بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
شریعتی: «اللهم وفقنا لما تحب و ترضی واجعل عاقبه امرنا خیرا» سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، خانمها و آقایان، انشاءالله خداوند متعال پشت و پناه شما باشد و عاقبتتان بخیر باشد. در خدمت حاج آقای قرائتی عزیز هستیم. سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله.
شریعتی: بحث امروز شما را میشنویم.
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین بعدد ما احاط به علمه. الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
بحث امروز ما در مورد عاقبت بخیری است. خدایا عاقبت همه ما را ختم بخیر بگردان. در مورد عاقبت بخیری و عاقبت به شری، بعضی خوش عاقبت و بعضی بد عاقبت میشوند. قرآن و روایات خیلی حرف دارد. چند آیه را هدیه کنم. «إِنَ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» (هود/114) کار خیر که کردی، کار بد را میپوشاند. از شما گناهی سر میزند. سریعاً بلند شو نماز بخوان، سریعاً مسجد برو. این نماز را که خواندی این گناه را پاک میکند. البته اگر گناه شخصی باشد، برای مردم باشد نه. قالیچه مردم را به خانهام ببرم، حق الناس است. حق الناس از شهید هم بخشیدنی نیست. حدیث داریم شهید در جبهه هم شهید شد، خدا همه گناهانش را میبخشد جز حق الناس. حساب حق الناس جداست. «إِنَ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» یک وقتی یک پسر شانزده، هفده ساله پای کلاس ما در زمان شاه میآمد. مرتب میآمد، یکبار دیگر نیامد. او را دیدم گفتم: چند هفته است نیامدی؟ گفت: من آن زمان که میآمدم آدم خوبی بودم. یک دسته گلی آب دادم، بعد هم یک دسته گل دیگر. دیگر رویم نشد بیایم. گفتم: دیگر به این جلسه نرو، به کارت را درست کن. گفتم: همین شیطان است. قرآن میگوید: اگر دسته گل آب دادی، حتماً سر نماز برو. تو میگویی حالا که گناه کردم پس دیگر مسجد نروم. این را سفت بچسب!
یک کسی به من گفت: انگشترت را به من بده. گفتم: برای چه؟ گفت: میخواهم هروقت نگاه کردم یادت بیافتم. گفتم: نمیدهم که هروقت دیدی نیست یاد من بیافتی. شما اینکه میگویید چون یک خلافی کردم من دیگر آدم خوبی نیستم، به گناه کشیده شدم. حتماً مسجد برو. «إِنَ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» یا قرآن میگوید: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات» (فرقان/70) خدا سیئه و بدی را به خوبی تبدیل میکند. چطور؟ مثل باغچه، در باغچه آب کثیف فرو میرود و گل بیرون میآید. در همین باغچه خدا سیئه را تبدیل به حسنه میکند. یعنی آب بد بو را تبدیل به گل خوشبو میکند. یک آیه در قرآن داریم میگوید: «ثُمَّ نُفِخَ فِیه» (زمر/68) در صور دمیده میشود و همه میمیرند. «ثُمَ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى» یکبار دیگر بمیری همه زنده میشوند. این چه فوتی است که هم با فوت همه میمیرند، هم زنده میشوند. مثل فوت خودمان، با فوت خودمان هم میشود آتش را خاموش کرد، هم میشود روشن کرد. خدا رحمت کند یکی از مراجع میفرمود: قرائتی حرفهای تو را بلد هستم ولی مثالهایت را گوش میدهم.
یک خانمی گفت: چرا عرق پاک است و ادرار نجس است؟ گفت: عرق و ادرار هردو ساخت کلیه است. گفتم: من تخصص ندارم، نمیدانم. گفت: نه این ثابت شده است. گفتم: باید این دو را به آزمایشگاه بدهیم و ببینیم چه موادی در ادرار است، چه موادی در عرق است، چرا آن پاک است و آن نجس است. زنبور عسل هم موم میسازد، هم عسل تولید میکند و هم در بدنش زهر هست. همه هم از یک زنبور است. از درون عسل هم عسل بیرون میآید، هم زهر بیرون میآید و هم موم. حالا بر فرض هردو ساخت کلیه بود و هردو هم مواد و ترکیباتش یکی بود. هر چیزی از هرجایی بیرون بیاید یک قیمتی دارد. گفتم: خانم اگر یک خال از روی دماغ عروس بیرون بیاید، این عروس زشت میشود. همین خال اگر از کنار لبش بیرون بیاید، زیبا میشود. ترکیبات شیمیایی خال یکی است. تا ببینیم از کجا بیرون میآید؟ «إِنَ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات» از آب کثیف، گل خوشبو درست میشود. «ثُمَّ نُفِخَ فِیه» با یک فوت خاموش میشود و با یک فوت روشن میشود.
از افراد خوش عاقبت ساحرها بودند، فرعون ساحرها را جمع کرد، «سحّار» سحار یعنی خیلی ساحر بودند. بعد هم میگوید: «سَحَّارٍ عَلِیمٍ» (شعرا/37) علیم یعنی در علم قوی است. نگفته: «ساحرٌ عالم»، گفته: «سَحَّارٍ عَلِیمٍ» فوق تخصصهای ساحر را از مناطق مختلف دعوت کرد و گفت: میخواهم با سحر و جادو آبروی موسی را بریزی. گفتند: خوب، پولی هم در میان هست؟ «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْرا» (شعرا/41) مزدی به ما میدهی؟ «قالَ نَعَم» (شعرا/42) بله! «وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِین» (شعرا/42) اصلاً در کاخ بیایید. بالاخره وقتی معجزهشان را انجام دادند، عصا و طناب را انداختند، یک حرکاتی شد، طوری که موسی ترسید که نکند مردم گول بخورند. خدا گفت: نترس! عصا را بیانداز، عصا را انداخت، اژدها شد. همه طنابها و عصاها را قورت داد. تا ساحرها دیدند عجب، تمام ابزار سحر و جادویشان در دل اژدها رفت، «فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدِین»(شعرا/46) همه به سجده افتادند، «قالُوا آمَنَّا» ما ایمان داریم. فرعون گفت:شما را تکه تکه میکنم. گفتند: بگو ما را بکشند. «قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُون» (شعرا/50) ما به سمت خدا رفتیم. یعنی عمری در سحر و جادو بودند. در یک چرخش 180 درجهای عاقبت بخیر شدند.
یک نمونه دیگر عاقبت بخیری بالقیس خانم بود. خانمی بود پادشاه، خورشید پرست، تاج و تخت بزرگی داشت. معجزه حضرت سلیمان را دید و ایمان آورد. یک پادشاهی که یک عمر منحرف است در یک لحظه ایمان میآورد. مردم هم چهار دسته هستند. به طور عقلی، یا هم اول خوب هستند، هم آخر. بعضی نه اول خوب هستند، نه آخر. بعضی اولشان خوب است، آخرشان بد است. بعضی اولشان بد است، آخرشان خوب است. یک کسی یک جایی سخنرانی کرد، از منبر پایین آمد. به یک نفر گفت: منبرم چطور بود؟ گفت: اولش خوب نبود ولی آخرش انصافاً خراب کردی. بعضی هم اول خوب هستند، هم آخر خوب هستند. مثل حضرت یحیی که میگوید: «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا» (مریم/15) روز تولد زیبا، لحظه مرگ زیبا، قیامت سر فراز. همه نور است. این تعبیر به نحو دیگر برای حضرت عیسی آمده است. این چهار مرحله که هست. قرآن نقل میکند افرادی بودند مسیحی و غیر مسلمان، ولی وقتی آیات قرآن را میشنیدند، جذب میشدند. اشک میریختند. «وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ» (مائده/83) وقتی آیاتی که به رسول نازل میشد میشنیدند، «تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» براساس معرفت اشک میریختند. «مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» اشک عارفانه، بعضی خیلی گریه میکنند ولی عمق ندارند.
یک کسی بود وقتی مفاتیح دست میگرفت، از همان چاپ افست گریه میکرد. بخوان وسطش که رسیدی دعا کن. اشک با معرفت بریزیم. «مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» در روایات هم داریم زیارت با معرفت، اشک باید با معرفت باشد. عزاداری باید با معرفت باشد. زیارت باید با معرفت باشد. حُر آمد که امام حسین را بکشد ولی در راه امام حسین شهید شد و توبه کرد. جِنیها آمد بروند، صدای قرآن را شنیدند، گفتند: چیست؟ «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَبا» (جن/1) چه صدایی، چه آهنگی، چه مطالبی؟ «یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ» (جن/2) بعد گفتند: «فَآمَنَّا» ما ایمان میآوریم. در کوچه صدای قرآن را شنیدند و ایمان آوردند. بعد هم گفتند: «یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ» (احقاف/31) بیایید بشنوید و شما هم ایمان بیاورید. ساعت هشت آیه را میشنود، هشت و پنج دقیقه ایمان میآورد و هشت و ده دقیقه تبلیغ را شروع میکند. آدم داریم که یک رکعت نماز نخواند ولی اهل بهشت بود.
شخصی به مدینه آمد، دید خلوت است. گفتند: مسلمانها به جنگ رفتند. کجا؟ احد نزدیک مدینه است. گفت: چه جنگی؟ گفت: بت پرستان مکه با مسلمانان مدینه. نزد پیغمبر رفت و چند لحظه با پیغمبر صحبت کرد و گفت: من ایمان آوردم. میخواهم به جبهه بروم. همانجا رفت جبهه و شهید شد. این به ظهر نکشید که بگوییم: ظهر شد و اذان گفتند و نماز بر این واجب شد. یعنی صبح ساعت 9 وارد مدینه شد. ساعت 10 به احد رفت، ساعت 11 جبهه رفت وساعت 11:30 شهید شد. دربارهی این گفتند: «دخل الجنه و لم یصلی الرکعتین» حتی یک رکعت نماز به او واجب نشده بود. گاهی وقتها آدمهایی هستند بنزینی هستند. بنزین با یک گوگرد روشن میشود. اینهایی که تر هستند هی کبریت روشن میکنی، فایده ندارد.
شخصی نزد حضرت آمد و گفت: قرآن به من یاد بده. حضرت ایشان را به یکی از اصحاب سپرد و گفت: کنار مسجد به او قرآن یاد بدهید. این هم رفت آیه «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/1) به این آیه رسید، «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ، وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ» (زلزله/7 و8) ذرهای کار خیر بکنید یا ذرهای کار شر بکنید، خدا بی پاسخ نمیگذارد. یعنی هرچیزی حساب و کتاب دارد. در این هستی هر چیزی حساب و کتاب دارد. این عربی که تازه آمده قرآن یاد بگیرد، گفت: بس است. گفت: کجا بس است؟ تو دو دقیقه شاگردی کردی. بایست برایت قرآن بخوانم. گفت: نمیخواهم. همین کافی است «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ» ذرهای کار خیر یا شر اثر دارد. هرچه به ایشان گفت، گفت بس است. این مسلمان نزد پیغمبر آمد، گفت: یا رسول الله عجب شاگردی به من دادی! لیز بود. تا سوره زلزله را خواندم بلند شد رفت! حضرت فرمود: «رجع فقیها» او بیرون رفت اما فقیه شد. با معرفت شد. اینها برای عاقبت بخیری است. بچههای یعقوب عاقبت بخیر شدند. وقتی به یوسف گفتند: ما غلط کردیم ببخشید. گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْم» (یوسف/92) همین الآن شما را بخشیدم. به پدرشان گفتند: ما یوسف را در چاه انداختیم، تا در فراق او اشک ریختی و چشمهای تو از دید افتاد. طلب استغفار کردند. گفت: برای شما هم استغفار میکنم. یعنی با اینکه ظلم بزرگی کردند، دعای پدر و عفو برادر شامل حالشان شد. قصهی یوسف که قرآن میگوید: بهترین قصه است، خیلی قلههای بلندی دارد، خیلی درههای خطرناک دارد. فراز و نشیب زیاد دارد. نکات سوره یوسف را جمع آوری کردم، هزار و چهارصد نکته از این سوره درآوردم. چه کسی میتواند ده صفحه قصه بنویسد که 1400 نکته داشته باشد. هم فراق درونش است. یعقوب دهها سال یوسف را ندید. همدیگر را دیدند، وصال هم در قصه هست. فراق و وصال! هم چاه و هم جاه درونش است. یوسف را در چاه انداختند، عزیز شد و بالا آمد. هم کوری درونش است و هم بینایی. یعقوب از گریه کور شد، یعقوب از وصال بینا شد. هم تهمت درونش است و هم برائت. گفتند: یوسف نعوذ بالله قصد بد کرده است. هم یوسف تبرئه شد، نه! زلیخا عاشق شده است. تهمت و برائت، کوری و بینایی، چاه و جاه، فراق و وصال، قحطی و آبادی، هفت سال قحطی و هفت سال آبادی شد. امانت و خیانت، اینها زیباییهای قصه یوسف است. اگر کسی مزه قرآن را بچشد، اصلاً کتاب دیگر را مطالعه نمیکند. البته چیزهای دیگر برای تکمیلش بد نیست. قرآن خیلی غنی است. ما قدر نمیدانیم. توکل قرآن، حفظ قرآن، تفسیر قرآن، در قرآن همه چیز هست. «قولوا» چه بگوییم. «لا تقولوا» چه نگوییم. با چه کسی رفیق شویم و با چه کسی رفیق نشویم. تا الآن عاقبت بخیرها را گفتم. بالقیس، ساحرها، حُر، جنیها!
اما عاقبت به شرها؛ قرآن میگوید: «آمَنُوا ثُمَ کَفَرُوا» (نساء/137) ایمان داشت، اما بد شد. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْل» (بقره/51) خداپرست بود، سراغ گوساله پرستی رفت. انقلابی بود، بی تفاوت شد. بی تفاوت بود، ضد انقلاب شد. سالم بود، گول خورد. «ثُمَّ تَوَلَّیْتُم» (بقره/64) حضرت امیر فرمود: شیطان شش هزار سال عبادت کرد. بعد میفرماید: نمیدانیم این سالها، سالهای دنیایی بوده یا سالهای آخرتی. چون یک روز آخرت، «کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» (حج/47) مساوی با هزار سال است. ولی در یک ماجرا انسان خودش را هم نمیشناسد، ولی یک کار دست انسان هست. قرآن در مورد حسن عاقبت میگوید: پیغمبر میگوید: «فَلا تَمُوتُنَ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون» (بقره/132) یعنی سعی کنید مسلمان بمیرید. از این پیداست که دست ما هم هست. اینطور نیست که بگوییم: کار دست ما نیست. یک تلاشی، کاری،نیتی. دور اندیشی کنیم که در این تجارت عاقبتش ورشکستگی است. تجارت بی کله میکنم. تجارت بی کله ورشکستگی است. رانندگی بی کله عاقبت ندارد. هرچیزی حساب دارد. درس خواندن حساب و کتاب دارد. قرآن میگوید: «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَن» (توبه/75) شخصی به نام ثعلبه بود. در مدینه کشاورزی میکرد. به پیغمبر گفت: دعا کن کار من توسعه پیدا کند. گفت: همان مقداری که داری بس است. گفت: نه! گفت: به نفع تو نیست. همین مقداری که داری زندگی آرامی داری. قبول نکرد. رفت کارش را توسعه داد. مدینه برایش تنگ بود. بیرون مدینه رفت دامداری و کشاورزی راه انداخت. حضرت مأمور فرستاد که زکات بده. گفت: برای چه زکات بدهم؟ قرآن آیه دارد که «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ» اگر خدا وضع مرا خوب کند، صدقه میدهم. زکات میدهم و به فقرا کمک میکنم. اما همین که به او دادیم، «بَخِلُوا» (توبه/76) یادش رفت.
در مورد عروس و دامادها هم خدا یک آیه دارد. میگوید: وقتی عروس و داماد ازدواج میکنند، «تَغَشَّاها» (اعراف/189) پارچه دور خودشان میپیچند. «حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفا» (اعراف/189) حامله میشود. ولی سبک، همین که سنگین شد، «أَثْقَلَت» این بچه در شکم هی رشد کرد، کم کم دوران بارداری شد، «دَعَوَا اللَّهَ» عروس و داماد هردو دعا میکنند. «رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً» خدایا اگر اولاد صالحی به ما دادی، «لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» ما شکر میکنیم. همین که خدا به آنها اولاد صالح میدهد، میگویند: خدا نداد. ما خودمان فلان ویتامین را خوردیم. فلان دکتر رفتیم. فلان سونوگرافی رفتیم. فلان تغذیه را خوردیم. اول میگویند: خدا و بعد کم کم یادشان میرود. ما زود فراموش میکنیم.
بنده خدایی در سفر کربلا بی پول شد. در حرم رفت و گفت: یا علی! ما شنیدیم شما شبها در خانه فقرا غذا میدادی. حالا ما بی پول شدیم، یک کسی بیاید امشب به ما یک صد تومانی بدهد. کنار ایستاده بود و یک مرتبه دید، یک نفر گفت: سلام! چه خوب شد تو را دیدم. من چند روز پیش ایران بودم. همشهری شما بود. داشتم میآمدم پدرت را در بازار دیدم. گفتم: من نجف میروم، ممکن است پسر شما را ببینم. پدر شما این صد تومان را داد و گفت: اگر دیدی به او بده. گرفت و گفت: ما به امیرالمؤمنین گفتیم: صد تومان برسان. به حضرت علی گفت: آقا این حساب نیست. این را پدرم داد! اگر میخواهی بدهی خودت بده! وهابیها میگویند: توسل شرک است. یا ابالفضل، یا فاطمه، یا زهرا شرک است. یا الله بگویید! ما میگوییم: توحید چیست؟ میگویند: توحید این است که بگویی: «لا اله الا الله» ابالفضل و حضرت زهرا و امامان را کنار بگذارید. فقط خدا! این توحید است. شما که میگویید: یا الله، یا حسن، یا ابالفضل، شما مشرک هستید. جوابش در قرآن است. قرآن میگوید: پرندهها را در آسمان چه کسی نگه داشته است؟ «ما یُمْسِکُهُنَ إِلَّا اللَّه» (نحل/79) «ما یُمْسِکُهُنَ إِلَّا الرَّحْمن» (ملک/19) «الا الله» یعنی خدا این پرنده را نگه داشته است. در عین اینکه میگوید: خدا نگه داشته است، آیه دیگر میگوید: «یَطِیرُ بِجَناحَیْه» (انعام/38) با دو پال میپرد. یعنی خدا نگه میدارد به واسطه بال زدن. «ما یُمْسِکُهُنَ إِلَّا اللَّه» فقط خدا نگه داشته است. بعد میگوید: «یَطِیرُ بِجَناحَیْه» درست است خدا نگه داشته است ولی خدا کار را با دو بالش کرده است. پس واسطه اشکال ندارد. «فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ» (روم/24) باران میفرستیم، خدا زمین مرده را زنده میکند، اما «بِهِ» یعنی توسط باران، «بِه» یعنی واسطه هست. «بِه» یعنی توسط باران زنده میکنیم. خدا توسط باران زنده میکند. خدا این پرنده را نگه داشته توسط بال زدنش. کل هستی با ابزار و اسباب است. همین برق به واسطه سیم به ما میرسد. همین میوه به واسطه ریشه درخت از طریق ساقه و شاخه و گل به ما میرسد. واسطهها نباید ما را از خدا غافل کند.
نماز همه توحید است. از اول نماز میگوییم: الله اکبر! در اذان هم میگوییم: «لا اله الا الله» این توحید است. در نماز میگوییم: «ایاک نعبد و ایاک» فقط بنده تو! فقط کمک از تو! در عین حال همین نماز امام زمان که شما میخوانی صد مرتبه در نماز امام زمان که توسل به امام زمان است، «ایاک نعبد و ایاک نستعین» است. یعنی وقتی به اولیای خدا هم متوسل میشویم، به امام زمان متوسل میشویم اما در نماز امام زمان میگوییم: فقط تو! فقط تو! صد بار میگوییم: فقط تو! این اشکال ندارد که انسان نماز امام زمان بخواند ولی در نماز امام زمان بگوید: فقط خدا! ما خیلی قول میدهیم. قرآن بارها نقل کرده است. «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ» (عنکبوت/65) وقتی سوار کشتی میشوند، گرفتار موج میشوند، یا الله! «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ» جفتک میزنند. همین که به خشکی میرسد فراموش میکند. ما نباید یادمان برود، با خدا لجبازی نکنیم. 34 هزار شهید فقط در بهشت زهرا است. 240 هزار شهید در ایران است. چقدر جانباز و اسیر داریم. اینها بوده تا جمهوری اسلامی درست شده است. فردا ما ممکن است خدا را قبول نکنیم ولی مرگ را قبول میکنیم. چون هیچکس نیست که بگوید: من مرگ را قبول ندارم. آدم هست بگوید: خدا را قبول ندارم ولی آدم نداریم که بگوید: مرگ را قبول ندارم. مرگ هست! حجاب و اختلاس بانک و ورشکستگی و غلطکاریهای بعضی از ما، همه ما با همه ضعفهایی که داریم باید روز قیامت پاسخ بدهیم. این دوربین برای من نیست.
آیت الله اشرفی زمانی طلبه بود که دو سه روز نان برای خوردن نداشت. از ضعف افتاد. آیت الله مدنی به من گفت. گفت: عبایم پاره بود. مدتها با عبای پاره میرفتم. منتهی این قسمت که پاره بود را دست میگرفتم که نفهمند این پاره است. حالا عبای پاره چیزی نیست. کتکهایش را اباذر خورد، ما به پلوهایش رسیدیم. چقدر عالم صدها برابر من سواد داشته و دوربین نداشته است. حالا دری به تخته خورده دوربین را مقابل من آوردند. زحمات دیگران را فراموش نکنیم. شهدا و جانبازان و بزرگان را فراموش نکنیم. مادران را فراموش نکنیم. درست است که عروس تقاضایی دارد، ولی مادر، مادر است. یکوقتی مهندسین شهرداری را دعوت کرده بودم. گفتم: یک قانونی تصویب کنید که هرجا برج میسازید کنار هر آپارتمانی دو تا سوئیت هم بسازید. برای اینکه مادر و پدر را نمیشود در این آپارتمانها برد. زن و بچه جوان هستند و میخواهند فیلم ببینند، پدر و مادر پیر مریض است و میخواهد زود بخوابد. از آن طرف هم نباید آنها را سالمندان بفرستیم. مگر اینها زباله هستند؟ مگر مردهاند که بیرون از شهر باشند؟ من این سوئیت را اجاره کنم که مادرم نزد خودم باشد. «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَر» (اسراء/23) یعنی باید نزد تو پیر شوند. پدر و مادر باید نزد خودت باشند. غذا که میخوری یک بشقاب هم به مادرت بده. مادر خسته شد در اتاق برود، بچهها و نوهها را ببیند. دلش باز شود. ما چه میکنیم؟ ما پیرها را کلینیک میگذاریم و بعد دکتر میآوریم که اینها افسردگی دارند. خوب معلوم است، 90 سال سن دارد، چشمش نمیبیند، گوشش نمیشنود. آدم مریض و پیر همه به هم نگاه میکنند، اصلاً افسرده میشوند. آدم سالم هم در بین اینها باشد افسرده میشود. ولی اگر هر پیری نزد دو تا جوان باشد چقدر حالش خوب است.
در سفر حج بعضی از زنهای جوان میگویند: یواشکی برویم این اعمال حج را انجام بدهیم، این پیرزن نفهمد. چون اگر بفهمد میگوید: من هم با شما میآیم. شما نمیدانی شاید دست پیرزن را گرفتی بردی، پیغمبر زیارت تو را قبول کرد. گاهی احترام به پیر، خیر میدهیم و خیر میرسانیم. از هر دستی بدهیم از همان دست خواهیم گرفت. دعای پدر و مادر مستجاب میشود. دعای فرزند هم در حق آنها مستجاب میشود. اگر مستجاب نمیشد خدا نمیگفت: دعا کن. اینکه میگوید: «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً» (اسراء/24) به بچهها میگوید: به پدرت دعا کن. خدایا تو به ما میگویی: دعا کن. حالا دعای پدر و مادر را مستجاب نمیکنی؟ وقتی خدا میگوید: قرائتی دعا کن، یعنی مستجاب خواهد شد. دعای فرزند نسبت به پدر و مادر مستجاب میشود. خیر نرسانیم خیر نمیبینیم.
شریعتی: خیلی از جوانها چشم به راه پدران دلسوزی مثل شما هستند که برای عاقبت بخیری آنها دعا کنید.
حاج آقای قرائتی: در قرآن داریم یوسف وقتی دعا کرد گفت: «تَوَفَّنِی مُسْلِما» (یوسف/101) خدایا عاقبت مرا بخیر کن. حضرت یوسف برای عاقبتش وحشت داشت. یا داریم اولیای خدا وقتی دعا میکنند، میگویند: «وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرار» (آلعمران/193) خدایا من با خوبها بمیرم. یا داریم «فَلا تَمُوتُنَ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون» (بقره/132) حضرت یعقوب به بچههایش میگفت: سعی کنید مسلمان بمیرید. یعنی در سلامت و در حال ایمان به خدا بمیرید. یکوقتی خدمت آیت الله العظمی گلپایگانی رسیدم، روزهای آخر عمر ایشان بود. گفتم: اگر شما یک دعای مستجاب داشته باشی، چون بالاخره یک عمری دعا و نماز شب و تحقیق و علم و تربیت طلبه داشتید. اگر یک دعای مستجاب داشته باشید چه میگویید؟ گفت: دعا میکنم خدا عاقبت مرا بخیر کند. این مسأله مهم است چون گاهی افراد دست به کارهایی میزنند، تجارت، اقتصاد، سیاست ولی عاقبت به شر میشوند. یعنی همه چیزشان را میبازند. دین و دنیایشان را میبازند. من به عنوان یک مسلمان دعا میکنم. خدایا به آبروی همه کسانی که عاقبت بخیر شدند، عاقبت همه ما را ختم بخیر بفرما. دنیای ما را طوری تدبیر کن که عاقبت به شر نشویم. آبرو درست کردنش شصت سال طول میکشد ولی ریختنش یک دقیقه طول میکشد. برعکس بیماری است. بیماری یک مرتبه بیمار میآید و ذره ذره خوب میشود. یعنی بیماری یکبار میآید و به تدریج میرود. برعکس آبرو به تدریج جمع میشود و یکباره میریزد. آدم نمیداند. گاهی آدم خودش را هم نمیشناسد. خدا رحمت کند من از مرحوم مطهری شنیدم. میگفت: اگر میخواهید بدانید چه حقیقتی هستید، ببینید چه خوابی میبینید. گاهی افراد در خواب دست به کارهای بدی میزنند ولی در روز هم خیلی آدمهای خوبی هستند. میگوید: اگر در خواب یک غلطی کردی معلوم میشود تو همان هستی. اگر در بیداری دست به کاری نمیزنی پیداست رودروایسی گیر کردی. حقیقت انسان آنجا معلوم میشود. داریم اگر خواستی با کسی رفیق شوی سه بار او را عصبانی کن. اگر بار سوم و چهارم فحش نداد، با این رفیق شو. چون در سرازیری آدم نمیفهمد که ماشین سالم است، در سرازیری هر بشکهای ماشین درجه یک است. در سر بالایی معلوم میشود یک ماشین چقدر قدرت دارد. بنده نزدیک چهل سال است در تلویزیون هستم، واقعاً دین دارم؟ سه تا تلفن به من شود، بحثهای شما از این هفته در تلویزیون قطع شد. اِ… الو! به حفاظت بگویید: ین راننده و پاسداری که در اختیار شماست، برگردند. شما دیگر پاسدار ندارید. ستاد نماز به اوقاف وصل شد، نهضت سواد آموزی به آموزش و پرورش وصل شد. سه تا تلفن به من بشود بعد ببینیم ما چه کاره هستیم. لذا خیلیها که طلاق میگیرند بد عاقبت هستند. اول قربان هم میرفتند. ولی بعد از یک مدتی به طلاق میکشد. خدایا عاقبت ازدواج ما، عاقبت اقتصاد ما، عاقبت سیاست ما، چقدر از آدمها در سیاست بد عاقبت شدند. در اقتصاد بد عاقبت شدند. در مسائل حکومتی بد عاقبت شدند. خدایا همه ما را برای همیشه در همه کار عاقبت بخیر بفرما. لذا کارهایی که میکنید در روایت داریم «وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی» یعنی این کار آخرش چه میشود؟ پیغمبر فرمود: هرکس یک سبحان الله و لا اله الا الله بگوید، درختی بر درختهای بهشت برای او اضافه میشود. یک نفر گفت: پس بهشت ما خیلی درخت دارد. حضرت فرمود: بله، ولی گاهی هم یک آتش میفرستید و همه را میسوزاند. «حَبِطَتْ أَعْمالُهُم» (بقره/217) بد عاقبتی است. تمام درختها را از بین میبریم. خدایا به حق محمد و آل محمد همیشه به همه ما حسن عاقبت مرحمت بفرما.
شریعتی: چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است *** آن به که کار خود به عنایت رها کنم
انشاءالله همیشه در پناه قرآن و اهلبیت باشیم، امروز صفحه 45 قرآن کریم آیات 265 تا 269 سوره بقره در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّهٍ بِرَبْوَهٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ «265» أَ یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّهٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّهٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُون «266» یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِید «267» الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلًا وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیم «268» یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْباب «269»
ترجمه: و مَثل کسانى که اموال خود را در طلب رضاى خداوند واستوارى روح خود انفاق مىکنند، همچون مَثل باغى است که در نقطهاى بلند باشد (واز هواى آزاد بحدّ کافى بهره بگیرد) وبارانهاى درشت به آن برسد ومیوهى خود را دو چندان بدهد. واگر باران درشتى نبارد، بارانهاى ریز و شبنم (ببارد تا همیشه این باغ شاداب و پر طراوت باشد.) و خداوند به آنچه انجام مىدهید، بیناست. آیا کسى از شما دوست دارد که باغى از درختان خرما وانگور داشته که از زیر درختان آن نهرها در جریان وبراى او در آن (باغ) از هر گونه میوهاى وجود داشته باشد ودر حالى که به سن پیرى رسیده وفرزندانى (کوچک و) ضیعف دارد، گردبادى همراه با آتش سوزان به آن باغ بوزد و باغ را یکسره بسوزاند. این چنین خداوند آیات را براى شما بیان مىکند تا شاید اندیشه کنید. اى کسانى که ایمان آوردهاید! از پاکیزهترین چیزهایى که بدست آوردهاید و از آنچه ما براى شما از زمین رویانیدهایم، انفاق کنید وبراى انفاق به سراغ قسمتهاى ناپاک (وپست) نروید، در حالى که خود شما هم حاضر نیستید آنها را بپذیرید مگر از روى اغماض (وناچارى) و بدانید خداوند بىنیاز وستوده است. شیطان (به هنگام انفاق،) شما را از فقر وتهیدستى بیم مىدهد وشما را به فحشا و زشتىها فرا مىخواند، ولى خداوند از جانب خود به شما وعدهى آمرزش و فزونى مىدهد و خداوند وسعت بخش داناست. (خداوند) حکمت و بینش را به هر کس بخواهد (وشایسته ببیند) مىدهد و به هرکس حکمت داده شود، همانا خیرى فراوان به او داده شده است و جز خردمندان (از این نکته) متذکّر نمىگردند.
شریعتی: امروز و این هفته از مقام شامخ ملا احمد نراقی تجلیل میکنیم. صاحب کتاب آشنای معراج السعاده و تألیفات بسیاری که از این عالم فرزانه هست و رشادتها و مجاهدتهای علمی آنها در تاریخ ثبت شده و فراموش نمیشود و ما هم قدردانی می کنیم. نماز روز یکشنبه را فراموش نکنید. اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد دعا بفرمایید.
حاج آقای قرائتی: این آیه دربارهی انفاق است. در قرآن حدود چهارصد آیه در مورد کمک به فقرا داریم. یا در قالب انفاق، یا دربارهی زکات، یا دربارهی «اعطی» یا «ایتاء» یا خمس، یا صدقه، یا کفاره، یا قرض الحسنه، یعنی در قالبها و واژههای مختلف کمک شده است. بعد هم چه انفاق کنیم؟ به چه کسی انفاق کنیم، چقدر انفاق کنیم؟ با چه نیتی انفاق کنیم؟ همه آیه داریم. این صفحه که خوانده شد میگوید: «أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُم» طیب باشد، دلپسند باشد. یک چیزی باشد که انسان بپسندد. یعنی چیز آشغال ندهد. یک چیزی باشد که اگر خودت فقیر بودی و به تو میدادند ناراحت نمیشدی. «أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُم» از داراییات بده. از دسترنج خودت بده. وگرنه خواسته باشی یک پول باد آوردهای را بدهی ارزش نیست. درآمدت هم درآمد خوبی نیست. هم طیب باشد، هم پاک باشد. هم نتیجه دسترنج خودت باشد. این خیلی مهم است.
شریعتی: در پناه خدای متعال باشید. برای سلامتی حضرت ولی عصر(عج) دعا کنیم.