امید و یأس

موضوع: امید و یأس
تاریخ پخش: 74/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

1- امید و یأس
بحث این جلسه‌ی ما درباره‌ی یأس است. معنای یأس این است که انسان به بن بست برسد. کسی که خدا را دارد، نباید به بن بست برسد. کسانی که مأیوس هستند می‌گویند: بعد از مرگ هم خبری نیست. این دنیا پوچ بود. آن دنیا هم پوچ است. اما کسی که امید دارد، می‌گوید: این هستی صاحب دارد. این خانه صاحب دارد. کارهای این خانه حساب دارد. کسی که می‌گوید: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (انشراح/5) امید دارد.
در قرآن دوازده کله‌ی «عسر» و سی و شش کلمه‌ی «یسر» وجود دارد. خداوند در قرآن نمونه‌هایی را برای کسی که عسر و سختی می‌بیند و مأیوس می‌شود، نقل کرده است.
خدا کیست؟ خدا سبب سوز و سبب ساز است. سبب سوز یعنی چه؟ یعنی می‌تواند یک سببی را از بین ببرد. آتش سبب سوزاندن است. ولی وقتی ابراهیم را در آتش می‌ا‌ندازند، این آتش دیگر نمی‌سوزاند. این را سبب سوز می‌گویند. سبب ساز یعنی چه؟ یعنی دوتا جماد خشک به هم می‌خورد و از آن آب درمی‌آید. موسی عصای خشک را به سنگ می‌زند و از سنگ خشک آب در می‌آید. این را سبب ساز می‌گویند. سبب ساز یعنی چیزی را که سبب نیست، سبب می‌کند. سبب سوز یعنی چیزی را که سبب است، از آن می‌گیرد. خنجرتیز گردن نازک اسماعیل سیزده ساله را نمی‌برد. ابراهیم خیلی قدرت داشت. ابراهیم مچی داشت که با یک تبرش بزرگترین بت‌ها را می‌شکست. ابراهیم قهرمان بود. هرچه بازوی ابراهیمی به این چاقو فشارآورد، پوست گردن اسماعیل سیزده ساله هم بریده نشد. ما یک چنین خدایی داریم. جلوی بریدن کارد را می‌گیرد.
2- نمونه‌هایی از اعجاز خداوند در قرآن
قرآن می‌گوید: سست ترین چیزها تار عنکبوت است و اشرف موجودات پیغمبر است. وقتی پیغمبر ما در غار می‌رود. خداوند اشرف مخلوقات را با تار عنکبوت حفظ می‌کند. سنگ و آهن هم وجود داشت. ولی خدا پیغمبرش را با تار عنکبوت حفظ می‌کند. خداوند با پرنده لشکر فیل سوار را از بین می‌برد. «تَرْمیهِمْ بِحِجارَهٍ مِنْ سِجِّیلٍ فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ» (فیل/5-4). عصف به معنی کاه جویده شده است. عصف مأکول یعنی کاهی که جویده شده است. «حِجارَهٍ مِنْ سِجِّیلٍ» سنگ‌ها به قدری ریز بود که از عدس بزرگتر و از نخود کوچکتر بود. بمب شیمیایی بوده است که بتواند فیل را پودر کند.
خدا به پیغمبری که به مکتب نرفته است، قرآن می‌دهد که هرچه دنیای علم پیش می‌رود اصرارش کشف می‌شود. به هرحال خدا خدایی است که وقتی یعقوب پیراهن یوسف را به چشمانش می‌زند، بینا می‌شود. اینها همه در قرآن است. خداوند یک گروه مثل اصحاب کهف را سیصد و نه سال خواب می‌کند. گروهی سیصد و نه سال خوابیدند و وقتی از خواب بیدار شدند، گفتند: به نظرمان نصف روز شده است.
خداوند باغ میوه را خاکستر می‌کند. خداوند در یک لحظه شوروی را پودر می‌کند. شاه را با سلاح‌هایی که داشت، گریان از ایران بیرون می‌کند و امام بی اسلحه را خندان وارد می‌کند.
خدا کیست؟ خدا کسی است که شاه را گریان بیرون کرد. امام را خندان وارد کرد. با خدایی که ما داریم، دیگر برای چه یأس داشته باشیم. حالا فرض می‌کنیم که یک نفر دو بار به خواستگاری رفته است اما به او دختر نداده‌اند. این فرد نباید مأیوس شود. اصلاً از کجا می‌دانستی که خیر تو در اینجا است. بسیار کسانی هستند که شب تا صبح دعا می‌کنند اما دعایشان مستجاب نمی‌شود. آدم نمی‌داند که خیرش در کجاست.
چند نفر از اردبیل به مشهد آمده بودند. یکی از علمای مشهد یک چیزی از اینها نقل کرد. گفتم: واقعاً اینها از عرفا بودند. گاهی ممکن است که آدم سواد نداشته باشد، اما معرفتش خیلی زیاد باشد. ببینید که این عرفای ترک چه کاری کردند؟ گفتم: آفرین! ما که سی سال است آخوند هستیم، عقلمان به چنین چیزی نرسید. این‌‌ها و به حرم امام رضا رفتند. گفتند: یا امام رضا ما می‌ترسیم دعایی کنیم که صلاحمان نباشد. یا امام رضا ما چیزی نمی‌گوییم. تو دعاکن ما آمین می‌گوییم. گفتند: مردم! هر چند لحظه یک بار الهی آمین بگویید. من دیدم که معرفت این آقایان خیلی بالا است. این عالی ترین درجه عرفان است. آخرین مرحله‌ی عرفان این است که انسان به چنین مرحله‌ای برسد.
همه چیز دست خداست. چه خوب است که انسان همه چیز را به خدا واگذار کند. بگوید: خدایا تو می‌دانی که خیر من در چیست. هرچه که خیر است، برای من مقدر کن. نگوییم: ‌ای کاش این همسر من می‌شد. ‌ای کاش این خانه برای من بود. انسان نباید مأیوس شود. گاهی وقتها انسان شکست می‌خورد و همان شکست رمز موفقیت او است.
3- ماجرای طلبه شدن حاج آقا
خدا اموات را رحمت کند. من با پدرم دعوا داشتم. من می‌خواستم به دبیرستان بروم. اما پدرم می‌گفت: باید آخوند شوی. آن زمان آخوند خیلی کمیاب بود. سی و دو سال پیش مردم به پدرم می‌گفتند: تو که آخوند نیستی. تو بازاری هستی. بچه‌ات را دنبال کاسبی بفرست. آخوندی چیست؟ آن زمان آخوند شدن خیلی مشکل بود. در مدرسه‌ای که ما حجره داشتیم، حدود هشتاد طلبه بودیم. تنها طلبه‌ای که یک قالیچه داشت من بودم. همه یک پارچه‌ی بزرگ داشتند. دو سه نفر هم زیلو داشتند. یادم است که می‌آمدند و می‌گفتند: در اتاق قرائتی یک قالیچه هست. حالا قالیچه هم ارزان بود. اندازه‌ی قالیچه‌ی من دو متر در یک متر بود. ولی درعین حال یادم است که سی سال پیش می‌گفتند: قرائتی در حجره‌اش بخاری علاءالدین دارد. آن زمان خیلی فقر وجود داشت. خلاصه ما با پدرمان دعوا کردیم. گفتم: من نمی‌خواهم آخوند شوم. می‌خواهم به دبیرستان بروم. پدرم خسته شد. عاجزشد. گفت: برو هرکاری می‌خواهی بکن. به دبیرستان رفتم. با بچه‌های دبیرستانی حرفمان شد. ما شکایت بچه‌ها را به رئیس دبیرستان کردیم. رئیس دبیرستان هم آمد و به بچه‌ها تشر زد. بچه‌ها گفتند: باید حال قرائتی را بگیریم. گفتند: اگر او را بزنیم، دوباره از ما شکایت می‌کند. روز آخر مدرسه‌ها که مدرسه تعطیل می‌شود، حالش را می‌گیریم. من می‌خواستم آن روز به مدرسه نروم. اما گفتم: آنها فکر می‌کنند که من از آنها ترسیده‌ام. باور نمی‌کردم که حالا بعد از چند ماه یادشان باشد. روز آخر دبیرستان شانزده نفر از این بچه‌های دبیرستانی ریختند و من را کتک زدند. به قدری سر و صورت من را سیاه کردند که دیگر طاقت نداشتم. یادم است که وقتی می‌خواستم به خانه بروم، بلند شدم و بر زمین افتادم. دستم را به دیوارگرفتم و به خانه رفتم. شب پدر من به خانه آمد و گفت: چه شده است؟ گفتم: من می‌خواهم طلبه شوم. چه کتک خوبی بود. به هرحال آدم گاهی اوقات نمی‌داند که چه چیز به صلاحش است. گاهی در یک جایی شکست می‌خورد. بعد هم می‌بیند که خوب شد که شکست خورد. ما نمی‌دانیم که خیرمان در چیست. از خدا خیر بخواهید. مأیوس نشوید. اگر یک دعا مستجاب نشد، به یه کاری نرسیدید، مایوس نشوید. این داروینی که شما فکر می‌کنید نابغه است، در دو رشته شکست خورد. هم در رشته پزشکی شکست خورد و هم در علوم مسیحیت شکست خورد. در آخر به رشته علوم طبیعی رفت و داروین شد. نظریه‌های داروین اشتباه نیست. می‌گفت: انسان شباهت‌هایی با میمون دارد. شباهت دلیل نمی‌شود که بگوییم: اصل انسان آن بوده است. در الفاظ هم ما طلبه‌ها این حرفا را می‌زنیم. مثلاً می‌گوییم: شاید این شباهت دلیل بر این است که اصل انسان از آنجا بوده است. این درست نیست که بگوییم: آفتاب در اصل آفتابه بود. آفتابه در اصل آفتاب بود. اینها حرف است. یأس غلط است. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) کسی که خدا را دارد، نباید مأیوس باشد. یک زمانی خیلی‌ها بریده بودند. همه می‌گفتند: شاه باشد. هرکاری بگویید، انجام می‌دهیم. امام می‌فرمود: شاه باید برود. یعنی هرکس داخل می‌رفت، امام فرمود: هرکس می‌خواهد داخل اتاق بیاید، به شرطی بیاید که بگوید شاه باید برود. این شرط امام بود. بلیط ورودی امام این بود که همه معتقد باشند که شاه باید برود. یعنی وقتی همه مأیوس بودند، امام مأیوس نبود.
یک روز پیغمبر خوابیده بود. دشمن گفت: الآن می‌روم و پیغمبر را می‌کشم. شمشیر را بلند می‌کنم و پیامبر را می‌کشم. بالای سر پیامبر رفت. تا شمشیر را بلند کرد پیغمبر چشمش را باز کرد. گفت: الآن چه کسی تو را نجات می‌دهد. چون تو خواب هستی و من بیدار. تو دست خالی هستی و من شمشیر دارم. الآن چه کسی تو را نجات می‌دهد. گفت: خدا من را نجات می‌دهد. تا گفت: خدا من را نجات می‌دهد. یکباره سرخورد و روی پیغمبر افتاد. بلند شد شمشیر را گرفت و گفت: حالا چه کسی تو را نجات می‌دهد. گفت: بزرگواری تو مرا نجات می‌دهد. گفت: بلند شو و برو.
4- گناهان دو دسته‌اند
کسی که خدا را دارد، مأیوس نمی‌شود. رابطه‌ی خود را با خدا زیاد کنید. بی خدا به بن بست می‌رسید. یأس از گناهان کبیره است. در قرآن گناهان دو دسته هستند. 1- گناه کبیره. 2- گناه صغیره. آیه‌اش این است. «أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُم‌» (تحریم/8) یعنی اگر گناهان بزرگ را انجام ندهید. گناه کوچک را هم نادیده می‌گیرد. یعنی اگر شما یک خانه به قیمت پنج میلیون و بیست هزارتومان خریدید. اگرپنج میلیونش را بدهی، بیست هزارتومان را نمی‌گیرد و با تو راه می‌آ ید. «أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُم‌» یأس از گناهان کبیره است.
حدیث داریم که یک نفر گفت: والله خدا فلانی را با این غلطی که کرد، نمی‌بخشد. به پیغمبر وحی شد که به او بگو: به خاطر اینکه گفتی: والله خدا او را نمی‌بخشد، من او را می‌بخشم. اما تو را که این چنین قسم خوردی نمی‌بخشم. در قرآن داریم: «إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعا» (زمر/53) خدا همه را می‌بخشد. بخشش یک حساب و کتابی دارد. کد دارد. کد بخشش چیست؟ اول اینکه واقعاً آدم پشیمان شود. دوم اینکه تصمیم بگیرد که دیگر گناه نکند. سوم اینکه اگر مسئله‌ی مالی است، از آن بگذرد. اگر مسئله آبروریزی بود، جبران کند. اگر تهمتی است، دست بردارد. اگر کتمانی است، بیان کند.
5- یأس از گناهان کبیره است
یأس از گناهان کبیره است. اگر کسی گناه بکند ولی امید داشته باشد، این امیدش بیشتر اجردارد از کسی که عبادت کند ولی مأیوس باشد. قرآن انتقاد می‌کند. می‌گوید: «وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُساً» (اسراء/83) «وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ» (فصلت/49) آیات زیادی داریم که خدا می‌گوید: چرا مأیوس می‌شوی؟ مأیوس نشو.
چرا انسان مأیوس می‌شود؟ برای اینکه خدا را نشناخته است و قدرت او را نمی‌داند. هدف را نشناخته است. آدم وقتی یک هدف مقدسی داشته باشد، آنقدر آن را دنبال می‌کند تا بالاخره انجام شود. می‌گوید: آقا من چهار بار موعظه کردم، گوش نداد. دیگر او را رها کردم. نه این درست نیست. آنقدر بگو: تا اینکه گوش کند. نگو که من دیگر به این امیدی ندارم. چرا مأیوس هستی؟ قرآن می‌گوید: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» (طه/132) پیغمبر به زن و بچه‌ات که دستور نماز می‌دهی «وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» مقاومت کن و خسته نشو. وقتی قند می‌شکنند. قندشکن را بر روی قند می‌زنند. آنقدر می‌زنند تا بالاخره بشکند. قدیم که با تبر چوب می‌شکستند، چوب شکن آنقدر این تبر را می‌زد تا بالاخره چوب بشکند. کار نشد ندارد. اینکه بگویی: من خواندم نفهمیدم. درست نیست. زود کنار نروید. قرآن می‌گوید: هیچ کس جز کافر مأیوس نمی‌شود. یعنی کسی که خدا را دارد، به بن بست نمی‌رسد. «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ» (زمر/36) خداوند نمی‌تواند تو را تأمین کند. قرآن می‌گوید: «یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‌ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ» (زمر/53)‌ ای گنه کاران مأیوس نشوید. یک کسی پرده کعبه را گرفته بود و می‌گفت: خدایا من را ببخش. بعد می‌گفت: می‌دانم من را نمی‌بخشی. یکی از اولیای خدا به او رسید و گفت: این چه حرفی است؟ گفت: می‌دانی من چه کردم؟ گفت: چه کرده‌ای؟ گفت: من جزو لشکریان یزید بودم و به کربلا رفتم و امام حسین را کشتم. من یک چنین جنایتی کردم. فرمود: گناه تو به خاطر یأسی که داری از اینکه در لشکر یزید بودی بیشتر است. مأیوس نشوید. گاهی یک جوان حزب الهی که به مسجد می‌آید گول می‌خورد و فیلمی را می‌بیند و گناه می‌کند و دیگر به مسجد نمی‌آید. می‌گوید: من دیگر به مسجد نمی‌آیم. گناه کردم. قرآن می‌گوید: تا گناه کردی فوری نماز بخوان. گناهت پاک می‌شود. «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ» (هود/114) تا لباست لک شد، زود لک گیری کن. نگو: سیاه شد. بگذار بقیه هم سیاه شود. این درست نیست. خیلی از کارگرها که ورشکست می‌شوند، خودشان را می‌بازند و مایوس می‌شوند.
6- آینده از آن امیدواران و پرهیزکاران است
قرآن می‌گوید: آینده درخشان است. آیات زیادی داریم که می‌گوید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» (مائده/9) خدا به مؤمنین وعده داده است که حکومت با اهل ایمان است. «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ» (اعراف/128). جهان دست متقین خواهد افتاد. «وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى‌» (طه/132). «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ» (قصص/5) «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» (توبه/33) جهان دست مسلمان‌ها خواهد افتاد. «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» (توبه33) در سوره‌ی فتح آیه 28 و صف آیه 9 هم آمده است. این آیه سه بار تکرارشده است. ترجمه‌اش این است که اسلام دنیا را خواهد گرفت. می‌گوید: نشد ندارد. اصلاً شما در خواب هم می‌دیدی که شوروی اینطور پوچ شود؟ شوروی مثل فنر در دست آدم خم شد.
خدا اگر بخواهد، فوراً کارها را درست می‌کند. زمان شاه جوان‌ها می‌گفتند: مرگ بر شاه! یادم است که کسی می‌گفت: آشیخ! گفتم: بله! گفت: آدم نمی‌تواند مستأجر را از خانه‌اش بیرون کند، حالا می‌خواهد شاه را بیرون کند. ایشان می‌گفت: محال است که شاه بیرون برود. چرا مأیوس بشویم؟ دخترانی که در دبیرستان تجدید می‌شوند، مأیوس نشوند. چ کسی گفته است که شما دیپلم بگیری. دنبال یک کار دیگر برو. ممکن است که در یک کار دیگر، نابغه شوی. خیلی از درس خواندن‌ها از روی چشم و هم چشمی است. می‌گوید: چون دختر عموی من لیسانس دارد، من هم باید لیسانس داشته باشم. ممکن است یک خانمی که پشت کنکور مانده است در یک کار دیگر موفق شود. اگر همین وقت را برای کار دیگری بگذارد، ممکن است با همان وقت جزو نوابغ شود. ما آنقدر دختر داریم که جز نوابغ هستند اما از روی چشم و هم چشمی وقت خود را هدر می‌دهند. اصلا نمی‌دانیم که برای چه درس می‌خوانیم؟ گاهی وقت‌ها برای این درس می‌خوانیم که یک مدرک داشته باشیم. کسی مأیوس نشود. الان ما در دنیا مطرح هستیم.
قرآن آیه‌ای دارد که می‌گوید: بندگان خوب خدا یک نمونه‌هایی دارند. یکی از علامت بنده‌های خوب خدا این آیه است. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً» (فرقان/74) بندگان خوب خدا می‌خواهند امام متقین شوند. بحمدالله ایران دارد به چنین جایی می‌رسد که امام متقین هست. مأیوس نشویم. گاهی ما فکر می‌کنیم که بعضی از افراد خیلی بد هستند. اما همان افراد به جایی می‌رسند که همه‌ی ما تعجب می‌کنیم.
حدیث داریم که هرکس خودش را بهتر از دیگران بداند، مستکبر است. یعنی چه که یک نمازخوان خودش را بهتر از تارک الصلوه می‌داند؟ یک مسلمان خودش را بهتر از یک کافر می‌داند. یعنی چه که یک لیسانس خودش را بهتر از دیپلمه می‌داند. استاد دانشگاه خودش را بهتر از دانشجو می‌داند. امام فرمود: امروز تو بهتر هستی. اما ممکن است که فردا نقشه برگردد و آن کسی که متوسط است از تو جلو بزند و تو عقب بمانی. آن وقت قصه‌ای گفت که شما آن قصه را می‌شناسید. امام گفت: یک عمر افرادی با سحر و جادو نان می‌خوردند. فرعون همه اینها را جمع کرد که با سحر و جادو آبروی موسی را بریزند. وقتی به امر فرعون به پایتخت آمدند، هدفشان، هدف باطلی بود. آمدند آبروی موسی را بریزند. اما وقتی دیدند که عصای موسی به اژدها تبدیل شد، همه این ساحره‌های شصت هفتادساله سجده کردند. «وَ أُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدینَ قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمینَ رَبِّ مُوسى‌ وَ هارُونَ» (اعراف/122-120) گفتند: ما به خدا ایمان آوردیم. یعنی انسان در فاصله‌ی یک دقیقه تغییر ایدئولوژی می‌دهد. انسانی که با یک فکر عوض می‌شود. آن وقت شما چه می‌دانی که از او بهتر هستی. ممکن است که من امروز از او بهتر باشم. اما فردا او از من بهتر شود. ماه رمضان ماه آشتی با خداست. در خانه‌ی خدا باز است. تلفن خدا ده شماره دارد. حدیث داریم هرکس دستایش را بالا کند و ده بار «یا رب» بگوید، خدا می‌گوید: لبیک! چه می‌خواهی؟
7- خداوند توبه را دوست دارد
حدیث داریم همین که انسان اقرار کند که من بد هستم. خدا او را می‌بخشد. حدیث داریم که خدا اشک را دوست دارد ولی اشک جوان‌ها را بیشتر دوست دارد.
حدیث داریم وقتی یک نفر فراری در خانه‌ی خدا می‌آید و می‌گوید: خدایا من را ببخش. خدا از او راضی می‌شود. مثل کسی که در بیابان گم شده است و یکباره راه را پیدا می‌کند.
حدیث داریم اگر شما یک وجب به طرف خدا بیایید، خدا هم یک گام به طرف شما می‌آ ید. حدیث داریم اگر شما آرام به درگاه خدا بیایید، خدا هروله کنان به طرف شما می‌آید. قرآن می‌گوید: «غَفُوراً رَحیماً»، «وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ» (یونس/107) «غَفُوراً رَحیماً» (نساء/23) می‌دانی فرق این دو چیست؟ غفور یعنی ببخش. مثل اینکه پدر پسرش را می‌زند. می‌گویند: او را ببخش. می‌گوید: او را می‌بخشم. اما دیگر دوستش ندارم. اما رحیم یعنی اینکه هم او را می‌بخشم و هم دوستش دارم. داریم «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابین» (بقره/222) این خیلی مهم است. نمی‌گوید: اگر یک بار توبه کنی، من تو را دوست دارم. می‌گوید: اگر هزار بار هم توبه را بشکنی و باز هم برگردی، تو را دوست دارم. نمی‌گوید: «یُحِبُّ التَّائبین»، در قرآن «یُحِبُّ التَّائبین» نداریم. اما «یُحِبُّ التَّوَّابین» داریم. «تواب» یعنی همه نوع گناهی می‌کند. مثل بچه‌ای که دو سال رفوزه شود و او را با زور سر کلاس درس بیاورند. خوب معلم دیگر این دانش آموز را دوست ندارد. این غفور است. اما خدا می‌گوید: اگر هزار بار هم رفوزه شوی و بیایی، باز هم تو را دوست دارم. این خیلی مهم است. خداوند زود می‌بخشد. یأس از گناهان کبیره است. هیچ کس نباید مأیوس شود. اگر می‌بینید که بعضی از دعاهای شما نمی‌گیرد، بدانید که به صلاحتان نبوده است. به خدا واگذار کنید. معنای واگذارکردن این نیست که دست از کار بکشیم. افرادی در بیست سالگی بچه دار می‌شوند. افرادی در سی سالگی بچه دار می‌شوند. افرادی در چهل سالگی بچه دار می‌شوند. چه اشکالی دارد. نباید مأیوس شویم. از اینکه دعای ما مستجاب نمی‌شود، مایوس نشویم. از اینکه رشد علمی نکردیم، مایوس نشویم. بچه بودم. به پدرم گفتم: فلانی به تهران رفت و پولدار شد. گفت: محسن جان! فلانی تهران نرفت که پولدار شود. خیلی‌ها به تهران رفتند و گدا شدند. گفت: فلانی در کاشان ورشکست شد. در ماشین نشست و تا تهران گریه کرد. آن گریه‌هایی که کرد راه برایش باز کرد. آن چیزی که او را آباد کرد، توسل او بود. از خدا مایوس نشوید.
خدایا تو خدایی هستی که یوسف را از چاه به امیری رساندی. به او حکومت دادی. تو خدایی هستی که شاه را گریه کنان بیرون می‌کنی و امام را با خنده وارد می‌کنی.
تو خدایی هستی که به مریم بی شوهر بچه می‌دهی. تو خدایی هستی که آتش را برای ابراهیم گلستان می‌کنی. تو خدایی هستی که با عصای موسی از دل سنگ چشمه را بیرون می‌آوری. تو خدایی هستی که به پیغمبر یتیم عزت می‌دهی.
تو خدایی هستی که شهید رجایی یتیم را از قزوین به تهران می‌آوری و او را رییس جمهور می‌کنی. خدایا ما باشیم و ببینیم که در اسلام همه اذان بگویند «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»!
یک زمانی در پادگان‌ها می‌گفتند: جاوید شاه! اما الآن اذان می‌گویند. می‌شود که در آفریقا انقلابی بوجود ‌آید و همه به سمت ما بیایند. مأیوس نباشید. آینده با ما است. خدا در قرآن قول داده است و سه بار گفته است که حکومت کره زمین به دست مسلمان‌ها است. اما مسلمان‌ها برای گرفتن این باید خودشان را آماده کنند. همه باید باسواد، اهل تقوا، اهل تخصص، اهل کار و تلاش باشند. باید زمینه سازی کرد.
خدایا ظهور امام زمان را نزدیک بگردان و حکومت را به دست اهلش بسپار.
نظام مقدس ما را حفظ و به نظام مقدس مهدی متصل بفرما. ما را از زمینه سازان حکومت قراربده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2269

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.