درسهایی از زندگی امام جواد علیهالسلام
موضوع: درسهایی از زندگی امام جواد علیهالسلام
تاریخ پخش: 09/04/1401
عناوین:
1- علم امامان، هدیه الهی، نه علم اکتسابی
2- امکان نبوت و امامت در کودکی
3- شناخت راه حق و پیروی از آن
4- عفو و بخشش، به جای انتقام و کینه
5- همراه بردن فرزندان به مسجد و مجالس دینی
6- مردمی بودن رسول خدا و امامان علیهمالسلام
7- رعایت اخلاق و آداب اسلامی در روابط اجتماعی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
عزیزان بحث را ایّام شهادت امام جواد علیه السلام گوش میدهند. در این بیست و پنج، شش دقیقهای تقریباً، چند تا نکته از امام جواد برایتان بگویم. یکی از مسائل اعتقادی این است که امام جواد در کودکی به امامت رسید، امام زمان هم در کودکی به امامت رسید، آیا کودک میتواند امام بشود؟ این یک سؤال است.
1- علم امامان، هدیه الهی، نه علم اکتسابی
جواب این است که امامت یک هدیهی الهی است، خداوند مثلاً علمی را میدهد به کسی، این علم را ممکن است به بزرگ بدهد، ممکن است به کوچک بدهد. ما داریم بچّه طبع شعر دارد، شعرهای خوبی میگوید، پدر و مادرش طبع شعر ندارند، حالا خدا این طبع شعر را به پدر نمیدهد، به پسر میدهد، طوری نیست. راجع به امام زمان من یک مَثَل زدم، آن مَثَل را من اینجا تکرار میکنم. شما فلش کامپیوتر را دیدید که؟! یک سانت در یک سانت است، فلز است، داخلش هم خالی است، به اندازهی یک تخم کدو، فلز، آهن، داخلش هم خالی است. نوک این را که یک سانت در یک سانت است تقریباً به کامپیوتر وصل میشود، همین که به کامپیوتر وصل شد، هزارها نکته از آن کامپیوتر وارد این کامپیوتر میشود. چی شد؟! یعنی بشر توانست چیزی به نام کامپیوتر بسازد، چیزی به نام فلش بسازد که آهن است، فلز است، ولی صد هزار مطلب از آهن به آهن منتقل میشود، از آن کامپیوتر، با این فلش میآید تو این کامپیوتر.
سؤال: بشر میتواند علم را از آهن به آهن منتقل کند؟ و خدای بشر نمیتواند علم را از امام عسکری به امام زمان منتقل کند؟ علم را از امام رضا به امام جواد منتقل کند؟
ما خیلی چیزها مشکل اعتقادی داریم. در مسائل اجتماعی هم همینطور است. این که قرآن میفرماید که، اوّل سورهی بقره: «الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ * الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْب» (بقره/ 1-3) ایمان به غیب، یعنی بدانیم غیر از این ابزار و وسائل مادّی، یک خبرهای دیگری هم در این دنیا هست. خداوند غیب است، ولی یقین به وجودش داریم، بابا خب نمیبینیمش؟! بابا نمیبینیمش، ولی یقین داریم، شما جاذبهی زمین را میبینی؟! یعنی هر چه هم روی زمین دقّت کنی، زمین را میبینی، ولی جاذبهاش پیدا نیست، ولی هیچ کس روی کرهی زمین نیست که بگوید زمین جاذبه ندارد، از افتادن سیب به رو به زمین میگوییم خب چهطور سیب بالا و مشرق و مغرب نرفت، چرا پایین آمد؟ معلوم میشود این زمین جاذبه دارد، جاذبهی زمین را همهی کرهی زمین قبول دارند و حال آنکه دیدنی هم نیست. چهطور حالا به خدا و پیغمبر رسید، ما شک میکنیم؟!
2- امکان نبوت و امامت در کودکی
ما افرادی داریم در کودکی نابغه هستند، نخبه هستند، چیزهایی دارند که در حدّ یک. از نظر انسانی هم همینطور است. گاهی بچّهها از نظر اخلاقی یک رشدی میکنند که من دو نمونه برای شما بگویم. من خدمت یکی از علمای بزرگ رسیدم که ایشان شاگرد آسید عبدالهادی شیرازی بود. آسید عبدالهادی شیرازی از مراجعی بود که قبل از امام مرجع تقلید بود، از علمای درجه یک، مراجع درجه یک بود. شاگردش میگفت: «پای درسش بودیم. طلبهای اشکال کرد. آیت الله عظمای شیرازی جواب داد. گفت: آقا حل نشد. باز اشکال کرد. باز جواب داد. آقا درسش را ادامه داد و این طلبه فکر کرد که اشکالش اشکال خیلی وارد و مهمی است. بعد از درس آمد پای منبر آقا که اشکالش را تکرار کند. اشکالش را که تکرار کرد، گفت: بنشین آقا جان، جواب اوّلت این، جواب دوّم. میگفت: چهارده تا جواب به اشکالش دادند. همه بهتمان زد که این یک اشکال چهارده تا جواب دارد؟! گفتیم آقا، شما که چهارده تا جواب داشتی، خب سر درس میگفتی، این طلبه هی به خودش اجازه نمیداد که بگوید آقا اشکال من وارد است، شما معلوم میشود که مثلاً چشمانتان درست ندیده، شما حوصلهی مطالعه نداشتید، من قانع نشدم، گفت: چرا، جوابها در ذهنم بود، منتها دیدم اگر چهارده تا جواب به سؤال ایشان بدهم، این طلبه له میشود، تحقیر میشود، میگوید عجب حرف بیخودی زدیم که، حرفی زدیم که چهارده تا جواب داشت، من هم ممکن است غرور بگیردم، برای اینکه غرور نگیردم، نگفتم و برای اینکه او را نشکنم، نگفتم.» این یک خاطره از مرجع تقلید هشتاد، نود ساله، از علما و مراجع درجه یک نجف رحمت الله علیه، این را داشته باشید، در سنّ هشتاد سالگی.
ایّام جبهه بود. تلویزیون مصاحبه کرد با یک بسیجی که چند تا مین خنثی کردی؟ گفت: «خدا خنثی کرده، ما وسیلهای بودیم.» گفت: «حالا چند تا؟!» گفت: «حالا چه کار داری؟!» هی اصرار، اصرار، اصرار. آخرش گفت: «چهقدر اصرار میکنی؟! من اگر بگویم چند تا مین خنثی کردم، غرور میگیردم، یاد خدا را فراموش میکنم، میگویم من این کار را کردم.» ببینید گاهی وقتها رشد انسانی یک مرجع تقلید هشتاد، نود ساله، میگوید نگران غرورم، یک بچّهی پانزده، شانزده ساله هم میگوید نگران غرورم. ببنید اینها، مثل سخاوت میماند. گاهی وقتها یک کسی پول کمی دارد، ولی سخاوت دارد، با همان پول کمش کار مردم را راه میاندازد، افرادی هستند پولهای سنگین دارند، سخاوت ندارند، کمک به مردم پول نمیخواهد، سخاوت میخواهد، نه ثروت، خیلیها ثروت دارند، سخاوت ندارند.
به هر حال، حرفم را جمع کنم، طول نکشد، بسم الله الرّحمن الرّحیم. سؤال اوّل: امام جواد که شهید شد، در بچّگی به امامت رسید؟ میشود، قرآن؟ بله، قرآن میفرماید که: «وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً» (مریم/ 12)، این که خواندم آیه قرآن بود، ما به حضرت یحیی در بچّگی حکم دادیم، یعنی حکمت دادیم، علومی را به او دادیم، قدرت قضاوت به او دادیم، «صَبِیّاً»، «صَبّی» یعنی بچّه. این مشکلی ندارد.
3- شناخت راه حق و پیروی از آن
مسئلهی دیگری که راجع به امام جواد علیه السلام هست، مسئلهی حقشناسی است، این هم مسئلهی مهمی است. خدا قسمت کند بروید کاظمین، امام جواد و امام کاظم علیهما السلام قبرهایشان پهلوی هم است. یک دعا بعد از زیارت امام جواد هست، این دعا را استاد ما یادمان داد، یک مدّت کمی که ما، یک سالی که نجف بودیم تقریباً، گفت این دعا، دعای مهمّی است، دعا این است: «إلهی أَرِنِی الْحَقَّ حَقّاً»، بنویسم این را با اینکه حالا.
[پای تخته] بسم الله الرّحمن الرّحیم
– شناخت عمیق
«إلهی»: خدایا، «أَرِنِی»: نشانم بده، «أَرِنِی الْحَقَّ حَقّاً»: حق را، حق ببینم، «وَ أَرِنِی الْبَاطِلَ بَاطِلًا»: باطل را هم باطل ببینم. یعنی در فهم حق و باطل گیج نشوم، وَ لَا تَجْعَلْهُ: قرار نده آن را، «وَ لَا تَجْعَلْهُ»: حق و باطل را قرار نده، «عَلَیَّ»: برای من، «مُتَشَابِهاً»: «مُتَشَابِه» یعنی گیج نشوم، «فَأَتَّبِعَ هَوَایَ بِغَیْرِ هُدًى مِنْک وَ اجْعَلْ هَوَایَ تَبَعاً لِرِضَاکَ وَ طَاعَتِکَ.»
خیلی جملهی مهمی است. «إلهی»: خدایا، «أَرِنِی»، نشانم بده. چه چیزی را نشانم بده؟ حق را حق ببینم، باطل را باطل ببینم، در شناخت حق و باطل گیج نشوم، دنبال هوسم بروم، یا هوس دیگران بروم، بدبخت بشوم. حالا. این خیلی مهم است. بعضیها حق را حق نمیبینند. در ازدواج فکر میکند اگر با این مورد ازدواج کند، خوشبخت است، در انتخابش، در رشتهی تحصیلی، فکر میکند این رشته نون توش هست، در این سفر، فکر میکند در این سفر شادی است. انسان حق را حق ببیند، این حقشناسی خیلی مهم است. خدایا من حق را حق ببینم. معتادین فکر میکنند که اگر با تریاک رفیق شوند، اعصابشان آرام میگیرد، او فکر میکند اگر شراب بخورد، آرامش پیدا میکند، او فکر میکند اگر با این رفیق بشود، خوشبخت میشود، همهاش در تشخیص و لذا امامان ما یک بحثی دارند که حتّی در موضوعات میگوید اشتباه میفهمی، این نیست هان، آن است. روایاتی داریم که مثلاً «لَیسَ العلم» این، علم این نیست که تو میخوانی، «لکن العلم»، علم آن است. «لَیسَ الزُّهد» این، زهد این است، زهد آن است، «لَیسَ الشُّجاعه»، شجاعت این نیست، شجاعت آن است. یعنی ما در انتخاب موضوع هم اینطور نیست که بفهمیم، نه، گاهی وقتها نمیفهمیم، اشتباه میکنیم. تمام اشتباههایی که ما میکنیم، یک دقّت کنید، چند دفعه اشتباه کردی؟ کجا اشتباه کردی؟ در موضوع اشتباه کردی؟ فکر میکردی این خیرخواه است، بعد معلوم میشود کلاهبردار است، فکر میکنی این امین است، بعد میبینی امین نیست، خائن است، ما فکر کردیم امین است. این است که انسان حق را تشخیص بدهد، این خیلی مهم است. چه کتابی؟ چه دوستی؟ چه همسری؟ چه چیزی بگویم؟ چه تصمیمی بگیرم؟ به همین خاطر به ما هی گفتهاند بگو: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/ 6). دائماً انسان در انتخاباتش ممکن است کج برود، راه کج برود، فکر کند راهش درست است، راهش کج است. این یکی از دعاهای بعد از، دعاست ولی دعایی است که میلیونها، چه میلیونها است بگویم، دهها، صدها میلیون آدم به خاطر همین شناخت، حقیقت را نمیشناسد، خودش و فامیلش را بدبخت میکند. فکر میکند.
4- عفو و بخشش، به جای انتقام و کینه
اگر اینجا مثلاً انتقام بکشد، خوب است و حال آنکه نه، در عفو لذّتی است که در انتقام نیست. در انتقام، در یک لحظه او را میگیری، میزنی، انتقام میگیری، آبرویش را میریزی، یک هیجانِ غیظ و غضب هیجان لحظهای را برطرف میکنی، اما اگر عفو کنی، تا آخر عمرت میگویی: «خدایا من این را بخشیدم، تو هم من را ببخش.» یک دستگیره هست از خود خدا هست گفته: ببخشی، میبخشمت، «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» (نور/ 22)، همدیگر را ببخشید، «أَ لا تُحِبُّونَ؟» (نور/ 22) دوست نداری، «أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُم» (نور/ 22)، مگر دوست نداری خدا تو را ببخشد، تو هم ببخش. از قدیم گفتند: «در عفو لذّتی است که در انتقام نیست. حالا چه میشود؟! حالا یک کلمه ببخش. ««خُذِ الْعَفْوَ» (اعراف/ 199).
کنیزی برای امام سجّاد ظرف آبی آورد که وضو بگیرد. این بیتوجّهی کرد، ظرف آب به سر امام سجّاد خورد. امام سجّاد یک نگاه به کنیز کرد که حواست کجاست؟! کنیز فوری یک آیه قرآن خواند، کنیز سه تا جمله گفت. امام به خاطر سه تا جمله هم عفوش کرد، هم بخشیدش، هم آزادش کرد. (أمالی، صدوق، ص 201)
خب برویم سراغ امام جواد، یک چند تا نکته بگوییم. سفارشاتی راجع به نماز امام جواد دارد، برای عزیزان. اصلاً ما، آیا خدا به نماز ما نیاز دارد؟ به بچّه میگویی نماز بخوان؟ میگوید: حالا برای چه بخوانم؟ میگوییم: تشکّر از خدا. میگوید خدا به ما چه داده. شما چشمانت سالم نیست؟ گوشت سالم نیست؟
کسی آمد خدمت حضرت، گفت: «آقا من بیپول هستم.» فرمود: «خیلی پول داری.» گفت: «چهطور؟!» گفت: «دوست داری مهر ما را بفروشی؟» گفت: «نه.» فرمود: «پس سرمایهدار هستی.» (الأنوار النعمانیه، السید نعمه الله الجزائری، ج 3، ص 208)
یک کسی به یک کسی گفت: «میخواستی زمان حضرت علی باشی؟» گفت: «هان! زمان حضرت علی که کامپیوتر نبود، برق نبود، اینترنت نبود، ماهواره نبود، هواپیما نبود، مترو نبود، چی نبود، چی نبود.» گفت: «بله اینها را نمیدیدند زمان حضرت، ولی علی را میدیدم.»
گاهی وقتها انسان یک چیزهایی را نمیبیند، مثلاً میگوید: «آقا قرائتی چه دعایی بخوانم که رزقم زیاد شود؟» رزق را فقط خوردن میدانی؟! سلامتی رزق شما نیست؟! هوش رزق شما نیست؟! ما غافلیم. ما در عمرمان یکمرتبه نمیگوییم که خدایا شکر که من بینی دارم. برای بینی؟! برای بینی؟! نه من که تا حالا یادم نمیآید که برای بینی!
بینی سه تا نقش حسّاس دارد: هوای سرد را گرم میکند، اگر لولههای بینی نباشد، هوای خنک وارد ریه بشود، دست و پا میزنی، هوای سرد را گرم میکند؛ هوای خشک را تر میکند؛ هوای غبار را تصفیه میکند. گرمکننده، تصفیه کننده، مرطوب کننده. ما در عمرمان هم نمیگوییم که خدایا شکرت که به من بینی دادی. رزق خدا را، البتّه مادیّات هم رزق است، برای مادیّات هم به ما گفتند از خدا بخواهید، هر چی میخواهید از خدا بخواهید، ولی اینکه انسان رزق را فقط در مادیّات ببیند، این بر اثر شناخت کم است. حالا.
5- همراه بردن فرزندان به مسجد و مجالس دینی
قرآن میفرماید که: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا» (کهف/ 46)، مال و اولاد زینت دنیاست، داشته باشین، بعد آیهای دیگر میگوید وقتی میروید مسجد، زینت ببرید، «خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» (اعراف/ 31)، مال و اولاد زینت است، یک آیه دارد، آیهی دیگر، جای دیگر میفرماید مال و اولاد زینت است، جای دیگر میگوید میروید مسجد زینت ببرید، یعنی مال و اولاد را ببرید. شما میروید مسجد، یک پولی هم در جیبت بگذار، یک فقیری را کمکش کن، میروی مسجد، دست بچّهات را هم بگیر، بچّهات را هم با مسجد آشنا کن. «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَه» (کهف/ 46)، «خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» (اعراف/ 31). البتّه «خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» را زینت مسجد ببری، چون ببین شما اگر با لباس خوب و عطر و گلاب و آرایش کرده به مسجد رفتی، به سه چیز احترام گرفتی: هم احترام مردم را گرفتی، مسجد محلّ اجتماع مردم است؛ هم به جامعه احترام گرفتی، به احترام آنها لباس خوب پوشیدی؛ هم به عبادت احترام گرفتی. هم قدر خدا را دانستی، یعنی تجلیل از خداست، تجلیل از خلق خداست، تجلیل از عبادت خداست و لذا امام جواد فرمود که: «از عطر استفاده کنید، گرچه گران باشد.»
روایت داریم پول عطر پیغمبر بیش از پول خوراک و لباسش بود (مکارم الأخلاق، ص 43)، البتّه این مال افرادی که میتوانند عطر بخرند، حالا نگویند آقای قرائتی ما نون نداریم بخوریم، گوجه کیلویی چند است، تو بحث عطر میکنی؟! بدانیم که حق چه چیزی هست، وقتی هم نداریم، اجرش را داریم. حالا.
امام وقتی میخواست برود مسجد، لباس شیک میپوشید و میفرمود: «إِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَال » (وسائل الشیعه، ج 4، ص 455)، خدا خودش جمیل است و جمال و زیبایی را هم دوست دارد.
یک کسی، یک روز به امام سجّاد گفت: «مگر میروی خانهی عروس؟! لباس شیک پوشیدی؟!» گفت: «میروم خانهی خدا، که خدا خالق عروسهاست. شما برای یک عروسی که مخلوق است، آرایش میکنی، من میروم با خدایی گفتوگو کنم که خالق عروسهاست.» (بحار الأنوار، ج 46، ص 59)
6- مردمی بودن رسول خدا و امامان علیهمالسلام
گاهی امامان ما به مسائل جزئی دقّت میکردند، اخلاقی، اخلاق، اخلاق. امام رضا نامه نوشت به امام جواد که شنیدم در جاهایی که میخواهی بروی، شما را از در خاص میبرند، مردم همه از یک در میروند، شما از یک در خاص میروی، ای امام جواد این کار را نکن، از توی مردم برو، یک خورده هم پول در جیبت باشد، به فقرا کمک کن. (الکافی، چاپ إسلامیه، ج 4، ص 43) در خصوصی نه، در عمومی، ویآیپی نه، همان عمومی.
مردم مکّه میگفتند چون ما اهل مکّه هستیم، خاندان شریف هستیم، ما دیگر لازم نیست در حج مثل باقیها عمل کنیم، از یک راه ویژهای برویم، بعضی مراسم را تغییرش بدهیم، برای خودشان ادّعایی داشتند. آیه نازل شد: «أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ» (بقره/ 199) مثل مردم باشید، مثل مردم بودن خیلی مهم است.
پیغمبر ما وقتی مینشست، گرد مینشست، یک غریبه که میآمد، هی به جمعیّت نگاه میکرد، آخرش میپرسید: «أَیُّکُمْ رَسُولُ اللَّهِ ؟» (بحار الأنوار، ج 73، ص 355) شما کدامهایتان پیغمبرید؟ یعنی هیچ قیافه نداشت که، یک لباس خاصّی بپوشد، سبک خاصّی حرف بزند.
ما خیلی با اسلام فاصله داریم، جمهوری اسلامی هست، الحمدلله، کمالاتی هم خیلیها دارند، الحمدلله، اما همهی کارهایمان قرآنی نیست، همهی کارهایمان اسلامی نیست، انصافش این است.
خب، گاهی یک تشکّرهایی میکردند. امام جواد شنید که یک حکّاکی، انگشترساز، روی انگشترها وقتی مثلاً اسم الله را میخواهد بزند، فرض کنید وضو میگیرد که دست بیوضو نباشد، آصلاً اسم امام هم همینطور است. شما یک وقت مینویسی «یا حسین»، به پارچه، این را به پیشانیات نباید ببندی، چون شما که وضو نداری، وقتی که وضو نداری، بدن بیوضو «یا محمد» نمیشود نوشت، «یا محمد»، «یا علی» نمیشود نوشت. یک حکّاکی روی حکّاکیاش وضو میگرفت، با دقّت این کار را میکرد. امام جواد که شنید، به او پیغام داد، گفت: «من از کار تو خوشم میآید، مواظب مسائل شرعی هم هستی.»
7- رعایت اخلاق و آداب اسلامی در روابط اجتماعی
اخلاق اسلامی خیلی اثر دارد. خدا رحمت کند آیت الله عظمای صافی را، اواخر عمرشان بود، من رفتم عیادتشان، ایشان خوابیده بود، وقتی در رختخواب خوابیده بود، دید من آمدم عیادت، گفت: «میشود من بلند شوم؟» فکر کردیم مثلاً برای زخم بستر است؛ خسته شده است. گفتیم: «بله آقا.» یکی، دو نفر آنجا بودند، یک کمی ایشان را بلند کردند، نشاندند. وقتی نشست، به من گفت که: «خوش آمدید» به من گفت: «خوش آمدید»، گفت: «حالا میخواهم برگردم بخوابم.»، دومرتبه خوابید، گفت: «من که بلند شدم، حدیث داریم به احترام مهمان تکان بخورید، شما مهمان من بودید، من نمیتوانستم بلند شوم، ولی با کمک خودتان تکان خوردم، حالا دومرتبه باید بخوابم، میخوابم.» اصلاً خیلی در من اثر گذاشت که یک آدم صد ساله، مرجع تقلید، با زحمت مینشیند، با زحمت میخوابد که احترام مهمان را بگیرد.
گاهی یک افرادی سر یک مسائل جزئی، یک چیزهایی را مثلاً علامت روشنفکری میدانند. فکر میکند که اگر به بچّه سلام کند، این کوچک میشود، نه، او باید به من سلام کند. عروس باید به مادرشوهر سلام کند، مادر شوهر که نباید به عروس سلام کند، در دنیای خیال است. پیغمبر فرمود: «بعضی کارها را تا آخر عمر ترک نمیکنم.» چه کاری؟ فرمود: «سلام کردن به بچّهها را، تا آخر عمر به بچّهها سلام خواهم کرد.» (أمالی، صدوق، ص 72) خیلی مهم است، سلام کردن به بچّهها علامت تواضع است، علامت ادب است، تعلیم و تربیت است، بچّه هم یاد میگیرد، او هم سلام میکند، روابط بین کوچک و بزرگ را گرم میکند. ما گاهی وقتها.
حضرت فرمود: «در نماز عطر مصرف کنید.» (الکافی، چاپ اسلامیه، ج 6، ص 511). انگشترش را. خدا رحمت کند علامّه سید جعفر مرتضی را، از علمای درجه یک لبنان بود، کتابهای بسیار خوبی نوشته. یکی کتابش این است که نقش کلماتی که روی انگشتر امامها حکّاکی شده، هر امامی یک چیزی روی انگشترش بود، امام جواد روی انگشترش بود: «حَسْبِیَ اللَّه» (مکارم الأخلاق، ص 91)، «حَسْبِیَ اللَّه» یعنی من خدا را دارم، خدا برای من کافی است، همهی دنیا هم به من پشت بکنند، من خدا دارم.
یک وقت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در پیام حجّش، سالی یک پیام برای حج میداد، در یکی از سالها اینطور نوشته بود، من همان عبارت خودش را برایتان میخوانم: «خمینی اگر تنها بماند، لحظهای با آمریکا کنار نمیآید.» یعنی چه؟ این ترجمهی «حَسْبِیَ اللَّه» است، من خدا را دارم. مردم بگویند زنده باد، مردم بگویند مرده باد.
نقل شده که شهید مظلوم دکتر بهشتی خدمت امام رسید گفت: «طرفدارهای بنیصدر به من جسارت میکنند، مرگ بر بهشتی میگویند.» امام فرمود: «آقای بهشتی، چه صدایی میشنوید؟» گفت: «گوش دادم، دیدم مردم در بیرون حسینیهی جماران میگفتند روح منی خمینی، بتشکنی خمینی.» امام فرمود: «مردم دنیا پشت این دیوار به من دعا کنند، یا نفرین کنند، در من اثری ندارد.» شما تو دستت طلاست، همه بگویند سفال است، سفال است، همه بگویند طلاست، آدم وقتی به یقین رسید، به اینجا میرسد.
از آیت الله حاج آقا مرتضی حائری پرسیدم: «پدر شما چه کرد که آ شیخ عبدالکریم حائری شد، مؤسّس حوزهی علمیهی قم شد، که در این ایّام هم صد سال شد، الآن حوزهی علمیهی قم صد ساله شد، چه کرده بود که مؤسّس حوزهی شد که از حدود صد تا کشور طلبه بیاید، از تمام دنیا طلبه بیاید، با زبانهای مختلف، این توفیق را چهطور خدا به پدر شما داد؟!» گفت: «پدر من به یقین رسیده بود.» این را حاج آقا مرتضی گفت: «پدرم آ شیخ عبدالکریم به یقین رسید.» انسان اگر یقین داشته باشد که خدا هست، غصّه نمیخورد، فهمیدند، نفهمیدند، تشکّر کردند، نکردند، اسمم را نوشتند، ننوشتند، «حَسْبِیَ اللَّه»، خدا کافی است.
خدایا به آبروی امام جواد هر چه به عمر ما اضافه میکنی، بر ایمان و یقین و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت ما بیفزا.
«و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- بر اساس آیه سوم سوره بقره، اولین مرتبه ایمان کدام است؟
1) ایمان به غیب
2) ایمان به قیامت
3) اقامه نماز
2- آیه 12 سوره مریم، به نبوت کدام پیامبر در کودکی اشاره دارد؟
1) حضرت عیسی
2) حضرت یحیی
3) حضرت موسی
3- کدام یک از امامان علیهمالسلام در کاظمین مدفون هستند؟
1) امام کاظم علیهالسلام
2) امام جواد علیهالسلام
3) امام کاظم و امام جواد علیهماالسلام
4- آیه 22 سوره نور، به کدام رفتار اجتماعی تأکید دارد؟
1) سلام و درود به دیگران
2) گذشت از خطای دیگران
3) رعایت حقوق دیگران
5- آیه 31 سوره اعراف، مؤمنان را به چه امری توصیه میکند؟
1) آراستگی برای حضور در مسجد
2) انفاق برای ساخت مسجد
3) حفظ طهارت و پاکیزگی مسجد