حقوق خدمت‌گزاران در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام(3)

موضوع: حقوق خدمت‌گزاران در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام(3)
تاریخ پخش: 23/04/1401
عناوین:
1- حق عالمان و دانشمندان بر مردم
2- رعایت حقوق حیوانات در سیره و سخن امام علی علیه‌السلام
3- تکریم رسول خدا از خواهر رضاعی
4- مهارت‌آموزی در کنار علم‌آموزی
5- بهره‌گیری از فرصت تابستان در مهارت‌آموزی
6- تأکید بر فراگیری علم مفید در سخن پیشوایان دین
7- لزوم تحول در نظام آموزشی کشور

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

مهمان امام زین العابدین هستیم در رساله‌ی حقوق، ایشان یک بحثی دارد، بیش از پنجاه حق را نقل کرده، ما این حقوق را شرح می‌کنیم، دیگران، از بزرگان هم افرادی شرح این کتاب‌ها را نوشتند. یکی از حقوق، حقوق این است که کسانی که در جامعه خدمت می‌کنند، یک کسی را نجات دادند، یک ورشکسته‌ای را، یک بیماری را، یک معتادی را، یک بیکاری را آستین بالا کرده، با جوانمردی که دارد، ازخودش، یا از آبرویش، یا از کمک گرفتن از این و آن یک مشکلی را حل کرده، ماشینش در جوی افتاده، پیاده می‌شود چند نفری ماشین را هل می‌دهند، ماشین که راه افتاد، دیگر خودش می‌رود. داشتیم حقّ این‌ها را نقل می‌کند. چند تایش را گفتیم، چند تایش را هم نگفتیم. صلواتی بفرستید. اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
1- حق عالمان و دانشمندان بر مردم
کسانی که به گردن ما حق دارند، یکی‌اش انبیاء، اوصیاء، شهداء، این‌ها حق به گردن ما دارند. چه افرادی کتاب نوشتند و به خاطر کتابشان شهید شدند. اینکه می‌گویند قلم عالم از خون شهید جلوتر است (من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص 398 و 399)، اعلامیه‌های امام انقلاب کرد، امام یک خودکار برداشت، اعلامیه می‌داد، با همین اعلامیه مردم راه افتادند. قلم خیلی کار می‌کند، فیلم خیلی کار می‌کند. ما اگر خواسته باشیم در جامعه فرهنگ بشود، باید از فرهیختگانمان تشکّر کنیم، ما قدردانی کنیم، البتّه آن‌ها نباید توقّع تشکّر داشته باشند.
قرآن می‌گوید که فرهیخته‌ی واقعی وقتی کمک به فقیر می‌کند، این را می‌گوید، می‌گوید: «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» (انسان/ 9)، نه جزاء می‌خواهیم، نه شکور می‌خواهیم. تشکّر هم نمی‌خواهیم بکنید. آن‌ه. توقّع تشکّر نباید داشته باشند، اما ما باید تشکّر بکنیم. حتّی اگر یک بچّه به ما خدمت کرد، نگوییم بچّه است، وظیفه‌اش است، دست شما درد نکند، کارمند ما هست، نوکر ما هست، کارگر ما هست، آقا دست شما درد نکند، نه آقا، این وظیفه‌اش است، حقوق می‌گیرد که چایی بدهد. خب بابا حقوق می‌گیرد چایی بدهد، چایی را پهلویت گذاشت، بگو دست شما درد نکند، چه می‌شود؟!
از حضرت پرسیدند: «کریم چه کسی است؟» فرمود: «کریم کسی است که نسبت به کارهای کوچک هم بگوید دست شما درد نکند.» اگر کسی کار خوب مردم را نگفت، حضرت می‌گوید این معلوم می‌شود که آدم حسودی است. مثلاً یک کسی ده میلیون برای یک جایی داده، ساختمانی، کمکی، فلان، می‌گوییم: «چیزی نیست، میلیاردی دارد، ده میلیونش را هم بدهد.» حضرت می‌فرماید: «این آدم حسود است.» یعنی کمال مردم را تحمّل نمی‌کند، کمال مردم را خراب می‌کند، می‌گوید کمالی نیست، ده میلیون چیزی نیست.
بابا گاهی وقت‌ها یک برگ زرد است، ارزشی ندارد، ولی وقتی تو حوض افتاد، پنجاه تا مورچه می‌روند، سوارش می‌شوند، یعنی ممکن است یک برگ زرد، کشتی پنجاه تا مورچه بشود. ممکن است یک مسئله‌ی جزئی، یک مشکل بزرگی را حل کند. یک کسی متهّم است که ایشان فلان عیب را دارد، شما می‌دانی بینی و بین الله تهمت است، این‌طور نیست، شما بگو: «آقا من ایشان را می‌شناسم، مطمئن هستم. بگو به ایشان، تهمت زدند. این‌طور که می‌گویی نیست.» گاهی انسان باید بلند شود، برود، رفع تهمت بکند.
امام سجّاد می‌گوید حقّ کسی که به تو خدمت کرده، این است که او را پاس بداری و خدماتش را ارزش قائل شوی. امیرالمؤمنین هزار تا برده را با بازوی خودش آزاد کرد، یعنی کار می‌کرد، خیلی هست هان، امیرالمؤمنین کار می‌کرد، آخر کار ما ارزش ندارد، امیرالمؤمنین، نفر دوّم هستی، نفر اوّل پیغمبر، نفر دوّم امیرالمؤمنین، نفر دوّم هستی بیل می‌زد، با دستش کار می‌کرد، پولش را برده می‌خرید، آزاد می‌کرد.
2- رعایت حقوق حیوانات در سیره و سخن امام علی علیه‌السلام
این حقوق بشری‌ها بیایند، کارهایی که حضرت امیر کرده را ببینند که حقّ بشر را چه کسی ادا کرده؟ حرف می‌زنند. حقوق حیوان. روایاتی راجع به حقوق حیوان داریم، می‌گوییم خدایا این‌ها هست و ما نمی‌دانیم. اگر سگی تشنه‌اش است، شما حق نداری وضو بگیری، تیمّم کن نماز بخوان، آب را برای تشنگی سگ بگذار. یعنی در نماز شما سگ حق دارد، شما باید تیمّم بکنی، خب این‌ها را چه کسی گفته. غصّه می‌خوریم، اسلام را نشناختیم، اسلام مظلوم است.
ما خواهان رفاه کارگرانیم. کلمه‌ی رفاه در روایات آمده، نامه‌ی بیست و پنج نهج البلاغه می‌گوید حیوان زکاتی را که داری می‌آوری، از شهری به شهری، از منطقه‌ای به منطقه‌ای، «وَ لْیُرَفِّهْ»، رفاه، «وَ لْیُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِب‏»، «لاغِب» یعنی خسته، حیوان خسته را رفاهش بده. یعنی، اگر دو تا جادّه هست، یک جادّه کویر است، یک جادّه علف، سبز، می‌گوید حیوان را از جادّه‌ی سبزی برو که اگر خواست یک لبی به این سبزه‌ها بزند، بتواند بزند. اگر خواستی حرف بزنی، حق نداری سوار حیوان که هستی، حرف بزنی، پیاده شو، حرف بزن. اگر خواستی شیر بدوشی، همه‌ی شیر را ندوش، یک خورده شیر را در بدن گاو بگذار برای گوساله‌اش باشد، بیش از اندازه بارش نکن، خواستی ذبحش کنی، روبه‌روی حیوان، حیوان را ذبح نکن، با همان مقداری که شعور دارد و نگاه می‌کند، می‌فهمد.
ما در اسلام حقوق حیوان را می‌دانیم چه هست؟ حقوق انسان، حقوق اقلّیت‌های مذهبی. امام صادق داشت با جمعی می‌رفت، دید در بیابان یک نفر هی دست تکان می‌دهد. امام فرمود: «بروید ببینید چه کار دارد؟» رفتند، برگشتند. امام فرمود: «چه کار داشت؟» گفت: «تشنه‌اش بود.» فرمود: «خب آبش دادید؟» گفت: «نه» فرمود: «چرا؟» گفت: «یهودی است.» فرمود: «خب یهودی است، باید تشنه باشد؟! یهودی که هست باید تشنه باشد؟! چرا آبش ندادی؟!»
در جنگ مردم به امیرالمؤمنین گفتند: هر وقت معاویه نهر آب را می‌گیرد، به ما آب نمی‌دهد، حالا ما مسلّط شدیم، نهر را گرفتیم. فرمود: «آب معاویه را قطع نکنید، تشنه‌اش است، آبش بدهید.» (پیکار صفین، ترجمه وقعه صفین، ص 221)
امام حسین قبل از آن‌که برسد به کربلا، فرمود: «حر امروز دوّم محّرم است، می‌آید، با هزار تا نیرو، این‌ها وقتی از راه برسند، تشنه‌شان است، در ظرف‌هایتان آب ذخیره کنید.» این‌ها که می‌آیند، لشکر دشمن است، هزار نفر آمدند امام حسین را بکشند، ولی می‌گوید تشنه‌اش است، آبش بده.
ما نمی‌دانم چه‌قدر از اسلام دستمان پر است. بیخود نیست که امام رضا فرمود: اگر مردم بدانند ما چه می‌گوییم، همه مرید ما می‌شوند، «إِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا» (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ‏1، ص 307)، اگر مردم بدانند که ما چه می‌گوییم، مرید می‌شوند، آن‌که مرید نشده، نمی‌داند ما چه می‌گوییم.
این جمله‌ای که می‌خواهم بگویم، یک دقیقه دقّت کنید. چیز مهمّی را می‌خواهم بگویم. کار کارگر نبوده، امیرالمؤمنین کار کرده، پولش را برداشته، برده آزاد کرده، یعنی امیرالمؤمنین از خودش مایه گذاشته، عمر علی، مغز علی، چشم علی، دست علی، امیرالمؤمنین کار کرده، از پولش برده می‌خرید، آزاد می‌کرد.
ما گاهی وقت‌ها یک چیزی گران شده، حالا زمینی هست، به خیابان خورده، نمی‌دانم شهرک شده، گران شده، این پول را تو کاری نکردی که پولدار شدی، زمین گران شده، حالا که زمین گران شده، حالا نمی‌خواهی یک مقداری از این زمین‌ها، یک صد مترش را بدهی به یک آدم بی‌مسکن؟ هکتارها زمین داری، دو تا دویست مترش را، دو تا صد مترش را بده به دو تا آدمی که خانه ندارد. گره از کار مردم باز کنید.
3- تکریم رسول خدا از خواهر رضاعی
یک خانمی آمد خانه‌ی پیغمبر. خیلی پیغمبر احترامش را گرفت. بلند شد، متکا گذاشت. این خانم چه کسی است؟ گفتند: «این خواهر رضاعی است.» یعنی پیغمبر و این خانم از یک سینه شیر خوردند، خواهر رضاعی. این خانم رفت و یک مردی آمد، پیغمبر محلش نگذاشت. گفتند: «خب این هم برادر رضاعی بود!» از همان سینه‌ای که آن خانم خورده است و پیغمبر، این مرد هم از همان سینه شیر خورده. به پیغمبر گفتند: «آقا شما خواهر را خیلی احترام کردی، این برادر را محل نگذاشتی.» فرمود: «آن خواهر احترام پدر و مادرش را می‌گیرد، من هم که آمد، احترامش را گرفتم، آن برادر نسبت به پدر و مادرش گردن‌کلفتی می‌کند، محلش نگذاشتم.» (ر. ک به: الکافی، چاپ إسلامیه، ج 2، ص 161)
یک کسی که مطالعه می‌کند، با کسی که مطالعه نمی‌کند، یک کسی که ایثار می‌کند، با کسی که ایثار نمی‌کند، کسی که هجرت می‌کند. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید این‌ها که سواد دارند، تخصّص هم دارند، اما هجرت نمی‌کنند، «آمَنُوا» (انفال/ 72)، ولی «وَ لَمْ یُهاجِرُوا» (انفال/ 72)، ایمان دارند، ولی از شهرش بیرون نمی‌رود، می‌گوید اینجا جای خوبی است، می‌گوید: «ما لَکُمْ» (انفال/ 72)، حق ندارید، «مِنْ وَلایَتِهِمْ» (انفال/ 72)، از حکومت، «مِنْ شَیْ‏ء» (انفال/ 72)، یعنی ذرّه‌ای پست به او ندهید، چون «آمَنُوا» (انفال/ 72) ایمان دارند، ولی هجرت نمی‌کنند. کسانی که می‌توانند هجرت کنند، هجرت نمی‌کنند، در دنیا لحظه‌ی مرگ.
لحظه‌ی مرگ هم لحظه‌ی حسّاسی است، آخ، قرآن برای لحظه‌ی مرگ آیات زیادی داریم، متعدّد داریم. یک جا می‌گوید: بعضی‌ها را که می‌خواهیم جانشان را بگیریم «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ» (انفال/50 و محمّد/ 27)، می‌زنیم تو گوششان، اَه، «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ» (انعام/ 93) جان بکن، با سیلی جان می‌کَنند. ممکن است ما سیلی‌اش را نفهمیم، ولی قرآن می‌گوید، آن کسی که من و شما را خلق کرده، می‌گوید بعضی‌ها که می‌خواهند بمیرند، با سیلی جان می‌کَنند، بعضی‌ها هم فرشته‌ها می‌آیند، می‌گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُم‏» (نحل/ 32)، با سلام و صلوات ایشان را می‌برند. این مربوط به این است که ما برخوردمان چه جوری باشد. حدیث داریم کسانی که با مردم سخت بگیرند، خدا هم روز قیامت به این‌ها سخت می‌گیرد، کسانی هم با مردم مدارا رفتار کردند، خدا هم روز قیامت با مدارا با این‌ها رفتار می‌کند.
4- مهارت‌آموزی در کنار علم‌آموزی
یک نهضتی باید باشد. هر دیپلم، یک مهارت. این قانون هم هست هان، حرف‌های بنده نیست. مقام معظّم رهبری، وزراء، دولت‎ها این را گفته‌اند، منتها مهارت، مهارت مفیدی باشد. از قدیم گفته‌اند: «فکر نان کن که خربزه آب است.» یک نهضتی باید در ایران بشود، نهضت مهارت، اصلاً مدرک دیپلم را به دانشجو ندهند، مگر که یک مهارت داشته باشد. فوق دیپلم، فوق لیسانس، هر کس، هر مدرکی دارد، باید یک مهارت داشته باشد.
نگاه کنید چه‌قدر هنر دارد. مثلاً این طلبه را می‌خواهید امتحان کنید، بگویید: «آقا، این مسجد است، برو نماز بخوان.» ببینیم مثلاً بعد از پنج، شش ماه چند تا جوان را جذب کرد، چند تا آیه را تفسیر کرد، چند تا گره را باز کرد، چند تا عیادت کرد، چند تا تشکّر کرد از شاگرد اوّل‌های منطقه. هنر خودش را ببینید، دست و پایش چه‌قدر تکان، وگرنه همین‌طور یک آدم تیزهوشی است، مطالب را زود می‌فهمد، تیزهوشی یک نعمتی است، اما اگر می‌خواهید سرمایه‌گذاری کنید، نعمت‌هایی باشد که در راستای خدمت باشد.
خیلی از تحقیقات ارزشی ندارد. دو تا خاطره دارم، برایتان بگویم. خیلی مهم است این خاطره‌ها، در کتاب‌ها نیست. آیت الله امامی کاشانی می‌گفت: «درس آقای بروجردی می‌رفتیم، آقای بروجردی هم هر روز درس فقه داشت، منتها در آستانه‌ی رمضان یا محرّم سالی یک سخنرانی می‌کرد که فقه و اصول نبود، اخلاق بود. آن روزی که آقای بروجردی درس اخلاق می‌گفت، می‌گفت من مشکلی پیدا کردم، دیر به درس رسیدم، درس تمام شده بود. آیت الله مشکینی را دیدم. گفتم: آقای بروجردی امروز چه گفت؟ چون آقای بروجردی استاد همه‌ی مراجع موجود تقریباً. گفت: آقای بروجردی امروز بحثش این بود تمام آیات و روایات ارزش مال علمی است که به مردم بگویی، علمی که پژوهش بکنی و سطح چهار حوزه بگیری و دکترای عرض کنم بگیری، این علم فایده ندارد. آقای بروجردی استاد مراجع که سالی یک بار حرف می‌زند، حرفش این بود: علم باید به درد بخورد، پژوهش‌هایی که به درد نمی‌خورد.
چون این خطر است، من باید بگویم، نمی‌دانم حالا صلاح است بگویم یا نه. در دانشگاه به بعضی‌ها می‌گویند استاد تمام، یعنی پروفسور، یعنی بالاترین رده‌ی استادی است. یکی از این آقایانی که استاد تمام دانشگاه بود، سی، چهل تا کتاب نوشته، چند تا از کتاب‌هایش هم در دانشگاه تدریس می‌شود، مریض شد، رفتیم دیدنش. چند تا جمله گفت. یک جمله‌اش خیلی مهم است. ایشان گفت: «من چون استاد راهنما بودم و استاد تمام بودم و راهنما بودم، یک نسخه از این پایان‌نامه را به من می‌دادند، من هم خانه‌مان یک اتاقکی زیرزمین بود، می‌گذاشتم آنجا. یک روز رفتم، دیدم این اتاق تا سقفش پر از پایان‌نامه‌ی دکتراست، پر از پایان‌نامه‌ی دکترا! به ماشین تلفن کردم، گفتم دو تا وانت بیاید، یا دو تاکسی بار، یا حالا ماشینش هر چه می‌خواهد باشد، گفت تلفن کردم، دو تا ماشین آمد، این کتاب‌های پایان‌نامه‌ی دکترا را بار کرد، گفتیم بروید کارخانه‌ی مقوّا‌سازی.
این پایان‌نامه‌ها چه فایده دارد؟! چه مشکلی را حل می‌کند؟! یا باید مشکل اقتصادی را حل کند، یا مشکل سیاسی را حل کند، یا مشکل اجتماعی را حل کند. همین‌طور هزار تا هزار تا دکتر می‌شوند و سطح چهار حوزه می‌خوانند، ولی پایان‌نامه‌شان مشکلی را حل نمی‌کند.
5- بهره‌گیری از فرصت تابستان در مهارت‌آموزی
منار بلند مهم نیست، چه کسی رویش اذان می‌گوید؟ ممکن است منار نود متر باشد، ولی سال می‌آید و می‌رود، یک نفر اذان نمی‌گوید. ارزش کار. تابستان است، این تابستان را دست هر کسی بدهید، چه استفاده‌ای می‌کنی؟ صد روز، این را یک بار دیگر هم گفتم، اجازه بدهید تا آخر تابستان دو، سه بار تکرار کنم. یک سرمایه‌ی ما چی هست؟ صد روز تعطیلات، سه ماه تابستان. مخاطب چه کسی است؟ دوازده میلیون بچّه مدرسه‌ای، چهار، پنج میلیون دانشجو، ده‌ها هزار نفر.
ما از لیسانس‌ها در این صد روزه چه برنامه‌ای داریم؟ برنامه‌ریزهای ما. قانون است هر دیپلمی یک هنر، یک مهارت، هر لیسانسی دو تا مهارت. اگر شغل دولتی پیدا کرد که الحمدلله، اگر نشد گرسنگی نمی‌خورد، از مهارتش استفاده می‌کند. لیسانس بی‌مهارت، دکتر بی‌مهارت، حجّت الإسلام بی‌مهارت، این نمی‌تواند کاری بکند.
از تابستان می‌شود استفاده کرد. حرف بودجه هم نزنید. ما داریم پدر نجّار است سه تا بچّه‌هایش لیسانس بیکارند. می‌گوییم برو پهلوی، می‌گوید: «اِه، من لیسانس گرفتم که بروم استخدام شوم.» می‌گوییم: «آقا استخدام نیست، یا نمی‌شود، یا طول می‌کشد، بابایت که دیگر بودجه نمی‌خواهد دیگر، یک کارگاه دارد هر جا، هر نجّاری یک کارگاه دارد، برو همان کارگاه پدرت یک هنری یاد بگیر.» می‌گوید: «نه من اصلاً لیسانس گرفتم که نجّاری نکنم.» کار را ننگ می‌دانیم، مهارت را علم نمی‌دانیم. علم را این محفوظات می‌دانیم.
6- تأکید بر فراگیری علم مفید در سخن پیشوایان دین
روایاتی داریم «لَیسَ العِلم»، علم این نیست که تو حفظ کردی، مدرک گرفتی، «بَلِ العِلم»، این. «لَیسَ السِّخاوه»، سخاوت این نیست که ولخرجی کنی، سخاوت آن است. «لَیسَ التَّقوی»، تقوا این نیست که تو فکر می‌کنی، تقوا چیز دیگر است. گاهی وقت‌ها موضوع را قاطی می‌کنیم، می‌گوییم این، آن نیست هان، تو فکر می‌کنی این‌ها علم است. اگر علمی به درد نخورد، پیغمبر فرمود: من از این علم به خدا پناه می‌برم. عین این‌که راجع به شیطان می‌گوییم به خدا پناه می‌برم از شرّ شیطان، «أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ»، یعنی به خدا پناه می‌برم، از چی؟ «مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ» (بحار الأنوار، ج‏ 83، ص 18)، از علم بی‌خاصیت. تجدید‌نظر کنیم، خاک باغچه را باید عوض کرد.
مقام معظّم رهبری به مسئولان آموزش و پرورش گفت: «خیلی علم‌ها مفید نیست.» خیلی علم‌ها مفید نیست، یعنی بدانیم جایی آباد نمی‌شود، ندانیم جایی خراب نمی‌شود. منتها آدم‌هایی که می‌خواهند یک کاری بکنند، باید انقلابی باشند. متأسّفانه بعضی کارشناس هم هستند، دانشمند هم هستند، می‌گویند دور دوّم مذاکرات پانزده روز دیگر، دور سوّم مذاکرات، چهار تا دور می‌زنند، هیچی تابستان تمام می‌شود و سال تمام می‌شود و این هنوز دارد، عرض کنم به حضور شما که دلش خوش است به یک سری چیزها.
نقل می‌کنند به یک کسی که ساواک شاه، البتّه حالا این طنز است، ولی بیجا هم نیست، به یک کسی گفتند ساواک پول داد، برو یک اطّلاعاتی از جامعه بیاور. چند ماه حقوق گرفت، هیچ اطّلاعاتی نیاورد. گفتند: «تو چه می‌کنی؟!» گفت: یک حقیقتی را می‌خواهم کشف کنم. یک مدّتی دیگر حقوقش دادند، دیدند این هیچ خبری نمی‌آورد. گفتند: «حقیقت چی هست؟» گفت: «بیا، بعضی مغازه‌های کنار خیابان لاستیک‌ها را باد می‌کند، برای این‌که بگویند اینجا باد به لاستیک می‌کنیم، به چرخ ماشین، روی یک چیزی می‌نویسند باد، این را به شاخه ی درخت آویزان می‌کنند. گفت: من از وقتی حقوق شما را گرفتم، هر روز می‌آیم آن طرف خیابان می‌ایستم، این‌که می‌گوید باد، زنده باد است؟ باد، یا مرده باد است؟ و غرض چه کسی است؟ اصلاً بابا این که گفته باد، یعنی لاستیک ماشین را بادش کنم، این دارد دنبال چی می‌گردد؟ علم چی هست؟ خاصیت علم چی هست؟ چه مشکلی را علم حل می‌کند؟ اگر مشکل حل کرد، این علم، علم مبارکی است، اگر مشکلی را حل نکرد، این شیطان است، «أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ».
7- لزوم تحول در نظام آموزشی کشور
خلاصه یک تحوّلی ما مملکتمان یک چند تا آخوند می‌خواهد مثل نوّاب صفوی، چند تا هم کت شلواری می‌خواهد مثل شهید رجائی. اگر انرژی‌ها این‌ها باشند، دور دوّم مذاکرات، حالا تا بعد ببینیم، جمع‌بندی، هماهنگی، برنامه‌ریزی، تأمین اعتبار. چهل سال است تابستان را از دست دادیم، همه هم منتظر همدیگر هستیم، او می‌گوید دولت انجام بدهد، او می‌گوید مجلس انجام بدهد، او می‌گوید نمی‌دانم چی انجام بدهد.
بسیاری از زن‌های خانه‌دار هنرهایی دارند، این دختران دبیرستانی هیچی نمی‌توانند بعضی‌هایشان بپزند، خب دختر دبیرستانی، دختر دانشجوی عزیز، شما برو پهلوی همین زن خانه‌دار، دو، سه رقم غذا بپز، آشپزی را یاد بگیر، با چه چیز ساده‌ای، چه غذای لذیذ. ما کار را ننگ می‌دانیم، عارمان می‌شود کار بکنیم.
قدیم شاهزاده‌ها دستشان را اینجا می‌گذاشتند، در خیابان‌ها راه می‌رفتند. یکی از این‌ها افتاد توی چاه. طناب کردند، گفتند «بگیر دستت را.» گفت: «آخر دستم را بگیرم به طناب، خانزادگی‌ام به هم می‌خورد، من باید خان باشم.» گفت: «همین جا بمان.»
ما گاهی وقت‌ها می‌گوییم این باید ارزیابی بشود، کارشناسی بشود، جمع‌بندی بشود، برنامه ریزی بشود، خب ایشان. حقیقت را نمی‌بینیم. شیخ انصاری طلبه‌ی گمنامی بود، رفت اصلاح سرش، نیم ریال داد. باسوادتر شد، باز نیم ریال. ثقه الإسلام شد، حجّت الإسلام شد، حجّت الإسلام و المسلمین شد، آیت الله شد، آیت الله عظمی شد، سی، چهل سال هر وقت می‌رفت اصلاح، نیم ریال می‌داد. این دلّاک گفت: «آقا شما یک زمانی طلبه‌ی گمنامی بودی، نیم ریال، حالا آیت الله عظمی شدی، هنوز هم نیم ریال؟!« گفت: «آقا مساحت سرم که زیاد نشده، علمم زیاد شده، مساحت سرم که زیاد نشده!»
یادم نمی‌رود که وقتی مقام معظّم رهبری رفتند قم، گفتند: «قم استان شد»، در نهضت سوادآموزی بعضی‌ها از همکارهای ما گفتند: «آقای قرائتی»، گفتم: «بله.» گفتند: «آقای قرائتی، فهمیدی چی شد؟» گفتم: «نه، چی شد؟» گفتند: «قم استان شد!» گفتم: «خب الحمدلله.» گفتند: «یازده تا نیرو باید به نهضت سوادآموزی اضافه بشود.» گفتم: چی؟ گفت: «استان که شد، رئیس نهضت می‌شود مدیر کل، مدیر کل که شد، تلفن چی می‌خواهد، راننده می‌خواهد، مدیر کل که شد، معاون می‌خواهد.» خلاصه گفت، گفتم: «آقا یک سؤال می‌کنم، آیا وقتی قم استان شد، بی‌سوادهایش اضافه شدند؟ بی‌سوادهایش که اضافه نشدند، کلاس‌هایش هم اضافه نشد، اسمش عوض شده. اگر کارتان اضافه شد، کلاس‌تان بیشتر شد، روی چشم، اما چون اسمش عوض شده، پول بدهیم، نه.»
ما الآن در اداره‌هایمان این‌طور نیست، بگوییم این اتاق دوازده متر، آن اتاق بیست و چهار متر، آن اتاق هشتاد متر. می‌گوییم: «چرا؟» می‌گوید: «آن اتاق رئیس است.» بابا هر اتاقی مراجع بیش‌تر داشته باشد، آن باید درازتر باشد، ممکن است اتاق رئیس روزی ده نفر وارد شوند، اتاق یک مدیر کلّش یا پرسنلش روزی پنجاه نفر مراجعه کنند، آنجایی که مراجعه بیش‌تر می‌شود، اتاق او باید بزرگ باشد، نه هر که رئیس‌تر است، هر کس مراجعه بیش‌تر دارد. به هر حال با کمال تأسّف ما قاطی کردیم، نمی‌دانیم چه کنیم.
خدایا تو را به حقّ محمّد و آل محمّد هر جا کج رفتیم، ببخش، این بنه عمر ما را به راه مستقیم هدایت کن.

«والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس روایات، کدام گزینه برتر است؟
1) قلم عالم
2) خون شهید
3) کار کارگر

2- بر اساس روایات، ‌رسول خدا چه کسی را تکریم می‌کردند؟
1) برادر رضاعی
2) خواهر رضاعی
3) هر دو مورد

3- آیه 72 سوره انفال چه کسانی را توبیخ می‌کند؟
1) تارکان هجرت
2) تارکان جهاد
3) تارکان علم

4- بر اساس روایات، رسول خدا از چه علمی به خدا پناه می‌برد؟
1) علم زیان‌آور
2) علم غیرمفید
3) علم بدون عمل

5- آیه 9 سوره انسان، عدم درخواست چه امری را نشانه اخلاص در انفاق می‌داند؟
1) پاداش مالی
2) تشکر زبانی
3) هر دو مورد

پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=8904

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.