ساعت مىشود چند تا آپولو ساخت. من با ورزش موافق هستم. ولی با تماشایش یک خرده مسأله دارم، که شما بازى کنید، من بنشینم. چیزى که به من نمىدهند. خُب، مىگویند شما بنشین من پولهایم را بشمارم. به شما چه؟ آخر وقتى من پول مىشمارم چیزى که به شما نمیدهم. آن که ورزش مىکند، حال مىآید تو که نشستى چى؟ یک مقدار حرام مىشویم، عمرمان تلف مىشود. یکى از آدم هایى که حسرت مىخورد، آدمى است که پول جمع مىکند خرج نمىکند، مىمیرد. بعد وارث خوبى دارد. وارث پولها را به ارث مىبرد آن وقت وارث از آن پولها کار خیر مىکند. روز قیامت مىبیند حمّالى مال این بود، ثواب مال وارث. این هم خیلى هست. روایت داریم. بسسیار حسرت مىخورند آن هایى که مىبینند جمع مىکنند اما دیگران استفاده کردند «یَوْمَ الْحَسْرَهِ» (مریم/39) یکى از اسمهاى قیامت «یَوْمَ الْحَسْرَهِ» است. چون خیلى «یا حَسْرَهً» (یس/30) مىگوییم.
امیرالمؤمنین(ع) مىفرماید: «المغبون من باع جَنّهً علیهً بمعصیهٍ دَنیّهٍ» (غررالحکم/ص185) مغبون کسى است که قیامت را از دست بدهد. مغبون کسى است که جوانى خود را آب کند. حالا اگر یک خانه یا یک ماشین خریدى 100 تومان 50هزار تومان کلاه سرت رفته است خیلى غصه نخور. خیلى مغبون نشدهاى. مغبون آن است که در کل نمازهایش یک رکعت نماز با توجه ندارد. اینها غَبن است.
«قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ» (زمر/15) قرآن مىگوید: مغبون این است که «قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ» خاسر این است «الَّذینَ خَسِرُوا» چه کسى باخت؟ خسارت مال کسى است که «الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» کسى باخته است که جانش را ضایع کرده است. فرق است بین خسارت و ضرر. نمىگوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی ضرر» مىگوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ» خسر و ضرر چه فرقى دارد؟ ضرر این است که سرمایه مانده باشد، قالى مىخرد 50 تومان، مىشود 40 تومان، خوب این ضرر کرده اما قالى که هست.
2- فرق بین ضرر و خسارت
اما خسارت این است که سرمایه از بین برود مثل یخ فروشى که یخ مىآورد بفروشد. کسى یخ هایش را نمىخرد آخر شب آب مىشود. پس فرق است بین ضرر و خسارت. نمىگوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی ضرر» مىگوید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ» یعنى مثل یخ آب شدى.
از پارسال ماه رمضان تا امسال ماه رمضان 365 روز آب شدیم. چقدر کارها مىتوانستیم با زبان بکنیم. چه حرفهاى حقى مىتوانستیم بزنیم. با پا چه جاى حقى مىتوانستیم برویم. با دست چه حرفهاى حقى مىتوانستیم بنویسیم. با پول چه کار حقى مىتوانستیم بکنیم. همین طور هدر رفتیم. مىنشینیم به همدیگر مىگوییم مبارک باشد. البته مبارک باشد. اما چه چیزى مبارک باشد. پیرى یا عمل خیر؟ پیرى که مبارک نیست. عمل خیرى هم نیست که مبارک باشد.
چرا آدم خسارت مىکند؟ این دقیقهی آخر بگویم. آدم گاهى هدف را نمىشناسد، نمىداند براى چه آمده است؟ قرآن مىگوید: من شما را آوردهام براى چند هدف «لِیَبْلُوَکُمْ» (ملک/2) آوردم تا شما را رشد بدهم. آزمایشتان کنم. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات/56) من شما را آوردم تا به کارهایتان خط الهى بدهید. «وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها» (هود/61) من شما را خلق کردم تا شما زمین را آباد کنید. سه تا آیه داریم و هدف آفرینش در این سه تا آیه است.
یک آیه مىگوید: من شما را آفریدم تا استعدادهایتان رشد کند. من بشر آفریدم تا به کارهایش رنگ الهى بدهد. من بشر آفریدم تا زمین را آباد کند.
شما حساب کن در کارهایت رشد کردى یا نه؟ به این هدف رسیدى؟ به عدالت رسیدى؟ زمین را آباد کردى؟ کل قرآن البته تا آن جایى که من بلد هستم براى آفرینش بشر در قرآن سه تا هدف است.
چرا بشر آفریده شد؟ رشد، رنگ الهى داشتن، آباد کردن زمین. رشد نه این است که سه کیلو بودم شدم 15 کیلو. این که مرغ هم رشد مىکند. نه، رشد معنوى. رشد معنوى کجاست؟ رنگ الهى کجاست؟ کجاى زمین را آباد کردیم؟ اینها آیات قرآن است.
خسارت زده کسى است که نداند جوانى خود را کجا مصرف کند. بدبختترین مردم روز قیامت کسى است که مىبیند آخرتش را براى یک چیزى بی ارزش داد. حالا، افرادى هستند بندگان خدا دو سال هست گناه مىکنند، حالا یک کسى هست یک دروغ مىگوید و ده میلیون گیرش مىآید. خوب، اما افرادى هستند براى یک بستنى 22 تا دروغ مىگویند. براى یک چیز جزئى راحت دروغ مىگوید. خوب، دروغ گفتى به چه رسیدى؟
بزرگترین سرمایه، جان انسان است. بهترین مشترى و قیمت، خدا و بهشت است و ما بزرگترین سرمایه را هدر مىدهیم. براى این که هدف را نمىشناسیم. با بودن امام در حسینیه جماران رویمان را مىکنیم به گربه.
با این که خدا مىگوید: به من بفروش، به غیر خدا مىفرشیم. عمر ما پله هایى است که مىتوانستیم برویم بالا، از این پله آمدیم پایین. نردبان را اگر درست مىگذاشتیم، مىرفتیم بالا. ولى خواباندیم و رفتیم پایین، سقوط کردیم. نرخ یا بى نهایت است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ» (تین/5-4)، یا اوج مىگیرد، یا سقوط مىکند.
تعبیرات قرآن، «جَنَّات» است و «جَنَّتی» هست و فردوس هست. «ضِعف» است و «أَضْعاف» است «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» هست. تعبیراتى که اوج مىگیرد متعدد است. تعبیرات سقوط خسر است و «الْخُسْرانُ الْمُبینُ» است و «الْأَخْسَرینَ» است. انسان یا در رشد اوج مىگیرد تا بىنهایت یا در سقوط، سقوط مىکند تا بىنهایت و دنیا بازار است و ما فروشنده و مجبور هم هستیم بفروشیم. بخواهى یا نخواهى باید عمرت را بفروشى. یعنى شما در این بازار دنیا فروشنده اجبارى هستى.
خوشا به حال کسى که حالا که بناست اجباراً عمرش بگذرد، در یک مسیرى بگذرد که یا رشد باشد یا عبادت باشد یا آباد کردن زمین. خدایا، تا حالا هر چه باختیم بیامرز. خودت جلوى خسارت ما آب شدن ما، زیان ما را بگیر.
خدایا خودت ما را از آب شدن و هدر رفتن که آخرین لحظه عمر مىگوییم «فِیمَ أَفْنَى عُمُرَهُ» (نهجالبلاغه/خطبه 109) غصه بخوریم عمرمان هدر شد. ما را از تباه شدهها، خاسرین اهل حسرت، اهل غبن، آن هایى که جانشان را به آب دادند و به باد دادند ما را از خاسرین قرار نده. یکى از بازارها ماه رمضان است. ماه رمضان حدیث داریم: ماه رمضان بازار است. در این بازار چه مىکنیم؟ روزه مىخوریم و مىخوابیم. راهى، گاهى، فکرى، چه مىکنیم؟
خود ماه رمضان یک بازار شلوغى است. بازارى است که اولیاء خدا خوب در آن تجارت مىکنند و آدم هایى که حالیشان نیست هیچ حالیشان نیست.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»