دلایل و عوامل صلح امام حسن علیه‌السلام

موضوع: دلایل و عوامل صلح امام حسن علیه‌السلام

تاریخ پخش: 06/01/1403

عناوین:

1- صلح و قیام امام، به امر الهی

2- نقش بی‌وفایی یاران، در پذیرش صلح

3- طرح صلح از سوی معاویه، برای عوام‌فریبی

4- تخلف معاویه از شروط امام حسن علیه‌السلام

5- صلح امام حسن، زمینه برای قیام امام حسین علیهماالسلام

6- جایگاه امام حسن علیه‌السلام در میان اهل‌بیت علیهم‌السلام

7- بهره‌گیری از برکات ماه مبارک رمضان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزان شب نیمه‌ی ماه رمضان، تولّد امام حسن مجتبی علیه السلام بحث را گوش می‌دهند. چند دقیقه‌ای راجع به امام حسن مجتبی علیه السلام عرضی داشته باشم. امام حسن علیه السلام صلح کرد با معاویه، ولی امام حسین علیه السلام با یزید برخورد انقلابی کرد، رفت جبهه. چرا امام حسن علیه السلام صلح کرد؟ این را سال‌های قبل گفتم، حالا الآن هم برای عدّه‌ای می‌گویم که سال‌های قبل نشنیدند. سؤال این است، یک بحث اعتقادی، چرا امام حسین علیه السلام جنگ کرد و امام حسن علیه السلام صلح کرد؟

اوّل که هر دوی این‌ها امامند، پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمود: حسن و حسین (علیهما السلام) «إِمَامَانِ»: هر دو امامند، «قَامَا»: چه قیام کنند؛ «أَوْ قَعَدا»: یا چه قیام نکنند. (علل الشرائع، ج ‏1، باب 159، ح 2، ص 211) گاهی وقت‌ها حرکت‌ها فرق می‌کند، ولی هدف یکی است. ببینید من این پارچه را می‌خواهم بشویم، می‌ریزم توی آب، این دست من رو به شما می‌آید همچین می‌شود، هی می‌آید رو به شما. این دست رو به من می‌آید، این طرف می‌آید، این طرف. حرکت‌ها فرق می‌کند، یکی این طرف می‌رود، یکی آن طرف می‌رود. ولی هدف چیه؟ هدف این است که آب این گرفته بشود.

در بازی فوتبال، یکی توپ را با سر می‌گیرد، یکی با پا می‌گیرد، یکی … هدف همه یازده نفر این است که گل بزنند، ولو هر کدامی، در یک نقشی عمل می‌کنند. بنابراین این‌که ما بگوییم که سخاوت مال امام حسن علیه السلام است، شهادت مال امام حسین علیه السلام است، این‌ها، هر کدام جای همدیگر بودند، کار همدیگر را می‌کردند. به قول مقام معظّم رهبری، دوازده امام ما یک آدم 250 ساله می‌شوند، منتها در هر فرصتی یک شرایطی دارد.

1- صلح و قیام امام، به امر الهی

1- پیغمبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر دو امامند، چه قیام کنند، چه بنشینند»، این یک.

2- قانونی نداریم زنده باد جنگ، یا زنده باد صلح، در بعضی جاها باید گفت زنده باد جنگ، بعضی جاها باید گفت زنده باد صلح. اصلی نداریم که اصل جنگ است که بگوییم چرا صلح کرد، یا بگوییم اصل صلح است، چرا جنگ کرد، چرا ندارد، ببینیم مصلحت چیه، این مصلحت را تشخیصش با خدا و اولیای خداست، این دو.

3- امام حسن علیه السلام صلح نکرد، صلح به او تحمیل شد. یعنی یک لشکری را امام حسن علیه السلام فرستاد جبهه، معاویه هم لشکر فرستاد، دو تا لشکر در مقابل هم بودند. حالا چند هزار نفر، خصوصیات تاریخی‌اش را نه من بلدم، نه وقت دارم بگویم. ولی دو تا لشکر، یعنی امام حسن علیه السلام لشکرکشی کرد، معاویه هم لشکرکشی کرد. در آستانه‌ی جنگ یکی از یاران امام حسن علیه السلام خودش را به معاویه فروخت، گفت یک میلیون درهم بهت می‌دهم، بیا این طرف، پانصد هزار تایش را قبل از جنگ، پانصد هزار تا بعد از جنگ. آن هم خودش را با یک میلیون فروخت. این‌هایی که با ریال و دلار، خیانت می‌کنند، جاهایی را امضا می‌کنند، جاهایی می‌روند، جاهایی برمی‌گردند، حرف‌هایی می‌زنند، قراردادهایی می‌بندند، با یک قرارداد یک میلیونی یکی از افسرها آمد. قهراً فرار یک افسر اثر گذاشت روی سربازها، این یک.

– یک عدّه هم ترسیدند، خودشان را باختند، دررفتند، این دو تا.

2- نقش بی‌وفایی یاران، در پذیرش صلح

– خود امام حسن علیه السلام هم جبهه نبود، لشکر را فرستاد، گفت: «بروید شما، من یک چند تا نیرو دیگر بردارم، کمک بیایم.» یعنی توی جبهه نبود امام حسن علیه السلام، داشت نیرو می‌آورد. معاویه نگران بود که امام حسن علیه السلام نیروهایی را که می‌آورد، تازه‌نفس باشند و شکست بخورد. دو نفر را فرستاد، گفت: «یک بازی دربیاورید، یعنی فیلمی بازی کنید، فیلم این است که بروید با امام حسن سلام علیک کنید، هیچی هم نگویید، فقط یک دقیقه پهلوی امام حسن بنشینید، بیایید بیرون. شما دو تا به هم بگویید خوب شد امام حسن صلح کرد، خوب شد، خوب شد، خوب شد، به خیر گذشت. هی به هم بگویید خوب شد، به خیر گذشت که این‌هایی که دور امام حسن هستند، فکر کنند شما نماینده‌ی معاویه بودید، آمدید صلح‌نامه امضا کنید.» مردم هم منتظر بودند که به یک بهانه‌ای در روند.

تکرار می‌کنم، لشکر امام حسن علیه السلام چند تا ضربه خورد: یک، افسری خودش را فروخت. افسری ترسید و فرار کرد. افسری، دو تا افسر، دو تا سرباز، دو تا دانه‌درشت‌هایش آمدند ملاقات با امام حسن علیه السلام، بعد آمدند بیرون، گفتند خوب شد صلح شد، خوب شد صلح شد.

یادم نمی‌رود که به بنی‌صدر گفتند: «رئیس جمهور می‌شوی؟»، گفت: «من باید با امام ملاقات کنم.» رفت پهلوی امام، چی گفت و چی نگفت، وقتی بیرون آمد، پشت در خانه‌ی امام، گفت: «بله، من امروز خودم را کاندیدا می‌کنم برای رئیس جمهوری»، هر کس پای تلویزیون بود، از جمله خودم، فکر کردیم این‌که رفته پهلوی امام، امام گفته رئیس جمهور شو، چون گفت من اعلام نمی‌کنم رئیس جمهوری‌ام را، مگر این‌که بعد از امام، ملاقات کنم. رفت پهلوی امام، چایی خورده و نخورده آمد بیرون، پشت در گفت من خودم را کاندیدا می‌کنم. یعنی همچین موج انداخت که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به بنی‌صدر گفته تو حتماً رئیس جهور شو، کاندیدا شو.

یک تروریست هم فرستاد، گفت یک شمشیر بزن، امام را از پا بنداز که به جبهه نیاید. او هم آمد یک شمشیری زد، ران امام بریده شد بخش زیادی‌اش، پا قطع نشد، ولی ران بریده شد. حالا نگاه کنید، یک رهبری که یکی از افسرهایش، یک میلیون خودش را فروخته، یک افسرهایش ترسیده، یک افسرهایش شمشیر زده به پایش، پای امام را بریده، یک افسرهایش عرض کنم به حضور جنابعالی که.

3- طرح صلح از سوی معاویه، برای عوام‌فریبی

در عین حال باز معاویه یک طرحی داد، یک صلح‌نامه آورد، گفت: «این صلح‌نامه‌ی من هست، من افسرم بیش‌تر است»، جمعیت معاویه هم بیش‌تر بود، گفت: «ببین، امتیازات من را نگاه کنید، جمعیتم بیش‌تر است، افسرهایم بیش‌تر است، قدرتم بیش‌تر است، امّا چون من معاویه هستم، دلم به حال مردم می‌سوزد، دلم نمی‌خواهد خون از دماغ کسی بیاید، حاضرم با همه قدرتی که دارم، با امام حسن صلح کنم.»

حالا اگر شما باشی، چه می‌کنی آنجا؟ عجب؟! معاویه، لشکرش بیش‌تر است، چند تا ضربه هم به امام حسن زد، ضربه به پا، ضربه، فرار که بعضی فرار کردند، ضربه خودفروشی، خودشان را فروختند، اگر …، منتها گفت: «هر شرطی بکند، من قبول دارم.» امام گفت که: «خیلی خب، قبول است»، گفت: «شرط اوّل، یک، معاویه صلح می‌کنم، به شرطی که پسرت یزید را ولیعهد نکنی»، چون برنامه‌ی قطعی معاویه این بود که بعد از خودش یزید حکومت کند. ایشان هم فرمود به شرطی که یزید را خلیفه نکنی.

دو، «به شرطی که حجر بن عدی را اعدام نکنی». یکی از یاران حضرت علی حجر بن عدی بود، او را گرفته بودند، می‌خواستند بکشند، فرمود: «او را آزاد کنید.»

فقرای طرفدار حضرت علی را از بیت‌المال محروم می‌کردند، می‌گفت: «هر کس علاقه به علی بن أبی طالب دارد، درهم و دینار کمکش نکنید»، «به شرطی که فقرا و شیعیان را …»

«به شرطی که ناسزا به پدرم نگویید»، چون معاویه بخش‌نامه کرده بود که خطیب‌های نماز جمعه، در نماز جمعه به امیرالمؤمنین ناسزا بگویند، بخش‌نامه‌ی معاویه بود، به شرطی که ناسزا به پدرم نگویید.

به شرطی که، به شرطی که، چند تا شرط گذاشت. تمام شرط‌هایی که امام حسن نوشت، شرط‌هایی بود که معاویه قبول نمی‌کرد. پسرم ولیعهد نشود؟! من برنامه دارم برای پسرم، می‌خواهم ولیعهد بشود. حجر بن عدی را دستور دادم بکشند. شیعیان علی را گفتیم از کارمندها را، حقوق، کمک بهشان نکنید. تمام افکار معاویه را امام حسن علیه السلام با دست خودش نوشت که این کارها نشود، یعنی معاویه می‌گفت بشود، امام حسن علیه السلام ‌گفت نشود.

4- تخلف معاویه از شروط امام حسن علیه‌السلام

معاویه نامه را که خواند، گفت: «برویم مسجد.» رفت روی منبر، گفت که: «شرط می‌شود، ورقه‌، صلح‌نامه را پاره کرد.» مردم گفتند: «اِه! اِه! اِه! معاویه، تو خودت گفتی هر شرطی قبول است؟! تو خودم صلح‌نامه‌ی سفید امضا دادی؟! چک سفید امضا به قول ما، گفتی هر چی بخواهی من می‌دهم، ولی جنگ نشود؟!» اگر صلح را امام حسن علیه السلام قبول نمی‌کرد، حتماً آن جمعیت زیاد این جمعیت را می‌کشتند، در جمعیت چه کسی بود؟ امام حسین علیه السلام بود، ابالفضل علیه السلام بود، بنی‌هاشم بودند، تمام یاران امام حسن علیه السلام کشته می‌شدند، تمام یاران امام حسن علیه السلام کشته می‌شدند.

معاویه روی منبر گفت که: «می‌خواهید نماز بخوانید، می‌خواهید نخوانید، من کاری به نماز شما ندارم، من می‌خواهم حکومت کنم.» مردم هی نگاه کردند. «من پسرم باید ولیعهد بشود، حجر بن عدی باید اعدام بشود، فقرای شیعه باید محروم بشوند.» تمام آن‌هایی که گفت نشود، معاویه رفت پای منبر گفت باید بشود، ورقه را هم پاره کرد. مردم هی به هم نگاه کردند. این نگاهی که مردم به هم کردند، گفتند: «عجب! پس معاویه، ما دنبال چه کسی رفتیم؟!»

چی می‌گویم؟ یک بار دیگر تکرار ‌کنم، معاویه گفت لشکرم بیش‌تر است، پولم بیش‌تر است، زورم بیش‌تر است، نفراتم بیش‌تر است، بیش‌تر است، بیش‌تر است، بیش‌تر است، ولی در عین حال نمی‌خواهم جنگ بشود، هر صلحی، صلح‌نامه سفید می‌دهم، هر چی هم امام حسن گفت قبول است. امام حسن علیه السلام هم فرمود، می‎‌گویند لیمو ترش می‌گویند گیرت آمد، از همان لیمو ترش لیموناد درست کن، هنرمند این است که از پوست پرتقال هم مربّا درست کند. امام حسن اینجا، هنر امام حسن و لطف امام حسن این بود که امام حسن علیه السلام تمام افکار معاویه را زیرآبش را زد، نباشد، نباشد، هر چی معاویه گفته این باشد، این باشد، این باشد، امام حسن علیه السلام فرمود به شرطی که این نباشد، نباشد، نباشد. او می‌گفت باشد، امام حسن علیه السلام گفت نباشد.

5- صلح امام حسن، زمینه برای قیام امام حسین علیهماالسلام

یعنی صلح‌نامه را جوری تنظیم کرد که معاویه عصبانی بشود صلح‌نامه را پاره کند، مردم بفهمند آنی که می‌گوید هر چی امام حسن علیه السلام می‌گوید، دروغ می‌گوید، این یک انقلاب فرهنگی بود. ببین، یک کسی می‌خواهد کتک به من بزند، می‌گویند این شیخ چشه؟ حالا مثلاً سال‌هاست برای ما کلاس داشته، قرآن و حدیث گفته، نه، کارش نداشته باشید. یک کسی بیاید غلط‌ها و خلاف‌ها و خطاهای مرا بیان کند: «این آقای قرائتی همچین بود، همچین بود، همچین بود»، عیب‌های من را بگوید، بعد یک نفر بگوید: «بزنید»، آن وقت همه زدند. وقتی من کتک خوردم، نباید بگویم که: «این گفت بزنید زدند»، باید بگویم: «اوّلی مردم را بیدار کرد، عیب‌های من را گفت، اوّلی بنزینی کرد»، جامعه را امام حسن علیه السلام بنزینی کرد، امام حسین علیه السلام هم کبریت زد و لذا امام حسین علیه السلام پرسید: «احوال چه خبر است؟» فرمود: «مردم دلشان با شماست (یعنی اهل بیت را قبول دارند)، ولی شمشیرشان با یزید است.» (تاریخ طبری، ج 4، ص 306) یعنی فهمیدند از نظر فکری، فهمیدند که …

امام سال 42 قیام کرد، ولی سال 57 پیروز شد. سال 42 می‌گفتند: «شاه بالأخره مکّه رفته، لباس احرام پوشیده، قرآن چاپ کرده، روزهای عاشورا شام می‌رود روضه‌خوانی، پای روضه می‌نشیند، چشه؟! ما یک کشور شیعه داریم که «أشهد أنّ علیاً ولیّ الله» می‌گویند، باید شاه را نگه داریم.» از این جمله‌ها، سال 42 مردم داغ شدند، امّا پخته نشدند. از 42 تا 57 پخته شدند. فرق بین داغ و پخته را گفتم، هر داغی سرد می‌شود، این قانون است، هر داغی سرد می‌شود، ولی هیچ پخته‌ای خام نمی‌شود. زمان 42 مردم داغ شدند، امّا پخته نبودند. این شکنجه‌ی امثال رجائی‌ها که رفتند زندان، زندانی‌ها و خانواده‌هایشان، هی یک ذرّه، یک ذرّه سخنرانی‌ها، بیان‌ها، پیام‌های امام، این‌ها هی دست به دست هم داد، سخنرانی‌ها، تاسوعاها، عاشوراها، شعرا، هر کسی هر هنری داشت، آورد در پشت سر امام قرار گرفت، آن وقت این سوزن وقتی نخ دارد می‌دوزد، وقتی سوزن نخ ندارد نمی‌دوزد.

تکرار کنم، بسم الله الرّحمن الرّحیم. نصفه حرف می‌زنم، نصفش را شما بگو.

یک. امام حسن علیه السلام به سراغ صلح نرفت، بلکه صلح بر امام حسن علیه السلام؟ تحمیل شد.

دو. امام حسن علیه السلام لشکرکشی کرد، خودش هم ذخیره داشت می‌آورد جبهه، یک افسرهایش خودش را فروخت، یک افسرهایش ترسید، یک افسرهایش این شمشیر زد پای امام حسن علیه السلام را، خوب که امام حسن علیه السلام بال و پرش، پر و بالش شکسته شد، معاویه صلح‌نامه را آورد، گفت: «این صلح‌نامه‌ی من است، هر شرطی می‌خواهی بکن، من می‌خواهم خون از دماغ کسی نریزد.» اگر هم جنگ می‌شد، ابالفضل، امام حسن، امام حسین (علیهم السلام)، تمام یاران امام حسن که در جبهه‌ی امام حسن بودند، شهید می‌شدند، همه هم می‌گفتند: «امام حسن، تو که سرباز نداشتی، تو که پا نداشتی، او که گفت بیا صلح کنیم، او که گفت هر شرطی که بگویی من قبول دارم، دیگر چرا لج کردی؟!» اگر امام حسن علیه السلام صلح را قبول نمی‌کرد، آن جمعیت انبوه، این جمعیت کم را می‌کشتند، همه هم می‌گفتند: «حق با معاویه هست، معاویه طرفدار صلح بود، او گفت بیا بسازیم، امام حسن قبول نکرد.»

این خلاصه چند دقیقه راجع به صلح امام حسن علیه السلام.

6- جایگاه امام حسن علیه‌السلام در میان اهل‌بیت علیهم‌السلام

امام حسن علیه السلام خیلی مقام دارد. شب عاشورا امام حسین علیه السلام خداحافظی کرد با دنیا: «یَا دَهْرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلٍ» (الأمالی، صدوق، ص 156)، ای دنیا دارم می‌روم، تو هم وفا نکردی. یک اشعاری را امام حسین خواند که یعنی دنیا خداحافظ، شب عاشوراست، امشب، شب آخر من هست. زینب کبری سلام الله علیها منقلب شد، غش کرد. به امام حسین علیه السلام گفت: «چیه؟! خداحافظی می‌کنی؟! فردا شب دیگر نیستی؟! من تو را نمی‌بینم دیگر؟!»، آن وقت امام حسین علیه السلام اینجا چند تا جمله گفت، گفت: «زینب جان، جدّم پیغمبر از ما بهتر بود، رفت. امیرالمؤمنین، بابای ما از ما بهتر بود، رفت. فاطمه‌ی زهرا از ما بهتر بود، رفت.» بعد این جمله را گفت، گفت: «امام حسن هم از ما بهتر بود، رفت.» شب عاشورا امام حسین فرمود: «امام حسن از من بالاتر است، رفت.» (وقعه الطف، ص 201)

سعی کنیم حدّاقل کاری که می‌توانیم می‌کنیم، اسم بچّه‌هایمان را اهل بیت علیهم السلام بگذاریم. اصلاً در خانه‌ی ما، صدا می‌زنیم، زهرا، فاطمه، حسن، حسین، همین که اسم حسین برده بشود، اسم صادق و کاظم برده بشود، بردن اسم خودش فضا را عوض می‌کند، فضا باید فضای … حدیث هم داریم: «کسانی که اسم اهل بیت را روی بچّه‌هایشان بگذارند، همین اسم‌گذاری یک جایی برایشان قیامت ذخیره می‌شود.»

امام حسن علیه السلام هر چی داشت، چند بار به همه‌ی مردم تقسیم کرد. یک بار امام حسن علیه السلام کوچولو بود، پیغمبر صلّی الله علیه و آله گذاشتش روی دوشش. یک نفر رسید، گفت: «حسن، رفتی روی دوش پیغمبر سوار شدی؟!، می‌دانی کجا سوارشدی؟! می‌دانی مرکبت کیه؟! پیغمبر مرکب تو هست، پایت را گذاشتی روی دوش پیغمبر، افتخار کن.» چی گفته باشد خوب است؟ پیغمبر فرمود: «او افتخار نکند من مرکبش هستم، من افتخار می‌کنم او پایش را روی دوش من گذاشته.» خیلی مهم است، خیلی مهم است.

خب، تولّد امام حسن علیه السلام را تبریک می‌گوییم ان‌شاءالله و این مال بخش امام حسن علیه السلام. این مقداری که از ماه رمضان مانده، دهه‌ی آخر سفارش شده، دهه‌ی آخر خیلی مهم است، حتّی حدیث داریم پیغمبر ما، ماه رمضان که می‌شد، دهه‌ی آخر معتکف می‌شد، دیگر رختخواب‌هایش را جمع می‌کرد، می‌گفت نه، دیگر این شب‌ها نخوابیم (ر. ک به: الکافی، ج ‏4، کتاب الصیام، بَابُ الِاعْتِکَاف‏، ح 1، ص 175).

آدم ماشینش که بنزین دارد، هر مسافری را سوار می‌کند، ولی وقتی دو لیتر دیگر بنزین ندارد، بیش‌تر ندارد، این هر کسی را سوار نمی‌کند. ما، ماه رمضانمان رفت، رجبمان رفت، شعبانمان رفت، رمضان هم نصفش رفت. معلوم هم نیست سال دیگر باشیم، یا نه. به ما گفتند نماز می‌خوانی فرض کن نماز آخرت هست، «صَلِّ صَلَاهَ مُوَدِّعٍ» (الکافی، ج ‏4، کتاب الحج، بَابُ فَضْلِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَهِ وَ ثَوَابِهِمَا، ح 37، ص 261)، یعنی همین الله اکبر شما ممکن است آخرین …، ممکن است آخرین ملاقات ما باشد با رمضان.

7- بهره‌گیری از برکات ماه مبارک رمضان

اگر ماه رمضان درش باز شد، کسی عذرخواهی نکرد، توبه نکرد، مقصّر خودش هست. در دعا داریم: «فَتَحْتَ‏ لِعِبَادِکَ بَاباً …»: خدایا یک دری را باز کردی؛ «سَمَّیْتَهُ التَّوْبَهَ»: اسمش را گذاشتی توبه، دری را باز کردی، گفتی در توبه این هست؛ «فَمَا عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبَابِ بَعْدَ فَتْحِهِ» (زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص 406 و 407؛ فرازی مناجات تائبین از مناجات‌های خمسه عشر)، دیگر اگر کسی در توبه باز شود. آخر نفس کشیدن هم چیزی هست که خدا به ما می‌گوید: «نفس بکش، انگار سبحان الله می‌گویی» (الأمالی، صدوق، المجلس العشرون‏، ح 4، ص 93). چه جور خدا می‌خواهد ما را ببخشد.

یک برنامه‌ریزی کنیم که بعد ماه رمضان هم مسجدها را خلوت نکنیم، برنامه‌های مذهبی‌مان را کم‌رنگ نکنیم. در مقابل شایعه‌ها تحقیق کنیم، هر شایعه‌ای را قبول نکنیم. اگر آبروی کسی را ریختیم، عذرخواهی کنیم. اگر مالمان حساب و کتاب ندارد، مالمان حساب و کتاب داشته باشد. امام حسن علیه السلام تمام اموالش را داد، نه خمسش را، مالش را نصفه می‌کرد، چند بار مالش را نصفه کرد، مالش را نصفه کرد، همه‌ی مالش را می‌داد.

یک بار امام حسن علیه السلام یک اسبی داشت، یک نفر هی نگاه می‌کرد به اسب. امام فرمود: «چرا این قدر نگاه می‌کنی؟!»، گفت: «خیلی اسبت قشنگ است، عاشق اسبت شدم؟!»، پیاده شد، گفت: «مال تو»، افسار اسب را داد به این، گفت برو. کریم اهل بیت می‌گویند.

شب نیمه‌ی رمضان است. خوب است اگر کسی می‌خواهد خمس بدهد، شب قدر خمس بدهد، برای این‌که هر کاری شب قدر، یعنی شب بیست و سوّم، شما شب بیست و سوّم، بینندگان عزیز شب بیست و سوّم جلویتان هست، هنوز نرسیدیم، الآن پانزدهم هست بحث را می‌بینید، شما هفت، هشت روز وقت دارید، چه‌قدر خوب هست حساب و کتابتان را شب قدر کنید، چون شب قدر هر کاری ثواب هزار دارد، یعنی یک نفر را افطار بدهی، انگار هزار نفر را افطاری دادی، یک نفر را آزاد کنی، انگار همه را آزاد کردی.

 یک جمله هم از امام سجّاد علیه السلام بگویم، حالا یادم آمد، امام سجّاد علیه السلام حوزه‌ی علمیه نداشت، چون یزید، امام حسین علیه السلام را کشت، دیگر کسی جرأت حرف زدن نداشت. این وسطه فقط حضرت زینب سلام الله علیها بود، حضرت زینب حرف‎ها را از امام سجّاد علیه السلام می‌گرفت، به مردم می‌داد. یعنی واسطه‌ی علمی ما با امام سجّاد علیه السلام، از طریق زینب کبری سلام الله علیها بود. حوزه‌ی علمیه که نداشت، دانشگاه و حوزه نداشت، مرید و مسجد و محراب و خطبه‌ی سخنرانی نداشت. پدرش حسین، امام حسین علیه السلام را کشتند، همه جا سکوت، خفقان. امام سجّاد گفت: «چه کنیم؟»، گفت که: «برده بخریم، با برده‌ها در خانه کار کنیم.» دیگر برده‌داری آزاد بود، برده‌های زیادی را خرید، در خانه با این‌ها کار می‌کرد. برای هر برده‌ای هم یک پرونده داشت، برای هر برده‌ یک پرونده داشت. شب عید فطر می‌گفت: «بیایید بنشینید، آقای فلانی شما اسمت این است، لقبت این است، شما مثلاً چهار ماه است پهلوی ما هستی. در این چهار ماه، این خلاف‌ها را داشتی، اینجا را کج رفتی، این را کج گفتی، این را کج عمل کردی، تمام شد. آقای فلانی، آقای فلانی»، دانه دانه افراد را می‌گفت و می‌گفت اسمت کیه و لغزش‌هایت هم این است. بعد می‌گفت: «امشب می‌دانی چه شبی هست؟ شب آخر ماه رمضان است، همه‌تان را بخشیدم. لباس و غذا بهشان می‌داد، همه را هم می‌بخشید.» بعد می‌گفت که: «یک چیزی من می‌گویم، شما هم بگویید»، «چی؟»، گفت: «هر چی من می‌گویم شما بگویید»، «ای علی بن الحسین»، همه می‌گفتند: «ای علی بن الحسین»، این برده‌ها، ای امام سجّاد؛ «همان گونه که تو»، همه می‌گفتند: «همان گونه که تو». مثل نماینده‌های مجلس هستند قسم می‌خورند که به مملکت خدمت کنند، همه: «همان گونه که تو»، همه می‌گفتند: «همان گونه که تو»؛ «لغزش‌های ما را نوشتی»، همه می‌گفتند: «لغزش‌های ما را نوشتی»؛ «خدا هم لغزش‌های تو را نوشت». بعد می‌گفت: «من همه‌تان را آزاد کردم»، بعد هم به خدا می‌گفت: «خدایا، تو هم من را آزاد کن، این‌ها برده‌ی من بودند من بخشیدمشان، تو خدای من هستی، من را ببخش.» یعنی چه جوری، یک دانشکده درست کرده بود مخفی، به اسم برده‌داری، فارغ‌التحصیلش هم شب عید فطر هست. شب عید فطر همه فارغ‌التحصیل می‌شدند. هم اخلاق امام را می‌دیدند، رفتار امام را می‌دیدند، کلمات امام را ضبط می‌کردند، یعنی حفظ می‌کردند.

امامان ما چه قیام کنند در کربلا، چه در خانه با برده‌ها باشند، هر دو عملشان هدایت کننده هست و ما باید از هر فرصتی استفاده کنیم. رمضان یک کبریت است، این کبریت اگر مدیریت بشود، خوب استفاده می‌شود. این کبریت را چه جوری مدیریت کنیم؟ مدیریت کبریت این است، خود کبریت تمام می‌شود، ماه رمضان تمام می‌شود، چوب کبریت هم تمام می‌شود، منتها مدیریت این است که تا کبریت تمام شد، این کبریت را وصل به گاز کنیم، گاز که روشن شد، وصل به غذا بشود، غذا که پخته شد، وصل به انسان بشود، انسان که غذا خورد، وصل به خدا بشود، «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ» (قریش/ 3)، «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» (قریش/ 4)، غذا خوردی شکر خدا را کن، «کُلُوا … وَ اشْکُرُوا» (بقره/ 172، نحل/ 114، سبأ/ 15). ببینید چوب کبریت است، ولی تا خدا پیش رفت.

یک بار دیگر تکرار می‌کنم. یک، چوب کبریت وصل به گاز؛ دو، گاز وصل به غذا؛ سه، غذا وصل به انسان؛ چهار، انسان وصل به خدا. ما باید از ایام ماه رمضان استفاده کنیم. خدایا قیامت را روز روسفیدی ما قرار بده و مرگ را اوّل راحتی ما قرار بده.

کسانی که به گردن ما حق دارند، اسلام ما، وجود ما، پدران و مادران، انقلاب ما، امام و شهدا، تعلیم و تربیت ما، اساتید و مربیان، هر کس، هر نوع حقّی به گردن ما دارد، امشب عیدی ما را شب تولّد امام حسن علیه السلام هست بحث را گوش می‌دهید، عیدی ما را عفو و ما را آماده برای درک شب قدر قرار بده. چون اگر یک گناهی بکنیم، توفیقمان از دست می‌رود. حدیث داریم اگر کسی نماز شب نمی‎خواند، این به خاطر کار روزش هست، روز یک خلافی کرده، خدا می‌گوید حالا که خلاف کردی، توفیق نماز شب دیگر نداری. یک افرادی ممکن است شب قدر هم بیاید برود، توفیق درک شب قدر نداشته باشد.

خدایا هر عاملی که مانع می‌شود بین ما و شب قدر، آن موانع را برطرف کن و آن‌چه شب قدر برای خوبان مقدّر می‌کنی، به آبروی آن خوب‌ها، همه‌ی آن‌ها را برای همه‌ی ما مقدّر بفرما.

«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=10541

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.