عهد و پیمان

موضوع: عهد و پيمان
تاريخ پخش: 76/10/20

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

1- آداب و شرايط عهد و پيمان
اين جلسه مي‌خواهم درباره‌ي عهد و پيمان بگويم. در اين زمينه هم اولين آيه‌ از سوره نحل آيه 91 است. «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ» (نحل/91) اصولاً پيمان گرفتن لازم نيست. اگر آدم مسلمان باشد به بعضي حقوق عمل مي‌كند. چون مسلمان هستيم بايد انجام دهيم. اگر آدم به كسي قول مي‌دهد، بايد به قول خود عمل كند. اگرچه به آن كسي كه قول داده‌اي مسلمان نباشد. انسان كه هست.
اگر به انسان قول مي‌دهي، بايد عمل كني. چه طرف مقابل انسان مسلمان باشد، چه نباشد. در قول و قرار سن هم شرط نيست. وفاي به عهد واجب است. سن شرط نيست. ولذا اگر به بچه كوچك هم بگويي: برايت مي‌خرم. بايد بخري. حديث داريم كه اگر به بچه گفتي: مي‌خرم، بخر.
جنس، شرط نيست. اگر مردي به خانمش گفت: مهريه اين قدر است. بايد وفا كند. نبايد بگويد: حالا چه كسي داده و چه كسي گرفته است؟ اين حرف‌ها نيست. از اول يك چيزي بگو كه بشنود. يك عروس و داماد نزد من آمدند تا من عقد بخوانم. گفتم: مهريه چقدر است؟ گفت: 500 سكه است. به پسر گفتم: شغل شما چيست؟ من ديدم كه اين آقا و دو نسل بعدش هم نمي‌توانند500 سكه را تهيه كنند. آخر تو با اين درآمدت ده سكه هم نمي‌تواني بدهي. چرا آغاز زندگيت را براساس دروغ مي‌گذاري؟ گفت: حالا چه كسي داده و چه كسي گرفته است؟ گفتم: چرا به عروس دروغ مي‌گويي؟ مي‌گفتي: عروس خانم من پول ندارم. دختر فروشي و پسر فروشي كه نيست. اين‌ها دو تا كمال هستند. دو تا انسان هستند. دو تا گنج هستند كه به هم گره نمي‌خورند. عقد به معني گره خوردن است. دو تا انسان هستند. دو تا گنج نيستند. چرا دروغ بگوييم؟ وقتي من مي‌دانم كه نمي‌توانم پانصد سكه بدهم. چرا از اول دروغ بگويم؟ وقتي بگويم بايد بدهم.
مذهب، شرط نيست. اگر به يهودي و مسيحي هم قول بدهي، بايد عمل كني. چكت دست هر كس بود، بايد پول مردم را بدهي. اخلاق شرط نيست. امام صادق(ع) فرمود: اگر شمر نزد من بيايد و خنجري كه با آن امام حسين را كشته است نزد من به امانت گذارد، وقتي برگردد من خنجر را به او مي‌دهم. چون رد امانت واجب است. گرچه خنجر شمر باشد. در وفاي به عهد، در رد امانت بايد دقت كرد. پدر و مادر هم همينطور است. احترام به پدر و مادر در هر شرايطي لازم است. حتي اگر پدر و مادر بد باشند.
مكان شرط نيست. مي‌گويند: آقايي بالاي منبر رفت. منبر خوبي نبود. از منبر پايين آمد. يك نفر گفت: من دلم مي‌خواهد پنج كيسه برنج به شما بدهم. گفت: دست شما درد نكند. چند وقتي گذشت و اين آقا آن كيسه‌ها را نداد. واعظ گفت: آقا شما يادتان هست كه گفتيد: مي‌خواهم پنج كيسه برنج را به شما بدهم؟ گفت: راستش را بخواهي، وقتي به منبر رفتي و حرف‌هايي زدي، خوشم آمد. من هم مي‌خواستم يك چيزي بگويم كه تو خوشت بيايد. حرف، حرف مي‌آورد. مكان شرط نيست كه حالا بگويي من كجا چه حرفي را زدم.
وفاداري به عهد يك امر اخلاقي است. دين را سه بخش كرديم: 1- اصول دين، 2- فروع دين، 3- اخلاقيات اين‌ها دسته بندي نيست.
2- جايگاه عهد و پيمان و آثار وفاداري با خدا
در روايات ما اين طور نيست كه بگوييم: اين‌ها از هم جدا است. در اسلام اخلاق با اصول دين به هم وصل است. پيامبر(ص) فرمودند: «لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ» (النوادر راوندي/ص‌5) يعني اگر كسي به قولش عمل نكند، دين ندارد. اين طور نيست كه بگوييم: آدم خوبي است و فقط چك هايش برمي گردد. هر شب دعا مي‌خواند و دو ليتر گريه مي‌كند.
«وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ» (نحل/91)‌ اي مردم واجب است كه به پيمان‌ها وفا كنيد. پيمان‌ها را بعد از تاكيدها نشكنيد. آيه ديگر در سوره بقره آيه 40 «يا بَني‌ إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي‌ أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ» (بقره/40) به پيمان من وفا كنيد. من هم به پيمان شما وفا مي‌كنم.
بعضي‌ها مي‌گويند: ما دعا مي‌كنيم. اما مستجاب نمي‌شود. مي‌دانيد چرا؟ براي اينكه به حرف خدا گوش نمي‌دهي. خدا هم به حرف تو گوش نمي‌دهد. اين خاطره را چند سال پيش گفتم. زمان شاه يك چيزي شنيدم. خودم تحقيق كردم. آيت الله معصومي از هم دوره ‌هاي حضرت امام بود. از علماي 90، 80 ساله و مقيم همدان بود. من با يك واسطه خبري را از جايي شنيدم. خودم به همدان رفتم و خدمت ايشان رسيدم. گفتم: من خبري شنيدم. مي‌خواهم خودت بگويي. گفت: چه شنيده‌اي؟ گفتم: شنيدم زماني كه شما در نجف و كربلا بوديد و در آنجا درس مي‌خوانديد، وارد حرم ابوالفضل مي‌شويد. مي‌بينيد كه حرم شلوغ است و صحن پر از جمعيت است. مي‌گويي: چه خبر است؟ مي‌گويند: يك پسر بچه روي مناره رفته است تا كبوتر بگيرد. آجر از زير دستش رها شده است. اين بچه رها مي‌شود. پدرش مي‌گويد: بايست. اين بچه هم ميان زمين وآسمان مي‌ايستد. مي‌گويند: معجزه شده است. من اين را از ديگران شنيده‌ام. آيا اين خبر درست است؟ شما چنين چيزي را ديده‌ايد؟
گفت: بله! گفتم: شما كه از علماي درجه يك و از مراجع هستي. بگو چطور شده بود. گفت: من رفتم تا ببينم قصه چيست. سراغ پدر بچه رفتم تا ببينم اين مرد چه كسي است كه جاذبه را از زمين گرفته است. او را پيدا كردم. گفتم: شغل شما چيست؟ گفت: من حمال هستم. گفتم: اين حرف و حركت تو كار انبياست. اين بايد پيغمبر باشد كه بتواند ولايتي بر زمين و آسمان داشته باشد. گفت: نه! اين را نمي‌خواهد. من از اول 15 سالگي‌ام سعي كردم كه گناه نكنم و لقمه حرام نخورم. براي همين يك چيزي گفتم و خدا به حرف من گوش داد.
در يكي از مناطق اراك يك پيرمردي كه سواد نداشت، از خواب بيدار شد و تمام قرآن را حفظ بود. او را نزد آيت الله بروجردي آوردند. علماي قم گفتند: «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» (فاتحه/4) «هَيْتَ لَكَ» (يوسف/23) «هيتَ لَكَ» گفتند: بگو ببينيم! گفتند: هر طوري بخواند، درست است. چون قرآن از غيب بر او آمده است، هرچه بگويد درست است. من با امام جمعه‌ي اراك به آنجا رفتم. به پسرش گفتم: پدر تو چه كرد كه اينطور شد؟ گفت: پدر من از همان وقتي كه گندمش را درو مي‌كرد، همانجا كه گندم بود، زكات مي‌داد. گندم را به خانه نمي‌برد جز اينكه حق خدا را مي‌داد.
يك قدم برويد. خدا ده قدم مي‌آيد. حديث داريم كه اگر كسي يك وجب جلو بيايد. من يك گام به سمت او مي‌روم. اگر كسي آرام بيايد. من تند مي‌روم.
«أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» بنده‌ي خدا شويم. خدا خداي خوبي است. اصلاً بدي‌ها را به خوبي تبديل مي‌كند. جنايت‌ها را عبادت مي‌كند. شما ببينيد به باغچه كود مي‌ريزيد و گل مي‌شود. خدايي كه كود را گل مي‌كند، خيلي بزرگ است. آب زباله در اينجا فرو مي‌رود و چند متر آنطرف‌تر آب زلال بيرون مي‌آيد. «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان/70) گناه عبادت مي‌شود.
«أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» به عهد خود عمل كنيد. من هم به عهد خود عمل مي‌كنم. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‌ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ» (يس/60) به پيمان‌ها وفا كنيد. اگر قول داديد، وفادار باشيد.
«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ» آيا من از شما پيمان نگرفتم كه دنبال شيطان نرويد؟ او دشمن شماست. پيامبر(ص) مي‌فرمايد: «لَا يُلْدَغُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَيْنِ» (مشكاةالأنوار/ص‌319) حديث داريم كه مؤمن از يك سوراخ دوبار گزيده نمي‌شود. اگر با كسي دوست مي‌شويد كه سيگاري است، او را رها كنيد. چون ممكن است كه تو را هم آلوده كند. اگر دوست شما باعث مي‌شود كه شما چيزهاي بد را ببينيد، او را رها كنيد. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‌ آدَمَ»
3- پيامد پيمان‌شكني
يك آيه راجع به كساني كه قول مي‌دهند و وفا نمي‌كنند، داريم. قرآن از اين قول‌هايي كه ما مي‌دهيم و وفا نمي‌كنيم، خيلي گله مي‌كند. مي‌گويد: بشر هر وقت گيج مي‌شود، قول مي‌دهد. از گيجي كه بيرون آمد، زير قولش مي‌زند. شخصي به نام ثعلبه بود. نزد پيغمبر آمد و گفت: يا رسول الله! يك دعا كن تا وضعمان خوب شود. پيغمبرفرمود: اين مقدار كه داري بس است. گفت: نه! من مي‌خواهم وضعم خوب شود. گفت: اگر تو وضعت خوب شود، پايت از خيلي كارها قطع مي‌شود. ديگر اهل مسجد نمي‌شوي. اهل نماز جماعت و نماز جمعه نمي‌شوي. گفت: نه! اصرار كرد. قول داد كه خدايا اگر من پولدار شوم، در راه تو انفاق مي‌كنم. «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحينَ» (توبه/75) بعضي از مردم آن‌هايي هستند كه «عاهَدَ اللَّهَ» با خدا عهد مي‌كنند. با خدا پيمان مي‌بندند. مي‌گويند: خدايا تو پول به من بده. ببين من چه آدم خوبي هستم؟ «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ»، اگر از فضل خودت وضع من را خوب كردي «لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحينَ» صدقه مي‌دهم. آدم صالحي هم هستم. تو پول به من بده، هم خودم آدم خوبي مي‌شوم و هم به مردم مي‌دهم. قول داد. پيغمبر هم درحقش دعا كرد و پولدار شد.
«فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ» (توبه/76) «فَلَمَّا آتاهُمْ» همين كه خدا به او پول داد. از فضلش به او داد «بَخِلُوا» يعني بخل كرد. يك كسي از بستگانش مرد و يك ارثي به او رسيد. هم وضعش خوب شد و هم ارث به او رسيد. ارث كه به او رسيد، ديد كه ديگر مدينه برايش كوچك است. بيرون از مدينه رفت و مزرعه‌اي راه انداخت. يك روز پيغمبر يك نفر را فرستاد و گفت: برو بگو زكات مالت را بده. گفت: زكات؟ زكات ديگر چيست؟ مگر ما جزء اقليت ‌هاي مذهبي هستيم كه بايد زكات بدهيم؟ زكات نداد. «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً» گاهي مي‌پرسند چه طور بچه ‌هاي ما منافق مي‌شوند؟ گناه آدم را منافق مي‌كند. ايشان زكات نداد. قرآن مي‌گويد: «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً في‌ قُلُوبِهِمْ إِلى‌ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ» (توبه/77) «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً» چون اول به خدا قول داد كه هم به فقرا بدهد و هم آدم خوبي شود. اما وقتي پول را ديد، بخل كرد. بعد كه بخل كرد، به دنبالش منافق شد. گناه، گناه مي‌آورد. سيگار ترياك مي‌آورد. ترياك، هروئين مي‌آورد. دوچرخه، موتور مي‌آورد. موتور، ماشين مي‌آورد. يعني خوب، خوب مي‌آورد. بد، بد مي‌آورد.
آدمي كه به نماز جماعت مي‌آيد. كم كم به صف اول مي‌آيد. كم كم نافله مي‌خواند. كم كم نماز شب مي‌خواند. كم كم براي مسجد پول مي‌دهد. پول، پول مي‌آورد. بدي، بدي مي‌آورد.
4- توبه، زمينه توقف و جبران‌ پيمان شكني
و لذا يك آيه داريم كه تا گناه كرديد فوري نماز بخوانيد. «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» (هود/114) بعضي وقت‌ها انسان جوان است و دسته گلي آب مي‌دهد. بعد مي‌گويد: كه نمي‌خواهد به مسجد بروي. برو باقي كارهايت را درست كن. قديم يك جواني به كلاس‌هاي ما مي‌آمد. من ديدم كه مدتي نمي‌آيد. يك روز او را ديدم و گفتم: به كلاس نمي‌آيي؟ گفت: راستش را بخواهي ما مريد تو بوديم. ولي يك گناهي از من سر زد كه هر وقت مي‌خواستم به مسجد بيايم، خجالت مي‌كشيدم. به خود گفتم: نمي‌خواهد به مسجد بروي. باقي كارهايت را درست كن. اما كم كم پايم از مسجد بريده شد. حديث عكس اين را مي‌گويد. مي‌گويد: اگر شيطان به تو تك زد و تو گناه كردي. فوري توبه كن و دو ركعت نماز بخوان. «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ». نماز گناه قبلي را از بين مي‌برد. نگو: چون من گناه كردم ديگر نمي‌توانم به مسجد بروم.
يك آقايي به يك صغير پول داد. آن كسي كه همراهش بود، گفت: آقا ندهيد. گفت: چرا؟ گفت: اين ترياكي است. گفت: راست مي‌گويي؟ برگشت و ده تومان ديگر به او داد. چون ترياكي است پس خرجش هم سنگين‌تر است. يعني آن كه بد است حتما به مسجد بيايد. اصلاً ماه رمضان براي بدهاست. خوب‌ها كه هميشه به مسجد مي‌آيند. «إِلَهِي وَ سَيِّدِي إِنْ كُنْتَ لَا تَغْفِرُ إِلَّا لِأَوْلِيَائِكَ وَ أَهْلِ طَاعَتِكَ فَإِلَى مَنْ يَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ» (مصباح‌المتهجد/ص‌595) امام در مناجاتش مي‌گويد: خدايا اگر خوب‌ها را ببخشي، آن وقت ما كجا برويم؟ خوب‌ها كه هميشه خوب هستند. ماه رمضان براي ماست. ماه رمضان ماه آشتي با خداست.
5- لزوم وفاداري به تعهدات با پيامبر و امام
وفاي به عهد و احترام به پيمان‌ها خيلي مهم است. «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه» (فتح/10) چرا در سوره مائده مي‌گويد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» (مائده/1) اولين آيه اين است كه به پيمان‌ها وفا كنيد. مي‌دانيد چرا؟ چون مردم با علي بن ابي طالب در غدير خم پيمان بستند. چون غدير خم در سوره مائده هست. در غدير خم مردم بيعت كردند. براي همين اول سوره مي‌گويد: «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» يعني وفادار باشيد.
اگر با پيغمبر، با امام پيمان بستيد به آن وفادار باشيد. تا به حال اسم كلمه‌ي «واقفيه» را شنيده‌ايد؟ يعني آن‌هايي كه متوقف مي‌شوند. يك گروهي هستند تا امام كاظم را قبول دارند، امام رضا را قبول ندارند. دليلش هم اين است كه امام كاظم در يك شهري نماينده داشت. ايشان خمس و زكات جمع مي‌كرد. امام كاظم شهيد شد. امام رضا نامه نوشت كه پول ‌هاي پدرم را براي من بفرست. گفت: اصلاً ما هشت امام نداريم. پدر شما امام آخري بود. براي اينكه اين پول‌ها را بخورد، اينطور گفت. به اين‌ها «واقفيه» مي‌گويند. اين كلمه به معني ايستادن است.
بعضي‌ها هستند كه انقلاب را قبول دارند. اما حضرت امام را قبول ندارند. بعد از امام مي‌ايستند. اين‌ها واقفيه هستند. در جنگ احد يك نفر گفت: پيغمبر مرد. يك عده فرار كردند. يك نفر گفت: خوب پيغمبر از دنيا برود. خودش كه از هدف و مذهبش مهمتر نيست.
پيمان با پيغمبر و امام خيلي مهم است.
پيمان با خانواده خيلي مهم است. اگر كسي از روز اول ازدواج خود مهريه را سنگين بگويد، نمي‌تواند بعداً بازي دربياورد. وقتي مهريه را تعيين كردي، ديگر نمي‌تواني زير آن بزني. حديث داريم كه هر بار به نزد خانم مي‌رود، انگار زنا مي‌كند. مهريه يك پيمان است. پيمان شكني نكنيد.
6- وفا به تعهدات خلاف لازم نيست
البته يك سري از پيمان‌ها هم غير قانوني هستند. روزهاي اول انقلاب بعضي از اين سرهنگ‌ها، تيمسارها را مي‌گرفتند و مي‌گفتند: تو چرا مردم را به رگبار بستي؟ مي‌گفت: من به شاه، به اعلا حضرت قسم خورده‌ام. خوب قسم بخور! هر نذري كه ارزش ندارد. شما نذر كن كه با سر راه بروي. ارزش ندارد. بعضي وقت‌ها مي‌گويد: والله قسم كه من با يك نفس دو كيلو آب قوره را سر مي‌كشم. تا حالا سر كشيدي؟ وفاي به قسم و عهد در جايي اهميت دارد كه آن كار ارزش داشته باشد. براي كارهاي بي ارزش قسم خوردن ارزش ندارد. شما بگو: من نذر كردم كه براي اين مسجد يك مناره 120 متري بسازم. حالا بايد بسازي؟ نذرت غلط است. منار 120 متري مي‌خواهي چه كني؟ مي‌دانيد كه فرق بين ما و پيغمبر چيست؟ پيغمبر بلال را ساخت. ما منار را ساختيم. او با بلال دنيا را تكان داد. ما با هزار مناره يك روستا را هم تكان نداديم. مناره مي‌خواهيم چه كنيم؟ مؤذن خوب باشد! من قسم خوردم كه به اعلا حضرت وفادار باشم. اين ارزش ندارد. نذرهايي ارزش دارد كه دليل داشته باشد. مثلاً در مشهد كسي نذر كرده است كه روز تولد امام حسين بهترين غذا را بدهد و از هر ميوه‌اي كه در شهر است، بخرد. يعني اگر 32 نوع ميوه هست. همه‌ي 32 نوع را بخرد. بهترين غذا را بخاطر امام حسين تهيه كنند و به پولدارها بدهند. توليت استان قدس مي‌فرمود: از امام پرسيدند كه آقا يك چنين نذري است. آيا ما وفا كنيم يا نه؟ فرمود: اين يك جهت عقلايي دارد. بايد عمل كنيم. بعضي آدم‌ها هستند كه تا سفره رنگين نباشد تن به دين نمي‌دهند. اين را بايد از راه شكم آورد. چون بعضي‌ها مي‌گويند: در دين نان است. يعني اگر نانش قطع شود، دينش حذف مي‌شود. پس مثل شله زرد است كه ما در روز عاشورا مي‌پزيم. اگر روز عاشورا ديگ‌ها پايين بيايد، امام حسين گفتن او هم تمام مي‌شود. بعضي جاها يك دليلي دارد. يعني واقعا اين غذا دادن يك قلابي است و اين قلاب‌ها درست است.
پيغمبر ما وقتي مي‌خواست مردم را دعوت كند به حضرت امير فرمود: يك گوسفند تهيه كن و با آن غذايي درست كن. من هم فاميل‌ها را دعوت مي‌كنم. حضرت مي‌خواست بگويد: من پيغمبر شدم. يعني گاهي بايد غذا را به دليل داد. گاهي بايد يك غذاي خوب را به آدم‌هاي خاصي داد. شرطش هم فقر نيست كه بگوييم: اين‌ها همه فقير هستند.
همين اجلاس سران كه در ايران برگزار مي‌شود، خيلي هزينه بر است. اما همين كه آمريكا دارد مي‌سوزد و غصه مي‌خورد كه چرا ايران اين مجلس را دارد، يك ارزش است. در قرآن دو بار گفته شده است كه بسوزانيد. «لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ» (فتح/29) يعني كاري كنيد كه كفار به غيظ درآيند. «لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ» يعني مسلمان‌ها بايد كفار را به غيظ دربياورند. مسجدهايي كه نماز مي‌خوانند، مرگ بر آمريكا نمي‌گويند. اين ها50 درصد مسلمان هستند. چون قرآن مي‌گويد: مسلمان واقعي آن است كه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً» (فتح/29) ركوع و سجود كند. بعد از «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» گفته است كه به هم محبت كنيد. همين كه ما بتوانيم دشمنان را عصباني كنيم و دوستان را با هم مهربان كنيم، برائت است. برائت يعني اينكه به دشمن بگو: كور شو! و به دوستان بگو: بياييد با هم باشيم. دوستان را با هم تأليف القلوب دهيد. اصلاً يكي از بخش‌هاي زكات اين است كه زكات را بگير و به آدم‌هاي ضعيف بده. اگر اين‌ها شكمشان سير شود، گرايش پيدا مي‌كنند.
ما بايد اسلام را تبليغ كنيم. حتي اگر مي‌شود از راه هديه و جايزه هم اين كار را بكنيم. اگر براي دخترمان گوشواره مي‌خريم، بگوييم: اگر نمازت درست شود، برايت گوشواره مي‌خرم. از مردم به نفع اين كارها كمك بگيريم.
پيمان و وفاي به پيمان واجب است. اما به شرط اينكه پيمان در راه حلال باشد. اگر قول بدهيم كه با هم برويم و گناه كنيم لازم نيست كه به قولت عمل كني. يك خاطره از اصفهان بگويم. يك ساواكي در اصفهان مرد. از آن ساواكي ‌هاي دانه درشت بود. رفتند به يك آخوند گفتند: پاي منبر بيا. گفت: در جلسه‌ي فاتحه‌اش مي‌آيم. بعد هم نرفت. فاميل‌هاي ساواكي گفتند: چرا نيامدي؟ گفت: براي اينكه پدرت ساواكي بود. گفت: چرا قول دادي؟ گفت: من قول دادم براي اين كه سراغ آخوند ديگري نرويد. خاطرتان از من جمع شود و من هم نيايم. چون يك عمري شما من را ترسانديد، حالا من مي‌خواهم شما را بسوزانم.
نقل مي‌كنند كه روزي طلبه‌ها خواستند كه با حاج شيخ عبدالكريم حائري شوخي كنند. ماه ربيع الاول بود. گفتند: به دليلي شوخي كنيم. گفتند: تا استاد مي‌رود درس بدهد، همه بلند شويم و برويم تا دماغ آقا بسوزد. آقا روي منبر رفت. گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» تا بسم الله گفت، همه بلند شدند و رفتند. آقا فهميد كه اين‌ها يك ردايي بسته‌اند. گفت: خيلي خوب! دماغ من را سوزانديد. حالا كه داريد مي‌رويد، برگرديد يك خاطره بشنويد و برويد. گفتند: برگرديم برويم و ببينيم كه استاد دماغ سوخته چه مي‌گويد؟ تا نشستند آقا بلند شد و رفت. به هر حال گاهي وقت‌ها اگر طرف نااهل است، لغو قرار داد اشكال ندارد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=2417

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.