عوامل خوش عاقبتی و بد عاقبتی

موضوع: عوامل خوش عاقبتی و بد عاقبتی
تاریخ پخش: 18/02/1400
عناوین:
1- اصرار بر گناه عامل بدعاقبتی
2- حفظ عمل با اخلاص در عمل
3- خطر غرور پس از انجام عمل نیک
4- پایداری در راه مستقیم، عامل خوش عاقبتی
5- آرامش دل و اطمینان قلبی با یاد خدا
6- بد عهدی با خدا، عامل بد عاقبتی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه
اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بحثمان در رمضان 1400 درس‌هایی از قرآن سلسله‌وار بحث‌های معاد را می‌خواستیم بگوییم و مسائلی که پیرامون معاد است. در این جلسه‌ای که دور و بر بیست و پنج تا سی دقیقه طول می‌کشد، بحث حسن عاقبت است، ادامه‌ی بحث‌های قبل، چون حرف‌هایمان تمام نشد.
یک خاطره دارم برایتان بگویم. یک ماه رمضان می‌خواستم نمی‌دانم شاید ده، پانزده سال پیش بود. می‌خواستم ماه رمضان انسان کامل را بگویم، انسان کامل چه کسی است؟ افرادی هم راجع به انسان کامل کتاب نوشته‌اند، مرحوم مطهری یک انسان کامل دارد، مرحوم مصباح انسان کامل دارد، مرحوم علامه محمد تقی جعفری دارد، آن چه کتاب که عقلمان می‌رسید و بلد بودیم، پیدا کردیم و خواندیم، بحث‌هایمان را ادامه دادم. آخرهای بحث یک مرتبه دیدم که انسان کامل را خود خدا گفته، تو دنبال چه می‌گردی؟! می‌گفت: آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم. قرآن می‌گوید: انسان کامل این است که تولدش سالم باشد، یعنی از نظر ژنتیک و سلامتی بدن، روح، رحم، مادر، شیر. عمرش هم سالم زندگی کند، بدون تجاوز، انحراف، وقتی هم مُرد، قیامت بتواند جواب خدا را بدهد. آیه‌ی انسان کامل این است: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً»
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً» (مریم/ 33)
سلامتی وقت تولد، سلامتی وقت مرگ، سلامتی وقت حضور در دادگاه عدل الهی. این انسان کامل است. اصلش کار به مدرک و استخدام و درجه و این‌ها ندارد، انسان کامل جایی دیگر است. این را می‌گویند انسان کامل.
حالا آیه‌ای داریم باز این هم مربوط به بحث ما هست. عرض کردم من خودم هم باور نمی‌کردم، فکر می‌کردم در قرآن راجع به حُسن عاقبت و بدعاقبتی و خوش‌عاقبتی چند تا آیه داریم، ولی امروز دیدم به سی، چهل تا آیه می‌رسد. تعجب کردم. مسئله مهم است که این‌قدر قرآن به آن تکیه کرده است.
1- اصرار بر گناه عامل بدعاقبتی
چه‌طور انسان بدعاقبت می‌شود؟ «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُن‏» (روم/ 10) چه‌طور آدم بدعاقبت می‌شود؟ گناه پی‌در‌پی آدم را بدعاقبت می‌کند. مثل این‌که می‌گوییم آقا چه‌طور آدم ورشکسته می‌شود؟ نسیه روی نسیه، روی نسیه، روی نسیه، روی نسیه فرار می‌کند، می‌گویند ورشکسته شد. چه‌طور آدم تنگی سینه می‌گیرد؟ سیگار، روی سیگار، روی سیگار، روی سیگار تنگی سینه می‌گیرد. یعنی گناه آدم را بدعاقبت می‌کند. «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى‏»
بعضی جاها صحبت عاقبت نیست، صحبت استقامت است. چون بدعاقبت کسانی هستند که ایمان دارند، آدم خوبی هستند، یک‌مرتبه چپه می‌شوند. قرآن می‌گوید اگر چپه نشدی: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ» (فصلت/ 30). «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ» ولی «ثُمَّ اسْتَقامُوا» گفتند: خدا، پایش ایستادند. این‌ها خیلی خوبند. خیلی وقت‌ها آدم یک چیزی را می‌گوید، ولی پایش نمی‌ایستد.
جای دیگری داریم که «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» (جن/ 16). «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا» این لو یعنی نمی‌کنند، به نادر است، نادرند کسانی که بگویند «اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَهِ» روی حرف حق بایستند، «لَأَسْقَیْناهُمْ» اگر باران و لطف خدا را می‌خواهید، باید شما ثابت‌قدم باشید.
امیرالمؤمنین می‌فرمود: «قَلِیلٌ تَدُومُ» کمی که پای کار باشد، «أَرْجَى مِنْ کَثِیرٍ مَمْلُولٍ» بهتر از زیادی است که از آن ملالت باشد و اعتراض کند.. (نهج‌البلاغه، حکمت 278)
پیامبر فرمود: «مِلَاکُ الْعَمَلِ خَوَاتِیمُه‏» (تفسیر القمی، ج‏1، ص 291) این که یک عمل خوب است یا بد، ببینید عاقبتش چه‌جور می‌شود.
راننده خوب این نیست که از در گاراژ بیرون بیاید، نه، راننده‌ی خوب این است که شما را تا مقصد سالم ببرد، وگرنه این چند کیلومتر با سرعت برود، باقی‌اش را هم چپه کند.
«الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَل‏» (الکافی، چاپ الإسلامیه، ج ‏2، ص 296) حدیث از کافی از امام باقر علیه السلام فرمود: «الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَل»، یعنی یک کاری را گفتی، پایش بایستی، این سخت‌تر از عمل است.
2- حفظ عمل با اخلاص در عمل
یکی از مراجع آسید عبدالهادی شیرازی بود. ایشان رفتند به او گفتند که چه کنیم خدا به ما اخلاص بده؟ گفت: اخلاص پیدا می‌کنید ولی از دست آدم فرار می‌کند، اخلاص فرار می‌کند از دست آدم. چون آدم یک چیزی می‌گوید، بعد می‌بیند نه، نشد.
یک صلواتی بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یک ماه رمضانی آمدند مهدیه‌ی تهران دعوت کردند که شب‌ها بعد از افطار من صحبت کنم. نمی‌دانم چند سال پیش بود. گفتم که می‌آیم. بعد برای که به نظر خودم خیلی خالص باشم، حالا خالص خیالی، بعد می‌گویم چه شد، خالص خیالی! گفتم که: حرف پول با من نزنید، اصلاً پول نمی‌گیرم. گفتند: نه بودجه‌ای برای تبلیغات داریم. گفتم: حالا جای دیگری خرج کنید، اجازه بدهید ما یک ماه رمضان صد در صد برای خدا باشیم. گفتند: می‌دهیم در اختیارت، به هر کس می‌خواهی بده. گفتم: آقا حرف پول نزن، تمام شد، من می‌خواهم سی شب در مهدیه‌ی امام زمان علیه السلام صحبت کنم.
خب صحبت کردیم و جمعیت هم در آن زمان خیلی بود. تمام شد و در مهدیه را هم بوسیدیم و آمدیم. مدتی که گذشت، نمی‌دانم چند ماه، دو ماه، سه ماه، کمتر، بیشتر گذشت، به ذهنم آمد گفتم ما گفتیم پول نمی‌خواهیم ولی این‌ها خوب بود یک تشکر می‌کردند، بالاخره وقتی هم پول نمی‌دهی، یک جعبه شیرینی، یک جعبه اناری، یک شیشه گلابی، یک چیزی، این‌ها اصلش خبر هم از ما نگرفتند، فهمیدم اخلاص نیست. گفتی پول نمی‌خواهم، اما توقع تشکر داشتی. بعداً هم معلوم شد آن بنده‌های خدا تلفن کردند، من خانه نبودم، یعنی ببینید او تلفن کرده، منتها من به خیال این‌که این‌ها چرا تلفن نکردند در دلم یک چیزی آمد، گفتم: نه، اخلاص نیست. هستند یک آدم‌های این‌طوری، حالا این از این طرفش است.
از آن طرف کمالش را بگویم. یکی از مراجعی که گفتم آسید عبدالهادی شیرازی بود، قبل از امام خمینی است. [اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم] از مراجع درجه‌ یک بود. یک طلبه پای درسش اشکال کرد. ایشان جوابش را داد. طلبه گفت: آقا من قانع نشدم، باز اشکالش را تکرار کرد. باز آقا جواب داد. گفت: حل نشد. درس که تمام شد، این طلبه آمد جلو، پای منبر، گفت: آقا جواب شما قانع‌کننده نبود. گفت: بنشین آقا. این جوابش است یک، جواب دوم، جواب هفتم، جواب نهم، جواب یازدهم. ده، دوازده تا جواب داد. این طلبه گفت: آقا قبول است، قبول است، قبول است. به آقا گفتند: آقا شما ده، دوازده تا جواب داشتی، در درس می‌گفتی، شما همچین کوتاه آمدی و این طلبه هم صدایش را بلند کرد، فکر کرد مثلاً سؤالش خیلی مهم است و هیچ کس نمی‌تواند سؤالش را جواب بدهد. شما که دوازده تا جواب داشتی، خب به او می‌گفتی؟ ایشان گفت: جواب‌ها در ذهنم بود، من دیدم اگر یک طلبه‌ای اشکال کند، دوازده تا جواب به او بدهم، این خورد می‌شود، از دوستان که نگاه می‌کنند، می‌گویند این‌قدر حرفت چرند بود که دوازده تا جواب داشت، من هم ممکن است غرور بگیردم که ماشاءالله به این مغز فعال که به یک سؤال دوازده تا جواب می‌دهی. هم ترسیدم غرور بگیردم، هم ترسیدم این طلبه خورد بشود. این را انسان کامل می‌گویند. حالا این یک آیت الله عظمای نود ساله، با کم و زیادش بود.
3- خطر غرور پس از انجام عمل نیک
در جبهه هم یک همچین آدمی دیدیم. یک وقتی پای تلویزیون نشسته بودم، مصاحبه کردند با یک رزمنده‌ای، جوان، خیلی هم جوان بود، به نظرم زیر بیست سالش بود. گفتند: چند تا مین خنثی کردی؟ برای خنثی کردن مین بود. گفت: خدا خنثی کرده است، حالا ما هر چه بلد بودیم، انجام دادیم. هر چی گفت: چند تا؟ هی اصرار کرد این خبرنگار و او هی طفره رفت. آخرش گفت: آقا جان ولم کن، آخر اگر من بگویم چند تا مین خنثی کردم در این جوانی، ممکن است غرور بگیردم. آن آیت الله عظمی می‌گوید می‌ترسم غرور بگیردم، دوازده تا جواب بدهم، این بسیجی هم می‌گوید می‌ترسم غرور بگیردم.
این‌که می‌گویند یک افرادی یک شبه ره صد ساله را می‌روند، نمونه‌هایش این‌ها هست. یک آدم‌های خالصی گاهی پیدا می‌شود، آدم می‌ماند خدایا این‌ها چه کسانی هستند؟! ما چی هستیم؟! ما خیلی ادعا داریم ولی آدم‌های بی‌ادعا. یک پیرزنی یک چیزی گفت. ما الآن شاید حدود بیست سال باشد، حرف این پیرزن در من اثر کرد. پیرزن چه کرد؟ شب‌ها که می‌خواست بخوابد، دو رکعت نماز می‌خواند، می‌خوابید. به او گفتند: نماز شب یازده رکعت است، این دو رکعت نماز چه هست که می‌خوانی؟ گفت: چه می‌دانم چه هست؟ می‌دانم امروز یک عده مُرده‌اند، امشب، شب اول قبرشان است، هر شب، شب اول قبر یک عده هست، شب اول قبر سخت است، من دو رکعت نماز می‌خوانم، می‌گویم خدایا نمی‌دانم کی، کجا مُرده است، ولی هر کس هر کجا مُرده، شب اول قبرش است، رحمش کن.
یا اباالفضل! این چه کسی است؟! دوربین نیست، پول نیست، اضافه‌کار نیست، نمی‌شناسد چه کسی است، نمی‌داند کجاست، هیچی نمی‌داند. خیلی این فکر بالا است. آن که مهم‌تر از نماز است، نیت این است، نیت این است. ما گاهی وقت‌ها موقع فاتحه خواندن، پسر عمه‌ی من مُرد، پسر خاله‌ی من مُرد، فاتحه‌اش نیامد، یک قل هو الله می‌خواهیم بخوانیم معامله می‌کنیم، اگر او برای فامیل ما قل هو الله خواند، من هم می‌خوانم، و گرنه من نمی‌خوانم.
این خیلی مهم است یک آدم‌هایی گمنام پیدا می‌شوند، خرجی یک نفر را می‌دهند. یک نفر را جهاز می‌دهند، یک نفر را داماد می‌کنند، ایجاد اشتغال می‌کنند، به هیچ کس هم می‌گویند نگو، به هیچ کس نگویید. آن وقت حدیث داریم هر کس می‌خواهد عاقبتش بخیر بشود، باایمان بمیرد، مشکل مردم را حل بکند. این هم حدیث امروز دیدم. خیلی مهم است، خیلی‌ها می‌خواهند خوش عاقبت بمیرند، حدیث داریم هر کس می‌خواهد خوش عاقبت بمیرد یک گره‌ای از مردم باز کند با قلمش، با بیانش، با مشورتش، با پول، با این‌که یک اتاقی دارد بدهد به یک آدم بی‌خانه، هر چه که در توان دارد. اگر کسی خواسته باشد.
گاهی عوام یک برخوردهایی می‌کنند که خواص تحت تأثیر قرار می‌گیرند. یکی از مراجع تقلید بزرگ آیت الله عظمای حجت بود، که مدرسه‌ی حجتیه‌ی قم را ساخته است. یک زنی آمد یک مقدار پول داد، گفت: آقا این خمس و سهم امام من است. داد به آقا. وقتی می‌خواست برود این زن پشت پشت می‌رفت. همین‌طور نگاهش به آقا بود. پشت پشت می‌رفت. آقا گفت: خانم نیفتی، پشت پشت می‌روی نیفتی. گفت: نه، می‌خواهم خوب شکلت در ذهنم بماند، روز قیامت بگویم من جان کندم خمس را به ایشان دادم، اگر از دین حمایت نکرده، این را بگیرش، چون من شیره‌ی عمرم پولم بود، خمسم را به این آقا دادم، اگر این از دین خوب حمایت نکرده این را بگیردش. آقای حجت پول‌ها را گذاشت زمین، زد به گریه، گفت: اوه، اوه، اوه. این‌ها می‌خواهند روز قیامت یقه‌ی مرا بگیرند که تو از دین کم گذاشتی. این نمونه‌هایی هست برای این‌که انسان.
حدیث داریم اگر می‌خواهید خوش عاقبت باشید، مشکل مردم را حل کنید. برای خوش عاقبتی باز قرآن می‌گوید حضرت عیسی می‌گوید به من گفته‌اند تا ابد نماز بخوان: «أَوْصانی‏ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا» (مریم/ 31)، «ما دُمْتُ حَیًّا» یعنی تا زنده هستم. آدم گاهی بخواند، گاهی نخواند.
4- پایداری در راه مستقیم، عامل خوش عاقبتی
اصلاً در نماز چه‌قدر می‌گوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/ 6) برای این‌که هر آن ممکن است دقیقه‌ی هفت راه مستقیم باشیم، دقیقه‌ی هشت کج شویم. مثل راننده، راننده ممکن است کیلومتر اول سالم برود، دوم خلاف کند، سوم خلاف کند و لذا راننده‌ی خوب این است که یک لحظه غافل نشود، از داخل آینه و با هر وسیله‌ای که دارد همیشه، این را راننده‌ی خوب می‌گویند. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» چون کسی ممکن است فکرش مستقیم باشد، دهانش، حرف‌هایش مستقیم نیست. حرف‌هایش خوب حرف می‌زند، عملش نیست. این «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» یعنی خدایا من وسط کار رها نکنم، خوش عاقبت باشم.
پیغمبر فرمود، اللهم صل علی محمد و آل محمد: «خَیْرَ الْأُمُورِ خَیْرُهَا عَاقِبَهً»: بهترین کار چه هست؟ بهترین کار این هست که خوش عاقبت باشد.
«الأمور بتمامها، و الأعمال بخواتیمها» (الحیاه، ترجمه‌ی احمد آرام، ج 1، ص 505) باز حدیث است.
امیرالمؤمنین می‌فرماید که گاهی «مکروه تحمد عاقبته‏» (غرر الحکم و درر الکلم، ص 704) بهتر از محبوبی است که عاقبتش بد باشد. گاهی افراد «مکروه» کارش خراب است، مکروه است، کراهت دارد، کارش بد است، اما خوش عاقبت است. زود نمی‌شود گفت چه کسی، چه کاره است، چه کسی چه کاره است.
قرآن می‌گوید روز قیامت یک افرادی می‌گویند که آن‌هایی که ما می‌گفتیم: آدم‌های هرزه هستند، لات و لوت هستند، مکتبی نیستند، فاسق و فاجرند، این‌ها نیستند، کجا هستند؟ روز قیامت می‌پرسند. می‌گویند: آن‌ها در بهشت هستند، تو که فکر می‌کردی آدم خوبی هستی، گیر کردی. آیه‌اش این است: «وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى‏ رِجالاً کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ» (ص/ 62) «نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ» یعنی می‌گفتی آن‌ها اشرار هستند. کجا هستند؟ این‌ها را مسخره می‌کردیم. قابل‌شان نمی‌دانستیم. ما نمی‌دانیم کدام قبول می‌شود، نمی‌دانیم کدام قبول می‌شود.
پیغمبر فرمود: «لا علیکم ان تعجبوا باحد» از هیچ کس تعجب نکنید، زود جذب کسی نشوید، «لا علیکم ان تعجبوا باحد حتی تنظروا بما یختم» نگاه کنید عاقبتش چه می‌شود. تعریف کسی را بکنید، جذب کسی بشوید، مرید کسی بشوید. شده افرادی مرید یک کسی شدند، از سیر و سلوک و عرفان و فلسفه و فقه و اصول و لقب‌های بزرگی داشتند، شاگردهای زیادی داشتند، مرید بودند، بعد می‌بینی یک‌مرتبه چپه شدند، سر از جای دیگری درآوردند. مرید کسی نشوید. می‌خواهید پای منبر کسی بروید، بروید، اما یک جوری جذب نشوید که اگر این چپه شد، همه‌تان با هم چپ بشوید.
به یک کسی گفتند: شما در چه خطی هستید؟ گفت: من در خط گربه هستم. گفت: یعنی چه؟ گفت: گربه در همه‌ی خانه‌ها می‌رود، اما عضو هیچ خانواده‌ای نیست. گاهی وقت‌ها آدم مرید یک کسی می‌شود و نمی‌فهمد که خلاف هم می‌کند. یک آقایی بود یک جایی، تند رد می‌شد وقت ظهر که می‌شد یا مغرب، با سرعت می‌رفت از در یک مسجد رد می‌شد. مسجد هم یکی از علمای جامعه‌ی مدرسین، سید، متقی. صاف می‌رفت پشت سر یک آقای دیگری نماز می‌خواند. یک بار به او گفتم: شما می‌دانی از در این مسجد رد می‌شوی، به یک مسجد دیگر می‌روی، این اشاره به این است که این آقا یک مشکلی دارد. می‌خواهی نماز بخوانی، مجتهد که هست، قطعاً مجتهد است، عالم هم که هست، تو هم قبول داری به این‌که ایشان مجتهد عالم است. می‌گوید: نه، من بروم پشت سر آن آقا، او درجه یک است. آن وقت این بی‌اعتنایی به این می‌شود. من اگر نشسته باشم، ولو پهلوی من آیت الله عظمی باشد، شما اگر چای به او دادی، به من ندادی، این تحقیر من حساب می‌شود. خیلی وقت‌ها ما به عنوان این‌که مرید یک کسی هستیم صاف می‌رویم. البته خیلی از دستورهایی که هم می‌دهند اخلاقی نیست. اخلاق چه هست؟ گاهی وقت‌ها آدم فکر می‌کند فلانی خیلی مقامش بالا است، این خبرها هم نیست. مواظب باشید حبّ و بغضتان کنترل داشته باشد، ملاک داشته باشد.
عوامل حُسن عاقبت را هم گفتم. مشکل مردم را حل کردن هست. امام کاظم فرمود: «خَوَاتِیمَ أَعْمَالِکُمْ» اگر می‌خواهید خوش عاقبت بشوید: «قَضَاءُ حَوَائِجِ إِخْوَانِکُم‏» (بحار الأنوار، ج ‏72، ص 379) مشکل مردم را حل کنید، خدا عاقبتتان را به خیر می‌کند.
گاهی افراد حکم اعدامشان از طرف پیغمبر هم صادر شده بود، خوش عاقبت می‌شوند. «عکرمه بن ابی جهل» از کفّار مکه بود، خیلی پیغمبر را اذیت کرد، روزی که پیغمبر مکه را فتح کرد، پیغمبر فرمود: همه را بخشیدم اما عکرمه را نمی‌بخشم، چون ایشان سر به سر من می‌گذاشت، هجو می‌کرد، متلک می‌گفت، به قول امروزی‌ها کاریکاتور، جوک درست می‌کرد، من را تحقیر می‌کرد. دستور اعدام داد. همه‌ی مکه را بخشید، این یکی را نبخشید. این خیلی جنایتکار بوده است. دستور اعدامش صادر شد. عکرمه هم فرار کرد، فرار کرد، رفت به دریا رسید و خواست با کشتی جای دیگر برود، از منطقه می‌خواست خارج بشود. دریا هم که به مکه نزدیک است، جده دریاست. دریا طوفان شد. در کشتی بت‌پرستان بودند. عکرمه همان‌جا گفت که: من اگر نجات پیدا کردم به پیغمبر اسلام ایمان می‌آورم. اتصال پیدا کرد. نجات پیدا کرد و پهلوی پیغمبر آمد، عذرخواهی کرد و بعد هم رفت شهید شد. یعنی کسی که حکم اعدامش از طرف پیغمبر صادر شده و از منطقه‌ی مکه فرار کرده، در کشتی گیر کرده، نذر کرده، خوب شده، حالا آن وقت نمی‌دانم.
من جوانی را دیدم از خانواده‌ی بهائی جدا شد. آمد طلبه شد، رفت در نجف، طلبه‌ی فاضلی شد، می‌شناسمش، برگشت در ایران، رفت در جبهه شهید شد. یعنی از بهائیت، بهائی نبود هان، از خانواده‌ی بهائی بود، حالا پدرش بوده، مادرش بوده، نمی‌دانم. رابطش هم شهید محراب بود، آیت الله مدنی. آیت الله مدنی رحمت الله علیه دست این را کشید، آوردش، با اسلام رفیقش کرد، بعد طلبه شد و نجف هم رفت و بعد هم برگشت. آدم نمی‌داند چه کسی، چه می‌شود آدم. این هم برای این.
5- آرامش دل و اطمینان قلبی با یاد خدا
مرگ خوب، حُسن عاقبت چه علامتی دارد؟ حُسن عاقبت این است که به او می‌گویند: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ» بَه بَه! بَه بَه! بخوانید این آیه را:
«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ» (فجر/ 27)
لحظه‌ی مرگ فرشته‌ها می‌گویند ای کسی که دل آرام داری.
امام خمینی یعنی، دقت کنید که چه می‌گویم. نمونه‌ی فرد کامل در زمان ما بعد از حضرت مهدی علیه السلام، علماء و مراجع تقلید هستند، نمونه‌اش هم امام خمینی است. عصاره‌ی عمر امام خمینی وصیت‌نامه‌اش است. در وصیت‌نامه یک سطرش از همه برجسته‌تر است و آن این است که می‌گوید: «من با دلی آرام و نفسی مطمئن» این دل آرام، سر قبر امام هم در وصیت‌نامه‌اش همین تکه‌اش را کاشی‌کاری کردند. وصیت‌نامه خیلی مفصل است ولی این تکه‌اش را سر قبر کاشی کرده‌اند. من با دلی آرام و نفسی مطمئن. خیلی مهم است. یک انقلاب این رقمی را به وجود بیاورد و بعد هم بگوید من دلم آرام است، به وظیفه‌ام عمل کردم. من با دلی آرام و نفسی مطمئن.
وقتی در هواپیما می‌نشیند دوازده بهمن بیاید از او می‌پرسند: چه احساسی داری؟ می‌گوید: هیچی. هیچی یعنی چه؟ یعنی ممکن است هواپیما سرنگون بشود. دلش آرام است. آن وقت به او می‌گویند:
«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً» (فجر/ 27 و 28)
غیر از علما من یکی دو نفر دیگر هم دیده‌ام که گفتند: من ازمرگ نمی‌ترسم، دلم آرام است، هر چه وظیفه‌ام بوده، انجام داده‌ام. ولی باز هم باید به فضل خدا، به عمل آدم مغرور نشود.
دل آرام چه هست؟ قرآن می‌فرماید: «الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (نحل/ 32) آیه قرآن است. قرآن می‌فرماید کسانی که مأمورین قبض روح جانشان را می‌گیرند، به این‌ها می‌گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ»، نترسید: «ادْخُلُوا الْجَنَّهَ» بفرمایید بهشت، برای چه؟«بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون‏» به خاطر عملی که داشتید بفرمایید به بهشت.
در اینجا این را هم باید بگویم که در قرآن راجع به قبض روح سه تا جمله دارد:
یک جا می‌گوید خدا قبض روح می‌کند، روح افراد را لحظه‌ی مرگ خدا می‌گیرد: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها» (زمر/ 42). «اللَّهُ یَتَوَفَّى» آیه قرآن است، یعنی خدا جان را می‌گیرد.
یک آیه دیگر داریم: «یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْت‏» (سجده/ 11)، عزرائیل مسئول است، او جان را می‌گیرد.
یک آیه داریم «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» (انعام/ 61) فرشته‌ها جان را می‌گیرند.
بالاخره کدام‌ها درست است؟ فرشته‌ها جان را می‌گیرند؟ یا عزرائیل جان را می‌گیرد؟ یا خدا؟
سلسله مراتب است. فرشته‌ها جان‌ها را می‌گیرند، تحویل عزرائیل می‌دهند، عزرائیل جان‌ها را تحویل خدا می‌دهد. این یک معنا هست. شاید معنایش هم این باشد که هر کسی، افراد عادی را فرشته‌های عادی جانشان را می‌گیرند، دانه درشت‌ها را عزرائیل جانشان را می‌گیرد که ملائکه‌ی مهم‌تر است، اولیا را خدا جانشان را می‌گیرد. سلسله مراتب است. هر دویش می‌تواند باشد، آن مقداری که به عقل ما رسیده است. برویم بحث دیگر. دعا کنم آمین بگویید. آمین عربی است، یعنی خدایا این دعا را مستجاب کن: خدایا به آبروی همه‌ی کسانی که دل آرام داشتند و حُسن عاقبت داشتند و با عملشان مورد خطاب «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ» قرار گرفتند، ما را هم به آن‌ها ملحق بفرما. یک صلوات دیگر بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
6- بد عهدی با خدا، عامل بد عاقبتی
یک قصه‌ای دارد برای آدم بدعاقبت که در قرآن نقل شده که: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» (توبه/ 75). شخصی به نام ثعلبه بود. ایشان در مدینه کار می‌کرد و می‌خواست کارش را توسعه بدهد. پیغمبر فرمود: نمی‌خواهد توسعه بدهی، توسعه‌ی مال هست، ولی توسعه‌ی دین نیست. تو دیگر به واجباتت نخواهی رسید، دینت دیگر توسعه پیدا نخواهد کرد، ثروتت توسعه پیدا خواهد کرد. یعنی در ماشین که می‌روند مردم می‌گویند: این ماشین چند است؟ این خانه چند است؟ این زمین چند است؟ دائماً دلار و زمین و سکه و ماشین را قیمت می‌کنند. یکی به هم نگفته دینش چه‌قدر است؟ صلاحت نیست، توسعه‌ی مالی برای شما. گفت: آقا. رفت و دیگر قبلاً سه وقت می‌آمد مسجد، یک وقت شد. ظهرها می‌آمد مسجد. بعد کارش توسعه پیدا کرد، دیگر ظهرها نمی‌آمد مسجد. جمعه‌ها می‌رفت مسجد، نماز جمعه. دیگر کم کم حال نماز جمعه هم نداشت، از این‌هایی که از نماز جمعه برمی‌گشتند می‌پرسید پیغمبر در خطبه‌ها چه گفته است. یعنی مثل این‌که رادیو را باز می‌کند اخبار را از رادیو گوش می‌کند. توسعه که پیدا کرد، حضرت مسئولین زکات را فرستاد، گفت بروید زکات بگیرید. این‌ها گفتند، ایشان گفت: نه، ما زکات نمی‌دهم، مگر ما یهودی هستم، آخر یهودی‌ها و مسیحی‌ها در کشور اسلامی باید جزیه بدهند. نه ما جزیه نمی‌دهیم. خلاصه نداد. بعد قرآن درباره‌ی ایشان می‌فرماید که: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» (توبه/ 75). «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ» یعنی بعضی‌ها با خدا عهد می‌بندند که خدایا اگر پولم دادی، کمک می‌کنم، خمس می‌دهم، زکات می‌دهم، به فقراء کمک می‌کنم، به فامیل کمک می‌کنم، «عاهَدَ اللَّهَ» یعنی با خدا عهد و قرارداد می‌بندد، «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» اگر از فضلت به من بدهی، من هم به فقراء می‌دهم، «لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحین‏» (توبه/ 75)، ولی «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» (توبه/ 76) همین که خدا از فضلش به او داد، « بَخِلُوا» (توبه/ 76) بخل می‌کند، نمی‌دهد. آن وقت قرآن درباره‌ی این‌ها می‌گوید این‌ها بدعاقبت می‌شوند: «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً» (توبه/ 77) این‌ها دو چهره می‌شوند. کسی که با خدا قرار می‌بندد، حاشا می‌کند، قرار می‌بندد، ولی زیرش می‌زند. قرآن می‌گوید این افراد هم بدعاقبت می‌شوند، چون آیه‌ها‌ی بعد می‌گوید که: «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً» تا روز قیامت هم نفاق است، یعنی یک نفاق ابدی، برای این‌که با خدا قرارداد بست، زیرش زد. وفادار نیستند. خیلی قرآن می‌گوید که عهد کردند، زیرش زدند، عهد کردند زیرش زدند. این هم باعث بدعاقبتی می‌شود.
خدایا ما را از آن‌هایی قرار بده که در قرآن از آن‌ها ستایش کردی و ما را از آن‌هایی که از آن‌ها انتقاد کردی، توبیخشان کردی قرار نده. عاقبت همه‌ی ما را ختم به خیر بفرما.

و السلام علیکم و رحمه الله

لینک کوتاه مطلب : https://gharaati.ir/?p=8226

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.