بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
هوای پنجره را باز کن بهار بیاید *** بیا که پرده کمی با دلم کنار بیاید
چهار فصل زمین گیج سایههای ملخهاست *** زمانه را بتکان دسته دسته سار بیاید
به یاد گوشهی چشم تو گوشه گوشه خرابیم *** که بوی مستی از آن نرگس خمار بیاید
نشستهایم و به تکرار میکشیم تو را ***آه، اگر سوار بیاید، اگر سوار نیاید
تو هر زمان دلت آمد سوار جاده شو *** اما بلند شو بنشین یک نفس غبار بیاید
شریعتی: «اللهم عجل لولیک الفرج» سلام میکنم به همهی بینندهها و شنوندههای نازنینمان، یک روز دیگر این توفیق دست داد تا مهمان لحظات ناب و نورانی شما باشیم. حاج آقای قرائتی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
شریعتی: هفته قبل در مورد جوانمردی و فتوت صحبت کردیم، نکات خیلی خوبی را شنیدیم مخصوصاً در آستانه سال نو و در این ایام، بحث مفیدی بود. خاطرم هست که فرمودید از چند نکتهای که نوشته بودید بخشی باقی ماند، امروز هم منتظر هستیم و بحث شما را میشنویم.
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
جوانمردی کاری به سواد ندارد. کار به پول ندارد. بعضیها جوانمرد هستند. ممکن است عملشان هم خوب نباشد. روایت داریم خداوند بعضی آدمها را عملشان را بد میداند ولی روحیهاش را روحیه خوبی میداند. بعضی آدمها به عکس هستند. اینکه این جوانمردی خودش یک چیزی است. قرآن خیلی تعریف جوانمردها را کرده است. در قرآن یک آیه داریم میگوید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل عمران/92) جوانمرد کسی است که وقتی میخواهد چیزی را به کسی بدهد، آنکه بهتر است به او بدهد. هدفت از کمک به دیگران این نباشد که شکم فقرا سیر باشد، هدفت این باشد که تو هم بالا بیایی.
یک کسی وصیت کرد یک انبار خرما را بعد از مرگش به فقرا بدهند. ولی بعد یک نفر یک دانه را برداشت و گفت: اگر یک خرما را با دست خودش میداد،بهتر بود که بعد از مرگش یک انبار خرما بدهد. چرا؟ یک انبار خرما داشته باشد، فقرای بیشتری سیر میشوند اما خود طرف رشد نمیکند. اما وقتی یک خرما را خودت دهانش گذاشتی این رشد درونش است و توانستی دل بکنی. در روایت داریم وقتی نزد پدر و مادرت میروی لقمه بگیر و در دهان پدر و مادرت بگذار. ممکن است عید که برویم فرض کنید یک جعبه میوه هم برای پدر و مادر ببریم، یا برای فامیل یا برای کسی یک جعبه میوه یا شیرینی ببریم. این فرق میکند با اینکه شما یک استکان چای بریزی و در دهان مادرت بگذاری. برای مادر با دست خودت لقمه بگیر.«و بالوالدین احسانا» این «با» در آستانه روز مادر و هفته زن هم هستی که گاهی وقتها مثلاً یک کیسه برنج شما میخری و به خانه میروی. ولی گاهی هم یک جایی مهمانی هستی، یک مقدار غذا از مهمانی به شما میدهند. گاهی وقتها خانم از آن غذایی که برایش از مهمانی آوردی بیشتر ازیک کیسه برنج خوشحال میشود. چون میگوید: یاد من بودی.
به ما میگویند: جایی میروی سوغاتی ببر. «و لو کان حجرا» گرچه یک سنگ! چون میگوید: یاد من بودی. بعضی چیزها اثر عاطفیاش خیلی بالاست. مثلاً حدیث داریم کسی را که دوست داری بگو: دوستت دارم. حتی اگر کسی به زنش بگوید: من تو را دوست دارم، این کلمه از دل زن بیرون نمیرود. جوانمردی، اول جوانمرد در تاریخ امیرالمؤمنین است. وقتی دید از قبیلههای مختلف مکه، از هر قبیلهای یک نفر آمده، شب از سر دیوار در خانه بریزند و پیغمبر را بکشند. فامیل پیغمبر هم نمیتواند با همه قبیلهها درگیر شود، خون پیغمبر نادیده گرفته میشود. حضرت علی گفت: من جای تو میخوابم. این خیلی جوانمردی میخواهد. داریم خدا به فرشتهها گفت: در فرشتهها یک چنین آدمی هست که اینطور ایثار کند؟ من پیش مرگ پیغمبر میشوم. البته اینجا حضرت علی گفت: جانم را میدهم و یکبار هم آیه قرآن گفت که تو هم جان من هستی. در آیه مباهله که گفت: بچهها را بیاورید «أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ» (آلعمران/61) «انفُسَکم» یعنی به امیرالمؤمنین گفت: جان من هستی. اینجا حضرت علی گفت: من جانم را برای تو میدهم. او هم گفت: جان جان! تو جان من هستی. یعنی اینها جبران میشود.
حضرت اسماعیل خیلی جوانمردی کرد، پدرش گفت: «إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» (صافات/102) من پی در پی خواب میبینم که تو را ذبح کنم. مأمور هستم که سرت را ببرم. گفت: «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» بابا جان، خدا گفته انجام بده. این خیلی مهم است. «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِین» (صافات/103) پدر و پسر تسلیم شدند. اسماعیل را خواباند، چاقو را گذاشت، خدا گفت: بردار. نمیخواستم خون ریخته شود. میخواستم تو دل بکنی. دیدم دل میکنی. اگر کسی یک باغ انگور به شما بدهد. یک باغ انار به شما بدهد. بگوید: از این باغ دو جعبه انار و انگور هم به من بده. اگر به او ندهی، به این کسی که باغ دستش است، میگوییم: خیلی نامردی! خدا یک پولی داده و گفته: این مقدار را زکات بده. میگوییم: نمیدهم. این نامردی است. میگوید: هرچه میخواهی بخور، میوه شیرین میخواهی توت و خرما، ترش میخواهی لیمو ترش، ترش و شیرین میخواهی، پرتقال و انار. میگوییم: نه، من میخواهم شراب بخورم! همه راهها باز است و کسی لجبازی میکند. من به تو زبان دادم با هرکسی میخواهی دائم حرف بزن. دو دقیقه هم با خدا حرف بزن. نه، من با تو حرف نمیزنم. این هم نامردی است و دور از جوانمردی است. تو با این همه آدم حرف زدی، پنج دقیقه هم با خدا حرف بزن.
ساعتها نشستی در بازی فوتبال و والیبال، در ورزشها، پای تلویزیون نشستی ببینی کدام کشور به کدام کشور گل میزند. دو دقیقه هم به پدر و مادرت نگاه کن. ما گاهی کم میآوریم یعنی توجه نمیکنیم. دلسوزی نشانه جوانمردی است. به حضرت امیر گفتند: در فلان منطقه سربازهای اسلام رفتند، یک خانمی هست مسلمان هم نبوده است. یهودی یا مسیحی بوده است. طلاهای او را گرفتند، زیور و خلخال او را گرفتند. حضرت فرمود: اگر کسی از غصه دق کند، جا دارد. در کشور اسلامی چرا به کسی ظلم شد؟ اقرار علامت جوانمردی است. آقا بد کردم، من مقصر هستم. این خیلی جوانمردی است. اعتراف به اشتباه، من اشتباه کردم. ما داریم قاضی که اول انقلاب سه شلاق اضافه زده بود، بعد خوابید و به مجرم گفت: باید بزنی. قسم داد که بزن، سه شلاقی که من به تو اضافه زدم به من پس بزن. این مردانگی است. بچه دبیرستانی سراغ دارم که نمره بیست گرفت و رفت به معلمش گفت: نمره مرا هجده و نوزده بدهید. گفت: چرا؟ گفت: یکی از سؤالها را از بغلی نگاه کردم. معلم گفت: این مردانگی است.
در خطبههای نماز جمعه چند روز پیش آیت الله موحدی کرمانی میگفت: یک پسر چهارده ساله در زیارت اربعین پیاده روی کرده و بعد هم شنیده فلان کشور مسابقاتی است شرکت کرده و مدال آورده و مدالش را به رزمندهها بخشیده است. این بچهها از کجا پیدا میشوند؟ چه کسانی اینها را تربیت کرده است؟ این ایثار، اقرار، گفتن نمیدانم، گذشت از جان و مال و گذشت از آبرو همه جوانمردی میخواهد. در جنگ احد، در همه جنگها غیر از یکی دو مورد، در همه جنگها حضرت علی خیلی جوانمردی کرد. تو این همه زمین داری میخواهی چه کنی؟ میخواهی زمینها را به گور ببری؟ پسرهایت که به لطف خدا خانه دارند. دامادهایت هم خانه دارند. خودت هم خانه داری. این تکه زمین را یک مسجد بساز. یک خوابگاه دانشجویی و یک حوزه علمیه بساز. مِن و مِن نکن! ما میگوییم: عجله کار شیطان است. این کلمه خوبی نیست. قرآن میگوید: «سارعوا» با سرعت، «سابقوا»، «فاستبقوا» سرعت، «حیّ علی الصلاه» بشتاب، «حیّ» یعنی عجله کن. مهمان میآید زود پذیرایی کن.
قرآن میگوید: «فَراغَ إِلى أَهْلِهِ فَجاءَ» (ذاریات/26) «ف» یعنی فوری. زود پذیرایی کن. ما یکبار منزل یک آقایی رفتیم، تا ساعت یازده شب هیچی ندادند ما بخوریم. آقا امام جمعه بود. یک بلندی پیدا کردم بالا رفتم. با ماژیک روی دیوار حیاط نوشتم: برنامه پذیرایی منزل امام جمعه: 1- صبحش مثل صبح قیامت است. 2- ظهرش مثل ظهر عاشوراست. 3- شامش مثل شام غریبان است. آمد و گفت: چه نوشتی؟ گفتم: یازده شب است شام بیاور. از جاهایی که غیبت جایز است اینکه دعوتت کنند و بد پذیرایی کنند. مسأله پذیرایی مسأله مهمی است. داریم اگر جوانی یک دختری را دید و برای رضای خدا چشمش را پایین انداخت و گفت: خدایا از حلال قسمت من کن که گرفتار حرام نشوم، خدا تاب ازدواج او را باز میکند. در عید در دید و بازدیدها بحث محرم و نامحرم را رعایت نمیکنند. باید مواظب باشیم که در کار ما گره ایجاد نشود.
پنج میلیون دانشجو داریم، شاید نیمی از اینها عید به مسافرت بروند. عید بیست روز دانشجوها تعطیل هستند و ده روز، پانزده روز هم بچه مدرسهایها تعطیل هستند. اگر این دانشجو در فامیل برود و بگوید: حالا که من آمدم صله رحم را دیدم، این بچه راهنمایی یا دبیرستانی اگر در درسش عقب است یا بعضی از درسها را متوجه نشده است، بیایید من اینجا هستم مشکل شما را حل کنم. یک کمک علمی به این بچه بکند. آنوقت نتیجهاش این است که چند صد میلیارد پول آموزش و پرورش بالا میرود. این چه کاری است، یعنی واقعاً یک دانشجو نمیتوانست چند دقیقه با کسی کار کند؟ این دانشجو قرآن خواندن را بلد است. در فامیل ده تا جوان بلد نیستند قرآن بخوانند. بگوید: شبها نیم ساعت مینشینیم قرآن میخوانیم. شنا بلد نیست، شنا یاد بدهد. ما میتوانیم به همدیگر کمک کنیم. باید بسیج شویم.
وقف خودش یک مردانگی است. این زمین الآن ملک شخص است وقتی وقف کردی برای امت میشود. یعنی من، ما میشود. در نماز گفته: بگو ما، نگو من. ایاک نعبد، نمیگوید بگو: «ایاک اعبد و ایاک استعین» در نماز باید بگویید: «السلام علینا»، «اهدنا» ما… آدمی که جوانمرد باشد دعاهایش هم دعاهای جوانمردی است. «اللهم اغن کل فقیر» در هدیه دادن نگاه نکنیم او برای ما چه چیزی آورد. جوانمرد باشیم. از وقتهایی که میتوانیم یک کار خیری بکنیم، چون حدیث داریم اگر کسی به کسی بگوید: زکات، غصه میخورد و ناراحت میشود اگر اسم زکات را ببری، چون زکات برای فقراست. شما نگو زکات، بگو: عیدی. به او بگو: عیدی ولی خودت نیت زکات بکن که هم فقرا سیر شوند و هم کلمهی فقیر و زکات برده نشود. این خیلی مهم است که چقدر اسلام آبروی افراد را حفظ میکند. اینجا بگو: عیدی است ولی در دلت نیت زکات کن. اینها جوانمردی است.
انسان گاهی وقتها باید جلوی خندهاش را بگیرد. چون اگر بخندد طرف رسوا میشود. یک حرف اشتباهی زده، این کلمه را نمیتواند بگوید. مثلاً بخواهد یک کلمه را بگوید، زبانش نمیچرخد. اگر به او بخندی این رسوا میشود و همه میخندند. این جوانمردی این است که با اینکه خندهات گرفته، نخندی. خیلی کار دست ما است. دانشجوهای ما میتوانند از این عید استفاده کنند. پنج میلیون دانشجو عید تعطیل هستند. تابستان هم تعطیل هستند منتهی ممکن است تابستان بگویند: هوا داغ است. ولی عید جمع شویم در فامیل، پنج نفر وضعشان خوب است، پنج نفر فقیر هستند و باقی هم بخور و نمیر هستند. این پنج نفری که غنی هستند بگویند: در فامیل ما صد نفر هستند، پنج تا فقیر و پنج تا پولدار داریم. بیایید یک مشکلی را حل کنیم. شکستن تخمه کدو که هنر نیست. باید یک کمکی به بچهای که تجدید آورده بکنیم. به چهار جوان فقیر کمک مالی بکنیم. اشتغال ایجاد کنیم. باید ببینیم از امکانات چطور استفاده کنیم. آموزش و پرورش باید به پا خیزد.
الآن این آقا میخواهد دکترای کشاورزی بگیرد. بگوییم: در ژاپن یک سطل آب است، در سطل آب گوجه کاشتند و پنجاه کیلو گوجه درآوردند. با چه فرمولی در یک سطل آب پنجاه کیلو گوجه درآوردند. برو این فرمول را پیدا کن و در ایران پیاده کن. شما دکتر کشاورزی هستی، اصلاً لازم نیست در دانشگاه هم درس بخوانی. فوق لیسانس کشاورزی است وقتی میپرسی: برگ شلغم بزرگتر است یا برگ شبدر بلد نیست. خیلی از درسهایی که میخوانیم الکی است. در حوزهها هم همینطور است. من جامعه مدرسین رفتم و گفتم: این درسهایی که خواندیم چه نیازی داشتیم؟ روایت داریم «علماً نافعا» حتی علمی که نافع نباشد شیطان است. 350 اعوذ داریم یکی این است «اعوذ بک من علمٍ لا ینفع» پناه میبرم به تو از علم بی خاصیت. علم است ولی ثمرهای ندارد. من کسی را سراغ دارم تاریخ تولد مسئولین را بلد است. گفتم: به چه دردی میخورد. مثلاً بوعلی سینا چند کیلو است. این چه دردی را دوا میکند. دبیرستانی، راهنمایی، دانشجو و طلبه از استاد بپرسند: این درسی که میخوانیم ثمرهاش کجاست؟ اگر گفت روی چشم، اگر نگفت، بگو: آقا این درس را نده.
اگر با من مصاحبه کنند که مشکل مملکت چیست؟ میگویم: مشکل مملکت نه لیسانس است. نه فوق لیسانس است، نه حجت الاسلام و نه آیت الله. مشکل جوهر است. جوانمردی! آیت الله شهید سعیدی روی منبر بود و داشت سخنرانی میکرد. آیت الله خزعلی وارد شد. تا دید آقای خزعلی وارد شد، گفت: مردم به جدّم سواد این از من بیشتر است. از منبر پایین آمد و گفت: شما روی منبر برو. این جوانمردی است. خدا آیت الله حائری شیرازی امام جمعه سابق شیراز را رحمت کند. یک مهمانی داشت میخواست سخنرانی کند. مهمان هم خودم بودم. به ایشان گفتم: اگر از خطبهها کم میکنی من سخنرانی میکنم. اما مردم که نماز جمعه میآیند خودشان را برای دو تا خطبه بیست دقیقهای آماده کردند. اگر مرا اضافه کنید زیاد میشود. خطبه اول را خواند و خطبه دوم هم تذکر مختصری داد و گفت: باقی خطبه وقف قرائتی، من رفتم صحبت کردم.
ما یک مهمانی داشتیم، پدرم به او گفت: غذا خوردی؟ گفت: بله، گفت: راست میگویی یا دروغ؟ گفت: دروغ! ما باید از تعطیلات استفاده کنیم. بهترین کسی که از تعطیلات استفاده کرد حضرت موسی بود. وقتی فرعون ساحرها را دعوت کرد که با سحر و جادو آبروی موسی را بریزد، گفتند: روز عید، چون روز عید مردم بیکار هستند. «مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى» (طه/59) چاشت باشد. کجای شهر باشد؟ «مَکاناً سُوىً» (طه/58) وسط شهر باشد که از همه اطراف دسترسی باشد. همه مردم بتوانند بیایند صحنه را ببینند که موسی عصا میاندازد اژدها میشود و آن ساحرها هم طناب و عصا و چوب میاندازند حرکت میکند. برای اینکه به مردم بگوید: کار ساحرها باطل است. کار موسی درست است. ما از روز تعطیل خیلی میتوانیم استفاده کنیم. من هرسال این را میگویم. کمک به فقرا، کمک علمی به بچه مدرسهایها، کمک روستایی، یک مشکلی از روستا را حل کنید. گاهی هم میگوییم: برای ما نیست. اسم ما هم نبود، نبود. اتفاقاً گاهی اگر اسممان را پاک کنیم خدا مینویسد.
پیغمبر ما چهل سالگی به پیامبری رسید. سیزده سال مکه بود. موفق نشد به مدینه هجرت کرد. چند سالی که در مدینه بود خواست یک سفر عمر انجام بدهد. با جمعی از مردم، مسلمانها آمدند به مکه بیایند. ولی مکه دست بت پرستها بود. آمدند بیرون شهر گفتند: نمیگذاریم بیایید. بگو و مگو و درگیری شد و بعد هم صلح شد، صلح حدیبیه، در صلح نامه نوشتند: قرارداد صلح بین محمد رسول الله و مردم مکه! مردم مکه گفتند: ما محمد رسول الله را قبول نداریم. شما وسط دعوا نرخ تعیین میکنید. محمد رسول الله را پاک کن. کسی که نوشته بود نمیخواست پاک کند. پیغمبر فرمود: خودم پاک میکنم! خود پیغمبر محمد رسول الله را پاک کرد. تا پاک کرد آیه نازل شد «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» (فتح/29) یعنی آیه «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» وقتی نازل شد که پیغمبر محمد رسول الله را پاک کرد. اگر ما خودمان را پاک کنیم، خدا مینویسد. هرکس بین خودش و خدا را اصلاح کند، مشکلاتش حل میشود. ما تصمیم بگیریم یک گرهای از کار مردم را باز کنیم.
افراد نا اهل و ضعیفی مسئولیتهایی را گرفتند. این اگر جوانمرد باشد میگوید: من نمیآیم. من این کاره نیستم. احمد بن موسی در شاهچراغ، مردم دورش ریختند که تو امام هستی. ما تو را قبول داریم. گفت: اگر مرا قبول دارید بلند شوید برویم. من میگویم: من امام نیستم. امام رضا امام است. چون اقرار کرد به امامت امام رضا خودش هم یک جایگاهی دارد. اگر آنجا قبول میکرد و میگفت: حالا که یک عده جمع شدند من هم قبول کنم. این خودش هم منحرف میشد. مثل واقفیه، واقفیه به همین دلیل شد. تا امام کاظم را قبول داشتند. امام کاظم که شهید شد پولهای بیت المال را باید به امام رضا بدهند، گفتند: دیگر بعد از امام هفتم، امامی نیست. ما در مملکتمان هم واقفیه داریم. یعنی امام خمینی را قبول دارد و به مقام معظم رهبری رسید،میایستد. اینها واقفیه هستند. از اسلام روزه را قبول دارد ولی حجاب را قبول ندارد. شما اگر یک نسخه را یکی در میان خوردی خوب نمیشوی. یک کسی از من پرسید: ولایت مطلقه چیست؟ گفتم: یعنی به همه قرصها عمل کن. یک در میان نمیشود. بعضی چیزها که نصفه هم انجام بدهیم فایده ندارد. به یک کسی گفتند: شنا بلد هستی؟ گفت: پنجاه درصد. شیرجه میروم و بیرون نمیآیم.
میگفت: من یک دعا کردم پنجاه درصد مستجاب شد. گفت: دخترم بزرگ شد، گفتم: خدایا یک داماد خر پول قسمت من کن. داماد قسمتم کرده خر هست ولی پول ندارد. بیاییم تصمیم بگیریم اگر کاری از ما برنمیآید بگوییم: بر نمیآید و خجالت نکشیم. از امام خمینی یاد بگیریم. امام خمینی وقتی میخواست روضه بخواند به کوثری میگفت: بیا روضه بخوان. دیگر از امام خمینی بالاتر که نداریم. در عین حال روز عاشورا میگفت: روضه را باید کوثری بخواند. چه اشکالی دارد بگوییم: این کار از ما نمیآید؟ من روضه خواندن بلد نیستم. پدر من مرحوم شد. من به منبر رفتم، در فاتحهی پدرم هفت بار مردم را خنداندم. نامه دادند پدرت فوت کرده است، گفتم: من نمیتوانم بگریانم. اینکه حتماً باید از حزب و گروه ما باشد، این خط بازیهای سیاسی، صداقت را از بین میبرد.
یک روز ابیذر وارد جلسهای شد. دید معاویه با همه بنی امیه نشسته است. خندهاش گرفت. معاویه گفت: چرا خندیدی؟ گفت: از پیغمبر شنیدم اگر دیدی مسئولین مملکتی همه از دودمان بنی امیه هستند، خاک بر سر مملکت! این حدیث ریشه بنی امیه را میکند. معاویه گفت: تو این حدیثها را جعل میکنی که ریشه بنی امیه را بزنی. شاهد تو کیست؟ ابیذر گفت: من شاهد ندارم ولی شاید حضرت علی شنیده باشد. رفتند حضرت علی را آوردند و ماجرا را گفتند. ابیذر با این حدیث ریشه ما را کند. حالا شما این حدیث را شنیدی؟ اگر اینجا خط بازیهای سیاسی بود باید امیرالمؤمنین دروغ مصلحت آمیز بگوید. گفت: نه من این حدیث را نشنیدم. امیرالمؤمنین فرمود: اما یک چیز دیگر شنیدم. گفت: شنیدم که پیغمبر گفت: زیر آسمان راستگوتر از ابیذر نیست! هرچه ابوذر میگوید: راست است. این مردانگی امیرالمؤمنین، آنجا که خط سیاسی نیست حق میگوید. قرآن میگوید: دو چیز ما را از حق بیرون میبرد. یکی کینه و یکی محبت. دو آیه داریم، یکجا میگوید: کینه منحرفت نکند. چون من با این بد هستم.
یک کسی نمیرفت پشت سر کسی نماز بخواند. گفت: این خط سیاسیاش با ما فرق دارد. گفتیم: ضد انقلاب که نیست؟ گفت: نه. به کاندیدای ما رأی نمیدهد. گفتم: ندهد! اگر کسی به کاندیدای تو رأی نداد، نمیشود پشت سرش نماز خواند؟ اگر فکر سیاسیاش مثل شما نیست گناه کبیره که نکرده است. گاهی مسائل این رقمی نمیگذارد ما درست فکر کنیم. یک آیه میگوید: کینه تو را منحرف نکند. «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا» (مائده/8) بخاطر کینه و بغض… یک آیه دیگر داریم میگوید: محبت تو را کج نکند. «وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِکُم» (نساء/135) تو حق بگو گرچه به ضرر خودت است. گرچه به ضرر فامیل تو هست. حق بگو گرچه به ضرر تو باشد. اقرار کنیم این از من بهتر است. اقرار کند در گواهیها، شهادتها، شهادت صادقانه بدهد.
یک روز کاشانیهای مقیم تهران، دانه درشتهایشان به منزل ما آمدند. آقای قرائتی وقت این است که اقدام کنیم. گفتم: چه شده است؟ گفت: یک راه آهن میخواهند از تهران به اصفهان بکشند، میخواهند از دلیجان بکشند. ما میخواهیم تصمیم بگیریم از کاشان برود. تو کاشانی هستی بگو: این راه آهن از کاشان برود. گفتم: این حق است یا باطل؟ اصلاً راه آهن وقتی از جایی میرود سه شرط دارد. 1- کجا مسافرش بیشتر است؟ 2- کجا نزدیکتر است؟ 3- کجا زودتر ساخته میشود؟ ممکن است یکجا باید سی پل بسازی و یکجا پنج پل بسازی، آنکه پنج پل باید ساخته شود اولویت دارد. من نمیتوانم بگویم: چون کاشانی هستم از کاشان باید برود. این تعصب که، گاهی اوقات تعصبهای محلی و منطقهای و لهجهای آدم را بی دین میکند. رفتند بیرون و گفتند: قرائتی به درد ما نمیخورد.
گاهی با مردانگی ممکن است آدم رفیقهایش را از دست بدهد، ممکن است یک موضع گیری حقی بکند و عزیزترین رفیقهایش قهر کنند. بعضی جاها آدم بایکوت میشود، بشود. حضرت امیر 25 سال بایکوت شد. ولی حق را نگه داشت. اینکه انسان شهامت و صداقت داشته باشد، جرأت داشته باشد.
شریعتی: امروز صفحه 248 قرآن کریم، آیات 104 تا 111 سوره مبارکه یوسف در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ «104» وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَهٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ «105» وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ «106» أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَهٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَهُ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ «107» قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ «108» وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ «109» حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ «110» لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَرى وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ «111»
ترجمه:و تو بر این (وظیفهى ارشاد) پاداشى از آنان نمىخواهى. آن (رسالت و قرآن) جز تذکر و پندى براى جهانیان نیست. و چه بسیار نشانه در آسمانها و زمین که بر آن مىگذرند، در حالى که از آن روى گردانند. وبیشترشان به خداوند ایمان نمىآورند، جز اینکه (با او چیزى را) شریک مىگیرند. (و ایمانشان خالص نیست) آیا (آنها که ایمان نمىآورند) از اینکه عذاب الهى آنها را در برگیرد و یا قیامت در حالى که نمىدانند ناگهانى فرا رسد، در امانند؟ (اى پیامبر! تو نیز) بگو: این راه من است. من و هرکس پیروىام کرد، با بینایى به سوى خدا دعوت مىکنیم و خداوند (از هر شریکى) منزه است و من از مشرکان نیستم. و پیش از تو (پیامبرى) نفرستادیم، جز مردانى از اهل آبادىها را که به آنان نیز وحى مىکردیم. (با وجود این) آیا در زمین سیر نکردهاند تا عاقبت کسانى را که پیش از آنان بودهاند بنگرند؟ و قطعاً سراى آخرت براى کسانى که تقوا پیشه کردهاند بهتر است. آیا نمىاندیشید؟ (دعوت پیامبران و مخالفت دشمنان همچنان ادامه داشت) تا هنگامى که پیامبران (از هدایت مردم) به آستانه نومیدى رسیدند وکفار گمان کردند (وعدهى عذاب) به دروغ به آنان داده شده است، آنگاه یارى ما به آنان رسید، پس کسانى را که مىخواستیم نجات یافتند و (لى) عذاب ما ازگروه مجرمان باز گردانده نمىشود. به راستى در سرگذشت آنان، براى خردمندان عبرتى است. (این) سخنى نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق کنندهى آن (کتاب آسمانى) است که پیش از آن آمده و روشنگر هر چیز و (مایه) هدایت و رحمت براى گروهى است که ایمان مىآورند.
شریعتی: در آستانه میلاد با سعادت حضرت زهرا(س) هستیم. هفته زن، روز مادر، روز زن انشاءالله برشما مبارک باشد. این هفته از عالم مجاهد مرحوم آیت الله طالقانی یاد میکنیم که انشاءالله رحمت و رضوان خدا بر ایشان باشد. قرار است از سیره عملی ایشان و زندگی ایشان نکاتی را بشنویم. اشاره قرآنی را بفرمایید و نکات پایانی صحبتهای شما را بشنویم.
حاج آقای قرائتی: این صفحهای که تلاوت شد، آخر سوره یوسف میگوید: «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» اکثر اینهایی که ایمان دارند، رگ شرک هم دارند. یعنی موحد صد در صد نیستند. خداپرست صد در صد نیستند. این خیلی مهم است چون خدا به شیر خالص گفته است. در قرآن یک آیه داریم «لَبَناً خالِصا» (نحل/66) یعنی شیر خالص است. در همه چیزها به شیر خالص میگوید، میگوید: «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً» شیر از بین خون و پِهن رد میشود. نه بو میگیرد و نه رنگ خون! این خالص است. آدم خالص کسی است که وقتی گفت: خدا، دیگر رنگ دیگر نشود. چه گفته، کی گفته، هرچه میخواهد بگوید. بگو خدا، «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم» (انعام/91) اخلاص، یک حدیث داریم خدا میگوید: من شریک خوبی هستم. هرکس مرا با کسی دیگر شریک کند همه را به او واگذار میکنم.
شما اگر نماز را برای خدا بخوانی ولی یک کلمه واجبش را مثل الله اکبر، این الله اکبر واجب را برای خدا نگویی. کل نماز باطل است. اگر واجبات برای خداست، مستحبات را برای غیر خدا میگوید، باز نماز باطل است. اگر واجبات و مستحبات برای خداست ولی مکانی که به نماز میایستد برای خدا نیست. مثلاً صف اول میایستی که دوربین نشان بدهد. مکان برای غیر خدا باشد نماز باطل است. اگر زمان برای خدا نباشد، اول وقت نماز میخواند تا بگویند: فلانی نماز اول وقت میخواند. زمانش برای غیر خدا باشد باز نماز باطل است. اگر واجب و مستحب خدا، زمان و مکان برای خدا باشد، اما قیافه بگیری، عبا روی دوش بیاندازی، گردن کج کنی، باز نماز باطل است. این معنای این آیه بود که «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ». خالص بودن خیلی مهم است. باید مواظب باشیم.
من جایی رفتم، دیدم رودخانهای آب خنکی داشت. تا آب را به صورتم زدم گفتم: های های های! آب خیلی یخ است. پس وضو بگیریم. های های های! گفتم: وضویت باطل است. تو برای های های وضو گرفتی. چون هوا گرم است و این آب هم خنک است، وضویت باطل است. هی آب ریختم و های های کردم. سیر که شدم، بعد وضو گرفتم. من به بچهها و دانشجوها و لیسانسهها میگویم: این درسهایی که برای ترم و نمره خواندید، این را حساب نکنید. درس خواندید که مدرک بگیرید. حالا که مدرک گرفتی هفتگی کتاب مطالعه کن. کش شلوار واجب است اما قیمتی ندارد. چیزی که آدم برای غیر خدا بخواند ارزش ندارد. حالا مدرک را بگیر ولی حالا که مدرک گرفتی، بنشین مطالعه کن. این مهم است.
شریعتی: نکات خوبی را شنیدیم. دعا بفرمایید و همه آمین بگوییم.
حاج آقای قرائتی: خدایا آن ایمانی که در آن شرک نباشد«وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» اکثر مؤمنین رگ شرک دارند. ایمان خالص صد در صد را نصیب همه ما بفرما. خدایا جوانمردیهایی که نمونههایش را گفتیم در همه ما احیاء کن.
شریعتی: این هفته مزین و منور به نور حضرت زهرا(س) هست. با هم صلوات حضرت زهرا را زمزمه میکنیم. انشاءالله همه تحت حمایت آن حضرت باشیم و زیر سایه حضرت قد بکشیم و رشد کنیم. بهترینها را برای شما آرزو میکنم.