ارزش علم و آداب معلمی

1- صد سال مردن براي فهميدن يك نكته!
2- ارزش يافتن سگ در صورت آموزش
3- دوري از گفت و گوهاي بي‌فايده
4- دلسوزي معلم براي رشد و هدايت دانش‌آموز
5- دوري از تكلّف در عروسي و زندگي
6- ساده‌گويي و روان‌گويي ويژگي معلم موفق
 7- حضور معلمان در نماز جماعت دانش‌آموزان

موضوع: ارزش علم و آداب معلمي

تاريخ پخش:  06/08/89

بسم الله الرحمن الرحيم

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

آغاز ماه مهر، هم هفته‌ي دفاع مقدس را داريم و هم بازگشايي مدارس را، آغاز سال تحصيلي هم براي آموزش و پرورش، هم براي دانشگاه و هم براي حوزه. من راجع به ارزش علم يك چيزي بگويم. فكر نمي‌كنم هيچ مخي به اينجا برسد. بگويند: آقا ارزش علم چيست؟ بگويد: علم به قدري مي‌ارزد كه مي‌ارزد آدم صد سال بميرد تا يك چيزي ياد بگيرد. اگر از همه‌ي‌ دانشمندان و پروفسورهاي دنيا مصاحبه كنند كه آقا يك جمله براي علم بگو، فكر نمي‌كنم كسي اينطور بگويد. علم به قدري ارزش دارد كه ارزش دارد يك انسان صد سال بميرد يك مطلب ياد بگيرد. ولي قرآن مي‌گويد… قرآن مي‌فرمايد: علم به قدري ارزش دارد كه مي‌ارزد آدم صد سال بميرد يك چيزي ياد بگيرد. كدام آيه؟در قرآن يك آيه داريم سوره‌ي بقره است. مي‌گويد: «مَرَّ عَلى‏ قَرْيَة» (بقره/259) پيغمبري سوار الاغ داشت از كنار يك قريه‌اي مي‌گذشت. عربي‌هايي كه مي‌خوانم مي‌فهميد. «مَرَّ» يعني مرور كرد. «قَرْيَة» هم يعني قريه. پيغمبري سوار الاغ بود، داشت عبور مي‌كرد يك قريه‌‌اي يك خرابه‌اي را ديد. گفت: خدايا اينها را چطور زنده مي‌كني؟

1- صد سال مردن براي فهميدن يك نكته!

موضوع: ارزش علم. صد سال مردن براي يك نكته فهميدن. قرآن مي‌گويد: تا گفت «أَنَّى‏» چگونه؟ «فَأَماتَهُ اللَّه‏» «أَماتَهُ» ميّت! «فَأَماتَهُ اللَّه‏» خدا اين پيغمبر را مرگش داد. «مِائَةَ عام‏»، «مِائَةَ» يعني صد تا. «مِائَةَ عام‏» يعني خدا صد سال اين پيغمبر را كه روي الاغ نشسته بود سؤال كرد، همين پيغمبر را جانش را گرفت. «ثُمَّ بَعَثَه‏» بعد از صد سال او را مبعوث كرد. زنده‌اش كرد. از او پرسيد: «كَمْ لَبِثْت‏» چند وقت است اينجا هستي؟ چه مدت است اينجا ماندي؟ گفت: «لَبِثْت‏» ماندم، «يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْم‏» يك روز يا نصف روز. فرمود: نه! صد سال پيش سؤال كردي جانت را گرفتم. حالا نگاه كن چطور مرده‌ها را زنده مي‌كنيم. «فَانْظُرْ إِلى» «اُنظُر» نظر كن. به سوي «فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِكَ» غذايت را نگاه كن. «وَ شَرابِك‏ لَمْ يَتَسَنَّه‏» نگاه كن به غذايت. نگاه كن به شرابت يعني نوشيدني، شراب يعني نوشيدني. غذايت را ببين. نوشيدني‌ات را هم ببين. «لَمْ يَتَسَنَّه‏» هيچ عوض نشده است.

سؤال از من، جواب از شما. غذا بيرون از يخچال چه مدت خراب مي‌شود؟ فوقش يك هفته. صد سال اين غذا تغيير نكرد. صد سال چند تا يك هفته است؟ يك سال 52 هفته است. صد تا 52 هفته چقدر مي‌شود؟ صد تا 50 تا مي‌شود پنج هزار تا. صد تا دو تا هم مي‌شود 200 تا. پنج هزار و دويست برابر عمر طبيعي اين غذا سالم مانده است. اين طعام پنج هزار و دويست برابر عمر طبيعي عمر كرد. ديگر نگوييد چطور امام زمان هزار و دويست سالش است؟ تازه امام زمان اگر عمر طبيعي‌اش شصت، هفتاد سال باشد، امام زمان(ع) كه الآن هزار و دويست سالش است، تقريباً شانزده هفده برابر عمر طبيعي‌اش است. خدا خدايي است كه مي‌تواند يك چيزي را تا پنج هزار و دويست برابر عمر طبيعي خودش نگه دارد. حالا امام زمان هم 15 برابر عمرش است. چيزي نيست. بعد مي‌گويد: «وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِك‏» (بقره/259) به الاغت نگاه كن. من مي‌خواهم الاغت را روبروي چشمت زنده كنم. اين پيغمبر كه خودش مرده بود و زنده شد. نگاه كرد ديد بله ذرات پخش شده‌ي اين الاغ جمع شدند، و اين الاغ زنده شد. گفت: فهميدي؟ گفت: بله حالا فهميدم. يعني خدا يك پيغمبر را صد سال مرگش داد، زنده‌اش كرد. بعد گفت: خودت را مرگ دادم و زنده كردم، حالا الاغت را هم مرگش مي‌دهم و زنده‌اش مي‌كنم. با چشم خودت ببين. «حِمارك» به الاغت نگاه كن. «طَعامك» اين يك مورد.

فكر نمي‌كنم اگر از هر كشوري يك تابلويي براي ارزش علم بگويند بنويسيد، به تمام آموزش و پرورش‌هاي كشورهاي دنيا بگويند: نفري يك تابلو بنويسيد. و ما مي‌خواهيم يك نمايشگاهي درست كنيم كه بهترين كلمه براي ارزش علم را تابلو كنيم.

2- ارزش يافتن سگ در صورت آموزش

باز قرآن يك كلمه ديگر دارد. كلمه‌ي قرآن اين است. مي‌گويد: «مُكَلِّبين‏» (مائده/4) «مُكَلِّبين‏» از كلب است. «كَلب» يعني چه؟ سگ. مي‌گويد: اگر سگ آموزش ديده‌اي حيواني را براي شما شكار كرد و آورد، آن حيوان حلال است. يعني آموزش حتي در سگ هم اثر مثبت دارد. يعني سگ هم اگر آموزش ببيند، شكارش حلال است. حالا تابلوي ما! توجّه توجّه! از جمهوري اسلامي تابلو نشان مي‌دهيم.

علم در قرآن ما اين است. حالا دارند اين قرآن را آتش مي‌زنند. آخر ندارند كه بايد آتش بزنند. بايد آتش بزنند. اگر كمال يوسف را داشتند، يوسف را در چاه نمي‌انداختند. گاهي قالي چون نقش و نگارش قشنگ است مي‌اندازند و پا روي آن مي‌گذارند. گوني باشد كسي روي گوني پا نمي‌گذارد. بگوييم: آقا تمام كتب آسماني بيايند يك جمله بگويند. تمام پروفسورها، تمام دانشگاه يك جمله بگويند. مي‌گوييم: جمله‌ي قرآن اين است كه آموزش به قدري ارزش دارد كه مي‌ارزد يك پيغمبر صد سال بميرد يك مطلب ياد بگيرد. اين در بهترين آدم‌ها كه پيغمبرها هستند، پست‌ترين موجودات هم سگ. سگ از نظر ما نجس است. اگر سگ نجس هم آموزش ببيند شكارش… پس هم در بهترين موجودات پيغمبر اثر دارد، و هم در پست‌ترين موجودات. اين حرف شعار ما است. كسي تا به حال نتوانسته يك چيزي بگويد كه روي دست قرآن باشد.

چنانكه ادب اين است كه شما از ايران هم رو به كعبه حق نداري ادرار كني. كعبه كجاست؟ چند هزار فرسخ است. بله! آدب مؤدب، مستراح خانه‌ي ايراني نبايد رو به مكه باشد. يعني اينطور نيست كه حالا چون بغل ما نشسته دو زانو بنشينيم. پشت دوربين هستيم دو زانو نه! ادب ولو هزار فرسخي. دست بي‌وضو را نبايد به قرآن بگذاريم. شيطاني را كه ما لعنت مي‌كنيم، كلمه‌ي شيطان كه در قرآن است، دست بي‌وضو روي شيطان هم نمي‌شود گذاشت. شيطان است. بله شيطان است ولي فعلاً اسمش در قرآن است. چون اسمش در قرآن است، دست بي‌وضو به ابولهب و شيطان هم نمي‌شود گذاشت. حالا، منتها چه علمي؟

من اين حرف را چند بار زدم ولي مي‌ارزد كه تكرار كنم. يك شعاري من دارم. شعار اين است كه آنچه در حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش مي خوانند بايد 4 شرط داشته باشد. وگرنه معلم و شاگرد و كتاب و بودجه بايد جواب قيامت را بدهد. آنچه مي‌خوانيم و آنچه مي‌گوييم، يا بايد واجب باشد يا مستحب، يا مشكل فرد را حل كند يا مشكل جامعه را. بسياري از چيزهايي كه مي‌خوانيم نه واجب است، نه مستحب، نه مشكل فرد را حل مي‌كند، نه مشكل جامعه را حل مي‌كند. مي‌آيد مي‌پرسد اين امامزاده نوه‌ي دوم امام موسي‌بن جعفر است، يا نوه‌ي سوم؟ مي‌گويم والله من بلد نيستم اما اين را واجب است بدانيم؟ مي‌گويد: نه! مي‌گويم: مستحب است بدانيم كه نوه‌ي چندم است؟ مي‌گويد: نه! مي‌گويم: الآن شما شخصاً مشكلي با اين امامزاده داري؟ مي‌گويد: نه! مي گويم: الآن مشكل جامعه‌ي ما اين است، كه اين نوه‌ي دوم است يا نوه‌ي سوم؟ مي‌گويد: نه. مي‌گويم: پس چرا وقتت را صرف مي‌كني؟ نه واجب، نه مستحب، نه مشكل توست، نه مشكل جامعه.

سه ساعت مي‌نشينيم كه بلژيك به مكزيك گل بزند. خودت بلند شو ورزش كن كه مشكل خودت حل شود. براي سلامتي خودت ورزش خوب است. اما آن طرف دنيا را تماشا مي‌كني، چه كسي به چه كسي گل زد. چه فايده‌اي براي تو دارد؟ مثل اينكه تماشا كني پول‌هاي بانك را ببيني خوب به تو كه نمي‌دهند.

3- دوري از گفت و گوهاي بي‌فايده

قرآن يك آيه دارد سر بحث‌هاي بيخودي. مي‌گويد: «سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُم‏» (كهف/22) مي‌نشستند مي‌گفتند: اصحاب كهف سه تا بودند، چهارمي سگش بود. يكي مي‌گفت: چهار تا بودند، پنجمي سگش بود. يكي مي‌گفت: شش تا بودند، هفتمي سگش بود. يكي گفت: هفت تا بودند… فرمود: چه مي‌گوييد؟ حالا چند تا بودن چقدر مهم است؟ مثل اينكه آدم بحث كند بوعلي سينا چند كيلو است؟ آن خبرنگار آمد از جناب آقاي هاشمي رفسنجاني پرسيد كه نمره‌ي پاي شما چند است؟ اينقدر من از تلويزيون لجم گرفت. حالا يا چهل باشد يا چهل و يك، يا چهل و دو، ربطي به رييس جمهوري دارد؟! سؤال احمقانه است. حسينيه‌ي جماران چند تا موزاييك دارد؟ مي‌رود مكه مي‌گويد: آقا ركن يماني كدام است؟ ركن عراقي كدام است؟ مي‌گويم: چه كار به ركن‌هايش داري؟ حال داري طواف كن. حال نداري طواف كني، بنشين قرآن بخوان. بنشين با يك عربي گفتگو كن اگر زبان بلد هستي. مي‌آيد ركن‌ها را مي‌بيند. در حرم امام رضا مي‌رود. امام رضا مقابل او است. چنين مي‌كند. به نظرم اين لوستر الآن سي ميليون ارزش دارد. امام رضا را رها كرده لوستر را قيمت مي‌كند. به نظرم آن كاشي‌كاري‌ها براي زمان مظفرالدين شاه است.

علم خوب است ولي چه علمي؟ اصلاً بعضي علم‌ها مضر است. آيه‌اش را بخوانم. «وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُم‏» (بقره/102) قرآن مي‌گويد. هر اطلاعاتي خوب نيست. مي‌نشيند سايت‌ها را نگاه مي‌كند چه كسي چه گفته است. چه كسي چه گفته است. من معاون وزير هستم. شايد قديمي‌ترين معاون وزير در جمهوري اسلامي بنده باشم. از اول انقلاب معاون وزير بودم. هنوز هم هستم. براي معاون وزير يك بولتن‌هاي محرمانه مي‌آيد. يك چيزهاي محرمانه در كشور هست، كه اين را مثلاً براي استاندارها و براي وزرا و براي معاونين وزير. صبح مي‌آمدم در نهضت سوادآموزي مي‌ديدم كه اوه يك بولتن محرمانه از وزارت اطلاعات آمد. يكي از مجلس آمد. يكي از حوزه‌ي علميه قم آمد. مي‌خواندم قاطي مي‌كردم. گفتم: آقا اگر ما اينها را ندانيم طوري است؟ همه‌ي بولتن‌ها را كنار گذاشتم، به جاي بولتن‌ها يك دور تفسير نوشتم. يك دور تفسير گفتم. يك دور تفسير مطالعه كردم. آخر گوشت اين قيمت را آدم بخورد بحث لغو گوش بدهد. اصحاب كهف شش تا بودند، هفت تا بودند. ببخشيد آقاي قرائتي يك سؤال. مقام جبرئيل بالاتر است يا ميكائيل؟ به تو چه! الآن مشكلي با جبرئيل داري؟ الآن مشكل جامعه‌ي ما ميكائيل است؟ اين واجب است بدانيم؟ مستحب است بدانيم؟ دقيقه‌هاي عمر، بحث‌ها كاربردي باشد.

4- دلسوزي معلم براي رشد و هدايت دانش‌آموز

چه معلمي؟ معلم را قرآن مي‌گويد: سوز داشته باشد. «حَريصٌ عَلَيْكُم‏» (توبه/128) عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. پيغمبر مي‌سوخت. براي مردم، براي هدايت، «لَعَلَّكَ باخِع‏» (شعرا/3) براي هدايت مي‌سوخت. ما قرآن را نفرستاديم كه «لِتَشْقى»‏ (طه/2) تو خودت را به مشقت بياندازي. چقدر مي‌سوزي؟ «أَعْرِضْ عَنْهُمْ» ولش كن. رهايشان كن. تو داري خودت را مي‌كشي. ببينيد پيغمبر چقدر سوز داشت. معلم بايد سوز داشته باشد.

بي‌تكلف باشد. يك شعر را چند وقت پيش خواندم. بعد آمدند گفتند: بگو مي‌خواهيم بنويسيم. بگو مي‌خواهيم بنويسيم. بعد دائم از ما نوشته گرفتند. كسي قلم و كاغذ دارد بنويسد.

تكلّف گر نباشد، خوش توان زيست *** تعلّق گر نباشد خوش توان مرد

يعني زندگي‌هايي كه سخت شده است بخاطر تكلّف است. من مي‌خواهم پيراهنم و عبايم و كفشم و جورابم يك رنگ باشد. مي‌خواهم گل اين شش بشقاب يك طور باشد. يك بشقاب كه مي‌شكند خانم بشقاب را برمي‌دارد در بازار مي‌رود. چهار ساعت روي پا مي‌ايستد، چهار ساعت عمر جواني‌اش را كه گل بشقاب ششم به گل بشقاب پنجم بخورد. آخر ببينيد عمر انسان صرف سفال مي‌شود اين هم نه سفال، گُل سفال. به عمرمان آتش مي‌زنيم. قديم بچه بوديم در بازار وقتي جنس ارزان مي‌شد، مي‌گفت: آتش زدم به مالم! يعني مي‌خواست بگويد: ارزانش كردم. مي‌گفت: آتش زدم به مالم. حالا ما هم بايد بگوييم: آتش زديم به عمرم. نشستند ببينند توپ بلژيك كجا مي‌رود. نشستم ببينم فرق بين ميكائيل و جبرئيل كدام است. مي‌خواستم ببينم خيابان دو حرفي قديمي در تهران، جدول روزنامه حل كردم. خيابان دو حرفي قديمي؟ آهان خيابان ري! خوب چه مشكلي از تو حل شد؟ الآن خانه‌ات خيابان ري است. كاري با خيابان ري داشتي. واجب بود بداني؟ مستحب بود بداني؟ نياز شخصي بود يا نياز جامعه؟ يك خرده عمرمان را هدر مي‌دهيم. «تكلف گر نباشد خوش توان زيست»

5- دوري از تكلّف در عروسي و زندگي

در عروسي‌ها، عروسي خيلي آسان است. تكلّف، نه من بايد حتماً مدرك ليسانس داشته باشم. دختر برايش خواستگار مي‌آيد، مي‌گويد: نه چون خودم دانشجوي پزشكي هستم، بايد داماد من پزشك باشد. اين بايد بايدها يكوقت مي‌بيني، سن‌ها بالا رفت، و متأسفانه به خاطر اين تقيّدها در جمهوري اسلامي سن ازدواج ده سال بالا رفته است. قديم دخترها چهارده، شانزده سالگي ازدواج مي‌كردند. حالا دخترها بيست و هفت سال، سي‌و هفت سال. داماد چند؟ سي‌و پنج سال، سي‌و شش سال. يعني گل عمرشان بدون همسر زجر مي‌كشند. يا گناه مي‌كنند يا خودشان را نگه مي‌دارند و دائم مي سوزند. يا خودسوزي مي‌كنند، يا قيامت سوزي. يا دنيا سوزي مي‌كنند، يا قيامت سوزي مي‌كنند. اگر خودش را نگه دارد، همينطور به اعصابش فشار مي‌آيد. دائم بايد خودش را نگه دارد. اگر خودش را رها كند، به گناه بيافتد قيامتش به آتش كشيده مي‌شود. كه چه؟ خانه‌ي ما تمام نشده است. حالا اين اتاق كه تمام شده است. آخر خانه‌ي پدرش است. خوب خانه‌ي پدرش باشد. بعداً خانه‌ي مستقل مي‌شود. نه داماد اول خانه، تكلّف، يعني مقيّد هستيم به اينكه حتماً خانه‌، ماشين، سربازي‌اش تمام شده باشد. عروس، جهازيه‌اش درست شود. ما بايد ازدواج را آسان كنيم. اگر بچه‌هايمان را دوست داريم بايد ازدواج را آسان كنيم. بايد از يكسري قيود بگذريم.

اخلاص، حقوق معلم مي‌گيرد، اما براي پول درس ندهيد. هر مربّي، معلم، طلبه، هركس كه پاي حرف‌هاي من است. پول بگيريد، ولي اخلاص داشته باشيد،‌ بگذاريد من اخلاص را معنا كنم. بعضي‌ها فكر مي‌كنند اخلاص يعني پول نگيريد. من نمي‌گويم پول نگير. به من هم بدهيد، به خدا مي‌گيرم. خوشحال هم مي‌شوم. ولي اخلاص را براي شما معنا كنم. اخلاص دو آيه دارد:

يكي مي‌گويد: قلباً، يكي مي‌گويد: زباني. حالا مي‌نويسم قلبي. درباره‌ي قلب مي‌گويد: «لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» (انسان/9) يعني من  از شما اراده‌ي جزا نكردم. پول نمي‌خواهم. نيت من پول نيست. زباني هم مي‌گويد: «لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا» (انعام/90) يعني من از شما اجر نمي‌خواهم. يعني به زبان نمي‌گويم: به من پول بدهيد. حرف پول نزن.

نمي‌گويد: «لا اخذ منكم»، «لا اخذ منكم اجرا» نمي‌گويد: اگر داديد نمي‌گيرم. معناي اخلاص اين است. در قرآن اين را گفته است. يعني به قصد پول حرف نزن. به زبان هم حرف پول نگو. اما اگر دادند، دستشان درد نكند. اگر دادند، بگير. نگوييد: اگر پول به من بدهيد، نمي‌گيرم. حقوقي كه به شما مي‌دهند بگيريد. بشماريد كم هم نباشد. اما نيت پول نكنيد. الآن شما كه اينجا آمديد، مگر از اكسيژن استفاده نمي‌كنيد؟ همه‌ي شما از اكسيژن استفاده مي‌كنيد. اما كسي به قصد اكسيژن در سالن آمده است؟ اينطور نيست. بنده تشنه‌ام مي‌شود يك ليوان آب مي‌خورم. اما حضرت عباسي به قصد آب در سالن آمدم.

ببينيد خانمي كه مي‌رود… حالا قديم را بايد گفت، خانم‌هاي امروز كه كسي با دست لباس نمي‌شويد. زمان قديم كه خانم‌ها لباس مي‌شستند هدفشان تميزي لباس بود. البته همينطور كه لباس مي‌شستند عرق بدنشان هم درمي‌آمد، غذايشان هم هضم مي‌شد. اما به هر خانمي مي‌گفتند: چرا لباس مي‌شويي؟ سلام عليكم حال شما خوب است؟ بنده لباس مي‌شويم براي اينكه عرق بدنم دربيايد. شما چرا لباس مي‌شويي؟ من لباس مي‌شويم براي اينكه غذايم هضم شود. نه! هدفش تميزي لباس است. منتها لابه‌لاي لباس شستن عرق بدنش هم درمي‌آيد، غذايش هم هضم مي‌شود. شما هدفتان خدا باشد، پول هم گيرتان مي‌آيد. اما اگر هدف دنيا باشد، آخرت را از دست داديد. دنيا هم شايد رسيدي، شايد نرسيدي. پس، اخلاص معنايش اين نيست كه پول نگيريد.

شجاعت، معلم بايد شجاع باشد. راحت بگويد: بلد نيستم. گير خودش نباشد. نه شرقي، نه غربي، نه نفسي! بعضي‌ها شرقي نيستند، غربي هم نيستند، اما نفسي هستند يعني گير نفسشان هستند. آقا زشت است من بگويم بلد نيستم. تو آنجا برو. نه! او بايد ديدن من بيايد. گير خودمان هستيم. و گاهي وقت‌ها يك امتيازاتي است كه بچه‌ها را سلطنتي بار مي‌آورد. اشرافي بار مي‌آورد.

6- ساده‌گويي و روان‌گويي ويژگي معلم موفق

ساده‌گويي، در حوزه هم اين بلا هست. در حوزه هم ما فكر مي‌كنيم هر كتابي پيچيده‌تر است علمي‌تر است. خدا آيت‌الله العظمي مكارم را حفظ كند. ايشان يكجايي ديدم نوشته بود كه اگر خدا به من فرصت بدهد، اين كفايه‌اي را كه در حوزه مي‌خوانند و خيلي كتاب سنگيني است همين كتاب كفايه را روان مي‌كنم. روان گويي هنر است. ما فكر مي‌كنيم هرچه قلمبه بگوييم، علمي‌تر است. يك كسي از دست كسي عصباني شد، مي‌خواست فحش بدهد. مي‌گفت: مي‌خواست بگويد: گِل به ريشت! يا لجن به ريشت! خوب اگر مي‌گفت: لجن به ريشت، خوب معلوم است لجن به ريش فحش است. ايشان چنين فحش مي‌داد. مي‌گفت: «لجن در دست چپت، ماه رجب بعد از نماز! فكرش را بكن، ببين چه گفتم؟» اين مي‌گفت: لجن در دست چپم! خوب. ماه رجب چرا؟ لجن در دست چپم ماه رجب، بعد از نماز، سي چهل دقيقه كه فكر كرد، ديد هان! ماه رجب يك دعايي هست كه چنين مي‌كنند، اگر در دست آدم لجن باشد، ريش آدم هم لجني مي‌شود. (خنده حضار) خوب از اول بگو: لجن به ريشت.

ما فكر مي‌كنيم اگر قلمبه گفتيم، جان مردم را كنديم، حالا علمي مي‌شود. ولذا بعضي‌ها به بنده مي‌گويند: آقاي قرائتي يك خرده علمي حرف بزن. مي‌گويم: چطوري؟ نگو همينطور كه پيش مي‌رويم. مي‌گويند: قرائتي بي‌سواد است. بگو: در روند تكاملي تاريخ! (خنده حضار) خوب در روند تكاملي تاريخ يعني همينطور كه پيش مي‌رويم. نه نگو: حالا. خواهند گفت: قرائتي سواد ندارد. بگو: در اين مقطع زماني! كلمه‌ي مقطع را به كار ببر. بابا اينها بازي با الفاظ است. خدا مي‌داند ما يك چيزهايي مي‌خوانيم، حضرت عباسي علم نيست. ولي هم عمر ما آتش مي‌گيرد، هم جواني ما آتش مي‌گيرد، هم سرمايه. پول و عمر با هم مي‌سوزد دلمان مي‌خواهد قلمبه گويي كنيم. علم را قبول داريم، قلمبه‌گويي‌اش را قبول نداريم. خدا باسواد هست يا نه؟ خدا مي‌گويد: «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا» (قمر/17) «يَسَّرنا» يُسر يعني روان گفتم. من قرآن را روان گفتم تا بفهميد. خدا نمي‌گويد: چون من علم بي‌نهايت هستم يك طوري مي‌گويم كه اينها نفهمند. «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْر» معلم روان بگويد. خودماني باشد. بلد نيست، بگويد: بلد نيستم. استقامت داشته باشد.

عدالت داشته باشد. با بچه‌ها همه يكطور برخورد كند. بچه‌ها حرف مي‌زنند به حرف بچه گوش بدهد. گاهي بچه‌ها پيشنهادات خوبي دارند. گوش به حرف شاگردش بدهد. هم اهل تشويق باشد، تنوّع در او باشد. بحث‌هايش شاد باشد. شاد باشد. با مثل حرف بزند. خيلي وقت‌ها با يك مثل يك چيزي حل مي‌شود.

من يك كتابي دارم، ضرب‌المثل‌ها! اين را همكار عزيزمان جناب آقاي بهشتي، از فيلم‌هاي تلويزيوني و نوارها، مثل‌ها را بيرون آورده يك كتاب تمثيلات. صد تا تمثيل است. هر تمثيلي يك مشكلي را حل مي‌كند. آموزش و پرورشي‌ها و همه‌ي معلمين اين ضرب‌المثل‌‌ها را داشته باشند. خدا آيت‌الله العظمي فاضل لنكراني را رحمت كند. مي‌گفت: ما حرف‌هاي تو را بلد هستيم. اما گاهي يك مثل‌هايي مي‌زني براي من نو است. اين مثل خيلي كار را قشنگ مي‌كند.

مثلاً مي‌گويد: آقا اگر خدا عادل است اين مار را براي چه خلق كرد؟ زهر مار! جز اينكه سالي چند نفر را مي‌كشد. خدا براي چه مار را خلق كرده است؟ حالا شما چطور مي‌خواهي جواب بدهي؟ بيست دقيقه صحبت كني طرف نمي‌فهمد. به او بگو: دختر خانم، آقا زاده، آب دهان نعمت هست يا نه؟ مي‌گويد: بله آب دهان اگر نباشد دهانمان خشك مي‌شود. آب دهان نعمت است. بگو: همين آب دهان كه نعمت است اگر به كسي پرتاب شود، توهين است. پس آب دهان در دهان خوب است، تُف كه شد بد مي‌شود. زهر مار هم در بدن مار خوب است، در بدن شما كه شد… ما هرچيزي را مي‌خواهيم نمره بدهيم در جاي خودش بايد نمره بدهيم. آب دهان در جاي خودش نمره‌اش بيست است. بله تُف شود بد مي‌شود. هرچيزي در جاي خودش. شما گوشت كه مي‌خارد اگر با چاقو بخاراني خوب پاره مي‌شود.

7- حضور معلمان در نماز جماعت دانش‌آموزان

معلم اگر سر نماز رفت در مدرسه، بچه‌ها هم نمازخوان مي‌شوند. برادرهاي فرهنگي، دبيرهاي علوم مختلف، هر رشته‌اي هستيد، اگر شاگردهاي شما همه وارد دانشگاه شوند، همه كارشناسي ارشد بروند، بگيرند و همه فوق ليسانس و همه دكتر شوند. اگر تارك‌الصلاة باشد، شما چيزي براي قيامتت ذخيره كردي يا نه؟ الآن دنياي ما مشكلش «اِقرا» نيست. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّك‏» دنيا «اقْرَأْ» دارد، «بِاسْمِ رَبِّ‏» ندارد. يعني رنگ الهي ندارد. باسواد است، اما دين ندارد. بايد سعي كنيم بچه‌هاي ما متديّن باشند. دين را هم از آدم‌ها نگيريد. نه من ديگر نماز نمي‌خوانم. چرا؟ براي اينكه اين رييس جمهور، اين وكيل مجلس، اين امام جمعه، اين شهردار، اين مدير كل، اين وزير، اين وكيل، اين سفير چنين كرده، مگر دينت را از آدم‌ها گرفتي كه اگر آدم‌ها بد شدند، دين تو برود؟ دينت را از قرآن بگير. دينت را از اهل بيت پيغمبر بگير. قرائتي بد بود كنارش بگذار.

اگر يك نانوايي بهداشتي نبود، شما تا آخر عمر مي‌گويي: نه، من ديگر نان نمي‌خورم. براي اينكه دو تا نانوايي ديدم كه نان‌هايشان بهداشتي نيست. اگر نان آنها بهداشتي نيست، يك نانوايي ديگر برو. شما حق نداري بگويي كه: چون اين بد شد من ديگر نماز نمي‌خوانم. من ديگر عقيده به نظام جمهوري اسلامي ندارم. چرا؟ براي اينكه اين شهردار، اين امام جمعه، اين وكيل، سفير، شوراي شهر، حالا بد شد مي‌گذاريم كنار. بچه‌ها بايد متديّن باشند. اشكالاتي كه دارند، آن آقا اگر اشكالش ثابت شد، اگر ثابت نشد كه هيچ! تازه اگر ثابت شد كه فلاني مجرم است، باسمه تعالي، اين را كنار بگذار. اين داروخانه را ببنديم، باقي داروخانه‌ها باز است. اين نانوايي را ببنديم، اين خيابان خراب است، از يك خيابان ديگر مي‌رويم. از يك خيابان ديگر برويم.

هفته‌ي دفاع مقدس است، من راجع به دفاع هم حرف دارم. خيلي چيزها هم نوشتم. دفاع از مرزها، و حمله‌ي نظامي، دفاع از تهاجم فرهنگي، تهاجم فرهنگي يعني تار و پود روح آدم را به هم بريزد. يعني آدم اميدوار را مأيوس مي‌كند. آدم عاشق تحصيل است، ديگر از تحصيل زده مي‌شود. يك برنامه‌هايي پياده مي‌شود كه ما اميدوار به خودمان، به آينده‌مان، به كشورمان، به مردممان نباشيم. تهاجم فرهنگي…

حالا سؤالي اگر پيش آمد سؤال كنيم. ببين يك آدم هشتاد كيلويي، صد كيلويي، يك تيغ در پايش برود نمي‌تواند راه برود. ممكن است يك شبهه‌اي در كله‌ي شما برود. فوري اين تيغ را دربياور. بگو: آقا الو! سلام‌عليكم. يك شماره تلفن اسلام‌شناس ياد بچه‌ها بدهيد. يا بچه‌ها از شما بپرسند شما بگوييد: الو سلام عليكم! من دبيرهستم. معلم هستم. مربي هستم. استاد دانشگاه هستم. امروز يكي از دانشجوها يك چنين سؤالي كرد، لطفاً شما جوابش را به من بدهيد. تيغ‌ها را از ذهن بچه‌ها دربياوريم. اين وظيفه‌ي شما است. اگر همه‌ي ايران دكتر شوند، همه‌ي ايران متخصص شوند، اما نسبت به خدا قيچي شوند، نسبت به عقل، نسبت به عاطفه، نسبت به انسانيّت، مسئله‌ي مهمي است. ما بايد بچه‌ها را متديّن بار بياوريم. و بهترين راه تديّن همين نمازهاست كه در مدارس است. مدير شركت كند. دبير شركت كند. اگر شما در دفتر چاي بخوريد بگوييد: بچه‌ها سر نماز بروند، كه نمي‌روند.

آيت‌الله استادي مي‌گفت: در خانه ديدم پسرم نماز مي‌خواند. در اجلاس نماز پارسال فرمود. به مادرش يا خواهرش گفتم: برو به پسرم بگو: چرا مسجد نمي‌روي؟ رفت گفت كه: شما چرا نمي‌روي مسجد نماز بخواني؟ مسجد كه به خانه نزديك است. چرا مسجد نمي‌روي؟ گفت: به پدر بگو: خودش چرا مسجد نمي‌رود؟ اگر دبير فيزيك و شيمي در نماز شركت نكرد، جوان هم شركت نمي‌كند. ما يك مدرسه پيدا كرديم 98 درصد بچه‌ها نماز جماعت مي‌رفتند. گفتيم: اجباري است، گفتند: نه اجباري نيست. گفتيم: خوب پس برويم بررسي كنيم. رفتند بررسي كردند گفتند: رييس دبيرستان خودش اذان مي‌گويد. خوش صدا بود. تمام دبيرها صف اول مي‌آيند. بچه‌ها هم مي‌آيند. اگر مي‌خواهيد نسل شما نسل نمازي باشد، همه شركت كنيد. شما كه نماز را در خانه مي‌خواني، در مدرسه بخوان. اين بچه نماز شما را ببيند.

علم مفيد، نه علم‌هاي بيهوده، هرچه مي‌خوانيد، يا واجب باشد، يا مستحب. يا نياز فرد باشد، يا نياز جامعه. در كتاب‌هاي حوزه و دانشگاه هست مطالبي كه دانستن آن نه واجب است، نه مستحب است. نه مشكل فرد را حل مي‌كند، نه مشكل جامعه را.

خدايا اين نسلي كه به ما به عنوان امانت سپردي، ما را نسبت به اين امانت خائن قرار نده. به ما توفيق بده كه اين نسل را آنگونه تربيت كنيم كه ذخيره‌ي قيامت ما باشد. معلمين ما، مربيان ما، آنهايي كه در دفاع مقدس جمهوري اسلامي را حفظ كردند، نظام را آوردند، از اول نهضت تا الآن ما 240 هزار شهيد داشتيم. نه اين هشت سال. از اول، من اين را از معاون فرهنگي بنياد شهيد پرسيدم كه آقا آمار شهدا چقدر است؟ گفت: از چه موقع؟ اگر از اول نهضت مي‌خواهي تا الآن 240 هزار تا! ما 240 هزار شهيد داديم. اينها بودند كه جمهوري اسلامي را درست كردند. نمي‌شود به 240 هزار جوان بي‌اعتنايي كرد. حجاب ما طوري باشد كه روح شهدا اذيت شود. درس خواندن ما، اخلاق ما، خط‌بازي‌هاي سياسي ما، لجبازي‌هاي ما، رشوه‌هاي ما، احتكارهاي ما، بازار ما، يك كاري نكنيم 240 هزار نفر يقه‌ي ما را بگيرند، بگويند: آقا شما با خون ما چه كرديد؟ خدايا به ما توفيق بده طوري فكر كنيم سياست و اقتصاد و تعليم و تربيت ما طوري باشد كه اين 240 هزار نفر روز قيامت به ما نگاه مي‌كنند، شرمنده‌ي شهدا نباشيم. براي شادي روح همه‌ي آن 240 هزار نفر صلوات بفرستيد.                            

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»


 «سؤالات مسابقه»

1- خداوند برای پاسخ به سؤال یك پیامبر، چند سال او را میراند؟
1) ده سال
2 ) پنجاه سال
3) صد سال
2- آیه 4 سوره‌ی مائده درباره‌ی چه چیزی سخن می‌گوید؟
1) آموزش سگ شكاری
2) نجس بودن سگ
3) پاگ بودن سگ نگهبان
3- آیه 102 سوره‌ی بقره از چه چیزی سرزنش می‌كند؟
1) عمل نكردن به دانسته‌ها
2) فراگرفتن علوم بی‌فایده
3) فرانگرفتن علوم مفید
4- معنای درست اخلاق چیست؟
1) دوری از انگیزه‌های مادی
2) نداشتن توقع سپاسگزاری
3) هر دو مورد
5- آیه 17 سوره‌ی قمر بر كدام ویژگی قرآن تأكید می‌ورزد؟
1) آسان بودن قرآن
2) آسمانی بودن قرآن
 3) تحریف نشدن قرآن

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=3326

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.