نقش مثل‌ها در تبیین معارف دین

برنامه سمت خدا 27 اردیبهشت 1393

 بسم الله الرحمن الرحیم
آقای براتی: سلام می‌گویم حضور همه شما ببیندگان عزیز و ارجمند. آرزو می‌کنم در هرکجا که هستید تنی سالم و دلی شاد و لحظاتی توأم با معنویت داشته باشید. افتخار داریم امروز در خدمت کارشناس محترم برنامه، چهره‌ی محبوب و آشنا برای همه شما خوبان، معلم اخلاق و مدرس قرآن، حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقای قرائتی باشیم. در طول این 34 سال یا قبل از آن حتی من در ماه مبارک رمضان قبل از انقلاب در حسینیه محلاتی، آن زمان ممنوع المنبر بودید. پای تابلو می‌ایستادید و آموزش می‌دادید، از ضرب المثل و مثل زیاد استفاده می‌کردید. من همیشه در طول این 35 سال با عنوان یک شاگرد کوچک از محضر شما بهره‌مند می‌شدم. مخصوصاً مردم خوبی که در این سالها بسیاری از ضرب‌المثل‌های شما را هم به کار می‌برند. نقش ضرب المثل در مسائل تربیتی اخلاقی و دینی از نگاه شما چیست؟
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم. اول کسی که مثل می‌زند خداست. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً» (ابراهییم/24) این کار خداست. قبل از قرآن هم در کتاب قرآن و انجیل است که کتاب امثال می‌نامند، مثل‌هایی که حضرت موسی یا عیسی زده‌اند. در عرفا و شعرا زیاد است. ضرب‌المثل خیلی از گره‌ها را باز می‌کند. بنده هم بسیاری از جاهایی که گیر کردم که چطور بگویم، با یک ضرب المثل حل کردم. آشنایی بنده با شهید مطهری از یک مثل شروع شد. ایشان سالهای قبل از انقلاب اهواز در مکتب القرآن برنامه‌ای داشت. بحثش هم این بود که چرا خداوند فرموده است: «خالِدینَ فیها» (بقره/162) کسی که سی سال، پنجاه سال گناه کرده است، چرا تا ابد بسوزد؟ مگر خدا عادل نیست؟ خدایی که عادل است چرا به خاطر گناه کم، جرم زیاد باید داد؟ ایشان این بحث را در کتاب عدل الهی هم مفصل آورده است. ایشان از چند زاویه عینی و قراردادی و دستورالعمل بحث کرده است. من هم گوش می‌دادم و شک داشتم که همه این حرف‌ها را همه می فهمند یا نه قسمت‌هایی از سخنان علامه را کسی نمی‌فهمد. همینطور که نشسته بودم، تا بحث تمام شد به استاد مطهری گفتم: آقا اگر زحمت نیست، یک لحظه آن بالا بمانید. من بیایم یک چیزی به این مردم بگویم. رفتم گفتم: هرکس این بحث را فهمید، الحمدلله! هرکس هم نفهمید، سؤال این است چرا بخاطر سی سال گناه تا ابد باید مجازات شد؟ مثالی می‌زنم. مثال این است که شما یک لحظه با چاقو در چشمت می‌زنی و تا ابد کور هستی. چاقو زدن یک ثانیه است و کور شدن نود سال است. من یک حرف بد به شما بزنم تا ابد با من قهر هستی. مرحوم مطهری خندید. گفت: بله، مثل خوبی است که می‌شود با کار کم کیفر زیادی را دنبال کرد. یادم هست بعد که ایشان سخنرانی کرد، در آخر این جمله را فرمود: هرکس نیاز به توضیح بیشتر دارد، قرائتی می‌آید یک مثل می‌زند، با مثل روشن می‌شود. این مثل باعث شد ایشان به ما لطف پیدا کرد و یک رابطه‌ای هم با ایشان پیدا کردم. مثل خیلی مهم است. قسمت‌هایی از ضرب‌المثل‌ها چاپ هم شده است.
آیت الله حائری شیرازی امام جمعه سابق کتاب‌هایی راجع به تمثیلات دارد. خیلی از مشکلات با یک مثل حل می‌شود. مثلاً می‌خواهی بگویی که معنای عدالت این نیست که همه مردم یکسان باشند. گاهی اگر همه مردم را با یک چشم دیدی، عدالت نیست، حماقت است. دکتر عادل کسی است که بیاید بگوید: به همه سرم وصل کنید. به همه کپسول بزنید. این کار درست نیست. گاهی باید یکی غذا بخورد، یکی نخورد، یکی نصف قرص بخورد. یکی قبل از غذا بخورد. یکی هر شش ساعت بخورد. اینطور نیست که بگوید: چون من عادل هستم همه را با یک چشم می‌بینم. به همه یک سرم بزنید، به همه یک آمپول بزنید، یعنی اینطور نیست که همیشه معنای عدالت این باشد که همه را با یک چشم ببینیم.
در بحث روایت‌ها داریم که یک چیزهایی را تشبیه کردند. آیاتی در قرآن داریم، می‌گوید: «حَبِطَتْ أَعْمالُهُم‏» (بقره/217) بخاطر یک خلاف تمام خوبی‌هایت حبط شد، نابود شد. ممکن است این هم در عدل خدا ایجاد شبهه کند که خوب ما یک غلطی کردیم، باید همه زحمات ما نابود شود؟
شما یک سوزن در توپ فوتبال یا والیبال بزنید. کل بازی تعطیل می‌شود. ما یک سوزن یک گوشه زدیم، اما بازی تمام شد. یا اینکه بعضی دخترها می‌آیند، می‌گویند: حالا ما که نماز می‌خوانیم، اسلام و انقلاب و همه چیز را قبول داریم، این دو تار موی ما بیرون باشد، چه می‌شود؟ من با یک مثل می‌گویم: دختر خانم، اگر من عمامه‌ام را روی دماغم بگذارم، هم از تلویزیون بیرونم می‌کنند، هم دادگاه ویژه روحانیت مرا می‌گیرد. می‌گویم: حالا دو سانت عمامه من جلو بیاید، این مشکل ایجاد می‌کند.
یا می‌گوید: این موسیقی گوش دادن چه ابرادی دارد که می‌گویید: حلال است یا حرام است؟ می‌گویم: موبایل چه اشکالی دارد که می‌گویند: در هواپیما موبایل‌ها را خاموش کنید؟ این صدای موبایل چه کار به هواپیمای به این بزرگی دارد؟ یا اینکه می‌گویند: چرا 34 بار الله اکبر، 33 بار الحمدلله، 33 بار سبحان الله ثواب هزار رکعت نماز را دارد؟ می‌گوییم: اگر به شما گفتند: 34 متری را بکن به گنج می‌رسی. 33 متری را بکنی، نمی‌رسی. 37 متری هم بکنی، نمی‌رسی. یا یک کلمه را در نماز غلط می‌گوید. می‌گوید: مگر خدا نمی‌داند ما چه می‌خواهیم بگوییم. خدا که می‌داند ما چه می‌خواهیم بگوییم. می‌گویم: اگر یک دندانه از سوییچ ماشین کم و زیاد شود، قفل باز نمی‌شود. اگر شما این شماره تلفنی را که کد این استان است، یک دندانه کم کنی، یک استان دیگر گوشی را برمی‌دارد. همانطور که گفتم باید باشد. شما آمپول را در رگ بزنی، دواست. در گوش بزنی، درد است. این قصه حل می‌شود.
یکبار یک نفر از من پرسید: چرا عرق و ادرار که هردو ساخت کلیه هستند، عرق پاک است و ادرار نجس است؟ گفتم: فرض کنید که هردو ساخت کلیه باشد. باید موادی که در عرق و ادرار است آزمایش شود. فرض کنید هردو یک مواد دارند. اشکال دارد بگوییم اگر از پیشانی آمد، پاک است. از جای دیگر آمد نجس است؟ گفتم: اگر یک خال از روی دماغ عروس بیرون بیاید، ممکن است این عروس زشت شود. ولی همین خال مشکلی اگر از کنار لب عروس بیرون بیاید، خوشگل می‌شود. ترکیبات شیمیایی خال هم یکی است. روی دماغ یک نمره دارد، کنار لب یک نمره دارد. این مایع از پیشانی یک نمره دارد، از غیر پیشانی یک نمره دارد.
مثل در آموزش و مفاهیم بسیار اهمیت دارد. گاهی یک آیه در قرآن است، مانده بودم این آیه چه معنی دارد. هرچه خوبی است از خداست. «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّه‏» (نساء/79) حسنه و نیکی از خداست. «وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِک‏» (نساء/79) بدی‌ها از توست. خوبی از خداست، بدی از توست. این را به یک دبیرستانی و دانشجو چطور بگوییم؟ هرچه خوبی از خداست و هرچه بدی است از ما است.
آیت الله حائری امام جمعه شیراز در مثلی گفت: کره‌ی زمین دور خودش می‌گردد، دور خورشید هم می‌گردد. همیشه یک جایش روشن است و یک جایش تاریک است. هرجا روشن است از خورشید است و هرجا تاریک است، از خودش است. «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّه‏» خوبی از خداست. هرچه بدی است از من است.
یا مثلاً می‌گویند: مگر می‌شود امام زمان 1200 سال عمر کند؟ با یک مثل حل می‌شود. می‌گوییم: همانطور که موی ابرو و مژه هشتاد سال ثابت است. سر و صورت هم مو دارد، ولی هر لحظه در حال تغییر و تحول است. مگر پوست یکی نیست، پوست و گوشت و نان و آب و کربن یکی است، اما خدا خواسته یکی ثابت و یکی متغیر بماند. پس همان خدایی که در یک صورت یک مو را ثابت نگه می‌دارد و یک مو را متغیر، می‌تواند در جامعه یک نفر را ثابت و یک نفر را متغیر نگه دارد.
خداوند در قرآن هرچیزی را آفریده نمره بیست است، نمره 5/19 نداریم. «أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ء» (سجده/7) خوب این زهرمار که سالی چند نفر را می‌کشد، چطور نمره‌اش بیست است؟ می‌گوییم: زهر ما در دهان مار نمره بیست دارد. مثل آب دهان هر کسی است. آب دهان هرکسی در دهان خودش نمره‌اش بیست است. اگر تف شود، پرتاب شود، جایش عوض شود، بد می‌شود. ما در اشعار و روایات و آیات و کتب دینی می‌توانیم با مثل خیلی از چیزها را حل کنیم.
می‌پرسد: ما وقتی مردیم، ما را دفن کردند، زیر خاک می‌پوسیم. این استخوان‌ها تبدیل به خاک می‌شود و تراکتور هم می‌آید زیر و رو می‌کند و بعد هم خانه و فضای سبز می‌کنند. چطور این ذرات استخوانی که پوسید و پخش شد، جمع می‌شود؟ شما دوغ را در مشک می‌ریزی. ذرات چربی در همه دوغ پخش شده است. محکم مشک را می‌زنیم. خوب که مشک را زدی، ذرات پخش شده، یکجا جمع می‌شود. خدا هم می‌گوید: من زمین را می‌زنم، «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/1) تو مشک را می‌زنی، ذرات چربی جمع می‌شود. من زمین را می‌زنم، استخوان‌های پوسیده هرجا هستند، جمع می‌شود. یا می‌گویند: چطور ما بعد از مردن زنده می‌شویم؟ به درخت نگاه کن، همانطور که برگ می‌ریزند و دوباره در بهار سبز و زنده می‌شوند. در روایات هست که «کما تموتون‏» (عوالی اللآلی/ج4/ص72) همینطور که می‌خوابید انگار می‌میرید. همینطور که بیدار می‌شوید زنده می‌شوید. یا مثلاً می‌گویند: از نماز آنجایی که حضور قلب است، قبول می‌شود. اگر کسی در نماز پنج دقیقه نماز بخواند، یک دقیقه‌اش حواسش جمع است. یک پنجم نمازش قبول است. از میوه آنجایی را بخورد که سالم است. اگر یک میوه نصفش فاسد بود، دور می‌اندازی. همینطور که از میوه قسمت سالم را می‌خوری، از نماز هم آن قسمتی که حضور قلب داری، قبول می‌شود. این یک ضرب المثل است ولی قصه را روشن می‌‌کند.
در آموزه‌های دینی این مثل‌ها خیلی کارساز است. برای اینکه اهمیت مثل را گفتم، در مثل مناقشه نیست. یعنی ممکن است در یک مثل چیزی قشنگ نباشد، زشت باشد. بعضی‌ها برایشان اصل پرستیژ است. اصالت با لقبش است. بعضی‌ها اصالت العلمی هستند، می‌خواهند حتماً علمی هستند. قرآن می‌گوید: اصل در قرآن این است که بفهمی. گاهی که خدا به پشه مثال زده است، می‌گفتند: چرا خدا به پشه مثال زده است؟ آیه نازل شد، «إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی‏ أَنْ یَضْرِبَ مَثَلا ًما بَعُوضَهً فَما فَوْقَها» (بقره/26) خدا می‌خواهد مطلوب را بگوید، حالا یا پشه یا غیر پشه. البته مثل ممکن است بدآموزی هم داشته باشد، یعنی مَثَل مثل چاقو است. در دست عاقل باشد یا در دست دیوانه باشد. مَثَل هم مثل سوییچ می‌ماند، سوییچ از این طرف قفل می‌کند و از این طرف باز می‌کند. ممکن است کسی از مثل‌ها سوء استفاده هم بکند، خلط کند و بسیاری از افراد را هم به شبهه بیاندازد. مثلاً در قرآن داریم که مردم در برابر تلخی‌ها سه دسته هستند. یک دسته تا تلخی را می‌بینند جیغ می‌زنند، «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» (معارج/20) جیغ می‌زنند. بعضی‌ها در مقابل سختی‌ها جیغ نمی‌زنند، تحمل می‌کنند. بعضی‌ها با عشق سراغ سختی می‌روند. فلفل و پیاز را بچه دهانش می‌گذارد، جیغ می‌زند. بزرگتر که می‌شود، پیاز و فلفل می‌خورد، جیغ نمی‌زند. بزرگ که شد، پول می‌دهد و همین تلخی را می‌خرد. همین تندی را می‌خرد. یک پیاز و فلفل بیشتر نیست. اما یکی دندان روی آن می‌گذارد، جیغ می‌زند. یکی تحمل می‌کند، «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» قرآن می‌گوید: یک عده جیغ می‌زنند.
مثل در آموزش‌های دینی ما خیلی نقش دارد. یک نفر به یک آقایی گفت: شما آخوندها در گوش هم چه می‌گویید، که این دختر و پسری که ده دقیقه پیش حرام بودند، با یک صیغه حلال می‌شوند؟ این کلمه‌ای که تو می‌گویی، چه اثری در حلال و حرامی دارد؟ آن آقا هم پاسخ تندی داد و یک کلمه‌ای گفت. ایشان هم خیلی ناراحت شد. گفت: من از شما سؤال می‌کنم شما باید اینطور جواب مرا بدهی؟ گفت: من یک کلمه بیشتر نگفتم. ولی علاقه تو به من حذف شد. با همین کلمه که محبت تو تبدیل به غضب شد، با همین کلمه هم حرام خدا، حلال می‌شود.
اینکه می‌گویم گاهی وقت‌ها ضرب المثل ممکن است بدآموزی داشته باشد، یک کسی یک استخوان پوسیده را برداشت و نزد پیغمبر آمد و این استخوان را فشار داد و پودر کرد. گفت: «مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ» (یس/78) چه کسی می‌تواند این استخوان‌های پوسیده را که با فوت من پخش شد، دوباره جمع کند؟ خدا می‌گوید: به او بگو: «قُلْ یحُْیِیهَا الَّذِى أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّه» همان خدایی که اول درست کرد، بعد هم درست می‌کند. منشأ ما یک تک سلول است. این تک سلول از غذا درست شد. غذا از گندم، کاهو و نخود و سیب زمینی فلان استان درست شد. یعنی ذرات خاک استان‌ها از طریق غذا در دهان پدر و مادر آمدند، بعد از این غذا اسپرم و تک سلول و نطفه درست شد، این نطفه تبدیل به ما شد. ما الآن هم از ذرات خاک پخش شده هستیم. ما که اینجا نشستیم و بیننده‌های عزیز گوش می‌دهند، از ذرات خاک پخش شده هستیم. چون همه از یک تک سلول هستند. این تک سلول هم از غذاست، غذا هم از ذرات خاک پخش شده است. همین خدایی که اینجا از ذرات خاک و غذا ما را درست کرد، آنجا هم می‌تواند درست کند.
اگر کسی یک سنجاق برداشت و پشت پرده رفت. بعد از مدتی از همین یک سنجاق یک هلی کوپتر بیرون آمد. همه دنیا برای او دست می‌زنند. بنازم دستی که یک سنجاق گرفت، یک هلی کوپتر داد! حالا اگر این سازنده هلی کوپتر بگوید: آقا من می‌خواهم این هلی کوپتر را باز کنم و ببندم. بگویند: نه نه! نمی‌توانی. می‌گوید: من از یک سنجاق یک هلی کوپتر ساختم. باز کردن و بستن این که کاری ندارد. از یک تک سلول و اسپرم یک انسان درست کردم. حالا می‌گوید: من این را مرگ می‌دهم و پخش می‌کنم، ذرات پخش شده دوباره یکجا جمع می‌شود. مثل خشت که می‌کوبیم دوباره خاکش را جمع می‌کنیم و خشت می‌سازیم. مَثل خیلی مهم است.
یکوقت یکی از اساتید دانشگاه گفت: قرائتی همه حرف‌هایش را با مثل می‌زند. می‌گفت: یک خرده از مثل کم کن. آخر صحبت‌هایش می‌گفت: به قول قرائتی و یک مثل می‌زد. بعد می‌گفت: من خیلی به ایشان می‌گویم: مثل نزن، ولی آخر خودم هم گیر می‌کنم که باید مثل بزنم. چون گاهی آدم یک چیزی می‌گوید در عمل می‌بیند نه، دلش هوای دیگری دارد.
یک کسی مکه نزد آقایان آمده بود که آقا کسی تیغ بردارد، پرده کعبه را ببرد، حرام است؟ گفتند: بله. نگاه کرد و دید همه می‌گویند: حرام است. گفت: حالا که حرام است ما این کار را کردیم. البته خودشان سال به سال پرده کعبه را بین همه تقسیم می‌کنند. اینطور نیست که منعی باشد. منتهی به قانون سعودی باید عمل شود، نباید کسی بی‌گدار به آب بزند. آدم اگر نظام را قبول ندارد، باید نظم را قبول کند.
من یکوقت خدمت دکتر بهشتی بودم. نصف شب بود می‌خواستیم از خانه‌ی ایشان جای دیگری برویم. وسط چهارراه ایستاد. گفتم: آقا کسی نیست، برو! گفت: چراغ قرمز است. گفتم: نصف شب است و کسی هم نیست. از همه گذشته شما که نظام شاهنشاهی را قبول نداری. گفت: من نظام را قبول ندارم ولی نظم را قبول دارم.
ما مکه هم می‌رویم، حق پاره کردن خانه کعبه را نداریم. ایشان یک غلطی کرده بود، تا گفت: یک نخ از پرده را بریدم، همه گفتند: یک خرده به ما بده! یعنی همان افرادی که می‌گفتند: حرام است، گفتند: حالا دیگر این جدا شده است. یک مقدار تبرکاً به ما بده.
گاهی وقت‌ها شبهاتی که بعضی وهابی‌ها ابقاء می‌کنند. بهترین جوابشان مثل زدن است. مثلاً اینها دور قبر گشتن را بدعت می‌دانند. می‌گوییم: حتماً بدعت است. می‌گویند: بله! می‌گویم: دائماً خودتان دور قبر می‌گردید. می‌گویند: کجا؟ می‌گویم: مکه که می‌روید، دور کعبه می‌گردید. کنار کعبه یک نیم دایره است. این نیم دایره وسطش باز است ولی حق ندارید از این میانبر بزنید. یعنی خودتان هم صبح تا شب دور این قبر طواف می‌کنید.اینها تبرک را قبول ندارند. می‌گویند: اگر قبول ندارید، چرا پرده کعبه برایتان مهم است. پرده کعبه پارچه‌ای است که به دیوار کعبه مالیده شده است. چطور اگر من ضریح را ببوسم شرک است، خوب پرده کعبه هم تبرک شده است. همه حاجی‌ها پشت مقام ابراهیم نماز می‌خوانیم. مقام ابراهیم چست؟ شیعه و سنی می‌گویند: مقام ابراهیم سنگی است که حضرت ابراهیم روی آن می‌ایستاده است. می‌گوییم: اگر یک چیزی به پای ابراهیم مالیده شد، بعد از چند هزار سال تبرک است، چون به پای ابراهیم مالیده شده است. پس خود شما هم تبرک را قبول دارید. پس خودتان هم قبر را قبول دارید.
مثلاً می‌گویند: شما می‌گویید: الله و محمد و علی و فاطمه و حسن، شرک است. فقط باید الله بگویید. می‌گوییم: این تابلوهای خودتان را ببینید، نوشته: الله، الوطن، الملک! همان چیزی که در ایران می‌گفتند: خدا، شاه، میهن! گفتم: چطور اگر اسم پادشاه شما کنار الله باشد، توحید است. آنوقت اسم محمد و علی کنار الله باشد، شرک است؟ حرف‌هایشان خیلی آبکی است. من به معلمین سفارش می‌کنم که حتماً از این کتاب‌های تمثیل استفاده کنند، منتهی مواظب بد آموزی هم باشیم.
آقای براتی:صفحه 90 قرآن کریم از سوره نساء در سمت خدای امروز تلاوت می‌شود.
صفحه‌ی 90 قرآن کریم:
«وَ مَا لَکمُ‏ْ لَا تُقَاتِلُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَاذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیرًا(75) الَّذِینَ ءَامَنُواْ یُقَاتِلُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ  وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فىِ سَبِیلِ الطَّغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَنِ  إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کاَنَ ضَعِیفًا(76) أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِینَ قِیلَ لهَُمْ کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُواْ الصَّلَوهَ وَ ءَاتُواْ الزَّکَوهَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیهِْمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِّنهُْمْ یخَْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَهِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَهً  وَ قَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْ لَا أَخَّرْتَنَا إِلىَ أَجَلٍ قَرِیبٍ  قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَ الاَْخِرَهُ خَیرٌْ لِّمَنِ اتَّقَى‏ وَ لَا تُظْلَمُونَ فَتِیلاً(77) أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنتُمْ فىِ بُرُوجٍ مُّشَیَّدَهٍ  وَ إِن تُصِبْهُمْ حَسَنَهٌ یَقُولُواْ هَاذِهِ مِنْ عِندِ اللَّهِ  وَ إِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُواْ هَاذِهِ مِنْ عِندِکَ  قُلْ کلُ‏ٌّ مِّنْ عِندِ اللَّهِ  فَمَا لِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا یَکاَدُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا(78) مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ  وَ مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَّفْسِکَ  وَ أَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا  وَ کَفَى‏ بِاللَّهِ شهَِیدًا(79)»
ترجمه آیات:
«چرا در راه خدا و به خاطر مردان و زنان و کودکان ناتوانى که مى‏گویند: اى پروردگار ما، ما را از این قریه ستمکاران بیرون آر و از جانب خود یار و مددکارى قرار ده، نمى‏جنگید؟ (75) آنان که ایمان آورده‏اند، در راه خدا مى‏جنگند، و آنان که کافر شده‏اند در راه شیطان. پس با هواداران شیطان قتال کنید که مکر شیطان ناچیز است. (76) آیا ندیدى کسانى را که به آنها گفته شد که اکنون از جنگ بازایستید و نماز بخوانید و زکات بدهید، که چون جنگیدن بر آنان مقرر شد، گروهى چنان از مردم ترسیدند که باید از خدا مى‏ترسیدند؟ حتى ترسى بیشتر از ترس خدا. و گفتند: اى پروردگار ما، چرا جنگ را بر ما واجب کرده‏اى و ما را مهلت نمى‏دهى تا به مرگ خود- که نزدیک است- بمیریم؟ بگو: متاع اینجهانى اندک است و آخرت از آن پرهیزگاران است و به شما حتى به قدر رشته‏اى که در میان هسته خرماست ستم نمى شود. (77) هر جا که باشید و لو در حصارهاى سخت استوار، مرگ شما را درمى یابد. و اگر خیرى به آنها رسد مى‏گویند که از جانب خدا بود و اگر شرى به آنها رسد مى‏گویند که از جانب تو بود. بگو: همه از جانب خداست. چه بر سر این قوم آمده است که هیچ سخنى را نمى‏فهمند؟ (78) هر خیرى که به تو رسد از جانب خداست و هر شرى که به تو رسد از جانب خود تو است. تو را به رسالت به سوى مردم فرستادیم و خدا به شهادت کافى است. (79)»
آقای براتی:از جناب استاد قرائتی می‌خواهیم که یک آیه از این صفحه نورانی را انتخاب کنند و پیرامون این آیه برای ما تفسیر بگویند.
حاج آقای قرائتی: آیه‌ای می‌گوید: «لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ» افرادی شعار می‌دهند ما هستیم، ولی بعد که فرمان جبهه و جنگ می‌شود، می‌گویند: «لِمَ» چرا؟ آنچه برای ما مهم است این است که بدانیم عقل ما ناقص است. این را همه باید باور کنند. هرکس در هر مرحله علمی هم هست، باید بپذیرد که عقل کل نیست. این مهم است. چون اگر عقل ما کامل بود هیچوقت پشیمان نمی‌شدیم. کدام استاد دانشگاه است، کدام عالم و آیت الله است که در عمرش پشیمان نشده باشد؟ پس پشیمانی یعنی من به همه ابعاد توجه نداشتم. اول خیال می‌کردم خوب است، بعد هم فهمیدم نه، اشتباه کردیم. وقتی عقل ما ناقص است، دیگر نباید بگوییم: خدا طبق عقل ما قرار بدهد. بارها قرآن گله می‌کند که ما هروقت دستور جبهه و جنگ دادیم شما یک گیر می‌دهید. یکجا می‌گویید: هوا گرم است. قرآن می‌گوید: بگو جهنم گرم‌تر است. یکجا می‌گفتند: خانه‌های ما در و پنجره ندارد. «بُیُوتَنا عَوْرَه» (احزاب/13) یعنی خانه‌های ما حفاظ ندارد. می‌گوید: نه، اینها خانه‌شان حفاظ دارد، می‌خواهند جیم شوند.
در جنگ تبوک به پیغمبر گفتند: ما اگر در جبهه بیاییم، آنجا نگاه ما به دخترها می‌خورد، دخترهای آن منطقه زیبا هستند، ممکن است حواس من پرت شود. قرآن می‌گوید: این همان بی‌دینی به هوای دینداری است. یک کسی لجن برداشت و به دیوار سفید نوشت: نظافت را رعایت کنید. گفت: آقا همین کار تو کثافت کاری است. اگر می‌خواهید سفارش هم کنید، با خط خوب به کاغذ خوب بنویسید. گاهی وقت‌ها کار حق است، ولی از مسیر باطل شروع می‌شود. اگر بین دو مسلمان دعوا شد، یکی از اینها خواست از طریق طاغوت حقش را بگیرد. با اینکه حقش را گرفته، چون دیگر مسیرش طاغوت است، قبول نیست. می‌خواستم حقم را بگیرم، از طریق رژیم شاه و طاغوت حقم را گرفتم. می‌گوید: حقت را گرفتی ولی چون مسیرش مسیر غلط بوده است کار باطل است. مثل چای در آفتابه است! چای همان چای است، ولی ظرفش بد است. ما باید مواظب باشیم که وقتی خدا یک چیزی    می‌گوید، نگوییم بهتر می‌فهمیم. مثلاً بعضی تابلو نوشتند، مرگ نابهنگام! خوب ببخشید شما ایشان را خلق کردی؟ گاهی می‌گوید: «لِمَ کَتَبْت‏» (نساء/77) چرا دستور دادی؟ گاهی می‌گویند: نگاه ما به دخترهای زیبا می‌خورد، حال ما بد می‌شود. «أَلا فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا» (توبه/49) قرآن می‌گوید: همین بهانه است. گاهی می‌گویند: خانه حفاظ ندارد. گاهی می‌گویند: دخترها زیبا هستند. گاهی می‌گویند: هوا گرم است. گاهی می‌گویند: عدد ما کم است. «لا طاقَهَ لَنَا» (بقره/249) آنها خیلی هستند و ما کم هستیم.
یک کسی تابلویی زده بود، خیلی تابلوی خوبی بود، نوشته بود هرکاری را بخواهید بکنید، راهش را پیدا می‌کنید و هرکاری را نخواهید بکنید، بهانه‌اش را پیدا می‌کنید. ما حق نداریم در دستورات خدا چون و چرا کنیم. برای ما ابراهیم اسوه است. خدا به او می‌گوید: از بچه‌ات بگذر، می‌گوید: چشم! حالا اگر این دستوری که به ابراهیم داد، به من می‌داد، من چه می‌کردم؟ می‌گفتم: اولاً خواب حجت نیست. ولی خواب انبیاء حسابش جداست. بعد می‌گفتیم: این امر، امر مولوی نیست، امر ارشادی است. بعد می‌گفتیم: اگر امر هم امر مولوی است، دلالت برای فوری نمی‌کند، که بگوییم: الآن! مثل اینهایی که واجب الحج هستند، ولی می‌گویند: باشد بعداً برویم. خمس واجب است ولی باشد بعد. ما نباید در برابر دستور خدا طفره برویم. در اسلام دستور ضد عقل نداریم. دستور سه رقم بیشتر نیست.ضد عقل، طبق عقل، فوق عقل! در اسلام ضد عقل نیست. شما هیچ دستوری را پیدا نمی‌کنی که ضد عقل باشد. اما لازم هم نیست همه دستورات اسلام طبق عقل باشد. ممکن است نفهمم، فوق عقل باشد. وقتی پزشک یک نسخه به ما داد، می‌فهمیم چرا این قرص نارنجی است، چرا این سفید است؟ نمی‌دانیم چطور است، ولی این پزشک بعد از دیپلم ده سال درس خوانده است. بخاطر ده سال درس خواندن ما تابع هستیم. آنوقت چطور می‌گوییم: «لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ». همین که دکتر گفته، بخور، قرص را بخوریم. حالا اگر بگوییم: نه، تا رازش را نفهمم، نمی‌خورم. دکتر می‌گوید: بمیر! من ده سال درس خواندم. می‌دانم دوای شما این است.
در دعای کمیل داریمک «یا من اسمه دواء و ذکره شفاء» فرق بین دوا و شفا چیست؟ دوا هست ولی تا نخوری خوب نمی‌شوی. ذکر خدا هست، اسم خدا هست ولی باید تذکر بدهیم. خدا اسماء زیادی دارد. «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏» (اعراف/180) سه بار در قرآن تکرار شده است. حدیث داریم 99 اسم است که اگر کسی این 99 اسم را بگوید و دعا کند، دعایش مستجاب می‌شود. ولی اسم خدا کافی است؟ قیامت هست اما باید یاد قیامت باشد. بعضی‌ها ایمان به قیامت ندارند، «لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ» (غافر/27)، بعضی ایمان هم ندارند، «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» (ص/26) هم باید ایمان داشته باشیم، هم باید یادمان باشد. هم باید دارو باشد، هم باید از این دارو مصرف کنیم. خدا انشاءالله همه ما را حفظ کند که در دستورهایی که خلاف سلیقه ما است، نق نزنیم.

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=9030

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.