محبوبیت مردان خدا
2- خون بر شمشیر پیروز است
3- اراده خدا، حاکم بر خواست بشر
4- رزق همه موجودات، به دست خدا
5- عزّت و ذلّت به دست خدا
6- حضرت ابراهیم، الگوی پیامبران
7- نشانههای همراهی با رسول خدا
8-ایمان و عمل صالح، عامل مودّت مردم
موضوع: محبوبیت مردان خدا
تاریخ پخش: 26/10/98
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحث ما راجع به نقش ایمان به خدا بود که نمونهی مؤمن را قرآن میگوید: اگر میخواهید ببینید مؤمن کیست، این مؤمن است. آیه را میخوانم، ترجمهاش را بلد هستید. از این عربی آسان است. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» یعنی چه؟ «لِلَّذِینَ آمَنُوا» برای کسانی که ایمان آوردند، چه زن چه مرد، خدا میخواهد برای زن و مرد مؤمن یک مثال بزند، میگوییم: چیه؟ کیه؟ «امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» (تحریم، 11) زن فرعون، زن فرعون نمونه زن مؤمن است. زن فرعون چیست که خدا در بین این همه آدم میگوید: همه شما از این خانم یاد بگیرید. 1- شکنجه فرعون، در برابر شکنجه فرعون تسلیم نشد. در برابر کاخ و باغ و طلا و شاهنشاهی فرعون تسلیم نشد. در کاخ بود و نان کاخ را میخورد اما طرفدار معصوم بود. طرفدار حضرت موسی بود.
1- ضرب المثلهای نادرست
این مثالهایی که در دهان ما هست، این مثالها را زن فرعون همه را از بین برد. ما چند تا مثال میزنیم همه حفظ هستید. اینها را میگویم تا به بحث امروز ملحق شویم. یک حرف غلطی میزنیم، میگوییم: خواهی نشوی رسوا… زن فرعون گفت: نخیر، من همرنگ جماعت نمیشوم! همه قربان فرعون میروند و بله قربان به فرعون میگویند من تنهایی نان فرعون را میخورم ولی بله قربان به فرعون نمیگویم. خواهی نشوی رسوا غلط است.
مثل غلط دوم؛ با یک گل بهار نمیشود. زن فرعون گفت: من یکی هستم ولی با یک گل هم بهار میشود. با یک سردار سلیمانی مملکت به هم میریزد و خیلی چیزها عوض میشود. با یک گل بهار نمیشود حرف غلطی است. یکدست صدا ندارد، چرا اگر آدم به کله خودش بزند، صدا دارد. دیگر هرجا نمک خوردی، نمکدان را نشکن. زن فرعون گفت: نخیر، اینطور نیست. من نمک فرعون را میخورم و فرعون را میشکنم. یعنی چه هرجا نمک خوردی، گاهی آدم باید نان را بخورد، در گوشش بزند. نمک خوردی، یعنی یکسری از حرف هاست که جزء فرهنگ ما شده، تکیه کلام ما شده، زن فرعون گفت: وقتی آدم گفت خدا دیگر باقی را دور بریزد. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» (انعام/91) بگو خدا و باقی را دور بریز.
165 موشک در دزفول افتاد زمان جنگ، دزفولیها روانی نشدند، یکی از این موشکها در دانشکده روانشناسی هر کشوری بیافتد، اساتید دانشکده روانشناسی روانی میشوند. یکی از این موشکها همه را روانی میکند. نقش ایمان به خدا یک نقش بی بدیلی است. یک امام خمینی پیدا میشود. یک حججی پیدا میشود. زن، بچه، وطن، حقوق و درجه، اصلاً به ریش همه میخندد. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ»
2- خون بر شمشیر پیروز است
در قرآن حدود دویست مرتبه این کلمه آمده است. «دون الله و دونه» دائم میگوید: غیر خدا چیزی دستش نیست. یک شعار امام داد این شعار را امام از امام حسین یاد گرفت، فرمود: خون بر شمشیر پیروز است. آدم میبیند یعنی گاهی وقتها یک صحنههایی پیش میآید که از جوانی من یک حدیث را نمیفهمیدم یعنی چه. حدیث این است که مثلاً امام زمان(ع) وقتی ظهور میکند که مثلاً شرایط اینطور باشد و اینطور باشد. ما میخوانیم امام زمان یک چنین زمانی ظهور میکند که حالا حالا پس نمیآید. زنهای درون خانه بتوانند قضاوت کنند، یعنی قدرت تشخیص حق داشته باشند. الآن قاضی مثلاً قدرت تشخیص حق دارد. زنهای خانهدار میتوانند قضاوت کنند. کی فرهنگ ما خواهد رسید به اینکه زن در خانه بتواند کار قاضی را بکند؟ پس امروز و فردا امام زمان نمیآید. این هفته و این ماه و این سالها نمیآید. روایت است که امام زمان(ع) زمانی ظهور میکند که چنین و چنان شود. آدم میخواند و میگوید: پس حالا حالا نمیآید، پس اگر نمیآید چرا میگویند: منتظر امام زمان باشید. من یقین دارم حالا حالا نمیآید.
اگر کسی به شما زنگ زد و گفت: من هفت دقیقه پیش از شیراز حرکت کردم، هفت دقیقه پیش با هواپیما بیاید یا با هرچه بیاید پس تا یکساعت دیگر نمیرسد. یقین دارد چون میگوید: تازه از شیراز بیرون آمده است. امام زمان حالا حالا نمیآید. ولی یک روایت هست که همه را جواب میدهد. نزد یکی از علما رفتم و گفتم: با این حدیث چطور میتوانیم منتظر آقا باشیم؟ ایشان یک حدیث خواند قشنگ است. هرکس اهل کامپیوتر است میتواند دربیاورد. «اصلح الله امره فی لیله» یعنی خدا یک شبه همه کارهایش را اصلاح میکند. این ماجرای حججی که پیش میآید یا سردار سلیمانی، میگوید… اینکه مشکل پوشک داشت، این مشکل دلار داشت، این مشکل خودرو داشت، آن مشکل اختلاس بود، این همه مردم، این همه حرف… پیش هرکس مینشستی حرف میزد و خیلی از اشکالهایشان وارد بود. یعنی اشکالهای به حقی داشتند و نمیدانستیم چه کنیم. یک مرتبه یک چیزی پیش میآید و همه مردم 24 ساعته عوض میشوند. حالا فهمیدیم حدیث یعنی چه؟ «اصلح الله امره فی لیله» یک شبه درست میشود.
3- اراده خدا، حاکم بر خواست بشر
بنی صدر یازده میلیون رأی داشت. اگر میخواستند با بیان و استدلال مردم را عوض کنند، یازده میلیون یک ربع وقت میخواست که آدم یک ربع بنشیند با این حرف بزند که بنی صدر چنین و چنان است. یازده میلیون یک ربع، ماشین حساب دارید چقدر میشود ولی یک مرتبه بنی صدر 24 ساعت زیر و رو شد. برعکسش هم میشود که یک مرتبه همه چیز عوض شود. ما در اسلام آدم داریم که یک رکعت نماز نخواند ولی اهل بهشت است. هرکس میشناسد دست بلند کند. یک نفر… عربی به مدینه آمد کافر بود. گفت: چرا شهر خلوت است؟ گفت: مردم جنگ احد رفتند همراه پیغمبر، این هم حیوانهایش را ول کرد و به احد رفت و پیغمبر را ملاقات کرد. ساعت هشت وارد مدینه شد، از مدینه تا احد پیاده روی نیم ساعت راه است. رفت نزد پیغمبر و گفت: حرف شما چیست؟ گفت: ما موحد هستیم و اهل توحید هستیم و اینها بت پرست هستند و چنین هستند. چند دقیقه گفت: حق با شماست. من میخواهم به کمک شما بیایم. اسلام آورد و جبهه رفت، ظهر نشده شهید شد. ساعت هشت وارد مدینه شد، نه احد رفت، ده مسلمان شد، یازده جبهه رفت و یازده و نیم شهید شد. من به زبان خودمان میگویم. حضرت فرمود: «دَخَلَ الجَنًهَ وَ لَم یصَلِ رکعهً» داخل بهشت شد در حالی که یک رکعت نماز هم نخواند. چون اصلاً وقت نماز نبود. به ظهر نرسید که نماز بر او واجب شود. یعنی آدم داریم یک رکعت نماز نخوانده وارد بهشت میشود، آدم داریم مثل ابلیس که شش هزار سال عبادت کرد. حضرت امیر میفرماید: نمیدانیم این شش هزار سال، سالهای دنیایی بوده یا سالهای آخرتی؟ شش هزار سال عبادت کرد یک مرتبه روی یک دنده لجی همه چیز را از دست داد. گفت: من بهتر از آدم هستم. خدا گفت: سجده کن. گفت: نمیخواهم. در یک کلمه گفت: نمیخواهم و عذرخواهی هم نکرد. ملائکه هم در مقابل خدا یک اعتراضی کردند و گفتند: انسان را خلق نکن، انسان خونریز است. از خیرش بگذر، ما هستیم و ما بهتر از انسان هستیم. ولی وقتی فهمیدند اشتباه کردند گفتند: «لا عِلْمَ لَنا» (بقره/32) هم ملائکه در مقابل خدا موضع گرفتند و هم ابلیس، ابلیس عذرخواهی نکرد ولی فرشتهها عذرخواهی کردند. چقدر عذرخواهی چیز خوبی است. اگر عذرخواهی کنند دلها با هم مهربان میشود. هم غلط میگوییم… بعد هم فکر میکنیم ما که مثلاً فوق لیسانس هستیم یا آیت الله و دکتر هستیم، زشت است. چه زشتی دارد؟
امام خمینی در وصیتنامهاش سطرهای آخر نوشت: من از همه مردم عذرخواهی میکنم، اگر تقصیر یا قصوری داشتم عذرخواهی میکنم، ما از امام بهتر نداریم. در مورد زن نمونه، زن فرعون…
4- رزق همه موجودات، به دست خدا
در خداشناسی بحث داشتیم. پانزدهم… تا اینجا آمدیم، نظام هستی در برابر خدا تسلیم است. «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْها» (آلعمران/83) گفت به قول آن آقا میگفت: چمن پیاده میرود، سرو سواره میرود. «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ» همه چیز در اختیار خداست. ابر و باد و مه و خورشید… «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» همتایی ندارد، «لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ» (اسراء/111) نه شریک دارد، همه به او محتاج هستند، «یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّماواتِ» (الرحمن/29) روزی همه بدست اوست. «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ» (ذاریات/58) او رزاق است. به زرنگی و مدرک نیست. پرندهای در فضا میپرد و گرسنه میشود. این پرنده دو شاخک دارد، مثل کلنگ دوسره یکی بالا و یکی پایین، نهنگ در دریا شنا میکند و از موجودات دریایی میخورد. دندانهای نهنگ نیاز به مسواک دارد. نهنگ روی آب میآید و دهانش را باز میکند. این پرنده که در هوا گرسنه است میآید در دهان این مینشیند، چیزهای لای دندان نهنگ را میخورد، نهنگ نمیتواند او را ببلعد، چون شاخکها به سف دهانش فرو میرود. همینطور نگه میدارد تا این شکمش سیر شود و برود. خداوند «هو الرزاق» رزق پرنده گرسنه در هوا را لای دندان نهنگ در دریا قرار میدهد.
همه رئیس جمهورها با هم بمیرند یک چنین تشییع جنازهای میشود؟ یک چنین تشییع جنازهای نمیشود. رئیس مجلسها هم همینطور، فرماندارها، استاندارها، نه ایران، کل کره زمین. عزت دست خداست. 43 رادیو به امام زمان جنگ جسارت میکرد و از صدام تجلیل میکرد. صدام عزیزتر است یا امام؟ سی هزار نفر یک سمت بودند و 72 نفر در کربلا یک سمت بودند. بالاخره چه کسی پیروز شد؟ همه چیز دست خداست. ما یک خرده مشکل اعتقادی داریم. جوان سی ساله است، سی و پنج سال دارد داماد نمیشود، خرجی از کجا بیاورم؟ میدانی یعنی چه؟ یعنی خدایا تو اگر من یکی باشم میتوانی رزق بدهی. ازدواج کنم دو تا شویم دیگر نمیتوانی. ما مشکل خدا داریم. میگوییم: اگر یکی باشیم خدا رازق است، دو تا باشیم خدا رازق نیست. اگر این مدرک را داشته باشیم…
5- عزّت و ذلّت به دست خدا
اگر رأی بیاوریم، عزیز میشویم. چه کسی گفته است؟ ممکن است رأی بیاوری رئیس جمهور شوی و مثل بنی صدر فرار کنی. عزت دست پول نیست. این تشییع جنازه چه چیزی درونش بود؟ پول بود، زور بود. من خودم سلیمانی را نمیشناختم. سالها کار کرد و به احدی نگفت. دانشجو الآن دانشگاه میرود، چهار سال دیگر مهندس میشود از حالا فامیلها میگویند: آقای مهندس، آقای مهندس بابا هنوز مهندس نشده است. سر کچل را هی شانه میکنیم.
ایشان بالاترین درجه را داشت خواص او را نمیشناختند. من یکوقت دفتر آقا رفتم، کاری داشتم با آقای حجازی، آقای سردار سلیمانی هم نمیشناختم، آنجا نشسته بود. من به آقای حجازی گفتم: من یک حرف خصوصی با آقا دارم، ایشان کیست که اینجا نشسته است؟ گفت: نمیشناسی؟ گفتم: نه، گفت: سردار سلیمانی است. گفتم: عه، اسمش را شنیدم. آدم هست اگر یک ساعت اضافه کار کند مینویسد. حتی بعضی حج میروند، گزارش به روحانی میدهند که ما 2343 صلوات فرستادیم. میگوییم: آقا وسطش هم یک عطسه کرده آن را هم بنویس. یک سطل زباله به شهرداری میدهیم، مینویسیم: بانی سطل زباله محسن قرائتی! بر پدر و مادر کسی که ته سیگار بیاندازد لعنت! یک سطل زباله را وقف نمیکنیم. همه چیزی را یکجا وقف میکند. اینها قمار با خداست. قمار کلمه خوبی نیست. چه چیزی را با چه چیزی معامله میکنند. رزق دست خداست. «الهی بیدک لا بید غیرک زیادتی ونقصی»
بنده خدایی بود. وضع مالی خوبی داشت، چند کارخانه داشت، پسران خوشتیپی داشت و برای هر پسر خانه درست کرده بود. در خانه استخر داشت. یکبار من در یک شهری رفتم ایشان را دیدم، دیدم خیلی گریه میکند. گفت: یک چیزی برای من پیش آمد، خدا هی حال مرا میگیرد. هی میگویم: خدایا غلط کردم، میگفت: این به ذهن من آمد که من با این کار خدا، هر پسری یک کارخانه، هر پسری یک خانه چند میلیاردی، گفتم: با این پسران خوشگل و خانهدار، خواسته باشم پسرم را داماد کنم فوری زنش میشوم. دخترها برایش میمیرند. کارگرهای فقیر من تند تند دختر و پسرشان را عروس و داماد میکند، من هرجا میروم تا دم آخر یک مسألهای پیش میآید عروسی به هم میخورد. خدا میخواهد به من بفهماند که پول داری، زور داری، خوشگل هم هستی، ولی زندگیات را تاب میدهم. او هم هیچی ندارد ولی زندگیاش شیرین است. تو روی قالی ابریشمی باید اشک بریزی و او روی گونی میخندد. خدا رزاق است. دم بزنگاه خدا کمک میکند. الگوی توحید زن فرعون، «هو الرزاق»
6- حضرت ابراهیم، الگوی پیامبران
در پیغمبرها حضرت ابراهیم برجستگی دارد چون جد موسی ابراهیم است. جد عیسی ابراهیم است، جد پیغمبر ما، جد امام زمان، یعنی همه انبیاء نسل ابراهیم هستند تقریباً، جز تک و تایی، بسیاری نسل ابراهیم(ع) هستند. ابراهیم از همه چیز گذشت. از جانت بگذر، در آتش برو، گفت: باشد در آتش میروم. از بچه بگذر، صد سال منتظر یک بچه بود. در پیری خدا یک بچه به او داد، حالا آدمی که صد سال است بچه ندیده، همه وجودش بچهاش است. خدا به او گفت: بچهات را در بیابانهای مکه بگذار و برگرد. با مادرش، باشد. زن و بچهاش را گذاشت در بیابان مکه، فقط چند تا کوه است. نه گیاهی، نه آبی، گذاشت در مکه و برگشت. بچه تشنه شد، مادر دید آب ندارد. رفت کوه صفا و مروه، صفا و مروه یک خیابان چهارصدمتری سقف دار است که بعد از طواف در آن خیابان هم باید هفت بار بروند. یک خیابان چهارصد متری است. دوید رفت کوه صفا ببیند از بالای کوه درختی، پرندهای آثاری هست یا نه؟ دید نیست. دید بچه دارد دست و پا میزند، دوید کوه مروه، هفت بار دوید. از بچه شیرخواره بگذرد، تشنه در بیابان داغ با یک زن جوان، چطوری گذشت؟ آنوقت مزد گذشتن چیست؟ ما مکه میرویم بسیاری از کارهای مکه ما سنتهای ابراهیمی است که پیغمبر آمد فرمود: حج شما همان حج ابراهیمی باشد. امام هم فرمود: حج ابراهیمی، یعنی بسیاری از اعمال حج کارهایی است که زمان ابراهیم تأسیس شده ولی باید بماند.
جانت را بده در آتش، چشم! بچه شیرخوارهات را بده، در مکه چشم! حالا این بچه بزرگ شده، سیزده ساله شده. خدا به ابراهیم میگوید: سیزده ساله را بکش. چشم! چاقو را اینجا میگذارد. میگوید: بردار، نمیخواستم خون ریخته شود. میخواستم ببینم دل میکنی یا نه، دیدم دل کندی. حالا دختر ما میگوید: حاج آقا من مسلمان هستم و نمازم را دوست دارم ولی این لاک را هم دوست دارم. من چون لاک زدم نمیتوانم وضو بگیرم، چه کنم؟ یعنی دختر ما بین لاک و خدا میماند. این به کجا میرسد؟ آدمهای پلاستیکی پوک. از همه چیز بگذر. ما آدم داریم که سر لقبش چانه میزند. میگوید: به من چه عنوانی میدهید؟ اگر این عنوان است میآیم، اگر این عنوان است نمیآیم.
پنج سال پیش چند نفر سردار سلیمانی را میشناختند؟ سه سال پیش چند نفر حججی را میشناختند؟ خدا خواسته باشد درست کند، یک شبه همه چیز عوض میشود. یک شبه بنی صدر سقوط میکند و یک شبه بهشتی بالا میرود. از دوازده بهمن تا 22 بهمن این ده روز چه حوادثی رخ داد. شجاعها ترسو میشوند و ترسوها شجاع میشوند. خیلی چیزها میشود.
در قرآن سه تا «آمنوا» داریم. «آمنوا به، آمنوا له، آمنوا معه» آمنوا به یعنی به پیامبر و اسلام ایمان دارد. «آمنوا له» یعنی در کنار ایمانش کاربرد سودی هم دارد، یعنی خدمت هم میکند، ولی «آمنوا معه» که میگوید یعنی از آن جدا نمیشود. در قرآن میگوید: مؤمن واقعی «آمنوا به آمنوا له» نیست، مؤمن واقعی «آمنوا معه» است. «محمدٌ رسول الله» (صلوات حضار)
7- نشانههای همراهی با رسول خدا
«محمدٌ رسول الله و الذین آمنوا معه» نمیگوید: «آمنوا به، آمنوا له» میگوید: «و الذین آمنوا معه» این «معه» یعنی با پیغمبر است و جدا نمیشود. خدا میگوید: چه کسانی با پیغمبر هستند؟ چهار شرط دارد، چهار شرط را سلیمانی داشت. «أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّدا» (فتح/29) اهل رکوع و سجود، نسبت به دشمن خشن و نسبت به خودیها مهربان! این چهار شرط بود و معلوم میشود سلیمانی از «آمنوا له» و «آمنوا به» رد شده و به «آمنوا معه» رسیده است. خود همین محمد رسول الله یک خاطره دارد که یکوقتی گفتم ولی باز هم بگویم، خیلیها نشنیدند.
پیغمبر ما چهل سالگی به پیغمبری رسید. سیزده سال مکه بود، پنجاه و سه سال شد. شکنجه مردم کفار باعث شد به مدینه هجرت کنند. 53 سالگی وارد مدینه شد. چند سالی ماند و دلتنگ مکه شد، گفت: برویم یک عمره انجام بدهیم. با جمعی از مسلمانها آمدند بیایند مکه، مردم مکه فهمیدند مسلمانها از مدینه دارند میآیند برای عمره، رفتند در بیابان جلو، گفتند: نمیگذاریم بیایید. مکه دست بت پرستها بود. نمیگذاریم، شما را راه نمیدهیم. بگ مگو و کشمکش بود، نزدیک بودجنگ شود. حضرت فرمود: صلاح نیست جنگ شود، صلح کنید. اسم صلحش هم خیلیها بلد هستید به نام صلح حدیبیه، در صلحنامه نوشتند: قرارداد میان مردم مکه و محمد رسول الله! (صلوات حضار) گفتند: ما محمد رسول الله را قبول نداریم. اگر قبول داشتیم که محمد رسول الله است که راهتان میدادیم. ما شما را قبول نداریم، محمد رسول الله را قبول نداریم. لذا محمد رسول الله را پاک کنید. آن کسی که نوشته بود آماده نبود پاک کند، مسلمان بیاید محمد را پاک کند؟ گفتند: تا پاک نکنید ما جنگ میکنیم. پیغمبرفرمود: دست مرا روی محمد رسول الله بگذارید، خودم پاک میکنم. دست پیغمبر را روی قرارداد میان مردم مکه ومحمد رسول الله گذاشتند، محمد رسول الله را پاک کرد. خود پیغمبر خودش را پاک کرد. وقتی پاک کرد، آیه نازل شد «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه» (فتح/29) (صلوات حضار)
گرفتید چه شد؟ خیلی قشنگ است. اگر خودت را پاک کنی، خدا مینویسد. خودت را بنویسی، خدا پاک میکند. پیغمبر خودش را پاک کرد یعنی گفت: این کار به اسم سپاه یا ارتش، به اسم این گردان یا آن گردان، به اسم این یا آن، به اسم این آیت الله یا حجت الاسلام، اگر خودت را پاک کردی خدا مینویسد. اولهای انقلاب بعضی میگفتند: سهم ما چه شد؟ ما هم که سخنرانی کردیم، ما هم کتاب نوشتیم، بعضی میگفتند: ما زندان رفتیم، سهم ما چه شد؟ امام آمد در فیضیه فرمود که مردم خیلی گریه کردند. امام فرمود: خاک بر سر من اگر خواسته باشم با خون شهدا پست بگیرم! آن روز خیلی مردم گریه کردند. یعنی امام خودش را پاک کرد مطرح شد. عکس امام را یک خانه میدیدند، صاحبخانه را میگرفتند. گفته بودند: عکس امام یکی هم نباید باشد. هیچ مرجع تقلیدی به اندازه امام خمینی عکسش چاپ نشد. شاه گفت: امام خمینی نه، خدا گفت: آره، زلیخا همه درها را بست که هیچکس نفهمد همه فهمیدند. با خدا ور نروید. اگر خودت را پاک کنی خدا مینویسد و خودت را بنویسی خدا پاک میکند. خیلی مهم است. در این تشییع جنازهها آدم خیلی چیز یاد میگیرد، از کلاس دانشگاه و حوزه بار علمیاش بیشتر است به شرط اینکه آدم فکر کند. چه شد؟ آخر این دختر دارد گریه میکند چه شد؟ این جمعیت از کجا میآیند؟ امام حسین که دیگر چه بگویم؟ امام حسین را که دیگر نمیشود حرفش را زد. بعد از 1400 سال زوار پیاده رو میلیونی، آدم بعد از فوت پدرش دو هفته سه هفته میرود. هفته دهم و بیستم، الآن کسی بگوید: آقا شما یک خرده پول من بدهید. میگوییم: میخواهی چه کنی؟ میخواهم برای جد شانزدهم شما یک فاتحه بگیرم. میگوید: خل شدی؟ برای جد شانزدهم من میخواهی فاتحه بگیری؟ خل هستی؟ ما برای پدربزرگ خودمان هم یک فاتحه میگیریم. ممکن است چهلم هم بگیریم. پدر و مادرمان هم یک سال میگیریم، سال پنج و سال…
الآن جد شانزدهم شما کیه؟ جد چهل و هفتم شما کیه؟ نمیدانم کیه. تمام شد و رفت. همه چیز تمام میشود ولی حسین ماند. این واقعاً کلاس درس است. این کجا بود و چه شد؟ در خانه را میزند بچه نمیرود در را روی پدرش باز کند. میگوید: تو برو. من دیروز باز کردم و تو امروز باز کن. آنوقت شهرداری تابلو زده عابرپیاده، این پل عابر را حال ندارد برود ولی پیاده کربلا میرود. اینها را کنار هم بگذارید ببینید چه درمیآید. این برای جان خودش حال ندارد از روی پل برود که تصادف نکند. این عبور پل که از روی خیابان زدند، این پل چند متری را حال ندارد برود ولی پیاده کربلا میرود. اینها را چطور تحلیل میکنید؟ روانشناسها، جامعه شناسها، فیلسوفها، فقها، دکترها و مهندسها، همه ببینند ریشهاش چیست، چطور شد اینطور شد؟
8-ایمان و عمل صالح، عامل مودّت مردم
قرآن میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم/96) وُد یعنی مودت و علاقه، نمیگوید: حبُّا. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» کسانی که ایمان دارند و کارهایشان صالح بوده، «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» خداوند محبت این را در دلها میاندازد. هرکس محبوبتر است ایمان و عمل صالحش بیشتر است. چون قرآن میگوید: رمز محبوب شدن ایمان و عمل صالح است. پس هرکس ایمانش بیشتر و عمل صالحش بیشتر محبوبیتش بیشتر است. این تشییع جنازه میگویند: خوب پس معلوم میشود اولین مؤمن… یا از اولین مؤمنها در کشور ما سلیمانی بود و ما نمیدانستیم. چون از وُد پی میبریم که آمنوایش پررنگ بوده است. هرچه وُّدش پررنگ باشد، معلوم می شود «آمنوا و عملوا الصالحات» اش پررنگ بوده است.
یک کسی نزد سیدحسن نصرالله آمده بود، به یکی از علما گفته بود که من نمیدانم شیعه چیه و سنی چیه؟ ولی یک آیه در قرآن داریم میگوید، ترجمهاش این است، سختترین کینه را یهود نسبت به شما دارند. میگفت: از این راه ببینیم راه حق چیست؟ الآن اسرائیل بیشترین کینهاش روی چیه؟ روی سید حسن نصرالله است. معلوم میشود راه سید حسن نصر الله حق است. چون یکی از راههای، آخر گاهی وقتها آدم از یک راه مستقیم نمیتواند بفهمد از یک راه کمربندی به آن میرسد. یکبار پیغمبر(ص) یک نفر را گرفتند در جبهه یک نفر را اسیر کردند و آوردند، حضرت فرمود: جمعیت کفار چقدر است؟ این نگفت، در جبهه بود و لو نداد. حضرت یک خرده با او گپ زد و چند لحظه که گذشت، گفت: شام خوردی؟ گفت: بله، چه خوردید؟ گفت: آبگوشت. شما چند شتر میکشید؟ گفت: ده تا، گفت: خوب جمعیت معلوم شد خداحافظ شما. ده شتر هر شتری برای چند نفر پس جمعیت اینها اینقدر است. یعنی مستقیم نگفت تعداد ما چقدر است ولی از راه اینکه چند شتر میکشید، ما نمیخواهیم بگوییم حق با کیه، باطل کیه، حق کیه؟ میگوییم: این آیه قرآن را همه قبول دارند. قرآن میگوید: سختترین کینه را نسبت به مسلمانها یهود دارند. برویم ببینیم یهود بیشترین کینه را نسبت به… اگر بیشترین کینه یهود از سید حسن نصرالله است، پیداست راه سیدحسن نصرالله حق است. باقیها بروند خودشان را تطبیق بدهند به سید حسن نصرالله. این خیلی مهم است.
به هر حال این تحت تأثیر قرار گرفتن، من نمیدانم در تاریخ شده یک نمازی بر میت خوانده شود که چند صد هزار نفر با هم در نماز گریه کنند؟ ما در نمازهای خودمان حواسمان پرت است. یک نماز بخوانیم برای کسی که در عمرمان با او نبودیم و چند صد هزار نفر با هم گریه کنند. اینها… اصلاً دنیا نمیفهمد. یکوقت کسی از خارج آمده بود در مورد بنده تحقیق کند. که شیخی در ایران پیدا شده، موسیقی و میان پرده ندارد، دکور عوض نمیکند، کمک آموزشی ندارد، با یک گچ و تخته سیاه، تخته سیاه هم دیگر دارد ورمیافتد چون حال ندارم دیگر بلند شوم. هی اشاره میکنند بلند شو بنویس ولی من حال ندارم. چطور شد یک شیخی با تخته سیاه چهل سال است در تلویزیون حرف میزند؟ هنوز هم مشتری دارد. حالا او از خارج آمده و به من میگوید: شما صبحها زرده تخم مرغ میخوری؟ اصلاً خل است این. محقق خل، مثلاً تخم مرغ تو دوتا بخور. نه، خدا خواسته مردم گوش میدهند و خدا هم نخواسته باشد بهترین حرفها را بزنیم مردم متنفر هستند. آدمهایی هستند خیلی طبیعی، بچهها حرف میزنند حرفهایشان غلط است. ولی گاهی وقتها میخواهی بخندانی هیچکس نمیخندد، گاهی میخواهی بگریانی هیچکس گریه نمیکند.
یکی از منبریها میگفت: روضه میخواندم همه گریه کردند، سرشان پایین بود، یکی پای منبر اینطور نگاه میکرد. در همه که سرش پایین بود، این اینطور نگاه میکرد من اشاره کردم تو هم یک… (خنده حضار) گفت: نمیخواهم. خنده دست خداست و لذا خدا میگوید: «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى» (نجم/43) این «هو» یعنی خود خودش، وگرنه میگفت: «و انه اضحک و ابکی» میگوید: «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى» این «هو» یعنی خودش، خدا میخنداند، تو نگو جک گفتی، خیلیها جک تو را میگویند… دوستانی میگویند: ما حرف تو را میشنویم کلی میخندیم، میرویم نقل میکنیم هیچکس نمیخندد و ما غیظ میکنیم. همین حرف را من زدم. من خودم یک جایی چیزی گفتم زار زار گریه کردند، گفتم: عجب تأثیری کلام ما داشت پس این جلسه هم همین حرف را بزنم. آن جلسه گفتم همه نگاه کردند، گفتم: عه عه عه… لب همان لب، آدم همان آدم و حرف همان حرف، خدا خواست بگوید: قرائتی برای تو نیست، خواسته باشم بخندانم من میخندانم و خواسته باشم بگریانم من میگریانم. توحید قوی باشد خیلی چیزها حل میشود.
خدایا به آبروی آنهایی که در قرآن از آنها تعریف کردی، ایمان کامل دارند، به آنها گفتی: اینها راست میگویند، «اولئک هم الصادقون» به آبروی آنهایی که از امامان لقب گرفتند، عبدالعظیم حسنی میدانید چه گرفت؟ «أنت ولینا حقاً» امام دهم فرمود: حقیقتاً تو ولی ما هستی. حضرت عبدالعظیم از امام دهم، علی بن مهزیار، امام جواد فرمود: در عمرم از تو بهتر ندیدم. عجب لقبی! به آبروی کسانی که از تو و اولیای تو درجه گرفتند، بالاترین درجه ایمان و یقین و قلب و اخلاص و عمق و عمل و برکت را همراه با حسن عاقبت به همه ما مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
1- خداوند در آیه 11 سوره تحریم، چه کسی را به عنوان الگوی مؤمنان معرفی میکند؟
1) حضرت ابراهیم
2) حضرت مریم
3) همسر فرعون
2- آیه 91 سوره انعام، به چه امری تأکید میکند؟
1) توجه به خدا
2) کنارگذاشتن غیر خدا
3) هر دو مورد
3- آیه 58 سوره ذاریات، به کدام صفت خداوند تأکید میکند؟
1) رزّاق بودن
2) خالق بودن
3) قادر بودن
4- بیشترین و سختترین آزمونهای الهی از کدام پیامبر بوده است؟
1) حضرت موسی علیهالسلام
2) حضرت عیسی علیهالسلام
3) حضرت ابراهیم علیهالسلام
5- بر اساس قرآن، خداوند محبت چه کسی را به دل مردم القاء میکند؟
1) مؤمن واقعی
2) اهل عمل صالح
3) هر دو مورد