امام علی (علیه السلام)،نامه به مالک اشتر -10

بسم الله الرّحمن الرّحیم.

این ماه رمضان می‌خواهیم ان شاءالله تفسیر نامه مالک اشتر را بگوئیم. حالا مسئله مشاورین حکومت. می‌فرماید که: (وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ) هرگز داخل نکن. در مشورت کردنت هرگز با این گره مشورت نکن(بَخِیلًا) با آدم بخیل مشورت نکن چرا(یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ) تو را از فضل باز مى‏دارد با آدم بخیل مشورت نکن هى مى‏گوید خرج دارد خوب گاهى‏آدم باید خرج کند، آقا افطارى بدهم؟ نه. آقا این کار را بکنم؟ بابا خودت پیرى دارى، کورى دارى، به بچه‏هاى خودت برس. جهاز ندادى. اگر خیلى مى‏خواهى ثواب کنى به بچه‏هاى خودت برس. خمس بدهم؟ نمى‏خواهد خمس بدهى یک جفت کفش براى من بخر. با کسانى مشورت نکنید که رأیت را مى‏زنند(وَ یَعِدُکَ الْفَقْرَ) هى وعده فقر به تو مى‏دهد(وَ لَا جَبَاناً) با ترسو مشورت نکن بخاطر اینکه(یُضَعِّفُکَ عَنِ الْأُمُورِ) در امور تضعیفت مى‏کند. بروم رانندگى؟ نه، نه یک وقت تصادف مى‏شود. بروم شنا کنم؟ نه، یکبار غرق مى‏شوى ترسو هى مى‏گوید نه، نه و روحیه تو را تضعیف مى‏کند.
(وَ لَا حَرِیصاً) با آدم حریص هم مشورت نکن بخاطر اینکه(یُزَیِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ) مى‏خواهد یک چیزى به او برسد هر بدى را براى تو آرایش مى‏کند. (فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ) بخل و جبن و حرص اینها(غَرَائِزُ شَتَّى) غرایز مختلفى است که(یَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّه) ریشه همه اینها و جمع همه اینها سوءظن به خداست. آدمى که سوءظن دارد به خدا مى‏گوید اگر بدهم دیگر جایش پر نمى‏شود حال آنکه خداوند متعال در قرآن فرموده هرکس انفاق کند و در راه خدا چیزى بدهد جایش پر مى‏شود(یخلف) یعنى جانشین. در راه خدا بده ما برایش جانشین مى‏فرستیم. آدم ترسو توکل ندارد بلکه سوءظن به خدا دارد.
 خوب حالا با چه کسانى مشورت کنیم؟ مى‏فرماید با کسانى که در رژیم قبل مغز متفکر شاهنشاهى بوده‏اند با آنها هم مشورت نکنید(وَ اعْلَمْ أَنَّ شَرَّ دَخَائِلِکَ وَ شَرَّ وُزَرَائِکَ) و بدترین وزیر کسى است که(مَنْ کَانَ لِلْأَشْرَارِ دَخِیلًا وَ وَزِیراً) براى اشرار قبلى وزیر بوده است. آنهایى که وزیر قبلى بوده‏اند دیگر در نظام تو نباید وزیر باشند(شَرَّ وُزَرَائِکَ)بدترین وزراى تو کسانى هستند که براى رژیم قبل از تو وزیر بوده‏اند. چرا؟ چون(مِمَّنْ شَرِکَهُمْ فِی الْآثَامِ) در گناهان شریک آنها بوده‏اند(فَلَا تُدْخِلَنَّ أُولَئِکَ فِی أَمْرِکَ وَ لَا تُشْرِکْهُمْ فِی دَوْلَتِکَ کَمَا شَرِکُوا فِی دَوْلَهِ غَیْرِکَ) اینها را مستشار محرمانه قرار نده. (فَإِنَّهُمْ وَ أَعْوَانُ الْأَثَمَهِ) اینها یک زمانى اعوان و انصار گناهکاران بوده‏اند(إِخْوَانُ الظَّلَمَهِ) اینها یک زمانى برادر ظلم بوده‏اند. برادران ستمکاران بوده‏اند یاران گناهکاران بوده‏اند. آنهایى که در رژیم قبل مهره‏هاى حساس رژیم شاهنشاهى بوده‏اند. آنها در این نظام تو نباید پایگاه آنچنانى داشته باشند البته اگر خیلى آدم نکشته‏اند و جزوء مهره‏هاى خیلى خلافکار نبوده‏اند در حد معقول از آنها استفاده کن اما(بِطَانَهً) نباشند. بطانه یعنى مستشار محرم.
 حالا با چه کسانى مشورت کنیم(وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ) تو پیدا مى‏کنى در همین جوانهاى مسلمان(خَیْرَ الْخَلَفِ) آدم‏هاى جوانى پیدا مى‏کنى که مخشان از آن پیرها چیزى کم نمى‏آورد(مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ) یعنى آرائشان مثل هم آراء است یعنى فکر جوان از همین تیپ حزب الهى آدم هایى هستند که مخشان از همان قدیمى‏ها بهتر کار مى‏کند. اینطور نیست هر کس سه دور سناتور بوده بهترین فکر را مى‏کند ممکن است فکر یک بچه دبیرستانى از سه سناتور بهتر کار کند گاهى نوها یک لیاقتى دارند که کهنه‏ها باید به آنها سجده کنند و آیه‏اى در همین زمینه داریم ملائکه قبل از آدم خلق شد آدم را خداوند بعد از فرشته‏ها خلق کرد. اما به همان کهنه‏ها(فرشته‏ها) گفت به این نو(آدم) سجده کنید. اشکالى ندارد که یک نو لیاقتى داشته باشد که قدیمى‏ها به این نو سجده کنند.
(وَ نَفَاذِهِمْ) یعنى هم از نظر فکرى فکرشان مثل قدیمى هاست هم نفوذ و توان بدنشان از نظر اجرایى قویند یعنى هم از نظر مدیریتى قویند هم از نظر اجراء بعضى‏ها مغزشان خوب کار مى‏کند اما نیروى اجرایى نیستند که مى‏فرماید نه ما هم نیروى اجراى خوب داریم هم نیروى فکرى. (وَ لَیْسَ عَلَیْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ) و آن ورزو ولاى جنایتهایى که آنها کرده‏اند اینها نکرده‏اند(آصَار) یعنى سنگینى(وَ(أَوْزَارِهِمْ) سنگینى‏ها، وزرها، گناهانى را که قبلى‏ها داشتند این بچه حزب الهى‏ها ندارند(مِمَّنْ لَمْ یُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ)این بچه حزب الهى‏ها در عمرشان معاون ظالم نبودند(وَ لَا آثِماً عَلَى إِثْمِهِ) نه ظالمى را بر ظلمش کمک کرده‏اند و نه گناهکارى را بر گناهش کمک کرده‏اند خیلى هم ارزان تمام مى‏شود آنها با ماهى 40 هزار تومان ناراضى هستند این با ماهى 8 هزار راضى است. (أُولَئِکَ أَخَفُّ عَلَیْکَ مَئُونَهً) خرجشان هم کمتر است(وَ أَحْسَنُ لَکَ مَعُونَهً) هم سیب زمینى مى‏خورد و هم آر پی جى مى‏زند.
(أَخَفُّ عَلَیْکَ مَئُونَهً)بارش کم است، عونش زیاد است و خرجش کم است(وَ أَحْنَى عَلَیْکَ عَطْفاً) سودش هم براى تو بیشتر است دلش به حال تو مى‏سوزد و عاطفه‏اش هم نسبت به تو بیشتر است. (وَ أَقَلُّ لِغَیْرِکَ إِلْفاً) با شرق و غرب هم الفتى ندارد اینطور نیست که احتیاطاً دو، سه شمار از پاریس هم توى جیبش باشد یعنى نسبت به غیر تو با کسى بند و بستى ندارد. عجب نامه‏اى است! خدا لعنت کند آل سعود را و هر مسلمان آمریکایى که مى‏گویند دین از سیاست جدا است. اصلاً دین عین سیاست است. از امتیازات جمهورى اسلامى این است که در این 10 ساله بارها ما رفته‏ایم پاى صندوق رأى و خودمان با این رأى که انداختیم توى صندوق رأى با مشورت ما مشورت شد یعنى گفتند کى با شد ما هم گفتیم این آقا باشد. همین انتخابات یک مشورت کتبى است که از همه مسلمان‏ها و غیر مسلمان‏ها رأى مى‏گیرند و انتخاب جمهورى اسلامى است که ما به هر سالى به هر مناسبتى ما پاى صندوق رأى مى‏رویم همین سمینارها و کنفرانس‏ها گرچه بعضى متلک مى‏گویند که کشور ایران شده کشور سمینار اما همین سمینارها یک مشاوره‏اى است که همه کارشناسان یک رشته جمع مى‏شوند البته بعضى سمینارها تشریفاتى است مثلاً مى‏بینى سمینار مال طب است، نیروى هوایى آمده آخر چه ربطى به طب دارد بنده را هم دعوت مى‏کنند آخر من از طب چه مى‏دانم. فقط روى حساب اینکه آن آقا مشهور است، آن آقا قپه روى دوشش است، آن آقا قاضى دادستان است. یک مشت آدم تشریفاتى توى سمینارها هستند که اصلاً شغلشان سمینار رفتن است یکى از آنها هم من هستم که توى همه سمینارها دعوتم مى‏کنند آخر من نمى‏دانم خودم چه خاصیتى دارم. بیست درصد سمینارها تشریفاتى است اما هشتاد درصد آنها خوب است.
 یک روز به یک آقایى گفتند برو بالاى منبر در مورد امیرالمومنین(علیه السلام) سخنرانى کن گفت چقدر وقت دارم گفت یک ربع گفت یک ربع! رفت بالاى منبر و گفت على ابن ابیطالب علمى داشت‏ها. . . تقوایى داشت‏ها. . . زهدى داشت‏ها. . ، هى سوت کرد و آمد پائین. گفتند این چه سخنرانى بود که کردی؟ گفت على بزرگ، وقت من کم، جز یک سوت چیزى نمى‏رسید. حالا ما در مورد مشورت تقریباً ده تا سخنرانى است من، تا سخنرانى را مى‏خواهم یک ربع بگویم حالا این چه از آب در مى‏آید قضا و قدر باید حلش کند در هر حال هر کدام یک کلمه بحث(سوتکى). 1 – اهمیت مشورت. 2 – فوائد مشورت. 3 – مورد مشورت. 4 – با چه کسى مشورت کنیم. 5 – وظیفه مشاور. هر کدام را رسیدیم که رسیدیم و هر کدام را هم که نرسیدیم کسى از ما طلب ندارد.
 اهمیت مشورت. مى‏گویند کامل داریم و نیمه کامل و ناقص. آدم عاقل کسى است که هم خودش مى‏فهمد و هم مشورت مى‏کند آدم نیمه کامل کسى است که خودش مى‏فهمد ولى با کسى مشورت نمى‏کند و آدم ناقص کسى است که نه خودش مى‏فهمد و نه با کسى مشورت مى‏کند از قدیم گفته‏اند که آدم دانا کسى است که هم داند و هم می‌پرسد حدیث داریم که مرگ بهتر از استبداد است. اگر بنا شد که گفتند مرگ یا استبداد باید گفت مرگ. چون حدیث داریم اگر زمانى رسیدید که(إِذَا کَانَ أُمَرَاؤُکُمْ خِیَارَکُمْ وَ أَغْنِیَاؤُکُمْ سُمَحَاءَکُمْ وَ أَمْرُکُمْ شُورَى بَیْنَکُمْ) اگر زمانى دیدید که مسأله مشورتى افرادى حاکم شده‏اند که خودشان کارها را بدون مشورت تصمیم مى‏گیرند(فَظَهْرُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ بَطْنِهَا) یعنى بطن زمین از روى زمین بهتر است یعنى آدم بمیرد بهتر است که حکومت استبداد شود. (یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَهِ) هر چه مشورد بشود آراء جماعت ارزشش بیشتر است. (لَا نَدِمَ مَنِ اسْتَشَارَ) آدمى که مشورت بکند پشیمان نمى‏شود. (إنما خض على المشاوره لأن رأی المشیر صرف و رأی المستشیر مشوب بالهوى) مى‏گویند به یک کلاغى گفتند برو یک بچه کلاغ خشگل بیاور رفت بچه خودش را آورد. آدمى که بخواهد خودش یک کارى بکند چون یک هوى و حوسهایى هم دارد نمى‏داند. مثلاً فرض کنید که بنده مى‏خواهم در یک شهرى تبلیغ کنم، چون ممکن است خودم یک شهرى را دوست داشته باشم اینجا امام رضا(علیه السلام) است آدم زیارتى هم مى‏رود آنجا شمال است، آنجا نمى‏دانم وضعش چطور است. ممکن است خودم در انتخاب مسجد قاطى کنم و یک چیزهایى خدایى نخواسته قاطى نیت من باشد از یک آدم بى طرفى که نه بخاطر اینکه من آخوند محله‌شان بشوم چون این خودش هم قاطى دارد، از یک فرد بى طرفى که بى هوى باشد مى‏گوید آقا فلان جا نیاز بیشتر است شما اگر می‌خواهى کلاس داشته باشى برو فلان جا، آدمى که خودش تصمیم بگیرد تصمیمش مخلوط است با هوى و هوسش ولى آدمى که مشورت کند، مشورت دیگر قاطى ندارد و این ارزش است. (مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ) کسى که اگر مشورت نکرده کارى بکند هلاک مى‏شود(وَ لَا ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَهِ) یارى بهتر از مشورت نیست(الِاسْتِشَارَهُ عَیْنُ الْهِدَایَهِ)امیرالمومنین(علیه السلام) فرمود: مشورت چشمه هدایت است. فوائد مشورت 1 – مسأله شخصیت دادن به افراد است آدمى که با مردم مشورت مى‏کند به مردم شخصیت مى‏دهد. امام کاظم(علیه السلام) یک برده سیاه داشت از او مشورت کرد اصحاب آمدند و گفتند آقا این یک غلام است، نوکر است، اسیر جنگى است یک سیاه پوست فقیر آنوقت شما با او مشورت مى‏کنید؟ فرمود: تو چه مى‏دانى شاید خداوند به عقل این چیزى جارى کرد که به ذهن من جارى نکرده ابراهیم 100 ساله یا پسر 13 ساله مشورت مى‏کند مى‏فرماید »فَانْظُرْ ما ذا تَرى« الصافات‏(102) نظر بده، رأى تو چیست. آدم با مشورت کوچک نمى‏شود.
2- بالاخره یک نور، یک نور است و سى تا نور، سى نور. مسأله‏اى که در فواید مشورت است آزمایش افراد است، آدم وقتى که مشورت مى‏کند مردم را آزمایش مى‏کند چونکه وقتى مشورت مى‏کند لابلاى حرف هایشان حرفهاى مى‏زنند که آدم متوجه مى‏شود طرز فکرشان چطور است. تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد یک کسى مى‏روى به خانه‏اش مى‏بینى که دلش خوش است به عکس، یکى دلش خوش است به نوار توى آمین هایى که در مسجد مى‏گویند آدم متوجه مى‏شود که کِى چِشِه یک وقت مى‏گوییم خدایا مریض‏ها را شفا بده مى‏بینى یک نفر از توى جمعیت با صداى بلندى مى‏گوید(الهى آمین) متوجه مى‏شویم که این مریض دارد. تا مى‏گوئیم خدایا به بى همسرها، همسر بده یک آمین بلند مى‏کند مى‏شود فهمید که این همسر ندارد و مى‏خواهد ازدواج کند. »وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی‏ لَحْنِ الْقَوْلِ« محمد(30) خداوند به پیغمبر مى‏فرماید حرفى که مى‏زنند مى‏فهمى که چى. 3 – به فکر وادار کردن. 4 – رد تهمت استبداد. 5 – کم شدن حسود اگر من از شما مشورت کردم که آقا من این خانه را بخرم یا نه همه گفتید بخر، خانه خریدم تصادفاً یک خیابان از بغلش رد شد خانه یک میلیونى شد ده میلیون شما نسبت به من حسد نمى ورزید، چرا؟ چونکه مى‏گوید من به او گفتم بخر به خاطر فکر من ایشان پولدار شد. مثلاً پسر هر چقدر هم ترقى کند پدر حسود نیست چونکه مى‏گوید هر چقدر برود بالا بالاخره پسر من است. اگر شکست بخورد نیش به او کم مى‏خورد. مورد مشورت چیزهایى است که خداوند حکم ندارد نماز صبح را مشورت کنیم که چند رکعت بخوانیم جایى که خدا تعیین کرده کسى حق رأى ندارد کِى امام باشد خوب غدیر خم که معلوم بود. »ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ« القصص(68) قرآن مى‏فرماید(مردم حق انتخابات ندارند جایى که خود خداوند صریحاً دستور داده. آیا اکثریت درست است، این اکثریت راه حل است نه راه حق. اگر از 50 نفر 49 نفر گفتند الف و یک نفر گفت ب معلوم است که حتماً حق با آقاى الف است ما هشتاد و چند جا در قرآن داریم که اکثر مردم کج مى‏روند چون چاره‏اى نیست ما مجبوریم به آراى اکثریت اعتنا کنیم ولو اینکه ممکن است اکثریت همه با هم. . . مثل بنى صدر ولى خوب چه کنیم چاره چیست؟ اگر خواسته باشیم اکثریت نباشد باید چکار کنیم. بگوئیم اقلیت این که بدتر مى‏شود. بگوئیم یک نفر تعین کند که استبداد مى‏شود. اقلیت باشد حق اکثریت از بین مى‏رود جانشین باشد تحمیل است کودتا زور است. (وَ اسْتَشِرْ فِی أُمُورِکَ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ) با افراد با تقوا مشورت کنید. (شَاوِرْ فِی أُمُورِکَ مَا یَقْتَضِی الدِّینُ مَنْ فِیهِ خَمْسُ خِصَالٍ عَقْلٌ وَ عِلْمٌ وَ تَجْرِبَهٌ) با کسى مشورت کن که پنج صفت داشته باشد 1 – عقل. 2 – علم. 3 – تجربه.
 4 – سوز. 5 – تقوى. مشورت از شور است(شوت العسل) یعنى عسل را از موم استخراج کردم. شور کن یعنى آراء را بریز روى هم بعد بهترین نظریه را انتخاب کن دو نظریه در دنیا هست 1 – نظریه شورایى. 2 – نظریه تمرکز(وامرهم شورى بینهم) مملکت را چطور اداره کنیم قرآن مى‏فرماید با هر دو چونکه اگر شورایى اداره شود هیج کارى پیش نمى‏رود اول انقلاب مى‏گفتند کارخانه‏ها شورایى و هر جایى یک شورایى دست کردند بعد وقتى دسته گل آب مى‏دادند هیچ کس زیر بار مسئولیت نمى‏رفت. و این مى‏گفت تو بودى آن یکى مى‏گفت تو بودى و همه به گردن همدیگر مى‏گذاشتند. ما خودمان در نهضت سواد آموزى پنج نفر رئیس بودیم و هر وقت دسته گل آب مى‏دادیم او مى‏گفت تو بودى آن یکى مى‏گفت نه تو بودى. شورا باید باشد اما تصمیم گیرنده باید یک نفر باشد لذا قرآن مى‏فرماید هم مشورت هم تمرکز در سوره شورى مشورت در کنار نماز و انصاف است مى‏گوید مومنین چه کسانى هستند 1 – یقیمون الصلواه. 2 – ینفقون. 3 – مشورت، و جالب این است که هر کسى مى‏گوید دین از سیاست جداست این آیه را چطورى حل مى‏کند که در یک آیه هم مشورت آمده و هم نماز و انفاق که اینها با هم ذکر شده‏اند البته اگر کسى هم با کسى مشورت کرد طرف نباید خیانت کند باید واقع را بگوید در مسائل خانوادگى بعضى جاها باید با زن مشورت کرد و بعضى جاها نباید با زن مشورت کرد. بعضى جاها آدم بایستى با برادرش مشورت کند و بعضى جاها هم آدم نبایستى با برادرش مشورت کند در یک سرى جاها باید زن و شوهر با هم مشورت کنند مثلاً قرآن مى‏فرماید وقتى مى‏خواهند بچه را از شیر بگیرند زن و شوهر بایستى با همدیگر مشورت کنند که آیا الان صلاح هست که ایشان را از شیر باز بداریم یا نه بچه را مى‏خواهند عروس کنند یا داماد کنند باید با هم مشورت کنند خرید لباس به خانم بگوید این لباس را مى‏پسندى یا این لباس را در تهیه منزل ویک سرى کارهاى خانوادگى زن و شوهر بایستى با هم مشورت کنند. یک سرى کارها نظامى است که بایستى مشاور نظامى باشد و گرنه آقا از خانمش بپرسد بروم جبهه؟ خانمش مى‏گوید: نه، آخر این که نمى‏شود یک سرى جاها را نبایستى با زن مشورت کنى تا بخواهى مشورت کنى گریه مى‏کند. همه چیزى را با هر کس نباید مشورت کرد مشورت با مادر، برادر، همسر، شریک و. . . هر کدام رگه‏هاى جداگانه‏ایى دارند. شما که چلوکباب مى‏خورید نمى‏پرسید حضرت آیت الله ما توى جاده کجا چلوکباب بخوریم نگاه مى‏کنى که کجا کامیونها ایستاده‏اند چون این اتوبوسیها معلوم نیست چونکه ممکن است چلوکبابى‏ها سبیل اتوبوسى‏ها را چرب مى‏کنند که مسافرها را آنجا پیاده کنند، گاهى وقتها چلوکباب را بایستى از کامیوندارها پرسید و یک مسأله‏اى را هم از آیت الله پرسید اجمالاً مورد مشورت فرق مى‏کند. اگر کسى با او مشورت کرد کلاه بگذارد به سرش پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود(مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِینَ فِی مَشُورَهٍ فَقَدْ بَرِئْتُ مِنْهُ) اگر کسى از شما مشورت کرد حقش را نگفتى من که پیغمبرم از تو(برى) هستم یعنى تو مسلمان نیستى اگر مشورت کردند راستش را بگو، نگو آقا غیبت است، دلم سوخت، دل سوزى ندارد، آقا این دختر را بگیریم یا نه، خوب دختریه خدا مى‏داند خوب دختریه. وقتى مى‏گیرى مى‏بینى اى آقا مرض حمله دارد بیچاره غش مى‏کند مى‏گویم این کى بود به ما معرفى کردى مى‏گوید راستش من دلم سوخت راستش را بگویم بابا خیانت کردى در مشورت غیبت جایز است دختره مریض است، پسره مریض است در مشورت غیبت‏ها جایز است و باید راستش را گفت.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=1866

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.