بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
شریعتی: سلام علیکم و رحمه الله. سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، خانمها و آقایان. انشاءالله در هرکجا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. به سمت خدای امروز خوش آمدید. حاج آقای قرائتی سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
شریعتی: هفته گذشته یک بحثی را شروع کردیم اینکه تا چه اندازه ظرفیت داریم و چقدر میتوانیم سعه صدر داشته باشیم.
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین بعدد ما احاط به علمه. اللهم صل علی محمد و آل محمد. الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
مسألهی ظرفیت خیلی مسألهی مهمی است. اگر روح انسان بلند باشد هم با خدا رفیق است، تا یک چیز تلخی دید، زبان به گره باز نمیکند. با مردم کنار میآید. یک کسی غیبتش را کرد میگوید: راضی هستم. از کسی طلب دارد صبر میکند. در خانه با همسرش سر چیز جزئی چانه نمیزند. زندگی راحت میشود. بسیاری از گرههایی که در روح خودمان هست و در جامعه ایجاد میکنیم، برای کم ظرفیتی است. مسألهی مهمی است. به حضرت فرمودند: «آله الریاسه سعه الصدر» (نهجالبلاغه/ص501) اگر میخواهی رئیس شوی، ابزار ریاست این است که روحت بزرگ باشد. دیگران را تحمل کنی، یک انتقادی شد زود از کوره در نروی. یک کسی به شما اشکال گرفت، فکر نکنی که چه کار کرده است. او را تحویل بگیری و خوشحال شوی که اشکال شما را گفت. این مسأله مهمی است.
ما یکوقتی یک کسی از شاگردان امام بود، ایام جنگ با امام بد شد. در عراق رفت و در رادیو عراق علیه اسلام و نظام حرف زد. نقل شد که به امام گفتند: میدانید شاگرد قدیمی شما رفته پناهنده به صدام شده است؟ گفت: بله، حرفهایش را هم میشنوم. گفتند: چه کار میکنی؟ فرمود: دعا میکنم خدا نجاتش بدهد. این یعنی روح بزرگ و دل وسیع داشتن. تحمل ما خیلی کم شده است. در مسائل سیاسی و مسائل جزئی! ریشهای من مشکی بود. خدمت امام رفتم، گفتم: یک کسی به شخص شما اشکال کند، ضد ولایت فقیه است؟ گفت: نه! ما معصوم نیستیم. گفتم: من دو تا اشکال دارم، ولی رویم نمیشود بگویم. مثل چراغ قوه و خورشید هستیم. یک چراغ قوه به خورشید حرف بزند. شما زیر پتو هم باشی، باز میفهمی. جلوی فهم را نمیشود گرفت. گفتم: من یک چیزهایی میفهمم ولی شما کجا و من کجا، هم باید حریم شما را نگه دارم. هم وقتی میفهمم چه کنم؟ گفت: اشکال من چیست؟ بگو. گفتم: شما یک جاهایی نماینده میگذاری ضرورت ندارد. مثال زدم که فلانجا مثل نهضت سواد آموزی چه خطری دارد که من نماینده امام در نهضت سواد آموزی باشم؟ چهار تا سالمند را میخواهم چهار تا کلمه یاد بگیرند. این برای نظام خطری ندارد. شما در کتابهای آموزش و پرورش و دانشگاه نماینده داری، چند صد میلیون کتاب چه مینویسند؟ چقدر این حرفها لازم است؟ آیا حرف غلط هم هست یا نه؟ اگر همه درست است ممکن است درست باشد ولی به درد این نخورد. شما در اتاق پخش تلویزیون نماینده دارید؟ چه چیزی به مردم نشان میدهند؟ در کتابهای درسی، نسل نو و در بخش تلویزیون، دهها میلیون نقص هست، شما اینجا نماینده نداری. ولی برای هلال احمر نماینده داری. یک سیل میآید، هلال احمر میخواهد پتو تقسیم کند. حالا گیرم یک کامیون پتو میدزدند. این خطری ندارد. خیلی با احتیاط گفتم. امام فرمود: من در این حرف شما تأمل میکنم. گفتم: یک غیبت هم میخواهم بکنم. حرام است و گناه کبیره است ولی اگر شما اجازه بدهی به خاطر مصلحت مهمتر من این غیبت را بکنم. یک تأملی کرد و با لبخند فرمود: یک غیبت هم بکنید. گفتم: فلانی آدم خطرناکی است. الآن هم در صدا و سیما است، هم در دانشگاه است. این را آدم خطرناکی میدانم. البته اشکالی ندارد انسان حرف را زودتر از بزرگترها بفهمد. گاهی پدربزرگ دنبال کلید میگردد، بچه میگوید: آقاجان کلید آن است. این طوری نیست. ایشان فرمود: در کلام دوم شما هم تأمل میکنم. ما دست امام را بوسیدیم و بیرون آمدیم به جناب آقای صانعی گفتم: من دوتا حرف به آقا زدم و هردو را فرمود: تأمل میکنم. این تأمل میکنم در ادبیات آقا یعنی چه؟ گفت: آقا خوشش آمد. گفتم: الحمدلله! در جماران داشتم میرفتم، پنجاه متر که رفتم از بیت دور شدم. خدا حاج احمد آقا و حاج آقا مصطفی را رحمت کند. حاج احمد آقا بدون عبا در کوچه آمد و صدا زد: آقای قرائتی! آقای قرائتی! برگرد. برگشتم. گفت:شما خانه داری؟ گفتم: بله. ماشین داری؟ از خودت است؟ به کسی بدهکار نیستی؟ مشکل مالی نداری؟ گفتم: نه! گفت: خیلی خوب. من از این حرکت حاج احمد آقا که بی عبا آمد و داد زد و من برگشتم و گفت: خانه و ماشین داری و بدهکار نیستی. اینطور فهمیدم که امام به ایشان گفته: برو اگر این شیخ مشکل مالی دارد، حل کن. یعنی من به امام گفتم: اشکال دارم. او گفت: برایت خانه میخرم! این ظرفیت است.
حالا اگر به استاندار و به یک مدیر کل بگویم: کارت غلط است. فوری بعضیهایشان با چشمک پرتت میکنند به جایی که عرب نی بیاندازد! چه اشکالی دارد. خوب ممکن است کار شما اشتباه باشد. وکیل هستی، وزیر هستی، امام جمعه هستی. گاهی بزرگان نیاز به نصیحت دارند. اینطور نیست. ظرفیت یعنی انتقاد را تحمل کنند. یکبار گوشت را سوزانده است. حالا شوهرت به جای شیراز به اصفهان رفته است. گاهی وقتها در نامگذاری بچه تحمل نمیکنند و هیچکدام کوتاه نمیآیند. سر نامگذاری با هم چانه میزنند. مرد درخانه میآید غذا نداری، بد اخلاقی نکن. ظرفیت خیلی مهم است. به موسی گفتند: تو رهبر مردم شدی. گفت: من رهبر مردم شدم؟ پس «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» (طه/25) خدایا ظرفیت مرا بالا ببر.
چه کنیم این ظرفیت ایجاد شود؟ یکی از راهها این است که قرآن میگوید: نماز ظرفیت را بالا میبرد. چند آیه داریم. یکی میگوید: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاه» (بقره/45) وقتی گیر کردید، در تنگنا قرار گرفتید، دستتان را در دست نماز بگذارید. از نماز کمک بگیرید. یک آیه داریم میگوید: افراد بی ظرفیت هستند «إِلَّا الْمُصَلِّین» (معارج/22) «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» (معارج/20) شر که به او میرسد، جزع میکند. جیغ میزند. یعنی در مقابل سختیها ظرفیت ندارد. «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا» (معارج/21) به او بدهیم مشتش را میبندد. یعنی وقتی به او بدهیم، حرص میزند و به کسی نمیدهد. وقتی هم از او میگیری جیغ میزند. آخر آیه میگوید: مگر آنهایی که اهل نماز هستند. یعنی نماز ظرفیت را بالا میبرد.
«إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعا» (معارج/19) هلوع یعنی حریص و بی تاب. در مورد حرص چند حدیث بخوانم. «الْحِرْصُ لا یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ وَ لَکِنْ یُذِلُّ الْقَدْرَ» (غررالحکم، ص 62) حرص رزق شما را زیاد نمیکند. یعنی فکر نکن اگر هیجانی شدی بیشتر گیرت میآید. «مَن کثر حرصه … ذلّ قدره» کسی که حریص باشد ذلیل است. مردم میگویند: این شکمو است. چقدر تنگ نظر است. «رُبَّ حریص قتله حرصه» خیلی از افراد حریص از حرص میمیرند. «لیس لحریص غناء» یعنی حریص بیخ ندارد. آخر ندارد. یک چیزی هم بدهند باز چیز دیگری میخواهی. مشکل آمریکا حرص است. میگوید: همه دنیا باید در اختیار من باشد. قانع نیست. «الحرص یرزى بالمروه» مروت و جوانمردی بخاطر حرص از بین میرود. «لا حیاء لحریص» (غررالحکم، ص 296) آدم حریص حیا ندارد. دست به هرکار زشتی میزند که به آن چیز برسد. «الحرص علامه الفقر» آدم حریص ثروتمند هم باشد، باز گداست. ثروتمند است ولی چون حرص میزند، گداست. «الحرص موقع فى کثیر العیوب»
یکی از چیزهایی که ظرفیت را بالا میبرد سیر و سفر است. آدمهایی که در یک منطقه هستند و بیرون نمیروند، بلند نظر نیستند. در شهرهای کوچک، در محیطهای کوچک، رابطه با آدمهای کوچک ظرفیت را کوچک میکند. در قرآن دوازده مرتبه هست که هم میگوید: «سیروا» یعنی بلند شوید بگردید. یکی هم میگوید: «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْض» (یوسف/109) چرا بلند نشدند بگردند؟ یعنی شش بار میگوید: برو، شش بار میگوید: چرا نرفتی؟ تأکید بیشتر. این گردشگری هدفدار، نه اینکه برویم ساندویچ بخوریم و عکس بگیریم. بگردی و ببینی و عبرت بگیری! این روح آدم را باز میکند. رابطه با آدمهای بزرگ، عالمی داشتیم در کاشان، آیت الله نجفی که مفسر بود و خدا رحمتش کند. خیلی هم به گردن من حق داشت. ایشان میگفت: یکی به آ سید ابوالحسن اصفهانی اظهار فقر کرد. گفت: ندارم. پسر ایشان را کشتند. ایشان در تشییع جنازه پسرش بود، یک مرتبه به طلبهای اشاره کرد، بیا. آمد و گفت: شما دیروز گفتی: پول ندارم. این پول را بگیر. در تشییع جنازه پسرش از فقیر غافل نشد. یعنی جنازهی پسرش او را غافل نکرد از طلبهای که مشکل دارد.
یکبار دیگر بحث شد که ایشان پیر شده و چیزی متوجه نیست. ایشان به هرکس که خانمش بچهدار میشد و زایمان میکرد، یک مبلغی هدیه میداد. گفتند: او را امتحان کنیم. آقایان بعضی از روزها مثل عید نوروز، عید غدیر سرشان شلوغ است. خانه مراجع شلوغ است. گفتند: در شلوغی میرویم و میگوییم: دیشب خدا یک بچه به ما داده است. ایشان هم در شلوغی صد تومان دادند. در یک سال هفت هشت بار در شلوغیها رفتند و گفتند: دیشب خدا بچهای به ما داده است. فرمود: قدمش مبارک باشد. بار هشتم که خواست پول بدهد گفت: قدر خانمت را بدان، در یک سال هشت بار برایت زاییده است. گفت: دیدی گفتم فهمید! آدمی که ظرفیت دارد میفهمد این کلک میزند اما به رویش نمیآورد.
برادران یوسف نزد یوسف آمدند و گفتند: این لیوانی که در خورجین گندم پیدا شد، ناراحت نباش، اگر این سرقت کرده است «إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَق» (یوسف/77) سابقه دارد. «فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل» یک برادر دیگر هم داشت، او هم دزد بود. یعنی برادر دیگر یوسف است. گفتند: اگر بنیامین لیوان دربار را در گندمها پنهان کرده است، یک برادر هم داشت که دزد بود. «فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ» (یوسف/77) یوسف این را سر نگه داشت. نگفت: برادری که میگویید: دزد است، من هستم! یعنی به او دزد گفتند، چیزی نگفت. این همان ظرفیت است. روح بزرگ دارد.
به خواجه نصیر الدین طوسی یک نامه بسیار تندی نوشتند. در نامه نوشته بودند: ای سگ! پسر سگ! این نامه را هرکس بخواند به جوش میآید. ایشان نوشت: در نامه نوشته بودید سگ پسر سگ! سگ با چهار پا راه میرود. بنده با دو پا راه میروم و ابوی اینجانب هم با دو پا راه میرفت. به یکی از پیغمبرها گفتند: تو خل هستی. «إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَه» (اعراف/66) تو سفیه هستی. نگفت: من خل هستم! ننهات خل است. بابایت خل است! جد و آبادت خل است. تا گفتند: تو خل هستی. فرمود: «لَیْسَ بِی سَفاهَه» (اعراف/67) من خل نیستم! همین… به پیغمبر دیگر گفتند: «إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» (اعراف/60) کج میروی، فرمود: نه درست میروم. «لَیْسَ بِی ضَلالَه» (اعراف/61)
این ظرفیت مسأله مهمی است. یکی از خوبیهای ازدواج این است که آدمی که زن میگیرد ظرفیتش بزرگ میشود. کسی که همسر ندارد، فقط میگوید: خودم، کُتم، شلوارم، کیفم، کفشم، موبایلم! اما وقتی همسر گرفت، خودم یک مقدار باز میشود. زنم، بچهام، پدر زنم، مادر زنم، مَنَش ما میشود. باز میشود. یکی از برکات است. مشورت فکر آدم را باز میکند. جهانگردی عامل بالا بردن ظرفیت انسان است.
دوستی و انس با افراد بزرگ ظرفیت را بالا میبرد. اینهایی که پای تلویزیون نشستید، بیایید هرکس به شما ظلم کرده را ببخشید. مردم قیامت خیلی گیر هستند دیگر گیر شما نباشند. آقای قرائتی پشت سرت حرف بدی زدند، حلال است! اصلاً نگاه هم نکن. وقتی نگاه کنی خجالت میکشد. نگو: چه گفته است؟ یک چیز زشتی گفته، اگر بگوید بیشتر ناراحت میشود. حلال کن. ببخش! ظرفیت بزرگ!
مقایسه، آدم را بزرگ میکند. در قرآن حدود چند صد تا دوقلو داریم. «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ» (سجده/18) این یا آن؟ با مقایسه انسان یک نگاهی به اطراف میکند. روحش بزرگ میشود. آدمی که مقایسه نمیکند فقط خودش را میبیند. به امام سجاد گفتند: چرا اینقدر عبادت میکنید؟ گفت: من؟ علی عبادت میکرد. یعنی عبادت خودش را با امیرالمؤمنین مقایسه میکرد. دانشمندان به این لیسانس و فوق لیسانس و دکترا قانع نباشند. قرآن میفرماید: همه شما یک ذره سواد دارید. «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» (اسراء/85) دلت به سوادت خوش است. فکر میکنید خبری است. اگر انسان بزرگترها را ببیند. مقایسه کند، مثلاً مصیبتی برایش پیش آمد، وقتی مقایسه کند با مصیبتهایی که در کربلا برای اهلبیت پیش آمد. وقتی مقایسه میکند این مقایسه آدم را بزرگ و آرام میکند. «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى» (قصص/60)
عکس شهید مدرس را روی اسکناسها آوردند و به امام دادند. امام به آیت الله مدرس خیلی علاقه داشت برای همین عکسش را روی اسکناسها چاپ کردند. امام نگاهی کرد و فرمود: ارزش مدرس به این نیست که عکسش روی اسکناس باشد باید یک سوره قرآن برایش بخوانند. یعنی هدیه قرآن ارزش است نه این!
توجه به وعدههای خدا، ظرفیت را بزرگ میکند. خدا وعده داده کمک کنید. این ظرفیت را بالا میبرد. و لذا وقتی امام در هواپیما مینشیند، دوازده بهمن از فرانسه به ایران بیاید، با او مصاحبه کردند، چه احساسی داری؟ فرمود: هیچی! سال 42 امام یک اعلامیه داد و فرمود: «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» (توبه/52) من با این آیه آشنا نبودم بعد دیدم آیه قرآن است که رزمندهها میگفتند: ما کشته شویم الحمدلله! در راه خدا شهید شدیم. پیروز هم شویم الحمدلله حق پیروز شده است. هرچه شود «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» است. یعنی هرکدام باشد به نفع ما است. هردو خوب است.
کسی میخواست دختری را بگیرد ولی مشکلاتی داشت. زیبا نبود، قدش کوتاه بود. فقیر بود. گفت: هیچکس زن ما نمیشود. گفتند: فلانی دختر دارد. گفت: میرویم میگوییم: داد داد، نداد، نداد! نزد پدر دخترها آمد و گفت: «ان تزوجونا الحمدلله» اگر دختر را به ما دادی و ما را به دامادی پذیرفتی الحمدلله، خدا را شکر میکنم. گفت: اگر دختر را به ما دادی از خدا تشکر میکنم. «ان تمنعونا الله اکبر» اگر ندادی خدا بزرگ است. اینها ظرفیت است. آدم هست خانه و شغل دارد ولی ظرفیت ندارد. میگوید: بچهدار شوم خرجی را چه کنم؟ اینقدر ظرفیتش تنگ است میگوید: خدا به شرطی خداست که یکی باشیم. اگر من دو تا شدم، خدا چطور خرج مرا میدهد؟! یعنی با خدا گیر است. توکل ندارد. این تنگ نظری است. سر یک چیزی عقد را به هم میزنند. طلاق میگیرند. این آمار طلاق بیشتر شده بخاطر کم شدن ظرفیتهاست که بهانه گیری زیاد شده است.
حضرت نوح کشتی میساخت. میگوید: هرکس آمد از کنار نوح برود متلک گفت. «وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ» هر قومی آمدند عبور کنند، «مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا» (هود/38) مسخره میکردند. نوح چه کار کند؟ فرمود: «إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ» (هود/38) روزی هم میآید من شما را مسخره خواهم کرد.
در سوره مطففین، میگوید: مجرمین، چهار برخورد با مؤمنین میکنند. «إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ» (مطففین/29) مجرمین به مؤمنین میخندند. مذهبی شده، حزب اللهی شده! مؤمنین را مسخره میکنند. «وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ» (مطففین/30) وقتی میآیند از کنارشان عبور کنند، چشمک میزنند. «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ» وقتی به حزب و باند خودشان مینشینند. «انْقَلَبُوا فَکِهِینَ» فکاهی میگویند. «وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ» (مطففین/32) از دور هم که نگاه کردند، اشاره میکنند قدیمی و امل است. خوب چهار متلک باید مؤمنین از مجرمین بشنوند. «یضحکون» میخندند. «یتغامزون» غمزه میشنوند. «فکهین» جک و فکاهی میگویند. «فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ» (مطففین/34) روزی هم میآید مؤمنین به مجرمین خواهند خندید. شما در فضای مجازی متلک میگویید. «عَلَى الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ» (مطففین/35) آن زمانی که به شما میخندیم روی تختهای بهشت خواهیم بود. بخند، خواهیم خندید! امروز شما مسخره میکنید، «فانَّا نَسخَرُ» تو مسخره کردی، تو را مسخره خواهند کرد. به من خندیدی، زمانی هم من به شما میخندم. لذا دخترها و پسرهای ما نبایند بگویند: آخر همه نشستند و ما بلند شویم نماز بخوانیم؟ ممکن است بعضیها چشمک بزنند اما اینها کم هستند. اگر زیاد هم باشند طوری نیست.
خاطرهای در مورد ظرفیت نقل شد. شنیدم که مرحوم دکتر بهشتی(ره) نزد امام آمد و گفت: طرفداران بنی صدر به من جسارت میکنند. خیلی راحت حرف زشت میزنند. بهشتی بهشتی! طالقانی را تو کشتی! این جسارت است. من شنیدم امام فرمود: آقای بهشتی چه صدایی میآید؟ بهشتی فرمود: گوش دادم که مردم پشت حسینیه جماران میگویند: روح منی خمینی، بت شکنی خمینی! گفت: آقای بهشتی مردم دنیا پشت این دیوار به ما دعا کنند و یا به من جسارت کنند در من اثری ندارد. وقتی راه آدم حق است.
یک کسی شتر اجاره کرد، از عباسیه، پول داد و سوار شتر شد. صاحب شتر هم افسار را میبرد. همانطور که صاحب شتر افسار را میکشید به این مشتری که سوار شده بود جسارت میکرد. مشتری هم چیزی نمیگفت. گفتند: لابد کر است. نمیشنود. یکجا رسید و یک نفر گفت: آقا ببخشید شما سوار شتر شدی، میدانید چه به شما میگوید؟ گفت: بله فحش میدهد. خوب چرا چیزی نمیگویی؟ گفت: جاده کجاست؟ گفت: عباسیه است. گفت: من میخواهم عباسیه بروم. اگر این مرا به عباسیه میرساند بگذار هرچه میخواهد بگوید. یعنی اگر من به هدفم میرسم بگذار بگوید.
در دست شما سفال است، همه بگویند: طلاست. طلا است همه بگویند: سفال است. اگر راه را تشخیص دادیم، قرآن یک آیه دارد میگوید: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم» (انعام/91) بگو: خدا، گور پدر همه آنها! ما که نمیتوانیم مردم را راضی کنیم. هرکاری کنی و هر راهی بروی، مردم یک چیزی خواهند گفت. یک خاطره از خودم برای شما بگویم.
در مسجدالحرام نشسته بودم. با کسی مشغول صحبت بودم. یک بنده خدایی آمد دست مرا بوسید و رفت. من توجهی نکردم. چون اصلاً متوجه نشدم. گفت: آقای قرائتی دعا کن خدا تکبر تو را بگیرد. گفتم: خدایا تکبر مرا بگیر! گفت: یک پیرمرد آمد دست شما را بوسید، تو باید دستت را بکشی. چرا اجازه دادی پیرمرد دست شما را ببوسد؟ گفتم: والله متوجه نشدم. رفت و یک پیرمرد دیگری آمد دست مرا بوسید. حواسم جمع بود، سریع دستم را کشیدم. باز دیدم گفت: آقای قرائتی دعا کن خدا تکبر شما را بگیرد. ای بابا! چرا؟ گفت: یک پیرمرد با عشق آمد دستت را ببوسد، چرا نمیگذاری ببوسد؟ گفتم: چه خاکی بر سرم کنم؟ در تاریخ آمده که شخصی با بچهاش هردو سوار اسب شدند. مردم گفتند: چه بی رحم! هردو پیاده شدند، گفتند: چقدر احمق هستند. اسب خالی میرود. پدر سوار شد و پسر پیاده گفتند: چه پدر بی رحمی! پسر سوار شد و پدر پیاده، گفتند: چه پسر بی ادبی! یعنی اگر خواسته باشیم در دهانها را بدوزیم، نخ کم میآوریم. باید ظرفیت را بالا ببریم. شد شد، نشد نشد! حرص نخوریم.
یکوقتی در ماشین نشسته بودم با بغل دستیام، با هیجان حرف میزدم. عصبانی بودم، به چه دلیل یادم نیست. یک اتوبوس گازش را گرفت و از ماشین ما جلو زد. دیدم پشت اتوبوس نوشته بود: شد شد، نشد نشد! آرام شدم. اگر شد الحمدلله و اگر نشد، الله اکبر! ما باید وظیفهمان را درست انجام بدهیم. روابطمان را با خدا، با مردم، با شریک درست کنیم. استاد فکر می کند اگر بگوید: نمیدانم، کوچک میشود. «قُل» پیغمبر بگو: بلد نیستم. « قُلْ إِنْ أَدْرِی» (جن/25) طوری نیست. نه! این در شأن ما نیست که بگویم: بلد نیستم. او باید از من عذرخواهی کند.
شریعتی: انشاءالله خداوند به همه ما سعه صدر بدهد. ظرفیتمان را بالا ببریم. امروز صفحه 115 قرآن کریم، آیات 42 تا 45 سوره مبارکه مائده در سمت خدا تلاوت خواهد شد. این هفته قرار است در برنامه یاد کنیم از آیت الله سید محمد کاظم قزوینی، صاحب کتاب «زینب کبری من المهد الی اللحد» انشاءالله روحشان شاد باشد و با قرآن کریم و اهلبیت محشور باشند.
«سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ «42» وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراهُ فِیها حُکْمُ اللَّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ «43» إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ فِیها هُدىً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ «44» وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَهٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ «45»
ترجمه: آنان براى دروغ سازى به دقّت گوش مىدهند و همواره مال حرام (رشوه و ربا) مىخورند، پس اگر (براى داورى) نزد تو آمدند، یا میانشان داورى کن یا از آنان روى بگردان و اگر از آنان روى بگردانى پس هرگز هیچ زیانى به تو نخواهند رساند. و اگر داورى کنى، پس میانشان به قسط و عدل قضاوت کن، همانا خداوند دادگران را دوست دارد. و (یهودیان) چگونه تو را داور قرار مىدهند، در حالى که تورات نزد ایشان است (و) در آن حکم خداست، پس بعد از آن (که تو موافق آن کتاب حکم کردى) روى مىگردانند و آنان مؤمن نیستند. همانا ماتورات را نازل کردیم (که) در آن هدایت و نور است. پیامبران الهى که تسلیم فرمان خدا بودند، بر طبق آن براى یهود حکم مىکردند و (همچنین) مربّیان الهى و دانشمندان، بر طبق این کتاب آسمانى که حفاظت آن به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند، داورى مىکردند، پس (اى علما!) از مردم نترسید (و احکام خدارا بیان کنید) و از (مخالفت با) من بترسید و آیات مرا به بهاى اندک نفروشید.و کسانى که طبق آنچه خداوند نازل کرده حکم نکنند، پس آنان همان کافرانند. و در آن (تورات) برایشان مقرر کردیم که (در قصاص) جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینى در برابر بینى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان باشد و همهى زخمها را (نیز به همان ترتیب و اندازه) قصاص است. پس هر که آن را صدقه دهد، کفّارهى گناهانش محسوب شود و کسانى که به آنچه خدا نازل فرموده حکم نکنند، پس آنان همان ستمگرانند.
شریعتی: در مورد ظرفیت صحبت میکنیم و راههای بدست آوردن این ظرفیت را برای ما گفتند. حسن ختام بحث از ایشان میپرسم: آثار این ظرفیت در زندگی فردی و اجتماعی ما چه خواهد بود؟
حاج آقای قرائتی: آدمی که ظرفیت دارد، آرامش دارد. «المؤمن کالجبل» مؤمن مثل کوه است. بعد میگوید: از کوه سفتتر است. چون کوه ممکن است ریزش کند ولی آدمهای مؤمن ریزش ندارند. ظرفیت دارند. وقتی یوسف به حکومت رسید. برادرانش گفتند: ما را ببخش! گفت: شما را بخشیدم. همه شما را بخشیدم. ظرفیت است. کسانی که انتقام میگیرند، ظرفیت ندارند. گرفتار غرور نمیشود. من مدرکم این است. اینقدر سواد دارم. اینقدر پول دارم. آدمی که ظرفیت دارد، مغرور نمیشود. تهدیدها را به فرصت تبدیل میکند. یعنی لیموترش گیرش آمد دور نمیاندازد بگوید: ترش است. از همان لیموترش لیموناد درست میکند. آدمی که ظرفیت دارد، دست و پایش را نمیبازد. آدمی که قاطی کرد نمیداند چه کند. وقتی آدم آرامش دارد با تدبیر، مدیریت میکند. ظرفیت اگر باشد همه چیز درست میشود. ابراهیم ظرفیت داشت، در واد غیر ذی زرع آمد و به مکه تبدیل شد. آدمهای با ظرفیت از چه چیزی، چه میسازند. یکی از علمای میانه سفارش به مردم میکرد که زبالهها را اینجا نریزید. منطقهای بود که مردم زباله میریختند. هرچه گفت، گوش نکردند. وصیت کرد اگر من مردم وسط زبالهها دفنم کنید. زبالهها را برداشتند و آقا را دفن کردند و بعد هم دیگر زباله نریختند و آنجا تبدیل به مؤسسه فرهنگی شد. یعنی آدمی که ظرفیت دارد از مرده خودش استفاده میکند.
دو تا بسیجی بودند. یکی ظرفیت بالا و یکی پایین. یکی گفت: اگر من در جبهه شهید شدم، دو جناح سیاسی که در این شهر هستند، در تشییع جنازه من شرکت کنند. دو جناح سیاسی آمدند. یکی دیگر وصیت کرده بود اگر من مردم لازم نیست آن جناحی که من جزء آن نیستم تشییع جنازه من بیایند وصیت کردن عقل میخواهد. خیلیها بلد نیستند وصیت کنند. همه چیز عقل میخواهد. افرادی هستند کار خیر میکنند اما کار واجب نمیکنند. یعنی باید غسل کند اما به جای غسل فقط شنا میکند. صبح تا شب شنا میکند اما آخر هم جُنُب است و غسل نکرده است. یوسف نه پول داشت نه آزادی. در زندان بود. اما بخاطر کرامت و بزرگواری او، زندانیها گفتند: «إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» (یوسف/36) تو خیلی بزرگوار هستی. تا یک کسی وارد میشد کمک آنها میکرد.
شهید رجایی معلم روحانی بود. رئیس جمهور شد و آمریکا رفت. رئیس جمهور آمریکا خواست با او ملاقات کند اجازه نداد. یک معلم با ظرفیت به رئیس جمهور آمریکا اجازه ملاقات نداد. ما دلمان میخواهد این پارچه لباس خارجی باشد. یعنی حاضر هستیم جوان مملکت ما بیکار باشد، کارخانههای مملکت ما خوابیده باشد، ما دلمان خوش باشد کفش و لباس ما خارجی است. عزت را از اینها میخواهیم. مؤمن عزت را از خدا میخواهد. «فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً» (نساء/139) جمیعا یعنی صد در صد. تمام عزت دست خداست. تو دلت خوش است لباست خارجی است. فرشت خارجی است. به چه قیمتی؟ به قیمت بی کار شدن جوانها. اینها آدمهای بی ظرفیت هستند که عزتشان را از آرم لباس میخواهند. پول و سواد دارند اما ظرفیت ندارند.
خدایا تو را به حق همه کسانی که به آنها ظرفیت دادی، سعه صدر و روح بلند و همت بلند دادی، چشم اندازشان بیست ساله نبود، «الیه المصیر» بود. «الیه المنتهی» بود. تا قیامت را دیدند. فقط دنیا را ندیدند. به آبروی همه آنها بالاترین ظرفیت را به ما مرحمت بفرما. اگر تلخی دیدیم قطع رابطه نکنیم. بگوییم: دیگر نماز نمیخوانم. زینب کبری این همه داغ دید نماز شب هم میخواند. ایمان و ظرفیتی به ما بده که رابطه ما با تو و بندگانت رابطه خداپسندانه باشد.
شریعتی: برای رسیدن به روز اربعین از سیدالشهداء و بهرهمندی از آن همه ثواب و برکات زیارت اربعین داریم لحظه شماری میکنیم. خوش به حال همه کسانی که این روزها خودشان را آماده میکنند که زائر کربلا باشند. انشاءالله خدا به همه ما توفیق بدهد که بتوانیم زائر امام حسین در این ایام باشیم. نوزده روز تا اربعین سیدالشهداء باقیست.