پیامدهای اسراف در جامعه
موضوع: پیامدهای اسراف در جامعه
تاریخ پخش: 31/02/99
1- فخرفروشی و برتری طلبی ممنوع
2- خطر اشرافیگری در جامعه
3- دوری از چشم و همچشمی در مصرف
4- استفاده درست از فرصتها
5- توجه به شرایط و نیازهای جامعه
6- عذرخواهی از مردم و حلالیت طلبی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
جلسات ما در مورد اخلاق اقتصادی بود، سفارشاتی برای تولید، توزیع و مصرف. جلسه قبل در مورد مصرف مطالبی را گفتیم، رسیدیم به شماره 8. که امام صادق(ع) وارد حمام شد، صاحب حمام گفت: حمام را برای شما خلوت کنیم؟ قرق کنیم؟ فرمود: نه، «الْمُؤْمِنُ حَسَنُ الْمَعُونَهِ، خَفِیفُ الْمَؤُونَه» (کافی/ج3/ص612) مؤمن نباید گیر خودش باشد. بلایی که الآن خیلی از مسئولین ما گرفتارش هستند. مثلاً استخری که میتواند، پنجاه نفر صد نفر درونش شنا کنند برای پنج تا مدیرکل یک زمان خاصی را میگذارند و کل استخر را برای پنج نفر میگذارند. حالا اگر معاون مدیر کل رفت شنا کرد باطل میشود؟ چون میگوید: نه، سطح ما مدیر کل است، معاون وزیر هستیم، استخر ما باید خصوصی باشد. مصرفهایی که در حزب اللهیها هم متأسفانه پیدا شده است.
1- فخرفروشی و برتری طلبی ممنوع
یا مثلاً هواپیماهایی هست که صندلیهای جلوی آن یک مقدار گشادتر است و قیمتش هم بیشتر است. این آقا میخواهد مسافرت برود، یک ساعت، دو ساعت سه ساعت در هواپیما صندلیاش یک مقدار گشادتر باشد، صدها هزار تومان میدهد. از جیب خودش باشد طوری نیست. میگوید: نه چون جایگاه من یک چنین جایگاهی هست پس باید صندلیهای گشاد را بگیرم که پول بیشتری بدم ولو از بیت المال، شأن من حفظ شود. اینها مصرفهایی است که آقایان باید در قیامت جواب بدهند.
مسأله دیگر، مصرف باید اسراف نباشد، بریز و بپاش نباشد. حدیث داریم «من افتخر بالتبذیر احتقر بالافلاس» کسی که با ولخرجی میخواهد افتخار کند من، بیا این پول. اینهایی که بریز و بپاش میکنند تا پز بدهند، میگوید: همین آقایی که با پول و ریخت و پاش پز داد، زمانی به گدایی خواهد افتاد. معنای عربی هم میفهمید. کسی که «من افتخر» کسی که افتخار کند و پز بده یک زمانی هم مفلس و فقیر خواهد شد و تحقیر میشود. گاهی وقتها مثلاً ما میخواهیم عروس ببریم، به فامیل عروس بگوییم خانه داماد فلان منطقه است. از بانکها وام میگیریم، از صندوقهای قرض الحسنه وام میگیریم و نزد هرکس و ناکسی گردن خم میکنیم که مثلاً در فامیل عروس بگوییم خانه ما فلان منطقه است. ماشینهای گران اجاره میکنیم تا بگوییم برای عروس بردن چند ماشین بوده است؟ شما چهار تا ماشین زدین؟ ما 35 ماشین بوق زدیم تا عروس را بردیم و بعد برای پولش گدایی میکنیم. مصرفهایی که برای پز دادن است.
اگر کسی لباسی بپوشد که همه نگاهش کنند، لباسش لباس عادی نباشد، لباس شهرت حرام است. حتی من یکی از هم لباسهای خودم را دیدم که لباسش غیر معمولی است. تلفنش را پیدا کردم و زنگ زدم و گفتم: این چه لباسی بود پوشیده بودی؟ این لباس شهرت است. لباس شهرت یعنی هرکس دید… حدیث داریم پیغمبر ما طوری مینشست، که یک غریبه که میآمد نگاه میکرد کدام یک از اینها پیغمبر است؟ «أیکم رسول الله» کدام یک از شما پیغمبر هستید؟ الآن در ادارههای ما چطور است؟ اتاق باید دوازده متر باشد، اتاق فلانی پستش بالاتر است 24 متر، اتاق معاون اینقدر، اتاق شخص اول وزیر، وزارت اینقدر. یعنی الآن اتاقها را براساس مقام تقسیم میکنند. نمیگوییم: این اتاق را روزی چند نفر به آن مراجعه میکنند. ممکن است اتاق مدیر کل باشد ولی روزی یازده نفر داخل بروند. اتاق یک آدم کارمند عادی باشد، ممکن است روزی پنجاه نفر مراجعه کنند. تقسیم اتاق براساس مراجعه کننده، نه براساس پز و عنوان، خیلی وضع ما خراب است. ما نه شرقی هستیم و نه غربی هستیم، نه مسلمان درست و حسابی. دست به هرجا میزنی میبینی با قرآن فاصله داریم. با روایات فاصله داریم.
داریم امام سجاد(ع) اگر یک ذره نانی که مورچه حمل و نقل کند میدید این را کم زن و بچهاش میگذاشت، میگفت: مثلاً اینجا چهار قاشق برنج اضافه است، بنده چهار قاشق نمیخورم یا تو نباید بخوری. طوری کنیم که سفره را چیزی در خانه ما زیاد نیاید. چیزی در خانه ما زیاد نیاید. حتی یک دانه انگور، نه یک خوشه، یک دانه. حدیث امام رضا را هم دیشب خواندم. امام رضا(ع) دید یک سیبی را نیم خور کردند و دور انداختند، فرمود: «سبحان الله» چرا نیمهخور میکنید؟ شما سیر هستید، عدهای گرسنه هستند.
دور از تفاخر؛ ما ساختمان که تمام میشود سعی میکنیم نمای ساختمان را طوری بسازیم که هرکس آمد بگوید: این خانه برای کیست و سوت بکشد. گاهی وقتها یک مثلاً بلال در این خیابان ارزانتر است و در آن خیابان گرانتر است. عروس و داماد ماشین میگیرند و آنجا میروند که وقتی حرف بزنند بگویند: ما رفتیم دم پل تجریش بلال خوردیم. حالا بلال پل تجریش و میدان شوش یکی است. این دلش خوش است، ما خیلی الکی خوش هستیم. واقعاً الکی خوش هستیم. خیلی پولها براساس پز، شیخ انصاری را شاید شنیده باشید. یک عالمی است که 130 سال است هرکس فقیه شده با خواندن کتاب شیخ انصاری مجتهد شده است. ایشان طلبه گمنامی بود، رفت آرایشگاهی سرش را ماشین کند، نیم ریال داد. چند سالی گذشت و ثقه الاسلام شد و باز هم نیم ریال داد، بعد از ثقه الاسلام چیه؟ حجت الاسلام، باز نیم ریال داد. بعد از حجت الاسلام، حجت الاسلام و المسلمین است، باز نیم ریال داد، بعد شد آیت الله، آیت الله العظمی، این آرایشگاهی گفت: سی سال است پیش من سرت را اصلاح میکنی همیشه نیم ریال دادی. تو یکوقت طلبه گمنام بودی، الآن آیت الله العظمی شدی. شیخ انصاری گفت: بله من علمم زیاد شده ولی مساحت سرم زیاد نشده است. شما سر مرا اصلاح میکنی باید براساس مساحت سر من پول بگیری. نه به حساب اینکه…
2- خطر اشرافیگری در جامعه
دوری از اشرافیگری؛ قرآن میفرماید: افرادی در قیامت گرفتار باد سوزنده میشوند. باد کشنده و آب سوزنده، میگوییم: چرا؟ میگوید: اینهایی که ولخرج بودند. آیهاش را بخوانید… «فی سموم و حمیم» قاری: «فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ» (واقعه/42) باد سخت و آب داغ، «وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ» (واقعه/43) دود غلیظ، «لا بارِدٍ وَ لا کَرِیمٍ» (واقعه/44) این باد سوزان و آب داغ و دود غلیظ برای چه؟ میگوید: گناهشان بود و اینها ولخرج بودند. «إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ» (واقعه/45) مُترف یعنی ولخرج، ولخرجی دنیا دوزخ قیامت را دارد. در مصرف بیت المال، «جود الولاه بفیع المسلمین جورا» مسئولین مملکتی که از بیت المال ریخت و پاش میکنند، ظلم است. میخواهی افطاری بدهی از پول خودت بده، از پول دولت افطاری میدهد. از پول دولت عیدی میدهد. «جود الولاه» نگویند: فلانی آدم سخی است. از کجا داد؟ «جود الولاه» یعنی جود مسئولین، بریز و بپاش مسئولین، «بفیء المسلمین» از بیت المال، «جورٌ» و خطر… خیانت است و ظلم…
امیرالمؤمنین نوشت به استاندارها و فرماندارها، «أَدِقُّوا أَقْلامَکُمْ» نوک قلمهایتان را تیز کنید. «وَ قَارِبُوا بَیْنَ سُطُورِکُمْ» سطرهای نامههای خود را تنگ هم بنویسید. «وَ احْذِفُوا عَنِّی فُضُولَکُمْ» حرف زیادی نزنید، «وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِی» کم گوی و گزیده گوی چون دُر، بعد میگوید: «وَ إِیَّاکُمْ وَ الاکْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ لا تَحْتَمِلُ الاضْرَارَ» (خصال صدوق، ج 1، ص 310) بیت المال تحمل این همه ضرر ندارد. چه میگویم؟ میخواهید نامه بنویسید، آقای استاندار، فرماندار مثلاً میخواهی یک حکم بدهی، با همین کاغذ بس است، میشود یک کاغذ بزرگ هم نوشت. الآن لوح تقدیر میدهند، خود مقوا و جلد و قیمتش بیش از چیزهایی است که درونش است. فرمود: سطرهایتان را کنار هم بنویسید. حرفهای زیادی را نزنید، اموال مسرفین تصرف ندارد.
3- دوری از چشم و همچشمی در مصرف
یکی از سفارشها این است که در مصرف چشم و هم چشمی نگاه نکنید، آیه چشم و هم چشمی این است «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ» (نساء/32) یک آیه هم داریم، «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ» (حجر/88) دو آیه خوانده شد، در خرج نگاه نکن کی چطور کرد؟ راه خودت را برو. خیلی کار به رسم و رسومات نداشته باش. میخواهید هدیه کنید چیز ماندگار هدیه کنید نه چیزی که مصرفش تمام میشود. طرف بچهدار شده یک کتاب کودک آقای فلسفی برایش ببر که چگونه بچه را تربیت کنیم. عروس شده یک کتاب آئین همسرداری آیت الله ابراهیم امینی را ببر. یک چیزی نبرید که پر پر شود. فرق ما و شاه عباس چیست؟ شاه عباس چهارصد سال پیش کاروانسرا ساخته هنوز در بیابانها هست، ما بنر میزنیم فردا جر و پاره میکنند. خیلی ولخرجی میکنیم. خدمت مقام معظم رهبری بودم، میخواست نماز بخواند گفت: لامپها را خاموش کنید. همینجایی که نماز میخوانیم روشن باشد کافی است. یکوقت آمد و رفت است و میخواهند فیلم برداری کنند همه جا روشن باشد اما الآن که میخواهیم نماز بخوانیم روشن است بس است، باقی لامپها را خاموش کنید. خاطراتی از مصرف امام برای شما بگویم.
خانه امام کجا بود؟ آخرین خانهای که وصل به باغهای قم میشد خانه امام بود. من تقریباً پنجاه سال پیش طلبه شدم و قم رفتم، خانه امام و بعد از خانه امام باغ بود. این خانه امام بود. وسط شهر، لب چهارراه، سه ور و دو ور و این حرفها نبود. کتابهای امام چقدر بود؟ امام کتابخانه مفصلی داشت. حاج احمد آقا خدا رحمتش کند، فرمود: کتابهای امام از دویست تا بیشتر نشد. محل درسش در مسجد اعظم و حرم حضرت معصومه و اینها نبود، یک مسجد بود کاشی کاری نبود و فقط آجر آجر بود. کوچک، یک مسجد کوچک آجری بود به نام مسجد سلماسی محل درسش هم آنجا بود که برویم آنجایی که آقای بروجردی درس داده درسمان را شروع کنیم.
4- استفاده درست از فرصتها
استفاده از فرصت؛ صرفهجویی در زمان، حاج آقا مصطفی میگفت: وقتی امام به ترکیه تبعید شد و از ترکیه به عراق تبعید شد. بنده طلبه نجف بودم، خدمت امام در کاظمین رفتیم. این کلمه را حاج آقا مصطفی پسر امام میگفت. میگفت: امام بلند شد و پرده را کشید که نور از درون حیاط بیاید در اتاق، آن مسئولین امنیتی ترکیه گفتند: به ما گفتند شما حق ندارید از نور خورشید استفاده کنید. پرده را بکشید و لامپ را روشن کنید. زمانی که امام حق نداشت از نور خورشید استفاده کند و با لامپ مطالعه میکرد، یک دور فقه نوشت. به نام «تحریرالوسیله» تحریر الوسیله حضرت امام یک کتاب فقهی است که ایشان در اتاقی که حق استفاده از خورشید نداشت نوشت. صرفهجویی!
من طلبه نویی بودم و ایشان در بیانشان، چون سالگرد رحلت امام هست، بد نیست، بحث ما بحث مصرف است، امام چطور مصرف میکرد؟ من از ایشان شنیدم، به نظرم سال 42 بود. فرمود: دیشب من یک ساعت بیشتر نخوابیدم. از سر شب تا صبح به علمای بلاد و شهرستانها نامه نوشتم به فریاد اسلام برسید. رسالهاش را امام چاپ نکرد و بعضی طلبهها و شاگردانش پول روی هم گذاشتند و رساله امام را چاپ کردند. خودش برای مرجعیت خودش اقدام نکرد. از پدرش یک قطعه زمین در خمین ارث گرفت، دارم چه میگویم؟ مصرف امام… به امام جمعه خمین نوشت: این قطعه زمین ارث پدرمان را قطعه قطعه کن و به فقرای خمین بده.
امام به مرحوم مدرس خیلی عشق میورزید، وقتی عکس مدرس را روی اسکناسها آوردند، گفتند: به امام بدهیم خوشحال میشود. اسکناس را دادند و گفتند: آقا عکس مدرس را روی اسکناسها آوردیم. امام نگاهی کرد و فرمود: ارزش مدرس به این نیست که عکسش روی اسکناسها میافتد. مدرس ارزشش چیز دیگری است ولی من یک فاتحه میخوانم ثوابش را هدیه به مدرس میکنم. یعنی بعضی فکر میکردند حالا که عکس آقای مدرس را امام ببیند خیلی خوشحال خواهد شد.
فرمود: اگر عکس مرا پاره کردند، شما حساسیت نداشته باشید. ما باید به هدفمان برسیم. ممکن است اینها عکسهای مرا پاره کنند، شما هیچ حساسیت نشان ندهید. یک طلبهای امام وارد مدرسه فیضیه شد، مدرسه فیضیه احتمالاً دو سه هزار متری هست. از در که میآیی وسط مدرسه یک حوضی است و آن طرفش یک سالن درس است. امام وارد سالن شد، این را گفتم یا نگفتم که یک طلبه مبتدی داشت مطالعه میکرد؟ خوب ده پانزده شب پیش گفتم… پس هیچی… تکرار کنم… آخر من مشکل شدم، سن من به 75 رسیده، وسط حرفهایم، حرفهایم یادم میرود. سخنرانی من این طرف و آن طرف زیاد است. این سخنرانی پنجم من است. (صلوات حضار) سخنرانی اول را هم گوینده میفهمد چه میگوید و هم شنونده، سخنرانی دوم را گوینده گیج است ولی شنونده یک چیزی میفهمد. سخنرانی سوم را هم گوینده گیج است و هم شنونده و این سخنرانی پنجم من است. چه چیزی از این در میآید نمیدانم. ما گاهی میخواهیم سخنرانی کنیم میگوییم: خدایا من که نمیدانم چه … یک مهر کربلا به لبم میمالم، میگویم: بخاطر مهر کربلا بیمه شویم. حالا تکرار باشد طوری نیست. پدر و مادرهای ما اگر تکرار نمیکردند که ما خواهر و برادر نداشتیم… بنابراین… حالا یک چیزی را هم دوبار بگوییم طوری نیست. مگر گل خوب را آدم یکبار بو میکند؟ چند بار بو میکند.
آیت الله سبحانی میگفت که امام وارد فیضیه شد و رفت محل درس یک سالنی بود با کم و زیادش صد نفر طلبه میگرفت. دید یک بچه طلبه روی کتابش افتاده است. مطالعه میکند، امام تا دید این بچه طلبه مطالعه میکند، گفت: هیچی نگویید و برگردید. گفتیم: چرا؟ گفت: این دارد مطالعه میکند. گفتیم: اولویت با ماست. به پنج دلیل، اول اینکه او یک طلبه هست و ما صد نفر. دوم اینکه او بچه طلبه است و سال اول و دومش است، ما همه آیت الله هستیم. شاگردهایش بهشتی و مطهری و مفتح و ما با سواد هستیم و او بچه طلبه است. سوم اینکه اینجا جای ماست و این بچه بیخود آمده نشسته است. اینجا جای ماست. گفت: این دلایل شما هیچکدام ارزش ندارد. شما باسوادتر هستید، قرآن نگفته: «ان اکرمکم عند الله اعلمکم» هرکس باسوادتر است نزد خدا آبرویش بیشتر است. اما این یک نفر و ما صد نفر، قرآن نگفته: «ان اکرمکم عند الله اکثرکم» هرکس بیشتر از بهتر است. اما هر روز ما میآمدیم، نوبت ما بود و امروز این آمده نشسته است. میفرمایید چه کنیم؟ گفت: دور حوض قدم میزنیم، اگر این بچه طلبه رفت که درس میدهیم، همینطور قدم زد و قدم زد، یک ساعت امام دور حوض راه رفت با طلبههایی مثل شهید مطهری، این بچه هم خبر نداشت، نشسته بود مطالعه میکرد. آن روز امام درس را تعطیل کرد. آیت الله سبحانی گفت: آن روز امام به ما درس نداد، گفتم: اتفاقاً امام آن روز به شما درس داد. درس واقعی همین است که حق بچه را پایمال نکنید. نگو ما پیرمرد هستیم… در خانه ما بچه حرف نمیزند. اصلاً یک آیه داریم بچه باید حرف بزند. تو میگویی: بچه حرف نمیزند. یک آیه داریم… آیهای که میگوید: بچهها حرف بزنید کدام است؟ لقمان به پسرش گفت… «یا بُنَیَ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» قاری: «یا بُنَیَ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ» (لقمان/17) «یا بُنَیَ» بچه کوچولو، «أَقِمِ الصَّلاهَ» نماز بخوان، بعد نمیگوید: «آتوا الزکاه»، چون بچه پول ندارد که زکات بدهد. به بزرگها میگوید: «أقم الصلاه و آتوا الزکاه» ولی بچهای که پول ندارد میگوید: «یا بُنَیَ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» یعنی امر به معروف کن، نهی از منکر کن. اگر گفتند: بچه حرف نمیزند در ذوقش زدند، مقاومت کن. «وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ» چون ممکن است یک بچه حرف بزند، برو تو دیگر! دهانش بوی شیر میدهد فضولی میکند. اگر در ذوق تو زدند، تو مقاومت کن. «وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ» یعنی ممکن است امر به معروف و نهی از منکر کنی نیش بزنند ولی تحمل کن.
5- توجه به شرایط و نیازهای جامعه
امام هرچه نیاز بود مینوشت. یک منحرفی بود به نام کَسروی، یک اشکالاتی به اسلام کرد. امام درسش را کنار گذاشت، اشکالات او را جواب داد و جوابش هم چاپ شد به نام کتاب «کشف اسرار» کشف اسرار اولین کتاب امام است و پاسخ به شبهات کسروی است.
آخر بعضیها الآن در دانشگاه ما همینطور است، این استاد هرچه بلد است میگوید، کار ندارد به اینکه این نیاز جامعه هست یا نیست. اصلاً مشکل ما همین است که دانشجوی ما چیزهایی میخواند و استاد ما بعضیهایشان نه همه، چیزهایی میگوید که جامعه چیز دیگر میخواهد و شاگرد چیز دیگر میخواند. مثلاً بنده بچه کاشان هستم، کاشان شخصی دارد به نام فیض کاشانی، امام فرمود: فیض کاشانی به قدری کتاب علمی نوشته که ما از ورق زدنش مچ درد میگیریم. ولی بچههای کاشانی فیض کاشانی را نمیشناسند. کوه هیمالیا چند متر است؟ به تو چه کوه هیمالیا چند متر است. کوه هیمالیا رابطهاش با کاشان چیست؟ بچههای تبریز میدانند علامه امینی کیست؟ بچههای تبریز میدانند علامه طباطبایی کیه؟ علامه طباطبایی و علامه امینی صاحب الغدیر و المیزان بچههای تبریز هستند، تبریزیها اینها را میشناسند جوانهایشان؟ ولی شهرهای آلمان را بلدند. مشکل مملکت ما این است که بسیاری از حرفهای آموزش و پرورش و دانشگاه و بعضی از حوزههای علمیه مورد نیاز نیست منتهی این آقا چون چیز دیگر بلد نیست یک عمری درس خوانده و ادبیات خوانده است. مجبور است بیاید ادبیات درس بدهد، کار ندارد این ادبیات الآن چه مقدار ضرورت ما به اینهاست.
شب چهارده خرداد است، رحلت امام است و بحث ما بحث مصرف است. میخواهم از مصرف بگویم. امام آمد در سالنی نماز بخواند دید کفشهای زیادی آنجاست. نگاه به کفشها کرد و برگشت و گفت: بگویید نماز را فرادی بخوانند. گفتند: چرا؟ در سالن منتظر شما هستند. گفت: من خواسته باشم در سالم بیایم باید پایم را روی کفش مردم بگذارم، من پایم را روی کفش مردم نمیگذارم. گفتم: من خودم کفشها را کنار میزنم. بفرمایید! گفت: کفشها را کنار میزنید بعد که برمیگردند مردم دنبال لنگه کفش خود میگردند و عمر مردم تلف میشود. بگویید فرادی بخوانند. ببین دقتها را میبینید چیست… امام پاریس بودند و هنوز ایران نیامده بودند. یک کسی از اینهایی که دیدن امام رفته بود، آنجا یک گوسفند خرید و در خانهای که امام بود ذبح کرد و یک نهاری راه انداختند. به امام گفتند: امروز یک گوسفند کشتیم. فرمود: مگر قانون فرانسه نمیگوید: در خانه گوسفند نکشید؟ در فرانسه کشتن گوسفند در خانه ممنوع است! گفت: ما کاری به قانون فرانسه نداریم. گفت: نه، قانون اینجا را باید مراعات کرد. من از این گوسفند نمیخورم. امام از آن غذا نخورد. باید حفظ قانون شود. فرانسه وقتی قانونش این است که در خانه گوسفند نکشید ما نباید بکشیم. این دقتها را باید بکنیم. خیلی فاصله داریم.
6- عذرخواهی از مردم و حلالیت طلبی
امام در وصیتنامهاش فرمود: اگر تقصیر یا قصوری داشتم از خدا استغفار میکنم و از مردم پوزش میخواهم. امام ما وقتی میخواست برود رو به قیامت از همه شما عذرخواهی کرد. چه اشکال دارد آقا من اشتباه کردم، بد کردم و معذرت میخواهم. خیلی خوشم آمد دو سه تابلو دیدم از یک جوانهایی یا غیر جوانهایی که میمیرند یک حجله دم محله و محل کارش میزنند. عکس مرحوم را میکشند و زیرش مینویسند حلالم کن. هرکس میآید برود عکس این را میبیند میگوید: حلالش کردم. این کلمه حلالم کن کلمه خوبی است. از خانمتان عذرخواهی کنید. از بچهتان عذرخواهی کنید. نگویید این بچه من است، من پدر هستم و حق دارم، پدر هستی ولی حق نداری. چه کسی گفت چون پدر هستی حق داری، پدر حق پدری دارد اما حق ندارد به بچهاش بگوید: برو گمشو! حرف نزن! مادر حق مادری دارد اما حق ندارد دخترش را تحقیر کند. این بچه را میبینی، جان مرا به لب آورده است. این بچه را میبینی هی شروع میکند روبروی مهمانها از این بچه… دختر هم هی نگاه به مادرش میکند، این کار را نکنید.
غیبت حرام است، بزرگ هم غیبت بچهاش را بکند غیبت است، اینطور نیست که اگر پدربزرگ، پدر بزرگ است جایز باشد غیبت کند. پدربزرگ هم اگر دید بچه، بچه لوسی است غیبت کرده است. این بچه شکمو است، این بچه پرخواب است، اگر عیب بچهاش را به هرکس بگوید نمیتواند بگوید چون پدر هستم، پدربزرگ هستم، مادر هستم، مادربزرگ هستم، حلال است. غیبت حرام است ولو آدم غیبت نوهاش را بکند. امام وقتی انقلاب کرد در یکی از سخنرانیهایش فرمود: من دست مراجع را میبوسم. دفعه دیگر که سخنرانی کرد گفت: اینکه گفتم دست مراجع را میبوسم برای هفتههای قبل بود. امروز اعلام میکنم من دست بقالها را هم میبوسم. تواضع را میبینید؟
ایام عاشورا بود، آقای کوثری روضه میخواند. امام هم به طور طبیعی داشت گریه میکرد، دستمالی دستش بود. گریه میکرد، وسط کتفش تکان میخورد و گریه میکرد، از گوشه لبش ترشحی پیدا شد. امام یک دستمال دیگر درآورد، از زیر آن دستمال، لبش را پاک کرد. رفته بودم بیمارستان پزشکها چقدر تعریف کردند. گفتند: ما کار نداریم امام فقیه است، مرجع تقلید است و عارف و فیلسوف است، آن القاب برای شما آخوندها، من به عنوان پزشک نگاه کردم دیدم امام به قدری دقیق است که دستمال اشکش با دستمال آب دهانش جداست.
پایش را روی کفش نمیگذارد و میگوید: همه نماز را فرادی بخوانند و از مردم عذرخواهی میکند. رفتار و گفتار امام، مسأله انقلاب را نمیگویم. مسأله انقلاب و اینها را شاگردان امام باید بگویند که یک عمری با امام بودند. ما جزء متأخرین هستیم. امام را در پیری درک کردیم. اما آن مقداری که از امام خبر دارید وجودش یک مکتب بود و وجودش یک دنیای تربیت بود، در مصرف خانه امام آخرین خانهای بود که وصل به باغها میشد، حاج احمد آقا میگفت، امام آب خورد نصف لیوان آب را گذاشت مصرف را میگویم، یک دستمال کاغذی روی لیوان گذاشت گفت که عصری تشنه میشوم نصف دیگر را میخورم. چون دور ریختن نصف لیوان آب اسراف است و اسراف گناه کبیره است. نصف لیوان آب صبح میخورد و نصف دیگر را کاغذ میگذارد عصر بخورد. ما در دارو چه میکنیم. در لباس، در بنزین، در ماشین، در آب، در برق، حتی مذهبیهای ما شیر آب را باز میکند، همینطور که صورتش را میشوید این شیر همینطور میرود. بابا شیر را باز کردی ببند. خانم میخواهی لباس را اتو کنی صبج ساعت هفت و هشت اتو کن. از ساعت یازده تا چهار بعد از ظهر وقتی است که مصرف برق بالاست. شب اتو کن، برای اتو کردن پیراهن که فرق نمیکند ظهر باشد یا شب، شب اتو کن، هر خانهای یک برق خاموش کنند چه صرفهجویی میشود. هر خانهای یک ساک لباس اضافه بدهند چند قطار ساک لباس زیادی داریم؟ مصرف ما زیاد است.
امروز یک جایی بودیم بعضی از این مدیرهای آب و برق میگفتند: مصرف آب و برق ایران دو برابر فرانسه و لندن است. دو برابر است. اسراف گناه کبیره است. خدایا عمرمان را اسراف کردیم. جوانیمان را اسراف کردیم. خیلی اسراف کردیم. گذشته ما را ببخش و بیامرز.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»