آدم و شیطان-1

موضوع: آدم و شيطان (1)
تاريخ پخش: 76/10/21
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
ماه رمضان ماه قرآن است. ما از قرآن کم بهره گرفتيم. در ميان ما قرآن هم چنان در بورس نيست. محور نيست. مقصد اعلي نيست. حالا من امروز يک بخش از آيات قرآن را مي‌نويسم. من ديشب يک آيه‌اي را مطالعه مي‌کردم. در يکي از آيات قرآن 26 نکته راجع به مديريت است. من از آن استفاده کردم و آن را يادداشت کردم. گفتم: من كه تازه طلبه شده‌ام. يعني اگر اين آيه دست افراد قوي بيافتد، آنها چقدر مي‌توانند استفاده کنند؟ اين از آيه‌هايي است كه همه قصه‌اش را مي‌دانيد. گاهي آدم يک طناب را مي‌بيند. اما وقتي اين طناب را نخ نخ مي‌کند، شناختش بيشتر مي‌شود.
1- درسهاي ماجراي آفرينش انسان و سجده فرشتگان
«وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ» (اعراف/11) «لَقَدْ» يعني همانا به تحقيق شما را آفريديم. خدا مي‌گويد: ما شما را آفريديم. «صَوَّرْناكُمْ» به شما صورت داديم. اول اصلتان را آفريديم. بعد هم در رحم مادرها به شما شکل داديم. گوش، بيني، چشم، قيافه و اصل شما را آفريديم. قالب شما و شکل شما را درست کرديم. بعد به فرشته‌ها گفتيم: به آدم سجده کنيد. همه فرشته‌ها جز ابليس سجده کردند. او سجده کننده نبود. درس‌هايي که از اين آيه مي‌توانيم بگيريم اين است که اول آفرينش انسان در چند مرحله بوده است. هرجا کلمه «ثُمَّ» هست، يعني آفرينش انسان در چند مرحله بوده است.
انسان استعداد و لياقتي دارد كه به مقامي برسد که فرشته‌ها به او سجده کنند. به فرشته‌ها گفتيم: بر آدم سجده کنيد. آفرينش انسان جلو است يا آفرينش فرشته‌ها؟ خدا اول فرشته‌ها را آفريد يا انسان را آفريد؟ فرشته را آفريد. چون با فرشته‌ها هم در ميان گذاشت و گفت: من مي‌خواهم آدم را خلق کنم. فرشته‌ها گفتند: آدم را خلق نکن. فرشته‌ها قبل از انسان بودند. ولي خدا به قبلي‌ها گفت: به بعدي‌ها سجده کنيد. يعني چه؟ يعني اگر کسي لياقتش از من بيشتر است، من نبايد بگويم: او بچه است. او لياقت ندارد. اول انقلاب يک جوان 25 ساله فرماندار شد. مردم گفتند: اين بچه فرماندار شده است. ممکن است سنش كم باشد. اما مغزش بزرگ است. از امام ياد بگيريم. فرمود: رهبر من همان بسيجي 13 ساله است که به خود نارنجک مي‌بندد و زير تانك مي‌رود. يعني يک وقت يک بچه 13 ساله مثل حسين فهميده رهبر مي‌شود. كسي را تحقير نکنيد. اگر حق است گوش بدهيد. اگر مادرشوهري بگويد: من بروم پيش عروسم درس بخوانم! متكبر است. پدر با بچه‌اش مشورت نمي‌کند. مي‌گويد: من با اين مشورت کنم؟ اين بچه من است. خوب بچه‌ات باشد. امام رضا با يک برده سياه مشورت کرد و گفت: آقا من نوکر شما هستم. گفت: اين حرف‌ها چيست؟ ممکن است خدا به ذهن تو يک چيزي بياندازد که به ذهن من نياندازد. چه اشکال دارد؟ تکبر خوب نيست. ممكن است كه گاهي فكر يک سرباز از يک تيمسار بهتر باشد. گاهي ممكن است كه فكر يک طلبه از يک آيت الله بهتر باشد. چه اشکال دارد؟ هدهد پهلوي سليمان آمد و گفت: «أَحَطْتُ» من احاطه پيدا کردم. «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ» (نمل/22) من به چيزي احاطه پيدا کردم که تو سليمان هم آن را بلد نيستي. گاهي هدهد يک چيزي را درک مي‌کند كه سليمان از آن بي خبر است. اين آيه مي‌خواهد بگويد: که تکبر را کنار بگذاريد.
2- لزوم سجده براي خدا و اطاعت از او
سجده براي غير خدا جايز است؟ اگر براساس فرمان خدا باشد شرک نيست. بگو: سجده براي خداست. «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» (جن/18) مسجد به معني جاي سجده است. جاي سجده براي خداست. پيشاني براي خداست. براي غير خدا پيشاني روي خاک نگذارد. سجده مخصوص خداست. به هيچ پيغمبر و امامي نمي‌شود سجده کرد. سجده مخصوص خداست. عوام بعضي از کارهاي ما را برمي دارند و سند مي‌کنند و مثل پتک در سر ما مي‌زنند. اين کارها را نکنيد. اما اگر خدا خودش گفت: به اين سجده کن. ديگر جايز است.
«قُلْنا» خدا مي‌گويد: «اسْجُدُوا لِآدَمَ» به آدم سجده كن. چيزي که به امر خدا باشد، اشکال ندارد. خدا مي‌گويد: روزه‌ات را بخور. پيغمبر در سفر بود. بعضي از اين مسلمان‌ها گفتند: ما مي‌خواهيم در سفر هم روزه بگيريم. پيغمبر گفت: در سفر نمي‌توانيد روزه بگيريد. اينها گفتند: نه! ما مي‌خواهيم روزه بگيريم. پيغمبر يک ظرف آبي را برداشت و خورد. وقتي پيغمبر مي‌گويد: بخور. بخور!
ماه رمضان واجب است كه 30 روز را روزه بگيري. اگر عيد فطر را روزه بگيري، حرام است. ديروز واجب بود. اما فردا حرام است.
شما را آفريديم. به شما صورت داديم. به فرشته‌ها گفتيم: سجده کنيد. نگوييد: سابقه‌ي ما بيشتر است. اصل سابقه نيست. اصل لياقت است. ممکن است كسي سنش و سوادش هم بيشتر باشد. ولي لياقت نداشته باشد. کيلويي که نيست. نمي‌تواني بگويي: 73 کيلو فرماندار بده! کيلويي نيست. يک وقت مي‌بينيد كه يک راديوي کوچک 8 موج را مي‌گيرد. اما يك راديوي بزرگ دو موج را هم به زور مي‌گيرد.
3- عبادت يا عبوديت
گفتيم: سجده کنيد. همه جز ابليس سجده کردند. «لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ» چه خاصيتي دارد؟ من اين را نمي‌دانستم. ديشب متوجه شدم. همه جز ابليس سجده کردند. مي‌گويد: «لَمْ يَكُنْ» اصلاً روحيه‌ي ايشان سجده کن نبود. اگر مي‌گفت: الا ابليس! همه جز ابليس سجده کردند. مي‌گفتيم: حالا ابليس اينجا سجده نکرد. ممکن است جاي ديگر سجده کند. مثل اينکه بگوييم: ايشان الآن غذا نمي‌خورد. ولي بعداً مي‌خورد. اما وقتي مي‌گويد: «لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ» يعني اصلاً ايشان سجده کن نبود. اصلا گردن کلفت است. «لَمْ يَكُنْ» سجده کن نبود. مي‌گويي: آقاي قرائتي پس چطور در نهج البلاغه داريم که ابليس 6000 سال عبادت کرد. پس آن عبادت‌ها چه بود؟ معلوم مي‌شود كه بين عبادت و عبوديت فرق است. شيطان عبادت داشت. اما عبوديت نداشت. عبادت به معني خم و راست شدن است. اما عبوديت يعني روح تسليم است. مثل بچه‌هايي که درس مي‌خوانند و نمره‌ي خوب هم مي‌آورند. اما درس خوان نيستند. به خاطر نمره و مدرک درس مي‌خوانند. چون هوشش خوب است نمره هم مي‌آورد. اما عاشق درس نيست. ولذا تا مدرسه‌ها تعطيل است، مي‌گويد: جان! اصلاً کيف مي‌کند که امروز مدرسه‌ها تعطيل شده است. اين بچه درس خوان نيست. حالا ممكن است كه به خاطر چوب پدر، نمره، معلم، مدرک، رقابت درس بخواند. اما اين درس خواندن فايده ندارد. براي اينکه متلک نگويند و او را مسخره نکنند، درس مي‌خواند. روحيه‌اش درس خوان نيست. آن چيزي كه مهم است، روحيه است.
ابليس عبادت داشت. اما عبوديت نداشت. يعني عبادت مي‌کرد اما روحيه تسليم نداشت. «قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‌ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» (اعراف/12) «خَلَقْتَني‌ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ» خداوند به ابليس گفت: «ما مَنَعَكَ» چه چيز تو را مانع کرد؟ چه باعث شد كه سجده نكني؟ چه کسي جلوي تو را گرفت؟ گفتم: سجده کن. همه سجده کردند. تو چرا سجده نکردي؟ «إِذْ أَمَرْتُكَ» من به تو امر کردم كه سجده کن. چرا سجده نکردي؟ «قالَ» گفت: «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ» من بهتر هستم. «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ» من بهتر هستم. هرکس بگويد: من بهتر هستم، بايد بررسي کرد. اگر در مقابل خدا مي‌گويد: من بهتر هستم. گردن کلفت است. اگر خدا گفت تسليم باش. شيطان مي‌گويد: «خَلَقْتَني‌ مِنْ نارٍ» نژاد من از آتش است. نژاد انسان از گل است.
اين آيه هم درس‌هايي دارد. درس‌هاي اول اين است که خطر غرور و خود بيني تا آنجاست که انسان در مقابل خدا جبهه مي‌گيرد. انسان مغرور زير بار خدا نمي‌رود. اين درس اول است. درس دوم اين است كه شيطان قياس کرد. قياس باطل است. قياس چيست؟ قياس اين است که انسان با فکرش يک چيزي را با هم قياس کند. يک کسي گفت: گوش من درد مي‌کند. گفت: برو آن را بکش. گفت: چرا؟ گفت: چون من دندانم درد مي‌کرد. آن را کشيدم. گفت: تو چرا گوش را با دندان مقايسه مي‌کني؟ اين شعر براي قياس است. مي‌گفت: درخت گردکان با آن بزرگي، درخت خربزه الله اکبر وقتي درخت گردو اينچنين است. حتماً درخت خربزه خيلي عظمت دارد. اين قياس است. قياس به معني بافتن است. دين به معني يافتن است. يافتن حق است. اما بافتن باطل است. آدم بايد اهل يافتن باشد. يك نفر گفت: بافتي يا يافتي؟ يافتن يعني من بروم و پيدا کنم كه اين مطلب را خدا گفته است يا در احاديث است؟
هرکس يک انگشت را قطع کند، 10 شتر جريمه دارد. هرکس 2 انگشت را قطع کند، 20 شتر جريمه دارد. هرکس 3 انگشت را قطع کند، 30 شتر جريمه دارد. هرکس 4 انگشت را قطع کند، 40 شتر جريمه دارد. اين را قياس مي‌گويند. قياس درست نيست. قطع كردن 4 انگشت 20 شتر جريمه دارد و 40 شتر جريمه ندارد. چيزي را با هم قياس نکنيد. مثلاً نمي‌توان گفت: چون كد اصفهان 031 است. لابد كد قم 041 است. نه اين درست نيست. دين قياس كردني نيست. ابليس قياس کرد و گفت: من از آتش هستم و او از گل است. آتش از گل بهتر است. به چه دليل اين را گفت؟ چه کسي گفته است كه شهري بهتر از يک روستايي است؟ چه کسي گفت: كه مرد بهتر از زن است؟ چه کسي گفت: كه دختر بهتر از پسر است؟ يك نفر به يکي گفت: من که يک شغل دارم خيلي درآمد دارم. تو كه سه شغل داري، چقدر درآمد داري؟ ممکن است کسي چهار شغل داشته باشد اما گرسنگي بكشد. کسي هم يک شغل داشته باشد و از آن يک شغل خرجي‌اش را در بياورد. تعصب باطل است. اينجا تعصب نژادي داشت. شيطان بر روي نژادش که از آتش بود، تعصب داشت.
4- ابليس و پرستش بدون شناخت و تسليم
از اين معلوم مي‌شود كه خدا پرستي کافي نيست. خداشناسي کافي نيست. شيطان خدا شناس بود. چون مي‌گويد: «خَلَقْتَني‌»، «خَلَقْتَ» يعني تو خالق من هستي. يعني ابليس قبول داشت که خالق خداست. «خَلَقْتَ» تو خالق هستي. پس خداشناسي کافي نيست. خدا پرستي لازم است. شيطان اصول دينش خوب بود. گفت: اصول دين سه مورد دارد: توحيد، نبوت، معاد، اصول دين است. بعدها عدل و امامت هم آمد. شيطان اصول دينش خوب بود.
شيطان خدا را قبول داشت. به چه دليل؟ براي اينكه مي‌گفت: «خَلَقْتَ» يعني تو آفريدي. نبوت هم قبول داشت. چون گفت: همه را گمراه مي‌کنم. «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ» (حج/40) همه را جز مخلصين گمراه مي‌كنم. چون حريفشان نمي‌شوم. مخلصين انبياء هستند. انبياء را هم قبول داشت. قرآن راجع به انبياء مي‌گويد: اينها مخلصين هستند.
معاد را هم قبول داشت. گفت: «قالَ أَنْظِرْني‌ إِلى‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (اعراف/14) خدايا عمر من را تا روز قيامت طول بده. پس معلوم است كه قيامت را قبول داشت که گفت: عمر من را تا قيامت طول بده. معاد هم قبول داشت. پس هرکس خدا، نبوت و معاد را قبول کند، آدم خوبي نيست. ابليس هم خدا را قبول داشت. نبوت را قبول داشت. معاد را هم قبول داشت. اما ابليس هم بود. آن چيزي که مهم است تسليم است. دل به خدا دادن تسليم است. از چيزهايي که مهم است اين است که اجتهاد در برابر نفي ممنوع است. نفي يعني چه؟ نفي يعني اينكه كسي در برابر حرفي که روشن است، مخالفت كند. مثل اينكه كسي بيايد و در مقابل حرف پيغمبر حرف بزند. مثلاً مي‌گوييم: قانون خدا اين است. مي‌گويد: پس قانون دولتمان چه مي‌شود؟ مگر دولت مي‌تواند در مقابل قانون خدا قانون وضع کند؟ خدا مي‌گفت: «اُسْجُدْ» (علق/19) خيلي روشن است. گفت: سجده کن. شيطان مي‌گفت: من فعلا سجده نمي‌کنم. چون نژاد من از آتش است. در مقابل حرف صريح مي‌گفت: نه! پيغمبر ازدواج موقت را حلال کرد. اما من مي‌گويم: حالا «أَنَا أَنْهَى» (نهج‌الحق/ص‌524) من حرام مي‌کنم. خدا سيد شرف الدين جبل عاملي را رحمت کند. ايشان کتابي درباره‌ي نص در مقابل اجتهاد دارد. حدود صد مورد در متن قرآن آمده است: جايز است. اما ايشان مي‌گفت: نه! اجتهاد در مقابل نفي است. خدا مي‌گويد: «اُسْجُدْ» سجده کن. مي‌گويد: نه! اجتهاد در مقابل نص است.
5- تكبر عامل سقوط
«قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرينَ» (اعراف/13) خدا گفت: شيطان حالا که گردن کلفت مي‌کني «فَاهْبِطْ» سقوط کن. خداوند به شيطان فرمود: از اين رکن و از اين درجه بايد سقوط کني. «فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فيها» تو نبايد دراين جايگاه تکبر کني. «فَاخْرُجْ»، برو بيرون. «إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرينَ» از افرادي هستي که خوار شدي. «إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرينَ» تو صغير شدي.
وقتي بگويي«أَنَا» من بهتر هستم، خوار شدي. هرگز نخورد آب زميني که بلند است. نتيجه تکبر خوار شدن است. مفهوم يك شعري اين است كه مي‌گويد: کسي سر ديوار نشسته بود و نردبان نداشت. روي ديوار گير کرده بود. تشنه هم شده بود. هر كاري کرد که به زمين بيافتد، ترسيد كه دست و پايش بشکند. با انگشتانش ديوار را كند. آنقدر كند تا اينكه ديوار كوتاه شد و به آب رسيد. بعد از اين شعر استفاده مي‌کند. مي‌گويد: تو هم اگر خواستي به آب حيات برسي، رکوع و سجود كن. هرچه بيشتر پايين بيايي، بيشتر اوج مي‌گيري.
تکبر نه تنها براي افراد عادي خطرناک است. حتي براي آنهايي هم که همنشين فرشته‌ها هستند، خطرناك است. ابليس مدت‌هاي طولاني با فرشته‌ها بود. در ملاء اعلي بود. سابقه عبادت داشت. تکبر نه تنها براي افراد عادي خطرناک است. بلكه براي بزرگان هم خطرناک است. علم و عبادت او را نجات نداد. شيطان هم علم داشت. هم عبادت مي‌كرد. ولي بخاطر تکبر سقوط کرد. «فَاخْرُجْ» کسي که تکبر کند، اخراج مي‌شود. نتيجه‌ي کسي که مي‌گويد: «أَنَا خَيْرٌ» من بهتر هستم، سقوط است. گفت: «أَنَا خَيْرٌ» براي همين به او گفتند: «فَاخْرُجْ»، «فَاهْبِطْ» يکي گفت و دوتا شنيد. گفت: من بهتر هستم. گفتند: «فَاهْبِطْ» بايد سقوط کني.
اين درس خيلي مهمي است. فكر نکن كه اينها براي قديم است. خدا خواسته است كه به كسي مقام بدهد. تو با خدا درگير نشو. اما يك وقت هم دست توطئه‌اي در كار است. يک کسي را با حقه بازي سرکار مي‌برد. بگوييم: اين خط الهي نيست. او را پايين بکش. مثل اينکه آمريكا شاه را نگه داشته بود. دائم گفتيم: مرگ برشاه! مرگ بر آمريکا! او را پايين کشيديم. اما کسي را که بطور طبيعي و توسط خدا بالا رفته است، پايين نكش. خودت پايين مي‌افتي. گفت: «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ» من بهتر هستم. گفتند: «فَاهْبِطْ» بايد سقوط کني. «فَاخْرُجْ» بيرون برو. يوسف خوب بود. پدرش او را دوست داشت. برادرانش او را در چاه انداختند. بدتر شد. اگر يوسف در چاه نمي‌افتاد، عزيز نمي‌شد. گاهي وقت‌ها وقتي كسي را ذليل مي‌کنيد، خدا هم او را عزت مي‌دهد. «وَ مَكَرُوا» (آل‌عمران/54) با خدا کشتي نگيريد.
6- عمر طولاني ارزش نيست كيفيت عمر مهم است
«قالَ أَنْظِرْني‌ إِلى‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ» (اعراف/15-14) گفت: خدايا به من عمر طولاني بده. مي‌خواهم تا روز قيامت عمر كنم. به جاي اينكه عذرخواهي کند، گفت: به من عمر طولاني بده. من مي‌خواهم انتقام بکشم. حالا که به من گفتي: «فَاخْرُجْ» حالا که من را از پستم خارج كردي، به من مهلت بده. تا روز قيامت عمر كنم. قرآن هم فرمود: تو تا روز قيامت مهلت داري.
حالا مهلت مي‌خواست براي اينکه انتقام بگيرد. هر عمر طولاني ارزش ندارد. خيلي دعا نکنيد كه خدا به شما عمر طولاني بدهد. دعا کنيد كه خدا عرض عمرتان را زياد كند. چون ممكن است كه عمر کسي طولاني باشد، اما هرچه بيشتر زنده بماند، بيشتر فساد مي‌كند. ابليس از خدا عمر طولاني خواست. ولي باعث دردسر شد. گاهي خواسته کفار هم پذيرفته مي‌شود. خدا دعاي کفار را هم مستجاب مي‌کند «إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ» مهلت دادن از سنت‌هاي خداست. جلسه‌ي بعد دنبال کنيد و ببينيد كه قصه‌ي ابليس و شيطان چه مي‌شود؟ حالا نگوييد: ابليس چه بود؟ ببين خودت چه هستي؟ اگر بچه‌ات حرف حق بزند. خانمت حرف حق بزند. اگر هرکسي كه سنش از شما کمتر است، حرف حق بزند، مي‌پذيري يا تو هم مثل ابليس هستي؟ با هم بنشينيم و فتوکپي آيه‌ها را در روحمان پياده کنيم. خدايا ما را حفظ بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2418

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.