داستانهای قرآن، داستان حضرت داود (ع)

موضوع: داستانهای قرآن، داستان حضرت داود(ع)
تاریخ پخش: 72/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

ماه رمضان امسال قصه‌‌ی انبیاء را می‌گفتیم چون در آستانه‌ی افطار شکم گرسنه، محصل درس خوانده و خسته. شاید غیر از قصه حال شنیدن چیز دیگری را نداشته باشیم. قصه‌های قرآنی از همه‌ی قصه‌ها امیتازات زیادی نداشت و چون حق خیالی نیست دوم نکته و درس تویش است. امروز یک نگاهی می‌کنیم و به گوشه‌ای زندگی حضرت داود.
1- داود(ع) از پیامبران بنی اسرائیل و نام کتابش زبور
حضرت داود یکی از پیغمبران بنی اسرائیل است. نژاد بنی اسرائیل انبیاء زیادی داشتند. یکی از آن‌ها حضرت داود بود که شانزده مرتبه اسمش در قرآن آمده کتابی داشت به نام زبور اسم زبور یکی دو بار در قرآن آمده. «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ» (انبیاء/105). در کتاب زبور ثبت کردیم که حکومت روی زمین با افراد صالح است. این را قرآن به چند زبان گفته یک جای دیگر می‌گوید «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ» (اعراف/128). پیروزی با متقین است. «وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى‌» (طه/132). برنده حزب اللهی‌ها هستند. حالا اسرائیل در مسجد الخلیل مسلمان‌های فلسطین را روز جمعه به رگبار می‌بندند، قرآن قول داده بارها «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ». قرآن می‌گوید در کتاب زبور که کتاب آسمانی حضرت داود است در آن ثبت کردیم که «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» (انبیاء/105). عباد صالح حاکم زمین خواهند شد.
اما شهامت داود؛ در سوره بقره آیه دویست و چهل و پنج در آن جا حضرت داود لیاقت خودش را نشان می‌دهد.
2- نصب طالوت به عنوان فرمانده از جانب خدا
ما ماجرا به این صورت است که بعد از حضرت موسی عده‌ای آمدند پهلوی یکی از پیغمبران و گفتند: موسی ما را از دست فرعون نجات داد ولی خوب فرعون رفت و موسی هم رفت ولی دوباره یک طاغوت نویی بر ما حکومت می‌کند همین طور که موسی بنی اسرائیل را نجات داد تو هم قیام کن و ما را نجات بده ما هم آماده‌ایم. پیغمبر گفت حالا چی می‌خواهید از من، گفتند هیچی فقط یک فرمانده کل قوا برای ما تعیین کن که نیروها را جمع کند تا برویم طاغوت را بشکنیم.
پیغمبر یک نگاه به قیافه این‌ها کرد و گفت به قیافه‌تان نمی‌خورد که انقلابی باشید. گفتند چرا شما به ما بد ببینید، نخیر، ما مرد جنگیم از خانه هایمان ما را بیرون کردند و بچه هایمان را کشتند ما جوش آورده‌ایم فقط شما برای ما فرمانده تعیین کن. گفت خیلی خوب جوانی است به اسم طالوت این فرمانده شماست. «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً» (بقره/247) اگر سلطانی می‌خواهید جناب طالوت جوان خوبی است گفتند برو بابا این که باباش گداست. گفت چه کار به بابا و جیبش دارید فقیر است اما لایق است فرمانده نظامی باید فکرش کار کند و بازویش هم زور داشته باشد. فرمان جنگ آمد عده‌ای جا زدند فرض کنید جمعیت ده هزار نفر است، هزار نفر کشیدند کنار، عده‌ای گفتند ما مرد جنگ هستیم، طالوت گفت: خوب به جنگ طاغوت می‌رویم، وسط راه تشنه‌تان می‌شود و به نهر آبی می‌رسیم نخورید از آن اگر خواستید با مشت یک قورت بخورید اما سر به آب نگذارید.
3- آزمایش مردم با نوشیدن آب
من می‌خواهم شما در یک آزمایش مشکلی امتحان کنم. «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی» (بقره/249). هر کس بخورد از ما نیست من خود می‌خواهم شما را امتحان کنم. رسیدند به نهر آب همه از دم سرگذاشتند به آب در محاصره شکم هم عده‌ای رفوزه شدند و لذا می‌گویند انقلابی بودن مهم نیست انقلابی ماندن مهم است. رسیدند مقابل طاغوت و گفتند: «لا طاقَهَ لَنَا» (بقره/249) ما طاقت نداریم آن جا هم یک عده‌ای فرار کردند.
4- عده کمی ماندند که داود جز آنها بود
آن وقت یک چند نفری ماندند این چند نفر شعار دادند گفتند: «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً» (بقره/249) چه بسا گروهی کم بر گروه زیاد پیروز می‌شوند. این گروه کم حمله کردند توی این‌ها یک جوانی بود بنام داود که بعد شد حضرت داوود، «أَ لَمْ‌تر إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنی‌ إِسْرائیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‌ إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً نُقاتِلْ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ» (بقره/246) بعد از بنی اسرائیل آمدند دور پیغمبرشان گفتند یک ملک تعیین کن تا با طاغوت زمان بجنگیم، «قالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا» پیغمبر گفت به قیافه‌تان نمی‌آید که شما جنگی باشید «قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ» گفتند چه طور ما انقلابی نباشیم چه طور نرویم جبهه «وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا» طاغوت ما را از دیارمان خارج کرده بچه هایمان را از ما گرفته خانه هایمان را گرفتند ما ناراحتیم عصبانی هستیم حتماً رزمنده هستیم.
5- اعتراض مردم به انتخاب طالوت به دلیل فقیر بودن
گفت بسیار خب: «فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ» وقتی فرمان جنگ صادر شد که بروید جبهه قولو در رفتند «إِلاَّ قَلیلاً» یک چند نفری ماندند. «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ» (بقره/247) پیغمبرشان گفت: جناب طالوت یک جوانی است که لیاقت فرماندهی دارد و من طالوت را بعنوان فرمانده کل قوا برای شما نصب کردم گفتند این فقیر است و او را نمی‌خواهیم «قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ الْمالِ» (بقره/247) گفتند فقیر است گفت خوب فقیر باشد فرمانده باید مغزش پر باشد.
گفتند ما جیب‌مان پر است پس باید پولدارها رئیس باشند. یکی از امتیازات اسلام این است که هیچ پستی را به پولدار نمی‌دهد. پیشنماز باید پولدار باشد نه قاضی چی رهبر چی یعنی هیچ کجای اسلام هیچ پستی را بر اساس اسکناس پایه گذاری نکرده.
در قرآن نه تا امتیار تا حالا من شمردم شاید بیشتر باشد: به کی مسئولیت بدهیک 1- به باسواد 2- «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات/13) 3- «وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً» (نساء/95). 4- «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا» (انفال/72) 5- «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/11-10). یعنی سابقه انقلابی هجرت تقوی علم شکنجه «وَ أُوذُوا فی‌ سَبیلی‌» (آل عمران/195) آن‌هایی که در راه خدا شهید شده، قوی باشد، امین باشد، بعضی‌ها قوی هستند اما دزدند. بعضی‌ها امین هستند اما شلند، هیچ پستی در اسلام بر اساس پول و نژاد و سن مطرح نشده.
6- پیامبر گفت: انتخاب خدا به خاطر علم و جسم اوست
پیغمبر به مردم گفت: شما چه کار به جیبش دارید او را خدا انتخاب کرده و خدا می‌داند پست را به کی بدهد. «وَ زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» (بقره/247) هم علمش وسیع است و هم تیپش. آیه‌ای داریم در قرآن که می‌گوید بیست بر دویست پیروز است. «إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ» (انفال/65) این یک اصل است در زندگی از تنهایی نترسیم گاهی یک کسی می‌خواهد یک کاری بکند احساس می‌کند که حامی ندارد امیرالمومنین فرمود: «لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّهِ أَهْلِهِ»(نهج‌البلاغه/ خطبه 201) یک کاری که حق است غصه نخور که طرفدارش کم است.
حضرت امیر می‌فرماید: اگر یک کار حقی پیش آمد انجام بده امروز طرفدار نداری فردا طرفدار پیدا می‌کنی. جوان‌ها شما دانشجو هستید اگر احتمالاً می‌خواهید در آینده مردی باشید، که بتوانید مرد انقلابی باشید باید نشانه‌های در جوانی در شما باشد. حضرت داود چه طور حضرت داود شد قرآن می‌گوید حضرت داود در یک گروه کمی بود «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ» (بقره/251) چه طور خداوند افرادی را انتخاب می‌کند. خداوند به موسی می‌گوید: موسی می‌دانی چرا تو را انتخاب کردم می‌گوید در تو یک سوزی بود که در دیگران نبود. الآن توی محله توی خوابگاه یک دانشجو که راه می‌رود سطل زباله را برمی دارد می‌برد پایین می‌گوید ما که می‌رویم پایین… نخیر به بنده که ابلاغ نشده. آن وقت خود کارمند باید بیاید بالا و بردارد و بیاید پایین خوب تو که می‌آیی پایین این را هم با خودت بیاور. این اگر فوق لیسانس بگیرد هیچ فایده‌ای ندارد. مثل جوب بی خاصیت است و بعضی‌ها هم با خاصیتند.
رفتم پیش یکی از علمای نود ساله قم آیت الله بهاءالدینی گفتم هر چی از امام دیدیم در پیری دیدیم یک خاطره از جوانی امام برایمان بگو. گفت: امام بیست و چند ساله بود و تازه از خمین آمده بود خمین هم هفتاد سال پیش یک شهر بسیار کوچک بود. زمان رضاشاه که امام به قم آمد یک آدم هفتاد و پنج ساله در زمان رضاشاه و از شخصیت‌های مملکتی آن زمان بود و یک حرف بی خودی زد تا حرف زد امام بیست و چند ساله که تازه از خمین آمده بود زد توی گوشش آن هم زمان رضاشاه که عینکش چهار قطعه شد، اون کسی که دوازده بهمن از پاریس می‌آید بهشت زهرا و حکومت بختیار می‌گوید من توی دهن این دولت می‌زنم باید رگش در جوانی قوی باشد.
دانشجو آیا رگ دارید یا نه اگر رگ داشته باشید بزرگ هم باشید رگ دارید، اگر بخوانید برای نمره، اگر درسی که برای نمره باشد این فایده ندارد باید عشق تحصیل داشته باشید.
7- پیامبری داود به خاطر لیاقت
چه طور شد داود شد داوود، داود یک پسر بسیجی بود شانزده هفده ساله تقریباً در همان لشکر کم این پسر کوچک، جالوت که قهرمان کفر بود کشتش، خدا می‌گوید حالا بیا پیغمبرت کنم.
«وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ» بی خود حضرت علی حضرت علی نمی‌شود جای پیغمبر می‌خوابد یک پارچه روی خودش می‌کشد خودش را در معرض پنجاه، شصت شمشیر برهنه قرار می‌دهد از خواب کسی بلند نمی‌شود که امیرالمومنین بشود. از خواب کسی بلند نمی‌شود که چمران… شود رجایی شود یک استعدادی باید باشد.
در این جا رسیدیم که چند تا بحث از این جا گرفتیم.
1- انقلابی بودن مهم نیست انقلابی ماندن مهم است.
2- خیلی‌ها داد می‌زنند و شعار می‌گویند ولی در هر امتحانی یک گروه‌شان آب می‌شوند.
3- بیست بر دویست پیروزاست.
4- «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً» (بقره/249).
5- تا چیزی نباشد خدا چیزی را نمی‌دهد.
کسانی که اعتبار دارند بازار بهشان نسیه می‌دهد. آقا چرا به او نسیه داد به ما نسیه نداد اون می‌دهد تو می‌بری ده می‌خوری. تا استعداد و لیاقت از خودمان نداشته باشیم. داود به جایی رسید که خدا به پیغمبر اسلام می‌گوید‌ای پیغمبر شما از داود درس بگیر.
«اصْبِرْ عَلى‌ ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص/17) هرچه متلک می‌گویند چون به پیغمبر خیلی زخم زبون می‌زدند. هر چی به تو می‌گویند صبر کن. یا داود باش ببین داود چه طور صبر کرد. هم قدرت داشت و هم خیلی اهل توبه و مناجات بود.
خاصیت انبیاء این است تا انسان عبد نباشد.
مثنوی یک قصه‌ای دارد که این است می‌گوید یک کسی روی دیوار نشسته بود تشنه‌اش شد جوب آب هم پای دیوار بود اما دید که اگر بپرد پایین می‌شکند هم تشنه‌اش بود روی دیوار و هم ظرف و وسیله نداشت. هی دیوار را می‌سایید و دیوار کوتاه می‌شد و ضمناً که دیوار کوتاه می‌شد خودش هم می‌آمد پایین هر چی آمد پایین به آب رسید بعد مثنوی می‌گوید اگر می‌خواهید به آب برسید باید برای خدا سجده کنید. یعنی باید بیایید پایین.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ»(کافی/ ج‌2/ ص‌122) هرگز نخورد آب زمینی که بلند است.
«سُبْحانَ الَّذی أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» (اسراء/1) چون پیغمبر عبد بود رفت به معراج،
شما اگر می‌خواهید به جایی برسید باید عبد باشید، مردم کسی را دوست دارند که خدمتگزار باشد باید مردم بفهمند تو راست می‌گویی عاشق اسکناس نیستی.
«إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ» (ص/18) داود وقتی زبور می‌خواند کوه‌ها هم با او می‌خواند از نظر قرآن جمادات هم شعور دارند.
امام یک نامه‌ای می‌نویسد به دخترش با نام فاطمه، هستی شعور دارد.
مثنوی می‌گوید: ما سمیعم و بصیریم و خوشیم با شما نامحرمان ما ناخوشیم.
هستی شعور دارد امام قبول دارد مثنوی قبول دارد پیغمبر قبول دارد. قرآن می‌گوید: «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ» با حضرت داود کوه‌ها را قرار دادیم «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» (جمعه/1) هستی در مال تسبیح است نگویند تسبیح برای طبیعت است پس دیگر داود نمی‌خواهد اگر طبیعت هستی است.
و لذا اگر سنگ ریزه در دست پیغمبر شهادت داد که تو پیغبری این معجزه نیست که سنگ حرف زده معجزه پیغمبر این است که گوش این باز شده.
به هر حال بحثی را که ما در این جا داشتیم خلاصه می‌شود مقاماتی که انبیاء می‌گیرند بر اساس یک سری لیاقت هاست «وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوت» (بقره/251)
چون از جان گذشت و قهرمان طاغوت را کشت «وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ» (بقره/251) خدا بی جهت پستی را به کسی نمی‌دهد. اگر می‌خواهید در آینده خدا به شما لطفی بکند بایدزمینه‌ها را فراهم کنید و بهترین وقت همین چند شبی است که از ماه رمضان مانده.
حدیث داریم که اگر ماه رمضان تمام شد او کسی را نبخشید باز هم آدم محروم و بدبختی است یعنی زشت است آدم یک ماه در کنار دریای رحمت بایستد و صورت خودش را نشورد.
تا ما را از گناه بیرون نکردی ما را از ماه رمضان بیرون نکن.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2150

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.