امام علی (علیه السلام)،نامه به مالک اشتر -9

موضوع: امام علی(علیه السلام)، نامه به مالک اشتر -9
تاریخ: 19/1/69

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه پیام امیرالمؤمنین(ع) درباره برخورد با مردم، حکومت داری، مردمداری، بحثهای سیاسی اجتماعی.
گفتیم بزرگترین نامه‌های نهج البلاغه نامه سیاسی است. نامه 53 که به مالک اشتر نوشته اگر می‌خواهید استاندار باشید برخورد با مردم، حکومت داری مردمداری باید چگونه باشد. یک وقت نگوئید این نامه به استاندار است به ما ربطى ندارد. درسها مربوط به همه است.
1- آشتی دادن و کینه زدایی از میان مردم
«أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَهَ کُلِّ حِقْدٍ» (مستدرک‌الوسائل/ ج13/ص162) «أَطْلِقْ» یعنى آزاد کن. مثلاً مى‌گویند فلان خانم طلاق گرفت یعنى آزاد شد. چون یکوقت مى‌گوییم «ذهب» یعنى رفت. یکوقت هم مى‌گوییم: سفر یعنى رفت البته این یعنى از شهر رفت بیرون. یک وقت یک کسى گیر است مى‌پرد بیرون مى‌گویند «طلق» که یعنى رفت اما رفتنى که قبلاً گیر کرده بود.
آزاد کن از مردم گره‌هاى هر کینه را تو اگر مى‌خواهى مردمدارى کنى باید کینه زدایى کنى. در جامعه کینه پیدا مى‌شود که تو باید مثل پدر کینه‌ها را رفع کنى. باید آتش مهربانى تو یخ‌هاى کینه را آب کند. در مردم دارى نباید کینه‌ها را تشدید کنى. گاهى خود آدم باعث کینه مى‌شود. مثلاً یک بچه را مى‌بوسد، یک بچه را نمى‌بوسد. این زمینه کینه شد، براى این سوغاتى مى‌آورد بر او نمى‌اورد کینه شد. خانم بزرگ دو تا عروس دارد یکى را مى‌گوید فاطمه خانم یکى را مى‌گوید فاطمه بین دو تا فاطمه کینه شد. هر دو عروس تو هستند آنها را یک جور صدا کن به یکى محبت کردن یا یکى را بیشتر و کمتر محبت کردن در ارث فرق گذاشتى. یکى را راه مى‌دهند یکى را راه نمى‌دهند دعوت یکى را قبول مى‌کنى. دعوت یکى را قبول نمى‌کنى اینها همه کینه مى‌آورد.
اگر تو مى‌خواهى مردمدارى کنى باید همه مردم مثل برادر نزد تو یکسان باشند و اگر بین خودشان هم کینه هست تو باید کینه‌ها را باز کنى با انگشت عقلت گره را باز کن ولى گره روى گره نزن. همین که به یک گروه اجازه ملاقات مى‌دهى به یک گروه اجازه ملاقات نمى‌دهى, این کینه را تشدید مى‌کند. «لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا» (حشر/10) خدا در دل ما کینه هیچ مسلمانى را راه نده همه را خوشبین باشیم مثل آینه نورانى باشند.
قلب سلیم که قرآن مى‌فرماید: همه مردم روز قیامت گیرند غیر از کسى که روح پاک داشته باشد، روح پاک روحى است که کینه نداشته باشد و مواظب باشیم کینه هیچ مسلمانى را در دلمان راه ندهیم و همه را نورانى ببینیم.
باز کن از مردم کینه را یعنى کارى کن که مردم به تو کینه نداشته باشند. 1- در خودشان کینه دارند کینه آنها را رفع کن. 2- گاهى مهمانى بده افراد مختلفى که یک جا جمع نمى‌شوند این جا جمع کن سر یک سفره غذا بخورند. همدیگر را ببینند. اگر رئیس بانک یا رئیس شهربانى یا رئیس. . . مى‌بیند که بین کارمندهایش یک گرد و خاک‌هایى است یک افطارى دعوت کند همه با هم بنشینند گپ بزنند، تمام شود.
«واقْطَعْ» قیچى کن از خودت «سَبَبَ کُلِّ وَتْر» (بحارالانوار/ج33/ص599) وِتر یعنى دشمنى «الْوِتْرُ الْمَوْتُور» (مستدرک الوسائل/ج10/ص412) وَتر یعنى یکتایى «وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ»(فجر/3) سبب دشمنى را قیچى کن. حضرت رسول(ص) روز اولى که آمد مدینه همه گفتند بیا خانه ما خوب افتخارى بود اولین روز هجرت پیامبر از مکه به مدینه افتخار مى‌کردند که پیغمبر خانه ما وارد شد. آن زمان قبیله‌ها مثل خطهاى سیاسى و باندبازى امروز اما آن زمان قبیله، قبیله بود. پیامبر دید خانه هرکس برود روز اول تشکیل حکومت اسلامى در مدینه دیگرى ناراحت مى‌شود فرمود: هیچ جایى نمى‌روم. گفتند آقا این طور که نمى‌شود فرمود هر کجا شتر خوابید. گاهى مى‌بینیم مى‌خواهد کینه شود قرعه بیندازیم که نگویند ایشان با فلانى از اول خرده حساب داشت.
2- تغافل و چشم‌پوشی
«تَغَابَ» زیر سبیلى رد کن شتر دیدى، ندیدى. «عَنْ کُلِّ مَا لَا یَصِحُّ لَک» (مستدرک‌الوسائل/ ج 13/ص162) چیزى که برایت روشن نشده تو هم خیلى وسوسه به خرج نده و تازه این که واضح نشده براى تو جرمی «لَا یَصِحُّ لَک» هرکسى یک گزارش تأیید نشده‌اى داد فورى در برخورد هایت عکس العمل نشان نده.
افرادى بودند با امامان ما خوب نبودند مى‌آمد به امام جسارت مى‌کرد. امام مى‌فرمود: گرسنه‌اى، تشنه‌اى، قرض دارى اینقدر به او محبت مى‌کرد مى‌گفت: ببخشید شرمنده‌ام تمام مى‌شد و مى‌رفت. شخصی به امام کاظم(ع) جسارت‌هاى تندى کرد حتى مردم خواستند او را بزنند. امام فرمود: با او کارى نداشته باشید حل مى‌شود. این شخص فحش‌ها و ناسزاهایش را گفت و رفت سراغ مزرعه‌اش. امام کاظم(ع) سوار بر حیوانى شد و رفت به مزرعه‌اش. حضرت به او فرمود: آقا شما چند ساعت پیش به ما حرفهایى زدى خوب مشکلت چیست؟ یک برخوردى کرد و طرف هم شرمنده شد. شخصی به امام باقر(ع) گفت من خیلى از تو بدم مى‌آید اما از بس حرفهایت خوب است پاى حرفهایت مى‌نشینم و پای سخنرانى تو مى‌آیم اما تو را دوست ندارم فرمود خوب دوست نداشته باش. شما بیا حرف‌هاى مرا گوش کن اما مرا قبول نداشته باش.
در اینجا دستورى که به ما داده‌اند قرآن مى‌فرماید: «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَهً حَسَنَهً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها» (نساء/85) اگر دیدید دو نفر با هم کدورت دارند فورى دلالى کنید «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَهً حَسَنَهً» یعنى شفاعت حسنه بکنید مثل قرض الحسنه و اگر این کار را بکنید «یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها» خداوند اجر زیادى به شما مى‌دهد «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ» (انفال/1)
حدیث داریم: اگر کسى دو مسلمان را با هم آشتى بدهد ثوابش از همه اعمال مستحبى بیشتر است. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَه» (حجرات/10) مومنین همه با هم برادرند بعد مى‌فرماید: «فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ» (حجرات/10) بین برادرهای دینی شما کدورت پیش مى‌آید بر طرف کنید. «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَهً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاس»(بقره/224) یک عروس و داماد با هم دعوا کرده بودند آمده‌ا‌ند پهلوى فلانى بیا آنها را آشتى بده. گفت: من قسم خورده‌ام از این کارها نکنم. آیه نازل شد که اینجا قسم ارزش ندارد مثل اینکه بگویى من قسم خورده‌ام عوض چکش با مشت میخ بکوبم این که نمى‌شود این قسم ارزش ندارد. اگر کسى قسم خورد کار بى ارزشى انجام دهد این قسم ارزش ندارد. مثل این تیمسارهاى زمان شاه که قسم خورده بودند به شاه وفادار باشند این قسم اصلاً ارزش ندارد. آیه نازل شد. «وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَهً لِأَیْمانِکُمْ» خدا را در معرض قسم‌هاى الکى قرار ندهید «وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاس» پاشو این عروس و دامادى که قهر هستند آنها را آشتى بده نگو من قسم خورده‌ام.
3- عوامل ایجاد کینه و دشمنی
پیدایش کینه‌ها:
گاهى طرف توجیح نیست من سخنرانى مى‌کنم مى‌بینم شما پایت را دراز کرده اى خیال مى‌کنم به من توهین کرده‌اى با آنکه توجه ندارم پاى شما توى گچ است، درد دارد، من توجیح نیستم حمل بر بى ادبى تلقى مى‌کنم. توجیح نیست که این آقا مشکلى دارد و الآن نمى‌تواند کار شما را انجام دهد پس گاهى وقت‌ها لازم است آدم طرف را توجیح کند.
حضرت رسول(ص) در کنار کوچه با یک خانمى حرف مى‌زد. یکى از کنار آنان می‌گذشت. پیامبر به او فرمود: آقا این خانم من است. گفت: خواهش مى‌کنم مگر ما چیزى گفته بودیم. گفت نه، حالا شاید رفتى گفتى این زن کى بود پیغمبر با این خانم صحبت مى‌کرد این زنه که بود؟ این خانم من است. گاهى طرف توجیح نیست. چون توجیح نیست براى خودش تجلیل مى‌کند.
تبعیض عامل کینه است. البته تبعیض گناه است تفاوت جایز است. ما باید بین افراد تفاوت قائل بشویم چون یک وقت کسى ارزش و تمایلاتش بیشتر است.
تبعیض یعنى در یک شرایط دو تا دختر دو تا پسر مساویند، نباید تبعیض قائل شد. اما اگر یک پسر نمازش را زودتر مى‌خواند خوب آدم پیشانى او را هم مى‌بوسد. یک دختر نمازش را زودتر تصحیح کرده است آدم براى او زودتر گوشواره بخرد. حضرت در جنگ تبوک پرچم را از کسى گرفت داد به دیگرى گفتند: آقا چرا دادى به او؟ فرمود: او بیشتر از تو قرآن حفظ بود. در دفن شهداى احد پیامبر فرمود: آنکس که بیشتر قرآن را حفظ است من قبل از دیگران به او نماز مى‌خوانم.
گاهى کسى کمال دارد احترام سید از غیر سید بیشتر است. چون اولاد پیغمبر است. عالم از جاهل احترامش بیشتر است. کارگر از بیکار احترامش بیشتر است. ما در اسلام تفاوت داریم اما تبعیض نه.
نجوا عامل کینه است. قرآن مى‌فرماید: در یک مجلسى که نشسته‌اید دو نفر دم گوشى صحبت نکند چون سومى مى‌گوید لابد این‌ها پشت سر من حرف مى‌زنند, در گوشى صحبت کردن کار شیطان است و عامل اینست که طرف نسبت به دیگرى کینه به دل گیرد. دو گروه مى‌خواستند ورزش کنند از حضرت خواستند در و رزششان شرکت کند حضرت آمد دید حالا کجا بنشینم فرمود توجه من پنج دقیقه جزء شما مى‌نشینم و پنج دقیقه جزء گروه دیگر، چون اگر همه‌اش اینطرف بنشینم آن طرفى‌ها مى‌گویند حضرت همه‌اش آن طرف نشست. شما اگر روحیه‌تان قوى شد برنده شدید. حتى سفارش شده در نهج البلاغه که وقتى قاضى مى‌خواهد نگاه کند، دو طرف را یک جور نگاه کند.
گاهى کمبودها عامل کینه است. این همه سفارش شده است به یتیم‌ها محبت کنید بخاطر اینکه یتیم پدر ندارد، نداشتن پدر یک کمبود مهمى است و این کمبود باعث مى‌شود که بچه عقده‌اى بشود و لذا به قدرى به یتیم کمک کنید که آن کمبود پدر جبران شود.
انتقاد کوبنده عامل کینه است طرف اشکال دارد خوب مى‌توانستى این را به من بگویى یک چیزى گذشته خوب بابا به خودم مى‌گفتى، دلیلى نداشت توى روزنامه بنویسى. بنده حرفى را زده‌ام شما تلفن مى‌زدى که آقا غرض شما چیست؟ از حرف من چیز دیگرى مى‌فهمد من هدفم چیز دیگرى بوده، بعد هم توى روزنامه علیه من مقاله مى‌نویسد.
یک شخصى مى‌گفت پشه که پیدا کردى چشم راستش را باز کن یک سنجاق از کتت بکش بیرون این سنجاق را سه مرتبه بزن توى چشم راستش این پشه مى‌میرد. شخص دیگرى گفت کشتن پشه این همه درد سر ندارد، پشه را همچین له کنى مى‌میرد. این بازى‌ها چیه که در آوردى شما، طومار نمى‌خواست. از قدیم گفته‌اند گرهى که با دست باز مى‌شود با دهان باز نکن.
امام باقر(ع) مهماندار شد. امام باقر دو اتاق داشت یکى مال خانمش بود و یکى مال خود ایشان با مهمان را برد خانه خانمش، مهمان نگاه کرد و هى سوت کشید به قول ما یا تعجب کرد. امام باقر(ع) فهمید که این دارد حالش دگرگون می‌شود. به او فرمود: فردا هم شما تشریف بیاورید. آن فرد آمد این بار امام او را برد اتاق خودش. او گفت: آن اتاق دیروزى چى بود؟ فرمود: آقا من یک خانمى گرفته‌ام خانم به من گفت مهریه‌ام را مى‌خواهم مهریه را از من گرفته رفته براى اتاق پرده و فرش و. . و اتاقش را قشنگ کرده. این تمام اموال مال خانمم بود و آن هم جزو مهریه‌اش بود و امروز که آمدید این اتاق خودم است.
اگر گاهى وقت‌ها بچه را تشویق مى‌کنیم بگوییم. به این دلیل. چون گاهى وقتها توجیه نیستند مى‌گویند بله ایشان به این دلیل تشویق شد.
«تَغَابَ عَنْ کُلِّ مَا لَا یَصِحُّ لَک» چیزهایى که برایت واضح نشده فعلاً این را پیگیرى نکن چون یک مدیر گاهى بایستى تغافل کند. برادران یوسف به عزیز مصر مى‌گفتند ما یک داداشى(و نمى‌دانستند این همان یوسفى است که چند سال پیش او را در چاه انداختند از چاه نجات پیدا کرده به عنوان برده فروختند و بعد زندانى شده و تعبیر خواب بلد بوده چه ماجراهایى و حالا شده عزیز و حاکم منطقه) داشتیم قبلاً دزد بود. قرآن مى‌فرماید «فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل» (یوسف/77) یک داداشى هم داشت اینکه ‌لیوان توى خورجینش بود و این یک داداش دزد دیگر هم داشته است. قرآن مى‌فرماید «فَأَسَرَّها» یعنى یوسف به عنوان سرى نگه داشت «یُوسُفُ فی‌ نَفْسِهِ»(یوسف/77) یوسف در دل خودش این را نگه داشت. «وَ لَمْ یُبْدِها لَهُم»(یوسف/77) و اظهار نکرده بعد از سالها که یوسف و یعقوب به هم رسیدند, یعقوب گفت خوب پسرم بگو ببینم داداش هایت چه بلایى سرت آوردند، گفت: نپرس داداش‌ها من را چکار کردند بپرس خدا چقدر به من لطف کرد؟ شما دیگر آن تلخى‌ها را مطرح نکن.
4- سعه صدر و پرهیز از عجله در تصمیم‌گیری
«وَ لَا تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِیقِ سَاع‌» (بحارالانوار/ج33/ص599)
عجله نکن در خبرى که به تو مى‌دهند و تصدیق کنى آن کسى را که خبر مى‌دهد. چون در حکومت گاهى مى‌آیند و مى‌گویند فلانى چنین و چنان کرده، گزارش هایى که روى «سعایت» یعنى کار شکنى به تو مى‌دهند عجله نکن صبر کن شاید اینچنین نباشد. حضرت رسول(ص) شخصى را فرستاد و فرمود برو از فلان قریه زکات بگیر این داشت مى‌رفت دید که مردم هم فهمیده بودند که نماینده پیغمبر براى زکات مى‌آید یک عده آمدند استقبال او. این شخص همین که دید جمعیتی دارند مى‌آیند. ترسید گفت: اینها لابد مى‌آیند مرا بزنند فرار کرد و رفت گفت: یا رسول الله من داشتم مى‌رفتم قریه دیدم با چوب و چماق دارند مى‌ایند مرا کتک بزنند و بگویند که ما زکات نمی‌دهیم. پیغمبر فرمود: عجب اینها از زیر بار زکات فرار می‌کنند، فورى آیه نازل شد. «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» (حجرات/6) اگر فاسق خبر آورد تحقیق کنید، این آقایى که رفته زکات بگیرد فاسق است و خبرش صحت ندارد.
یک وقت الکى یک چیزى را مى‌گویند عجله نکن. قصه ماه باختران یادتان نرود، گفتند: فردا عید فطر است. پرسیدند: چه کسى ماه را دیده است؟ همه ایران گفتند: باختران. باختران چه کسى ماه را دیده، محله فلان، محله فلان چه کسى ماه را دیده، مسجد چه کسى ماه را دیده، مش عباس خادم، رفتند و دیدند مش عباس خادم کور است. اصلاً چشم ندارد چیزى را ببیند. گاهى همه ایران مى‌گویند ماه را دیده‌اند سندش به مش عباس خادم مى‌رسد.
5- پرهیز از سخن‌ جنیان و پیامدهای بدگویی
«وَ لَا تَعْجَلَنَّ» عجله نکن در تصدیق سعایت کننده‌ها «فَإِنَّ السَّاعِیَ غَاش» کسانى که با سعایت ریشه همدیگر را مى‌زنند اینها حیله مى‌کنند «وَ إِنْ قَالَ قَوْلَ النَّصِیحِ»(بحارالانوار/ج33/ص599) اگر چه قیافه وژست ناصحین را به خودش گرفته یعنى در غالب نصیحت می‌گوید آقا اینها به صلاح نیست اینها باند هستند در فلان اداره جمع شده‌اند چنان مى‌گوید ما دلمان براى شما مى‌سوزد ما روى خون شهداء داریم زندگى مى‌کنیم خدا مى‌داند ما چقدر شهید دادیم خانواده‌هاى اینها شاید ناراحتند، همچین بى روغن سرخ مى‌کند که آدم فکر مى‌کند در جمهورى اسلامى یک نفر انقلابى وجود دارد که آن همین آقاست. حضرت رسول فرمود: «یَا عَلِیُّ کَفَرَ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ عَشَرَهٌ» (من‌لایحضره‌الفقیه/ ج4/ص356) از این امت ده گروه ایمان ندارند یکى از اینها کسانى هستند که «ایاب» براى همدیگر مى‌زنند.
«شَرُّ النَّاس» بدترین مردم کسى است که سخن چینى مى‌کند و سه نفر را هلاک مى‌کند: 1– «یُهْلِکُ أَخَاه» 2– «فَیُهْلِکُ نَفْسَهُ» 3- «وَ یُهْلِکُ السُّلْطَانَ» کسى که براى کسى مى‌زند و سعایت می‌کند:
1- هلاک خودش است چون با این سخن چینى و نمامى گناه مى‌کند همین گناهى که مى‌کند خود و قیامتش را خراب مى‌کند.
2- هلاک دوست، دوست خودش را هلاک مى‌کند، چون او را کوچک مى‌کند.
3- مسئولین را هم هلاک مى‌کند چون با سعایتش دید مسئولین را نسبت به او عوض مى‌کند.
«مَنْ نَمَّ إِلَیْکَ نَمَّ عَلَیْکَ» (بحارالأنوار/ج72/ص270) این هم جمله زیباست که سعدى به شعرش آورده، کسى که نمامى مى‌کند برای تو حتماً از تو هم پهلوى دیگران نمامى مى‌کند. کسى که عیب دیگران را پیش تو آورد و برشمرد بى گمان عیب تو را پیش دیگران خواهد برد. حالا مادر شوهر یک حرفى را براى یکى از این عروسها زد(البته نباید بزند) این عروس فورى مى‌گوید فهمیدى چى شد، مادر شوهرت چنین گفت، خوب این تلفن چه تلفنى است که مى‌کنى بین دو مسلمان فتنه به پا مى‌کنى.
«وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ» (مسد/4) زن ابولهب هیزم کش جنگ فتنه بود مگر تو زن ابولهبى که هیزم کشى مى‌کنى براى چه مى‌گویى، نگو. از جاهایى که دروغ گفتن حلال است آنجایی است که اگر راستش را بگویى فتنه بپا مى‌شود.
هرکس هر حرفى را پشت سر کسى زد نروید به او بگوئید مى‌آیند مى‌گویند آقاى قرائتى پشت سرت غیبتت را کردند. بگو حلال، حلال. نگو چى گفتى خوب رویش نمى‌شود راستش را بگوید. آن وقت مجبور مى‌شود راستش را بگوید دروغ مى‌گوید، براى حلالیت گرفتن یک دروغ هم مى‌گوید. بر خورد ما باید اینگونه باشد که تا آمد پشت سر فلانى چیزى بگوید مى‌گوییم آقا خواهش مى‌کنم چیزى نگویید.
یک روز حضرت امام(ره) متوجه شد که یک کسى در خانه‌اش براى یکى از مراجع حرفى را زده، همین که امام شنید از بس ناراحت شد نتوانست آن روز درس بدهد، درس آنروز را تعطیل کرد و گفت در خانه من گناه شده است.
مگر نه اینست که قرآن مى‌فرماید: لب تکان مى‌دهى فرشته‌ها ضبط مى‌کند «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ»(ق/18) قرآن مى‌فرماید: «وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ» (زخرف/80) فرشته‌ها کار شما را مى‌نویسند، مگر نه اینست که قرآن مى‌فرماید: «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ» (تکویر/10) روز قیامت پرونده‌ها باز مى‌شود و مجرم نگاه مى‌کند مى‌گویند «اقْرَأْ کِتابَکَ» (اسراء/14) خودت نامه خودت را بخوان «کَفى‌ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً» (اسراء/14) نامه خودت را بخوان خودت بگو چکارت کنیم. مگر نه اینست که قران مى‌فرماید روز قیامت وقتى صفحه باز مى‌شود انسان نگاه مى‌کند و مى‌گوید: «ما لِهذَا الْکِتابِ» (کهف/49) عجب پروندى است. «لا یُغادِرُ صَغیرَهً وَ لا کَبیرَهً إِلاَّ أَحْصاها» (کهف/49) تمام گناهان صغیره و کبیره را نوشته است.
بدون شک قیامت هست پس براى همدیگر نزنیم چه خیرى مى‌بینیم. من اهل شعر نیستم اما آقاى حسام شعری گفته و چون یازده آیه قرآن را در این شعر آورده من این شعر را حفظ کرده‌ام.

این زمان در آن زمان پر بلا *** ناگهان چون زلزلت زلزالها

از درونش اخرجت اثقالها *** با تو از قال الانسان مالها

مردگان خیزند برپا کلهم *** تا همه مردم یرو اعمالها

هر که آرد ذره خیراً یره *** یا که آرد ذره شراً یره

آن زمان خورشید تابان کورّت *** کوه‌هاى سخت و سنگین سُیّرت

آبها در کام دریا سُجّرت *** آتش دوزخ به شدت سُعّرت

چون در آن هنگام جنت از لفت *** خود بداند هر کسى ما اخرّت

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1865

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.